۷۳۵
ویرایش
خط ۳۵۱: | خط ۳۵۱: | ||
اگر تو نزد من باشی «درخور» من است امّا «ترا آن از این بهتر است». | اگر تو نزد من باشی «درخور» من است امّا «ترا آن از این بهتر است». | ||
سیمرغ پس از این گفتگو پری از پرهایش را به او داد و گفت اگر به دشواری و سختی گرفتارشدی، این پر را در آتش بیفکن، من بی درنگ نزد تو خواهم آمد و به یاریت خواهم شتافت. سیمرغ، سپس، «دستان سام» را برداشت و او را نزد پدر برد. | سیمرغ پس از این گفتگو پری از پرهایش را به او داد و گفت اگر به دشواری و سختی گرفتارشدی، این پر را در آتش بیفکن، من بی درنگ نزد تو خواهم آمد و به یاریت خواهم شتافت. سیمرغ، سپس، «دستان سام» را برداشت و او را نزد پدر برد.<ref>[http://cafe-dastan.ir/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AB%D8%B1-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%B4%D8%B4%D9%85/ شاهنامه به زبان نثر (قسمت ششم)-توسط پرنيان پورشاد] | ||
</ref> | |||
وقتی چشم سام به پسرش افتاد و «سراپای کودک بدید» و دریافت که «همی تخت و تاج شهی را سزید»، دلش از شادی «چون بهشت برین» شد و «بر آن پاک فرزند، کرد آفرین» و گفت: پسرم، «دل، نرم کن» و «گذشته مکن یاد و دل، گرم کن». من با «خدای بزرگ» پیمان بستم که از این پس، «دل بر تو هرگز ندارم سترگ» (=با تو تندخویی نکنم): | وقتی چشم سام به پسرش افتاد و «سراپای کودک بدید» و دریافت که «همی تخت و تاج شهی را سزید»، دلش از شادی «چون بهشت برین» شد و «بر آن پاک فرزند، کرد آفرین» و گفت: پسرم، «دل، نرم کن» و «گذشته مکن یاد و دل، گرم کن». من با «خدای بزرگ» پیمان بستم که از این پس، «دل بر تو هرگز ندارم سترگ» (=با تو تندخویی نکنم): |
ویرایش