|
|
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {جعبه زندگینامه
| | #تغییرمسیر[[علیاصغر منتظرحقیقی]] |
| | اندازه جعبه =
| |
| | عنوان =
| |
| | عنوان ۲ =
| |
| | نام = اصغر منتظر حقیقی
| |
| | تصویر = علی اصغر منتظر حقیقی2.jpg
| |
| | اندازه تصویر = 200px
| |
| | عنوان تصویر =
| |
| | زادروز = ۱۳۲۷ (خورشیدی)
| |
| | زادگاه = تهران
| |
| | تاریخ مرگ = ۳۱ فروردین۱۳۵۱(خورشیدی)
| |
| | مکان مرگ = میدان خراسان
| |
| | علت مرگ = درگیری با مامورین سواک شاه
| |
| | آرامگاه = بهشتزهرا
| |
| | بناهای یادبود =
| |
| | محل زندگی =
| |
| | ملیت =
| |
| | نامهای دیگر =
| |
| | نژاد =
| |
| | تابعیت =
| |
| | تحصیلات = لیسانس شیمی
| |
| | دانشگاه =
| |
| | پیشه =
| |
| | سالهای فعالیت =
| |
| | کارفرما =
| |
| | نهاد =
| |
| | نماینده =
| |
| | شناختهشده برای =
| |
| | نقشهای برجسته =
| |
| | سبک =
| |
| | تأثیرگذاران =
| |
| | تأثیرپذیرفتگان =
| |
| | شهر خانگی =
| |
| | دستمزد =
| |
| | Net worth =
| |
| | قد =
| |
| | وزن =
| |
| | تلویزیون =
| |
| | لقب =
| |
| | دوره =
| |
| | پس از =
| |
| | پیش از =
| |
| | حزب =
| |
| | جنبش =
| |
| | مخالفان =
| |
| | هیئت =
| |
| | دین =
| |
| | مذهب =
| |
| | اتهام =
| |
| | مجازات =
| |
| | وضعیت گناهکاری =
| |
| | منصب =
| |
| | مکتب =
| |
| | آثار =
| |
| | همسر =
| |
| | شریک زندگی =
| |
| | فرزندان =
| |
| | والدین =
| |
| | خویشاوندان سرشناس =
| |
| | گفتاورد =
| |
| | جوایز =
| |
| | امضا =
| |
| | اندازه امضا =
| |
| | signature_alt =
| |
| | وبگاه =
| |
| | imdb_id =
| |
| ( زاده ۱۳۲۷- درگذشت ۱۳۵۰)
| |
| | |
| '''اصغر منتظر حقیقی''' درسالهاي آخر دبيرستان در رابطه با جلسات مذهبي قرار گرفت. او دانشجوی رشته شمی بود. درجريان ضربه ي اول شهريور ۵۰ به سازمان مجاهدین او مسئولیت گروه شیمی را به عهده داشت. درفروردين ۵۱ دریک درگیری مسلحانه با عوامل سواک شاه کشته شد.
| |
| | |
| == زندگینامه ==
| |
| اصغر در سال ۱۳۲۷ در تهران متولد شد.
| |
| | |
| درسالهاي آخر دبيرستان در رابطه با جلسات مذهبي قرار گرفت. هرچند آن فعاليتها نميتوانست اصولي و انقلابي باشد اما بهرحال راهگشا بود.
| |
| | |
| اصغر به دانشگاه وارد شد. بدون شك محيط دانشگاه بهتر ميتوانست روح پاك وتشنهي اصغر جوان را سيراب كند بدين ترتيب بود كه به شركت فعال در اعتصابات و تظاهرات پرداخت. گام بعدي او عضويت در سازمان مجاهدين خلق بود.
| |
| | |
| او بارها ميگفت : انسان را ميتوان از ميزان احساس مسئؤليتتش در قبال ظلم و ستم موجود در جامعه و كوششي كه در جهت نابودي آن ميكند شناخت. هركس در اين زمينه كوشاتر باشد، بدون شك انسانتر است“.
| |
| | |
| '''مسئول ”گروه شيمي“ '''
| |
| | |
| درجريان ضربه ي اول شهريور سال ۱۳۵۰ به سازمان مجاهدین، اصغر افسر وظيقه بود و چون عده اي از برادران گروه شيمي و از آن جمله مجاهد شهيد علي اصغر بديع زادگان و مجاهد شهيد علي باكري دستگير شده بودند، وجود اصغر بيش از پيش ضروري مينمود. او بدون اينكه مأموران ساواك در تعقيبش باشند زندگي مخفي را پذيرا شد. اصغر در اولين روز زندگي مخفي بياندازه خوشحال و شاداب بود و درحاليكه از شادي ميخنديد ميگفت: از خدمت ارتش ضد خلقي بيرون آمدم و به هسته ي ارتش خلق پيوستم. گاهي از دود و بخار موادي كه تهيه ميكرد سينه اش ميسوخت و صدايش به سختي درميآمد اما هيچگاه هيچ كس از اوگله يا شكايتي نشنيد.
| |
| | |
| '''درگيري مسلحانه و شهادت'''
| |
| | |
| درفروردين ۵۱ هنگامي كه بسته اي را حمل ميكرد، گشتيهاي ساواك به او مشكوك ميشوند و او را متوقف میکند و از او کارت شناسایی میخواهد. اصغر که بسیار مهاجم و قبراق بود، برای نشاندادن کارت شناسایی، دست در جیب بغلش میکند و سلاحش را که در همان جیب میگذاشت بیرون میکشد و به او شلیک میکند و به این ترتیب او را از سر راه خودش برمیدارد. سایر نفرات گشت شروع به تیراندازی میکنند و در تیر اندازیهای متقابل اصغر مجروح میشود. یک گلوله به پای او میخورد. اما موفق میشود که بهتدریج از صحنه خارج شود
| |
| | |
| اصغر موفق می شود به كمك يك تاكسي بار خود را به منزلي در ميدان خراسان برساند. اما ساواك با شناسائي ماشين مزبور و رديابي آن موفق به كشف محل جديد ميشود و تمامي آن منطقه را تحت محاصره شديد قرار ميدهد. و بدين ترتيب ديگر فرار ناممكن ميشود دراين هنگام اصغر ابتدا اهالي منزل را به طبقه پائين ميفرستد، بعد تمامي مداركي را كه همراهش داشته ميسوزاند و آنگاه آماده ي درگيري با دشمن ميشود. اصغر تاآخرين گلوله به نبرد با دشمن ادامه داد وقهرمانه شهيد شد.
| |
| | |
| مردم حوالي ميدان خراسان حتماً روز ۳۱ فروردين ۵۱ را به ياد دارند كه چگونه تمامي آن منطقه به وسيله صدها مزدور ساواكي محاصره شده بود و تمامي اينها براي دستگيري مجاهدي بود كه زخم گلوله هم بر تن داشت. اما تا مدتها مزدوران جرئت نزديك شدن به محل وي را نداشتند. و حتي بعد از شهادت نيز از جسدش ميترسيدند. كه مبادا نيمه جاني داشته باشد و... به همين دليل از دور چندين بار هم جسد پاكش را هدف رگبار مسلسلهاي خود قرار دادند. و بعد از آن بود كه با كينهاي سبعانه هجوم آوردند . اصغر يك روز بعد از دريافت سلاح از سازمان گفته بود: (نشریه مجاهد شماره ۲۵ صفحه ۳)
| |
| | |
| == خاطره ای از رضا رضایی درباره اصفر ==
| |
| یک بار با او در یک خودرو در خیابان شهباز میرفتیم. او رانندگی میکرد و من کنارش نشسته بودم. گشت ساواک از پشت ما رسید. اصغر گشت را در آینه دیده بود. ساواکیها به خودرو مشکوک میشوند و خودشان را به کنار خودرو میرسانند و به اصغر میگویند که بزن کنار. اصغر به آرامی به کنار خیابان میرود و گشت ساواک نیز سبقت گرفته و در جلوی خودروی اصغر متوقف میشود. در همین لحظه اصغر شروع میکند دنده عقب حرکت کردن و من شروع کردم به تیراندازی. ساواکیها همگی کف زمین میخوابند. اصغر نیز که راننده بسیار ماهری بود، دنده عقب از لابلای خودروهایی که میآمدند عبور میکند و نهایتاً دور میزند و از صحنه خارج میشود. روحیه بالا و جسارت زیاد و مهارتی که در رانندگی داشت، ما را نجات داد.
| |
| | |
| | پانویس === جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| == منابع ==
| |
| {{پانویس}}
| |