کاربر:Khosro/صفحه تمرین شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی، با نام کامل سید امیر نورالدین نعمتهالله بن عبدالله بن محمد کوهبنانی کرمانی، مشهور به شاه نعمتالله ولی (زاده ۱۴ ربیعالاول ۷۳۱-ه. ق، کوهبنان ماهان یا حلب – درگذشته ۸۳۴-ه. ق، ماهان کرمان) عارف و شاعر مشهور دورهی تیموری است. شاه نعمتالله ولی عارفی غزلسرا بود که مفاهیم عارفانه را با زبان شعر بیان میکرد. او علاوه بر تحصیل در حوزهی تصوف و عرفان، بهطور عملی به ریاضت و عبادت مشغول بود. شاه نعمتالله ولی طریق جدیدی در تصوف ایجاد کرد و آن را به نام خود یعنی نعمت اللهیه نام نهاد که بعدها به هندوستان انتقال پیدا کرد. با گذشت زمان و روی کار آمدن سلسلهی قاجار، فرقه نعمتاللهیه از هند به ایران بازگشت. این سلسله از قرن هشتم تا کنون طرفداران ویژهای در کشورهای مختلف دارد. درباره مذهب شاه نعمت الله ولی اختلافات زیادی است. بسیاری از عرفا و تذکرهنویسان، شاه نعمت الله ولی را شیعه میدانند و برخی نیز او را اهل تسنن معرفی کردهاند، اما معلوم است که شاه نعمتالله ارادت ویژهای به حضرت علی داشته است. از اشعار وی چنین برمیآید که مذهب او شیعه بوده است و در رسالهی او تحت عنوان مهدیه، قصیدهی بلندی درباره حضرت مهدی (ع) به جای مانده است. همچنین برخی از محققین شاه نعمتالله ولی را از نوادگان امام باقر (ع) دانستهاند. شاه نعمت الله ولی در دیوان اشعارش بیش از ۴۰۰ بیت اعم از غزل و قصیده در مدح مولا علی (ع) و اهل بیت دارد، اما حتی یک قصده یا غزل در وصف و مدح سایر اصحاب پیامبر اکرم نسروده و بهجز حضرت علی با کسی دیگر چنین اشعار عاشقانه و موالیانه نگفته است. شاه نعمت الله ولی در اجتهاد و کوشش عملی، پیروانش را از بیکاری و گوشهنشینی و انزوا یا پوشیدن لباسهای کهنه و فقیرانه منع میکرد. او تصوف را انحصاری و مخصوص یک عده نمیدانست و به هر کسی که بهدنبال مکتب توحیدی میگشت راه محبت کردن را توصیه میکرد. پیروان شاه نعمت الله ولی، روحیه و نشاط و شادمانی زیادی در امر سلوک داشتتند و مانند دیگر فرقههای صوفیه مخالف خمودگی و دوری از جامعه بودند. شاه نعمت الله ولی از جمله شارحان مهم نظریههای ابن عربی بهشمار میرود. وی به محیالدین ابن عربی به دیدهی تکریم و احترام مینگریست و کتاب فصوصالحکم ابن عربی را از حفظ بود و یکی از مفصلترین رسالههای خود را به شرح ابیات فصوصالحکم اختصاص داده است. یکی از توصیه و سفارشات شاه نعمت الله ولی به مریدان و پیروان خود این بود که برای تزکیه نفس و تصفیه دل باید در خدمت خلق باشید و در خدمت به تودههای مردم کوتاهی نکنید و همیشه میان مردم در اجتماع باشید. در واقع او از گوشهگیری و رهبانیت پرهیز میداد و به حضور در جامعه ترغیب میکرد و در عین حال به آمادگی برای سفر آخرت و دل نبستن به دنیا توصیه مینمود. پیشگویی شاه نعمتالله ولی در قصیدهای که به وی منسوب است، با مطلع «قدرت کردگار میبینم»، آغاز شده که بسیاری از اخبار و وقایع آینده در آن به تصویر کشیده شده است که این شعر در میان ایرانیان بسیار مشهور و معروف است و شخصیت او را بین عوام شگفتانگیز ساخته است. مهمترین اثر منظوم شاه نعمتالله ولی دیوان اشعار او است که مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعات، مثنویها و رباعیات است که بالغ بر ۱۲ هزار بیت است. شاه نعمتالله ولی همچنین رسالات منثور بسیاری را نوشته است و تعداد آن را تا ۵۰۰ رساله ذکر کردهاند که البته تا کنون انتساب ۱۱۴ رساله از آن تأیید و محرز شده است. شاه نعمتالله ولی پس از صد و سه سال عمر پر برکت، در سال ۸۳۴-ه. ق، از دنیا رفت. پیکر او را در ماهان واقع در استان کرمان بهخاک سپردند و به همین خاطر بهنام ماه ماهان نیز شناخته میشود.
زندگی و تحصیلات
سید امیر نورالدین نعمت الله بن عبدالله بن محمد کوه بنانی کرمانی، معروف به شاه نعمت الله ولی، عارف و شاعر مشهور دوره تیموری است. شاه نعمتالله ولی در ۱۴ ربیعالاول سال ۷۳۱هجری قمری (۱۳ دی ۷۰۹هجری خورشیدی) در حلب، و به روایتی دیگر در کوهبنان کرمان به نیا آمد.
شاه نعمتالله ولی عارفی غزلسرا بود که مفاهیم عارفانه را با زبان شعر بیان میکرد. او علاوه بر تحصیل در حوزهی تصوف و عرفان، بهطور عملی به ریاضت و عبادت مشغول بود. شاه نعمتالله ولی طریق جدیدی در تصوف ایجاد کرد و آن را به نام خود یعنی نعمت اللهیه نام نهاد که بعدها به هندوستان انتقال پیدا کرد. با گذشت زمان و روی کار آمدن سلسلهی قاجار، فرقه نعمتاللهیه از هند به ایران بازگشت. این سلسله از قرن هشتم تا کنون طرفداران ویژهای در کشورهای مختلف دارد.[۱]
شاه نعمتالله ولی علوم مقدماتی را در محضر شیخ رکنالدین شیرازی، علم بلاغت را نزد شیخ شمسالدین مکی، حکمت را در مکتب سید جلالالدین خوارزمی و اصول و فقه را نزد قاضی عضدالدین ایجی آموخت.[۲]
سفرها، ورود به تصوف
از آنجا که علوم ظاهری طبع شاه نعمتالله ولی را قانع نمیکرد، سالها به ریاضت و تصفیه و تزکیه باطن مشغول گردید و به دنبال مراد و مرشد به سیر و سفر پرداخت.[۲]
شاه نعمتالله ولی به مناطقی مانند ماوراءالنهر، هرات، حجاز و برخی از شهرهای جنوبی ایران سفر کرد؛ تا اینکه در سفر مکه با شیخ عبدالله یافعی آشنا شد و از دست او که یکی از عرفای عصر خویش بود، خرقه پوشید و مدت هفت سال اصول عرفان و تصوف را در نزد او آموخت. بعد از آنکه شاه نعمتالله به مقام شیخی و مرادی رسید، به خراسان رفت و از آنجا به شهر کش که تیمور گورکانی مشهور به تیمور لنگ در آنجا بود، سفر کرد. (کش، یکی از شهرهای تاریخی ازبکستان است که در دورران مدرن به شهر سبز تغییرنام یافت). شاه نعمت الله ولی در این شهر فعالیت خود را مبنی بر دعوت مردم به تصوف آغاز کرد. پس از مدتی، بهدلیل افزایش پیروان شاه نعمت الله ولی، تیمور لنگ دستور اخراج او را از خراسان داد. شاه نعمت الله ولی به هرات رفت و مدتی را در آنجا ماند. شاه نعمتالله سرانجام راهی کرمان شد و شهر ماهان را برای اقامت و دعوت پیروانش به تصوف انتخاب کرد. او ۲۵ سال پایانی عمرش را در شهر ماهان گذراند و در همان شهر نیز از دنیا رفت. از او یک فرزند با نام خلیل الله باقی ماند که بعدها جانشین پدر در فرقه نعمتاللهی شد.[۱]
مذهب شاه نعمت الله ولی
درباره مذهب شاه نعمت الله ولی اختلافات زیادی است. بسیاری از عرفا و تذکرهنویسان، شاه نعمت الله ولی را شیعه میدانند و برخی نیز او را اهل تسنن معرفی کردهاند، اما معلوم است که شاه نعمتالله ارادت ویژهای به حضرت علی داشته است.[۱]
از اشعار وی چنین برمیآید که مذهب او شیعه بوده است و در رسالهی او تحت عنوان مهدیه، قصیدهی بلندی درباره حضرت مهدی (ع) به جای مانده است. همچنین برخی از محققین شاه نعمتالله ولی را از نوادگان امام باقر (ع) دانستهاند.[۳]
شاه نعمت الله ولی در دیوان اشعارش بیش از ۴۰۰ بیت اعم از غزل و قصیده در مدح مولا علی (ع) و اهل بیت دارد، اما حتی یک قصده یا غزل در وصف و مدح سایر اصحاب پیامبر اکرم نسروده و بهجز حضرت علی با کسی دیگر چنین اشعار عاشقانه و موالیانه نگفته است.
اشاره به چند بیت شعر که در وصف مولا علی سروده است:
رافضی نیستم ولی هستم ***مؤمن پاک و خصم معتزلی
مذهب جد خویشتن دارم ***بعد از او پیرو علی ولی
***
گفتیم خدای هر دو عالم***گفتیم محمد و علی هم
آن بر همه انبیاست، سید***وین بر همه اولیا، مقدم
گفتیم نبوت و ولایت***در ظاهر و باطناند همدم
***
دم به دم از ولای مرتضی باید زدن | دست دل در دامن آل عبا باید زدن | |
نقش حب خاندان برلوح جان بایدنگاشت | مهر مهر حیدری بر دل، چو ما باید زدن | |
دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی | ور نفس خواهی زدن، با آشنا باید زدن | |
روبروی دوستان مرتضی باید نهاد | مدعی را تیغ غیرت بر قفا باید زدن | |
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار | این سخن را از سر صدق و صفا باید زدن | |
در دو عالم، چهارده معصوم را باید گزید | پنج نوبت بر در دولت سرا باید زدن | |
پیشوایی بایدت جستن ز اولاد رسول | پس قدم مردانه در راه خدا باید زدن | |
از حسن، اوصاف ذات کبریا باید شنید | خیمه خلق حسن بر کبریا باید زدن | |
کربلایی آید از عشق شهید کربلا | عاشقانه آن بلا را مرحبا باید زدن | |
عابد و باقر چو صادق، صادق از قول حقند | دم به مهر موسی از عین رضا باید زدن | |
با تقی و با نقی و عسکری، یک رنگ باش | تیغ کین بر خصم مهدی، بی ریا باید زدن | |
هر درختی کو ندارد میوه حب علی | اصل و فرعش چون قلم، سرتابه پا باید زدن | |
دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست | بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن | |
سرخی روی موالی سکه نام علی است | بر رخ دنیا و دین چون پادشا باید زدن | |
بی ولای آن ولی، لاف از ولایت می زنی | لاف را باید بدانی کز کجا باید زدن | |
ما لوایی از ولای آن امام افراشتیم | طبل در زیر گلیم، آخر چرا باید زدن | |
بر در شهر ولایت، خانه ای باید گرفت | خیمه در دارالسلام اولیا باید زدن | |
از زبان نعمتالله، منقبت باید شنید | بر کف نعلین سید، بوسه ها باید زدن |
سلوک با نشاط
شاه نعمت الله ولی در اجتهاد و کوشش عملی، پیروانش را از بیکاری و گوشهنشینی و انزوا یا پوشیدن لباسهای کهنه و فقیرانه منع میکرد. او تصوف را انحصاری و مخصوص یک عده نمیدانست و به هر کسی که بهدنبال مکتب توحیدی میگشت راه محبت کردن را توصیه میکرد. پیروان شاه نعمت الله ولی، روحیه و نشاط و شادمانی زیادی در امر سلوک داشتتند و مانند دیگر فرقههای صوفیه مخالف خمودگی و دوری از جامعه بودند. شاه نعمتالله ولی به پیروان خود، احترام به اندیشه و عقاید دیگران را میآموخت و با سلسلههای مختلف تصوف و نحلههای دیگر با محبت و احترام رفتار میکرد.
عارف شاعر
ادوارد براون خاورشناس و ایرانشناس مشهور بریتانیایی، شاه نعمتالله ولی را بیشتر عارف و صوفی میشناسد تا شاعر، و این در واژههای عرفانی در کلام شاه نعمتالله به چشم میخورد. شاه نعمتالله ولی بیشتر از غزل برای مفاهیم عرفانی استفاده میکرد و در قصیدهسرایی نیز از سبک خاقانی پیروی میکرد.[۱]
شاه نعمتالله ولی و حافظ
درباره ارتباط شاه نعمتالله ولی با حافظ شیرازی روایات زیادی وجود دارد و برخی معتقدند که این دو با هم دیدار و گفتگو داشته و شعر و اندیشهی همدیگر تأثیر پذیرفتهاند. حتی در برخی منابع عنوان شده است که مصرعی از شعر حافظ اشاره به شعر شاه نعمتالله دارد.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
این درحالی است که تحقیقات دورهی تاریخی این دو شاعر نشان میدهد که حافظ پیش از شاه نعمتالله زندگی میکرده و او اشعار حافظ را خوانده و از وی تأثیر پذیرفته است، همچنانکه برخی از اشعار شاه نعمتالله وامگرفته از شعر حافظ است:
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم
برخی از محققان و عرفا نیز بر این باورند که شاه نعمتالله ولی احترام زیادی برای حافظ قائل بوده و هرجا در اشعارش از خواجه نام برده و وی را ستوده، نظورش شخص حافظ بوده است.[۱]
اندیشهی شاه نعمتالله ولی
قرن هشتم ونهم چیرگی افکار و اندیشهی محیالدین ابن عربی (مشهور به پدر عرفان اسلامی) در تصوف و عرفان است. کموبیش تمامی فرقههای گوناگون تصوف مانند نقشبندیه، نوربخشیه و مولویه مروج اندیشهی ابن عربی هستند. شاه نعمت الله ولی نیز از جمله شارحان مهم نظریههای ابن عربی بهشمار میرود. وی به محیالدین ابن عربی به دیدهی تکریم و احترام مینگریست و کتاب فصوصالحکم ابن عربی را از حفظ بود و یکی از مفصلترین رسالههای خود را به شرح ابیات فصوصالحکم اختصاص داده است.
سفارش به خدمت به خلق
یکی از توصیه و سفارشات شاه نعمت الله ولی به مریدان و پیروان خود این بود که برای تزکیه نفس و تصفیه دل باید در خدمت خلق باشید و در خدمت به تودههای مردم کوتاهی نکنید و همیشه میان مردم در اجتماع باشید. در واقع او از گوشهگیری و رهبانیت پرهیز میداد و به حضور در جامعه ترغیب میکرد و در عین حال به آمادگی برای سفر آخرت و دل نبستن به دنیا توصیه مینمود.[۴]
محبوبیت شاه نعمتالله
شاه نعمتالله ولی در شهرستان ماهان، خانقاه و حمام ساخت. امیران و پادشاهان آن زمان مانند شاهرخ و میرزا اسکندر بن عمر شیخ، نسبت به شاه نعمتالله ارادت و لطف بسیار داشتند. علاوه بر شاهان و سلاطین ایران، برخی از پادشاهان دکن هندوستان مانند شهابالدین احمد شاه ول بهمنی و فرزندش علاءالدین به شاه نعمتالله خالصانه ارادت میورزیدند و به همین خاطر زمینهی مساعدی برای توسعه و ترویج زبان فارسی در مناطق مختلف هندوستان به وجود آمد. پس از ورود سلسلهی نعمتاللهی از هندوستان به ایران و گسترش آن، سلسلههای دیگری نیز شکل گرفت که همگی از پیروان طریقه نعمتاللهی بودند. برخی از این سلسلهها که معروف هستند، عبارتند از: سلسله اخوت (صفی علیشاهیه)، سلسله کوثریه، سلسله شمسیه، سلسله گنابادیه و سلسله مونس علیشاهیه[۲]
کرامات شاه نعمتالله ولی
شاه نعمت الله ولی صاحب کراماتی بوده است که یکی از کرامات او این بوده است که لقمهی حرام از گلویش پایین نمیرفت. امیرتیمور لنگ برای آزمایش این موضوع، امر کرد که غذای حرامی درست کرده و به شاه نعمتالله بدهند. خان سالار تیمور لنگ، از پیر زنی برهای با زور تصاحب میکند و از آن طعامی ترتیب میدهد و به شاه نعمتالله میدهند تا بخورد. پس از خوردن بره، امیر از شاه نعمتالله میپرسد که طعام حلال بود یا حلال؟ شاه نعمتالله پاسخ میدهد که بر من حلال و بر شما حرام است. امیر خشمگین میشود و نحوهی بهدست آوردن بره را از خان سالار خود میپرسد تا حقیقت بر او آشکار شود. در همین زمان پیرزن برای شكایت از سرقت برهاش نزد تیمور لنگ آمده و میگوید که پسرم به سرخس رفته بود و من از سلامتی او نگران بودم، شنیدم كه سید نعمتالله به هرات آمده است و من نذر كردم اگر پسرم به سلامت برگردد، این بره را به جهت سید ببرم.[۳]
پیشگوییهای شاه نعمتالله
پیشگویی شاه نعمتالله ولی در قصیدهای که به وی منسوب است، با مطلع «قدرت کردگار میبینم»، آغاز شده که بسیاری از اخبار و وقایع آینده در آن به تصویر کشیده شده است که این شعر در میان ایرانیان بسیار مشهور و معروف است و شخصیت او را بین عوام شگفتانگیز ساخته است.[۲]
شاه نعمتالله ولی در قصیدهای بلند، ظهور دورههای مختلف شاهان ایران مانند صفویه و نادرشاه افشار تا دوران پهلوی و جمهوری اسلامی و ظهور نایب حضرت مهدی (ع) را پیشبینی کرده و به تصویر کشیده است که بسیاری از این پیشگوییها به وقوع پیوسته و رنگ واقعیت به خود گرفته است و در طول تاریخ این اشعار مورد توجه ایرانیان بوده است. این شعر با این چند بیت آغاز میشود:
قدرت کردگار میبینم | حالت روزگار میبینم | |
حکم امسال صورت دگر است | نه چو پیرار و پار میبینم | |
از نجوم این سخن نمیگویم | بلکه از کردگار میبینم | |
غین در دال چون گذشت | ابوالعجب کار و بار میبینم | |
در خراسان و مصر و شام و عراق | گرد و زنگ و غبار میبینم | |
همه را حال میشود دیگر | گر یکی در هزار میبینم | |
ظلمت ظلم ظالمان دیار | غصهی درد یار میبینم | |
قصهی بس غریب میشنوم | بیحد و بیشمار میبینم | |
جنگ و آشوب و فتنه و بیداد | از یمین و یسار میبینم | |
غارت و قتل و لشکر بسیار | در میان و کنار میبینم | |
بنده را خواجهوَش همییابم | خواجه را بندهوار میبینم | |
بس فرومایگان بیحاصل | عامل و خواندگار میبینم | |
هرکه او پار یار بود امسال | خاطرش زیر بار میبینم | |
مذهب و دین ضعیف مییابم | مبتدع افتخار میبینم | |
سکهی نو زنند بر رخ زر | درهمش کمعیار میبینم | |
دوستان عزیز هر قومی | گشته غمخوار و خوار میبینم | |
هر یک از حاکمان هفت اقلیم | دیگری را دچار میبینم | |
نصب و عزل تبکچی و عمال | هر یکی را دوبار میبینم | |
ماه را روسیاه مییابم | مهر را دلفگار میبینم | |
ترک و تاجیک را به همدیگر | خصمی و گیر و دار میبینم | |
تاجر از دست دزد بیهمراه | مانده در رهگذار میبینم | |
مکر و تزویر و حیله در هرجا | از صغار و کبار میبینم | |
حال هندو خراب مییابم | جور ترک و تتار میبینم | |
بقعه خیر سخت گشته خراب | جای جمع شرار میبینم | |
بعض اشجار بوستان جهان | بیبهار و ثمار میبینم | |
اندکی امن اگر بود آن روز | در حد کوهسار میبینم | |
همدمی و قناعت و کُنجی | حالیا اختیار میبینم | |
گرچه میبینم این همه غمها | شادیای غمگسار میبینم | |
غم مخور زان که من در این تشویش | خرمی وصل یار میبینم | |
بعد امسال و چند سال دگر | عالمی چون نگار میبینم | |
چون زمستان پنجمین بگذشت | ششمش خوش بهار میبینم | |
نایب مهدی آشکار شود | بلکه من آشکار میبینم | |
پادشاهی تمام دانایی | سروری با وقار میبینم | |
هرکجا رو نهد به فضلاله | دشمنش خاکسار میبینم | |
بندگان جناب حضرت او | سر به سر تاجدار میبینم | |
تا چهل سال ای برادر من | دور آن شهریار میبینم | |
دور او چون شود تمام به کار | پسرش یادگار میبینم | |
پادشاه و امام هفت اقلیم | شاه عالیتبار میبینم | |
بعد از او خود امام خواهد بود | که جهان را مدار میبینم | |
میم و حا، میم و دال میخوانم | نام آن نامدار میبینم | |
صورت و سیرتش چو پیغمبر | علم و حلمش شعار میبینم | |
دین و دنیا از او شود معمور | خلق از او بختیار میبینم | |
ید و بیضا که باد پاینده | باز با ذوالفقار میبینم | |
مهدی وقت و عیسی دوران | هردو را شهسوار میبینم | |
گلشن شرع را همیبویم | گل دین را به بار میبینم | |
این جهان را چو مصر مینگرم | عدل او را حصار میبینم | |
هفت باشد وزیر سلطانم | همه را کامکار میبینم | |
عاصیان از امام معصومم | خجل و شرمسار میبینم | |
بر کف دست ساقی وحدت | بادهی خوشگوار میبینم | |
غازی دوستدار دشمنکش | همدم و یار و غار میبینم | |
تیغ آهندلان زنگ زده | کُند و بیاعتبار میبینم | |
زینت شرع و رونق اسلام | هر یکی را دو بار میبینم | |
گرک با میش شیر با آهو | در چرا برقرار میبینم | |
گنج کسری و نقد اسکندر | همه بر روی کار میبینم | |
ترک عیار مست مینگرم | خصم او در خمار میبینم | |
نعمت الله نشسته در کنجی | از همه بر کنار میبینم |
درگذشت
شاه نعمتالله ولی پس از صد و سه سال عمر پر برکت، در سال ۸۳۴-ه. ق، از دنیا رفت. پیکر او را در ماهان واقع در استان کرمان بهخاک سپردند و به همین خاطر بهنام ماه ماهان نیز شناخته میشود. شاه نعمتالله خلافت و جانشینی خود را به فرزندش سید برهانالدین خلیللله سپرد و او را مأمور مراقبت و حفاظت خانقاه و تربیت سالکان فرمود.[۲]
پس از درگذشت شاه نعمت الله ولی، به فرمان احمد بهمنی پادشاه وقت دکن که از پیروان او بود، مقبرهای بر مزار شاه نعمتالله ساخته شد. در زمان شاه عباس دوم صفوی، مقبرهی او گسترش پیدا کرد و آرامگاه او تا امروز زیارتگاه اهل تصوف و مردم بوده است.[۱]
آثار شاه نعمتالله ولی
مهمترین اثر منظوم شاه نعمتالله ولی دیوان اشعار او است که مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعات، مثنویها و رباعیات است که بالغ بر ۱۲ هزار بیت است. این دیوان تماماً اشعار عرفانی و شامل توضیحات و اشارات درباره اندیشه و عقاید متصوفه است.
آثار منثور
شاه نعمتالله ولی رسالات منثور بسیاری را نوشته است و تعداد آن را تا ۵۰۰ رساله ذکر کردهاند که البته تا کنون انتساب ۱۱۴ رساله از آن تأیید و محرز شده است. نثر این رسالهها غالباً پیچیده و مشکل است و بیشتر دارای ویژگیهای نثر قرن هشتم و نهم است.[۴]
برخی از آثار عبارت است از:
- منظومة فی تحقیقالایمان
- رساله نصایح منظومه
- ارواح شاه نعمتالله
- خوابنامه
- رساله شرح فصّالاول من فصوصالحکم
- رساله برزخیه
- رساله مکاشفات[۳]
آرامگاه شاه نعمت الله ولی
آرامگاه شاه نعمتالله ولی در ۳۵ کیلومتری جنوب کرمان در خیابان ولی عصر شهر ماهان واقع شده است. بنای اولیه مقبره، یک اتاق چهار گوشه با طاق گنبدی بود که در دوره صفویه گسترش یافت. سنگ مزار شاه نعمتالله داخل اتاق گنبدی قرار گرفته و اتاق با نقاشیهای روی گچ و کاشیهای لاجوردی و فیروزهای تزیین شده است و نمای بیرونی آن نیز نقش و نگارهای اسلیمی زیبایی دارد. دربهای آرامگاه با قطعههایی از عاج فیل هندی و خاتم کاری تزیین گردیده و روی سنگ مرمر قبر، آیاتی از قرآن و نام امامان شیعه حک شده است.[۱]
آرامگاه شاه نعمتالله ولی و بنای آن به دوره صفوی برمیگردد. این آرامگاه در سال ۱۳۱۰، بهعنوان آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. آرامگاه شاه نعمتالله ولی یکی از بناهای عرفانی و منحصر به فرد ایران است که توجه بسیاری از گردشگران ایرانی و خارجی را به خود جلب کرده است. این بنای عالی با معماری و صحنهای بسیار زیبا و درختان بلندقامت سرو، گردشگران و زائران را ساعتها غرق تماشا میکند. مساحت آرامگاه شاه نعمتالله ولی ۳۵۰۰۰ مترمربع، شامل مجموعهای از بناهای تاریخی است که هر کدام با پیشینهی تاریخی خود، بخشی از سبک معماری ایرانی را معرفی میکنند. ۳ حیاط و ساختمانهای اطراف نمای کلی آرامگاه را تشکیل میدهند. هرکدام از این حیاطها یک حوض و تعدادی درخت دارد.[۵]
قسمتهای مختلف آرامگاه
آرامگاه شاه نعمت الله ولی از بخشهای مختلفی تشکیل شده است که عبارتند از:
بقعه: بقعه شاه نعمتالله ولی یک اتاق چهارگوش با سقفی گنبدی با تزئینات گچی است که رو گچ با نقاشی پوشانده شده است. نمای داخلی آن نیز با کاشیکاریهای معرق با رنگهای زیبا و نقوش اسلیمی، جلوهای زیبا به این بنا بخشیده است. سنگ قبر شاه نعمتالله ولی مرمرین است که اطراف آن نام ۱۲ امام و آیاتی از قرآن مجید با خطی بسیار زیبای حکاکی شده است.
چلهخانه: در سمت جنوب غربی بقعه، فضای کوچکی است که به مکان چلهنشینی شاه نعمتالله ولی معروف است که بسیار جذاب و بهتانگیز است. درون این چلهخانه آذینهای رنگارنگ و نقاشیهای بر روی دیوار نقش بسته است که جلب توجه میکند.
رواق شاه عباسی: همچنانکه از نام آن پیداست، در دوره صفوی و شاه عباس ساخته شده و دارای سردری زیبایی است که از جنس فولاد بوده و نام ۱۲ امام بهصورت برجسته بر روی آن تراشیده شده است.
صحن میرداماد: در دورهی صفویه ساخته شده و در زمان ناصرالدین شاه این صحن مجدداً بازسازی و تکمیل شده است.
صحن اتابکی: توسط علیاصغرخان اتبابک، صدراعظم ناصرالدین شاه با کمک هدایای ارسالی به دربار ساخته شده است.
صحن وکیلی: از یادگارهای محمداسماعیلخان نوری وکیلالملک، حاکم کرمان و همچنین از رجال دورهی قاجاریه است که یکی از صحنهای زیبا و تماشایی آرامگاه شاه نعمتالله ولی است.
صحن حسینیه: دو گلدسته بلند و دیدنی با ارتفاع ۴۲ متر در آرمگاه شاه نعمتالله در این صحن افراشته شده است که دومین صحن پس از ورود به آرامگاه بوده و به درون این بنا راهنمایی میکند. در حیاط این صحن، اماکن خدماتی آرامگاه مانند فروشگاه آثار موسیقی، فروشگاه کتابهای ارزشمند، اماکن خرید سوغاتی و سرویسهای بهداشتی وجود دارد. دروازه ورودی این بنا، خاتمکاری و ساخته شده از عاج فیل با نقاشیهای هندسی است که در هندوستان ساخته شده و به ماهان انتقال یافته است. این صحن به این خاطر صحن حسینیه نامگذاری شده است که مراسم عاشورای حسینی در اینجا بسیار تماشایی است و افراد بسیاری در آن شرکت میکنند.
مقبره امیرنظام گروسی: این مقبره متعلق به چهرهی سرشناس دورهی قاجاریه است. امیرنظام گروسی شخصیت سیاسی و هنرمند خوشنویسی بوده است که در اواخر عمرش والی کرمان و بلوچستان بوده، و طبق وصیعتنامهاش، پس از مرگ او مقبرهاش در سمت جنوب غربی دالان ورودی، در محوطهی آرامگاه شاه نعمتالله ولی ساخته شده است.
منارهها: چهار مناره کاشیکاریشده شامل کتیبههای شیعی هستند. پیش از مرمت و بازسازی برای تزیین دور تا دور مناره ۸ ضلعی، از کلمه علی (ع) استفاده شده بود، اما کتیبههای کنونی کمی با گذشته فرق دارند. در بخش بالایی هر سمت از مناره کلمهی الله دیده میشود و قسمت اول شهادتین لا اله الا الله در زیر آن تکرار شده است. کلمهی علی نیز ۴ بار بهصورت الگوی درهم پیچیده نوشته شده است و تکرار این روال در دور تا دور ۸ ضلعی، جلوهی زیبایی به آن داده است.
کاروانسرا: در کنار ضلع غربی آستانه، کاروانسرایی قرار دارد که مربوط به دوران قاجاریه است. این کاروانسرا حجرههایی را در خود دارد که در حادثه زلزله کرمان در سال ۱۳۶۰، بخشی از قسمت بالایی گنبد آستانه فرو ریخت و سپس بازسازی شد.
موزه: در بخش زیرین دالان ورودی آرامگاه شاه نعمتالله ولی موزهای قرار دارد که در آن اشیای ارزشمند و مربوط با فرهنگ تصوف و عرفان نگهداری میشوند. ساختمان موزه به عمارت یا سردر امیریه شهرت دارد. این بنا حدود ۱۳۰ سال قدمت دارد که به سبک معماری قاجار در زمان ناصرالدین شاه ساختهشده است. زمانی این عمارت محل اجتماع دراویش و صوفیان بود و در سال ۱۳۵۷، پس از مرمت و بازسازی، به موزه آستانه تبدیل شد. در این موزه آثار گوناگون و متوعی به چشم میخورد که توسط مردم و خیرین اهداء شده است. برخی از این آثار عبارتند از: کشکول بزرگ ساختهشده از آلیاژ برنج که نماد کشکول شاه نعمتالله ولی محسوب میشود، کشکولهای تزئینشده به نقش و نگار، تبرزینهای تراشیدهشده، پتهشالهای سوزندوزی شده با ابعاد ۴۵۰ در ۲۶۵ سانتیمتر، دو صفحه از یک قرآن که به خط کوفی نوشتهشده و قدمت آن بیش ۶۰۰ سال است، شمشیرهای جواهرنشان، سپرهایی از فولاد و پوست کرگدن، کتابهای خطی با چاپ سنگی، چندین تمثال متعلق به حضرت محمد (ص) و ائمه اطهار (ع)، ظروف بلور و چینی و…[۵]
گلچینی از اشعار شاه نعمتالله ولی
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم | صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم | |
در حبس صورتیم و چنین شاد و خرمیم | بنگر که در سراچه معنی چه ها کنیم | |
رندان لاابالی و مستان سرخوشیم | هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم | |
موج محیط و گوهر دریای عزتیم | ما میل دل به آب و گل آخر چرا کنیم | |
در دیده روی ساقی و بر دست جام می | باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم | |
از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام | تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم |
***
در شهادت شاهدی از غیب بی عیب آمده | این چنین شادی خوش بی عیب از غیب آمده | |
در گلستان غنچه گل در هوای روی او | پیرهن بدریده و بی دامن و جَیب آمده | |
آن معانی بدیع او بدیع دیگر است | زان که بر وی این کلام الله بی رَیب آمده | |
نو عروس فکر بکرم شاهدی بس دلکش است | در مشاهد شاهدی میخواهد از غیب آمده | |
در جوانی نعمت الله با سواد و معرفت | این زمان باز آمده پروانه با شیب آمده |
***
خوش درددلی دارم درمان به چه کار آید | با کفر سر زلفش ایمان به چه کار آید | |
دل زنده بود جانم چون کشته عشق اوست | بی خدمت آن جانان این جان به چه کار آید | |
عقل از سر مخموری سامان طلبد از ما | ما عاشق سرمستیم سامان به چه کار آید | |
عشق آمد و ملک دل بگرفت به سلطانی | جز حضرت این سلطان به چه کار آید | |
در خلوت میخانه بزمی است ملوکانه | روضه چو بود اینجا رضوان به چه کار آید | |
ماهان ز خدا خواهم با صحبت مه رویان | بی صحبت مه رویان ماهان به چه کار آید | |
با سید سرمستان کرمان چو بهشتی بود | بی نور حضور او کرمان به چه کار آید |
***
گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد | گفتم رسم به وصلت گفتا محال باشد | |
گفتم که در خرابات خواهم که بار یابم | گفتا اگر درآئی آنجا مجال باشد | |
سرچشمه حیاتست، ما خضر وقت خویشیم | در جام ما همیشه آب زلال باشد | |
شادی روی ساقی، ما می مدام نوشیم | بر غیر اگر حرام است بر ما حلال باشد | |
گر عاقلی بگوید عقل تو گشت ناقص | نقصان عاقل آن است ما را کمال باشد |
***
تن رهاکن در طریق عاشقی تا جان شوی | جان فدای عشق جانان کن که تا جانان شوی | |
در خرابات مغان مستانه خود را در فکن | پند رندان بشنو و می نوش می تا آن شوی | |
گر گدای حضرت سلطان من باشی چو من | لطف او بنوازدت ای شاه من سلطان شوی | |
آفتاب حسن او مجموع عالم را گرفت | غیر او پیدا نبینی گر ز خود پنهان شوی | |
گر برآئی بر سر دار فنا منصور وار | حاکم ملک بقا و میر سرمستان شوی | |
زاهد مخمور را بگذار و با رندان نشین | تا حریف مجلس رندان و سرمستان شوی | |
جز طریق نعمتالله در جهان راهی مرو | ور روی راه دگر می دان که سرگردان شوی |
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ شاه نعمت الله ولی کیست؟ - سایت کجارو
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ شاه نعمت الله ولی، چهرهای رازآلود در پس روایتهای گوناگون - سایت پارسینه
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ زندگینامه شاه نعمتالله ولی - سایت عاشقان خدا
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ مختصری از زندگینامه و احوال و آرا شاه نعمتالله ولی - سایت خراباتیان
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ آرامگاه شاه نعمتالله ولی، بنایی زیبا و تاریخی در کرمان - سایت بیتوته
- ↑ دیوان شاه نعمتالله ولی - سایت گنجور