۱۶۷
ویرایش
(برچسب ویکیسازی، برچسب لحن، برچسب تمیزکاری) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
( زاده ۱۳۲۷- درگذشت ۱۳۵۰) | ( زاده ۱۳۲۷- درگذشت ۱۳۵۰) | ||
'''اصغر منتظر | '''اصغر منتظر''' حقیقی درتهران بدنیا آمد و دوران ابتدایی ودبیرستان را درهمان جا بپایان رساند. درسالهاي آخر دبيرستان در رابطه با جلسات مذهبي قرار گرفت. او دانشجوی رشته شمی بود. او مسئولیت گروه شیمی در سازمان مجاهدین را به عهده داشت. درفروردين ۵۱ دریک درگیری مسلحانه با عوامل سواک شاه کشته شد. | ||
== زندگینامه == | == زندگینامه == | ||
اصغر در سال ۱۳۲۷ در تهران متولد شد. | اصغر در سال ۱۳۲۷ در تهران متولد شد. او مهندس شیمی ودبیر دبیرستانهای تهران بود. | ||
اصغر بعد از ورود به دانشگاه در اعتصابات و تظاهرات شرکت داشت. گام بعدي او عضويت در سازمان مجاهدين خلق بود. | |||
اصغر | اصغر معلم شیمی در دبیرستانهای تهران بود. | ||
او بارها ميگفت : انسان را ميتوان از ميزان احساس مسئؤليتتش در قبال ظلم و ستم موجود در جامعه و كوششي كه در جهت نابودي آن ميكند شناخت. هركس در اين زمينه كوشاتر باشد، بدون شك انسانتر است“. | او بارها ميگفت : انسان را ميتوان از ميزان احساس مسئؤليتتش در قبال ظلم و ستم موجود در جامعه و كوششي كه در جهت نابودي آن ميكند شناخت. هركس در اين زمينه كوشاتر باشد، بدون شك انسانتر است“. | ||
''' | == فعالیت های اصغر درسازمان ''' ''' == | ||
درجريان ضربه ي اول شهريور سال ۱۳۵۰ به سازمان مجاهدین، اصغر افسر وظيقه بود و چون عده اي ازاعضاء گروه شيمي و از آن جمله علي اصغر بديع زادگان و علي باكري دستگير شده بودند، وجود اصغر بيش از پيش ضروري مينمود. او بدون اينكه مأموران ساواك در تعقيبش باشند زندگي مخفي را پذيرا شد. او درباره ورود به سازمان مجاهدین خلق می گفت : از خدمت ارتش شاه بيرون آمدم و به هسته ي ارتش مردم پيوستم. گاهي از دود و بخار موادي كه تهيه ميكرد سينه اش ميسوخت و صدايش به سختي درميآمد اما هيچگاه هيچ كس از اوگله يا شكايتي نشنيد. | |||
درجريان ضربه ي اول شهريور سال ۱۳۵۰ به سازمان مجاهدین، اصغر افسر وظيقه بود و چون عده اي | |||
درفروردين ۵۱ هنگامي كه بسته اي را حمل ميكرد، گشتيهاي ساواك به او مشكوك ميشوند و او را متوقف میکند و از او کارت شناسایی میخواهد. اصغر | == درگذشت == | ||
درفروردين ۵۱ هنگامي كه بسته اي را حمل ميكرد، گشتيهاي ساواك به او مشكوك ميشوند و او را متوقف میکند و از او کارت شناسایی میخواهد. اصغر برای نشاندادن کارت شناسایی، دست در جیب بغلش میکند و سلاحش را که در همان جیب میگذاشت بیرون میکشد و به او شلیک میکند و به این ترتیب او را از سر راه خودش برمیدارد. سایر نفرات گشت شروع به تیراندازی میکنند و در تیر اندازیهای متقابل اصغر مجروح میشود. یک گلوله به پای او میخورد. اما موفق میشود که بهتدریج از صحنه خارج شود | |||
اصغر موفق می شود به كمك يك تاكسي بار خود را به منزلي در ميدان خراسان برساند. اما ساواك با شناسائي ماشين مزبور و رديابي آن موفق به كشف محل جديد ميشود و تمامي آن منطقه را تحت محاصره شديد قرار ميدهد. و بدين ترتيب ديگر فرار ناممكن ميشود دراين هنگام اصغر ابتدا اهالي منزل را به طبقه پائين ميفرستد، بعد تمامي مداركي را كه همراهش داشته ميسوزاند و آنگاه آماده ي درگيري با دشمن ميشود. اصغر تاآخرين گلوله به نبرد با دشمن ادامه داد وقهرمانه شهيد شد. | اصغر موفق می شود به كمك يك تاكسي بار خود را به منزلي در ميدان خراسان برساند. اما ساواك با شناسائي ماشين مزبور و رديابي آن موفق به كشف محل جديد ميشود و تمامي آن منطقه را تحت محاصره شديد قرار ميدهد. و بدين ترتيب ديگر فرار ناممكن ميشود دراين هنگام اصغر ابتدا اهالي منزل را به طبقه پائين ميفرستد، بعد تمامي مداركي را كه همراهش داشته ميسوزاند و آنگاه آماده ي درگيري با دشمن ميشود. اصغر تاآخرين گلوله به نبرد با دشمن ادامه داد وقهرمانه شهيد شد. | ||
مردم حوالي ميدان خراسان حتماً روز ۳۱ فروردين ۵۱ را به ياد دارند كه چگونه تمامي آن منطقه به وسيله صدها مزدور ساواكي محاصره شده بود و تمامي اينها براي دستگيري مجاهدي بود كه زخم گلوله هم بر تن داشت. اما تا مدتها مزدوران جرئت نزديك شدن به محل وي را نداشتند. و حتي بعد از شهادت نيز از جسدش ميترسيدند. كه مبادا نيمه جاني داشته باشد و... به همين دليل از دور چندين بار هم جسد پاكش را هدف رگبار مسلسلهاي خود قرار دادند. و بعد از آن بود كه با كينهاي سبعانه هجوم آوردند . اصغر يك روز بعد از دريافت سلاح از سازمان گفته بود: (نشریه مجاهد شماره ۲۵ صفحه ۳) | مردم حوالي ميدان خراسان حتماً روز ۳۱ فروردين ۵۱ را به ياد دارند كه چگونه تمامي آن منطقه به وسيله صدها مزدور ساواكي محاصره شده بود و تمامي اينها براي دستگيري مجاهدي بود كه زخم گلوله هم بر تن داشت. اما تا مدتها مزدوران جرئت نزديك شدن به محل وي را نداشتند. و حتي بعد از شهادت نيز از جسدش ميترسيدند. كه مبادا نيمه جاني داشته باشد و... به همين دليل از دور چندين بار هم جسد پاكش را هدف رگبار مسلسلهاي خود قرار دادند. و بعد از آن بود كه با كينهاي سبعانه هجوم آوردند . اصغر يك روز بعد از دريافت سلاح از سازمان گفته بود: ” اكنون با آرامش خاطر بيشتري كار ميكنم و شك ندارم كه دشمن بدون برداشتن زخمهاي متعدد به من دسترسي نخواهد يافت“(نشریه مجاهد شماره ۲۵ صفحه ۳) | ||
== خاطره ای از رضا رضایی درباره اصفر == | == خاطره ای از رضا رضایی درباره اصفر == | ||
یک بار با او در یک خودرو در خیابان شهباز میرفتیم. او رانندگی میکرد و من کنارش نشسته بودم. گشت ساواک از پشت ما رسید. اصغر گشت را در آینه دیده بود. ساواکیها به خودرو مشکوک میشوند و خودشان را به کنار خودرو میرسانند و به اصغر میگویند که بزن کنار. اصغر به آرامی به کنار خیابان میرود و گشت ساواک نیز سبقت گرفته و در جلوی خودروی اصغر متوقف میشود. در همین لحظه اصغر شروع میکند دنده عقب حرکت کردن و من شروع کردم به تیراندازی. ساواکیها همگی کف زمین میخوابند. اصغر نیز که راننده بسیار ماهری بود، دنده عقب از لابلای خودروهایی که میآمدند عبور میکند و نهایتاً دور میزند و از صحنه خارج میشود. | یک بار با او در یک خودرو در خیابان شهباز میرفتیم. او رانندگی میکرد و من کنارش نشسته بودم. گشت ساواک از پشت ما رسید. اصغر گشت را در آینه دیده بود. ساواکیها به خودرو مشکوک میشوند و خودشان را به کنار خودرو میرسانند و به اصغر میگویند که بزن کنار. اصغر به آرامی به کنار خیابان میرود و گشت ساواک نیز سبقت گرفته و در جلوی خودروی اصغر متوقف میشود. در همین لحظه اصغر شروع میکند دنده عقب حرکت کردن و من شروع کردم به تیراندازی. ساواکیها همگی کف زمین میخوابند. اصغر نیز که راننده بسیار ماهری بود، دنده عقب از لابلای خودروهایی که میآمدند عبور میکند و نهایتاً دور میزند و از صحنه خارج میشود. مهارتی که در رانندگی داشت، ما را نجات داد. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
ویرایش