مرضیه احمدی اسکویی
مرضیه احمدی اسکویی | |
---|---|
زاده | ۵ فروردین ۱۳۲۴ اسکو - تبریز |
مرگ | ۶ اردیبهشت ۱۳۵۳ (۲۹ سال) تهران، محله پامنار |
دلیل مرگ | درگیری با مأموران ساواک |
آرامگاه | قطعه ۳۳ بهشت زهرا |
ملیت | ایرانی |
دوره | پهلوی دوم |
جنبش | سازمان چریکهای فدایی خلق ایران |
مرضیه احمدی اسکویی (زادهی ۱۳۲۴ - درگذشتهی ۶ اردیبهشت ۱۳۵۳) چریک، شاعر، نویسنده، معلم و از فعالان سیاسی چپگرا در دوران پهلوی بود. در محفل مبارزاتی صمدبهرنگی و بهروز دهقانی به فعالیت پرداخت بعدها در تهران همراه با جمعی از همفکرانش یک گروه مبارزاتی تشکیل داد و مدتی بعد برای مبارزه مسلحانه با دیکتاتوری وابسته محمد رضا شاه، به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پیوست.
مرضیه اسکویی در ۶ اردیبهشت ۱۳۵۳ در درگیری با ساواک و خوردن قرص سیانور کشته شد. جسد او در قطعهٔ ۳۳ بهشت زهرا دفن شدهاست.[۱][۲]
زندگی
مرضیه احمدی اسکویی در ۵ فروردین ماه سال ۱٣۲۴ در کوچه اوجوزلو، خانه پلاک ۱۵۲۷ شهر اسکو از توابع تبریز به دنیا آمد. مادر وی حسنیه و پدرش صادق بود. مرضیه دومین دختر از سه دختر خانواده بود. دوستانش او را «مرضیه جان» و بعدها «مرجان» نامیدند.
دوران کودکی ونوجوانیاش را با کار درمزرعهی پدرش گذراند که به این ترتیب روحیهی حساس و تیزبیناش او را هرچه بیش تر به مردم نزدیک کرد. کم کم به مطالعه نیز مشتاق شد و از همان ابتدای تحصیل در دبیرستان، به آگاهی سیاسی و اجتماعی رسید. بخشی از این آگاهی را که انعکاسی از پیرامون درذهن خلاقاش بود؛ به صورت قصه و شعر بیان کرد.
مرضیه اسکویی پس ازپایان دورهی اول دبیرستان، وارد دانشسرای مقدماتی تبریز شد و پس از دو سال، به عنوان معلم در دبستانهای اسکو به تدریس پرداخت. او بعد از گرفتن دیپلم، با حفظ شغل معلمی وارد دانشگاه تبریز شد، اما در همان سال اول، دانشگاه را رها کرد و وارد دانشسرای عالی سپاه دانش تهران شد.
مرضیه اسکویی در طول تحصیل در دانشسرای سپاه دانش، به بسیاری از روستاهای ورامین که درنزدیکی محل دانش سرا قرار داشت، رفت و آمد میکرد و بیشتر اوقات خود را با خانوادههای فقیر روستایی میگذراند. وی همچنین به روستاهای دور و نزدیک ایران سفر میکرد تا بتواند از نزدیک، با مردم و مسائلشان آشنا شود. در این سفرها، برای کودکان، کتابخانه درست میکرد، با دیگر افراد سپاهیان دانش، دوست میشد و برای آنها کتاب میفرستاد.[۳]
فعالیتها
مرضیه اسکویی در سازماندهی اعتصابات دانشجویی دانشسرای عالی سپاه دانش در سال ۱۳۴۸ مشارکتی کارساز و نیز در اعتصابات دانشجویی اسفندماه سال ۱۳۴۹ نقش رهبری داشت.
مرضیه اسکویی در خرداد سال ۱۳۵۰ با تعطیلی دانشسرا دستگیر شد و پس از بازجویی و شکنجه، به مدت یک سال به زندان افتاد. وی پس از آزادی به زادگاه خویش بازگشت و به کار دبیری پرداخت. اما باردیگر راهی تهران شد.
در زمستان سال ۱۳۵۱ بود که مرضیه به محفل سوسیالیستی «نادر شایگان» و «حسن رومینا» پیوست.[۱]
خاطرهای از مرضیه
مرضیه اسکویی با نام سازمانی «فاطمه» پس از پیوستن به سازمان چریکهای فدایی خلق در کنار چهرهی برحسته جنبش سوسیالیستی حمید اشرف در یکی از خانههای تیمی در خیابان شهرآرای تهران بسر میبرد. در این برهه بود که به سرودن سرایشهای انقلابی و آفرینشهای ادبی و نقد بیشتری پرداخت. در نوشتاری از آن روز خونبار میخوانیم:
«ما با کشف موجهای بیسیمی پلیس مخفی شاه موفق شده بودیم که از طریق کنترل رادیویی به گفتگوهای بیسیمی مأموران امنیتی رژیم شاه گوش کنیم. […] در صبح روز ششم اردیبهشت ۱۳۵۳ کماکان رادیو باز بود. من پشت آن نشسته و داشتم ...گوش میدادم. ناگهان متوجه شدم که مأموران در صدد اجرای برنامهای هستند. رفیق حمید اشرف در حالی که کفش به پا داشت و گویی آمادهی رفتن به بیرون بود، روی یک صندلی نشسته و با نگرانی به گفتگوها گوش می داد (در آن زمان کفش به پا داشتن در خانه، معمول نبود. در حالی که بعداً معمول شد و حالت آمادگی در ۲۴ ساعت رعایت میشد.) شیرین معاضد (فضیلت کلام) در حالی که لباس میپوشید و برای رفتن سر قرار آماده میشد به دقت به گفتوگوها گوش میداد و اندکی نگران به نظر میرسید. در حیاط خانه، بندی بود که معمولاً چند چادر زنانه روی آن آویزان بود.
شیرین به حیاط رفت و یکی از آنها را سر کرد و دوباره برگشت. نگرانی خود را بر زبان راند و گفت: «نکند سر قرار من جمع میشوند.» رفیق حمید اشرف گفت: «نه! قرار تو جای دیگر است، اینها در یک جای دیگر جمع می شوند!» شیرین که دیگر وقت قرارش دیر شده بود، از در بیرون رفت. ما همچنان بادقت و نگرانی، گفت وگوهای بیسیمی را دنبال میکردیم. هنوز مدت کوتاهی از رفتن شیرین نگذشته بود که ناگهان رفیق حمید از جا پرید و گفت: «این قرار پریه!» (شیرین را به این اسم صدا میزدیم) و باعجله به طرف درب خروجی رفت. من به طرف درب خروجی دویدم و شانههای حمید را گرفته و او را برگرداندم. در این هنگام دیدم که مرضیه چادری از بند حیاط برداشته و درحالی که دارد آن را سر میکند از درب خروجی بیرون رفت. من شانههای حمید را رها کردم و خواستم دنبال مرضیه بدوم که ببینم به کجا میرود. فقط چون پابرهنه بودم یک لحظه سعی کردم دمپایی پایم کنم. اما وقتی رویم را برگردانم که به واقع ثانیهای نگذشته بود. حمید هم رفته بود.[…]»[۱]
صحنه درگیری و مرگ
صبح ۶ اردیبهشت ۱۳۵۳، مرضیه احمدی پس از جدا شدن از شیرین معاضد تحت تعقیب مأمورین ساواک قرار گرفت و پس از چند عمل ضدتعقیب سعی کرد، خود را به خانه تیمی واقع در کوچه شترداران در میدان شاه تهران برساند ولی مأمورین با استفاده از تجهیزات مخابراتی، رد وی را به یکدیگر و به مرکز اطلاع میدادند. بدین ترتیب منطقه تحت محاصره ماموران درآمدهبود. ماموران از پشت بیسیم فریاد میزدند: «او مردیست که لباس زنانه پوشیده». حلقه محاصره رفته رفته تنگتر میشد. در این هنگام مرضیه چون دید که امکان خروج از محاصره برای او دیگر وجود ندارد، با اسلحه کمری خود به ماموران حمله کرد و پس از یک درگیری، ماموران ساواک، به سمت مرضیه احمدی شلیک کردند. در این موقع مرضیه احمدی موفق شد قرص سیانور خود را نیز بخورد. جسد مرضیه احمدی اسکویی را نیروهای ساواک از فاصله دور چندین بار به مسلسل بستند.
صدیقه یکی از همرزمان مرضیه نوشته است:
«در خرداد ۵۳ در دادگاه دوم خبر کشتهشدن مرضیه را از دادستان شنیدم. چنان منقلب شدهبودم که بیاختیار فریادی از گلویم برخاست. . . اما بهمحض اینکه به کمیته مشترک ساواک شهربانی رسیدم، مرا بهبازجویی بردند. بازجویم، هدایت، تا مرا دید عکس جسد مرضیه و شیرین معاضد را پرت کرد توی صورتم، هردو، نیمه لخت بودند. هردو دهانشان سیاه و چهره زیبایشان دگرگونشده بود. سیانور دهانشان را سوزانده بود. چادر و کفشها و اسلحهشان در کنارشان بود.»[۴]
آثار
- مجموعه اشعار
- تجربه نخستین مرگ
- دختران کولی
- دالغا (خاطراتی از یک رفیق)
- سلام آقا معلم (یادی از اصغر عرب هریسی).[۵][۱]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ چهرههای ماندگار: مرضیه احمدی اسکویی، سایت حزب کمونیست ایران
- ↑ زنان خط شکن، یوتیوب
- ↑ مرضیه احمدی اسکویی، الناز کیانی (آذفمینا)
- ↑ عکسهایی در خدمت تحریف مرگهای تاریخی!
- ↑ مرضیه احمدی اسکویی، آرشیو اسناد اپوزیسیون