سیدحسین فاطمی
شناسنامه | |
---|---|
نام کامل | حسین فاطمی |
معروف به | دکتر حسین فاطمی |
زادروز | ۱۲۹۶ |
زادگاه | نایین، |
تاریخ مرگ | ۱۹ آبان ۱۲۹۶ |
اطلاعات سیاسی | |
حزب سیاسی | جبهه ملی ایران |
سمت | وزیر امور خارجه - سخنگوی دولت |
فعالیتها | ملی کردن نفت |
سیدحسین فاطمی (متولد ۱۲۹۶خورشیدی در نایین - تیرباران ۱۹ آبان ۱۳۳۳ در تهران) وزیر خارجه دولت دکتر محمد مصدق از سال ۱۳۳۱ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از دولتمردان همراه مصدق، روزنامهنگار و طرفدار حقوق برابر زنان ومردان و پیشنهاددهنده ملی شدن صنعت نفت ایران بود. او پس از انتصاب به وزارت خارجه ابتدا سفارتخانه انگلیس را تعطیل و روابط دیپلماتیک با این کشور را به حالت تعلیق درآورد؛ و در طول ۹ ماه دوره وزارت خود دخالتهای دربار در روابط خارجی ایران را کاهش داد و ۸۵ نفر از کارمندان وزارت امور خارجه که متعلق به خانوادههای اشراف قدیم بودند را اخراج کرد. در دوران فاطمی همچنین اساسنامه جدیدی برای وزارت امور خارجه نوشته شد و با راهاندازی کنفرانسهای منطقهای با حضور سفیران ایران در سایر کشورها به منظور ارزیابی سیاست خارجی و موقعیت جهانی ایران، تحولی بزرگی در جهتگیریهای دیپلماتیک کشور صورت گرفت.
دکتر حسین فاطمی یکبار از ترور توسط محمد مهدی عبدخدایی از جمعیت فداییان اسلام جان به در برد؛ و در مقطعی به تلاش برای اعلام جمهوری در کشور پرداخت اما با شکلگیری کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت مصدق او نیز تحت تعقیب قرار گرفت و پس از چندین ماه زندگی در خفا در نهایت وی در ۶ اسفند ۱۳۳۲ دستگیر شد. درحین دادرسی نیز شعبان جعفری مشهور به شعبان بی مخ و همراهانش با چاقو به وی هجوم آوردند و او و خواهرش را مجروح کردند. سرانجام در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ در حالی که در تب میسوخت به جوخه اعدام سپرده شد. حکم اعدام او پیش از دستگیری و محاکمه صادر شده بود، محمدرضا شاه یک روز پس از بازگشت از فرارش به رم، در گفتگویی با کرمیت روزوِلت، عامل اصلی کودتای ۲۸مرداد، گفته بود: «حسین فاطمی هنوز پیدا نشده ولی به زودی خواهد شد. او بیش از همه توهین و ناسزاگویی کرد… وقتی دستگیر شود، اعدام خواهد شد»[۱] حسین فاطمی تنها کسی بود که بعد از کودتای ۲۸مرداد، به اعدام محکوم شد.
خانواده و تحصیلات
دکتر حسین فاطمی درسال ۱۲۹۶ در خانوادهای مذهبی در نایین بدنیا آمد. به روایت دیگر تاریخ تولدش ۱۲ مهر ۱۲۹۸ ذکرشده. پدرش سید علی محمد فاطمی ملقب به سیفالعلماء از علمای طراز اول نایین؛ و مادرش سیده طوبی دختر حجتالاسلام خادمالعلوم بود. برادرانش سیف پور، نصرالله و معصومی نام داشتند. در بین خانواده حسین در همه عرصهها یک استثنا بود.[۲]در سال ۱۳۱۶, پس از پایان تحصیلات دبیرستانی، روانه تهران شد. از نخستین روزهای ورود، سردبیری و مدیریت داخلی روزنامه «ستاره» را، که مدیر مسئولش احمد ملکی بود، به عهده گرفت و چند سالی با این روزنامه همکاری داشت.
سردبیری روزنامه باختر
پس از سوم شهریور ۱۳۲۰ و به وجودآمدن فضای مساعد برای فعالیت سیاسی، سردبیر روزنامه «باختر» شد. سرمقالههای او در این روزنامه در مدت کوتاهی نام او را بر سر زبانها انداخت.
در دوره نخستوزیری علی سهیلی، وقتی دولت، برای اِعمال نفوذ هرچه بیشتر در انتخابات مجلس چهاردهم، لایحه «تحدید مطبوعات» را به مجلس سیزدهم ـ که آخرین روزهای عمر خود را میگذراند ـ برد و فشار بر مطبوعات را آغاز کرد، فاطمی در سرمقاله ۱۶خرداد ۱۳۲۱ روزنامه «باختر»، زیر عنوان «مبارزه باید کرد»، خطاب به دولت سهیلی نوشت:
«ملت ایران تمام حسابش با شماست که موجِد بدبختی دیروز و مسبّبِ هرج و مرج امروز و پدیدآورنده فساد و تباهی هستید. ما روزهای اول مبارزه را طی میکنیم، زحمت و مرارت بسیار را در پیش داریم ولی بدون تردید، سرانجام موفقیّت باماست».[۳]
در روز ۲۱خرداد، وقتی سهیلی در مجلس مسئله توقیف روزنامه «مرد امروز» و دستگیری مدیر آن، محمد مسعود، همکار و همرزم و دوست بسیار صمیمی فاطمی را به میان کشید و از سانسور مطبوعات دفاع کرد، فاطمی در همان روز در سرمقاله «باختر» او را «عنصر ارتجاعی و مستبد» خواند و ابراز انزجار خود را نسبت به وی اعلام کرد.
فردای آن روز نیز در سرمقاله «دزدها هنوز هم مال مردم را میبرند»، نوشت:
«آنهایی که بر ضدّ مطبوعات رَجَز میخوانند… و تقاضای تعقیب و توقیف جراید را میکنند… اطمینان قطعی داشته باشند که دیر یا زود جواب زباندرازی خود را خواهند شنید… ما تا دقیقه آخر مبارزه میکنیم… و با مشت، جواب توپِ پنبه یی ابلهان را میدهیم».[۴]
او در سرمقاله ۲۵خرداد ۱۳۲۲, سهیلی را «وجود آلوده و ناپاکی» نامید که «میخواهد برای پنهان کردن فضایح خویش اصل مسلّم قانون اساسی را پایمال کند» و گفت که باید «مغز او را با مشت قانون کوبید».
فردای آن روز تندترین سرمقاله فاطمی علیه دولت وقت، با عنوان «این دو راهی است که امروز ملت ایران باید انتخاب کند: یا مرگ یا زندگی» به چاپ رسید. او خطاب به «دولت بیکفایت سهیلی» نوشت: «شما دزدها که از روزنامه میترسید، بدانید با تصویب این لایحه یک انقلاب خونین در ایران ایجاد خواهد شد و دنباله این انقلاب سر شماها را بالای تیرهای برق به جای دار تحویل خواهیم داد!».
این شماره روزنامه «باختر» چنان مورد استقبال مردم قرار گرفت که چندبار محرمانه تجدید چاپ شد.
سرانجام مبارزات قلمی دکتر فاطمی و یار همدردش محمد مسعود و همراهی اقلیّت مجلس با آنها، باعث شد که «لایحه تحدید مطبوعات» به تصویب مجلس نرسید.[۴]
انتشار روزنامه «باختر» تا تابستان ۱۳۲۴, که فاطمی برای گذراندن دوره دکترا روانه پاریس شد، ادامه یافت و پس از سفر او به فرانسه تعطیل گردید.
انتشار باختر امروز
وقتی دکتر فاطمی، پس از گذراندن دوره دکترا، در شهریور ۱۳۲۷ به ایران برگشت، امتیاز روزنامه «باختر امروز» را گرفت.
نخستین شماره «باختر امروز» در ۸مرداد ۱۳۲۸ منتشر شد. فاطمی در سرمقاله آن، این روزنامه را ادامهدهنده راه «باختر» معرفی کرد و نوشت:
«روزنامه آن روز ـ سال۱۳۲۴ـ سخت سرگرم مبارزه بود… تنها و یکّه، در زیر چکمه ارتش بیگانه که ایران را هنوز زیر اشغال خود داشت، فریاد میزد… و با یک رشادت و تهوّری که به جنون و خودکشی شبیه بود… دینی را که به ملت و مردم داشت، ادا میکرد… باختر امروز با همان تهوّر دیروزِ باختر… از مصالح علفخورها، پابرهنهها و گرسنهها… دفاع خواهد کرد… شعار ما این است: یا مرگ یا آزادی».
باختر امروز تا ۴شماره منتشرشد، ولی دولت «ساعد» نتوانست آن را تحمّل کند و روزنامه را توقیف کرد.
بعد از توقیف «باختر امروز»، فاطمی همان راه را در روزنامه «سرگذشت»، که صاحب امتیاز آن یکی از بستگانش بود، ادامه داد. در سرمقالههای این روزنامه در ۱۲مرداد ۱۳۲۸ ـ «باید به آقای ساعد نازشست داد» ـ و ۱۳مرداد ـ «برای اصلاح ایران باید قربانی داد» ـ به شدّت به دولت ساعد تاخت.
فاطمی از ۱۵مرداد ۲۸ باردیگر روزنامه «باختر» را منتشر کرد و در سرمقاله همان روز آن نوشت:
«معنی چهل سال مشروطیّت این بود که ما در خانه خودمان جراٌت نفس کشیدن نداریم و هر وقت صدایی بلند کنیم، با تُخماقِ (= کُلوخکوب) حکومت مغزمان متلاشی میشود!».
در سرمقاله ۲۶مرداد «باختر»، که باعث توقیف آن شد، دکتر فاطمی نوشت:
«طبقه زمامدار ایران از قلم پاک، که به خدمت نامشروع او کمر نمیبندد و جیره خوار او نمیشود، وحشت دارد… در این قبرستان کسی حق زندگی دارد که با کفن دزدها شریک باشد، استخوان مردهها را بسوزاند… و با لاشخورها دَمخور بشود».
دکتر فاطمی از ۱۲شهریور ۲۸, دوباره روزنامه «باختر امروز» را منتشر کرد که باز هم رنگ تند سیاسی و انتقادی داشت. سرمقالهها را باز هم خود دکتر فاطمی مینوشت. چند نمونه از عنوانهای این سرمقالهها:
«فقط زور و پول به این جهنّم حکومت میکند» (۱۲شهریور).
«در راه آزادی باید از جان گذشت» (۱۳شهریور).
«تا کجا این بیدادگری را ادامه میدهند؟» (۱۴شهریور).
«قانون در ایران بازیچة زورمند است» (۱۵شهریور).
همراهی با مصدق
در ۱۲مهر ۱۳۲۸, فاطمی در سرمقاله «این انتخابات رسوا مردم را به ستوه آوردهاست»، به انتخابات فرمایشیِ دوره شانزدهم مجلس، که زیر کنترل و فشار دربار برگزار شده بود، به شدّت انتقاد کرد.
اشتراک در افشای ماهیّت این انتخابات، نقطه پیوند دکتر مصدق و دکتر فاطمی شد که تا پایان زندگیِ آن دو ادامه یافت.
دکتر مصدق در این باره نوشت:
«در انتخابات دوره شانزدهم تقنینیّه، که باز دولت در همه جا دخالت مینمود، شادروان دکتر حسین فاطمی با من مذاکره نمود که برای آزادی انتخابات فکری بکنیم و… من روی این اصل که آزادی انتخابات برای مملکت امری است حیاتی، وارد مبارزه شدم و چون احزاب و تشکیلات مؤثّری نبود که از آنها استعانت کنم، شادروان دکتر فاطمی با چند نفر از مدیران جرایدِ موافق با نظر ما مذاکره نمود، همگی موافقت نمودند که جرایدِ خود را در اختیار مردم بگذارند».[۵]
دکتر مصدق در ادامه مطلب از تحصّن مدیران جراید و سپس چگونگی ایجاد «جبهه ملی» یاد میکند که پس از ترور هژیر، وزیر دربار و عامل اجرای انتخابات فرمایشی، و تبعید دکتر مصدق به ده احمدآباد، صورت پذیرفت.
تشکیل جبهه ملی
در جلسهای که بنا به دعوت دکتر مصدق، در روز اول آبان ۱۳۲۸, از افرادی که در تحصّن شرکت داشتند، در احمدآباد برگزارشد، بنا به پیشنهاد دکتر حسین فاطمی «جبهه ملی» به وجود آمد[۶] و دکتر فاطمی مسئولیّت «کمیسیون تبلیغات» آن را به عهده گرفت.
در روز ۷ آبان۲۸, دکتر مصدق انتخابات تهران را، به علت دخالت مأموران دولتی، باطل اعلام کرد. این انتخابات در روز ۱۹ آبان، به علت استقبال مردم از پیشنهاد مصدق، متوقّف شد.
پس از تجدید انتخابات دوره شانزدهم مجلس، دکتر مصدق و دکتر فاطمی و چند تن دیگر از اعضای جبهه ملی به مجلس راه یافتند و مصدق در رأس کمیسیون نفتِ مجلس قرار گرفت و فعالیت خود را علیه شرکت نفت ایران و انگلیس ادامه داد.
در همین دوران بود که دکتر فاطمی پیشنهاد «ملی کردن صنعت نفت در سراسر ایران» را داد و این پیشنهاد در یکی از نشستهای جبهه ملی پذیرفته شد. دکتر مصدق در این باره مینویسد:
«ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر حسین فاطمی است که چون کمیسیون نفت مجلس شورای ملی، پس از چند ماه مذاکره و مباحثه، نتوانست راجع به استیفای حق ملت از شرکت نفت انگلیس در ایران تصمیمی اتّخاذ کند، دکتر فاطمی با من، که در رأس کمیسیون بودم، مذاکره نمود و گفت: با وضعی که در این مملکت وجود دارد استیفای حق ملت کاری است بسیار مشکل… همانطور که کشور انگلیس بعضی از صنایع خود را ملی کردهاست… ایران هم نفت خود را در سراسر کشور ملی کند… با نظریّات آن شادروان موافقت نمودم». «اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نموده سپاسگزاری گردد و آن کس شهید راه وطن، دکتر حسین فاطمی است که… در تمام مدت همکاری با اینجانب، حتّی، یک ترکِ اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد»[۷]
باختر امروز و جنبش ملی شدن نفت
روزنامه «باختر امروز»، همزمان با اوجگیری جنبش برای ملی کردن صنعت نفت، مؤثّرترین وسیله تبلیغ برای فعالیتهای دکتر مصدق در مجلس بود. «شلّاقهای مؤثّر و سوزانی که باختر امروز، هر روز عصر بر پیکر دیکتاتوری و دیکتاتورتراشان مینواخت، شور و هیجان بیسابقه یی در دل مردم ایران به پا کرده بود»[۸]
سرمقاله روز ۲۸آذر ۱۳۲۹ این روزنامه علیه شرکت نفت ایران و انگلیس، ضربه کوبندهیی بر دولت رزمآرا نواخت.
دکتر فاطمی در این سرمقاله نوشت:
«جنگ نفت شدیدترین مراحل خود را طی میکند و ملت ایران در این نبرد، سرسختی و ایستادگی… نشان میدهد… تردید ندارم که پیروزی نهایی آز آنِ کسانی است که حقّ و حقیقت، مؤیّدِ منطق و دلیل ایشان است و دزدانی که به لباس صاحب مال درآمدهاند… رسوا و مفتضح… از این جنگ خارج خواهند شد… این درد فقر و پریشانی ما علاج پذیر نخواهد بود مگر آن که ریشه کمپانی سابق از بیخ و بن کنده شود و ایرانی پس از پنجاه سال، که صدها میلیون هستی و ذخایر او را سهامداران لندن نشین بردهاند، سرنوشت خویش را در کف فرزندان وطن بسپارد».
آنچه رزمآرا، نخست وزیر وقت، را سراسیمه کرد و دستور توقیف روزنامه را داد، قسمت آخر سرمقاله بود:
«... گلولهای که به قلب ماهرپاشا نشست برای اولین بار جواب خیانت و فساد را در کشوری که قرنها در معرض تهاجم کشورهای مختلف استعماری بوده، به مرگ و جزای مسلّم و قطعی داد… تردید نیست که اگر هیئت حاکمه ایران راه تسلیم و اطاعت و نوکری را تغییر ندهد، ملت ما نیز همان رویّه را در پیش خواهد گرفت که مصریها پیموده و نتیجه گرفتهاند».
فردای انتشار این سرمقاله (روز ۲۹ آذر۲۹) به دستور رزمآرا، شهربانی تهران، دکتر فاطمی را بازداشت و روزنامه باختر امروز را توقیف کرد. امّا، فشار افکار عمومی باعث شد که این بازداشت و توقیف سه روز بیشتر دوام نیاورد. دکتر فاطمی پس از آزادی،نظراتش را با شدت بیشتری اعلام کرد و در نخستین سرمقاله روزنامه «باختر امروز» نوشت:
«هنوز ایران آن قبرستانی نیست که شرکت نفت آرزو میکند… نفت ایران تعلّق به جامعه ایرانی دارد… نباید اجازه داد که یک شرکت غاصب و غارتگر شیره جان برهنهها و… علفخوارها را ببرد و برای ما نخستوزیر و رئیس و امیر درست کند. اگر این حرف را حکومت رزمآرا جرم میشمارد، من به تکرار این حقیقت مباهات میکنم. نه تنها با زندان و زجر و عذاب روحی ایمان خود را نخواهم شکست، بلکه، بالای چوبه دار هم این دفاع وجدانی را از یاد نخواهم برد… هیچکس امروز قدرت ندارد حرفی غیر از ملی شدن صنعت نفت بر زبان بیاورد… رزم آرا، بخواهد یا نخواهد، باختر امروز از صدا نخواهد افتاد، زیرا این قلم فقط برای نجات ایران از چنگال هیئت غافل و منفعتپرست به حرکت آمده و تا خون در عروق من جاری است، جز این طریق راه دیگری نخواهم رفت».
دو ماه و نیم بعد، رزمآرا ترور شد. یک هفته پس از آن، قانون ملی شدن صنفت نفت به تصویب مجلس شورا و سپس سنا رسید.
دولت مصدق
دکتر مصدق در روز ۱۱ اردیبهشت۱۳۳۰, به شرط خلعِ یَد از شرکت غاصب نفت، نخستوزیری را پذیرفت. دکتر فاطمی در ۲۰اردیبهشت، معاون سیاسی و پارلمانی او شد و تا ۲۶بهمن همان سال، که بر مزار محمد مسعود، مورد سوءقصد قرارگرفت، در همین پُست از مصدق و سیاستهای او دفاع کرد و به عکس «قلمهای مزدور و هرزه یی که تا دیروز در مدح تیمسار دادِ سخن میدادند و امروز درد وطن گرفته بودند و علیه مصدق مینوشتند»,[۹] تا به آخر در کنار مصدق باقی ماند.
در روز دوم مهر ۱۳۳۰, دکتر مصدق دستور اخراج ۳۵۰ کارشناس انگلیسی را صادر کرد. چند روز بعد انگلیس، در اعتراض به این اقدام، به شورای امنیّت سازمان ملل متّحد شکایت کرد. مصدق، فاطمی و چند تن دیگر از دولتمردان ایران، در روز ۱۴مهر عازم نیویورک شدند تا در جلسه رسیدگی به این شکایت، که در روز ۱۷مهر برگزار میشد، شرکت کنند. مدافعات دکتر مصدق در شورای امنیّت باعث شد که امر رسیدگی به شکایت به دادگاه لاهه واگذار شود.
وقتی در اول آذر۱۳۳۰, دکتر مصدق، پیروز از این سفر برگشت، مخالفان او در مجلس و بیرون از آن فعالیتهای خود را علیه او تشدید کردند، طرفداران «حزب توده» در روز ۱۴آذر تظاهراتی علیه مصدق به راه انداختند که توسط شهربانی و به دستور شاه به خون کشیده شد. این حادثه بهانه به دست دشمنان مصدق در مجلس داد تا به او حمله کنند و او را دیکتاتور بخوانند.
تحصن مخالفان دکتر مصدق در مجلس
در جلسه ۱۹ آذر۳۰, در حین گزارش مصدق به مجلس دربارهٔ سفرش به آمریکا، مخالفان او، که در رأس آنها جمال امامی قرارداشت، مجلس را به هم ریختند و پس از به آشوب کشیدن مجلس، به بهانه نبودن آزادی در جامعه، در مجلس متحصّن شدند. دربارشاه و میدلتون، کاردار سفارت انگلیس در ایران، با مخالفان مصدق در مجلس در تماس بودند. مصدق در اواخر آذرماه، درمورد این تماسها به شاه اولتیماتوم داد و تهدیدکرد که اگر اینگونه تماسها ادامه پیداکند، از کار کناره گیری خواهد کرد و علت استعفای خود را از رادیو برای مردم خواهد گفت.
فاطمی در روز ۳۰آذر در سرمقاله باختر امروز نوشت:
«... در کجای دنیا مردم اجازه میدهند که عناصری از پشت تریبون مجلس یا در پناه مصونیت پارلمانی، از منافع اجنبیِ غارتگر دفاع کنند… به این شغالهایی که در سوراخهای بهارستان پنهان شدهاند، بگویید آن آزادی عمل که جیکاک بتواند تمام صفحات غرب و جنوب را زیر مهمیز جاسوسی خود درآورد و فالر در میان عشایر اسلحه پخش کند… و لیست انتخابات ایران را دکتر اقبال به امضای کلنل ویلر ـ مستشار سفارت انگلیس ـ برساند، برای همیشه در ایران مرد و من میتوانم به شما جنابانِ آقایانِ اعضای اقلیتِ اعلیحضرت ژرژ ششم اطمینان بدهم که صاحبان حقیقی این خانه امروز آن قدر رشید و بالغ هستند که از حقوق خود دفاع کنند و مانورهای شرم آور چپ و راستِ افراطیِ حلقهبهگوشان امپراتوری را به کلی خنثی و بیاثر کنند. ملت ایران، فرد فرد شما را میشناسد، سوابق سیاسی هریک از شما را کاملاً به یاد دارد و آن روز که بهپای دادگاه مجازات خوانده شوید، این جنایات صریح و روشن شما را که … از تمام گناهان گذشتهتان وحشتناکتر است در محضر دادگاه شهادت خواهد داد».
مخالفان مصدق به اخلالگری در کار انتخابات مجلس هفدهم نیز، که قرار بود روز ۲۲دی ۳۰ برگزار شود، میپرداختند. در همین روزها بود که وزیر جنگ هم به دستور شاه عوض شد. فاطمی در سرمقاله ۱۷دیماه روزنامه باختر امروز، با عنوان «ادّعانامه پنجاه سال جنایات شرکت نفت سابق»، نوشت:
«غلامان اجنبی گمان کردید با سرنوشت یک مملکت میشود شوخی کرد؟ خیال کردید دکتر مصدق بیدی است که از باد بی اثر جنوب بلرزد و در همّت و عزم خلل ناپذیر او رِخوتی حاصل شود… بروید به اربابانتان بگویید که مصدقِ هوشیار و روشن بین این سلاح را نیز از دستتان خواهد گرفت و بر مغز پوک و گندآلودتان خواهد کوفت… رژیم نیم قرنی کمپانی و بندگان درگاه سفارت، هر دو باید گورشان را از این کشور گم کنند».
یک روز بعد از ارسال یادداشت اعتراضی مصدق به سفیر انگلیس در مورد «مداخلات صریح مأمورین دولت انگلستان در ایران»، دکتر فاطمی در سرمقاله ۱۹دی باختر امروز نوشت:
«... افعیِ هفت سر نفتی موجِدِ همه تحریکات و توطئههای این مملکت در طول پنجاه سال بوده و امروز هم به اِشکال حاضر است باور کند که ایرانی به هیچ قیمت، دیگر حاضر نیست تجاوزات و غارتگریهای عُمّال شرکت سابق را بپذیرد».
در روز ۲۲دیماه، یعنی فردای روزی که وزارت خارجه ایران به سفارت انگلیس پیغام فرستاد که تا ده روز دیگر کلیه کنسولگریهای خود را در ایران تعطیل کند، دکتر فاطمی در سرمقاله باختر امروز نوشت:
«هر کدام از این ده بیست خانهای که در شهرهای مختلف به نام کنسولگری تأسیس کرده اند، یک ستاد جاسوسی، یک مرکز تحریک و آشوب و یک آشیانه تخریب و تضعیف ایران است. آقای فرانسیس شپرد (سفیر انگلیس) شما، بخواهید بپذیرید یا نپذیرید، ایران راهی را که در پیش گرفته ادامه خواهد داد. خس و خاشاکهایی چون یَتیمچه (=بادمجان یا کدو)های عربده جوی استوکس (۵) که در باغ بهارستان زوزه میکشند، بسیار حقیرتر و ناچیزتر از آنند که در برابر سیل بنیانکن، مقاومت به خرج دهند… ما مجال… تجدید حکومت دست نشانده و رقّاصک سفارت را به شما نمیدهیم و به هر قیمت شدهاست تا به آخرِ این نبرد افتخاربخش جلو میرویم… به دنیا نشان خواهیم داد که ملت ایران در مبارزه مرگ و زندگی خویش با کسی شوخی نمیکند».
دکتر فاطمی در سرمقاله ۲۹دیماه، روز اول بهمن را «روز استقلال ایران» اعلام کرد، چرا که در روز ۳۰دیماه، همه کنسولگریهای انگلیس در ایران بسته شد.
پس از بازگشت سفیر انگلیس به کشورش در روز ۶بهمن، متحصنین در مجلس و مخالفان مصدق مجبور به خروج از تحصّن ۵۰ روزه شدند.
دکتر فاطمی در روز ۹بهمن ۱۳۳۰ در سرمقاله باختر امروز نوشت:
«تُف بر شما غلامان حلقه به گوش خارجی… دیری نخواهد گذشت که دربرابر یک دادگاه عالی ملی حساب همه این عربدهجوییها و بدمستیها گرفته خواهد شد و برای یک مرتبه در تاریخ مملکت، معدودی بیگانه پرست و ناپاک و دزد خیانت پیشه به سزای خود خواهند رسید».
روز بعد باز هم دربارهٔ آنها نوشت:
«اقلیت نفتی حق دارد فریاد عدم آزادی از جگر برآورد… آن آزادی که این گروه میخواهند، تأمینش از عهده دکتر مصدق یا هر حکومت شرافتمند و پاک، نظیر او، ساخته نیست. اینها، آزادیِ دزدی و غارت و چپاول میخواهند… اگر شما زالوهای اجتماع ضدّ مصدق نباشید… مردم هرگز تا به این درجه ابراز اعتماد و اطمینان و علاقه به پیشوایان ملی خود نمیکردند».
ترور نافرجام دکتر فاطمی
در ۲۶ بهمن ۱۳۳۰ فاطمی که نماینده مردم تهران نیز بود در حین سخنرانی بر مزار محمد مسعود توسط محمدمهدی عبدخدایی نوجوان ۱۵ ساله و عضو جمعیت فدائیان اسلام ترور شد که نافرجام ماند و گلوله به قلب او آسیبی نرساند،[۱۰] دستور ترور از سوی نواب صفوی که زیر بال و پر کاشانی قرار داشتند[۱۱] ابلاغ شده بود.[۱۲]دکتر فاطمی درآن روز، با همکارانش در «باختر امروز» بر سر مزار محمد مسعود حاضر شد و در حالی که از شدّت تأثّر میلرزید، دربارهٔ دوست همدل و دیرینهاش گفت:
«... مسعود یکی از پیشروان بزرگ آزادی بود. او به آنچه میگفت ایمان داشت؛ با قُلدری و دیکتاتوری سرسختانه مبارزه میکرد؛ با عوامل بیگانه و نوکران اجنبی بیرحمانه دست و پنجه نرم مینمود؛ با تهدید و تطمیع از میدان درنمیرفت و جان خود را در راه هدف مقدّسی که داشت بسیار حقیر میشمرد… آنها که مسعود را کشتند، گمان میکردند با ازبین رفتن او، فکر او میمیرد و نهال آزادی خشک میشود… ولی آنها سخت در اشتباه بودند. مکتب مسعود هزاران هزار تماشاگر وفادار شیفته آزادی، دشمن قلدری، خصم جاسوسی و اجنبیپرستی تربیت کرده بود… وقتی مسعود ازپادرآمد، آنها از پای ننشستند و راهی را که او نشان داده بود، پیش گرفتند و آن قدر مبارزه کردند تا موفّق شدند فصل نو و دوره جدیدی در تاریخ کشور ما بگشایند… در همه نهضتهای بزرگ سینه پرچمداران، اولین هدف گلوله دشمنان بودهاست. آنها جان خود را قربان میکنند برای این که ملتی خوشبخت و سعادتمند باشد؛ خون خود را نثار میکنند، برای این که نهال آرزوهای قومی جان بگیرد و بارور گردد… در راه چنین هدف مقدّسی جان چه بهایی دارد…»[۱۳]
در لحظه گفتن آخرین جمله، تیر به شکمش اصابت کرد و او را از پا انداخت.
فاطمی از زخم این گلوله جان به دربرد و پس از چندماه بستری شدن در بیمارستان نجمیّة تهران، در شهریور ۱۳۳۱, از بیمارستان بیرون آمد.
وزیر خارجه و سخنگوی دولت
دکتر فاطمی در اوایل مهر ۳۱ وزیر خارجه و سخنگوی دولت دکتر مصدق شد.
دکتر فاطمی در روز ۱۱ مهر گزارشی دربارهٔ «اقتصاد بدون نفت» به مجلس ارائه داد و در ۲۱مهر کودتایی را علیه دولت مصدّق، که توسط میدلتون (کاردار سفارت انگلیس), سرلشکر زاهدی، سیدضیاءالدّین طباطبایی، اسدالله علم، سرلشکر حجازی، سرتیپ آریانا و با همکاری دکتر مظفّر بقایی در حال شکلگیری بود، افشاکرد.
پس از افشا و خنثی شدن این کودتا در ۲۴مهر، گزارشی از مصدق دربارهٔ قطع رابطه با انگلیس از رادیو ایران خوانده شد. روز ۳۰مهر دکتر فاطمی، وزیر خارجه دولت مصدق، ضمن یادداشتی به سفارت انگلیس، تصمیم ایران مبنی بر قطع رابطه سیاسی ایران و انگلیس را اعلام کرد.
فاطمی و کودتای ۲۵ مرداد
شب کودتای ۲۵ مرداد۳۲, دکتر فاطمی و دو تن دیگر از اعضای دولت مصدق توسط گارد شاه دستگیر شدند. در یورش گارد به منزل دکتر فاطمی، همسر او نیز دستگیر شد. پس از بازداشت سرهنگ نصیری، رئیس گارد سلطنتی، که حامل فرمان عزل دکتر مصدق بود، توطئه کودتای ۲۵مرداد خنثی شد و شاه به بغداد گریخت.
روز ۲۵مرداد فاطمی به دستور دکتر مصدق کاخ مرمر و سعدآباد را مهروموم کرد و به سفیر ایران در بغداد تلگرامی برای بازداشت شاه فرستاد.
عصر همان روز ۲۵مرداد، در میتینگی که در میدان بهارستان تشکیل شد، دکتر فاطمی در سخنرانیاش، که از رادیو ایران هم پخش شد، خواستار لغو نظام سلطنتی شد و در سرمقاله «باختر امروز»، در عصر همان روز، نوشت:
«دربار در تمام طول ده سال اخیر قبله گاه هرچه دزد… هرچه واخورده اجتماع بوده… و از همه بدتر، تنها تکیه گاه خارجیان و نقطة اتّکای سفارت انگلیس، این دربار گند و کثیف بودهاست. دیگر باید به دوازده سال توطئه… دوازده سال اَغراض و شهوات اجنبی خاتمه داد… بی اعتنایی به سرنوشت میلیونها مردم تا همینجا کافی است».
فاطمی در سرمقاله روز ۲۶مرداد باختر امروز، شاه را «سردسته خیانتکاران» و «جوان هوسباز» نامید که کودتای خائنانة ۲۵مرداد را برای «خفه کردن صدای ملّت»، «نابودکردن حکومت ملی»، «فروش وطن و تجدید عهد اسارت و مرگ استقلال و محو حاکمیت مملکت» پیریزی کرد. در آن سرمقاله، خطاب به شاه نوشت:
«ملت ایران تشنه انتقام است و میخواهد ترا، که به هیچ چیز او اِبقا نکردی، در روی میز متّهمین دادگاه و آن گاه بر چوبه دار ببیند…»
و در سرمقاله روز ۲۷مرداد هم نوشت:
«انگلیسیها هنوز خیال میکردند از دربار بی شرم، از دربار منفور، از دربار دشمن ملت… کاری ساختهاست و فراریِ بغداد برای آخرین نفس خواهد توانست جنبش مردم قهرمان ما را جلو پایِ لُردان غارتگر قربانی کند و مزد این خیانت عظیم به منافع و استقلال و آزادی مردم خویش را یکبار دیگر از ایشان بستاند».
دستگیری
دکتر فاطمی پس از کودتای ۲۸ مرداد۳۲, مخفی شد. دولت نظامی زاهدی برای پیداکردن او جایزه تعیین کرد. فاطمی در روز ۶ اسفند۳۲, در خانهای در میدان تجریش (کوچه رضاییه), به دستور سپهبد علوی مقدم، رئیس شهربانی و توسط سرگرد مولوی، افسر فرمانداری نظامی، دستگیر شد و به فرمانداری نظامی (شهربانی) برده شد و نصیری، بی درنگ، با بیسیم دستگیری فاطمی را به شاه، که در «کوشک نصرت» بود، خبرداد.
در حدود ساعت ۲بعد از ظهر، دکتر فاطمی را، درحالی که دستبند به دستهای او زده بودند، برای انتقال به زندان، از پله های غربی شهربانی، که در آن زمان فرمانداری نظامی بود، با چند سرباز مسلّح پایین آوردند.
دکتر فاطمی در روی آخرین پله شهربانی بود که یازده نفر چاقوکش، که با دو جیپ پلیس از محله های سیدنصرالدّین و سنگلج به محل آورده شده بودند، به او یورش بردند. این گروه به سردستگی شعبان جعفری، که به شعبان بیمخ معروف بود توسط سپهبد علوی مقدّم، رئیس کل شهربانی، و سرتیپ نصیری، فرمانده گارد شاه، , بسیج شده بودند تا در جلو شهربانی، فاطمی را ترور کنند.
وقتی چند ضربه چاقو بر پیکر دکتر فاطمی فرود آمد، خواهرش سلطنت فاطمی از راه رسید و خود را سپر برادر کرد و چند ضربه دیگرچاقو بر پیکر او وارد شد و در کنار پیکر برادرش، بیهوش به زمین درغلتید. فداکاری خانم سلطنت فاطمی، برادرش را، موقتاً، از مرگ نجات داد.
دکتر فاطمی تا تیرماه ۱۳۳۳ در بیمارستان شماره یک ارتش بستری بود، سپس، در حالی که هنوز زخمهایش خونچکان بود، به زندان لشکر۲ زرهی برده شد که در آن برخی از سران جبهه ملی، مانند دکتر شایگان، دکتر صدیقی، مهندس رضوی نیز زندانی بودند.
ورود فاطمی مجروح در آن جمعی که منتظر آزادی بودند، ولولهای ایجاد کرد. «زندانیان جبهه ملی عموماً، از سخنرانی شدیداللحن او در میتینگ ۲۵مرداد انتقاد میکردند» و آن را «مظهر بی احتیاطی و خروج از دایره اعتدال میشمردند و بالنّتیجه، این اقدامات را موجب انحراف و شکست نهضت قلمداد میکردند». دراینباره محمد مکری مینویسد:
«دکتر فاطمی را با برانکارد از آمبولانس پیاده کردند. سُرُم فیزیولوژی به دستهایش وصل بود. با همان وضع او را به اتاق رو به روی اتاق ما بردند… پرده حصیری نسبتاً زُمختی درمقابل درِ آن اتاق آویزان کردند که از بیرون داخل اتاق دیده نشود و برخلاف معمول نگهبانی درمقابل پنجره و نگهبانی در مقابل در ورودی اتاق او گماردند و به اینترتیب معلوم شد که به سختی او را تحت مراقبت گرفتهاند… حالش واقعاً تعریفی نداشت، ولی نشانی از ضعف اراده در او دیده نمیشد. معدهاش تقریباً هیچ چیز را تحمل نمیکرد، امّا، ارادهآش مثل کوه استوار و روحیهاش بسیار خوب بود. باید با کمال فروتنی اقرار کنم که هیچکس را با این استواری و استحکام در زندان ندیده بودم… به واقع، او نادره مردی بود»[۱۴]
محاکمه
در هفته آخر مرداد۳۳, در حالی که دکتر فاطمی از زخمهایی که بر پیکر داشت، به شدّت رنج میبرد و خون استفراغ میکرد، محاکمه اش در «دادگاه» ارتش آغاز شد. او را با برانکارد به جلسات «دادگاه» میبردند. محاکمه او بصورت مخفی بود.
دکتر فاطمی پیش از محاکمه اش در نامهای به دکتر مصدق نوشت:
«آرزو دارم که نفسهای آخر زندگیام نیز در راه نهضت و سعادت هموطنانم باشد… در دادگاه ما میتوانیم بسیاری از حقایق را فاش کنیم، داغ باطله بر کُنسرسیوم و حامیان او بزنیم… یا مثل ریاحی طلب عفو و بخشش کنیم… زیر بار شِقّ آخری، هرگز، بنده نخواهم رفت»[۱۵]
فاطمی در «دادگاه» از عزم خود برای مبارزه در راه جنبش ملی سخن گفت و از دکتر مصدق «مرد بزرگی که پنجاه سال امتحان تقوای سیاسی و شرف و مردانگی داده بود»، دفاع کرد.
در روز یکشنبه، ۱۷مهرماه ۱۳۳۳, در آخرین جلسه محاکمه فرمایشی، حکم اعدام او صادر شد.
اعدام
سحرگاه روز چهارشنبه ۱۹آبان ۱۳۳۳, دو مأمور ـ سرتیپ آزموده (دادستان ارتش) و تیمور بختیار (فرماندار نظامی) ـ برای اجرای حکم اعدام به سلول دکتر فاطمی در زندان لشکر ۲زرهی رفتند. آزموده از دکتر فاطمی خواست اگر وصیّتی دارد بگوید و افزود:
«تو که مکرّر میگفتی من از مرگ اِبایی ندارم و مرگ حقّ است…» دکتر فاطمی بدون واهمه از مرگی که تا چند لحظه دیگر به سراغش می آمد، در پاسخش، گفت: «آری، مرگ حق است و من از مرگ اِبایی ندارم؛ آن هم چنین مرگ پرافتخاری. من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند».
آخرین کلامش این بود:
«... مرگ بر دو قسم است: مرگی در رختخواب ناز … [و] مرگی در راه شرف و افتخار؛ و من خدای را شکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم و… با شهادتم در این راه، دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کردهام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت، همچنان، مبارزه را ادامه دهند».
فاطمی هنگامی که به تیرک اعدام بسته شد، سه بار فریاد زد: «زنده باد دکتر مصدق، پاینده باد ایران». سرتیپ آزموده، در مصاحبه مطبوعاتی دربارهٔ آخرین لحظات زندگی دکتر فاطمی گفته بود:
«در آن موقع روحیه اش به قدری قوی بود که اگر کسی… از جریان اوضاع اطلاع نداشت، هرگز باور نمیکرد این شخص کسی است که چند دقیقة دیگر باید تیرباران شود»[۱۶]
سرانجام، دکتر فاطمی، با هشت گلوله سربی تیرباران شد. او به هنگام مرگ ۳۷سال داشت. او را بنا به وصیّتش، در مزار شهیدان ۳۰تیر ۱۳۳۱, در ابن بابویه، به خاک سپردند.
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ «مصدق و نهضت ملی در کشاکش چپ و راست»، فُؤاد روحانی
- ↑ دو نکته کمتر گفته شده درباره دکتر فاطمی - عصر ایران
- ↑ دکتر حسین فاطمی، آموزگار وفا و پایمردی
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ دکتر حسین فاطمی - همبستگی ملی
- ↑ خاطرات و تألمات دکتر مصدق - چاپ دوم ص ۲۵۴
- ↑ «تاریخچه جبهه ملی»، نوشته احمد ملکی، ص۵۶.
- ↑ «زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی»، نوشته دکتر نصراللّه شیفته، خرداد ۱۳۶۴, مقدمه.
- ↑ باختر امروز، ۸ مرداد ۱۳۳۰
- ↑ سرمقاله باختر امروز، ۸ مرداد ۱۳۳۰
- ↑ محمدمهدی عبدخدایی از ترور فاطمی میگوید - روزنامه شرق
- ↑ فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیتالله کاشانی قرار دارند - گفتگو با خامنهای درباره نواب صفوی
- ↑ اگر دوباره به گذشته برگردم حسین فاطمی را ترور میکنم - گفتگوی عبدخدایی در برنامه شناسنامه
- ↑ باختر امروز، ۲۴ بهمن ۱۳۳۰
- ↑ «خاطرات من از زنده یاد دکتر حسین فاطمی» , نوشته مُکری، ص۳۸
- ↑ «با چشمی گریان، تقدیم با عشق» (شرح حال و آثار دکتر فاطمی), ص۸۵.
- ↑ «زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی» نصرالله شیفته ص۳۹۹