۶۰
ویرایش
(ادامه کار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
زقید وبند جهان فرخی بود آزاد | زقید وبند جهان فرخی بود آزاد | ||
که رند دربه در | که رند دربه در و از علاقه رسته ماست. <ref>کتاب پیشوای آزادی زندگی و شعر فرخی یزدی نوشته حسین مسرت</ref> | ||
در سال ۱۳۰۷شمسی، فرخی یزدی از طرف مردم یزد بهعنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری انتخاب شد و جناح اقلیت را تشکیل داد. در مجلس، فرخی یزدی همواره مخالف سیاستهای دیکتاتوری رضاشاه بود، و به همین دلیل مورد ناسزا و حملات سایر نمایندگان قرار میگرفت. هنگامیکه دستگیری آزادیخواهان در زمان رضاشاه اوج گرفت ، فرخی بالاجبار ایران را ترک کرد.<ref name=":1" /> وی از طریق شوروی به آلمان سفر نمود و مدتی در نشریهای به نام «پیکار» که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی ،عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و به تهران بازگشت ولی پس از مدتی کوتاه ، به بهانه بدهی به یک کاغذفروش او را ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی بردندوهمزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل دادند . واو ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.<ref name=":2">[http://yazd.irib.ir/%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87/-/asset_publisher/DDbpl9YAJedq/content/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C/pop_up?_101_INSTANCE_ محمد فرخی یزدی]</ref> فرخي در سراسر دادگاه سکوت اختیارکرد. بدون اينكه حكم را امضا كند زير حكم نوشت: «قضاوت با مردم است.» | در سال ۱۳۰۷شمسی، فرخی یزدی از طرف مردم یزد بهعنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری انتخاب شد و جناح اقلیت را تشکیل داد. در مجلس، فرخی یزدی همواره مخالف سیاستهای دیکتاتوری رضاشاه بود، و به همین دلیل مورد ناسزا و حملات سایر نمایندگان قرار میگرفت. هنگامیکه دستگیری آزادیخواهان در زمان رضاشاه اوج گرفت ، فرخی بالاجبار ایران را ترک کرد.<ref name=":1" /> وی از طریق شوروی به آلمان سفر نمود و مدتی در نشریهای به نام «پیکار» که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی ،عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و به تهران بازگشت ولی پس از مدتی کوتاه ، به بهانه بدهی به یک کاغذفروش او را ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی بردندوهمزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل دادند . واو ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.<ref name=":2">[http://yazd.irib.ir/%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87/-/asset_publisher/DDbpl9YAJedq/content/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C/pop_up?_101_INSTANCE_ محمد فرخی یزدی]</ref> فرخي در سراسر دادگاه سکوت اختیارکرد. بدون اينكه حكم را امضا كند زير حكم نوشت: «قضاوت با مردم است.» | ||
به | به زندان قفس مرغ دلم چون شاد مي گردد / مگر روزي كه از اين بند غم آزاد مي گردد | ||
دلم از اين خرابي ها بود خوش زآنكه مي دانم / خرابي چون كه از حد بگذرد آباد مي گردد | دلم از اين خرابي ها بود خوش زآنكه مي دانم / خرابي چون كه از حد بگذرد آباد مي گردد | ||
خط ۱۵۲: | خط ۱۵۲: | ||
== دیوان فرخی و گزیده ای از اشعار او == | == دیوان فرخی و گزیده ای از اشعار او == | ||
نخستین بار دیوان فرخی در سال ۱۳۲۰ ه.ش به همت حسین مکی گردآوری و چاپ شد. | نخستین بار دیوان فرخی در سال ۱۳۲۰ ه.ش به همت حسین مکی گردآوری و چاپ شد.دیوان وی که در سال ۱۳۷۶ از سوی «انتشارات جاویدان تهران» چاپ شده، شامل بخشهای زیراست: | ||
دیوان وی که در سال ۱۳۷۶ از سوی «انتشارات جاویدان تهران» چاپ شده، شامل بخشهای زیراست: | |||
دیباچه با بهره گیری از اسناد موجود، خاطرات یزدی ها، دوره های روزنامه های فرخی، نوشته های «عبدالحسین آیتی» در «مجله نمکدان»، مذاکرات مجلس و...، و شرح نسبتاً گویایی از زندگی و مبارزات فرخی را در پیش روی خواننده گذاشته است. | دیباچه با بهره گیری از اسناد موجود، خاطرات یزدی ها، دوره های روزنامه های فرخی، نوشته های «عبدالحسین آیتی» در «مجله نمکدان»، مذاکرات مجلس و...، و شرح نسبتاً گویایی از زندگی و مبارزات فرخی را در پیش روی خواننده گذاشته است. | ||
خط ۱۷۵: | خط ۱۷۳: | ||
ز غریدن آلمانی تفنگ | ز غریدن آلمانی تفنگ | ||
واینک گلچینی از اشعار او : | |||
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی | |||
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را | |||
با عوامل تکفیر، صنف ارتجاعی باز | |||
در محیط طوفانزا ماهرانه در جنگ است | |||
شیخ از آن کند اصرار، بر خرابی احرار | |||
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین | |||
فرخی ز جان و دل، می کند در این محفل | |||
دست خود ز جان شستم از برای آزادی | |||
می دوم به پای سر در قفای آزادی | |||
حمله می کند دایم بر بنای آزادی | |||
ناخدای استبداد با خدای آزادی | |||
چون بقای خود بیند در فنای آزادی | |||
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی | |||
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی | |||
هر لحظه مزن در که در این خانه کسی نیست | |||
بیهوده مکن ناله که فریاد رسی نیست | |||
شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند | |||
شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست | |||
آزادی اگر می طلبی،غرقه به خون باش | |||
کاین گلبن نو خاسته بی خار و خسی نیست | |||
دهقان دهد از زحمت ما یک نفس اما | |||
آنروز که دیگر ز حیاتش نفسی نیست | |||
با بودن مجلس بود آزادی ما محو | |||
چون مرغ که پابسته ولی در قفسی نیست | |||
گر موجد گندم بود از چیست که زارع | |||
از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست | |||
هر سر به هوای سر و سامانی ما را | |||
در دل به جز آزادی ایران هوسی نیست | |||
تازند و بَرند اهل جهان گوی تمدن | |||
ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست | |||
در راه طلب فرخی ار خسته نگردید | |||
دانست که تا منزل مقصود بسی نیست | |||
آنچه را با کارگر سرمایه داری می کند | |||
با کبوتر پنجه ی باز شکاری می کند | |||
می برد از دسترنجش گنج اگر سرمایه دار | |||
بهر قتلش از چه دیگر پافشاری می کند | |||
در کف مردانگی شمشیر می باید گرفت | |||
حق خود را از دهان شیر می باید گرفت | |||
حق دهقان را اگر ملاک مالک گشته است | |||
از کف اش بی آفت تاخیر می باید گرفت | |||
پیر و برنا در حقیقت چون خطاکاریم ما | |||
خرده بر کار جوان و پیر می باید گرفت | |||
بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه | |||
انتقام گرسنه از سیر می باید گرفت | |||
فرخی را چونکه سودای جنون دیوانه کرد | |||
بی تعقل حلقه زنجیر می باید گرفت | |||
== درباره مرگ فرخی == | == درباره مرگ فرخی == | ||
خط ۱۸۴: | خط ۲۷۶: | ||
سر انجام روز موعود فرا رسید، روزی که فرّخی پیش بینی کرده بود: | سر انجام روز موعود فرا رسید، روزی که فرّخی پیش بینی کرده بود: | ||
به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن، زان رو/ که بنیان ِ جفا و جور، بی بنیاد می گردد | به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن، زان رو/ که بنیان ِ جفا و جور، بی بنیاد می گردد |
ویرایش