کاربر:Javad/3صفحه تمرین
توتالیتاریسم، عموما به حکومتهایی نسبت داده میشود که با استفاده از ایجاد وحشت و زور در جامعه حکومت میکنند. حکومت توتالیتر به رژیمهایی اطلاق میشود که با استفاده از قدرت با اصل ایجاد وحشت در جامعه، در کلیه امور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی به شکلی انحصاری و با ایجاد فضای خفقان، دخالت میکند و اهداف حکومت خود را به پیش میبرد. نظامهای توتالیتر با اهرم قانونی که خود وضع نمودند در کلیه عرصههای زندگی مردم و حریم خصوصی افراد نفوذ میکنند و آن را تحت سیطره خود قرار میدهند. از ویژگیهای عمده توتالیتاریسم تبلیغات وسیع و سنگین، دستگاه پلیسی و اطلاعاتی پیچیده، مخفی، آشکار، موازی با نیروهای امنیتی و انتظامی، بحرانسازی، دشمنسازی، کیش شخصیت حاکم، ترویج دیدگاه ماکیاولی، حذف اندیشههای متفاوت و ایدئولوژیهای مخالف خود، ترویج ایدئولوژی و فرهنگ مختص به دستگاه خود، از دور خارج کردن و تغییر فرهنگ بومی غالب در کشور، فضاسازی امنیتی ترور، زندان، شکنجه، سانسور شدید خبری، سرکوب صدای مخالف، منع انتخابات آزاد، انتخابات نمایشی، ایجاد طیفی از افراد وفادار از قشر لمپن و افراد بیطبقه جامعه از طریق پول، انحصار صدا و سیما و استفاده حدأکثر از آن برای کوبیدن و از دور خارج کردن مخالفان از طریق ساخت فیلم مستند و سینمایی و سریال، خراب کردن چهره مخالفان خود از طریق شبکههای مجازی، القای وجود امنیت در جامعه به ذهن مردم. در بین تمام سیستمهای توتالیتر، توتالیتاریسم دینی خطرناکترین نوع حکومت است که با استفاده از دین که جزئی از اعتقادات عامه جامعه است، ایدئولوژی خود را در جامعه بسط میدهد و به نوعی از اعتقادات مردم جهت پیشبرد منافع خود استفاده میکند. به گفته هانا آرنت پژوهشگر توتالیتاریسم، توتالیتاریسم صورت جدیدی از رژیمهای سیاسی است که ایجاد وحشت(ترور) اصل راهنمای آن است.
نمونه تاریخی
برای ذکر نمونه تاریخی از حکومتهای توتالیتر غیر مذهبی و کلاسیک میتوان از حکومت نازیها در آلمان به رهبری آدولف هیتلر با کشتارهای بیحد و حصر نظیر هولوکاست اشاره کرد اما نمونه تاریخی از حکومت توتالیتر مذهبی در دنیا فقط میتوان از حکومت پاپها در قرون وسطی نام برد و در تاریخ معاصر هم از حکومت جمهوری اسلامی ایران نام برد. جمهوری اسلامی ایران تنها حکومتی توتالیتر مذهبی اسلامی در دنیاست که نمونه ندارد.
توتالیتاریسم پاپ در قرون وسطی
سال ۴۰۰ تا ۱۴۰۰میلادی اروپا تحت سیطره حکومت پاپها قرار داشت. این حکومت که برخی آنرا ولایت پاپها نیز نامیدهاند بیش از ۱۰ قرن طول کشید. در آن زمان کلیسا اطاعت و اعتقاد به کلیسا را واجب میدانست و آنرا تنها راه نجات بشر میشناخت. لقب پاپ قائد اعظم بود که مدعی حکومت بر جهان بود. آن سالها نگاه داشتن مردم در جهل و خرافه به عنوان یکی از روشهای مناسب حکومت و تسلط بر آنها محسوب میشد. مبلغ و مجری چنین روشی نیز روحانیون کلیسا بودند و هر پدیده ناشناختهای را تفسیر خرافی میکردند و با ایجاد ترس بین مردم، آنها را ملزم به پیروی از خود میکردند. در ادامه همین روند، با ایجاد فضای کنترلی و اختناق و خفقان سعی داشتند دانشمندان را کنترل کنند و مانع رسیدن حقایق و درک صحیح مردم از ناشناختهها شوند. به این ترتیب میتوانستند بر مردم با استفاده از ایمان مردم به خرافه و دنیایی موهوم ناشی از نادانی و مسلط نبودن به قانونمندیهای پدیدهها به حکومت خود ادامه دهند و همزمان دستگاه عریض و طویل خویش را کسترش دهند و پایگاه اجتماعی فرمانبر برای خود مهیا کنند. در این نوع حکومت، آگاهی و بیان قانومندیها و تفکر، دشمن دینفروشان و روحانیون مذهبی به شمار میرفت و به شدت از آن جلوگیری میکردند[۱].
در قرون وسطی از اوایل شکلگیری آن به تدریج دیگر فاصلهای بین دین و دولت باقی نمانده بود و کلیسا رفته رفته سیطره خویش را بر تمامی امور در جامعه بسط داد و تمامی مسئولین حکومت بهوسیله پاپها مشخص میشدند و قانون کلیسا و نسخهای از آن که توسط پاپ مشخص میشد مبنای شرع حاکمیت بود. در واقع در چنین حاکمیتی پاپ به هیچ کس پاسخگو نبود و صاحب جان و مال افراد در جامعه بود و به تشخیص پاپ هر دسته و جریانی میتوانست تحت پیگرد و دستگیری و زندان و اعدام قرار بگیرد. در چنین حکومتی هر کس مخالفتی با قوانین میکرد به عنوان دشمن خدا، مسیح، کلیسا و کتاب مقدس محسوب میشد و عقوبتی سنگین و خشن در انتظارش بود. بدین ترتیب در قرون وسطی هزاران نفر به دلیل عقاید متفاوت و خلاف آیین کلیسا با شکنجههای فراوان به قتل میرسیدند.
در این بین با گسترش فساد و سرکوب کلیسا بخشی از کلیسا با قوانین کلیسا مخالفت کردند و خواستار اصلاحات در میان کلیسا شدند. البته با حفظ نظام و حاکمیت مذهبی کلیسا. عده ای از کاتولیکها علم مخالفت برداشتند و خواهان اصلاح در حکومت مذهبی شدند که به آنها پروتستان اطلاق گردید. پروتستانها همان روحانیون حکومت بودند ولی به دلیل نقشی که برای شیوه حکومت قائل بودند با رهبران کلیسا به مخالفت برخاستند. لازم به ذکر است که پروتستانها نقش مؤثری در بقای نظام کلیسا و ضرورت وجود حکومت مذهبی و اطاعت از آن به وسیله حکومت پاپ و طولانی شدن حاکمیت کلیسا به عهده داشتند و با فریب مردم با شعار اصلاح امور، از انقلاب و براندازی کلیسا جلوگیری کردند. اما پس از گذشت سالیان و کشته شدن بسیاری از کسانی که سعی در افشای حکومت پاپها داشتند مردم آگاه شدند[۲].
توتالیتاریسم دینی(مذهبی)
تا قبل از به قدرت رسیدن خمینی در ایران توتالیتاریسم منحصر به یک نظام کلاسیک و فرهنگ اروپایی بود. که ویژگیهای آنها نیز کیش شخصیت، حزب واحد، ایدئولوژی، کنترل روی اندیشه مردم و استفاده سیستماتیک از خشونت و زور به عنوان شیوه حکومت بود. اما بعد از به دست گرفتن قدرت توسط خمینی، شکلی از توتالیتاریسم در دنیا فرصت ظهور پیدا کرد که برای عمده دانشوران علوم سیاسی و اجتماعی نامفهوم و ناشناخته بود. به همین دلیل هم تعریف جامع و کاملی از این پدیده به دلیل عدم شناخت از آن نمیتوانستند داشته باشند.
توتالیتاریسم دینی در ایران
توتالیتر کلاسیک و توتالیتاریسم دینی از نظر بعضی وجوه شباهتهایی دارند اما فرق عمده آنها وجود حزب با ساختار مستحکم است که در رژیمتوتالیتر دینی چنین نیست و به دلیل نبود حزبی مستحکم، اختلافاتی که در جناحهای مختلف پیش میآید به بیرون درز میکند و مردم پی به اختلافاتشان میبرند. در جناحبندیهای رژیم توتالیتر دینی در ایران که بعد از به دست گرفتن قدرت توسط خمینی بعد از انقلاب ۵۷ ایجاد شد دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب پدید آمدند. درگیری درونی این جناحها عموما جنگ بر سر قدرت و شیوه اداره کشور و راه حل مسائل و مشکلات برای منافع حاکمیت و بقای نظام موجود است. در اساس جنگهای این دو جناح جنگ قدرت و در بسیاری مواقع برای فریب افکار عموی در داخل و خصوصا در خارج از کشور است که این موقعیت جنبه مثبت قابل توجهی دارد که برای بقای نظام قابل توجه و اطمینان است. بدین معنی که اختلاف بین جناحین در افکار عمومی ایجاد شبههای میکند که گویا در رژیم توتالیتر دینی آلترناتیو وجود دارد و رژیم تکحزبی نیست و رقابت بر سر رسیدن به قدرت عادلانه و نمونه کشورهای کلاسیک انتخابات آزاد با گرایشهای متفاوت وجود دارد و به همین وسیله در جامعه جهانی ماهیت واقعی خود را پنهان میکنند.
اقتصاد در رژیم توتالیتر دینی
در رژیم توتالیتر دینی اقتصاد غیر دولتی و رانتی است و چرخه اقتصاد کشور بر پایه تولید بر خلاف کشورهای غربی بر صنعت و تولید سوار نیست. و به همین دلیل نیز وضعیت مردم روز به روز از لحاظ اقتصادی خرابتر و شکنندهتر میشود و اختلاف طبقاتی بیشتر و بیشتر میشود.
ترور
در رژیم توتالیتر ترور ابزار و اهرم اصلی برای پیشبرد خطوط است. در چنین حکومتی دشمنتراشی لازم است تا اهداف حکومت تأمین شود. لذا با دشمنتراشی زمینه برای حذف رقیبان یا مخالفان آماده میشود و چنین وضعیتی ایجاد وحشت در جامعه را به دنبال دارد و لاجرم هر کس که قانون حاکمیت را نقض کند بلاواسطه همسو با دشمن یا خود دشمن محسوب میشود و باید محاکمه شود و نیز فاقد هرگونه حقوق قانونی است. حکومت ایران از آغاز شکلگیری تاکنون از ترور برای حذف مخالفان و ایجاد وحشت از عواقب دشمنی با حاکمیت و اصل نظام استفاده کرده است. بنا به گفته مخالفان رژيم ایران، جمهوری اسلامی بیش از ۲۰۰ عمل تروریستی علیه مخالفان در خارج ایران انجام دادهاست و این جدای از عملیات تروریستی جمهوری اسلامی علیه اتباع و اماکن خارجی است. در بررسی نظرگاههای جمهوری اسلامی که بر اساس یک نظام توتالیتر دینی بنا شده است، نظریه ولایت فقیه که سنگ بنای جمهوری اسلامی است مرزهای جغرافیایی را به رسمیت نمیشناسد و بهدنبال ایجاد حکومت جهانی اسلامی براساس ولایت مطلقهٌ فقیه است که در نوع خود در جهان بینظیر است.
درجه خطر توتالیتاریسم دینی
وجه تمایز توتالیتاریسم دینی با توتالیتاریسم کلاسیک میزان مشروعیت و منشأ و منبع مشروعیت این دو نظام است. مشروعیت نظامهای توتالیتاریسم کلاسیک در روی زمین است و دارای وجه معنوی نیست اما در رژیم توتالیتر دینی این مشروعیت معنوی و آسمانی است. برای مثال هیتلر مشروعیتش را از حزب بزرگ و مردم خود میگرفت اما توتالیتاریسم دینی که هماکنون در ایران حاکم است با استفاده از ابزار دین و مذهب و سوء استفاده از دین و به بازی گرفتن مذهب، مردم و افکار عمومی را فریب میدهد و شرع اسلام را که خود تدوین کرده است را منبع مشروعیت و شرع مطلق میانگارند. چنانچه هیتلر زمانیکه در برابر فشار افکار عمومی و قدرت غالب قرار میگیرد خودکشی میکند اما خمینی همچنان بعد از کشتار اوایل انقلاب و به کشتن دادن هزاران جوان در جنگ ایران و عراق همچنان در قدرت باقی ماند و دستور قتلعام زندانیان در سال ۶۷ را صادر کرد[۳]. در سالهای آغازین انقلاب ایران در سال ۵۷ و در همان ابتدای انقلاب، ظهور خمینی با آن سابقه، نشان از فرهنگی میداد که اندیشههای نظام توتالیتر دینی را در خود جای داده است و در پی برقراری چنین نظامی تلاش میکند. خمینی در سخنرانی معروف خود در اعلام نخست وزیری مهندس بازرگان گفت: « من باید یك تنبه دیگری هم بدهم و آن این كه من كه ایشان را حاكم كردم، یك نفر آدمی هستم كه به واسطهی ولایتی كه از طرف شارع مقدس دارم، ایشان را قرار دادم. ایشان را كه من قرار دادم واجبالاتباع است، ملت باید از او اتباع كند. یك حكومت عادی نیست، یك حكومت شرعی است؛ باید از او اتباع كنند. مخالفت با این حكومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حكومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ جزای آن بسیار زیاد است»[۴].