حافظ: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۰٬۱۶۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ مهٔ ۲۰۱۸
خط ۳۰۰: خط ۳۰۰:
و اینجا بود که آن مرید خود را به روی سنگ آرامگاه انداخت, آن را در آغوش گرفت و اشک‌ریزان ,بوسه باران کرد<ref>یادداشت های یک نقطه - [http://www.dil.blogfa.com/post-49.aspx حکایت حافظ و بوسه های خاتون!]</ref>
و اینجا بود که آن مرید خود را به روی سنگ آرامگاه انداخت, آن را در آغوش گرفت و اشک‌ریزان ,بوسه باران کرد<ref>یادداشت های یک نقطه - [http://www.dil.blogfa.com/post-49.aspx حکایت حافظ و بوسه های خاتون!]</ref>


== نمونه هایی از غزلیات ==
== فهرست غزلیات حافظ: ==
کُهن ترین نسخه یی که تاکنون از دیوانِ حافظ به دست آمده است، متعلق به ۸۰۳ قمری است پس ازآن صدها نسخه خطی دیگر در موزه ها و کتابخانه های معتبر دنیا یافت می‌شود،فهرست غزلیات دیوان حافظ بر اساس تحقیقات و مداقه اساتید ادبیات فارسی در ایران و جهان شامل یک حد اقل و یک حد اکثر می‌شود در اینجا بر اساس دیوان [[دکتر قاسم غنی]] و [[محمد قزوینی]] فهرست آمده و به ترتیب [[ردیف]] و [[قافیه]] (کلمه یا کلمات آخر [[مطلع غزل]])می‌باشد:


{|
|
# الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
# صلاح کار کجا و من خراب کجا
# اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
# صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
# دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
# به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
# صوفی بیا که آینه صافیست جام را
# ساقیا برخیز و درده جام را
# رونق عهد شباب است دگر بستان را
# دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
# ساقی به نور باده برافروز جام ما
# ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
# می‌دمد صبح و کله بست سحاب
# گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
# ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
# خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
# سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
# ساقیا آمدن عید مبارک بادت
# ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
# روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
# دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
# چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
# خیال روی تو در هر طریق همره ماست
# مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
# شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
# زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
# در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
# به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
# ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
# زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
# آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
# خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
# خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
# رواق منظر چشم من آشیانه توست
# برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
# تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
# بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
# بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
# باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
# المنه لله که در میکده باز است
# اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است
# حال دل با تو گفتنم هوس است
# صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
# کنون که بر کف گل جام باده صاف است
# در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
# گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
# به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
# صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
# روضه خلد برین خلوت درویشان است
# به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
# لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
# روزگاریست که سودای بتان دین من است
# منم که گوشه میخانه خانقاه من است
# ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
# خم زلف تو دام کفر و دین است
# دل سراپرده محبت اوست
# آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
# سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
# دارم امید عاطفتی از جانب دوست
# آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
# صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
# مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
# روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
# اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست
# خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
# بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
# یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
# ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
# کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
# مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
# زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
# راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
# روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
# حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
# خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
# جز آستان توام در جهان پناهی نیست
# بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
# دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
# کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
# عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
# صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
# آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
# گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
# ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
# شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
# ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
# حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
# شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
# یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
# ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
# ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
# میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
# چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
# زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
# مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
# درد ما را نیست درمان الغیاث
# تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
# اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
# دل من در هوای روی فرخ
# دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
# شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد
# دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
# روز وصل دوستداران یاد باد
# جمالت آفتاب هر نظر باد
# صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
# تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
# حسن تو همیشه در فزون باد
# خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
# دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
# پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
# عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
# آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
# بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
# همای اوج سعادت به دام ما افتد
# درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
# کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
# دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
# آن کس که به دست جام دارد
# دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
# بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
# هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
# هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد
# مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
# آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
# شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
# جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
# روشنی طلعت تو ماه ندارد
# نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
# اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
# سحر بلبل حکایت با صبا کرد
# بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
# به آب روشن می عارفی طهارت کرد
# صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
# بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
# چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
# دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
# دل از من برد و روی از من نهان کرد
# یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
# رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
# دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
# دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
# دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
# سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
# به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد
# چه مستیست ندانم که رو به ما آورد
# صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آورد
# نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
# یارم چو قدح به دست گیرد
# دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد
# ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
# دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
# در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
# سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
# راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
# اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد
# به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
# هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
# من و انکار شراب این چه حکایت باشد
# نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد
# خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
# کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
# خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
# گل بی رخ یار خوش نباشد
# نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
# مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
# روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
# ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
# گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
# یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
# زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
# دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
# عشق تو نهال حیرت آمد
# در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
# مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
# صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
# سحرم دولت بیدار به بالین آمد
# نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
# هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
# رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
# ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
# بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
# حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
# دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
# دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
# نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
# گر می فروش حاجت رندان روا کند
# دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
# مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
# طایر دولت اگر باز گذاری بکند
# کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
# آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
# سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
# در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
# سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
# غلام نرگس مست تو تاجدارانند
# آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
# شاهدان گر دلبری زین سان کنند
# گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
# واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
# دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند
# شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند
# بود آیا که در میکده‌ها بگشایند
# سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود
# یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
# تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
# پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
# یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
# خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
# قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
# دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
# دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
# یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
# گوهر مخزن اسرار همان است که بود
# دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
# به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
# آن یار کز او خانه ما جای پری بود
# مسلمانان مرا وقتی دلی بود
# در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
# کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
# از دیده خون دل همه بر روی ما رود
# چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
# از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
# هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
# خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
# ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود
# ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
# گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
# گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
# بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد
# اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
# گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
# بر سر آنم که گر ز دست برآید
# دست از طلب ندارم تا کام من برآید
# چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
# زهی خجسته زمانی که یار بازآید
# اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
# نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید
# جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
# رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
# ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
# معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
# بیا که رایت منصور پادشاه رسید
# بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
# معاشران گره از زلف یار باز کنید
# الا ای طوطی گویای اسرار
# عید است و آخر گل و یاران در انتظار
# صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
# ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
# ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
# روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
# شب وصل است و طی شد نامه هجر
# گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
# ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
# دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
# یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
# نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
# روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
# هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
# منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
# ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز
# درآ که در دل خسته توان درآید باز
# حال خونین دلان که گوید باز
# بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
# خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
# برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
# دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز
# ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
# گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
# دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
# درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
# دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
# بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
# اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
# به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش
# صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
# باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
# فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
# شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
# خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش
# چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
# یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
# ببرد از من قرار و طاقت و هوش
# سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
# هاتفی از گوشه میخانه دوش
# در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
# دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
# ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
# کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
# مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
# دلم رمیده شد و غافلم من درویش
# ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
# قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
# بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
# در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
# سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
# طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
# زبان خامه ندارد سر بیان فراق
# مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق
# اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک
# هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
# ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
# خوش خبر باشی ای نسیم شمال
# شممت روح وداد و شمت برق وصال
# دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
# به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
# اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
# هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمایل
# ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
# عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
# مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
# عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام
# بشری اذ السلامه حلت بذی سلم
# بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
# دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
# به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
# زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
# فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
# مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
# سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم
# دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
# هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
# خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
# ز دست کوته خود زیر بارم
# گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
# گر دست دهد خاک کف پای نگارم
# در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
# مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
# من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
# جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
# تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
# به تیغم گر کشد دستش نگیرم
# مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
# نماز شام غریبان چو گریه آغازم
# گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
# در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
# مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
# چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
# من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
# خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
# من که از آتش دل چون خم می در جوشم
# گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
# حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
# چل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم
# عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم
# بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
# من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
# صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
# دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
# دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
# به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
# حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
# روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم
# من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم
# به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
# حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم
# گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
# در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
# غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
# خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
# گر از این منزل ویران به سوی خانه روم
# آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
# دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
# دردم از یار است و درمان نیز هم
# ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم
# عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌ایم
# ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم
# فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
# خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
# ما ز یاران چشم یاری داشتیم
# صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم
# ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
# بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
# خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
# بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
# صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
# دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
# ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
# ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
# سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم
# بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
# گر چه ما بندگان پادشهیم
# فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
# چندان که گفتم غم با طبیبان
# می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
# یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
# خدا را کم نشین با خرقه پوشان
# شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
# بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
# چو گل هر دم به بویت جامه در تن
# افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
# خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن
# دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
# منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
# ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
# گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
# صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
# ز در درآ و شبستان ما منور کن
# ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
# کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن
# بالابلند عشوه گر نقش باز من
# چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
# نکته‌ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
# شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
# می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این
# به جان پیر خرابات و حق صحبت او
# گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
# مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
# ای آفتاب آینه دار جمال تو
# ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
# ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
# تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
# مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
# خط عذار یار که بگرفت ماه از او
# گلبن عیش می‌دمد ساقی گلعذار کو
# ای پیک راستان خبر یار ما بگو
# خنک نسیم معنبر شمامه‌ای دلخواه
# عیشم مدام است از لعل دلخواه
# گر تیغ بارد در کوی آن ماه
# وصال او ز عمر جاودان به
# ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
# در سرای مغان رفته بود و آب زده
# دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
# از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای
# دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشیده
# از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
# چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
# سحرگاهان که مخمور شبانه
# ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای
# مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
# ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
# ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
# با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
# آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
# ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
# سبت سلمی بصدغیها فادی
# دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
# سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی
# چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
# به جان او که گرم دسترس به جان بودی
# چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
# شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
# تو را که هر چه مراد است در جهان داری
# صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
# بیا با ما مورز این کینه داری
# ای که در کوی خرابات مقامی داری
# ای که مهجوری عشاق روا می‌داری
# روزگاریست که ما را نگران می‌داری
# خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
# طفیل هستی عشقند آدمی و پری
# ای که دایم به خویش مغروری
# ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
# عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی
# نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
# هزار جهد بکردم که یار من باشی
# ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
# زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی
# سلیمی منذ حلت بالعراق
# کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی
# یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
# سلام الله ما کر اللیالی
# بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
# رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
# این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
# ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
# به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
# لبش می‌بوسم و در می‌کشم می
# زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
# که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
# انت روائح رند الحمی و زاد غرامی
# سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
# ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
# احمد الله علی معدله السلطان
# وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
# هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی
# گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
# نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
# دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
# نوش کن جام شراب یک منی
# صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی
# ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
# بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
# ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی
# سحرگه ره روی در سرزمینی
# تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
# ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
# بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
# ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی
# سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
# ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
# در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
# به چشم کرده‌ام ابروی ماه سیمایی
# سلامی چو بوی خوش آشنایی
# ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
# ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
# می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی
|}
== غزلیات حافظ در آواز و موسیقی اصیل ایرانی ==
== غزلیات حافظ در آواز و موسیقی اصیل ایرانی ==
در ایران کمتر خواننده ، نوازنده و موسیقی دانی یافت می شود که از شعر حافظ بهره نجسته و الهامبخشش نبوده باشد، در موسیقی اصیل ایرانی [[غلامحسین بنان|استاد بنان]] و  [[محمد رضا شجریان]] غزلیات متعددی از حافظ را در دستگاه [[موسیقی اصیل ایرانی]] اجرا کرده اند:
در ایران کمتر خواننده ، نوازنده و موسیقی دانی یافت می شود که از شعر حافظ بهره نجسته و الهامبخشش نبوده باشد، در موسیقی اصیل ایرانی [[غلامحسین بنان|استاد بنان]] و  [[محمد رضا شجریان]] غزلیات متعددی از حافظ را در دستگاه [[موسیقی اصیل ایرانی]] اجرا کرده اند:
۷۳۵

ویرایش