کاربر:Mohsen/صفحه تمرین
ارتش آزادیبخش ملی ایران در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ توسط مسعود رجوی مسؤل شورای ملی مقاومت ایران تأسیس شد. یک سال پس از آن که محل اقامت مسؤل شورای ملی مقاومت به عراق منتقل شد، مسعود رجوی با ابتکاری ارتش آزادیبخش ملی ایران را تأسیس کرد، اما بوجود آمدن ارتش آزادیبخش، محصول ۸ سال مبارزهی سیاسی و نظامی مجاهدین با حکومت تهران بود و خلق الساعه نبود.
بعد از انقلاب ضد سلطنتی سازمان مجاهدین خلق ایران معتقد بود که سرنگونی حکومت شاه گام اول در مسیر رسیدن به آزادی است، بنابراین سازمان مجاهدین خلق ایران دست به مبارزهی گسترده سیاسی زد، اما از همان روزهای اول بعد از انقلاب ضد سلطنتی درگیری بین اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران شروع شد.
در روز ۱۲ اسفند ۱۳۵۷ مراکز مجاهدین در یزد، کاشان و تربت حیدریه مورد حمله قرار گرفت.[۱]
در روز ۱۴ اسفند ۵۷ مسعود رجوی بر سر مزار دکتر محمد مصدق در احمدآباد به جای تأیید روحالله خمینی، گفت: «اسلام آری اما ارتجاع هرگز!»[۲]
۲۱ اسفند ۱۳۵۷ خمینی حجاب را با شعار «یا روسری یا توسری» اجباری کرد، مجاهدین آن را به شدت محکوم کردند و زنان مجاهد که خودشان حجاب داشتند به دفاع از زنان بیحجاب پرداختند.
نوروز ۱۳۵۸ نیروهای دولتی به مناطقی از کردستان ایران حمله کردند، این حملات از منطقهی پاوه و اورامانات شروع شد، و شهرهای سقز، سنندج، مریوان، مهاباد و بوکان را در برگرفت، به دلیل این که مردم کردستان خواهان خودمختاری بودند، این خواسته به درگیری و دخالت نظامی دولت منجر شد، این واقعه برای مجاهدین که خواستههای رادیکالتری مانند آزادی بیقیدو شرط داشتند، روشن ساخت که مسیر سختی پیشروی خود دارند.
روزشمار سالهای ۵۸ و ۵۹ این را اثبات کرد، که حکومت و بخصوص شخص خمینی مجاهدین را نخواهد پذیرفت.
در اردیبهشت ۱۳۵۸ خمینی خواهان دیدار با رهبران مجاهدین میشود، مسعود رجوی و موسی خیابانی به دیدار خمینی میروند،
«این دیدار از این جنبه اهمیت داشت که این امید را ایجاد میکرد که اختلافات بین سازمان مجاهدین و حکومت مرتفع شود. مسعود رجوی خودش در این باره گفت: «در اواسط هفته بعد، به من اطلاع دادند که احمد خمینی زنگزده و دعوت کرده است که در آخر هفته برای دیدار با خمینی به قم بروم. خمینی بعد از تعارفات اولیه و ابراز علاقه و دوستی شدیدش نسبت به آیتالله شاهآبادی ـ پدر بزرگ برادر مجاهدمان محمود احمدی که در همین ملاقات حاضر بود ـ حرفش با ما این بود که: خیلی از آقایان از شما شکایت و گله دارند و همین دیروز هم که فهمیدند شما اینجا میآیید، همهٴ کتابها و اعلامیههایتان را آوردند به من نشان دادند، اما من اعتنا ندارم و فقط میخواهم شما با مردم و اسلام باشید تا اوضاع سابق به کشور برنگردد... (نقل به مضمون).
منظور خمینی از مردم و اسلام واضح بود: گردن گذاشتن به ولایت و هژمونی خودش را میخواست که طبعاً مرز سرخ ایدئولوژیکی ما با ارتجاع بود.
من هم گفتم: ما از شما هیچ درخواست دنیوی و مادی نداریم. در راه آزادی و استقلال ایران، ما را بدون کمترین چشمداشت دنیوی و مادی، کمترین سربازان خود بدانید. اکنون قدرت سیاسی و قدرت مذهبی در شما متمرکز شده و اگر در راه خدا و خلق از آن استفاده شود، میتواند کون و مکان را تغییر دهد (نقل به مضمون). سپس خطبهٴ حضرت علی در نهجالبلاغه در مورد حق مردم بر والی و حاکمیت و حق والی و حاکمیت بر مردم را برایش خواندم و نتیجه گرفتم که محور و کانون همهٴ مسائل و خواستها که انقلاب ضدسلطنتی هم اساساً برای آن بهپا شد، مسأله آزادی است».[۳]
این دیدار هم نتیجهای نداشت و حمله به مراکز مجاهدین کماکان ادامه یافت، در مردادماه ۱۳۵۸ چندین بار به ستادهای مجاهدین ازجمله بنیاد علوی در تهران حمله شد، مجاهدین انتشار نشریهی مجاهد را که ۵ شماره چاپ شده بود را متوقف کردند.
در این شرایط سازمان مجاهدین خلق ایران دست به تأسیس میلیشیا زد، در تاریخ ۲ آذرماه ۱۳۵۸ میلیشیا تأسیس شد و نیروها و هواداران مجاهدین در قالب یگانهای میلیشیا سازماندهی شدند. میلیشیا را میتوان پایه اصلی تشکیل ارتش آزادیبخش دانست. مجاهدین در توضیح دلیل تشکیل میلیشیا بر این باورند که وقتی دیکتاتوری پایههای خودش را محکم میکند، و فضای باز سیاسی رفته رفته بستهتر میشود باید توان مقابله با آن را داشته باشی، به همین دلیل باید نیروی آمادهای داشته باشی که بتواند جلوی دیکتاتور بایستد.
درگیری و اصطکاک بین هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، هر روز بیشتر میشد، نهایتاً روز ۳۰ خرداد وقتی تظاهرات مردم تهران شدیداً سرکوب شد، دوران مبارزهی سیاسی به اتمام رسید و سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام کرد که وارد مرحلهی رویاروی قهرآمیز و نظامی با این رژیم میشود.
اما یک سؤال وجود دارد که چرا مقاومت مسلحانه واجب، قطعی و اجتناب ناپذیر شد؟
در این باره سازمان مجاهدین پاسخ میدهد، مبارزهی قهرآمیز را خمینی تحمیل كرد. او آخرین حرفش این بود كه: «یا ندامت یا قبرستان» این پاسخی بود كه او در همان اردیبهشت ماه ۶۰ به نامهی مجاهدین داده بود و راهی جز قیام مسلحانه باقی نگذاشته بود.[۴]
در طول دو سال و نیم كار سیاسی مسالمتآمیز خمینی به اندازهی تمامی دوران شاه از مجاهدین و دیگر مبارزین كشت و این در حالی بود كه آنها با صبر و بردباری بینظیری حتی یك گلوله شلیك نكردند. خوب او تمامی این جنایتها را انجام داد تا در قدرت باقی بماند، آنهم یك قدرت و سلطنت مطلقه و دیكتاتوری سیاه قرونوسطایی.به گفتهی مسعود رجوی «اگر او میخواست تن به مسالمت و زندگی سیاسی مسالمتآمیز بدهد قبل از هر چیز لازم بود كه خودش در دادگاه حاضر شود و به محاكمه و كیفر عادلانهی مردمی تسلیم شود».[۵]
بعد از ۳۰ خرداد سازمان مجاهدین خلق ایران دست عملیات مسلحانه علیه مهرهها و مراکز دولتی و نظامی ایران زد، صدها نفر از مهرههای دولتی را کشت و یا مجروح کرد، تا سال ۱۳۶۲ استراتژی سازمان مجاهدین خلق ایران مبتنی بر عملیات چریک شهری بود، از این تاریخ به بعد سازمان مجاهدین کادرهایش را به منطقه کردستان برد که دولت ایران بر آن تسلط نداشت و از این منطقه عملیات خودش را سازماندهی و به اجرا میگذاشت، این عملیاتها تا سال ۱۳۶۵ ادامه داشت تا این که در سال ۱۳۶۵ رهبر مقاومت از فرانسه به بغداد آمد، در این زمان قرارگاه اشرف تبدیل به محل تجمع نیروهای سازمان مجاهدین خلق شد، یک سال بعد مسعود رجوی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران را تأسیس کرد.
در کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران در بارهی پیام تأسیس ارتش آزادیبخش آمده است:
«مقاومت مسلحانه از قالب محدود و پارتیزانی خارج شده و در چارچوب كلان همراه با تمركز نیرو در جبههی گسترده، با انتخاب تاكتیكها و هدفهای بزرگ نظامی جریان پیدا خواهد كرد و دمار از روزگار رژیم جنگافروز و سركوبگر درخواهد آورد».[۶]
چرایی تأسیس ارتش آزادیبخش هم در کتاب ارتش آزادیبخش آمده است:
«ارتش آزادیبخش یك محصول خلق الساعه نیست. ثمرهی اشتیاق سوزان یك خلق برای «آزادی» است. در ژرفای چهرهاش می شود رنجها و اشكهای یك ملت رشید را مشاهده كرد كه چگونه در امید و لبخند، شكفته می شود. ارتش آزادیبخش آسان به دست نیامد. در شجرهنامهاش مبارزات عادلانهی مردمی به ثبت رسیده، كه برای «آزادی» تمامی راههای ممكن را پیمودند و هرگونه شیوهی مسالمتآمیزی را با بردباری مطلق آزمودند.
این ارتش نه از یك وسوسهی نظامی، كه از دل یك مبارزهی درخشان سیاسی بیرون آمد. سپس وقتی خمینی تمامی راههای مسالمت را به رویش بست، در تظاهرات ۳۰ خرداد، دست به یك اتمام حجت تاریخی زد و شرف مقاومت و حقانیت مبارزهی انقلابی مسلحانه را به تائید خلق قهرمان ایران رساند. سپس از پیچ و خم مبارزات چریكی عبور كرد و آنگاه در امتداد سیاست انقلابی صلح، با شرف حضور خود چشمانداز متقن آزادی را در جنگ آزادیبخش نوین ترسیم نـمود، این ارتش مشروعیت خود را از خونبهای یكصدهزار شهید قهرمان مقاومت ایران كسب كرد. و سند حقانیتش پیشینهیی است درخشان از مبارزهی سیاسی تا ۳۰ خرداد و از ۳۰ خرداد تا امروز».[۷]
ارتش آزادیبخش در کارنامه خود بیش از ۱۰۰ رشته عملیات موفق دارد، به گفته ناظران اصلیترین دلیل پذیرش آتشبس توسط خمینی، گسترش عملیات متمرکز ارتش آزادیبخش بود.
پیشینه
جنگ آزادیبخش و مبارزه با ظلم موضوعی است که هم در بیانیهی جهانی حقوق بشر و هم در بیانیهی استقلال ایالات متحده آمده است.
در مقدمهی بیانیهی جهانی حقوق بشر آمده است:
«ضروری است كه از حقوق بشر با حاكميت قانون حمايت شود تا انسان به عنوان آخرين چاره به طغيان بر ضد بيداد و ستم مجبور نگردد»[۸]
یعنی وقتی که حقوق بشر رعایت نشود طغیان و شورش علیه ظلم مشروع است، جنگ آزدایبخش در کشورهای متعددی تجربه شدهاست، در انقلاب چین، کوبا، ویتنام، الجزایر و ...
بررسی تاریخ معاصر ایران نشان میدهد که از زمان انقلاب مشروطه، مردم ایران به دنبال یک حکومت مردمی بودهاند، این مسیر فراز و نشیبهایی داشتهاست، و این آرمان آزادیخواهی مانند رشتهای نسلهای مختلف ایرانیان را به هم پیوند داده است. برای ایرانیها که تاریخشان پر از کشاکش و پایداری در برابر استبداد است، همواه آزادی، آرمان هر ایرانی بودهاست. بعد از پیروزی انقلاب مشروطه محمدعلیشاه با اتکا که قزاقان روس، مجلس شورای ملی به عنوان دستاورد اصلی انقلاب مشروطه، را به توپ بست، و دوباره استبداد حاکم شد. اما پایمردی ستارخان و باقرخان، با یاران اندکش، دوباره توانستند، استبداد را کنار بزنند و انقلاب مشروطه را دوباره زنده کنند و آب رفته به جوی را برگردانند.
مصدق هم توانست در برابر قدرت بریتانیای کبیر مقاومت کند و نفت را ملی کند، اما عدهای که وابسته به دربار بودند، با همکاری سی آی ای او را ساقط کردند.
دکتر محمد مصدق رادمرد جنبشهای خاورمیانه با این که در غربت و تنهایی در تبعید بود اما گفته بود:
« چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلكه یقین دارم كه این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار كشور، این مبارزهٌ ملی را آنقدر دنبال میكنند تا به نتیجه برسد…»[۹]
بعد از انقلاب مشروطه مهمترین حادثه در تاریخ مردم ایران، انقلاب ضد سلطنتی است، مردم ایران امیدهای بسیاری در این انقلاب داشتند، اما چند روزی از این انقلاب نگذشته بود که تعارض بین نیروهای انقلابی و مردم با حاکمیت شروع شد، حجاب اجباری اولین اقدام و تعارض بین مردم و حاکمیت بود.
رفته رفته تضاد بین مردم و حاکمیت، بیشتر و بیشتر شد، فضای سیاسی بستهتر شد.
مجاهدین تلاش کردند تا این فضای باز سیاسی را طولانیتر کنند، اما بسته شدن فضای باز سیاسی مجاهدین را آرام آرام به سمت تأسیس میلیشیا راند، تأسیس ملیشیا پایهای بود برای آمادگی در آیندهای که احتمال برخورد با حاکمیت میرفت، روز ۳۰ خرداد پایان فضای باز سیاسی بود، و شروع مقاومت مسلحانه قهرآمیز، این مقاومت و عملیات مسلحانه تا ۱۳۶۵ ادامه پیدا کرد و در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران تأسیس شد.
کرنولوژی تأسیس ارتش
بعد انقلاب ضد سلطنتی مجاهدین دست به فعالیت سیاسی مسالمتآمیز و گسترده زدند، هر روز گسترش پیدا کردند، نشریه مجاهد ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران بود، این نشریه به دلیل حملاتی که به مراکز انتشار آن انجام میشد در شرایط نیمه مخفی چاپ میشد، با این حال پرتیراژترین و پرخوانندهترین نشریه بود و روزانه ۵۰۰ هزار نسخه از آن چاپ میشد.
تعداد هواداران و میلیشیاهای سازمان مجاهدین خلق ایران روز به روز افزایش پیدا میکرد، عدد ۵۰۰ هزار میلیشیا را میتوان در روزنامههای دولتی ایران دید.
اکبر گنجی در این رابطه میگوید:
«گروههایی بود که رهبری استثنایی و کاریزمایی امام خمینی را قبول کرده بودند. جبهه دوم متشکل از شخصیتها و گروههای سیاسی بود که با رهبری امام در دوران تأسیس دولت مسئله داشتند… فرقه رجوی در رأس این سازمانهای تروریستی قرار داشت… و با پشتیبانی پانصد هزار میلیشیا (شبهنظامیان) که در سراسر ایران سازماندهی کرده بودند، میتوانند هسته اصلی نیروهای جبهه اول را که در حول و حوش امام قرار دارند، قلع و قمع کرده و جمهوری خلقشان را برقرار کنند»[۱۰]
در طول ۲،۵ سال مبارزه سیاسی مجاهدین نزدیک به ۷۰ نفر از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، براثر حملات نیروهای وابسته به حکومت جان باختند، اما مجاهدین واکنش قهرآمیز نشان ندادند. و تلاش کردند با فعالیت سیاسی افشاگرانه به مقابله با حکومت بپردازند. میلیشیا به عنوان نیروی اصلی سازمان مجاهدین خلق ایران که از جوانان و دانشجویان و دانش آموزان تشکیل شده بود فعالیت زیادی داشت.
۲۰ فروردین ۱۳۵۹ میلیشیا دست به یک رژهی خیابانی زد، و در واقع علامتی بود از جانب مجاهدین که اگر بخواهند توان پاسخگویی قهر آمیز را دارند.
۲۲ خرداد ۱۳۵۹ مسعود رجوی در میتینگ ۱۵۰ هزار نفره در ورزشگاه امجدیه دست به افشاگری زد و از حملات سازماندهی شده به اعضا و هواداران و مراکز مجاهدین شکایت کرد، حفاظت این میتینگ به عهده میلیشیای مجاهد بود و میتوان این را یک کار موفق میلیشیا دانست. این سخنرانی تأثیر زیادی در جامعه داشت به نحوی که ۲۰ تن از نمایندگان مجلس و حتی شخص احمد خمینی این حملات را که تحت عنوان «چماقداری» بود محکوم کردند.
۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۰ مسعود رجوی در نامه معروفی که برای شخص خمینی نوشت، تصریح کرد که مجاهدین خود را به قانون اساسی ملتزم خواهند شناخت مشروط بر این که رژیم نیز حداقل به قانون اساسی خودش وفادار باشد و آزادیهای دموكراتیك را تضمین نماید.[۱۱]
مجاهدین طی این نامهی سرگشاده، از خمینی خواستند كه اجازه دهد مجاهدین و هوادارانشان برای دیدار وی به جماران روند و اختلافات را بهطور حضوری حل و فصل كنند. آنها حتی خلع سلاح و هر خواستهی دیگر رژیم را در كادر قانون اساسی خود رژیم پذیرا شدند مشروط بر اینكه آزادیهای دموكراتیك توسط خمینی تضمین گردد. بهدنبال این نامه، خمینی به مدت یك هفته از انظار عمومی پنهان شد و تمامی ملاقاتهای خود را تعطیل كرد. او وقتی دوباره ظاهر شد تصمیمش را گرفته بود. خمینی گفت نه لازم نیست شما بیائید من خودم خدمت شما میرسم. او در همین سخنرانی حرف آخر را زد «یا تسلیم شوید و یا منتظر گورستان باشید». بدین ترتیب مجاهدین نه تنها از برخورد قهرآمیز مطلقاً استقبال نمیكردند، بلكه صدیقترین نگاهبانان ذرهذره و قطرهقطرهی فضای سیاسی و مسالمتآمیز بودند.[۱۲]
برکناری بنیصدر از فرماندهی کل قوا و بعد طرح دوفوریتی برای عدم کفایت سیاسی وی که در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ به تصویب مجلس رسید، نشان از پایان دوران فعالیتهای سیاسی بود و سازمان مجاهدین خلق ایران آماده ورود به مرحلهی جدیدی میشد.
سازمان مجاهدین از رویارویی قهرآمیز بشدت پرهیز میکرد، تلاش کرد با به میدان آوردن مردم از بسته شدن فضای باز سیاسی جلوگیری کند،۳۰ خرداد ۱۳۶۰ آخرین فرصت برای به میدان آوردن نیروی مردمی بود.
در کتاب ارتش آزادیبخش آمده است:
«در هفنهها، روزها و لحظههای قبل از ۳۰ خرداد، مسیر حوادث نشان میداد كه تا آنجا كه به خمینی و رژیم ارتجاعیش مربوط می شود، همه چیز تعیین تكلیف شده است. خمینی شمشیر آخته را تا به آخر از غلاف بیرون كشیده و میخواست در لحظهی مناسب فرود آورد. تمامی گفت و شنودهای سیاسی و مسالمت آمیز با خمینی به پایان رسیده بود. از اینرو مجاهدین به آخرین تیر تركش سیاسی خود می اندیشیدند. باید آخرین اتمام حجت را با خمینی انجام میدادند. هیچ چیز جز یك تظاهرات عظیم مردمی نمیتوانست چنین نقش برجسته یی ایفا كند. اما این تظاهرات بمثابه سلاح بُرندهی سیاسی بایستی هرچه زودتر وارد میدان میشد. زمان بسیار تعیینكننده بود،حتی یك روز زودتر و یا یك روز دیرتر همه چیز را تغییر میداد». [۱۳]
۳۰ خرداد روز اتمام حجت مجاهدین با حاکمیت فرا میرسد، بیش از نیم میلیون تن از مردم تهران به تظاهراتی مسالمت آمیز دست میزنند اما با سرکوب خونین، حاکمیت روبرو شد، پیام خمینی مبنی بر سرکوب هر چه تمامتر و شلیک به تظاهرکنندگان از رادیو برای نیروهای دولتی و بخصوص پاسداران پخش شد، این پیام دستوری بی شکاف برای سرکوب تظاهر کنندگان بود. ارواند آبراهامیان در خصوص تظاهرات ۳۰ خرداد مینویسد:
«جمعیت زیادی در بسیاری شهرها ظاهر شدند… در تظاهرات تهران بیش از ۵۰۰هزار نفر شرکت کرده بودند… اخطار علیه تظاهرات بهطور مستمر از شبکهٔ رادیو تلویزیون پخش میشد… اعلام کردند تظاهر کنندگان محارب با خدا محسوب میشوند. حزباللهیها مسلح شده و با کامیونها آورده شده بودند… به پاسداران دستور شلیک داده شده بود. تنها در محدودهٔ دانشگاه تهران ۵۰ کشته، ۲۰۰ زخمی و ۱۰۰۰نفر دستگیر شدند. مسئول زندان اوین با خوشحالی اعلام کرد جوخههای اعدام ۲۳ تظاهر کننده، از جمله چند دختر نوجوان را اعدام کردهاند. دوران ترور آغاز شده بود».[۱۴]
۳۰ خرداد پایان مبارزه مسالمتآمیز سیاسی و شروع یک مقاومت مسلحانهی قهرآمیز بود، دیگر هیچ زبانی برای صحبت با حاکمیت باقی نمانده بود. اما اجرای این تظاهرات کار سختی بود، چون فضای سیاسی تقریباً بسته شدهبود.
مهدی ابریشمچی در این خصوص میگوید:
«روزهای آخر خرداد، ۲۴، ۲۵ و ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ خمینی هر کسی را که علیه رژیمش حرفی زد و هر کس را که در مقابل رژیم داعیه داشت با یک نهیب مجبور کرد که جا بزند... آنها اصلا خودشان به خیابان ها نیامدند، جز مجاهدین و میلیشیای مجاهد خلق که در روزهای قبل از ۳۰ خرداد در سراسر ایران و در شهرهای مختلف در تظاهرات شرکت می کردند و تلاش می کردند که فضا را از انجماد و اختناق در بیاورند... خمینی از اوایل سال ۶۰ به تدریج داشت تصمیم نهایی خودش را می گرفت. او باید هر نوع شکافی را در رابطه با سرکوب در دستگاه ولایت فقیه از بین می برد... تا بتواند حمله و هجوم خودش را برای قلع و قمع نیروهای آزادیخواه، یکپارچه و نهایی بکند. این جریان در سال ۶۰، در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد به نهایت خودش رسید و آن هم عبارت بود از حذف اولین رئیس جمهور رژیم خمینی که آن موقع بنی صدر بود».[۱۵]
مجاهدین دربارهی ۳۰ خرداد میگویند:
«واقعیت این بود كه طراحی ۳۰ خرداد، نه فقط بهلحاظ سیاسی، استراتژیكی و ایدئولوژیك بیشتر به یك معجزه شبیه بود بلكه بهلحاظ تاكتیكی نیز یك اثر بی نظیر بهحساب می آمد. تاكتیكی كه البته در اعماق، از ایمان مسعود به كارآیی نسل محبوبش یعنی میلیشیای قهرمان نشأت می گرفت. قلب تاكتیك این بود كه بدنهی سازمان و میلیشیا موتور محرك اولیه (موتور كوچك) را به هر قیمت و بدون اعلام علنی به حركت درآورند و سپس تلاش كنند مردم را به صحنهی تظاهرات بكشانند.
طبیعی بود كه یك فرماندهی متمركز و یك سازماندهی پیچیده میبایستی در صحنه حضور میداشت تا بلافاصله بعد از روشن شدن موتور كوچك، با ماكزیمم سرعت هواداران دورتر و مردم را به میدان بكشد. هم چنین تیمهای شناسایی برای انتخاب بهترین مسیر در صحنهی عمل، نیروهای جلودار متشكل از بدنهی سازمان و میلیشیا بهعنوان دماغهی تیز كشتی تظاهرات و بسیاری تمهیدات دیگر برای موفقیت این تظاهرات بینظیر باید سازمان داده می شد. برای این رستاخیز و قیام سیاسی، ۳۰ خرداد بهعنوان روز«ر» انتخاب شد».[۱۶]
شرایط ماقبل ۳۰ خرداد بسیار حساس و پیچیده بود، راهاندازی تظاهرات آن هم در ابعاد چند صد هزار نفری کاری دشوار یا شاید غیر ممکن به نظر میآمد، امکان اعلام پیشاپیش و علنی کردن آن ممکن نبود، چون همان نقاط مورد نظر برای تظاهرات توسط نیروهای حکومتی اشغال و بسته میشد.
در اینجا بود كه طبق معمول، مسعود شخصاً وارد میدان شد و طراحی و راه اندازی بزرگترین تظاهرات را بهدست گرفت. وی با برگزاری نشستهای طولانی با مسئولان و فرماندهان، همه چیز را با جزئیات آن طراحی كرد و به دست فرماندهان صحنه سپرد.[۱۷]
مهدی ابریشمچی از مسؤلان سازمان مجاهدین خلق ایران در خصوص تدارک تظاهرات ۳۰ خرداد گفت:
«اگر من بخواهم یک لحظه تاریخی را تشریح بکنم، نشست مرکزیت مجاهدین با حضور برادرمان مسعود بود که در باره این موضوع بحث و بررسی می شد که چه باید کرد؟... مسعود سئوال اصلی را مطرح کرد و گفت که اگر ما وارد ۳۰ خرداد شویم و رژیم همین طور که انتظار می رود، متقابلا وارد شود و تظاهرات مسالمت آمیز مردم را به رگبار ببندد، شما مسئولان مجاهدین چه کار می خواهید بکنید؟ تصمیمتان را پیشاپیش بگیرید تا در فردای ۳۰ خرداد حیران و سرگردان نمانیم. کسی که می خواست وارد ۳۰ خرداد شود، باید قدم بعد از ۳۰ خرداد را هم محاسبه می کرد. این همان جلسه ای بود که اتمام حجت مقدمتا در داخل مرکزیت مجاهدین و به دنبال آن در صفوف مجاهدین انجام گرفت».[۱۸]
بعد از ۳۰ خرداد سازمان مجاهدین خلق مبارزه قهرآمیز را آغاز کرد، مسعود رجوی پیشتر گفته بود «وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم».[۱۹]
با شروع مقاومت قهرآمیز سازمان مجاهدین خلق تاکتیک خودش را بر بیآینده کردن رژیم بنا کرد، در این خصوص مجاهدین میگویند:
«تاكتیك نظامی مجاهدین در آغاز مقاومت مسلحانه وارد آوردن ضربهی تعیین كنندهی اول بود. این تاكتیك انقلابی كه به شیوهی تهاجم مطلق صورت می گرفت، ضمن دسترسی به هدفهای مشخص نظامی، هدف سیاسی عمدهیی را نیز دنبال میكرد كه عبارت بود از بیآینده كردن رژیم خمینی. ویژگی مرحلهی تهاجمی اول این بود كه در آن مبارزهی مسلحانه با عملیات بزرگ آغاز شد و همین عملیات بود كه رژیم را بیآینده كرد. چرا كه این رژیم ضدتاریخی كه همواره در ساختار خود نازا و ابتر بود و قدرت بازسازی ضربههایی كه بر سازمان سیاسیش وارد می شد نداشت، در نتیجهی این تهاجمات صدماتی را متحمل شد كه هرگز نتوانست جبران كند و به همین دلیل بی آینده شد».[۲۰]
اما این تاکتیک در درون سازمان مجاهدین هم اثرات خودش را داشت، خود مجاهدین بر این باورند که:
«متقابلاً در همین دوران، سازمان مجاهدین از نظر نظامی تثبیت گردید. فراموش نكنیم كه مجاهدین در آستانهی ۳۰ خرداد بهطور عمده یك سازمان سیاسی و نیمه علنی بود. اگر چنین تهاجمی صورت نمی گرفت و اگر مجاهدین رژیم را ناگزیر از تدافع نمیكردند، نه فقط تبدیل سازمان سیاسی به نظامی محال بود بلكه به دشمن فرصت داده میشد كه به لحاظ نظامی و تاكتیكی بر مقاومت پیشی بگیرد و این عقبافتادگی برای مقاومت بسیار خطرناك بود. تا آنجا كه میتوانست حتی وجود فیزیكی مجاهدین و سایر نیروهای مبارز را به زیر علامت سؤال ببرد. اما در نتیجهی این ضربات، اكنون این دشمن بود كه در لاك دفاعی مطلق فرو رفته بود و این وضعیت تا چندین ماه نیز ادامه پیدا كرد. فرصتی كه برای انطباق سازمان مجاهدین با شرایط جدید بسیار مغتنم بود».[۲۱]
برخورد و درگیری بین نیروهای سازمان مجاهدین خلق ایران و نیروهای دولتی باعث شد که فضای جامعه بکلی میلیاریزه شده و سایه سنگین سرکوب دولتی همه جا دیده میشد، یک بار دیگر سازمان مجاهدین تلاش کرد با تظاهراتی این فضا را بشکند، ابتدا در نیمه شهریور ۶۰ یک تظاهرات مسلحانه به راه انداخت و تظاهرات بعدی در ۵ مهر ۱۳۶۰ بود که شعار «مرگ بر خمینی» را سردادند که در آن شرایط کار دشواری بود.
«آن روز خمینی در تمامیتش به پایان رسید و شعار «مرگ بر خمینی» با استقبال چشمگیری از سوی مردم روبهرو شد. و بدینترتیب آثار آن،كل جنبش مقاومت را ارتقا داد و راه پیشروی آن را هموار نمود».[۲۲]
یکی از تاکتیکهایی که سازمان مجاهدین در پیش گرفت، هدف قرار دادن نیروهایی بود که در سرکوب و دستگیریها دست داشتند، این تاکتیک را «ضربه به سرانگشتان اختناق» نامگذاری کردند.
«هنوز مقاومت مسلحانه یكساله نشده بود كه رژیم خمینی به تدریج دستگاه سركوب خود را بیش از پیش گسترش داد چرا كه او در عمل دریافت كه تنها تهدید جدی و واقعی برای بقای رژیمش مقاومت مسلحانهٌ انقلابی است. ... جنگ ایران و عراق نیز علاوه بر اینكه چتر لازم برای حذف سیاسی نیروهای انقلابی را فراهم میكرد،به رژیم امكان میداد كه دستگاه پلیسی و ارگانهای سركوب خود را بیش از پیش گسترش دهد و بودجهٌ كلانی از بیتالمال مردم را به آن اختصاص دهد.
به همین دلیل مقاومت ایران متقابلاًدر یكی از مراحل عملیات مسلحانه، ضربه به ماشین سركوب و سرانگشتان اختناقآفرین رژیم را هدف عملیات خود قرار داد. جلادان، شكنجهگران، عوامل تفتیش عقاید، جاسوسان و خبرچینان كه علاوه بر شركت در كشتار و شكنجهی مجاهدین،از بام تا شام با بهانههای مختلف به اذیت و آزار مردم بیگناه میپرداختند در معرض تهاجم بیامان تیمهای عملیاتی و واحدهای مقاومت قرار گرفتند».[۲۳]
همزمان با شروع مقاومت مسلحانه، مسعود رجوی دست به یک ابتکار عمل سیاسی زد و برای این که دستاورد سیاسی این عملیات نظامی در جایی متبلور بشود، شورای ملی مقاومت ایران راتأسیس کرد. در حقیقت آن روی سكهی بیآیندهكردن رژیم، معرفی شورای ملی مقاومت بهعنوان آلترناتیو دموكراتیك این رژیم بود. [۲۴]
سازمان مجاهدین از سال ۱۳۶۱ کم کم نیروهای خودش را به منطقهی کردی منتقل کرد، منطقهی کردستان شمالی یک منقطه تقریباً آزاد شده بود و میتوانست نقش پشت جبهه برای تدارک عملیات مجاهدین باشد. فعالیت نظامی مجاهدین در مناطق کردی ایران و عراق تا سال ۱۳۶۵ ادامه داشت. امضای قرارداد صلح بین دولت سابق عراق و شورای ملی مقاومت این امکان را برای مجاهدین فراهم آورد که بعد این که کردستان ایران با تهاجمات گستردت نیروهای دولتی ایران ناامن شد، بتوانند از خاک کردستان عراق استفاده کنند.
در سایه این قراداد صلح بود که مقر مسؤل شورای ملی مقاومت از فرانسه به بغداد انتقال یافت ، در این دوره سازمان مجاهدین نیروهایش را به عراق و قرارگاه اشرف منتقل کرد. مجاهدین عملیات خود را در توار مرری گسترش دادند.
نهایتاً در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ مسعود رجوی فرمان تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را صادر کرد.
نبردهای ارتش آزادیبخش
ارتش آزادیبخش ملی ایران به منظور تمرکز عملیات پراکنده پارتیزانی بوجود آمد، با آمدن مسعود رجوی به عراق در خرداد ۱۳۶۵ عملیات نظامی مجاهدین تمرکز پیدا کرد.
«از اوایل پاییز ۶۵ (حدود ۳ ماه پس از عزیمت مسعود رجوی)،یك كار فشردهی جابهجایی، سازماندهی، آموزش و پشتیبانی برای شكل دادن به این نیروهای رزمنده شروع شد و ۶ ماه بهدرازا كشید. اما این سرمایهگذاری وقتی در عملیات درخشان گردانهای رزمی بهبار نشست، برق شعف در چشمها درخشید.به زودی آوازهی رزم و دلاوریهای نیروهای آزادیبخش كه در همین گردانها سازمان یافته بودند در همهجا پیچید.این گردانها از نظر كمی و كیفی آن اندازه توانایی نظامی داشتند كه به چند پایگاه دشمن حمله كنند، آنها را تصرف كنند، اسیر بگیرند و غنیمت بهدست آورند. هر گردان دارای چند گروهان بود و توان رزمی گردان در تهاجم همزمان گروهانها به چندین موضع و پایگاه دشمن عمل میكرد. گردانهای رزمی در اسفندماه ۶۵، عملیات خود را در نوار مرزی شروع كردند.این عملیات از منطقهی مرزی سردشت و مریوان در مرز كردستان شروع شد و سپس در منطقههای سرپلذهاب، قصرشیرین، ایلام، گیلانغرب، مهران، دهلران و موسیان امتداد یافت. گردانهای رزمی خوش درخشیدند و راهگشا بودند.آنها ظرف ۴ماه (از اسفند۶۵ تا خرداد ۶۶) ۴۵ رشته عملیات موفق انجام دادند. در مقایسه با دورههای پیشین عملیات پارتیزانی، این سلسله عملیات با كمیت انبوه رزمنده و كیفیت بالای نظامی و برتری مطلق در صحنه،بیلان شگفتانگیزی بود كه قبل از همه دشمن را گیج و مبهوت كرده بود. اكنون یك عامل نظامی جدی و تعیینكنندهكه عملیاتش تأثیر دامنهداری بر روحیهی نیروهای دشمن میگذاشت وارد صحنه شده بود».[۲۵]
اما هر ارتش به الزاماتی نیاز داشت از جمله قرارگاههای پشتیبانی، لباس فرم یکدست، سلاح و تجهیزات و آموزش.
قرارگاههای فرماندهی یكی از الزامات جدی جنگ آزادیبخش تشكیل بود. این قرارگاهها شامل محل استقرار فرماندهی و نیروهای رزمنده،محل آموزش، محل نگهداری سلاح و جنگافزار و بالاخره تداركات و پشتیبانی بود.
« به دستور فرمانده كل ارتش آزادیبخش و با نظارت مستقیم مریم رجوی جانشین فرمانده كل ارتش، بهرهبرداری از قرارگاهها تنها در صورتی مجاز بود كه تمامی الزامات زیستی با رعایت استانداردهای مشخصشده در آنجا فراهم باشد. فراهم كردن این امكانات برای قرارگاهی كه در دشتهای سوزان و روی ماسههای روان ساخته میشد واقعاً كار دشواری بود اما بههرحال حداقلهای زیر طبق استانداردهای «طرح و پروژه» ارتش آزادیبخش میبایستی تاٌمین میشد:
آسایشگاههای مناسب، سالن غذاخوری، سالن اجتماعات و فوق برنامه، سالن و امكانات ورزشی، آشپزخانه بهداشتی، سیستمهای حرارتی و تهویهی مطبوع، آب آشامیدنی، حمام ، نمازخانه و فضای سبز. امكانات زیستی در این قرارگاهها از دید خبرنگاران خارجی كه گاه برای بازدید و تهیه گزارش می آمدند شگفت انگیز مینمود. واقعیت این بود كه بسیاری از رزمندگان ارتش آزادیبخش، فارغالتحصیلان یا دانشجویان رشته های مختلف علمی و فنی از دانشگاههای اروپا وآمریكا و یا دانشگاههای ایران بودند. كار مهندسی، آرشیتكتور و سپس بنایی و كارگری توسط خودشان انجام میشد. این داوطلبان با بهكارگیری ذوق و ابتكارات تخصصی از امكانات و مواد خام محلی حداكثر استفاده را بهعمل می آوردند. پارهیی از امكانات نیز از طریق هواداران جنبش مقاومت از كشورهای خارج ارسال میشد». [۲۶]
گردانهای رزمی پایهی ارتش نوپای آزادیبخش ملی ایران بود، اما این واحد رزمی جای خود را به تیپهای رزمی داد و ارتش آزادیبخش بر پایه تیپهای رزمی شکل جدیدی یافت.
- نخستین عملیات یک تیپ رزمی در مهرماه ۱۳۶۶ در منطقه مرزی مریوان انجام شد که طی آن ارتش آزادیبخش توانست کنترل ۸۰ کیلومتر مربع را بدست بگیرد، ۳۸ پایگاه نیروهای دولتی ایران به تصرف درآمد و ۴۰۰ نفر از نیروهای نظامی دولتی کشته یا زخمی شدند، و ۱۰۸ نفر به اسارت درآمدندغنیمتهای جنگی قابل توجهی از جمله ۱۱خودروی نظامی و ۲ عراده توپ به دست رزمندگان ارتش آزادیبخش افتاد.
- عملیات دیگر در قالب تیپ در ارتش آزادیبخش در منطقه عین خوش در غرب دزفول انجام شد، در این عملیات کلیه مواضع یک گردان زرهی از لشکر ۱۶ زرهی قزوین به تصرف ارتش آزادیبخش در آمد، ۳۰۰ تن کشته و زخمی شدند و ۹۹ تن به اسارت درآمدند، در این عملیات ۱۱ تانک چیفتن و تعدادی خودرو نظامی منهدم شد.
- عملیات بعدی در مرز خسروی بود، در این عملیات ۲۵ پایگاه نیروهای دولتی به تصرف درآمد یا بکلی نابود شد، ۲۴۸ نفر از نیروهای نظامی دولتی کشته یا مجروح شدند و ۳۷ تن به اسارت در آمدند در این عملیات ۴ دستگاه تانک منهدم شد و یک دستگاه تانک به غنیمت گرفته شد.
- عملیات دیگری در قالب تیپ در تاریخ اول آذر ۱۳۶۶ در منطقه مهران انجام شد تیپ ۳۷ زرهی شیراز و گردان قائم سپاه پاسداران مورد حمله قرار گرفتند، ۳۵۰نفر از نیروهای نظامی کشته و یا زخمی شدند و ۶۲ نفر به اسارت درآمدند، و میزانی غنیمت جنگی نصیب نیروهای مهاجم شد.
- منطقه پیرانشهر هدف یکی دیگر از عملیات در قالب تیپ ارتش آزادیبخش بود، تلفات نیروهای دولتی در این عملیات بیش از ۳ هزار کشته و زخمی بود که رقم قابل توجهی بود، همچنین در این عملیات ۳۱۰ تن به اسارت در آمدند.
- عملیات دیگری که در قالب تیپ توسط ارتش آزادیبخش انجام شد عملیات کوشک بود، در این عملیات ۲ گردان از نیروهای لشکر ۹۲ زرهی ارتش ایران با تمام مواضع و تجهیزاتش منهدم شدند، ۲۲۰ تن کشته و زخمی و ۳۲ تن به اسارت درآمدند.
هفتهنامهی میدلایست بینالمللی طی تفسیری درباره این عملیات نوشت:
«موقعیت جغرافیایی درگیری ارتش آزادیبخش در جنوبغربی اهواز و در نزدیكی شاهراه استراتژیكی بین اهواز و سوسنگرد به این معنی است كه مجاهدین میبایست از خطوط دفاعی بسیار پرتجمع، در بخش بسیار حساسی از جبههی جنوب عبور كرده و جنگ را به پشت خطوط نیروهای خمینی كشانده باشند».[۲۷]
بعد از موفقیتهایی که ارتش آزادیبخش در عملیات در قالب تیپ داشت، مسعود رجوی به عنوان فرماندهکل ارتش آزادیبخش تصمیم گرفت عملیات ارتش آزادیبخش، با تمرکز بیشتر انجام شود و تمام ارتش آزادیبخش تحت عنوان فرماندهی کل وارد عملیات بشود. سه عملیات نظامی آفتاب و چلچراغ و فروغ جاویدان در قالب کل ارتش آزادیبخش انجام شد.
عملیات آفتاب اولین عملیاتی بزرگی بود که تمام ارتش آزادیبخش در آن شرکت میکردند.
عملیات آفتاب
عملیات آفتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران اولین کارزار نظامی این ارتش برای اجرای یک عملیات در سطح فرماندهی کل با شرکت همهی نیروهایش بود. طرح عملیات برای جبههیی به طول ۳۰ کیلومتر طراحی شدهبود. ارتش آزادیبخش ملی در قالب ۱۵ تیپ وارد این عملیات نظامی شد، فرماندهی عملیات مستقیماً بر عهده مسعود رجوی فرمانده کل ارتش آزادیبخش بود.
این عملیات در منطقه غرب شوش محل استقرار لشکر ۷۷ خراسان انجام شد.
در عملیات ۹ گردان از نیروهای لشکر ۷۷ خراسان متلاشی شدند، ۳۵۰۰ نفر کشته و مجروح شدند، و ۵۰۸ نفر هم به اسارت درآمدند.
در کتاب ارتش آزادیبخش دستاوردهای این عملیات برای ارتش آزادیبخش شامل موارد زیر میباشد:
- دهها تانك ، خودروی زرهی و جنگافزار سنگین منهدم گردید و ۴ فروند تانك سالم به غنیمت گرفته شد و به پشت جبهه انتقال یافت. شماری توپ، و توپ ضدهوایی، خودرو و انبوهی سلاحهای سنگین و سبك و دیگر غنائم و تجهیزات ذیقیمت به دست رزمندگان آزادی افتاد.
- جادهٌ استراتژیكی فكه ـ چنانه در غرب دزفول و نیز قسمتی از جادهٌ بینالمللی دزفول ـ العماره به تصرف جنگاوران ارتش آزادیبخش درآمد.
- ارزش جنگافزار، تجهیزات، مهمات و امكانات منهدمشده بیش از ۱۰۰ میلیون دلار ارزیابی شد.
- چندین هزار سنگر فرماندهی، اجتماعی، انفرادی، نگهبانی، آتشباری و مخابرات و بیش از ۱۰۰ زاغهی مهمات و ۱۲ انبار بزرگ تداركاتی به دست رزمندگان ارتش آزادیبخش افتاد و بخشی از آنها منهدم گردید.[۲۸]
در این عملیات تیپ زنان ارتش آزادیبخش به طور مستقل وارد عمل شدند و این اولین بار بود که تیپ زنان بطور مستقل وارد عملیات میشد.
این عملیات بازتاب رسانهای در سطح جهانی داشت، روزنامه دیلی اکسپرس در این باره نوشت:
«این نبرد، بزرگترین شكستی بود كه آخوندها از ارتش رشدیابندهی رزمندگان دریافت كردند… تاكنون رژیم تهران بهطور عمده خسارتهای وارده توسط رزمندگان را به دلیل هراس از تقویت شدن مخالفتهای رو به رشد در پایتخت كماهمیت جلوه میداد».[۲۹]
لشکر ۷۷ خراسان یکی از لشکرهای قوی و کار آمد ارتش دولتی ایران بود و یکی از زبدهترین لشکرها به شمار میرفت، این لشکر را «لشکر همیشه پیروز ۷۷» مینامیدند.
فهرستی از غنایم عملیات آفتاب:
- ۴ فروند تانك ام.۴۷ با مسلسلها و كلیهٌ تجهیزات مربوطه
- یك دستگاه نفربر زرهی
- یك دستگاه مینی كاتیوشا
- ۵ توپ ۱۰۶ میلیمتری
- ۱۰ تفنگ ضدتانك ۸۲ میلیمتری اسپیجی۹
- دو قبضه ضدهوایی ۴ لول و تكلول
- ۴۵ قبضه خمپارهاندازهای ۱۲۰، ۸۱ و ۶۰میلیمتری
- ۴۱ قبضه تیربارهای سنگین و نیمهسنگین از نوع دوشكا، كالیبر۵۰ و امژـ۳
- ۷۰ قبضه موشكانداز آرپیجی۷ و ۵۰۰ موشك آرپیجی
- ۱۰ قبضه نارنجكانداز
- بیش از ۷۵۰ قبضه تفنـگهای ژـ۳ و كلاشینكف
- ۱۱ دستگاه جیپ فرماندهی
- ۴ دستگاه انواع خودرو از جمله كامیون ده تن
- ۳۰ دستگاه بیسیم پیآرسی، بیش از صد دستگاه تلفن سانترال و تلفن صحرایی
- ۳ دستگاه دوربین تلسكوپی بزرگ شب
- ۳ دستگاه دوربین تلسكوپی بزرگ دیدبانی
- ۷ دستگاه دوربین شب
- ۲ دستگاه آمبولانس
- ۲۵ دستگاه دوربین روز
عملیات چلچراغ
عملیات چلچراغ روز ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ در ۴ محور به طول ۵۰ کیلومتر شروع شد، منطقهی عملیاتی از شمال به ارتفاعات گچ و ارتفاعات كولك (در منطقهی كانیسخت واقع در جنوب صالحآباد ایلام)، از جنوب به ارتفاعات قلاویزان (واقع در جنوب شهر مهران)، از شرق به سهراهی دهلران ـ مهران و از غرب به مرزهای بینالمللی ایران و عراق منتهی میشد.
ارتش آزادیبخش در گزارش خود اعلام کرد که در مجموع ۲۲ تیپ رزمی در این عملیات حضور داشتند.[۳۰]
ساعتهای نخستین این عملیات برای نیروهای ارتش آزادیبخش ملی ساده نبود، آنها با حجم آتش سنگین نیروهای دولتی مواجه شدند.
«نخستین ساعتهای عملیات چلچراغ بهراستی صحنههای شكوهمند و حماسی ایمان و ارادهی نسلی بود كه توانست فراتر از تمام ابزار و ادوات و سلاحهایش با پاكبازی و جسارتی بیمانند،با چنگ و ناخن در زیر باران مداوم بمب و موشك و كاتیوشا و در میان هزاران هزار انفجار پیدرپی میدانهای گستردهی مین،پس از ۵ ساعت مقاومت و درگیری، سرانجام خطوط دشمن را درهم بشكند و در سپیدهدم از نخستین خاكریزها و استحكامات عبور كند».
تاکتیک ارتش آزادیبخش در این عملیات توسط فرماندهان آن «پرش شیر» نام گرفت، این تاکتیک به این شیوه بود که بلافاصله پس از عبور از خط دفاعی نیروهای دولتی ایران، نیروی مهاجم مستقیم مرکز لشکر را هدف قرار میداد، و برای تسخیر آن اقدام میکرد و سپس از پشت خطوط دفاعی نیروهای دولتی پاکسازی را آغاز میکردند، این تاکتیک در عملیات چلچراغ موفق بود.
تاکتیک پرش شیر را خود مجاهدین این طور تعریف میکنند:
«ارتش آزادیبخش، ارتشی است نوین و به همین دلیل یكی از ابعاد برتری آن بر دشمن اولویت كیفیت بر كمیت است. این برتری در تمامی زمینهها در عالیترین سطح در ارتش آزادیبخش آفریده شده است. پرش شیر بروز عالیترین كیفیت در تاكتیك است كه در نبرد چلچراغ و فتح مهران صحت و راهگشایی خود را در عمل به اثبات رساند و فیالواقع نمود برتری تاكتیك ارتش آزادیبخش بر نیروهای رژیم خمینی بود. رهنمود «پرش شیر» در یك كلام این است كه:
پس از شكستن خط، به جای درگیری با اولین نیروهای دشمن و پاكسازی مرحله به مرحلهی یك جبههی گسترده، مانند نیزه جبهه را بشكاف و خود را به قلب دشمن یعنی مركز فرماندهی نیروهایش برسان و قلب نیروهای دشمن را تارومار كن و فقط با نیروهایی درگیر شو كه سر راه پرش شیر و حركت نیزه قرار میگیرند. آنها را از سر راه دور كن. وقتی مركز فرماندهی دشمن درهم ریخته شد، آنگاه با نیروی بسا كمتری یكانهای بیسر را جارو و منطقه را پاكسازی كن».[۳۱]
این عملیات ۳ روز به طول کشید، مقر لشکر ۱۶ زرهی قزوین به تصرف ارتش آزادیبخش در آمد، روز یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۶۶ شهر مهران هم توسط نیروهای ارتش آزادیبخش تسخیر شد.
لشکر ۱۱ سپاه پاسداران مركب از ۹ گردان پیاده، زرهی، ادوات و توپخانه از بین رفت و مركز فرماندهی آن تصرف شد.
مجموع نیروهای دولتی در این منطقه ۱۶ هزار تن بود که ۸ هزار تن از آنان کشته و زخمی شدند و ۱۵۰۰ تن نیز به اسارت درآمدند، هوانیروز نیروهای دولت ایران به نیروهای مهاجم حمله کردند که یک هلیکوپتر از نوع کبری مورد اصابت قرار گرفت و سرنگون شد، بعد از آن نیروهای دولتی ایران تا ۳ هیچ اقدام نظامی خاصی در این منطقه نداشتند.
دو تن از افسران ارشد ارتش ایران پس از اسارت به دست ارتش آزادیبخش گفتند:
«ما دیدیم كه ارتش آزادیبخش برخلاف عملیات گذشتهاش اینبار در روز هم مثل ارتشهای استاندارد وارد عمل شد. و در مواضعی كه تصرف كرده بود مستقر شد.
وقتی در اتاق عملیات خبر رسید كه تهاجم را ارتش آزادیبخش آغاز كرده همه دچار شوك شدند. همه میدانستند كه عملیات موفق خواهد شد و آن طرفی كه مسلماً شكست خواهد خورد خود ما هستیم.
برای آنچه ارتش آزادیبخش انجام داد در ارتش كلاسیك به نیرویی معادل یك سپاه (۶ لشكر) و شامل ۱۸ تیپ،۶۰۰ تانك و ۳۶۰ توپ نیاز هست.
رسیدن این خبر كه ارتش آزادیبخش به ما تهاجم كرده است، به دلیل اینكه میدانستیم رزمندگانش ازخودگذشتگی بیش از حدی دارند، فرماندهان را در سردرگمی فرو برد».[۳۲]
با توجه به نزدیک شدن ۳۰ خرداد روز شروع مقاومت مسلحانه مجاهدین علیه دولت ایران و همچنین بر اساس شواهد و قرائن نیروهای دولت ایران اعم از ارتش و سپاه پیشبینی عملیات بزرگی در منطقه را داشتند، به همین دلیل ارتش ایران یك گردان تكاور از لشكر ۵۸ ذوالفقار و یك تیپ را نیز برای پشتیبانی به منطقهی عمومی مهران فرستاده بود.
«بعد از شروع تهاجمات ارتش آزادیبخش سرهنگ یعقوب علیاری فرمانده قرارگاه غرب ارتش اران نیز به مقر لشكر ۱۶ جهت كنترل و فرماندهی صحنه آمد. همچنین بعد از شروع عملیات، رفسنجانی، حسنیسعدی كه در آن وقت فرمانده نیروی زمینی بود را همراه با معاونین عملیاتی خود به منطقهی درگیری فرستاد. سردمداران رژیم درصدد بودند به هر صورت كه شده از سقوط لشكر ۱۶ جلوگیری كنند. بهطوریكه بعد از شروع نبرد گروه هوانیروز كرمانشاه،تعدادی از هلیكوپترهای خود را به منطقهی ایلام جهت پشتیبانی نیروهایش فرستاد. اما بهرغم تمام این تلاشها ارتش آزادیبخش توانست كمتر از ۱۲ ساعت تمام منطقه را تصرف نموده و دشمن را در منطقه پاكسازی نماید و به این ترتیب تلاشهای مذبوحانهی رژیم نتوانست از شكست كامل او جلوگیری كند».[۳۳]
یک هیأت ۴۰ نفره از مطبوعات در منطقه عملیاتی مهران حضور پیدا کردند و نتیجه این عملیات ارتش آزادیبخش را به دنیا گزارش دادند.
در این عملیات ارتش آزادیبخش غنائم جنگی قابل توجهی بدست آورد، فهرستی از غنائم چلچراغ:
- ۵۴ فروند تانك كه بخش عمدهی آن را تانكهای پیشرفتهی چیفتن و تانكهای شناسایی اسكورپیون تشكیل میداد.
- ۴۸ دستگاه خودروی زرهپوش كه ۱۳دستگاه آن خودروهای ویژهی فرماندهی بود.
- ۳۳ قبضه توپ از جمله توپهای ۱۳۰ میلیمتری و توپهای پیشرفتهی خودكششی ۱۵۵ میلیمتری.
- ۳ دستگاه خودروی زرهپوش مجهز به توپهای راداری شلیكا.
- صدها قبضه از انواع سلاحها شامل توپ ۱۰۶ میلیمتری، موشكاندازهای مینیكاتیوشا، مالیوتكا، تاو، دراگون و خودروهای حامل آن.
- صدها دستگاه خودروهای مختلف مخابراتی،ترابری، مهماتبر، آبرسانی، حمل و نقل، آمبولانس،كامیون و جیپهای نظامی.
- هزاران قبضه سلاحهای سبك و نیمهسنگین انفرادی و اجتماعی و خمپارهاندازهای ۶۰ و ۸۱ و ۸۲ و ۱۲۰میلیمتری.
- دههاهزار قلم از انواع تجهیزات مخابراتی و نظامی، دوربینها و وسایل ویژهی نظامی.
- و انبوه اسناد و مدارك محرمانه یا بهكلی سرّی از فرماندهان دستگاه جنگ در ارتش و سپاه ایران.
این عملیات یکی از عملیات موفق ارتش آزادیبخش بود که باعث بهت و تعجب خبرنگاران در صحنه بود.
« عملیات بزرگ چلچراغ، سرفصل ورقخوردن صفحهیی از تعادل قوا میان مقاومت ایران و رژیم خمینی شد. صفحهیی كه از آن پس تنها یك نبرد را در پیش روی مقاومت عادلانهی مردم ایران و ارتش آزادیبخش میگذاشت: نبرد برای فتح تهران،بیجهت نبود كه فاتحان مهران تنها شعارشان این بود كه: امروز مهران ـ فردا تهران».[۳۴]
از نگاه دیگران
مجاهدین بعد از تعیین تکلیف صحنه عملیات، تعدادی از خبرنگاران را به محل عملیات بردند، آنها گزارشهای مختلفی تهیه و ارسال کردند.
بخشی از حرفهای خبرنگاران در صحنه، در کتاب ارتش آزادیبخش آمده است:
آنها از جمله گفتند: «آنها (ارتش آزادیبخش) ناظران غربی را مبهوت كردند و بر سر میز تعیین سرنوشت ایران صاحب كرسی شدند». همچنین از «حجم گیجكنندهی غنایم» و از «ارتش فوقالعاده باانگیزه» و «اپوزیسیون بیش از همیشه قوی و بیش از همه جدی» سخن گفتند.حضور یك هیأت 40 نفره از خبرنگاران و گزارشگران رسانه های بین المللی در شهر آزادشده مهران، خود هر چه بیشتر اهمیت این پیروزی را منعكس كرد.[۳۵]
دو تن از افسران ارشد ارتش ایران که در این عملیات به اسارت ارتش آزادیبخش درآمدند، در مصاحبه خود درباره عملیات چلچراغ گفتند:
ـ «ما دیدیم كه ارتش آزادیبخش برخلاف عملیات گذشتهاش اینبار در روز هم مثل ارتشهای استاندارد وارد عمل شد. و در مواضعی كه تصرف كرده بود مستقر شد.
ـ وقتی در اتاق عملیات خبر رسید كه تهاجم را ارتش آزادیبخش آغاز كرده همه دچار شوك شدند. همه میدانستند كه عملیات موفق خواهد شد و آن طرفی كه مسلماً شكست خواهد خورد خود ما هستیم.
ـ برای آنچه ارتش آزادیبخش انجام داد در ارتش كلاسیك به نیرویی معادل یك سپاه (6لشكر) و شامل 18تیپ،600تانك و 360توپ نیاز هست.
ـ رسیدن این خبر كه ارتش آزادیبخش به ما تهاجم كرده است، به دلیل اینكه میدانستیم رزمندگانش ازخودگذشتگی بیش از حدی دارند، فرماندهان را در سردرگمی فرو برد».[۳۶]
عملیات فروغ جاویدان
فروغ جاویدان آخرین عملیات ارتش آزادیبخش ملی ایران بود، هنوز یک ماه از عملیات چلچراغ ارتش آزادیبخش نگذشته بود که در روز ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ ناگهان خمینی قطعنامه آتش بس را پذیرفت، در حالی که روز ۱۴ تیر گفته بود «تا خشت آخر تهران، ایستاده و میجنگیم!»[۳۷]
https://www.mojahedin.org/i/news/164149
دشمنان، توطئههای واقعاً گستردهیی را طرحریزی کرده بودند؛ چون مجاهدین قبل از عملیات فروغ جاویدان، در مهران، عملیاتی بهزعم خود موفقیتآمیز انجام داده بودند و شعار ”امروز مهران فردا تهران“ را هم یکی دو ماه قبل، مطرح کرده بودند. بنابراین، با در اختیار گرفتن انواع سلاحهای سنگین و نیمه سنگین همچون نفربر و غیره، خود را سازماندهی کرده بودند. پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام، تمام این توطئهها را خنثی کرد».
اسماعیل احمدی مقدم فرمانده وقت نیروی انتظامی ایران:
«صبح رفته بودم قبل از آمدن آقای هاشمیرفته بودم کله داوود، دشت ذهاب دست عراقیها بود کله داوود خط ارتش بود از آنجا وضع را دیدم و و دیدیم که عراقیها دارند واقعاً عقبنشینی میکنند من داشتم گزارش به آقای هاشمی میدادم برادری بود بهنام سردار امیر نوحی که الآن هم در سپاه هستند زنگ زد به من از کرند و گفت آقا آمدند از کله داوود رد شدند. پاتاق از اون تنگه رد شدند آقا چطور میگی؟!. ما یک گردان احتیاط فرستاده بودیم بچههای تیپ 57، سردار نوری بچههای لرستان بودند، دکل ماکرویو بالای پاتاق...
با اون تماس گرفتیم گفت از آنجا هم رد شدند گفتیم آقای نوری پس تو چرا درگیر نشدی؟ گفت آقا ما دیدیم که یک ستونی میرفت اون بالا، یک کیلومتر با جاده فاصله داشتیم تا خودمان را برسانیم به جاده ستون رفت آنقدر سرعت داشت. آقای امیر نوری زنگ زد که گفت از کرند هم رد شدند به کرند رسیدند گفت من در کرند هستم اینها به دشت کرند رسیدند.
این عراقیها این سرعت، سرعت 80 کیلومتر چطوری با این سرعت میایند... ... ...
همه مونده بودند در یک بهتی که اینها کی هستند عین اینکه یک نیروی احتیاط سپاه داره میاد.
آقای هاشمی به من گفت برو اونجا یک کاریش بکن... ..
وقتی من راه افتادم تا گردنه حسن آباد راهبندان بود... .
ما رفته بودیم اسلامآباد دیدیم که اسلامآباد در حال سقوط است نیروها هم دیگه انسجام ندارند..»[۳۸]
خمینی: «اینجا نقطه شکست و پیروزی اسلام یا کفر است. باید متر به متر بجنگید» (تلویزیون رژیم 5مردادماه 1386).
ولایتی: «تلخترین روز در طول 16سال» وقتی بود که در نیویورک، قبل از ملاقات با دبیرکل وقت سازمان ملل ”همین که من نشستم، دیدم که یک تلکس به من دادند که در آن نوشته شده بود منافقین به ایران حمله کرده و کرند و اسلامآباد غرب را تصرف کردهاند و پشت دروازههای کرمانشاه هستند، در حالی که ما رفته بودیم تا برای آتشبس صحبت کنیم. خلاصه این تلخترین روز در طول ۱۶ سال عمر کاری من بود... ..
در رابطه با تلخترین خاطره، مسألهای به یادم آمد که شاید خیلی دیپلوماتیک و بهداشتی نباشد ولی برایتان میگویم شاید که جالب باشد. در آن موقعی که تلکس را به من دادند آن قدر ناراحت شدم که، من سیگار نمیکشیدم، از یکی یک سیگار گرفتم و این سیگار را تا ته کشیدم که به فیلتر رسید و حتی فیلترش را هم کشیده بودم ولی خودم متوجه نشدم که دارم فیلتر سیگار را میکشم!» (روزنامهایران -18تیرماه 1386)
رفسنجانی، 1مرداد 78 در اشاره به قیام دانشجویان و مردم تهران در 18تیر78: حرکت ضدانقلاب در این مقطع شبیه به مرصاد بود. مرصاد منافقین. همین منافقین وقتی که دیدند امام دستور پذیرش قطعنامه را داد... وقت را مناسب دیدند که داخل ایران بشوند برای اهدافی که ده سال دنبالش بودند. آمدند در مرصاد. عملیات مرصاد را راه انداختند ، خودشان را تا نزدیکی کرمانشاه رساندند.
آخوند جوادی املی: همانهایی که عملیات مرصاد را علیه اسلام تحمیل کردند در چند کیلومتری کرمانشاه یا قصر شیرین آمادهاند.
فرمانده کل پاسداران رژیم: ساعت11 شب به 30کیلومتری کرمانشاه رسیدند! قصد داشتند زندانها را تسخیر و زندانیان را آزاد کنند!
ـ آخوند فلاحیان: 10هزار نیرو وارد عمل کردند… خطر مرتفع نشده است!
ـ سرتیپ پاسدار غلامعلی رشید: فرمانده کل پاسداران هم «تفنگ بهدست» در صحنه بود!
ـ سرتیپ پاسدار همدانی: در طول هشتسال جنگ اینچنین عملیاتی انجام نداده بودیم.
ـ آخوند زرندی امامجمعهٴ وقت کرمانشاه: «مرصاد یک پدیده استثنایی بود. آنها (ارتش آزادیبخش) چه فکر میکردند که این حرکت را دنبال میکردند. جای سؤال است، چه فکر میکردند که حرکت کردند، با شتاب و با سرعت هم داشتند میآمدند. به گونهیی که ظاهر حرکتشان بیانگر این بود که اینها پیروز خواهند شد. به تهران هم خواهند رسید... خیلی شتاب داشتند. خیلی عجله داشتند... آمدند و آمدند و آمدند و آمدند و ما یکموقع متوجه شدیم که نزدیک استانند!»
پاسدار سرلشکر رحیم صفوی، سرکرده پیشین سپاه پاسداران: «منافقین در یک طراحی نظامی، برای تصرف و تسخیر هر یک از شهرهای ایران زمانبندی کرده بودند. باید طبق این جدول زمانبندی شده هر چند ساعتی یک شهر را بهتصرف درمیآوردند!. … مجاهدین همراه با تانک، توپخانه و پدافند هوایی آمده بودند!».
اما همین غنیمتهای چشمگیر در برابر ضربههای هولناكی كه ارتش آزادیبخش به ماشین جنگ و سركوب رژیم وارد كرده بود چیزی به حساب نمیآمد.چرا كه ضربه ها موجودیت كل رژیم را به خطر انداخته بود. تا آنجا كه پس از آخرین نبرد این دوره یعنی عملیات چلچراغ و فتح شهر مهران، خمینی دستهایش را به نشانهٌ تسلیم بالا كرد و جام زهر آتشبس را سر كشید.اما در عملیات بزرگ فروغ جاویدان كه بلافاصله پس از آتشبس انجام گرفت، بهراستی كه ارتش آزادیبخش میرفت تا كار را یكسره كند.در این عملیات كبیر كه خمینی تهدید سرنگونی را از هر نظر جدی میدید، تمامی دار وندارش را به میدان آورد.55هزار تلفات از زبدهترین نیروهای خمینی، كه در میانشان صدها فرمانده بیجانشین پاسدار وجود داشت، تنها بخشی از خسارتهای دشمن بود.«فروغ جاویدان» تصویر سرنگونی خمینی را در دسترس تودههای مردم قرار داد و جادوی دیو ارتجاع را در افكار عمومی دنیا باطل كرد. پیامدهای «فروغ جاویدان» بهزودی در تعادل قوای جدید منعكس شد و میز توطئهٌ ارتجاعی ـ استعماری برای سوزاندن تنها آلترناتیو دموكراتیك را واژگونه كرد. رهگشاییهای آن قطعاً در نبرد نهایی نیز بسا بیشتر و بیشتر بارز و بارور خواهد شد. رژیم خمینی همهساله با برگزاری «مراسم مرصاد» برای سرنگوننشدن خودش در عملیات فروغ جاویدان جشن میگیرد و دعا و شكرگزاری میكند.
ارتش آزادیبخش از عملیات فروغ جاویدان تا عملیات مروارید
بحران خلیج فارس در سال ۱۹۹۰ تا عملیات مروارید
عملیات مروارید
عملیات مروارید۱
عملیات مروارید ۲
تبدیل ارتش آزادیبخش ملی ایران به ارتش زرهی
آموزش
آموزش زرهی برای زنان
تشکیل دانشکدهی فرماندهی و ستاد
ایجاد واحد هوانیروز
پشتیبانی و لجستیک
رژه بزرگ
ورود زنان به سلسله مراتب فرماندهی در ارتش آزادیبخش
نقش زنان در عرصه فرماندهی ارتش آزادیبخش
مسؤلیت پذیری زنان در ارتش آزادیبخش
تجربه منحصر بفرد در ارتش آزادیبخش
مانورهای ارتش آزادیبخش
مانورهای ششگانه ارتش آزادیبخش
مانور سیمرغ، تمرینی برای سرنگونی دولت تهران
حمله آمریکا به عراق و اشغال عراق
توافق نامه آتشبس با نیروهای آمریکایی
توافق گردآوری سلاحها و تمرکز نیروها
آلبانی و تعیین استراتژی هزار کانون شورشی برای سرنگونی دولت تهران
پانویس
- ↑ اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران ۱۳ اسفند ۱۳۵۷
- ↑ سخنرانی مسعود رجوی بر سر مزار دکتر محمد مصدق- ۱۴ اسفند ۱۳۵۷
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه ۷۵ چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه ۳۷ چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه 12 چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه 22 چاپ ۱۳۷۴
- ↑ دیباچه بیانیهی جهانی حقوق بشر
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه ۲۰ چاپ ۱۳۷۴
- ↑ روزنامه عصر آزادگان تاریخ ۱۴ دی ۱۳۷۸
- ↑ کتاب ارتش آزاديبخش ملي ايران_۱۳۷۴ صفحه ۴۷
- ↑ کتاب ارتش آزاديبخش ملي ايران_۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی - چاپ ۱۳۷۴
- ↑ ارواند آبراهامیان کتاب «مجاهدین ایران» صفحات ۲۱۸–۲۱۹
- ↑ وبسایت بیبیسی فارسی
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران - چاپ ۱۳۷۴
- ↑ وبسایت بیبیسی فارسی
- ↑ سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ مجاهدین خلق در دانشگاه تهران- ۱۰ بهمن ۱۳۵۸
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴ صفحه ۳۷
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴ صفحه ۳۸
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ سال ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴ صفحه ۵۴
- ↑ هفتهنامه میدل ایست بینالمللی
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
- ↑ روزنامه دیلی اکسپرس ۱۲ فروردین ۱۳۶۷
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ سال ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴
- ↑ مصاحبه با سرهنگ غلامرضایی رئیس ستاد لشكر۱۶ زرهی قزوین و سه تن دیگر از فرماندهان این لشکر ـ نشریهی اتحادیهی انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج كشور ـ ۱۰ تیر۱۳۶۷ شمارهی ۱۴۲
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴
- ↑ کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران - چاپ ۱۳۷۴
- ↑ مصاحبه با سرهنگ غلامرضایی رئیس ستاد لشکر ۱۶ زرهی قزوین- نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج کشور- ۱۰ تیرماه ۱۳۶۷
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ برنامه تلویزیونی شناسنامه شبکه سه تلویزیون دولتی ایران ـ ۴مرداد ۹۲