۷۳۵
ویرایش
خط ۳۰۰: | خط ۳۰۰: | ||
و اینجا بود که آن مرید خود را به روی سنگ آرامگاه انداخت, آن را در آغوش گرفت و اشکریزان ,بوسه باران کرد<ref>یادداشت های یک نقطه - [http://www.dil.blogfa.com/post-49.aspx حکایت حافظ و بوسه های خاتون!]</ref> | و اینجا بود که آن مرید خود را به روی سنگ آرامگاه انداخت, آن را در آغوش گرفت و اشکریزان ,بوسه باران کرد<ref>یادداشت های یک نقطه - [http://www.dil.blogfa.com/post-49.aspx حکایت حافظ و بوسه های خاتون!]</ref> | ||
== | == فهرست غزلیات حافظ: == | ||
کُهن ترین نسخه یی که تاکنون از دیوانِ حافظ به دست آمده است، متعلق به ۸۰۳ قمری است پس ازآن صدها نسخه خطی دیگر در موزه ها و کتابخانه های معتبر دنیا یافت میشود،فهرست غزلیات دیوان حافظ بر اساس تحقیقات و مداقه اساتید ادبیات فارسی در ایران و جهان شامل یک حد اقل و یک حد اکثر میشود در اینجا بر اساس دیوان [[دکتر قاسم غنی]] و [[محمد قزوینی]] فهرست آمده و به ترتیب [[ردیف]] و [[قافیه]] (کلمه یا کلمات آخر [[مطلع غزل]])میباشد: | |||
{| | |||
| | |||
# الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها | |||
# صلاح کار کجا و من خراب کجا | |||
# اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را | |||
# صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را | |||
# دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را | |||
# به ملازمان سلطان که رساند این دعا را | |||
# صوفی بیا که آینه صافیست جام را | |||
# ساقیا برخیز و درده جام را | |||
# رونق عهد شباب است دگر بستان را | |||
# دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما | |||
# ساقی به نور باده برافروز جام ما | |||
# ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما | |||
# میدمد صبح و کله بست سحاب | |||
# گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب | |||
# ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت | |||
# خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت | |||
# سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت | |||
# ساقیا آمدن عید مبارک بادت | |||
# ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست | |||
# روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست | |||
# دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست | |||
# چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست | |||
# خیال روی تو در هر طریق همره ماست | |||
# مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست | |||
# شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست | |||
# زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست | |||
# در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست | |||
# به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست | |||
# ما را ز خیال تو چه پروای شراب است | |||
# زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست | |||
# آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است | |||
# خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست | |||
# خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است | |||
# رواق منظر چشم من آشیانه توست | |||
# برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست | |||
# تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست | |||
# بیا که قصر امل سخت سست بنیادست | |||
# بی مهر رخت روز مرا نور نماندست | |||
# باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است | |||
# المنه لله که در میکده باز است | |||
# اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است | |||
# حال دل با تو گفتنم هوس است | |||
# صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است | |||
# کنون که بر کف گل جام باده صاف است | |||
# در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است | |||
# گل در بر و می در کف و معشوق به کام است | |||
# به کوی میکده هر سالکی که ره دانست | |||
# صوفی از پرتو می راز نهانی دانست | |||
# روضه خلد برین خلوت درویشان است | |||
# به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است | |||
# لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است | |||
# روزگاریست که سودای بتان دین من است | |||
# منم که گوشه میخانه خانقاه من است | |||
# ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است | |||
# خم زلف تو دام کفر و دین است | |||
# دل سراپرده محبت اوست | |||
# آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست | |||
# سر ارادت ما و آستان حضرت دوست | |||
# دارم امید عاطفتی از جانب دوست | |||
# آن پیک نامور که رسید از دیار دوست | |||
# صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست | |||
# مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست | |||
# روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست | |||
# اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست | |||
# خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست | |||
# بنال بلبل اگر با منت سر یاریست | |||
# یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست | |||
# ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست | |||
# کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست | |||
# مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست | |||
# زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست | |||
# راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست | |||
# روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست | |||
# حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست | |||
# خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست | |||
# جز آستان توام در جهان پناهی نیست | |||
# بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت | |||
# دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت | |||
# کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت | |||
# عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت | |||
# صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت | |||
# آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت | |||
# گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت | |||
# ساقی بیار باده که ماه صیام رفت | |||
# شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت | |||
# ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت | |||
# حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت | |||
# شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت | |||
# یا رب سببی ساز که یارم به سلامت | |||
# ای هدهد صبا به سبا میفرستمت | |||
# ای غایب از نظر به خدا میسپارمت | |||
# میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت | |||
# چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت | |||
# زان یار دلنوازم شکریست با شکایت | |||
# مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت | |||
# درد ما را نیست درمان الغیاث | |||
# تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج | |||
# اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح | |||
# دل من در هوای روی فرخ | |||
# دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد | |||
# شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد | |||
# دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد | |||
# روز وصل دوستداران یاد باد | |||
# جمالت آفتاب هر نظر باد | |||
# صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد | |||
# تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد | |||
# حسن تو همیشه در فزون باد | |||
# خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد | |||
# دیر است که دلدار پیامی نفرستاد | |||
# پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد | |||
# عکس روی تو چو در آینه جام افتاد | |||
# آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد | |||
# بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد | |||
# همای اوج سعادت به دام ما افتد | |||
# درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد | |||
# کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد | |||
# دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد | |||
# آن کس که به دست جام دارد | |||
# دلی که غیب نمای است و جام جم دارد | |||
# بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد | |||
# هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد | |||
# هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد | |||
# مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد | |||
# آن که از سنبل او غالیه تابی دارد | |||
# شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد | |||
# جان بی جمال جانان میل جهان ندارد | |||
# روشنی طلعت تو ماه ندارد | |||
# نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد | |||
# اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد | |||
# سحر بلبل حکایت با صبا کرد | |||
# بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد | |||
# به آب روشن می عارفی طهارت کرد | |||
# صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد | |||
# بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد | |||
# چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد | |||
# دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد | |||
# دل از من برد و روی از من نهان کرد | |||
# یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد | |||
# رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد | |||
# دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد | |||
# دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد | |||
# دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد | |||
# سالها دل طلب جام جم از ما میکرد | |||
# به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد | |||
# چه مستیست ندانم که رو به ما آورد | |||
# صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد | |||
# نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد | |||
# یارم چو قدح به دست گیرد | |||
# دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد | |||
# ساقی ار باده از این دست به جام اندازد | |||
# دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد | |||
# در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد | |||
# سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد | |||
# راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد | |||
# اگر روم ز پی اش فتنهها برانگیزد | |||
# به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد | |||
# هر که را با خط سبزت سر سودا باشد | |||
# من و انکار شراب این چه حکایت باشد | |||
# نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد | |||
# خوش است خلوت اگر یار یار من باشد | |||
# کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد | |||
# خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد | |||
# گل بی رخ یار خوش نباشد | |||
# نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد | |||
# مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد | |||
# روز هجران و شب فرقت یار آخر شد | |||
# ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد | |||
# گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد | |||
# یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد | |||
# زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد | |||
# دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد | |||
# عشق تو نهال حیرت آمد | |||
# در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد | |||
# مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد | |||
# صبا به تهنیت پیر می فروش آمد | |||
# سحرم دولت بیدار به بالین آمد | |||
# نه هر که چهره برافروخت دلبری داند | |||
# هر که شد محرم دل در حرم یار بماند | |||
# رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند | |||
# ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند | |||
# بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند | |||
# حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند | |||
# دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند | |||
# دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند | |||
# نقدها را بود آیا که عیاری گیرند | |||
# گر می فروش حاجت رندان روا کند | |||
# دلا بسوز که سوز تو کارها بکند | |||
# مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند | |||
# طایر دولت اگر باز گذاری بکند | |||
# کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند | |||
# آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند | |||
# سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند | |||
# در نظربازی ما بیخبران حیرانند | |||
# سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند | |||
# غلام نرگس مست تو تاجدارانند | |||
# آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند | |||
# شاهدان گر دلبری زین سان کنند | |||
# گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند | |||
# واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند | |||
# دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند | |||
# شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند | |||
# بود آیا که در میکدهها بگشایند | |||
# سالها دفتر ما در گرو صهبا بود | |||
# یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود | |||
# تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود | |||
# پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود | |||
# یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود | |||
# خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود | |||
# قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود | |||
# دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود | |||
# دوش میآمد و رخساره برافروخته بود | |||
# یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود | |||
# گوهر مخزن اسرار همان است که بود | |||
# دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود | |||
# به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود | |||
# آن یار کز او خانه ما جای پری بود | |||
# مسلمانان مرا وقتی دلی بود | |||
# در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود | |||
# کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود | |||
# از دیده خون دل همه بر روی ما رود | |||
# چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود | |||
# از سر کوی تو هر کو به ملالت برود | |||
# هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود | |||
# خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود | |||
# ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود | |||
# ترسم که اشک در غم ما پرده در شود | |||
# گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود | |||
# گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود | |||
# بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد | |||
# اگر به باده مشکین دلم کشد شاید | |||
# گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید | |||
# بر سر آنم که گر ز دست برآید | |||
# دست از طلب ندارم تا کام من برآید | |||
# چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید | |||
# زهی خجسته زمانی که یار بازآید | |||
# اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید | |||
# نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید | |||
# جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید | |||
# رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید | |||
# ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید | |||
# معاشران ز حریف شبانه یاد آرید | |||
# بیا که رایت منصور پادشاه رسید | |||
# بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید | |||
# معاشران گره از زلف یار باز کنید | |||
# الا ای طوطی گویای اسرار | |||
# عید است و آخر گل و یاران در انتظار | |||
# صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار | |||
# ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر | |||
# ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار | |||
# روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر | |||
# شب وصل است و طی شد نامه هجر | |||
# گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر | |||
# ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر | |||
# دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور | |||
# یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور | |||
# نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر | |||
# روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر | |||
# هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز | |||
# منم که دیده به دیدار دوست کردم باز | |||
# ای سرو ناز حسن که خوش میروی به ناز | |||
# درآ که در دل خسته توان درآید باز | |||
# حال خونین دلان که گوید باز | |||
# بیا و کشتی ما در شط شراب انداز | |||
# خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز | |||
# برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز | |||
# دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز | |||
# ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس | |||
# گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس | |||
# دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس | |||
# درد عشقی کشیدهام که مپرس | |||
# دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس | |||
# بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش | |||
# اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش | |||
# به دور لاله قدح گیر و بیریا میباش | |||
# صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش | |||
# باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش | |||
# فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش | |||
# شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش | |||
# خوشا شیراز و وضع بیمثالش | |||
# چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش | |||
# یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش | |||
# ببرد از من قرار و طاقت و هوش | |||
# سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش | |||
# هاتفی از گوشه میخانه دوش | |||
# در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش | |||
# دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش | |||
# ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش | |||
# کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش | |||
# مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش | |||
# دلم رمیده شد و غافلم من درویش | |||
# ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش | |||
# قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع | |||
# بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع | |||
# در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع | |||
# سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ | |||
# طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف | |||
# زبان خامه ندارد سر بیان فراق | |||
# مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق | |||
# اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک | |||
# هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک | |||
# ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک | |||
# خوش خبر باشی ای نسیم شمال | |||
# شممت روح وداد و شمت برق وصال | |||
# دارای جهان نصرت دین خسرو کامل | |||
# به وقت گل شدم از توبه شراب خجل | |||
# اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول | |||
# هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل | |||
# ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل | |||
# عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام | |||
# مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام | |||
# عاشق روی جوانی خوش نوخاستهام | |||
# بشری اذ السلامه حلت بذی سلم | |||
# بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم | |||
# دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم | |||
# به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم | |||
# زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم | |||
# فاش میگویم و از گفته خود دلشادم | |||
# مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم | |||
# سالها پیروی مذهب رندان کردم | |||
# دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم | |||
# هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم | |||
# خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم | |||
# ز دست کوته خود زیر بارم | |||
# گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم | |||
# گر دست دهد خاک کف پای نگارم | |||
# در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم | |||
# مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم | |||
# من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم | |||
# جوزا سحر نهاد حمایل برابرم | |||
# تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم | |||
# به تیغم گر کشد دستش نگیرم | |||
# مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم | |||
# نماز شام غریبان چو گریه آغازم | |||
# گر دست رسد در سر زلفین تو بازم | |||
# در خرابات مغان گر گذر افتد بازم | |||
# مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم | |||
# چرا نه در پی عزم دیار خود باشم | |||
# من دوستدار روی خوش و موی دلکشم | |||
# خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم | |||
# من که از آتش دل چون خم می در جوشم | |||
# گر من از سرزنش مدعیان اندیشم | |||
# حجاب چهره جان میشود غبار تنم | |||
# چل سال بیش رفت که من لاف میزنم | |||
# عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم | |||
# بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم | |||
# من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم | |||
# صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم | |||
# دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم | |||
# دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم | |||
# به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم | |||
# حاشا که من به موسم گل ترک می کنم | |||
# روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم | |||
# من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم | |||
# به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم | |||
# حالیا مصلحت وقت در آن میبینم | |||
# گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم | |||
# در خرابات مغان نور خدا میبینم | |||
# غم زمانه که هیچش کران نمیبینم | |||
# خرم آن روز کز این منزل ویران بروم | |||
# گر از این منزل ویران به سوی خانه روم | |||
# آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم | |||
# دیدار شد میسر و بوس و کنار هم | |||
# دردم از یار است و درمان نیز هم | |||
# ما بی غمان مست دل از دست دادهایم | |||
# عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم | |||
# ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم | |||
# فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم | |||
# خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم | |||
# ما ز یاران چشم یاری داشتیم | |||
# صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم | |||
# ما درس سحر در ره میخانه نهادیم | |||
# بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم | |||
# خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم | |||
# بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم | |||
# صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم | |||
# دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم | |||
# ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم | |||
# ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم | |||
# سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم | |||
# بارها گفتهام و بار دگر میگویم | |||
# گر چه ما بندگان پادشهیم | |||
# فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان | |||
# چندان که گفتم غم با طبیبان | |||
# میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان | |||
# یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان | |||
# خدا را کم نشین با خرقه پوشان | |||
# شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان | |||
# بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن | |||
# چو گل هر دم به بویت جامه در تن | |||
# افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن | |||
# خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن | |||
# دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن | |||
# منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن | |||
# ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن | |||
# گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن | |||
# صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن | |||
# ز در درآ و شبستان ما منور کن | |||
# ای نور چشم من سخنی هست گوش کن | |||
# کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن | |||
# بالابلند عشوه گر نقش باز من | |||
# چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من | |||
# نکتهای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین | |||
# شراب لعل کش و روی مه جبینان بین | |||
# میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این | |||
# به جان پیر خرابات و حق صحبت او | |||
# گفتا برون شدی به تماشای ماه نو | |||
# مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو | |||
# ای آفتاب آینه دار جمال تو | |||
# ای خونبهای نافه چین خاک راه تو | |||
# ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو | |||
# تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو | |||
# مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو | |||
# خط عذار یار که بگرفت ماه از او | |||
# گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو | |||
# ای پیک راستان خبر یار ما بگو | |||
# خنک نسیم معنبر شمامهای دلخواه | |||
# عیشم مدام است از لعل دلخواه | |||
# گر تیغ بارد در کوی آن ماه | |||
# وصال او ز عمر جاودان به | |||
# ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه | |||
# در سرای مغان رفته بود و آب زده | |||
# دوش رفتم به در میکده خواب آلوده | |||
# از من جدا مشو که توام نور دیدهای | |||
# دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده | |||
# از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه | |||
# چراغ روی تو را شمع گشت پروانه | |||
# سحرگاهان که مخمور شبانه | |||
# ای که با سلسله زلف دراز آمدهای | |||
# مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی | |||
# ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی | |||
# ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی | |||
# با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی | |||
# آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی | |||
# ای قصه بهشت ز کویت حکایتی | |||
# سبت سلمی بصدغیها فادی | |||
# دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی | |||
# سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی | |||
# چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی | |||
# به جان او که گرم دسترس به جان بودی | |||
# چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری | |||
# شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری | |||
# تو را که هر چه مراد است در جهان داری | |||
# صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری | |||
# بیا با ما مورز این کینه داری | |||
# ای که در کوی خرابات مقامی داری | |||
# ای که مهجوری عشاق روا میداری | |||
# روزگاریست که ما را نگران میداری | |||
# خوش کرد یاوری فلکت روز داوری | |||
# طفیل هستی عشقند آدمی و پری | |||
# ای که دایم به خویش مغروری | |||
# ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی | |||
# عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی | |||
# نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی | |||
# هزار جهد بکردم که یار من باشی | |||
# ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی | |||
# زین خوش رقم که بر گل رخسار میکشی | |||
# سلیمی منذ حلت بالعراق | |||
# کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی | |||
# یا مبسما یحاکی درجا من اللالی | |||
# سلام الله ما کر اللیالی | |||
# بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی | |||
# رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی | |||
# این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی | |||
# ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می | |||
# به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می | |||
# لبش میبوسم و در میکشم می | |||
# زان می عشق کز او پخته شود هر خامی | |||
# که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی | |||
# انت روائح رند الحمی و زاد غرامی | |||
# سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی | |||
# ز دلبرم که رساند نوازش قلمی | |||
# احمد الله علی معدله السلطان | |||
# وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی | |||
# هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی | |||
# گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی | |||
# نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی | |||
# دو یار زیرک و از باده کهن دومنی | |||
# نوش کن جام شراب یک منی | |||
# صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی | |||
# ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی | |||
# بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی | |||
# ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی | |||
# سحرگه ره روی در سرزمینی | |||
# تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی | |||
# ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی | |||
# بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی | |||
# ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی | |||
# سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی | |||
# ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی | |||
# در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی | |||
# به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی | |||
# سلامی چو بوی خوش آشنایی | |||
# ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | |||
# ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی | |||
# می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی | |||
|} | |||
== غزلیات حافظ در آواز و موسیقی اصیل ایرانی == | == غزلیات حافظ در آواز و موسیقی اصیل ایرانی == | ||
در ایران کمتر خواننده ، نوازنده و موسیقی دانی یافت می شود که از شعر حافظ بهره نجسته و الهامبخشش نبوده باشد، در موسیقی اصیل ایرانی [[غلامحسین بنان|استاد بنان]] و [[محمد رضا شجریان]] غزلیات متعددی از حافظ را در دستگاه [[موسیقی اصیل ایرانی]] اجرا کرده اند: | در ایران کمتر خواننده ، نوازنده و موسیقی دانی یافت می شود که از شعر حافظ بهره نجسته و الهامبخشش نبوده باشد، در موسیقی اصیل ایرانی [[غلامحسین بنان|استاد بنان]] و [[محمد رضا شجریان]] غزلیات متعددی از حافظ را در دستگاه [[موسیقی اصیل ایرانی]] اجرا کرده اند: |
ویرایش