کاربر:Khosro/صفحه تمرین سید جواد موسوی

نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۲ توسط Khosro (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سید جواد موسوی
جواد موسوی؛1.jpg
سید جواد موسوی
زادروزبهمن ۱۳۶۱
خوراسگان اصفهان
درگذشت۲۶ آبان ۱۴۰۱
اصفهان
محل زندگیاصفهان
پیشهمسئول بهداشت کارخانه «پروفیل سپاهان» اصفهان
سال‌های فعالیتاز سال ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱
دینمسلمان

سید جواد موسوی، (متولد بهمن‌ماه سال ۱۳۶۱، خوراسگان اصفهان – درگذشته ۲۶ آبان ۱۴۰۱، اصفهان) یکی از معترضانی بود که در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱، بر اثر شلیک مستقیم نیروهای حکومتی به چشم‌های او جان باخت. سید جواد موسوی فعالیت‌های خود را علیه نظام جمهوری اسلامی در جریان اعتراضات سراسری سال ۱۳۸۸، آغاز کرد و یک‌بار نیز دستگیر شد، اما با میانجی‌گری آشنایان آزاد شد. سید جواد موسوی در همان سال‌ها اعتقادات مذهبی هم که داشت، در ذهنش فرو ریخته بود. او مسئول بهداشت کارخانه «پروفیل سپاهان» اصفهان بود. سید جواد موسوی با وجود این‌که یک زندگی نسبتاً با رفاه داشت، اما همیشه نگران رفاه و معیشت مردم و بی‌کاری جوانان بود و مردم ایران را شایسته‌ی این نوع زندگی خفت‌بار نمی‌دانست. در روز ۲۶ آبان‌ماه ۱۴۰۱، هم‌زمان با برگزاری مراسم چهلم احمد شکراللهی که در جریان اعتراضات جان باخته بود، مأموران حکومتی جواد موسوی را تعقیب می‌کردند. جواد نیز همراه با چند تن دیگر از معترضان در حیاط خانه‌ای پناه گرفته بود و مأموران با بالا رفتن از در حیاط، چشم‌های جواد را هدف شلیک مستقیم قرار دادند که منجر به جان باختن او شد. نیروهای امنیتی چشم‌های او را با تکه پارچه‌ای بسته و پیکر بی‌جانش را با خود بردند و تا ۳ روز به خانواده‌ی جواد دروغ گفتند. نیروهای امنیتی پیکر جواد موسوی را گروگان گرفته و خانواده‌ی او را تحت فشار قرار داده بودند تا آن‌ها اعلام کنند که فرزندشان بسیجی بوده، اما پدر جواد حاضر به انجام چنین کاری نشده بود. مأموران از پدر جواد تعهد گرفته بودند که در صورت شناخته‌شدن قاتل فرزندش، از او شکایت نکنند. پیکر سید جواد موسوی در روز ۲۹ آبان‌ماه ۱۴۰۱، تحت تدابیر شدید امنیتی و با حضور لباس شخصی‌ها و نیروهای امنیتی در آرامستان امام‌زاده ام‌کلثوم خوراسگان به خاک سپرده شد. جواد موسوی پدر دو فرزند، یک پسر ۹ ساله و یک دختر ۵ ساله بود. خانم مهری صابری، مادر سید جواد موسوی بعدها در حساب اینستاگرام هویت قاتل فرزندش را افشاء کرد. بر اساس آخرین گزارش جاوید رحمان (گزارش‌گر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد)، شلیک هدفمند به چشم‌های معترضان ایرانی «جنایت علیه بشریت» محسوب می‌شود.

اعتراضات سراسری ۱۴۰۱

 
جواد موسوی

در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱، نیروهای سرکوبگر حکومتی چشم‌های معترضان را هدف قرار دادند که منجر به نابینایی یک یا دو چشم آن‌ها شد و برخی نیز جان باختند. یکی از معترضانی که که بر اثر شلیک مستقیم به چشمانش جان باخت، سید جواد موسوی بود. بر اساس آخرین گزارش جاوید رحمان (گزارش‌گر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد)، شلیک هدفمند به چشم‌های معترضان ایرانی «جنایت علیه بشریت» محسوب می‌شود.[۱]

شغل و فعالیت‌های سیاسی

سید جواد موسوی در بهمن‌ماه سال ۱۳۶۱، در خوراسگان اصفهان به دنیا آمد. او مسئول بهداشت کارخانه «پروفیل سپاهان» اصفهان بود. او پدر دو فرزند بود، یک پسر ۹ ساله و یک دختر ۵ ساله[۱]

سید جواد موسوی با وجود این‌که یک زندگی نسبتاً با رفاه داشت، اما همیشه نگران رفاه و معیشت مردم و بی‌کاری جوانان بود و مردم ایران را شایسته‌ی این نوع زندگی خفت‌بار نمی‌دانست.[۲]

براساس گفته‌ی نزدیکان و دوستان جواد موسوی، او فعالیت‌های خود را علیه نظام جمهوری اسلامی در جریان اعتراضات سراسری سال ۱۳۸۸، آغاز کرد و یک‌بار نیز دستگیر شد، اما با میانجی‌گری آشنایان آزاد شد. سید جواد موسوی در همان سال‌ها اعتقادات مذهبی هم که داشت، در ذهنش فرو ریخته بود. جواد اهل گفت‌وگو بود و در جریان اعتراضات سال ۸۸، که مقامات رژیم ایران از آن دم می‌زدند، با سپاهی‌ها و بسیجی‌ها وارد بحث می‌شد تا بلکه بتواند افکار ارتجاعی حکومت را گوش‌زد و چشم‌های بسته‌ی آن‌ها را به حقیقت باز کند، اما اثربخش نبود. به دلیل همین گفت‌وگو و بحث‌ها، جواد موسوی در منطقه خوراسگان اصفهان شناخته‌شده بود و همه‌ی مأموران حکومتی نیز او را می‌شناختند و کسی هم که به او شلیک کرد، یکی از همان مأموران بود.

تعقیب و گریز

 
جواد موسوی

جواد موسوی در روز ۲۶ آبان‌ماه پیش از این‌که به سر کار برود، در حساب اینستاگرام خود پستی درباره‌ی مراسم چهلم احمد شکراللهی منتشر کرده و به سایر معترضان فراخوان داده بود که با شرکت در این مراسم، خانواده‌ی همشهری‌شان را همراهی کنند. بعدازظهر مراسم آغاز شد و جمعیت انبوهی با سر دادن شعارهای ضدحکومتی در مراسم شرکت کردند و انبوهی از مأموران سرکوبگر نیز حضور داشتند و گازهای اشک‌آور در میان جمعیت شلیک کردند. معترضان نیز پراکنده شدند و مأموران موتورسوار هم در خیابان‌ها و کوچه پس‌کوچه‌ها در تعقیب آن‌ها بودند. جواد موسوی همراه با شماری از معترضان و دوستانش در خانه‌ی زن کهن‌سالی که درهای حیاط را برای پناه‌دادن به معترضان باز گذاشته بود، جمع شده بودند. یکی از شاهدان صحنه گفته است که جواد موسوی مأمور ضارب را می‌شناخت و تلاش هم کرد که با معرفی خودش جلوی شلیک او را بگیرد، اما آن مأمور قصد جان او را کرده بود و در شلیک تردیدی نداشت. این شاهد صحنه تأکید کرد که جواد موسوی حتی با ما گفت که نترسید، نام این مأمور «فلانی» است و می‌شناسمش. نیروهای امنیتی سویچ ماشین و همه‌ی مدارک جواد موسوی را ضبط کرده بودند و دربه‌در دنبال ماشین می‌گشتند تا مدرکی علیه او پیدا کنند، اما رفقای جواد پیش از مأموران خودرو را پیدا کردند و نگذاشتند که به دست نیروهای حکومتی بیفتد. لپ‌تاپ جواد که در خودرو بود، پر از ویدئوهای اعتراضات بود و آن فیلم‌ها را برای رسانه‌ها ارسال می‌کرد.[۱]

نحوه‌ی جان باختن

 
جسد جواد موسوی

در روز ۲۶ آبان‌ماه، همزمان با برگزاری مراسم چهلم احمد شکراللهی که در جریان اعتراضات جان باخته بود، مأموران حکومتی جواد موسوی را تعقیب می‌کردند. جواد نیز همراه با چند تن دیگر از معترضان در حیاط خانه‌ای پناه گرفته بود و مأموران با بالا رفتن از در حیاط، چشم‌های جواد را هدف شلیک مستقیم قرار دادند که منجر به جان باختن او شد. پس از شلیک به چشم‌های سید جواد موسوی و جان باختنش، مأموران موتورسوار حکومتی، پیکرش را در کنار کانال آب انداختند و دور پیکرش خنده سر دادند و سپس چشم‌های او را با تکه پارچه‌ای بسته و پیکر بی‌جانش را با خود بردند و تا ۳ روز به خانواده‌ی جواد دروغ گفتند.

تحویل‌گیری جسد

جواد موسوی در همان شب ۲۶ آبان‌ماه جان باخته بود، اما خانواده‌ی او هر بار که پی‌گیری می‌کردند، نهادهای حکومتی به آن‌ها دروغ می‌گفتند. یک‌بار می‌گفتند که جواد بستری است، یک‌بار می‌گفتند که به‌پای او تیر خورده است. در نهایت صبح ۲۹ آبان‌ماه، نهادهای حکومتی با خانواده‌ی جواد تماس گرفته و اطلاع می‌دهند که بیایند و پیکر فرزندشان را تحویل بگیرند.

در جواز دفن جواد موسوی، علت مرگ تحت‌عنوان برخورد جسم پرتابه‌ای سخت ذکر شده بود که به بافت‌های مغز آسیب وارد کرده است، و سلاحی هم که با آن به چشم‌های او شلیک کرده‌اند، مشخص نشده است.[۱]

تحت‌فشار قرار دادن خانواده

نیروهای امنیتی پیکر جواد موسوی را گروگان گرفته و خانواده‌ی او را تحت فشار قرار داده بودند تا آن‌ها اعلام کنند که فرزندشان بسیجی بوده، اما پدر جواد حاضر به انجام چنین کاری نشده بود. مأموران از پدر جواد تعهد گرفته بودند که در صورت شناخته‌شدن قاتل فرزندش، از او شکایت نکنند.[۳]

نهادهای امنیتی حتی پیشنهاد پرداخت مبلغی پول و هم‌چنین خاکسپاری پیکر جواد در قطعه شهدا و تأمین هزینه فرزندان او را به خانواده جواد موسوی داده بودند تا از شکایت و پی‌گیری دست بردارند، اما خانواده جواد زیر بار این پیشنهادات نرفته بودند.[۱]

مراسم خاکسپاری

 
مزار جواد موسوی

پیکر سید جواد موسوی در روز ۲۹ آبان‌ماه ۱۴۰۱، تحت تدابیر شدید امنیتی و با حضور لباس‌شخصی‌ها و نیروهای امنیتی به خاک سپرده شد. نهادهای امنیتی نمی‌گذاشتند که خانواده‌ی جواد موسوی صورت فرزندشان را ببینند، اما مادر جواد خیلی اصرار داشت که باید صورت او را ببیند تا مطمئن شود پیکر کسی دیگری نباشد. سرانجام پس از فریاد و شیون‌های مادر جواد، مأموران گذاشتند که خانواده‌اش پیش از خاکسپاری برای لحظه‌ای گوشه‌ای از صورت او را ببینند. نهادهای امنیتی به خانواده‌ی جواد موسوی این اجازه را ندادند که پیکر فرزندشان را در آرامگاهی که می‌خواستند خاکسپاری کنند، بلکه آن‌ها را مجبور کردند که پیکر او را در آرامستان امام‌زاده ام‌کلثوم خوراسگان که به‌تازگی در چند سال اخیر راه افتاده بود، به خاک بسپارند. مأموران امنیتی حتی در مراسم هفتم جواد موسوی نیز حضور داشتند و دوربین‌هایی هم نصب کرده بودند که همه چیز تحت کنترل باشد.[۱]

افشاگری مادر جواد موسوی

خانم مهری صابری، مادر سید جواد موسوی بعدها در حساب اینستاگرام هویت قاتل فرزندش را افشاء کرد و از جوانان و مردم خوراسگان و اصفهان برای انتقام خون به‌ناحق ریخته‌ی فرزندش طلب یاری کرد. او در حساب اینستاگرامش نوشته است:

«همان روزهای اول بعد از جاویدنام شدن جواد هر کسی که برای عرض تسلیت و هم‌دردی به منزلمان می‌آمد می‌گفت که قاتل جواد، محمد کریمیان پسر اصغر کریمیان صاحب رستوران سلامت و هتل نگین است که از همان شب کشتن جواد فراری شده و تا بعد از چهلم هم دیده نشده. همه به همسرم می‌گفتند که حداقل به رستوران برو و جلوی مشتریان آبرویش را ببر که با این همه ثروت و ادعا فرزندش یک بسیجی لاشخور و کثیف است، ولی قبول نکرد چون حرف زدن با یک حرام‌لقمه را بی‌فایده می‌داند. خانواده کریمیان با رابطه ضابطه‌هایی که با مسئولین اصفهان، سپاه و بسیج برقرار کرده‌اند، سودهای کلانی برده‌اند و حتی حاضرند که برای ثروت‌اندوزی بیشتر خون بریزند. اما باید بدانند که دوران بزن در رو تمام شده و باید تاوان جنایت‌ها و هم‌دستی با قاتل جوانان را بدهند و هیچ راه گریزی نیست. از مردم اصفهان و خوراسگان می‌خواهم که با تحریم این خانواده، هزینه‌ای کوچک بر آن‌ها تحمیل کنند. البته زمانی عدالت به صورت کامل اجرا می‌شود که این افراد در دادگاهی عادلانه محاکمه و قصاص شوند.»[۳]

منابع