۶٬۰۶۳
ویرایش
(اصلاح نویسههای عربی، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
|در زمان حکومت = محمدرضاشاه | |در زمان حکومت = محمدرضاشاه | ||
|اتفاقات مهم = | |اتفاقات مهم = | ||
| نام دیگر = | | نام دیگر =زاغچه، شاه پریون، گوشه گیر و حق گو | ||
|القاب = | |القاب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
== سبک رهی معیری == | == سبک رهی معیری == | ||
رهی معیری یکی از چهرههای ممتاز و برجستهی غزلسرای معاصر است. اشعار او تأثیر پذیرفته از شاعرانی نظیر | [[پرونده:رهی8.PNG|بندانگشتی|300x300پیکسل|رهی معیری]] | ||
رهی معیری یکی از چهرههای ممتاز و برجستهی غزلسرای معاصر است. اشعار او تأثیر پذیرفته از شاعرانی نظیر '''[[سعدی]]'''، [[حافظ|'''حافظ''']]، مولوی، صائب و گاهی مسعود سعد سلمان و نظامی است؛ اما بیشتر دلبستگی و توجه وی به زبان سعدی است. عشق رهی معیری به سعدی سخنش را از رنگ و بوی شیوهی استاد سخن برخوردار کرده است؛ تا آنجا که گفته میشود که همان سادگی و روانی و طراوت غزلهای سعدی را میتوان در بیشتر غزلهای او دید. | |||
گه گاهی تخیلات دقیق و اندیشههای لطیف رهی معیری، شعر صائب تبریزی و کلیم کاشانی و حزین لاهیجی و دیگر شاعران شیوهی اصفهانی را به خاطر میآورد؛ و در عین حال زبان یکدست و زلال وی، از شاعری به شیوهی عراقی سخن میگوید. رنگ عاشقانهی غزل رهی معیری، با چنین زبان و مضامین لطیف تقریباً عامل اصلی اهمیت کار او است، چرا که جمع میان سه عنصر اصلی شعر (آنهم غزل) از کارهای سخت و دشوار است.<ref name=":2">[http://biografiaka.akairan.com/biography/shoara/rahi-moaieri.html زندگینامه رهی معیری - سایت آکا ایران]</ref> | گه گاهی تخیلات دقیق و اندیشههای لطیف رهی معیری، شعر صائب تبریزی و کلیم کاشانی و حزین لاهیجی و دیگر شاعران شیوهی اصفهانی را به خاطر میآورد؛ و در عین حال زبان یکدست و زلال وی، از شاعری به شیوهی عراقی سخن میگوید. رنگ عاشقانهی غزل رهی معیری، با چنین زبان و مضامین لطیف تقریباً عامل اصلی اهمیت کار او است، چرا که جمع میان سه عنصر اصلی شعر (آنهم غزل) از کارهای سخت و دشوار است.<ref name=":2">[http://biografiaka.akairan.com/biography/shoara/rahi-moaieri.html زندگینامه رهی معیری - سایت آکا ایران]</ref> | ||
=== همکاری با آهنگسازان معروف === | === همکاری با آهنگسازان معروف === | ||
رهی معیری با بهترین آهنگسازان همکاری داشته است؛ آهنگسازانی نظیر مرتضی | رهی معیری با بهترین آهنگسازان همکاری داشته است؛ آهنگسازانی نظیر [[مرتضی محجوبی|'''مرتضی محجوبی''']]، [[روحالله خالقی|'''روحالله خالقی''']]، مهدی خالدی، علی تجویدی، [[جواد بدیعزاده|'''جواد بدیعزاده''']] و… اما رهی معیری بیشتر دوستی عمیقی با استاد مرتضی محجوبی داشت. چنانکه آهنگ معروف و زیبای ''کاروان'' در مایه دشتی با صدای استاد [[غلامحسین بنان|'''غلامحسین بنان''']] محصول این همکاری و دوستی است که بیانگر ارتباط عاطفی تنگاتنگ و دوستی این دو استاد است. آنچه در کار رهی معیری مهم است، توان تلفیق و تطبیق شعر با آهنگ است که ترانههای او را جاودانه و ماندگار کرده است. | ||
رهی معیری در برنامه رادیویی قصه شمع، میگوید: <blockquote>«من در همه انواع شعر از قبیل غزل، قصیده، مثنوی، رباعی و… آثاری دارم. نخستین ترانه را در سال ۱۳۱۳، بر روی آهنگ آقای بدیع زاده ساختم که به «شد خزان» معروف شد.»<ref>[https://www.parvaresheafkar.com/biography/rahi-moayyeri-poet/ بیوگرافی محمدحسن رهی معیری - سایت پرورش افکار]</ref> </blockquote> | رهی معیری در برنامه رادیویی قصه شمع، میگوید: <blockquote>«من در همه انواع شعر از قبیل غزل، قصیده، مثنوی، رباعی و… آثاری دارم. نخستین ترانه را در سال ۱۳۱۳، بر روی آهنگ آقای بدیع زاده ساختم که به «شد خزان» معروف شد.»<ref>[https://www.parvaresheafkar.com/biography/rahi-moayyeri-poet/ بیوگرافی محمدحسن رهی معیری - سایت پرورش افکار]</ref> </blockquote> | ||
خط ۸۰: | خط ۸۱: | ||
== داستان رهی معیری و مریم فیروز == | == داستان رهی معیری و مریم فیروز == | ||
[[پرونده:رهی02.JPG|جایگزین=مریم فیروز|بندانگشتی|280x280پیکسل|مریم فیروز]] | |||
مریم فیروز، دختر عبدالحسین فرمانفرما، نوهی عباس میرزا در سن ۱۶ سالگی با تصمیم پدرش به عقد سرهنگ عباسقلی اسفندیاری درآمد و صاحب دو دختر به نامهای افسانه و افسر شد. عباسقلی از مریم فیروز ۲۶ سال بزرگتر بود و مریم تمایلی به او نداشت؛ و تنها به دستور پدر پُرنفوذ و مقتدرش تن به این ازدواج داده بود. | مریم فیروز، دختر عبدالحسین فرمانفرما، نوهی عباس میرزا در سن ۱۶ سالگی با تصمیم پدرش به عقد سرهنگ عباسقلی اسفندیاری درآمد و صاحب دو دختر به نامهای افسانه و افسر شد. عباسقلی از مریم فیروز ۲۶ سال بزرگتر بود و مریم تمایلی به او نداشت؛ و تنها به دستور پدر پُرنفوذ و مقتدرش تن به این ازدواج داده بود. | ||
نخستین ملاقات مریم فیروز و رهی معیری در اردیبهشتماه، پیش از مرگ فرمانفرما، در یک مهمانی در خانهی مصطفی فاتح صورت گرفت. این دیدار برای همیشه زندگی رهی معیری را تغییر داد. در همین روزها بود که مریم فیروز تلاش میکرد تا از همسر اجباری خود جدا شود. وی در این زمان حدوداً ۳۰ سال داشت. مریم فیروز در اواخر دوران سلطنت رضاشاه یکی از زنان نامدار شهر بود. از خانوادهای معروف و پر نفوذ بود. مریم فیروز هم زیبا بود و هم سر پرشورش او را جذابتر میکرد. مهمتر اینکه منزلش محل رفت و آمد روشنفکران عصر خود بود. مریم فیروز پس از مرگ پدرش فرمانفرما، در سال ۱۳۱۸، از همسرش جدا شد و رابطه او و رهی معیری عیانتر شد. پزشک مریم فیروز در این باره مینویسد:<blockquote>«بعد از آن دیگر مریم رفت و آمد به خانهی رهی را آغاز کرد و پس از مدتی نیز او را به خانهی شمیران خود آورد. مریم قول میدهد که به قول خودش به مذهب و سنت عشق، زن او شود.»</blockquote>پس از تبعید رضاشاه و ایجاد فضای باز سیاسی و اجتماعی، مریم فیروز نقش پررنگتری در فعالیتهای اجتماعی به عهده گرفت. آشنایی مریم فیروز با نویسندهی معروف، بزرگ علوی و دیگر اعضای حزب | نخستین ملاقات مریم فیروز و رهی معیری در اردیبهشتماه، پیش از مرگ فرمانفرما، در یک مهمانی در خانهی مصطفی فاتح صورت گرفت. این دیدار برای همیشه زندگی رهی معیری را تغییر داد. در همین روزها بود که مریم فیروز تلاش میکرد تا از همسر اجباری خود جدا شود. وی در این زمان حدوداً ۳۰ سال داشت. مریم فیروز در اواخر دوران سلطنت [[رضاشاه پهلوی|'''رضاشاه''']] یکی از زنان نامدار شهر بود. از خانوادهای معروف و پر نفوذ بود. مریم فیروز هم زیبا بود و هم سر پرشورش او را جذابتر میکرد. مهمتر اینکه منزلش محل رفت و آمد روشنفکران عصر خود بود. مریم فیروز پس از مرگ پدرش فرمانفرما، در سال ۱۳۱۸، از همسرش جدا شد و رابطه او و رهی معیری عیانتر شد. پزشک مریم فیروز در این باره مینویسد:<blockquote>«بعد از آن دیگر مریم رفت و آمد به خانهی رهی را آغاز کرد و پس از مدتی نیز او را به خانهی شمیران خود آورد. مریم قول میدهد که به قول خودش به مذهب و سنت عشق، زن او شود.»</blockquote>پس از تبعید رضاشاه و ایجاد فضای باز سیاسی و اجتماعی، مریم فیروز نقش پررنگتری در فعالیتهای اجتماعی به عهده گرفت. آشنایی مریم فیروز با نویسندهی معروف، بزرگ علوی و دیگر اعضای [[حزب توده ایران|'''حزب توده''']]، درحالی که رابطهاش با رهی معیری ادامه داشت، دریچه تازهای به زندگی وی باز کرد. عشق رهی به مریم فیروز، زندگی او را دگرگون کرد؛ و به تشویق مریم با نامهای مستعار به نوشتن مطالب انتقادی در روزنامهها پرداخت. مریم فیروز منبع ذوق شاعرانهی وی بود: | ||
خیالانگیز و جان پرور، چو بوی گل سراپایی | خیالانگیز و جان پرور، چو بوی گل سراپایی | ||
خط ۹۳: | خط ۹۵: | ||
نیست در عالم ِ ایجاد یکی مریم ِ سرخ | نیست در عالم ِ ایجاد یکی مریم ِ سرخ | ||
[[پرونده:رهی2.JPG|بندانگشتی|300x300پیکسل|سنگ مزار رهی معیری]] | |||
اما چرخش روزگار طور دیگر چرخید؛ و مریم فیروز پس از آشنایی با نورالدین کیانوری که مهندس معمار و یکی از سران حزب تازه تأسیس توده بود، تصمیم گرفت با او ازدواج کند. آشنایی مریم فیروز با نورالدین کیانوری نیز اتفاقی بود. مریم برای تزئین باغ شمیرانش بهدنبال یک معمار میگشت که برادر مریم فیروز یعنی حافظ فرمانفرمائیان، کیانوری را که تازه از آلمان آمده بود به او معرفی کرد؛ و همین آشنایی سرآغاز چند دهه زندگی پر فراز و نشیب سیاسی مریم فیروز و کیانوری شد. | |||
مریم فیروز تا پانزدهم بهمن سال۱۳۲۷، که به دنبال ترور نافرجام و مشکوک [[محمدرضا پهلوی|'''محمدرضا شاه''']]، حزب توده منحل و سران آن تحت تعقیب قرار گرفتند، گاهی به دیدار رهی معیری میرفت. اما از آنجاییکه مریم فیروز به طور غیابی به حبس ابد محکوم و متواری شد، گویا دیگر او و رهی معیری همدیگر را ندیدند.<ref name=":0" /> | |||
مریم فیروز | مریم فیروز با [[دکتر محمد مصدق|'''دکتر محمد مصدق''']]، نسبت فامیلی داشت؛ و دختر دایی دکتر مصدق است. مریم فیروز در روزهای بحرانی ۲۵ و [[کودتای ۲۸ مرداد|'''۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲''']]، رابط اندرونی دکتر محمد مصدق با رهبری حزب توده بوده است. دکتر مصدق در روز کودتا نیز در تماس تلفنی با مریم فیروز از او میخواهد که در مقابل کودتا هر چه میتوانند انجام دهند.<ref>[https://iranglobal.info/node/30845 مستند دختر فرمانفرما؛ زندگی مریم فیروز - سایت ایران گلوبال]</ref> | ||
== درگذشت == | == درگذشت == | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۶: | ||
== آثار رهی معیری == | == آثار رهی معیری == | ||
[[پرونده:رهی4.PNG|بندانگشتی|250x250پیکسل|دیوان اشعار رهی معیری]] | |||
از رهی معیری دو مجموعهی شعر به نامهای ''سایهی عمر''، و ''آزاده''، به جای مانده و که دو کتاب چاپ و منتشر شده است. | از رهی معیری دو مجموعهی شعر به نامهای ''سایهی عمر''، و ''آزاده''، به جای مانده و که دو کتاب چاپ و منتشر شده است. | ||
خط ۱۰۷: | خط ۱۱۲: | ||
=== تصنیف === | === تصنیف === | ||
رهی معیری علاوه بر غزلهای زیبا و دلنشین، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. از ترانههای معروف او میتوان به: ''خزان عشق'' که همان تصنیف مشهور ''شد خزان گلشن آشنایی،'' که جواد بدیع زاده آن را در دستگاه همایون اجرا کرده است، و ''نوای نی''، ''دارم شب و روز''، ''شب جدایی''، ''یار رمیده''، ''یاد ایام''، ''بهار''، ''کاروان''، و ''مرغ حق''، اشاره کرد. ترانههای رهی معیری مشهور و زبانزد خاص و عام شد؛ و هنوز هم خاطرهی آن آهنگها و ترانههای شورانگیز در یادها باقی مانده است.<ref>[https://mandegar.tarikhema.org/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B1%D9%87%DB%8C-%D9%85%D8%B9%DB%8C%D8%B1%DB%8C زندگینامه رهی معیری - سایت تاریخ ما]</ref> | رهی معیری علاوه بر غزلهای زیبا و دلنشین، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. از ترانههای معروف او میتوان به: ''خزان عشق'' که همان تصنیف مشهور ''شد خزان گلشن آشنایی،'' که [[جواد بدیعزاده|'''جواد بدیع زاده''']] آن را در دستگاه همایون اجرا کرده است، و ''نوای نی''، ''دارم شب و روز''، ''شب جدایی''، ''یار رمیده''، ''یاد ایام''، ''بهار''، ''کاروان''، و ''مرغ حق''، اشاره کرد. ترانههای رهی معیری مشهور و زبانزد خاص و عام شد؛ و هنوز هم خاطرهی آن آهنگها و ترانههای شورانگیز در یادها باقی مانده است.<ref>[https://mandegar.tarikhema.org/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B1%D9%87%DB%8C-%D9%85%D8%B9%DB%8C%D8%B1%DB%8C زندگینامه رهی معیری - سایت تاریخ ما]</ref> | ||
== گلچین ترانههای رهی معیری == | == گلچین ترانههای رهی معیری == | ||
=== به کنارم بنشین === | === به کنارم بنشین === | ||
[[پرونده:رهی5.PNG|بندانگشتی|260x260پیکسل|کتاب آزاده: مجموعه ترانهها]] | |||
تا آساید دل زارم بنشین | تا آساید دل زارم بنشین | ||
بنشین ای گل به کنارم بنشین | بنشین ای گل به کنارم بنشین | ||
سوز دل | سوز دل میدانی، بنشین تا بنشانی، آتش دل را | ||
یک نفس مرو که جز غم، | یک نفس مرو که جز غم، همنفس ندارم | ||
یار کس مشو که من هم جز تو کس ندارم | یار کس مشو که من هم جز تو کس ندارم | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۳۰: | ||
ماه من به دامنم بنشین کز غمت ستاره بارم | ماه من به دامنم بنشین کز غمت ستاره بارم | ||
شکوهها ز دوریت هر شب با مه و ستاره دارم | |||
من چه باشم بسته بندت نیمه جانی صید کمندت آرزومندت | من چه باشم بسته بندت نیمه جانی صید کمندت آرزومندت | ||
از غمت چون ابر | از غمت چون ابر بهارمای به از گلهای بهاری روی دلبندت | ||
ای شمع طرب، سوزم همه شب بنشین که شود طی شب تارم بنشین، به کنارم بنشین | ای شمع طرب، سوزم همه شب بنشین که شود طی شب تارم بنشین، به کنارم بنشین | ||
مرو مرو که | مرو مرو که بیتابم من | ||
درون آتش و آبم من | درون آتش و آبم من | ||
خط ۱۴۶: | خط ۱۵۲: | ||
گه جان بازم | گه جان بازم | ||
مه | مه فتنهگرم چه روی ز برم؟ چون ز دلداری آمدی باری، | ||
تا به پایت جان، بسپارم بنشین | تا به پایت جان، بسپارم بنشین | ||
خط ۲۵۲: | خط ۲۵۸: | ||
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود | چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود | ||
دور از یارم خون | دور از یارم خون میبارم | ||
فتادم از پا به ناتوانی | فتادم از پا به ناتوانی | ||
خط ۲۵۸: | خط ۲۶۴: | ||
اسیر عشقم چنانکه دانی | اسیر عشقم چنانکه دانی | ||
رهائی از غم | رهائی از غم نمیتوانم | ||
تو | تو چارهای کن که میتوانی | ||
گر ز دل برآرم آهی | گر ز دل برآرم آهی | ||
خط ۲۷۲: | خط ۲۷۸: | ||
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود | چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود | ||
دور از یارم خون | دور از یارم خون میبارم | ||
نه حریفی تا با او غم دل گویم | نه حریفی تا با او غم دل گویم | ||
خط ۲۹۰: | خط ۲۹۶: | ||
چو ن بوی گل به کجا رفتی؟ | چو ن بوی گل به کجا رفتی؟ | ||
به | به کجایی غمگسار من | ||
فغان زار من بشنو بازآ | فغان زار من بشنو بازآ | ||
خط ۳۰۷: | خط ۳۱۳: | ||
== گلچین غزلهای رهی معیری == | == گلچین غزلهای رهی معیری == | ||
[[پرونده:رهی7.PNG|بندانگشتی|260x260پیکسل|کتاب سایهی عمر: غزلیات رهی معیری]] | |||
=== نغمه حسرت === | === نغمه حسرت === | ||
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم | {{شعر}}{{ب|یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم|در میان لاله و گل آشیانی داشتم}} | ||
در میان لاله و گل آشیانی داشتم | |||
{{ب|گرد آن شمع طرب میسوختم پروانه وار|پای آن سرو روان اشک روانی داشتم}} | |||
{{ب|آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود|عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم}} | |||
{{ب|چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی|چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم}} | |||
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم | {{ب|در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود|در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم}} | ||
درد بیعشقی ز جانم برده طاقت ورنه من | {{ب|درد بیعشقی ز جانم برده طاقت ورنه من|داشتم آرام تا آرام جانی داشتم}} | ||
{{ب|بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش|نغمهها بودی مرا تا همزبانی داشتم}}{{پایان شعر}} | |||
بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش | |||
نغمهها بودی مرا تا | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
=== تشنه درد === | === تشنه درد === | ||
{{شعر}}{{ب|نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم|و گر پرسی چه میخواهی؟ ترا خواهم ترا خواهم}} | |||
{{ب|نمیخواهم که با سردی چو گل خندم ز بی دردی|دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم}} | |||
من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم | {{ب|چه غم کان نوش لب در ساغرم خونا به میریزد|من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم}} | ||
ز | {{ب|ز شادیها گریزم در پناه نامرادیها|به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا خواهم}} | ||
{{ب|چنان با جان من ای غم ذر آمیزی که پنداری|تو از عالم مرا خواهی من از عالم ترا خواهم}} | |||
{{ب|بسودای محالم ساغر میْ خنده خواهد زد|اگر پیمانه عیشی درین ماتم سرا خواهم}} | |||
{{ب|نیابد تا نشان از خاک من آیینه رخساری|رهی خاکستر خود را هم آغوش صبا خواهم}}{{پایان شعر}} | |||
نیابد تا نشان از | |||
رهی خاکستر خود را هم آغوش صبا خواهم | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
=== چشمه نور === | === چشمه نور === | ||
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم | {{شعر}}{{ب|هر چند که در کوی تو مسکین و فقیرم|رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم}} | ||
خاریم و | {{ب|خاریم و طربناکتر از باده بهاریم|خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم}} | ||
{{ب|از نعره مستانه ما چرخ پر آواست|جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم}} | |||
از | {{ب|از ساغر خونین شفق باده ننوشیم|وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم}} | ||
{{ب|بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند|آیینه صبحیم و غباری نپذیریم}} | |||
{{ب|ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم|ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم}} | |||
{{ب|هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه|روشندل و صاحب اثر و پک ضمیریم}} | |||
{{ب|از شوق تو بیتاب تر از باد صباییم|بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم}} | |||
{{ب|آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست؟|جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم}}{{پایان شعر}} | |||
آن کیست که مدهوش | |||
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
=== ساغر هستی === | === ساغر هستی === | ||
{{شعر}}{{ب|ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست|و آنچه در جام شفق بینی بهجز خوناب نیست}} | |||
{{ب|زندگی خوشتر بود در پرده وهم خیال|صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست}} | |||
{{ب|شب ز آه آتشین یکدم نیاسایم چو شمع|در میان آتش سوزنده جای خواب نیست}} | |||
{{ب|مردم چشم فرومانده است در دریای اشک|مور را پای رهایی از دل گرداب نیست}} | |||
{{ب|خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است|کوه گردونسای را اندیشه ز سبلاب نیست}} | |||
{{ب|ما به آن گل از وفای خویشتن دل بستهایم|ورنه این صحرا تهی از لاله سیراب نیست}} | |||
{{ب|آنچه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست|ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست}} | |||
{{ب|گر ترا با ما تعلق نیست ما را شوق هست|ور ترا بی ما صبوری هست ما را تاب نیست}} | |||
{{ب|گفتی اندر خواب بینی بعد ازین روی مرا|ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست}} | |||
{{ب|جلوه صبح و شکرخند گل و آوای چنگ|دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست}} | |||
موج را آسودگی در بحر بی پایاب نیست | {{ب|جای آسایش چه میجویی رهی در ملک عشق|موج را آسودگی در بحر بی پایاب نیست}}{{پایان شعر}} | ||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
=== غرق تمنای توأم === | === غرق تمنای توأم === | ||
{{شعر}}{{ب|در پیش بیدردان چرا فریاد بیحاصل کنم|گر شکوهای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم}} | |||
{{ب|در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل|من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم}} | |||
{{ب|اول کنم اندیشهای تا برگزینم پیشهای|آخر به یک پیمانه میْ اندیشه را باطل کنم}} | |||
تا خویشتن را | {{ب|آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را|تا خویشتن را لحظهای از خویشتن غافل کنم}} | ||
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او | {{ب|از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او|تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم}} | ||
تا | {{ب|روشنگری افلکیم چون آفتاب از پکیم|خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم}} | ||
{{ب|غرق تمنای توأم موجی ز دریای توام|من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم}} | |||
{{ب|دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی|چند از غم دل چون رهی فریاد بیحاصل کنم}}{{پایان شعر}} | |||
دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی | |||
چند از غم دل چون رهی فریاد بیحاصل کنم | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
=== داغ تنهایی === | === داغ تنهایی === | ||
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم | {{شعر}}{{ب|آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم|بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم}} | ||
سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد | {{ب|سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد|گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم}} | ||
{{ب|سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع|لالهام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم}} | |||
سوختم | {{ب|همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب|سوختم در پیش مهرویان و بیجا سوختم}} | ||
{{ب|سوختم از آتش دل در میان موج اشک|شوربهتی بین که در آغوش دریا سوختم}} | |||
{{ب|شمع و گل هم هر کدام شعلهای در آتشند|در میان پکبازان من نه تنها سوختم}} | |||
{{ی|جان پک من رهی خورشید عالمتاب بود|رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم}}{{پایان شعر}} | |||
جان پک من رهی خورشید | |||
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم | |||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
=== شاهد افلاکی === | === شاهد افلاکی === | ||
در | {{شعر}}{{ب|چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی|چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی}} | ||
من | {{ب|من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم|تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی}} | ||
{{ب|خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم|تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی}} | |||
{{ب|ای شاهد افلاکی در مستی و در پکی|من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی}} | |||
{{ب|در سینه سوزانم مستوری و مهجوری|در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی}} | |||
{{ب|من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی|من سلسله موجم تو سلسله جنبانی}} | |||
{{ب|از آتش سودایت دارم من و دارد دل|داغی که نمیبینی دردی که نمیدانی}} | |||
{{ب|دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم|کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی}} | |||
روی از من سر گردان شاید که نگردانی | {{ب|ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت؟|روی از من سر گردان شاید که نگردانی}}{{پایان شعر}} | ||
<nowiki>***</nowiki> | <nowiki>***</nowiki> | ||
=== سوزد مرا سازد مرا === | === سوزد مرا سازد مرا === | ||
{{شعر}}{{ب|ساقی بده پیمانهای ز آن میْ که بیخویشم کند|بر حسن شورانگیز تو عاشقتر از پیشم کند}} | |||
{{ب|زان میْ که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم|غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند}} | |||
{{ب|نور سحرگاهی دهد فیضی که میخواهی دهد|با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند}} | |||
{{ب|سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا|وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند}} | |||
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند | {{ب|بستاند ای سرو سهی سودای هستی از رهی|یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند}}{{پایان شعر}} | ||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> |
ویرایش