جنگ ایران و عراق طولانی‌ترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم بود که خسارات جبران ناپذیر انسانی و مادی به دو کشور ایران و عراق وارد کرد؛ این جنگ بعد ازظهر روز یکشنبه ۳۱شهریور، ۱۳۵۹ با بمباران فرودگاه مهرآباد و چند پایگاه هوایی دیگر شروع شد؛ این یک تجاوز به خاک کشور دیگری بود؛ نیروهای نظامی و نیروهای مردمی ایران آماده دفاع از خاک کشور خود شدند.

اختلاف بین ایران و عراق به زمان شاه و قرارداد الجزایر برمی‌گشت، که بر اساس آن خط القعر(خط تالوگ-Thalweg) اروند رود به عنوان خط مرزی تعیین شده بود، عراق قرارداد الجزایر را تحقیرآمیز می‌دانست، اما به مفاد آن پایبند بود.

از جمله مفاد قرارداد الجزایر این بود که طرفین از مخالفین همدیگر حمایت نکنند؛ دولت وقت عراق این موضوع را به اطلاع خمینی رساند، خمینی در این باره گفت:

بعد از چند روز یک نفر دیگری آمد- که گفتند این مقدّم است بر آن رئیس امن- ایشان به طور رسمی به ما گفت که ما چون یک معاهداتی، تعهداتی، با دولت ایران داریم، از این جهت، نمی توانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید. [۱]

این موضوع باعث یک کینه‌ی شخصی بین خمینی و دولتمردان وقت عراق شد.

حسن البکر رئیس جمهور عراق پیام تبریکی بمناسبت پیروزی انقلاب برای خمینی فرستاد که خمینی جواب این پیام را هم نداد.

در همین مورد در پرتال خمینی آمده است؛ یکی ‏‎ ‎‏از رؤسای جمهوری که پیام تبریک فرستاد حسن‌البکر از عراق بود. طبق معمول، پاسخ ‏‎ ‎‏تبریکات بعد از سه ـ چهار روز یا یک هفته داده می‌شود. اما امام پاسخ حسن‌البکر را ‏‎ ‎‏ندادند.[۲]

صدام حسین در همان اولین روزهای پیروزی انقلاب، نو‌ه‌ی سیدابوالحسن اصفهانی مرجع معروف شیعه را نزد خمینی فرستاد و ضمن عذرخواهی از او درخواست تجدید مناسبات كرد. اما خمینی با فرستاده‌ی صدام حتی ملاقات هم نكرد! [۳]

۱۵ روز بعد از انقلاب ضد سلطنتی روزنامه کیهان از قول خمینی نوشت: «امام خواستار تشکیل دولت جهانی اسلام شد».[۴] این پیام را کشورهای همسایه به مثابه اعلان جنگ تلقی کردند.

روزنامه کیهان باز از قول خمینی نوشت که: امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد.[۵] این موضع‌گیری ۶ ماه قبل از شروع جنگ ایران و عراق است.

همچنین دولت ایران اقدام به ترور طارق عزیز عضو شورای فرماندهی عراق و معاون نخست وزیر عراق کرد،‌ خبرگزاری پارس در این زمینه نوشت:

«سمیر نورعلی» ایرانی، طارق عزیز را با پرتاب یک نارنجک به قتل رسانده و سالم از صحنه گریخته است. با این حال خبرگزاری عراق گفت که فرد ایرانی به وسیله محافظان طارق عزیز هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد، اما طارق عزیز زنده است. [۶]

در ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ بیست روز قبل از حمله عراق شهرهای خانقین و مندلی با خمپاره توسط سپاه پاسداران هدف قرار گرفت. [۷]

کشاکش و اختلاف بین عراق و ایران هر روز اوج تازه‌ای می‌گرفت؛ در نهایت عراق با بمباران فرودگاه مهر‌آباد و چندین پایگاه هوایی در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ جنگ علیه ایران را شروع کرد. روز ۶ مهر یعنی ۷ روز پس از شروع جنگ قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت سازمان ملل متحد با نام «بررسی وضعیت میان ایران و عراق» به اتفاق آرا تصویب و صادر شد. در این قطعنامه از طرفین جنگ خواسته شد که خویشتن‌داری کرده و از توسل بیشتر به زور خودداری کنند و اختلافات فی مابین را با اتکا به اصول عدالت و حقوق بین‌الملل حل و فصل کنند. عراق این قطعنامه را پذیرفت اما خمینی این قطعنامه را رد کرد.[۸]

تا پایان جنگ ایران و عراق ۱۱ قطعنامه صادر شد که ۴ قطعنامه از طرفین درخواست آتش بس می‌کرد که هر بار طرف عراقی قبول می‌کرد اما طرف ایرانی از قبول آن سرباز می‌زد.

بعد از این که در خرداد ۱۳۶۱ عراق از خاک ایران عقب نشینی کرد؛ فرصت بسیار مناسبی برای قبول آتش بس و پایان دادن به جنگ بود، اما خمینی قطعنامه ۵۱۴ را که به همین منظور به تصویب رسیده بود را رد کرد. از این تاریخ به بعد جنگ ایران و عراق دیگر یک جنگ میهنی و ملی نبود و درست به عکس یک جنگ ضد میهنی بود، و فقط سرمایه‌های انسانی و مادی این کشور را به هدر می‌داد، بعدها تعدادی از مقامات دولتی ایران به این موضوع اذعان داشتند که بعد از خرمشهر امکان پایان دادن به جنگ بود.

برای پایان دادن به جنگ هیأت‌هایی هم از کشورهای مختلف تلاش می‌کردند، خمینی را قانع کنند تا جنگ را به پایان برساند، از جمله در اسفند ۱۳۵۹ نمایندگان سازمان کنفرانس اسلامی به تهران سفر کردند؛ اما خمینی طی سخنرانی در حضور این هیئت در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۵۹ پیشنهاد آنها برای پذیرفتن آتش‌بس را رد کرد. [۹]

مسعود رجوی مسؤل شورای ملی مقاومت در این باره گفت:

«در تجاوز گسترده عراق به خاک میهنمان در پایان تابستان ۱۳۵۹جای تردید نیست. اما مسأله این است که به فرض وجود یک رهبری سالم به جای خمینی که سرکوب و جنگ و بحران، ضرورت ماهیت ارتجاعی و قرون وسطایی‌اش بود، جنگ ایران و عراق قطعاً اجتناب‌پذیر بود».[۱۰]

۲۹ تیرماه ۱۳۶۶ شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه‌ی ۵۹۸ را صادر کرد؛ با این که طرف عراقی این قطعنامه را قبول کرد خمینی از قبول آن سرباز زد. تنها یک روز بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸، خامنه‌ای رئیس جمهور وقت ایران گفت: «ایران هرگز این قطعنامه را قبول نخواهد کرد».[۱۱]

تنها پس از یک سال یعنی در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ خمینی در پیامی که به «نوشیدن جام زهر» معروف شد، قطعنامه را پذیرفت و به این ترتیب جنگی ۸ ساله با خسارات سنگین مادی و انسانی به پایان رسید.

زمینه‌های آغاز جنگ ایران و عراق

ریشه‌ی جنگ ایران و عراق به اختلافات مرزی بین ایران و عراق برمی‌گردد، در اواسط دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی، شاه با حمایت غرب بویژه آمریکا به قدرت بلامنازع منطقه تبدیل شده بود،‌ در این فضا عراق قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را برای حل و فصل اختلافات مرزی پذیرفت؛ این یک تجربه تلخ و تحقیرآمیزی برای عراق بود،‌ پس از امضای این قرار داد، ایران و عراق متعهد شدند که از گروه‌های مخالف همدیگر حمایت نکنند، به همین دلیل دولت عراق خمینی که در عراق و در نجف بود را محدود کرد؛ به همین دلیل خمینی مجبور به ترک عراق شد و به پاریس رفت.

خمینی به سبب محدودیت‌هایی که دولت عراق در هنگام حضور او در نجف به او اعمال کرده بود، کینه و خصومت زیادی با دولت عراق داشت؛ اختلاف‌های مرزی و آرزوی خمینی برای تشکیل یک امپراطوری اسلامی و جاه‌طلبی‌هایی سیاسی او از زمینه‌‌های بروز جنگ ایران و عراق بود.

آرزوهای خمینی برای تشکیل امپراتوری اسلامی

خمینی در اندیشه‌اش به دنبال ایجاد یک امپراطوری اسلامی شبیه امپراطوری عثمانی‌ بود؛ وی در سال ۱۳۲۳ پیش از پایان جنگ جهانی دوم درباره‌ی مرزهای جغرافیایی گفته‌ بود:

«این دیوارها که دور دنیا کشیدند و به نام کشور و وطن خواندند، از فکر محدود بشر پیدا شده! دنیا، وطن توده بشر است».[۱۲]

یعنی تقسیم بندی جغرافیایی را اساساً قبول نداشت، پس از انقلاب ضد سلطنتی که خمینی قدرت را بدست گرفت؛ تمام تلاشش را برای ایجاد امپراطوری اسلامی بکار گرفت.

خمینی در روز ۷ اسفند ۱۳۵۷ یعنی فقط ۱۵ روز بعد از سرنگونی شاه، در دیدار با هیأتی از شیعیان کویت که به ریاست فردی به نام مُهری به دیدار او آمده بودند گفت:

« یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه جهان غلبه کند».[۱۳]

دولت کویت اقدامات مُهری را دخالت در امور داخلی این کشور تلقی کرد و مُهری و ۱۹ نفر از اطرافیان وی را در ۵ مهر ۱۳۵۸ از کویت اخراج کرد.[۱۴]

روزنامه‌‌ی رأی العام کویت در این باره نوشت: «چنین معلوم است که تهران مایل است به نام اسلام یک امپراتوری را دوباره ایجاد نماید».[۱۵]

در خصوص آرزوهای خمینی کیهان در اسفند ۱۳۵۷ نوشت:

«امام خواستار دولت جهانی اسلام شد».[۱۶]

همچنین به دعوت فرمانده سپاه پاسداران، هیأت انقلاب اسلامی جزیرة العرب ( عربستان‌سعود، یمن، قطر، عمان و امارات متحده‌ی عربی) وارد تهران شدند، این هیأت باخمینی دیدار داشت و خمینی از آنها خواسته بود که دولت متبوع خودشان را سرنگون سازند.[۱۷]

خمینی در نخستین سالگرد انقلاب ضد سلطنتی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۸ صریحاً به موضوع صدور انقلاب اسلامی تأکید ورزید و گفت:

«ما باید به هر قیمت شده انقلاب خود را به تمام ممالک اسلامی و تمام جهان صادر کنیم.»[۱۸]

وی در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ از قم به تهران آمد و در جماران مستقر شد؛ در دیدار با مردم آن محله تصریح کرد که :

« شما باید اسلام را به پیش ببرید و انشاءالله اسلام را به تمام دنیا صادر کنید و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرت ها بفهمانید.» [۱۹]

بدین ترتیب نیت خمینی زنده کردن یک امپراتوری قدرتمند به اسم اسلام بود.

خمینی و تحریک مستمر طرف عراقی

با این که حسن البکر پیام تبریک بمناسبت پیروزی انقلاب ضد سلطنتی برای خمینی فرستاد اما خمینی جواب این پیام رانداد؛ بعد از او هم صدام حسین با ارسال پیامی خواستار ایجاد صلح دوستی با ایران شده بود که خمینی با جمله «والسلام علی من اتبع الهدی» پاسخ وی را داد که این در فرهنگ اسلامی اعلان جنگ به طرف مقابل می‌باشد.

در بین کشورهای اسلامی عراق دروازه‌ی ورود به کشورهای اسلامی محسوب می‌شد، از آن جا که عراق به هیچ یک از قدرت‌های برتر آن زمان وابسته نبود، و به دلیل مشترکات مذهبی و داشتن یک مرز وسیع، عراق اولین کشوری بود که در تحقق آرزوی خمینی می‌توانست نقش بسیاری داشته باشد، در نتیجه عراق برای خمینی جایگاه ویژه‌ای داشت.

به همین دلیل و البته به دلیل خصومتی شخصی که خمینی با دولتمردان وقت عراقی داشت، شروع به تحریک عراق کرد.

او در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ در پیامی تلویزیونی به صدام اشاره کرد و گفت:

«صدام حسین که همچون شاه مخلوع چهره قبیح غیراسلامی و انسانی خود را نشان داده و به هدم اسلام و حوزه مقدسه نجف کمر بسته و با مسلمانان مظلوم برای رضای کارتر، آن کند که مغول کرد باید، بداند که با این اعمال ضداسلامی، گور خودش و رژیم تحمیلی غیرانسانی و غیرقانونی بعث را با دست خود می‌کند.

ملت شریف عراق! شما اخلاف آنان هستید که انگلیس را از عراق راندند؛ بپا خیزید و قبل از آنکه این رژیم فاسد همه چیز شما را تباه کند، دست جنایتکار او را از کشور اسلامی خود قطع کنید. ای عشایر فرات و دجله! همه با هم و با همهٔ ملت اتحاد کنید و این ریشهٔ فساد را قبل از آنکه فرصت از دست برود، قلع و قمع نمایید و برای خدا دفاع از کشور اسلامی خود و از اسلام مقدس نمایید که خدا با شماست. ای ارتش عراق! اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنیدو به ملت بگرایید و دست آمریکا را که از آستین صدام بیرون آمده‌است قطع کنید و بدانید اطاعت از این سفاک، مخالفت با خدای متعال است و جزای آن عار و نار است».[۲۰]

خمینی سپس در ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ ارتش عراق را به کودتا علیه صدام تشویق کرد:

«صاحب منصبهای خوب ما داریم در عراق. صاحب منصبهای صحیح و متدین هستند. خود آن‌ها کودتا کنند و این را از بین ببرند؛ و حرام است بر آن‌ها که یک قدم دنبال این شخص لعین باشند؛ و باید قیام کنند بر ضد او و مملکت خودشان را اسلامی کنند و حکومت خودشان را اسلامی کنند و قواعد هم اسلامی باشد».[۲۱]

خمینی در پیامی به مناسبت کشته شدن محمد باقر صدر، با دیگر ارتش عراق را به قیام و کودتا علیه صدام فراخواند:

«عجب آن است که ملتهای اسلامی و خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاه‌ها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصایب بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ وارد می‌شود بی‌تفاوت بگذرند و به حزب بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کنند؛ و عجب‌تر آنکه ارتش عراق و سایر قوای انتظامی آلت دست این جنایتکاران واقع شوند و در هدم اسلام و قرآن کریم به آنان کمک کنند. من از رده بالای قوای انتظامی عراق مأیوس هستم؛ لکن از افسران و درجه‌داران و سربازان مأیوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند همان سان که در ایران واقع شد؛ یا از پادگانها و سربازخانه‌ها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مأیوس نیستم؛ و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکهٔ ننگ را از کشور عراق بزدایند».[۲۲]

خمینی در خصوص دولت عراق گفت:

«دولت عراق دولت نیست. آن ها مجلس ندارند. تعدادی افراد نظامی هستند که می نشینند و کارهایی که دلشان می خواهد انجام می دهند».[۲۳]

همچنین وی در پیامی که از رادیو پخش شد به صدام حسین حمله کرد و گفت:

«آنها عناصر پوسیده ای هستند. صدام خیلی چیزها گفته است. او گفته است که «ما عرب هستیم» تمام ملت های مسلمان باید معنی این عبارت را که «ما عرب هستیم» بدانند. معنای آن این است که آن ها اسلام را نمی خواهند. این مردم می خواهند دوباره بنی امیه را زنده کنند ... آیت الله محسن حکیم فتوا داد که حزب این جماعت خدانشناس است. آیت الله حکیم گفت که آنها کافر هستند. اگر ملت عرب می خواهد در راه خدا و اسلام خدمت کند باید با این افراد ضدیت نماید. آیا ارتش عراق که افراد آن مسلمان شیعه و سُنتی هستند به خاطر اسلام ندای عربیسم می دهند؟ اسلام شامل عرب و غیر عرب است ... بعث عراق با اسلام می جنگند و ملت نجیب عراق باید خود را از چنگال آن نجات دهد. همانطور که ارتش عراق باید متوجه باشد که شاه مخلوع مخالف اسلام است و ارتش به ملت ملحق شد و در انقلاب اسلامی شرکت نمود، همانطور ارتش عراق باید قیام نماید ... تو ارتش عراق به ملت بپیوند همانطور که ایرانیان کردند. تو در مقابل خداوند مسئول هستی ... ایران، امروز کشور رسول خداست. انقلاب آن اسلامی است. حکومت آن و قوانین آن اسلامی است. ما می خواهیم یک کشور اسلامی درست کنیم. ما می خواهیم که اعراب، ایرانیان، ترک ها و سایر ملت ها را زیر پرچم اسلام داشته باشیم. چرا قبایل عراق ساکت نشسته اند وقتی که می بینند این دار و دسته بعثی دسته دسته جوانان عراق را در سیاه چال ها می کُشند. چرا ارتش عراق هنوز ساکت است و از کسانی که ضد اسلام و ضد قرآن هستند حمایت می کند»[۲۴]

روزنامه‌ی جمهوری اسلامی از قول خمینی نوشت: «ملت عراق باید خود را از چنگال دشمن آزاد کند. ملت عراق باید این حزب غیر اسلامی در عراق را از میان بردارد» [۲۵]

علاوه بر این اظهارات حکومت ایران اقدامات عملی هم در راستای دخالت در عراق انجام می‌داد، از جمله ترور طارق عزیز عضو ارشد شورای انقلاب عراق در دانشگاه مستنصریه‌ی بغداد که طارق عزیز از آن جان سالم بدر برد.

در خصوص دخالت‌های حکومت ایران در امور داخلی عراق سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق می‌گوید:

«من به دلیل موضعی که وزارت خارجه ایران گرفت قبل از عید نوروز در سال ۱۳۵۸به ایران فراخوانده شدم. روزی یکی از مقامات بالای وزارت امور خارجه قبل از حمله عراق به ایران می‌گفت: من در وزارت امورخارجه اطلاع پیدا کردم به یکی از اطاق‌ها  کارتن‌های بسته بندی وارد و خارج می‌شود. تحقیق کردم معلوم شد این کارتن‌ها به عنوان وسائل دیپلماتیک به سفارت ایران در عراق فرستاده می‌شود. از سر کنجکاوی و با توجه به مسؤولیتی که به عهده داشتم روزی به این اطاق رفتم و یکی از کارتن‌ها را باز کردم متوجه شدم پر از اسلحه و اسلحه خفه کن و فشنگ است. اینها را به عراق می‌فرستادند تا در اختیار شیعیان و مخالفین صدام قرار گیرد. متأسفانه بعد از پیروزی انقلاب عده ای بخصوص در مورد عراق دست به اعمالی می‌زدند که تحریک کننده بود و همین اعمال بهانه شد به دست صدام تا به ایران حمله کند».[۲۶]

در همین رابطه در مصاحبه‌ای که علی شمخانی با تلویزیون دولتی ایران داشت، عطف به آن دوران با این سؤال مجری مواجه شد که « کاری که سفیر ما دعایی در عراق می‌کنه کاری نیست که یک سفیر می‌کنه! یه جور ارتباط با اپوزیسیون عراق»[۲۷] خامنه‌ای رئیس جمهور وقت هم در نماز جمعه درباره‌ی اعدام محمدباقر صدر گفت:

باقر صدر آن كسي بود كه مي توانست محور حركات مردمي درعراق باشد، او را به مقتل‌گاه كشانيد... کشتن صدر اگرچه به دست پلیدترین و قسی القلب ترین و منفورترین نوکران و جلادترین نوکران آمریکا، صدام حسین اتفاق افتاد ولی مسؤول فقط صدام حسین نیست.

صدام حسین یک آلت بی اراده بود، سگ درنده ای بود که او را به جان این انسان شریف و سید شریف و ارزنده و شهید بزرگوار و خواهر فاضل و عزیز و شاعر و مؤمن و مجاهدش انداختند... دنيا بداند... ما خون صدر را فقط از صدام نمي گيريم.[۲۸]

اما طرف عراق جنگ را در چشم انداز می‌بیند، و ارتش عراق خود را آماده‌ی جنگ علیه ایران می‌کند، سعدون حمادی وزیر خارجه وقت عراق گفت:

 «هیچ چیز غیر ممکن نیست اما احتمال درگیری مسلحانه بین دو کشور وجود ندارد، اما تا زمانی که خمینی اصرار دارد انقلاب باید در سراسر جهان اسلام ادامه داشته باشد، مناقشه دو کشور ادامه خواهد یافت.» [۲۹]

در ماه‌های منتهی به شهریور ۱۳۵۹ درگیری‌های پراکنده‌ای در مرز رخ می‌دهد، توپ‌باران شهر مندلی و خانقین از طرف ایران انجام می‌شود، عراق هم در برخی نقاط مرزی حملاتی به پاسگاه‌ها انجام می‌دهد، جنگ چهره‌ی زشت خود را کم کم نمایان می‌کند، صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق در ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ جلوی دوربین‌های تلویزیونی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را پاره کرد؛ بالاخره اختلافات مرزی، سیاسی و ایدئولوژیک در هم آمیخت و جنگی ویرانگر را ایجاد کرد؛ طرف عراقی به تله خمینی افتاد و در یک واکنش بسیار عجولانه و غیر منطقی جنگی را به دو کشور تحمیل کرد که هنوز هم دو کشور از تبعات آن رنج می‌برند.

آیت الله منتظری در کتاب خاطرات خود فضای آن ایام و موضع آیت الله خمینی را در این رابطه، چنین می نویسد:

«واقعیات تاریخ را اگر انسان نگوید به تاریخ و در حقیقت به نسل آینده خیانت کرده است، وقتی که انقلاب پیروز شد یک غرور مخصوصی هم بیت امام و هم ما و هم دیگران را فرار گرفت. ما می گفتیم مسئله، مسئله اسلام است و ایران و عربستان و سایر کشورها ندارد، انقلاب اسلامی است و امام هم رهبر جهان اسلام است ... در بُعد سیاست خارجی، شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و اینکه انقلاب مرز نمی شناسد و این قبیل مسایل متمرکز بود. این شعارها کشورهای همجوار را به وحشت انداخت. و این فکر برای آن ها ایجاد شد که این ها به این شکل پیش می روند فردا نوبت ماست ... عربستان سعودی و امارات هم تقریباً یک چنین موضعی داشتند و رادیو و تلویزیون شان علیه ایران تبلیغات را شروع کرده بودند، من احساس می کردم که ما مورد تهاجم قرا می گیریم. البته شاید دیگران هم این احساس را داشتند ولی من به سهم خودم یک روز رفتم منزل آقا شیخ محمد یزدی در قم، آن وقت هنوز امام در قم بود و در منزل آقای یزدی سکونت داشتند. به امام عرض کردم: هر انقلابی که در دنیا به پیروزی می رسد، معمولاً هیأت های حسن نیت را برای کشورهای مجاور می فرستند و خط مشی خود را برای آن ها توضیح می دهند و با آن ها تفاهم می کنند، و این گونه که امروز عراق و دیگران تحریک شده اند و دائماً علیه ما تبلیغ می کنند خطرناک است. بجاست هیأت های حسن نیت به کشورهای مجاور فرستاده شود تا یک مقدار این تشنج ها کاهش پیدا کند. ایشان فرمودند: وِل کن، ما کاری به دولت ها نداریم. من عرض کردم: نمی توانیم دور کشورمان را دیوار بکشیم، بالاخره این ها دولت هایی هستند در مجاورت ما و وحشت این ها را گرفت. ایشان فرمودند: نخیر، ما می خواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم. اصلاً ایشان حاضر نبودند که اسم دولت ها به میان بیاید، همان که در نظر ما بود که ملت ها ملاک هستند، در نظر امام همین مسئله بود و می فرمودند، ملت ها با هم هستند. به نظر من اگر یک مقدار تفاهم می کردند، شاید بهانه به دست آن ها نمی آمد، بالاخره این زمینه برای آن ها فراهم شد. دولت های استعماری هم با توجه به همین احساس و وحشت به آن ها نزدیک تر شدند و آن ها را تحریک و تطمیع کردند تا بالاخره عراق به ما حمله کرد» 6خاطرات حسینعلی منتظری، ص ص 2-271، انتشارات انقلاب اسلامی، آلمان، 2001 میلادی

شروع جنگ ایران و عراق

دخالت طرف‌های بین‌المللی برای به پایان رساندن جنگ

طرح صلح دولت ایران ارائه شده در شورای امنیت و رد کردن آن توسط خمینی

فتح خرمشهر نقطه‌ی عطف جنگ ایران و عراق

ادامه جنگ بعد از خرمشهر ملی یا ضد ملی؟

عملیات‌های پی در پی و خسارات جبران ناپذیر

قطعنامه‌های شورای امنیت

پانویس

  1. سخنان خمینی در دیدار با هیئت دولت - ۱۰ مهر ۱۳۵۸
  2. پرتال خمینی
  3. كتاب خاطرات بنی صدر صفحه‌ی ۱۰۹
  4. روزنامه کیهان ۷ اسفند ۱۳۵۷
  5. روزنامه کیهان ۳۰ فروردین ۱۳۵۸
  6. واشنگتن پست ۵ جولای ۱۹۸۰/ جاناتان سی. راندل به نقل از خبرگزاری پارس
  7. وبسایت ایران آزادی
  8. UNSCR
  9. وبسایت خط امام
  10. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  11. وبسایت بی‌بی‌سی فارسی
  12. وبسایت ایران آزادی
  13. روزنامه جمهوری اسلامی - ۳۱ فروردین ۱۳۵۹
  14. روزنامه آیندگان - ۷ اسفند ۱۳۵۸
  15. روزنامه اطلاعات - ۵ مهر ۱۳۵۸
  16. روزنامه كيهان - ۷ اسفند ۱۳۵۷
  17. روزنامه کیهان - ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹
  18. روزنامه اطلاعات - ۲۲ بهمن ۱۳۵۸
  19. روزنامه اطلاعات- ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۹
  20. صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۴۰
  21. صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۴۴
  22. صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۵۶
  23. رادیوی دولتی ۲۹ فروردین ۱۳۵۹
  24. رادیوی دولتی ۲۹ فروردین ۱۳۵۹
  25. روزنامه جمهوری اسلامی، ۳۰ فروردین ۱۳۵۹
  26. کتاب خاطرات سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق
  27. تلویزیون دولتی ایران - برنامه‌ی سطرهاي ناخوانده - تابستان ۱۳۹۳
  28. خطبه‌‌های نماز جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۵۹
  29. روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۷ فروردین ۱۳۵۹