رستم: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۹ آوریل ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰: خط ۱۰:
  | imagestyle  =
  | imagestyle  =
  | captionstyle =
  | captionstyle =
  | image        =[[پرونده:رستم .jpg]]
  | image        =[[پرونده:رستم .jpg|بندانگشتی|وسط|]]
  | caption      =
  | caption      =
  | headerstyle  = background: #F0E68C
  | headerstyle  = background: #F0E68C
خط ۸۱: خط ۸۱:
  | data31  = زواره و شغاد
  | data31  = زواره و شغاد
}}
}}
'''رستم''' بزرگ‌ترین قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی است. شاهنامه مهم‌ترین کتابِ حماسی ایران است که [[فردوسی|ابوالقاسم فردوسی]] در قرن ۴ هجری قمری آن را سروده‌ است و بخش بزرگی از آن داستان‌های مربوط به زندگی رستم است؛ از جمله هفت‌خوان رستم، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، رستم و شغاد. او همچنین در داستان‌های مهم دیگری مثل داستان [[سیاوش]] و داستان بیژن و منیژه هم نقش مهمی دارد. رستم فرزند زال و [[رودابه]]، پهلوانی از سرزمین زابلستان است.<ref>نوجوان شاد - [http://nojavanshad.ir/%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F/ رستم کیست؟]</ref>
'''رستم''' بزرگ‌ترین قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی است. شاهنامه مهم‌ترین کتابِ حماسی ایران است که [[فردوسی|ابوالقاسم فردوسی]] در قرن ۴ هجری قمری آن را سروده‌ است و بخش بزرگی از آن داستان‌های مربوط به زندگی رستم است؛ از جمله هفت‌خوان رستم، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، رستم و شغاد.
 
او همچنین در داستان‌های مهم دیگری مثل داستان [[سیاوش]] و داستان بیژن و منیژه هم نقش مهمی دارد. رستم فرزند زال و [[رودابه]]، پهلوانی از سرزمین زابلستان است.<ref>نوجوان شاد - [http://nojavanshad.ir/%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F/ رستم کیست؟]</ref>


== تولد ==
== تولد ==
رودابه، مادر رستم، باردار شد و زادن بر او دشوار. زال با سوزاندن پر سیمرغ، او را به یاری طلبید. سیمرغ به شتاب نزد زال آمد و دستورداد که رودابه را از می بیهوش کنند و پهلوی او را بشکافند و کودک را بیرون بیاورند.
رودابه، مادر رستم، باردار شد و زادن بر او دشوار. زال با سوزاندن پر سیمرغ، او را به یاری طلبید. سیمرغ به شتاب نزد زال آمد و دستورداد که رودابه را از می بیهوش کنند و پهلوی او را بشکافند و کودک را بیرون بیاورند.


ببيامد يكى موبدى چرب دست
به دستور سیمرغ عمل کردند و نوزاد را که مانند کودکی یکساله می‌نمود، از زِهدان مادر بیرون آوردند و او را رستم نامیدند. رشد رستم شگفتی آور بود. وقتی او را از شیر گرفتند، به اندازهٔ پنج مرد غذا می‌خورد. وقتی هشت ساله شد، نیای او ـ سام ـ که به فرمان منوچهر، پادشاه کیانی، به سفر رفته بود، بازگشت و دیدار رستم هشت ساله برایش باورنکردنی می‌نمود:
 
يكى بچه بد چون گوى شيرفش


مر آن ماه رخ را بمى كرد مست‏
ببالا بلند و بديدار كش‏


بكافيد بى‏رنج پهلوى ماه
شگفت اندر و مانده بد مرد و زن


بتابيد مر بچه را سر ز راه‏
كه نشنيد كس بچه پيل تن‏


چنان بى‏گزندش برون آوريد
همان دردگاهش فرو دوختند


كه كس در جهان اين شگفتى نديد
بدارو همه درد بسپوختند


يكى بچه بد چون گوى شيرفش
شبانروز مادر ز مى خفته بود


ببالا بلند و بديدار كش‏
ز مى خفته و هش از و رفته بود


شگفت اندر و مانده بد مرد و زن
چو از خواب بيدار شد سرو بن


كه نشنيد كس بچه پيل تن‏
بسيندخت بگشاد لب بر سخن‏


چو رستم بپيمود بالاى هشت
برو زرّ و گوهر بر افشاندند


بسان يكى سرو آزاد گشت‏
ابر كردگار آفرين خواندند


چنان شد كه رخشان ستاره شود
مر آن بچه را پيش او تاختند


جهان بر ستاره نظاره شود
بسان سپهرى بر افراختند


تو گفتى كه سام يلستى بجاى
بخنديد از آن بچه سرو سهى


ببالا و ديدار و فرهنگ و راى‏<ref>مردان پارس -[http://www.persian-man.ir/shahname/divan/rostam/%D9%86%D8%A7%D9%85%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%D9%89-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85/ نام گذاری  رستم] </ref>
بديد اندرو فرّ شاهنشهى‏


به دستور سیمرغ عمل کردند و نوزاد را که مانند کودکی یکساله می‌نمود، از زِهدان مادر بیرون آوردند و او را رستم نامیدند. رشد رستم شگفتی آور بود. وقتی او را از شیر گرفتند، به اندازهٔ پنج مرد غذا می‌خورد. وقتی هشت ساله شد، نیای او ـ سام ـ که به فرمان منوچهر، پادشاه کیانی، به سفر رفته بود، بازگشت و دیدار رستم هشت ساله برایش باورنکردنی می‌نمود:
برستم بگفتا غم آمد بسر


به رستم، نیا، درشگفتی بماند/ برو(=بر او)، هر زمان نام یزدان بخواند.<ref>همبستگی ملی - [https://hambastegimeli.com/%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7/%D8%B7%D8%A8%D9%84%D9%87-%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D8%B1/55799-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85%D8%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%88%D9%84%D9%91%D8%AF-%D8%AA%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C داستان رستم، از تولّد تا نوجوانی]</ref>
نهادند رستمش نام پسر


== هفت خوان رستم ==
== هفت خوان رستم ==
خط ۱۷۶: خط ۱۸۰:
رخش اژدها را دید و پیش از حمله اژدها رستم را از خواب بیدار کرد اما قبل از بیدار شدن رستم، اژدها خود را مخفی کرد و رستم از دست رخش عصبانی شد که چرا او را بی دلیل از خواب بیدار کرده.   
رخش اژدها را دید و پیش از حمله اژدها رستم را از خواب بیدار کرد اما قبل از بیدار شدن رستم، اژدها خود را مخفی کرد و رستم از دست رخش عصبانی شد که چرا او را بی دلیل از خواب بیدار کرده.   


این اتفاق یک بار دیگر هم تکرار شد و رستم هر بار عصبانی تر شد. بار سوم که اژدها خود را نشان داد، رخش رستم را سر بزنگاه بیدار کرد و رستم اژدها را دید. رخش و رستم به کمک هم اژدها را از پای در آوردند و بعد هم به راه افتادند و دوباره تازان به سمت مازندران رفتند.
این اتفاق یک بار دیگر هم تکرار شد و رستم هر بار عصبانی تر شد. بار سوم که اژدها خود را نشان داد، رخش رستم را سر بزنگاه بیدار کرد و رستم اژدها را دید. رخش و رستم به کمک هم اژدها را از پای در آوردند و بعد هم به راه افتادند و دوباره تازان به سمت مازندران رفتند.<ref name=":0" />


بزد تيغ و بنداخت از بر سرش
بزد تيغ و بنداخت از بر سرش
خط ۱۹۱: خط ۱۹۵:
رستم از رخش فرود آمد و غافل از این که آن سفره متعلق به اهریمنان است، بر سر سفره نشست و شروع به ساز زدن و آواز خواندن کرد. در میان آوازهایش از این نالید که چرا بهره ای از شادی دنیا نصیبش نشده. پیرزنی از سپاه دیوان خود را به شکل دختری زیبا درآورد و نزد رستم آمد. رستم از دیدن دختر جوان خوشحال شد و شروع به نواختن آهنگ های شاد کرد و در میان آهنگ هایش نام پروردگار را آورد و از او باری نعمت هایش تشکر کرد.   
رستم از رخش فرود آمد و غافل از این که آن سفره متعلق به اهریمنان است، بر سر سفره نشست و شروع به ساز زدن و آواز خواندن کرد. در میان آوازهایش از این نالید که چرا بهره ای از شادی دنیا نصیبش نشده. پیرزنی از سپاه دیوان خود را به شکل دختری زیبا درآورد و نزد رستم آمد. رستم از دیدن دختر جوان خوشحال شد و شروع به نواختن آهنگ های شاد کرد و در میان آهنگ هایش نام پروردگار را آورد و از او باری نعمت هایش تشکر کرد.   
[[پرونده:زن جادو.jpg|بندانگشتی|زن جادو]]
[[پرونده:زن جادو.jpg|بندانگشتی|زن جادو]]
دختر جوان که در حقیقت اهریمن بود، از شنیدن نام پروردگار صورتش اهریمنی  شد و رستم دریافت که او اهریمن است. رستم کمند انداخت و او را به بند کشید و با خنجر او را دو نیم کرد.
دختر جوان که در حقیقت اهریمن بود، از شنیدن نام پروردگار صورتش اهریمنی  شد و رستم دریافت که او اهریمن است. رستم کمند انداخت و او را به بند کشید و با خنجر او را دو نیم کرد.<ref name=":0" />


بپرسيد و گفتش چه چيزى بگوى
بپرسيد و گفتش چه چيزى بگوى
خط ۲۱۱: خط ۲۱۵:
رستم به کنار رودی رسید. از رخش پایین آمد و در کنار رود خفت. رخش هم به درون چمنزار رفت و به چرا پرداخت. دشتبان آن ناحیه از چریدن رخش برآشفت و به رستم حمله برد و در خواب ضربه ای به او وارد کرد. رستم از خواب برخاست و دو گوش دشتبان را کند و کف دستش گذاشت.  
رستم به کنار رودی رسید. از رخش پایین آمد و در کنار رود خفت. رخش هم به درون چمنزار رفت و به چرا پرداخت. دشتبان آن ناحیه از چریدن رخش برآشفت و به رستم حمله برد و در خواب ضربه ای به او وارد کرد. رستم از خواب برخاست و دو گوش دشتبان را کند و کف دستش گذاشت.  


دشتبان از این کار رستم به نزد «اولاد» پهلوان منطقه شکایت برد. اولاد با سپاهش به جنگ رستم آمد و رستم همه آن‌ها را از پا درآورد و اولاد را شکست داد و به او گفت اگر جای دیو سفید را به او نشان دهد، او را شاه مازندران می‌کند و در غیر این صورت او را می‌کشد، اولاد هم که راه دیگری نداشت به دنبال رستم و رخش رفت.
دشتبان از این کار رستم به نزد «اولاد» پهلوان منطقه شکایت برد. اولاد با سپاهش به جنگ رستم آمد و رستم همه آن‌ها را از پا درآورد و اولاد را شکست داد و به او گفت اگر جای دیو سفید را به او نشان دهد، او را شاه مازندران می‌کند و در غیر این صورت او را می‌کشد، اولاد هم که راه دیگری نداشت به دنبال رستم و رخش رفت.<ref name=":0" />


بيفگند رستم كمند دراز
بيفگند رستم كمند دراز
خط ۲۲۶: خط ۲۳۰:
جنگ رستم با ارژنگ دیو  
جنگ رستم با ارژنگ دیو  
]]
]]
و بالاخره رستم و اولاد کاووس و سپاهش را آزاد کردند. کاووس راه رسیدن به غار دیو سپید را به رستم نشان داد.
و بالاخره رستم و اولاد کاووس و سپاهش را آزاد کردند. کاووس راه رسیدن به غار دیو سپید را به رستم نشان داد.<ref name=":0" />


برون آمد از خيمه ارژنگ ديو
برون آمد از خيمه ارژنگ ديو
خط ۲۴۵: خط ۲۴۹:
رستم یک پا و یک ران دیو را از بدن جدا ساخت و دیو با همان حال با رستم گلاویز شد. نبرد آن‌ها با پیروزی رستم پایان یافت. رستم دل دیو را پاره کرد و جگرش را بیرون کشید.
رستم یک پا و یک ران دیو را از بدن جدا ساخت و دیو با همان حال با رستم گلاویز شد. نبرد آن‌ها با پیروزی رستم پایان یافت. رستم دل دیو را پاره کرد و جگرش را بیرون کشید.


سپس خون دیو را در چشم کیکاووس و سپاهیان چکاندند و همگی بینایی خود را بازیافتند.[[پرونده:جنگ رستم با دیو سفید.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:جنگ%20رستم%20با%20دیو%20سفید.jpg|بندانگشتی|297x297px|جنگ رستم با دیو سفید]]تهمتن بنيروى جان آفرين
سپس خون دیو را در چشم کیکاووس و سپاهیان چکاندند و همگی بینایی خود را بازیافتند.<ref name=":0" />[[پرونده:جنگ رستم با دیو سفید.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:جنگ%20رستم%20با%20دیو%20سفید.jpg|بندانگشتی|297x297px|جنگ رستم با دیو سفید]]تهمتن بنيروى جان آفرين


بكوشيد بسيار با درد و كين‏
بكوشيد بسيار با درد و كين‏
خط ۲۸۲: خط ۲۸۶:
سهراب به ناگزیر به نبرد آغازکرد. رستم این بار با تمام توان و نیروی خود با او درآویخت. امّا، سهراب غَرّه از پیروزی پیشین، این بار جنگ با او را سهل گرفته بود و با تمام توان نمی‌جنگید و در کشتی سستی نشان داد و رستم او را به زمین افکند و بی درنگ با خنجر پهلویش را درید و او را از پای درافکند.[[پرونده:رستم و سهراب.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:رستم%20و%20سهراب.jpg|بندانگشتی|کشته شدن سهراب بدست رستم ]]سهراب نیم جان به رستم گفت: تو اگر در آسمان ستاره شوی و در دریا ماهی، پدرم رستم ترا خواهدیافت و انتقام خون مرا از تو بازخواهد جست.
سهراب به ناگزیر به نبرد آغازکرد. رستم این بار با تمام توان و نیروی خود با او درآویخت. امّا، سهراب غَرّه از پیروزی پیشین، این بار جنگ با او را سهل گرفته بود و با تمام توان نمی‌جنگید و در کشتی سستی نشان داد و رستم او را به زمین افکند و بی درنگ با خنجر پهلویش را درید و او را از پای درافکند.[[پرونده:رستم و سهراب.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:رستم%20و%20سهراب.jpg|بندانگشتی|کشته شدن سهراب بدست رستم ]]سهراب نیم جان به رستم گفت: تو اگر در آسمان ستاره شوی و در دریا ماهی، پدرم رستم ترا خواهدیافت و انتقام خون مرا از تو بازخواهد جست.


رستم با شنیدن نام خود دریافت که او فرزند خود اوست که او را، بی‌خبر از نام و نشانش، به دست خود، پهلو دریده‌است. فریادی از دل پردرد برآورد و خاک بر سر ریخت و با مشت بر سر و صورت کوفت. امّا، بر سر و روی کوفتن دردی را دوا نمی‌کرد.
رستم با شنیدن نام خود دریافت که او فرزند خود اوست که او را، بی‌خبر از نام و نشانش، به دست خود، پهلو دریده‌است. فریادی از دل پردرد برآورد و خاک بر سر ریخت و با مشت بر سر و صورت کوفت. امّا، بر سر و روی کوفتن دردی را دوا نمی‌کرد.<ref name=":0" /><ref>همبستگی ملی- '''داستان رستم و سهراب ـ شاهنامه [https://www.hambastegimeli.com/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%88%D9%8A%DA%98%D9%87/%D8%B7%D8%A8%D9%84%D9%87-%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D8%B1/63827-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%88-%D8%B3%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%A8 فردوسی]'''</ref>


زدش بر زمين بر بكردار شير
زدش بر زمين بر بكردار شير
خط ۲۹۴: خط ۲۹۸:
== نوشدارو پس از مرگ سهراب ==
== نوشدارو پس از مرگ سهراب ==
[[پرونده:نوشدارو بعد از مرگ سهراب.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:نوشدارو%20بعد%20از%20مرگ%20سهراب.jpg|بندانگشتی|نوشدارو بعد از مرگ سهراب]]
[[پرونده:نوشدارو بعد از مرگ سهراب.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:نوشدارو%20بعد%20از%20مرگ%20سهراب.jpg|بندانگشتی|نوشدارو بعد از مرگ سهراب]]
رستم می‌دانست که در خزانه کاووس نوشدارویی است که دوای هر زخم چاره ناپذیری است. بی درنگ پیکی روانه کرد و از کاووس خواست که به او نوشدارویی برای زخم سهراب برساند. امّا کاووس که با شنیدن خبر و بیم آن که پیوند رستم و سهراب تاج و تخت او را برباد دهد، حاضر نشد نوشدارو را برای رستم بفرستد و در این کار آن قدر درنگ کرد که سهراب از پای درآمد و نوشداروی او وقتی به رستم رسید که دیگر سهراب رمقی نداشت و چشم از دیدار دنیا فروبسته بود: نوشدارو پس از مرگ سهراب.
رستم می‌دانست که در خزانه کاووس نوشدارویی است که دوای هر زخم چاره ناپذیری است. بی درنگ پیکی روانه کرد و از کاووس خواست که به او نوشدارویی برای زخم سهراب برساند. امّا کاووس که با شنیدن خبر و بیم آن که پیوند رستم و سهراب تاج و تخت او را برباد دهد، حاضر نشد نوشدارو را برای رستم بفرستد و در این کار آن قدر درنگ کرد که سهراب از پای درآمد و نوشداروی او وقتی به رستم رسید که دیگر سهراب رمقی نداشت و چشم از دیدار دنیا فروبسته بود: نوشدارو پس از مرگ سهراب.<ref name=":0" />


ازان نوشدارو که در گنج تست
ازان نوشدارو که در گنج تست
خط ۳۳۳: خط ۳۳۷:
رویین‌تن بودن اسفندیار و آسیب‌پذیری چشمانش، در افسانه‌ها و اساطیر سایر ملل به شکل‌های مختلف نمایان شده؛ مثلاً «آشیل» قهرمان اسطوره‌ای یونانیان که در جنگ تروا نقش بسیار مهمی داشت از ناحیهٔ پاشنهٔ پا آسیب‌پذیر بود.
رویین‌تن بودن اسفندیار و آسیب‌پذیری چشمانش، در افسانه‌ها و اساطیر سایر ملل به شکل‌های مختلف نمایان شده؛ مثلاً «آشیل» قهرمان اسطوره‌ای یونانیان که در جنگ تروا نقش بسیار مهمی داشت از ناحیهٔ پاشنهٔ پا آسیب‌پذیر بود.


وقتی رستم و اسفندیار برای بار سوم به نبرد رفتند، رستم باز هم تلاش کرد نظر اسفندیار را عوض کند اما اسفندیار نمی‌پذیرفت. نهایتاً:
وقتی رستم و اسفندیار برای بار سوم به نبرد رفتند، رستم باز هم تلاش کرد نظر اسفندیار را عوض کند اما اسفندیار نمی‌پذیرفت. نهایتاً:<ref>نوجوان شاد - [http://nojavanshad.ir/%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D8%B1/ نبرد رستم و اسفندیار] </ref>


تهمتن گز اندر کمان راند زود
تهمتن گز اندر کمان راند زود
خط ۳۴۶: خط ۳۵۰:


== کشته شدن رستم در چاه شغاد ==
== کشته شدن رستم در چاه شغاد ==
در نهایت رستم در یک توطئه مشترک توسط برادرش شغاد و شاه کابل به چاه انداخته می‌شود.
در نهایت رستم در یک توطئه مشترک توسط برادرش شغاد و شاه کابل به چاه انداخته می‌شود.
 
شاه کابل رستم را به نخجیرگاهی سراسر سبز و خرم و پر از «گور و آهو» فراخواند و رستم نیز بی اندیشه به نیّات شوم شغاد و شاه کابل به نخجیرگاه روان شد و ناگاه رستم و رخش به چاهی درافتادند پر از تیغها و خنجرهایی که در آن چاه نشانده بودند. پهلوی رخش بدرید و رستم نیز زخم فراوان برداشت.[[پرونده:رستم و شغاد.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:رستم%20و%20شغاد.jpg|جایگزین=رستم و شغاد|بندانگشتی|دسیسه شغاد و مرگ رستم ]]رستم وقتی به توطئهٔ شغاد و شاه کابل پی برد، در آخرین لحظات زندگی تیری بر چلّهٔ کمان نهاد و شغاد را که در نزدیکی او پشت درختی میان تُهی پنهان شده بود با تیر به درخت دوخت و خود نیز «پس از نیایش یزدان» جان سپرد.
شاه کابل رستم را به نخجیرگاهی سراسر سبز و خرم و پر از «گور و آهو» فراخواند و رستم نیز بی اندیشه به نیّات شوم شغاد و شاه کابل به نخجیرگاه روان شد و ناگاه رستم و رخش به چاهی درافتادند پر از تیغها و خنجرهایی که در آن چاه نشانده بودند. پهلوی رخش بدرید و رستم نیز زخم فراوان برداشت.[[پرونده:رستم و شغاد.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:رستم%20و%20شغاد.jpg|جایگزین=رستم و شغاد|بندانگشتی|دسیسه شغاد و مرگ رستم ]]رستم وقتی به توطئهٔ شغاد و شاه کابل پی برد، در آخرین لحظات زندگی تیری بر چلّهٔ کمان نهاد و شغاد را که در نزدیکی او پشت درختی میان تُهی پنهان شده بود با تیر به درخت دوخت و خود نیز «پس از نیایش یزدان» جان سپرد.


خط ۳۶۴: خط ۳۶۹:


== رستم در شعر مولانا ==
== رستم در شعر مولانا ==
'''زین همرهان سست عناصر دلم گرفت'''
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت  


'''شیر خدا و رستم دستانم آرزوست'''
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست


== رستم در شعر حافظ ==
== رستم در شعر حافظ ==
=== سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل ===
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
=== شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی ===
 
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
 
اشاره حافظ به داستان بیژن و منیژه در شاهنامه
اشاره حافظ به داستان بیژن و منیژه در شاهنامه


۱٬۰۴۴

ویرایش