کاربر:Omid/صفحه تمرین4

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۲۵ توسط Omid (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نسرین و شهلا کعبی
شهلا و نسرین کعبی.jpg
زادروزشهلا متولد ۱۳۲۵
نسرین متولد ۱۳۳۲

سقز
درگذشت۵ شهریور ۱۳۵۹
علت مرگتیرباران
ملیتایرانی
تحصیلاتپرستار
اتهام‌هاهمکاری با ضدانقلاب از طریق مداوای آن‌ها در بیمارستان
مجازات‌هااعدام


شهلا کعبی و نسرین (فرشته) کعبی دو خواهر پرستار کردی بودند که به اتهام همکاری با ضدانقلاب از طریق مداوای آن‌ها در بیمارستان سقز به دستورحاکم شرع صادق خلخالی، در ۵ شهریور ۱۳۵۹، به مرگ محکوم و تیرباران شدند. شهلا (متولد ۱۳۲۵) در هنگام اعدام ۳۴ و نسرین (متولد ۱۳۳۲) ۲۷ سال داشت.[۱][۲]

دستگیری و بازداشت

بر اساس مصاحبه‌ای با یکی از اقوام خواهران کعبی در تاریخ ١٧ اردیبهشت ١٣٨٣، خواهران کعبی بار اول در پاییز ۱۳۵۸ به دنبال یورش ماموران رژیم ایران به شهرهای کردستان دستگیر شدند. پس از آن شهلا به قزوین تبعید شد.

در بهار سال ۱۳۵۹ بعد از توافقاتی که میان هیئتی از طرف دولت به سرپرستی داریوش فروهر با «هیئت نمایندگی خلق کرد» صورت گرفت بر اساس موافقت با بازگشت تبعیدشد‌گان (بسیاری از آموزگاران، پزشکان و پرستاران) به محل زندگی و کار خویش، شهلا به سقز بازگشت. در ۲۴ خرداد ۱۳۵۹ به دنبال تصرف شهرهای سنندج و سقز و ... بار دیگر همراه با خواهرش دستگیر شد.

شهلا کعبی دوران بازداشت خود را در زندان‌های سقز، اوین، و سنندج گذراند. در طول مدت سه ماه بازداشت، بازجویی آن‌ها توسط پاسداران محلی و غیر محلی انجام می‌شد و دسترسی به وکیل یا اجازه تماس و ملاقات وجود نداشت.[۱][۳]

دستگیری به روایت برادر

معروف کعبی، برادر شهلا و نسرین در مصاحبه‌ای درباره روز دستگیری گفته است:

«در خرداد ۱۳۵۹، بعد از تمام شدن جنگ کردستان، شبی ساعت ۱۲ نیمه شب درب خانه ما را زدند. ما فهمیدیم که باید نیروهای سپاه باشند، چون مردم کردستان شب‌ها از خانه خارج نمی‌شدند. آن‌ها پشت بام را هم گرفته بودند. به داخل خانه آمدند و گفتند که می‌دانیم این دو (یعنی شهلا و نسرین) برگشته‌اند. خانه همسایه ما با دیوار کوتاهی از خانه ما جدا می‌شد و خواهرانم از این دیوار پریدند و به خانه همسایه رفتند اما پاسدارها به دنبالشان رفتند و آن‌ها را گرفتند. به یاد دارم که پدر و مادرم در حیاط خانه با نیروهای سپاه صحبت می‌کردند. شهلا و نسرین را یه زندان سنندج بردند.»[۴]

دفاعیات

به متهمین فرصتی برای دفاع از خود داده نشد. خویشاوند خانم کعبی در مصاحبه تاکید کرد که ایشان اصلا سیاسی نبودند و فقط به عنوان یک پرستار در بیمارستان به مداوای مجروحین درگیری‌های مسلحانه پرداخته بودند. وی همچنین به انسان‌دوستی و وجدان کاری شهلا و نسرین کعبی به عنوان یک پرستار اشاره کرد و گفت:

«آن‌ها به هرکسی که احتیاج به مراقبت داشت می‌رسیدند، حتی یک بار به خاطر مداوای یک پاسدار مورد شماتت برخی اهالی قرار گرفت، ولی با جسارت ایستاد و به وظیفه شغلی خود عمل کرد.»[۱]

حکم

بنا بر اظهارات یکی از همبندان خانم کعبی به اقوام ایشان، حاکم شرع شبانه در پادگان سنندج حکم اعدام دسته جمعی زندانیان را صادر کرد. نزدیکی سحر در ساعت ۴:۳۰، حکم اعدام در همان پادگان به اجرا درآمد. یکی از زندانیان حاضر در محل اعدام خانم کعبی را این چنین توصیف کرده است:

«زندانبان نسرین و خواهر بزرگترش شهلا را بدون هیج سوال و جوابی از بند زندان بیرون می‌برد. دو خواهر با دستان بسته و در کنار هم پشت به دیوار می‌ایستند. پاسداری دو تکه پارچه سیاه رنگ را برای بستن چشمان این نفر می‌آورد. نسرین مخالفت می‌کند و چشم‌بند نمی‌خواهد. شهلا خواهر بزرگتر چشم‌بند را می‌پذیرد و در جواب خنده تحقیر آمیز پاسدار که "تو میترسی، ها؟" می‌گوید البته که نه، فقط نمی‌خواهم شاهد مرگ خواهرم باشم. در این جا نسرین هم خواهان چشم‌بند می‌شود.»[۱][۳]

دادگاه

بنا بر اطلاعات موجود، دادگاهی برای خانم کعبی تشکیل نشد.[۱]

اتهامات

روزنامه جمهوری اسلامی اتهام خانم کعبی را «شرکت در درگیری های اخیر و همکاری با افراد مهاجم» ذکر کرد، اما بر اساس گفته خانواده، مسئولین در موقع بازداشت، ایشان را به «مداوای ضد انقلاب در بیمارستان سقز» متهم کردند.[۱]

مدارک و شواهد

به علت نبودن دادگاه و وکیل و قطع تماس متهم با خانواده از وجود مدارک اطلاعی در دست نیست.[۱]

شهادت‌نامه معروف کعبی

خاطره از شهلا و نسرین

معروف کعبی برادر کوچکتر شهلا و نسرین در مورد آن‌ها نوشته است:

«شهلا خواهر بزرگتر در خانه ما بر پدر و مادرم خیلی اوتوریته داشت. همه می‌گفتند که نفر اول خانه اوست. وقتی قوم و خویش‌ها برای دیدن ما می‌آمدند همه کارهای خانه دست او بود. به یاد می‌آورم که شهلا زنی با اتوریته و بسیار سنگین و با استانداردهای آن زمان خیلی مدرن بود. روزنامه می‌خواند، به سیاست توجه داشت و شیوه لباس پوشیدنش نیز مدرن بود. بسیار سنگین بود و همه برای او احترام قائل بودند. خواهر دیگرم نسرین خیلی به من نزدیک بود و از من مراقبت می‌کرد. او زنی شوخ و سرحال بود و همیشه مراقب همه بود. در دوران انقلاب، من به یاد دارم که شهلا اگر آدم فقیری را می‌دید همیشه می‌خواست برای او کاری بکند.»[۴]

منابع