۱٬۰۴۴
ویرایش
خط ۹: | خط ۹: | ||
ضربه و حمله ساوالک در شهريور 1350 به سازمان مجاهدین خلق منجر به دستگيري تعدادي از مجاهدين از جمله كاظم شد. | ضربه و حمله ساوالک در شهريور 1350 به سازمان مجاهدین خلق منجر به دستگيري تعدادي از مجاهدين از جمله كاظم شد. | ||
ماموران ساواك كاظم را در حالي كه دوران سربازي خود را در مشهد میگذراند و بيخبر از ضربه و دستگيري برادران در تهران بود. در مشهد دستگير و به سوي اداره ساواك ميبردند كه در بين راه كاظم توانست از يك فرصت استفاده كرده و با اغفال و زدن ضربهاي به مامورين داخل ماشين موفق به فرار شود و بدين ترتيب كاظم ازمعدود کسانی بود كه | ماموران ساواك كاظم را در حالي كه دوران سربازي خود را در مشهد میگذراند و بيخبر از ضربه و دستگيري برادران در تهران بود. در مشهد دستگير و به سوي اداره ساواك ميبردند كه در بين راه كاظم توانست از يك فرصت استفاده كرده و با اغفال و زدن ضربهاي به مامورين داخل ماشين موفق به فرار شود و بدين ترتيب كاظم ازمعدود کسانی بود كه مثل احمد رضايي، مجيد شريفواقفي و محمود شامخي توانست از ضربه شهريور 50 ضمن درگيري جان سالم به در برد.<ref name=":0" /> | ||
== زندگي مخفي وشروع عمليات مسلحانه == | == زندگي مخفي وشروع عمليات مسلحانه == | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
در سال54، مجددا همراه با مسعود رجوی بهشکنجهگاه کمیتهٌ مشترک برده شد.<ref>نشریه ایرانزمین ش ۶۳ - مقاله «آشنایی با مسئولان کمیسیونهای جدید شورای ملی مقاومت»</ref> | در سال54، مجددا همراه با مسعود رجوی بهشکنجهگاه کمیتهٌ مشترک برده شد.<ref>نشریه ایرانزمین ش ۶۳ - مقاله «آشنایی با مسئولان کمیسیونهای جدید شورای ملی مقاومت»</ref> | ||
شهيد خسرو گلسرخي در همان مدتي كه در زندان همراه كاظم بود، بهشدت تحت تأثير او قرار گرفت و آثار انديشه و ارزشهاي اسلام انقلابي كه در دفاعيات پرشور خسرو هم هست از تأثيرات همدمي و همنشيني او با كاظم است. با اينكه از برجستهترين كادرهاي مسئول سازمان در زندان بود، مدتي موفق شده بود خودش را بهصورت يكزنداني سياسي معمولي قلمداد نمايد و ارتباطات مطمئني با بيرون برقرار كند و از داخل زندان هم بسياري اطلاعات راجعبه آدرسها و مشخصات عناصر ساواك جمعآوري كرده بود، كه در چندمورد برپايه اين اطلاعات توسط مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي عمليات صورت گرفت. علت خشم و كينه ديوانهوار دژخيمان ساواك نسبت به كاظم، كه درنهايت باعث تبرباران او شد، مشخص شدن همين فعاليتها و اقدامات كاظم بود. <ref>نشریه مجاهد ش ۳۸۳ - مقاله «…و از خونشان سيلابها برخاست، گرامي باد خاطره تابناك شهيدان 30فروردين»</ref> | |||
== تیرباران == | == تیرباران == | ||
خط ۴۹: | خط ۵۱: | ||
بعد از مدتي مجددا كاظم را به سلولهاي انفرادي بردند. و بعدها در روزنامهها اعلام كردند 9 نفر هنگام فرار از زندان مورد اصابت گلوله ماموران قرار گرفته و كشته شدند.<ref name=":0" /> | بعد از مدتي مجددا كاظم را به سلولهاي انفرادي بردند. و بعدها در روزنامهها اعلام كردند 9 نفر هنگام فرار از زندان مورد اصابت گلوله ماموران قرار گرفته و كشته شدند.<ref name=":0" /> | ||
از اعترافات بهمن نادري پور, معروف بهتهراني, شكنجهگر و سربازجوي ساواك و سرپرست زندان سياسي اوين, در شب اول خرداد 1358, در دادگاه انقلاب اسلامي: «بعد از ترور رضا زنديپور, رئيس كميتة شهرباني و رانندهاش در اواخر سال 53 و پايان يافتن مراسم عزاداري, يك روز در هفتم فروردين 54 محمدحسين ناصري معروف بهعَضُدي مرا بهاتاق خود خواست و گفت: قرار است عملياتي انجام شود كه آقاي ثابتي گفته شما هم بايد در عمليات باشيد... در روز پنجشنبه 29 فروردين بود كه رضا عطارپور يا همان حسينزاده تلفني بهمن اطلاع داد كه كاظم ذوالانوار را بهبازداشتگاه اوين منتقل نمايم ـدر آن موقع سرهنگ وزيري رئيس زندان اوين بودـ و تاٌكيد كرد كه اين كار بايد فوري انجام شود. و بعد گفت براي ساعت2 بعدازظهر, بعد از پايان وقت اداري, در رستوران هتل آمريكا, واقع در خيابان تختجمشيد, روبهروي سفارت آمريكا براي صرف نهار حاضر باشم. من بلافاصله نامهٌ انتقال كاظم ذوالانوار را تهيّه كردم و بهامضا رساندم و بهاكيپها دادم كه او را بهزندان اوين منتقل كنند. وقتي ساعت دو و نيم بهرستوران رسيدم, رضا عطاپور, محمدحسن ناصري, بهمن فرنژاد, معروف بهدكتر جوان, سعدي جليل اصفهاني, معروف بهبابك, ناصر نوذري, معروف بهرسولي و محمدعلي شعباني, معروف بهحسيني, هم تقريباً, همزمان با من آمده بودند...» در ضمن صرف ناهار, «عطارپور گفت آن عملياتي را كه قرار بود, الآن موقع آن است و جزئيات كار را ثابتي بررسي كرده و تصويب شده و سرهنگ وزيري در جريان قرارگرفته و بايد همانطور كه آنها در دادگاههاي انقلابي خود, وقت و بيوقت, تصميم بهترور ميگيرند, ما هم چند نفر از اعضاي اين سازمانها را بكشيم. عطاپور ادامه داد كه شعباني (حسيني) و رسولي... زندانيان را از زندان اوين تحويل ميگيرند و ما هم بهقهوهخانة اكبر آويني, در نزديكي بازداشتگاه, منتظر ميشويم و با سرهنگ وزيري بهمحل ميرويم. رسولي و حسيني, زودتر, حركت كردند و بعد از نيم ساعت بهسوي قهوهخانه راه افتاديم و بهقهوهخانه رسيديم. رسولي و حسيني زندانيان را تحويل گرفته و سرهنگ وزيري درحالي كه لباس نظامي بهتن داشت, خود را آمادة كارزار با عدّهيي كرده بود كه هم دستشان بسته بود و هم چشمشان. با راهنمايي او و بهدنبال مينيبوسِ حامل زندانيان, بهبالاي ارتفاعات بازداشتگاه اوين رفتيم... زندانيان را پياده كرده, بهرديف, روي زمين نشاندند, درحالي كه دستها و چشمانشان بسته بود. سپس, رضا عطاپور, فاتحانه, پاپيشگذاشته و گفت همانطور كه شما و رفقاي شما در دادگاههاي انقلابي خود رهبران و همكاران ما را محكوم كرده و حكم را اجرا ميكنيد, ما هم شما را محكوم كرده و ميخواهيم حكم را اجرا كنيم. بيژن جزني و چند نفر ديگر بهاين عمل, شديداً, اعتراض كردند. اولين كسي كه رگبار مسلسل يوزي را بهسوي آنها بست, سرهنگ وزيري بود و از آنجايي كه گفتند همه بايد شليك كنند, همه شليك كردند... بعد, سعدي جليل اصفهاني بالاي سر همه رفت و تير خلاص را شليك كرد... من و رسولي چشمبند شهدا را سوزانديم و اجساد را داخل مينيبوس گذاشتيم و حسيني و رسولي جنازة شهدا را بهبيمارستان شمارة 501 ارتش بردند و پزشكي قانوني, آقاي دكتر قرباني, از اجساد بازديد كرد و اجازة دفن صادر شد» (روزنامة اطلاعات, اول خرداد 1358) | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
ویرایش