۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
واقعیت این است پیشاپیش سازمان مجاهدین خلق با خلاء رهبری ایدئولوژیک به معنای شکل دهندهی سانترالیزم(تمرکز گرایی) و جاری کننده مونیستی ایدئولوژی و استراتژی مواجه بود. خلائی که یکبار در سال ۱۳۵۴ برای این سازمان ضربهی اپورتونیستی را به همراه آورده بود. در آن ضربه به دلیل برجسته نبودن رهبریت سازمان، این امکان فراهم شد تا عده ای در ایدئولوژی مجاهدین دست برده، سازمان مجاهدین را دچار انشقاق کرده و متلاشی کنند. متلاشی شدن سازمان مجاهدین توسط جریانی که به اپورتونیستها معروف شدند، امری بود که در آن زمان، هژمونی و جریان انقلاب ۱۳۵۷ را به دست آخوندهای مرتجع داد.<ref>انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین،اندکی از برون، اندکی از درون نوشته بیژن نیابتی-ص ۳</ref> در جمع بندی ضربهی اپورتونیستی یکی از عوامل ضربه اپورتونیستی برجسته نبودن شاخص ایدئولوژیکی که به رهبری آن شناخته میشود، برشمرده شده بود. با این همه در سال ۱۳۶۴ یعنی پس از ده سال سازمان مجاهدین خلق این نقیصه و ضعف را همچنان باخود به همراه داشت. | واقعیت این است پیشاپیش سازمان مجاهدین خلق با خلاء رهبری ایدئولوژیک به معنای شکل دهندهی سانترالیزم(تمرکز گرایی) و جاری کننده مونیستی ایدئولوژی و استراتژی مواجه بود. خلائی که یکبار در سال ۱۳۵۴ برای این سازمان ضربهی اپورتونیستی را به همراه آورده بود. در آن ضربه به دلیل برجسته نبودن رهبریت سازمان، این امکان فراهم شد تا عده ای در ایدئولوژی مجاهدین دست برده، سازمان مجاهدین را دچار انشقاق کرده و متلاشی کنند. متلاشی شدن سازمان مجاهدین توسط جریانی که به اپورتونیستها معروف شدند، امری بود که در آن زمان، هژمونی و جریان انقلاب ۱۳۵۷ را به دست آخوندهای مرتجع داد.<ref>انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین،اندکی از برون، اندکی از درون نوشته بیژن نیابتی-ص ۳</ref> در جمع بندی ضربهی اپورتونیستی یکی از عوامل ضربه اپورتونیستی برجسته نبودن شاخص ایدئولوژیکی که به رهبری آن شناخته میشود، برشمرده شده بود. با این همه در سال ۱۳۶۴ یعنی پس از ده سال سازمان مجاهدین خلق این نقیصه و ضعف را همچنان باخود به همراه داشت. | ||
این ضعف و نقصیه چیزی بود که در انقلاب اکتبر روسیه توسط ولادیمیر ایلیچ لنین به نحوی برطرف شد. تحولی که لنین در عرصهی مبارزات مارکسیستها ایجاد کرد، یعنی تاکید بر ضرورت عنصر رهبریکننده، اگر چه بسیار جنجال برانگیز و شماتتآمیز بود و برچسبهای زیادی را به سمت او روانه کرده و مظان اتهاماتی چون کیش شخصیت و غیره قرار داد، اما آنقدر عمیق بود که مارکسیت را به مارکسیت ـ لنینیسم ارتقاء داده و حزب لنین را تبدیل تنها حزبی کرد که توانست سطنت تزاری را از تخت به زیر بکشد | این ضعف و نقصیه چیزی بود که در انقلاب اکتبر روسیه توسط ولادیمیر ایلیچ لنین به نحوی برطرف شد. تحولی که لنین در عرصهی مبارزات مارکسیستها ایجاد کرد، یعنی تاکید بر ضرورت عنصر رهبریکننده، اگر چه بسیار جنجال برانگیز و شماتتآمیز بود و برچسبهای زیادی را به سمت او روانه کرده و مظان اتهاماتی چون کیش شخصیت و غیره قرار داد، اما آنقدر عمیق بود که مارکسیت را به مارکسیت ـ لنینیسم ارتقاء داده و حزب لنین را تبدیل تنها حزبی کرد که توانست سطنت تزاری را از تخت به زیر بکشد. | ||
محمد حسین حبیبی در کتاب ضرورت عام رهبری در این باره میگوید: <blockquote>نتیجتا باید گفت آنچه در دوران ده ساله اول تجربه مثبت ایدئولوژی جا نیفتاده بود و ضربه اپورتونیستهای چپ نما در سال ۱۳۵۴ را سبب گردید، خود معلول جا نیفتادن مسأله و جایگاه عنصر رهبری در سازمان بود. به بیان خلاصه، تجربه منفی زیرپا گذاشتن عنصر ایدئولوژی تنها با زیر پا گذاشتن عنصر رهبری امکانپذیر بود و امکانپذیر شد. منتهی با وجود این،همان تجربه دهساله اول سازمان دوباره در اینجا تکرار گردید. زیرا در تجربه این دوران نیز اگر چه نقش تعیین کننده عنصر رهبری در احیای عنصر ایدئولوژی و تشکیل دوباره سازمان، در عمل برهمگان روشن بود اما به لحاظ نظری علیرغم اشارات مکرر و حتی نشر بعضی جزوات،بر عنصر رهبری، به عنوان رکن اساسی ایدئولوژی بصورت بایسته و برجسته ای تاکید نشده و نتیجتا مجموعهی اعضاء بویژه توده عظیم هوادار بصورت عمیقی نسبت به آن حساس نبودند. بدین دلیل سازمان مجاهدین در حالی میخواست بیستمین سالگرد خود را پشت سر بگذارد که این نقص ایدئولوژیک بیست ساله را همچنان با خود حمل میکرد و در واقع بصورت یک بمب ایدئولوژی سوز سازمان برانداز در بطن خود نهفته داشت. در اینجا بود که مجاهدین در پاسخگویی به ضرورت مهمتر عام ایدئولوژیک آن میرسند که بصورت حلقه ای مفقوده در مجموعهی اصول عام اعتقادیشان جای آن خالی بود. در این جا بود که در یک حرکت خیره کننده و شگفت انگیز انقلابی، ثقل دوم سازمان مجاهدین یعنی عنصر رهبری تولد یافت و به عنوان همزاد جداییناپذیر عنصر ایدئولوژی، دین و ایدئولوژی آنها را تکمیل کرد.</blockquote> | همچنین از نظر مجاهدین در مبانی اسلامی نیز، اصل امامت، مبین همین پدیده یعنی ضرورت رهبری بود. | ||
محمد حسین حبیبی در کتاب ضرورت عام رهبری در این باره میگوید: <blockquote>نتیجتا باید گفت آنچه در دوران ده ساله اول تجربه مثبت ایدئولوژی جا نیفتاده بود و ضربه اپورتونیستهای چپ نما در سال ۱۳۵۴ را سبب گردید، خود معلول جا نیفتادن مسأله و جایگاه عنصر رهبری در سازمان بود. به بیان خلاصه، تجربه منفی زیرپا گذاشتن عنصر ایدئولوژی تنها با زیر پا گذاشتن عنصر رهبری امکانپذیر بود و امکانپذیر شد. منتهی با وجود این،همان تجربه دهساله اول سازمان دوباره در اینجا تکرار گردید. زیرا در تجربه این دوران نیز اگر چه نقش تعیین کننده عنصر رهبری در احیای عنصر ایدئولوژی و تشکیل دوباره سازمان، در عمل برهمگان روشن بود اما به لحاظ نظری علیرغم اشارات مکرر و حتی نشر بعضی جزوات،بر عنصر رهبری، به عنوان رکن اساسی ایدئولوژی بصورت بایسته و برجسته ای تاکید نشده و نتیجتا مجموعهی اعضاء بویژه توده عظیم هوادار بصورت عمیقی نسبت به آن حساس نبودند. بدین دلیل سازمان مجاهدین در حالی میخواست بیستمین سالگرد خود را پشت سر بگذارد که این نقص ایدئولوژیک بیست ساله را همچنان با خود حمل میکرد و در واقع بصورت یک بمب ایدئولوژی سوز سازمان برانداز در بطن خود نهفته داشت. در اینجا بود که مجاهدین در پاسخگویی به ضرورت مهمتر عام ایدئولوژیک آن میرسند که بصورت حلقه ای مفقوده در مجموعهی اصول عام اعتقادیشان جای آن خالی بود. در این جا بود که در یک حرکت خیره کننده و شگفت انگیز انقلابی، ثقل دوم سازمان مجاهدین یعنی عنصر رهبری تولد یافت و به عنوان همزاد جداییناپذیر عنصر ایدئولوژی، دین و ایدئولوژی آنها را تکمیل کرد.</blockquote>به این ترتیب اگر وجود چنین پاشنه آشیل یا نقصانی را در سازمان مجاهدین قبول داشته باشیم، در سال ۱۳۶۴، در آن شرایط دهها عامل دست به دست هم میداد تا پتانسیل این نقصان بزودی بالفعل شده و خود را بارز کند: | |||
* سازمان مجاهدین خلق درست در همین سالها از ملاء اجتماعی خود بالاجبار قطع شده، بخش زیادی از بدنهی آن در اروپا حضور داشت. سرزمینی که مظاهر زندگیخواهی، جذب شدن در آسودهطلبی و حرکت به سمت فردگرایی و جنسیت زدگی را هر چه بیشتر ترویج کرده و زمینه ساز آن است | |||
* سازمان مجاهدین به عنوان یک سازمان با ایدئولوژی چپ، در شورای ملی مقاومت با جریانات لیبرال هم پیمان شده است. امری که میتواند ناخودآگاه از رادیکالیزم کادرهای آن کاسته و آنان را بخصوص در شرایط سخت آن زمان به سمت راست سوق دهد | |||
* سازمان مجاهدین اولین سازمان یا جریانی است که در تاریخ مبارزات ایران به ناگاه با نسل عظیمی از زنان در صفوف خود مواجه است. هیچ جریان آزدی بخش یا شورشی در تاریخ ایران با چنین پدیدهای در درون خود مواجه نبوده است و تمامی اسناد تاریخی تنها از حضور تکنمودها و نوادر زنان در برخی از جنبشها خبر میدهد. چنین پدیدهای خواهناخواه هم شاخصهای از رشد این سازمان بوده و هم میتواند، بصورت اتودینامیک منجر به سست شدن پایههای تشکیلاتی و مبارزاتی شود. این از آن جهت است که حضور زنان، خواهناخواه مناسبات خانوادگی، زناشویی و زندگیخواهی را رواج داده و توجه اعضاء را بجای الزامات مبارزاتی، معطوف به زندگی خصوصی و فردی مینماید. | |||
* | |||
==== مانع بارز شدن عنصر رهبری از دیدگاه مریم رجوی ==== | ==== مانع بارز شدن عنصر رهبری از دیدگاه مریم رجوی ==== |