۲٬۳۸۲
ویرایش
(اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
=== تحصیلات و اوان زندگی === | === تحصیلات و اوان زندگی === | ||
او در همان تبریز تحصیلات خود را آغاز کرده و به دبیرستان راه یافت. اولین فعالیتهای ادبی او نیز از همان زمان آغاز شد و داستانهایش در هفتهنامه دانشجو به چاپ رسید. | او در همان تبریز تحصیلات خود را آغاز کرده و به دبیرستان راه یافت. اولین فعالیتهای ادبی او نیز از همان زمان آغاز شد و داستانهایش در هفتهنامه دانشجو به چاپ رسید. غلامحسین ساعدی پس از پایان دوران دبیرستان وارد دانشگاه پزشکی تبریز شد. او با درجه دکترای پزشکی عمومی از دانشگاه تبریز فارغالتحصیل شد و دکترای تخصصی خود را در زمینه روانپزشکی در تهران به پایان رسانید.<ref>[https://www.kojaro.com/2016/11/22/123464/calendar-azar-2-died-gholam-hossein-saeedi-gohar-morad/ وزشمار: ۲ آذر؛ درگذشت «غلامحسین ساعدی» (گوهر مراد)]</ref> | ||
ساعدی دوران دانشجویی در تبریز را با فعالیتهای سیاسی و شرکت در جنبشهای دانشجویی آغاز کرد و با افرادی چون | غلامحسین ساعدی دوران دانشجویی در تبریز را با فعالیتهای سیاسی و شرکت در جنبشهای دانشجویی آغاز کرد و با افرادی چون [[صمد بهرنگی]] دوست و همراه شد. وی در همین دوران نوشتن داستان کوتاه را نیز با جدیت بیشتر پیگیری کرد. داستانهای «شکایت» و «غیوران شب» و نمایشنامه «سایههای شب» حاصل آن دورهی کاری است. او در همین زمان مجموعه داستان کوتاه «شبنشینی باشکوه» را در تبریز منتشر کرد و نمایشنامه «کلاته گل» را نیز به صورت مخفی در تهران به چاپ رساند.<ref>[https://www.kojaro.com/2016/11/22/123464/calendar-azar-2-died-gholam-hossein-saeedi-gohar-morad/ روزشمار: ۲ آذر؛ درگذشت «غلامحسین ساعدی» (گوهر مراد)-سایت کجارو]</ref> | ||
مطب غلامحسین ساعدی در خیایان دلگشا در تهران قرار داشت | مطب غلامحسین ساعدی در خیایان دلگشا در تهران قرار داشت. او بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه میکرد.<ref>کتاب ضحاک-غلامحسین ساعدی-موسسه انتشارات نگاه</ref> | ||
او خود در مورد زندگیاش در مصاحبهای با دانشگاه هاروارد چنین میگوید:<blockquote>«من ۱۳۱۴ توی تبریز دنیا آمدم. توی یک خانواده کارمند اندکی بدحال، فقیر مثلاً. تحصیلاتم در تبریز بود. حتی طب را در تبریز خواندم. … حدود ۱۳۳۹ – ۱۳۴۰ فارغالتحصیل شدم. عرض کنم که برای دیدن تخصص به تهران آمدم و رفتم قسمت | او خود در مورد زندگیاش در مصاحبهای با دانشگاه هاروارد چنین میگوید:<blockquote>«من ۱۳۱۴ توی تبریز دنیا آمدم. توی یک خانواده کارمند اندکی بدحال، فقیر مثلاً. تحصیلاتم در تبریز بود. حتی طب را در تبریز خواندم. … حدود ۱۳۳۹ – ۱۳۴۰ فارغالتحصیل شدم. عرض کنم که برای دیدن تخصص به تهران آمدم و رفتم قسمت روانپزشکی. مدتی در بیمارستان روزبه کار کردم. از آنجا هم ساواک و اینها یک کاری کردند که من دیگر توی دانشگاه نباشم. … دلیلش هم روشن بود. من ده تا بیست تا مریض را میبردم سر کلاس و نشان میدادم و… معلوم میشد که (علت بیماری مردم) عوامل بیرونی بوده… تا سال ۵۳ که مرا گرفتند.»<ref>گفتگو با غلامحسین ساعدی-ضیا صدقی-پروژه تاریخ شفاهی معاصر ایران</ref></blockquote> | ||
=== آغاز فعالیتهای ادبی و سیاسی === | === آغاز فعالیتهای ادبی و سیاسی === | ||
اولین فعالیتهای ادبی | اولین فعالیتهای ادبی غلامحسین ساعدی زمانی بود که داستانهایش در دوران دبیرستان به چاپ رسید. او همچنین در سنین نوجوانی در سه روزنامه فریاد، صعود و جوانان آذربایجان مطلب مینوشت. اولین دستگیری و زندان او چند ماه پس از [[کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۳۲|۲۸ مرداد ۱۳۳۲]] اتفاق افتاد. این دستگیریها تا زمانی که در ایران بود، تکرار شد. ساعدی با [[چوب بدستهای ورزیل]]، [[بهترین بابای دنیا]]، تک نگاری [[اهل هوا]]، [[پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت|پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت]]، [[پرواربندان]]، [[دیکته و زاویه]] و [[آی با کلاه! آی بی کلاه]]، و چندین نمایشنامهی دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد. نمایشنامههای او هنوز هم از بهترین نمایشنامههایی فارسی به لحاظ ساختار و گفتگو هستند. او یکی از کسانی بود که به همراه [[بهرام بیضایی]]، [[بیژن مفید]]، [[اسماعیل خلج]] و… تئاتر ایران را در سالهای ۴۰–۵۰ دگرگون کرد.<ref>کتاب ضحاک-غلامحسین ساعدی-موسسه انتشارات نگاه</ref> | ||
همچنین ساعدی داستان [[ترس و لرز]]، تکنگاری قراداغ، رمان [[توپ]]، | همچنین ساعدی داستان [[ترس و لرز]]، تکنگاری قراداغ، رمان [[توپ]]، نمایشنامهی پرواربندان، جانشین و فیلمنامهی [[گاو]] را بین سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۳ نوشت. ساعدی در سال ۱۳۵۳ با همکاری برخی نویسندگان صاحبنام آن روزگار، مجلهی [[الفبا (مجله)|الفبا]] را منتشر کرد.<ref>غلامحسین ساعدی، واهمهٔ بینشان-[https://tavaana.org/fa/Gholamhossein_Saedi سایت توانا]</ref> | ||
[[پرونده:Saedi2.jpg|جایگزین=از چپ به راست غلامحسینساعدی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان جعفروالی |بندانگشتی|از چپ به راست غلامحسینساعدی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان جعفروالی]] | [[پرونده:Saedi2.jpg|جایگزین=از چپ به راست غلامحسینساعدی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان جعفروالی |بندانگشتی|از چپ به راست غلامحسینساعدی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان جعفروالی]] | ||
=== دومین دستگیری === | === دومین دستگیری غلامحسین ساعدی === | ||
غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۵۳ در حین تکنگاری (تهیه نوشتار با استفاده از شرکت فعال در زندگی مردم جامعه) شهرکهای نوبنیاد، توسط [[ساواک]] | غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۵۳ در حین تکنگاری (تهیه نوشتار با استفاده از شرکت فعال در زندگی مردم جامعه) شهرکهای نوبنیاد، توسط [[ساواک]] دستگیرشد و به زندان قزل قلعه و بعد به اوین منتقل شد. او به مدت یک سال در زندان انفرادی بود و مورد شکنجه قرار گرفت.<ref>[http://www.bbc.com/persian/arts/2010/11/101123_l41_theater_saeedi_niloufar_beizaee بیبیسی-نگاهی به زندگی و آثار غلامحسین ساعدی]</ref> | ||
[[احمد شاملو]] که از دوستان نزدیک غلامحسین ساعدی بود در این مورد میگوید: | [[احمد شاملو]] که از دوستان نزدیک غلامحسین ساعدی بود در این مورد میگوید: | ||
«آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازهی نیمجانی بیش نبود. آن مرد با آن خلاقیت جوشانش پس از شکنجههای جسمی و بیشتر روحی زندان اوین، دیگر مطلقا زندگی نکرد. آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد. وقتی درختی را در حال بالندگی اره میکنید، با این کار در نیروی بالندگی او دست نبردهاید، بلکه خیلی ساده او را کشتهاید. ساعدی مسائل را درک میکرد و میکوشید عکسالعمل نشان بدهد. اما دیگر نمیتوانست. او را اره کرده بودند.»<ref>[http://www.dw.com/fa-ir/مرگ-در-آوارگی-۲۵-سال-از-مرگ-ساعدی-میگذرد/a-6257513 دویچه وله-مرگ در آوارگی - ۲۵ سال از مرگ ساعدی میگذرد]</ref> | |||
== غلامحسین ساعدی پس انقلاب ضد سلطنتی == | == غلامحسین ساعدی پس [[انقلاب ضد سلطنتی]] == | ||
غلامحسین | غلامحسین ساعدی، پس از انقلاب ضدسلطنتی به مخالفت با جو اختناقی که در حال شکلگیری در ایران بود پرداخت. او در نیمه فرودین ۱۳۵۸ در مقالهای با عنوان «بعد از انقلاب، ارعاب؟» نوشت: | ||
<blockquote> | <blockquote>«آنچه را که خلقهای ستم کشیدهی ایران تصور نمیکردند به این زودی دچارش خواهند شد، فضای ترس و ارعاب و تهدیدی است که سالهای سال، به هزاران شکل و رنگ، زیر تسلط ایادی و جلادان شاه، آزموده بودند… دستگاه قدرت امروزی نیز از همان وسایل و لوازمی که دستگاه استبدادی بدان متوسل میشد، یاری میگیرد… آنهایی که جان برکف، با شجاعت کامل، درمقابل هیچ نوع تهدیدی مرعوب نمیشدند و تیرهترین سیاهچالها را به سرخم کردن و پوزه بر خاک مالیدن درمقابل قدرت ترجیح میدادند و هر خطری را به جان میخریدند… دیگر در مقابلِ هیچ ارعابی جاخالی نخواهندکرد و این داستانی است نه تازه… دستگاهی که به ارعاب متوسل شود، خود مرعوبتر از همه است؛ یادتان نرود».<ref>[https://www.hambastegimeli.com/صفحات-ویژه/طبله-عطار/72095-از-بهار-آزادی-تا-آخرین به نقل از سایت هم بستگی ملی-بعداز انقلاب، ارعاب؟]</ref></blockquote>او پس از تصویب قانون مطبوعات در جمهوری اسلامی در روز ۱۵ مرداد ۱۳۵۸، در اعتراض به آن، در مقالهای با عنوان «شاه هم نتوانست» نوشت:<blockquote>قدرت حاکم فعلی، با به بندکشیدن مطبوعات بیطرف و مترقی، ماهیت اصلی خود را، با وقاحت کامل، نشان داد؛ نشان داد دولتی که خود را دولت انقلاب مینامد، چه فاشیست و ضدانسانی است و چگونه برای تسلط اختناق، دسیسهها میچیند…» </blockquote>[[پرونده:غلامحسین ساعدی و احمد شاملو.jpg|بندانگشتی| | ||
غلامحسین ساعدی و احمد شاملو | غلامحسین ساعدی و احمد شاملو | ||
]]غلامحسین ساعدی سه سال پس از انقلاب در اثر فشارهای وارده از طرف جمهوری اسلامی ناچار به خروج از ایران شد. ساعدی در این رابطه | ]]غلامحسین ساعدی سه سال پس از انقلاب در اثر فشارهای وارده از طرف جمهوری اسلامی ناچار به خروج از ایران شد. ساعدی در این رابطه نوشت:<blockquote>«من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم، ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همهی احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران، بیشتر از داستاننویسی و نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهی معتبر و عمدهی کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من، رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد، تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز مأموران رژیم دربهدر دنبال من بودند…»<ref>غلامحسین ساعدی، واهمهٔ بینشان-[https://tavaana.org/fa/Gholamhossein_Saedi سایت توانا]</ref></blockquote>غلامحسین ساعدی از طریق پاکستان و از راه کوه و دره از مرز خارج شد و از طریق سازمان ملل و چند حقوقدان فرانسوی به پاریس رفت. او در پاریس رنج غربت را به تمام معنا در خود احساس کرد. و در این رابطه گفت:<blockquote>«الان نزدیک به دو سال است که در اینجا آوارهام و هر چند روز را در خانه یکی از دوستانم به سر میبرم. احساس میکنم که از ریشه کنده شدهام. هیچ چیز را واقعی نمیبینم. تمام ساختمانهای پاریس را عین دکور تئاتر میبینم. خیال میکنم که داخل کارت پستال زندگی میکنم. از دو چیز میترسم: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی میکنم تمام شب را بیدار بمانم و نزدیک صبح بخوابم و در فاصلهی چند ساعت خواب، مدام کابوسهای رنگی میبینم. مدام به فکر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام کوچه پس کوچههای شهرهای ایران را با صدای بلند تکرار میکنم که فراموش نکرده باشم. حس مالکیت را به طور کامل از دست دادهام. نه جلوی مغازهای میایستم، نه خرید میکنم؛ پشت و رو شدهام. در عرض این مدت یک بار خواب پاریس را ندیدهام. تمام وقت خواب وطنم را میبینم. چند بار تصمیم گرفته بودم از هر راهی شده برگردم به داخل کشور. حتی اگر به قیمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شدهاند. همه چیز را نفی میکنم. از روی لج حاضر نیستم زبان فرانسه یاد بگیرم و این حالت را یک مکانیسم دفاعی میدانم. حالت آدمی که بیقرار است و هرلحظه ممکن است به خانهاش برگردد. بودن در خارج بدترین شکنجههاست. هیچ چیزش متعلق به من نیست و من هم متعلق به آنها نیستم؛ و این چنین زندگیکردن برای من بدتر از سالهایی بود که در سلول انفرادی زندان به سر میبردم…»<ref>غلامحسین ساعدی، واهمهٔ بینشان-[https://tavaana.org/fa/Gholamhossein_Saedi سایت توانا]</ref></blockquote> | ||
== فعالیت سیاسی و ادبی درخارج از ایران == | == فعالیت سیاسی و ادبی درخارج از ایران == | ||
غلامحسین ساعدی پس از ورود به پاریس | غلامحسین ساعدی پس از ورود به پاریس نشریهی الفبا را منتشر کرد. وی در اولین شماره از الفبا هدف خود را از انتشار آن چنین بیان کرد: | ||
[[پرونده:نشریه الفبا نشر غلامحسین ساعدی.jpg|جایگزین=نشریه الفبا غلامحسین ساعدی|بندانگشتی|نشریه الفبا غلامحسین ساعدی]] | [[پرونده:نشریه الفبا نشر غلامحسین ساعدی.jpg|جایگزین=نشریه الفبا غلامحسین ساعدی|بندانگشتی|نشریه الفبا غلامحسین ساعدی]] | ||
«رژیم جمهوری اسلامی… هرکسی را که طرفدار زندگی بود و زندگی را میستود، دهانش را با گلوله میبست و این راه و روش، هم چنان، ادامه دارد. در | «رژیم جمهوری اسلامی… هرکسی را که طرفدار زندگی بود و زندگی را میستود، دهانش را با گلوله میبست و این راه و روش، هم چنان، ادامه دارد. در ایران امروز، تنها کسی حق زندگی دارد که طرفدار و مداح مرگ باشد. رژیم جمهوری اسلامی، عملا، زندگی را تعطیل کردهاست. حال، برای رودررویی با این ابوالهولی که تیماج آغشته به خونش را بر سراسر وطن ما گسترده و به جای پرسش، فقط حکم صادر میکند، چه باید کرد؟... الفبا، به همین نیت، منتشر میشود»<ref>[https://www.hambastegimeli.com/صفحات-ویژه/طبله-عطار/72095-از-بهار-آزادی-تا-آخرین سایت همبستگی ملی-به نقل از نشریه الفبا به قلم غلامحسین ساعدی]</ref> | ||
غلامحسین ساعدی در سومین شماره از الفبا چنین | غلامحسین ساعدی در سومین شماره از الفبا چنین نوشت:<blockquote>«وقتی در هر شهر و دهکورهی وطن ما، حوزه فیضیه میسازند که حاکم شرع تربیت کنند؛ آداب کشتن و کشتار و رسوم سنگسار یاد دهند؛ دانشگاهها را میبندند، ذهنها را کور میکنند، هنر را به صلابه میکشند، علم را میکشند، آیا آوارگان امروزی باید دست روی دست بگذارند و ساکت بنشینند؟ مسئولیت همه ما بیشتر از آن است که فکر میکنیم… ما نباید ساکت و خاموش در گوشهای بنشینیم و خفه بشویم»<ref>الفبا-غلامحسین ساعدی-تابستان62-نقل از [https://www.hambastegimeli.com/صفحات-ویژه/طبله-عطار/72095-از-بهار-آزادی-تا-آخرین سایت همبستگی]</ref></blockquote>ساعدی در مقالات خود به شدت، جمهوری اسلامی را مورد حمله قرار میداد. او همچنین به [[روحالله خمینی]] حمله میکرد و در اعتراض به کشتار زندانیان و روشنفکران در مقالهای تحت عنوان «نوروز امسال اسفناکتر است» در مورد او چنین نوشت:<blockquote>«شرف کفتار بر رژیم خمینی در این است که او به مرده خواری قناعت میکند، ولی این یک، نه تنها به تناول زندهها و مردهها مشغول است که نفس زندگی را میخواهد نابود کند، شرف و حیثیت و فرهنگ انسانی را میخواهد به خاک بسپارد»<ref>شورا، ش ۶ و ۷, ص ۳۳, مقاله «نوروز امسال اسفناک تر است</ref> </blockquote>او همچنین در مورد رسالت روشنفکر گفت: | ||
«روشنفکر آرام نمیگیرد، | «روشنفکر آرام نمیگیرد، متحجر نمیشود… مدام درحال گشودن گرههای تازهای است… روشنفکر ایرانی هرچه داشته در طبق اخلاص گذاشته، تن به چیزی نسپرده… اگر گوشهی عزلت نگزیده و پا به میدان مبارزه گذاشته هیچ وقت پا پس نکشیدهاست. شکرالله پاکنژاد نمونهی برجستهای است و دیدید که چگونه پای دیوار اعدام سوراخ سوراخش کردند؟»<ref>«ایرانشهر»، دوره پنجم، ش ۸, مصاحبه با دکتر ساعدی</ref> | ||
غلامحسین ساعدی در پاریس درکنار مخالفین جمهوری اسلامی | غلامحسین ساعدی در پاریس درکنار مخالفین جمهوری اسلامی بهخصوص اعضای [[شورای ملی مقاومت ایران]] و [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] قرار گرفت و از آنها حمایت کرد. وی برخی از کتابهای خود را به [[مسعود رجوی]] تقدیم کرد و در مورد وی گفت:<blockquote>«من مخلص کسی هستم که با خمینی میجنگد. هر چه به من فشار وارد میآورند دقیقاً از همین موضع است و من از این موضع کوتاه نمیآیم».<ref>[https://www.mojahedin.org/events/6413/درگذشت-غلام-حسین-ساعدی سایت سازمان مجاهدین خلق ایران -به مناسبت درگذشت غلامحسین ساعدی]</ref> </blockquote>یکی از مقالات بسیار مشهور او در غربت، مقالهای است تحت عنوان «پناهنده سیاسی کیست؟». او در این مقاله در توصیف مسئولیت و شرایط یک پناهنده چنین میگوید:<blockquote>«پناهنده سیاسی کسی است که چهره به چهره، رودررو، دربرابر حکومت مسلط ایستاده بود و اگر بیرون آمده از ترس جان نبوده است؛ او با همان فکر مبارزه و با سلاح اندیشه خویش ترک خاک و دیار کردهاست. در این میان، هستند بسیاری از نویسندگان، شاعران، نقاشان، مجسمه سازان که سلاح آنها همان کارشان است و در جرگه رزمندگان دیگر قرار میگیرند. پناهنده سیاسی نیتش این است که با جلادان حاکم بر وطنش تا نفس آخر، بجنگد و حاضر نیست از پا بیفتد؛ به لقمه نانی بسنده میکند، ناله سر نمیدهد و شکوه نمیکند؛ مدام در تلاش است که دیوار جهنم آخوندها را بشکند و به خانه برگردد. خانهی او، وطن اوست. برای تمیزکردن خانه، قدرت روحی کافی دارد و وقتی آشغالها جمع شدند، حاضر است سرتاسر وطن را با مژههای خود پاک کند؛ ازجان گذشته است و مطلقا نمیترسد…»<ref>پناهنده سیاسی ”واقعی” کیست؟: غلام حسین ساعدی![https://eshtrak.wordpress.com/2013/06/26/پناهنده-سیاسی-واقعی-کیست؟-غلام-حسی/]</ref></blockquote>یکی از نمایشنامههای او در غربت نمایشنامهي [[اتللو در سرزمین عجایب]] نام دارد که در آن، شرایط و محدودیتهای حاکم شده بر جامعه ایران را به نقد میکشد. این نمایشنامه در سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ در پاریس و لندن به صحنه آمد و با استقبال بسیاری روبرو شد.<ref>[https://www.tribunezamaneh.com/archives/7194 نمایشنامه «اتللو در سرزمین عجایب»]</ref> | ||
== مرگ == | == مرگ == | ||
[[پرونده:مزار غلامحسین ساعدی در پاریس.jpg|بندانگشتی|مزار غلامحسین ساعدی در پاریس]] | [[پرونده:مزار غلامحسین ساعدی در پاریس.jpg|بندانگشتی|مزار غلامحسین ساعدی در پاریس]] | ||
غلامحسین ساعدی صبح روز دوم آذرماه | غلامحسین ساعدی صبح روز دوم آذرماه ۱۳۶۴، پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنت آنتوان پاریس درگذشت و در قطعه ۸۵ [[گورستان پرلاشز]] در نزدیکی آرامگاه [[صادق هدایت]] به خاک سپرده شد.<ref>[https://tavaana.org/fa/Gholamhossein_Saedi غلامحسین ساعدی، واهمهی بینشان]</ref> | ||
مسعود رجوی در پیام تسلیت به مناسبت درگذشت ساعدی چنین | مسعود رجوی در پیام تسلیت به مناسبت درگذشت ساعدی چنین نوشت:<blockquote>«... شادروان دکتر غلامحسین ساعدی، که برجستهترین نمایشنامه نویس معاصر میهن ما و یکی از چهرههای درخشان نمایشنامه نویسی جهان بود، با دیکتاتوریهای ضدمردمی شاه و شیخ مبارزه میکرد و به ویژه در اثر خصومت کوردلانه رژیم ضدبشری و ارتجاعی خمینی با هنر و ادبیات ملی ما و با عموم نویسندگان و شعرا و هنرمندان مردمی، رنج سالها دربهدری و تبعید و آوارگی را به جان خرید و بسا سختیها تحمل کرد.»<ref>[http://iranncr.org/یادوارهها/446-یادنامه-دکتر-غلامحسین-ساعدی.html یادنامه دکتر غلامحسین ساعدی]</ref> </blockquote> | ||
== ویژگی نثر ساعدی == | == ویژگی نثر غلامحسین ساعدی == | ||
غلامحسین ساعدی که خود ترک آذری بود و به زبان مادری خویش نیز بسیار علاقهمند بود، | غلامحسین ساعدی که خود ترک آذری بود و به زبان مادری خویش نیز بسیار علاقهمند بود، دربارهی زبان فارسی و جایگاهش در ایجاد همبستگی و نقش آن در وحدت ملی ایرانیان، طی مصاحبهای با رادیو [[بیبیسی]] گفته بود:<blockquote>«زبان فارسی، ستون فقرات یک ملت عظیم است. من میخواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.»<ref>تکه قبل از تکه شدن؛ الفبای آثار ساعدی</ref></blockquote>غلامحسین ساعدی در آثارش از [[رئالیزم جادویی]] بهره میبرد. رئالیزم جادویی شیوهای از نوشتن است که در آن خیال و واقعیت درهم میآمیزد. بسیاری معتقدند منبع الهام اصلی گارسیا مارکز در نگارش رمان «صد سال تنهایی» و پایهگذاری رئالیسم جادویی، عزاداران بیل ساعدی بودهاست. شاملو وی را پیش قراول رئالیسم جادویی میدانست و نوشت: «…ما عزاداران بیل را داریم از ساعدی که به عقیدهی من پیشکسوت گابریل گارسیا مارکز است.»<ref>جانشین غلامحسین ساعدی-مؤسسه انتشارات نگاه</ref> | ||
== آثار<ref>[http://iranncr.org/یادوارهها/446-یادنامه-دکتر-غلامحسین-ساعدی.html یادنامه دکتر غلامحسین ساعدی]</ref> == | == آثار<ref>[http://iranncr.org/یادوارهها/446-یادنامه-دکتر-غلامحسین-ساعدی.html یادنامه دکتر غلامحسین ساعدی]</ref> == | ||
خط ۲۲۵: | خط ۲۲۵: | ||
۶ـ پناهنده سیاسی کیست؟ ـ ماهنامه «شورا»، دوره اول، شماره ۱۲/ | ۶ـ پناهنده سیاسی کیست؟ ـ ماهنامه «شورا»، دوره اول، شماره ۱۲/ | ||
== | == منابع == | ||
{{پانویس|۲|اندازه=ریز}} | {{پانویس|۲|اندازه=ریز}} | ||
[[رده:اهالی تبریز]] | [[رده:اهالی تبریز]] |
ویرایش