۲۱۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''ا''' | '''ا''' | ||
'''یعقوب لیث صّفاری:'''فردی اییار(عیّار) بود و آرزوی نجات ایران از سلطه خلفای عباسی را داشت بعد به امیری سیستان رسید و شهر زْرْنکٰ را تسخیر کرد و با تثبیت موقعیت خود حکومت مستقل ایران را تجدید کرد بعد از تسخیر کرمان و فارس برای فتح بغداد حرکت کرد. | '''یعقوب لیث صّفاری:'''فردی اییار(عیّار) بود و آرزوی نجات ایران از سلطه خلفای عباسی را داشت بعد به امیری سیستان رسید و شهر زْرْنکٰ را تسخیر کرد و با تثبیت موقعیت خود حکومت مستقل ایران را تجدید کرد بعد از تسخیر کرمان و فارس برای فتح بغداد حرکت کرد. | ||
خط ۳۳: | خط ۱۹: | ||
دولت بنیعباس از میانهی سده سوم هجری رو به انحطاط و زوال گذاشت و خلیفگان عباسی بر اثر طغیان و شورش در اطراف و جوانب متصرفات خویش، پیوسته با دردسرهای فراوان روبهرو بودند. طاهر ذوالیمینین که یک دستش در پیمان خلیفه مأمون بود و دست دیگرش در پیمان امام رضا(ع)، گرچه با پاسداری از میراث نیاکان در هنگامهی خاموشی، پرچم ایرانیگری خفته را دوباره برافراشت اما جانشینان او بیشتر گماشتگان نهاد خلافت بودند تا چون آن سردار بزرگ. | دولت بنیعباس از میانهی سده سوم هجری رو به انحطاط و زوال گذاشت و خلیفگان عباسی بر اثر طغیان و شورش در اطراف و جوانب متصرفات خویش، پیوسته با دردسرهای فراوان روبهرو بودند. طاهر ذوالیمینین که یک دستش در پیمان خلیفه مأمون بود و دست دیگرش در پیمان امام رضا(ع)، گرچه با پاسداری از میراث نیاکان در هنگامهی خاموشی، پرچم ایرانیگری خفته را دوباره برافراشت اما جانشینان او بیشتر گماشتگان نهاد خلافت بودند تا چون آن سردار بزرگ. | ||
ضدیت و دشمنی خاندان عباسی با خاندان علی (ع) و نیز برانداختن برمکیان، که خاندان ایرانی علمدوست و ادبپرور بودند، در بیشتر نقاط متصرفات اسلامی اغتشاشاتی را بهبار آورد و باعث ظهور گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی همانند اییاران (عیاران) در این منطقه شده بود که یعقوب سرآمد آنان بود. | == ضدیت و دشمنی خاندان عباسی با خاندان علی (ع) و نیز برانداختن برمکیان، که خاندان ایرانی علمدوست و ادبپرور بودند، در بیشتر نقاط متصرفات اسلامی اغتشاشاتی را بهبار آورد و باعث ظهور گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی همانند اییاران (عیاران) در این منطقه شده بود که یعقوب سرآمد آنان بود. == | ||
== مخالفین سلطه خلیفه == | |||
از کسانی که در سیستان علیه طاهریان و خلیفه «المتوکل علیالله» قیام نمود صالح بن نصر بود. در اوایل سال ۲۳۲ه.ق یعقوب به همراه جمعی از یاران خود به صالح پیوست. وی در پنجم محرم ۲۳۷ه.ق شهر تاریخی بُستٰ را از چنگ نمایندهی خلیفه درآورد و به صالح داد و به پاس این خدمت، مقام سرهنگی بُستٰ را بهدست آورد. یعقوب در نتیجهی همکاری با صالح، کارش بالا گرفت و یاران و فداییان بسیاری پیدا کرد. صالح که به کمک یعقوب بر دشمنانش پیروز شده بود پس از مدتی، به مردم ستم نمود و شهرها را غارت کرد. از اینرو یعقوب با او مخالفت کرد و به جنگ با وی پرداخت و او را شکست داد. از آن پس لشگریان سیستان با درهم بن نصر برادر صالح بیعت کردند و یعقوب یکی از کسانی بود که به سپهسالاری آن نیروها برگزیده شد. | |||
درهم که از شجاعت و قدرت روزافزون یعقوب و محبوبیت وی در میان اییاران سیستان ترسیده بود به نزدیکان خود دستور قتل یعقوب را داد ولی یعقوب که آگاه شده بود با پیشدستی، او را دستگیر و روانهی زندان کرد و شماری از یاران وی را بکشت. | |||
می گویند روزی با جوانان همسال خود نشسته بود؛ پیرمردی از آشنایان او به آنجا رسید. هنگامیکه او را دید گفت: یعقوب تو جوانی خوب روی بلندبالا ستبربازو و پهن شانه ای و بجایی رسیده ای که نیاز داری همسری داشته باشی پس دستپیمانی (هزینه ازدواج) به شایستگی آماده کن تا من برایت عروسی زیبا و برازنده از بزرگان و توانگران شهر خواستگاری کنم. | |||
یعقوب گفت: آن عروسی را که من میخواهم دستپیمانش را آماده کرده ام. | |||
مجری: پیرمرد پرسیدآن کدام است. | |||
یعقوب شمشیری کشید و گفت : من عروس شهرهای خاور و باختر را خواستگاری کرده ام و دستپیمان او این شمشیر آبدار و این تیغ جوشن گداز منست. | |||
و اینچنین او از نو جوانی در سودای آزادی ایران و رهایی مردمش بود و هیچ چیز برای خودش نمی خواست. | |||
یعقوب می گفت :«من داد را برخاستهام بر خلق خدای تبارک وتعالی… سبب برکندن طاهریان و جور ایشان از مسلمانان من خواهم بود». | |||
== یعقوب لیث صفاری که بود؟ == | == یعقوب لیث صفاری که بود؟ == |
ویرایش