کاربر:Hampiman/صفحه تمرین
سعید سلطانپور (تولد ۱۳۱۹ خورشیدی در سبزوار - شهادت ۱۳۶۰ در زندان اوین، تهران) شاعر و نمایشنامهنویس، عضو کانون نویسندگان ایران، کارگردان تئاتر، و فعال سیاسی چپگرای ایرانی بود. وی یکی از شاعرانِ سخنران در شبهای شعر گوته بود. در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ و در شبِ عروسیاش به اتهام هواداری از سازمان چریکهای فدائی خلق دستگیر و نزدیک به دو ماه بعد در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ گیلانی حاکم شرع وقت در زندان اوین در یک مباحثه کوتاه وی را دادگاهی کرد و صبح روز ۳۱ خرداد ۶۰، اعدام شد.[۱]
سعید سلطانپور درپی انقلاب ۱۳۵۷ ایران ,وبدنبال انشعاب در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به دو جناح «اقلیت» و «اکثریت»، به طرفداری از طیف اقلیت پرداخت.
خانواده و تحصیلات
سعید سلطانپور در سبزوار و درسال ۱۳۱۹ بدنیا آمد، مادرش معلم بود و سعید هم پس از گرفتن دیپلم در مدارس جنوب تهران به آموزگاری پرداخت. و با کار های اجتماعی در محلات فقیر نشین با مشکلات کارگران و مردم حاشیه نشین جنوب شهر آشنا شد. در سال ۱۳۴۰ در جنبش اعتراضی معلمان شرکت جست. از ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۴ در هنرکده آناهیتا به فعالیت های هنری پرداخت.سعید در ادامه فعالیت های هنریش بهودت ۴ سال از ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با موفقیت به کسب علوم و فنون هنرهای مختلف پرداخت.
زندگی هنری و مبارزاتی قبل از انقلاب
درسال های دانشجویی، نمایشنامه های " مرگ در برابر " و " ایستگاه " نوشته خود را کارگردانی کرد. او در سال 1347 انجمن تئاتر ایران را با همکاری ناصر رحمانی نژاد بنیان نهاد و جنگ شعر " صدای میرا " را که در خلال سال های 47- 40 سروده بود - در بر دارنده 58 شعر و در دویست صفحه - به چاپ رساند که همزمان با آن کتاب ممنوعه گردید و ازسوی ساواک پرونده او به نام هنرمندی خطرناک نشان دار شد.
مجله " خوشه " يكى از معتبرترين نشريه هاى ادبى بود كه براى مدتى تحت سردبيرى احمد شاملو منتشر مى شد و به دليل سانسور حكومتى و ساواك، عمر كوتاهى داشت. از آن جايى كه مجله خوشه محبوبيت ويژه اى بين مردم پيدا كرده بود، درهمین سال متصدیان مجله خوشه شب های شعری را با عنوان شب های شعر خوشه یا هفته شعر خوشه برگزار کردند که در این شب ها 110 تن از شاعران نوگرا از جریانات مختلف شعری سروده های خود را در حضور جمع کثیری از دوستداران شعر خواندند. یکی از این شاعران که شعرش با استقبال مواجه شد سعید سلطانپور بود. " اشعار چریکی او ... که علنا بر ضد سیاست های شاه و آمریکا بود و با صدایی پخته و شورانگیز خوانده می شد، چنان همگان را بر انگیخت که عده ای رسما احتمال شورش دادند، و می گویند گردانندگان شب های شعر که مطلقا پیش بینی چنین ماجرایی را نمی کردند پس از یکی دو شعر مصرانه از او خواستند که خواندن شعر را بس کند " . در سال 1348 نمایش " دشمن مردم " اثر ایبسن را به نمایش درآورد.
" در نیمه دوم دهه ی 1340، مخالفت با حکومت و تشکیلات حکومتی شدت یافت، بخشی از آن ناشی از افزایش هیجان میان روشنفکران و بخشی دیگر ناشی از گسترش همزمان و جذابیت نگرش انقلابی در عرصه بین المللی بود. مبارزات الجزایری ها، کوبایی ها و ویتنامی ها و همچنین جنبش های رادیکال دانشجویی در اروپا و امریکای شمالی و جنوبی تاثیر عظیمی بر قشر روشنفکر جهان سوم از جمله ایران داشت. محدود ساختن مجراهای عمومی برای بیان دیدگاه های انتقادی که با توقیف کانون نویسندگان ایران در سال 1349به اوج خود رسید، اعضای جوان و فعال روشنفکری را بیشتر به سوی دو گروه عمده چریکی رادیکال فداییان خلق و مجاهدین خلق متمایل کرد " . " اشعار و نمایشنامه های سلطانپور درباره ی ادبیّات و هنر که عمیقا در این فضای سنگین غوطه ور بود، مورد مطالعه ی رادیکال های جوان قرار گرفت. " این نوع ادبیات بعدها " شعر چریکی " و " شعر جنگل " نامیده شد. استفاده از واژه " جنگل " اشاره مستقیم به نخستین قیام چریکی فداییان خلق در جنگل های سیاهکل نزدیک رشت داشت " . در سال 49 نمایش نامه " آموزگاران " از محسن یلفانی را بر صحنه برد. نویسنده و بازیگران، هم زمان دستگیر و به شکنجه گاه برده شدند. او هم زمان کتاب " نوعی از هنر، نوعی از اندیشه " را پنهانی چاپ می کند و در آن از شعر و هنر متعهد و مردمی دفاع می کند و آن را همچون سلاحی می داند که در معارضه و مبارزه با خصم سخت کارامد است. در بحبوحه جشن های 2500 ساله شاهنشاهی نمایش نامه " چهره های سیمون مارشار " نوشته برشت را بر صحنه برد. انتشار مجموعه شعر " آوازهای بند " در سال 51 برایش سه سال بازداشت در پی داشت و تا سال 1356 در زندان به سر برد. در سال 57 مجموعه شعر " کشتارگاه " نشر می یابد. خود نام های این دو مجموعه نشان دهنده ی آن است که سر و کار سعید با زندان و شکنجه و ساواک بوده است.
سلطانپور در عرصه ی شعر انقلابی در جایگاه ویژه ای قرار دارد چرا که او به جای استفاده از سمبل های جانشین، از واقعیات گویای جامعه بهره برده است. تا آنجا که به کیفیت اشعار و نوشته های او درباره ی ادبیات و هنر مربوط است، شعرش گرم و گیرا آمیزه ای از عشق و انقلاب بود. هر چند اشعار اولیه اش را غبار ناراحتی و رنج و درد از نابسامانی های میهن در بر گرفته، مفهوم سرخی در آنها موج می زند که با عزم شوریدگان، خشم وکین سوزان را متوجه ظالمان و ستمگران می کند.
شعر سلطانپور زبان تصويرى دارد و تصاویر شعری او از نوعی شفافیت مفاهیم و درک و توصیف برخوردار است و در آن از زندان و خون و رگبار و اعدامی و انقلاب سخن می رود. " واژه ها در شعر او فلز گداخته است، سنگین وسوزان دل را سوراخ میکند و جایگیر می شود " . نقطه قوت اشعار در طرح مسائل و شناخت پدیده هاست. او تنها ستایشگر و راوی دلاوران مبارز نیست، بلکه در شعرش صریح و آشکار نه جزیی از ستایش شونده، که خود آن است. این واقعیتی است که شعر سلطانپور سرشار از رادیکالیزم است. این مسئله خصوصا در دوره ای که این اشعار را سروده چشمگیر است. دوره ای که در آن، شعر انفعال آور و نومید از مبارزه را شعرای بازمانده ازحزب توده و جبهه ملی عرضه می کردند؛ شعر او دقیقا مقابل چنین اشعاری ایستاد به همین دلیل از وجهه و اعتباری بسیار در میان جوانان طالب انقلاب برخوردار شد. نخستین شعر سلطانپور در پانزدهم خرداد سال 1342 خود نمایی می کند. او با اشعارش به ستیز با خفقان و سرکوب می پردازد و پس از آن رستاخیز سیاهکل و بند های پهلوی در شعر او نمود می یابد. سعید سلطانپور در بیست و دوم تیر ماه ۱۳۵۶ از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان بیانیه ی کانون نویسندگان ایران علیه سرکوب را امضا می کند.
از 18 تا 27 مهر 1356 - یازدهم تا نوزدهم اکتبر 1977- ده شب شعر خوانی به وسیله نویسندگان و شاعران در انجمن فرهنگی ایران و آلمان ( موسوم به انستیتو گوته ) در دانشگاه صنعتی تهران برپا شد " ( ناصر موذن ). به دو هزار نفر کارت دعوت داده می شود، بیش از ده هزار نفر به درون دانشگاه می آیند. برای نخستین بار حدود شصت تن از شاعران و نویسندگان برجسته شهرها آثار دیگر خود را در برابر هزاران شنونده مشتاق، که بیشترشان جوانان شهری و دانشگاه دیده بودند، خواندند. سلطانپور كه عضو هیات دبیران كانون نويسندگان بود از نخستین شب شعر بیان داشت که از پایگاه کانون نویسندگان ایران به شعرخوانی می پردازد و از شب پنجم شعر" در بند پهلوی " و" کشتارگاه " را می خواند. " سخنرانان که سال های سانسور را پشت سر گذاشته بودند از این موقعیّت برای نشان دادن مخالفت خود با رژیم، از زاویه ایدئولوژی های مختلف، به گونه ای موثر بهره بردند. بعضی از آنها، مانند سعید سلطانپورکه تازه از زندان آزاد شده بود، از رفقای فدایی خود تجلیل کردند " . " این ده شب در تاریخ فکری جدید ایران اهمیت قاطع دارد. این شب ها رابطه ی میان هنرمندان و مخاطبان آنها را نزدیک تر ساخت و به بالا بردن آگاهی سیاسی دانشجویان دانشگاه و شاگردان دبیرستان کمک کرد. شب های شعر این امکان را نیز به وجود آورد که اپوزیسیون شکلی مسالمت آمیزتر از مقاومت در برابر حکومت را آزمایش کند. به دلیل این عوامل، شب های شعر سر آغاز موج اعتراض هایی دانسته می شود که تنها چند ماه بعد شهرهای ایران را فرا گرفت " . " در 23 آبان در دانشگاه صنعتی باز هم شب شعر برگزار می شود. دانشگاه از طرف ساواک محاصره و تعداد زیادی دستگیر می شوند، تجمع کنندگان از جمله سعید خواستار آزادی دستگیر شدگان هستند و دانشگاه را ترک نمی کنند. رژیم مجبور به عقب نشینی می شود و روز بعد آن ها را آزاد می کند، با خروج جمعیت از دانشگاه تظاهرات بزرگی توام با ضرب و شتم پلیس شکل می گیرد، و به این ترتیب جلسه شعرخوانی سرانجام به تظاهرات خیابانی تبدیل شده و پایان می یابد. به دنبال این فعالیت ها سعید به خارج کشور می رود و " کمیته از زندان تا تبعید " را شکل می دهد و به افشاگری علیه رژیم سلطنت می پردازد " و بايد در حول و حوش شورش های خيابانی و اعتصابات و رفتن شاه، در سال 57، به ايران بازگشته باشد.[۲]
سعید سلطانپور بعد از انقلاب
با سقوط رژیم سلطنت به سازمان چریک های فدایی خلق ایران می پیوندد و فعالیت های هنری اش را دنبال می کند. نمایشنامه " عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال " از کارهای انتقادی اوست كه به لحاظ فرم كاملاً تجربى و غير قراردادى بود و به عنوان نخستين تئاتر مستند ايرانى بر بنياد زندگى واقعى يك كارگر معترض سه ماه پس از خيزش مردم در ۲۲ بهمن ۵۷، به روى صحنه آمد و تبلور فریاد هزاران کارگر علیه کارگزاران جدید دولت و سیستم از هم پاشیده مملکتی بود. در قسسمتی از نمایش، او نظام حکومتی را به اتوبوس آشفته و کج راهی تشبیه می کند که دو راننده دارد و به جای رفتن به محله کارگران جلوی در بازار بارش را خالی می کند.
بى ترديد او و گروهش توانسته بودند در فضاى دوگانه ى آزادى و سركوب آزادى در جريان انقلاب، بى تكيه بر امكانات دولتى و با وجود همه ى موانع، با تماشاگر خويش در شكل و اندازه اى بى نظير ارتباطى هنرى برقرار سازند.در سال 1359 هنگام پخش تراکت در تهران، در خیابان انقلاب، به وسیله گشت سپاه دستگیر می شود. با داد و فریاد، جنجال خیابانی به راه می اندازد و در میان مردم ناپدید می شود. در میتینگ هفدهم بهمن ماه 1360 بناست که خود او چکامه ای در میدان آزادی بخواند. نزدیک به چهل هزار نفر به سوی میدان روانه می شوند. پاسداران در لباس رسمی حمله می آورند و تظاهرات به خون کشیده می شود. جهانگیر قلعه میاندوآب کارگر کمونیست ربوده می شود و پس از شکنجه با گلوله هایی در دهان و چشم در سردخانه ی پزشک قانونی یافته می شود و سعید چکامه ی " جهان کمونیست " را می سراید . [۳]قسنتی از آخرین سروده سعید سلطانپور در رثای شهادت جهانگیر قلعه میاندوآب :[۴]
گلولهای در چشم
در تکههای یخ
در سردخانهٔ پزشک قانونی
در شعلهٔ منجمد خون میتابد
شعلهای در دهان
شعلهای در چشم
در میتینگ هفدهم بهمن
در انبوه هواداران و مردم
دی میان پلاکاردها و شعارها
در گردش تفنگداران جمهوری و گلههای پاسدار و اوباش
در قرق چماق و زنجیر و نانچو
در صدای شلیکهای ترس و
دشنامهای جنون
در میان پلاکاردها
انقلاب
با پیشانی شکسته و خونچکان
میخواند
...
آثار باقیمانده از سعیدسلطانپور
در زمینه شعر:
– صدای میرا
-آوازهای بند
_ از کشتارگاه
نقد و مقالات:
– ایستگاه
– حسنک
-عباس آقا،کارگر ایران ناسیونال
– مرگ بر امپریالیسم
نمایشنامه هایی اجرا شده از سایر نویسندگان :
– مرگ در برابر،هنچف
– دشمن مردم،ایبسن
– آموزگاران،یلفانی
-چهرهای سیمون ماشارف ،برشت
– خرده بورژواها،گورکی با ناصر رحمانی نژاد
دستگیری و اعدام
سعید در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ و در شب عروسیاش به وسیلهٔ دستگیر میشود، ابتدا میخواستند او را به بهانه قاچاق ارز یا چیزی شبیه به آن دستگیر کنند.ولی سعید همراهشان نرفت. پاسداران رفتند و با تعداد بیشتری دوباره برگشتند و با این ترفند که او را برای جند سوال برده و برمیگردانند ولی از بازگشت سعید خبری نشد مراسم را هم با شلیک هوایی پایان دادند، اما سعید سلطانپور پس از ۶۶ روز شکنجه در سحرگاه۳۱ خرداد به جوخهٔ اعدام سپرده و تیرباران شد،در آخرین بازجویی ها و شکنجه ها طبق معمول بازجوها از او هم میخواستند تا در نمایش و مصاحبه تلوزیونی شرکت و اظهار توبه و ندامت کند تا زنده بماند ولی سعید سلطان پور همه شکنجهها را بجان خرید و تسلیم نشد و جانش را در راه آرمانش فدا کرد.
جستارهای وابسته
پانویس
منابع
..........................................................................................................................
بنیاد گرایی اسلامی(Islamic fundamentalism انگلیسی) درفرهنگ رایج به معنای بازگشت به گذشته و احیای سنتها و احکام اسلام مطابق آنچه دردوران پیامبر و صحابه (صدراسلام) بوده میباشد.
واژة بنیادگرایی مترادف اصولگرایی، نامگذاری برخاسته از فرهنگ غربی، برای قشریگری و دگماتیسم مذهبی است و به معنای برداشت ایستا، قشری و واپسگرایانه از اسلام است. این گرایش دراساس بر فرمها و اشكال متكي است و با انطباق احکام با شرایط و مقتضیات روز مخالف است و برآن است که احكام اسلامي را باید مو به مو عین همان عصراولیه اسلام به اجرا درآورد. نمونة آن محاسبه خمس و زکات و مالیات برحسب شتر و احشام یا سنگسار و دست بریدن و چشم از حدقه درآوردن درقوانین قصاص و دیات براساس آنچه به ادعای آنان به اسلام درآن عصر نسبت داده میشود. .( فارغ از اينكه براي بسياري اعمال خود مستند تاريخي محكمي كه مورد قبول اكثر مورخان آن عصر باشد هم ندارند و بسياري جناياتشان، بدون پشتوانة تاريخي و اساسا ” من عندي “ و برخاسته از ”تفسير و قرائت“ خودشان از تاريخ است!)ویا اعتقاد به عدم برابری زن و مرد در احکام شهادت و ارث و وو...
کلمه بنیادگرایی دربسیاری از فرهنگ نامهها به اعتقادات جزمی (Orthodox) دینی مبتنی بر تفسیر تحت اللفظی (كلمه به كلمه) انجیل یا هرکتاب دینی دیگر با همان مصادیق اعصارگذشته بیان شده است.[۱]
از دید بسیاری از اندیشمندان و معتقدان به اسلام پویا و دموکراتیک، اطلاق عنوان بنیادگرایی یا اصول گرایی به قشریگری و دگماتیسم مذهبی، یک واژه نگاری نادرست است. قشریون از قضا به هیج وجه اصولگرا نیستند و دقیقا بنیادها و اصول اسلامی را درزیر پای اشکال و فرمها قربانی میکنند. جدای از آنچه مصطلح شده، اصولگرایی یا بنیادگرایی واقعی، برداشت اصولی، پویا و دینامیک از اسلام را شامل میشود.
ويژگيهاي بنيادگرايي اسلامی
مهمترين ويژگيهاي جريانات بنيادگرا (قشريون مذهبي) به صورت زير است:
۱- دگماتیسم و خشك مغزي
اين ويژگي بطورخاص در طرز تفكر ونحوه نگرش به احكام اسلامي خودش را نشان ميدهد كه در اين زمينه آنها قائل به هيچگونه انطباق و انعطاف و نتيجه گيري متناسب با شرايط نيستند. بهعنوان مثال، فكر ميكنند احكام مالي مثل خمس و زكات به همان ترتيبي بايستي اجرا شود كه زمان پيامبر بوده ويا در قوانين جزا معتقدند همان كارهایی را بايستي كرد كه در آن زمان انجام میشده و یا منتسب به آن زمان است. تلقی و باوری که خواه ناخواه منشأ طبقاتي مادون سرمایه داری ( منظوردوران کنونی است) دارد. و درواقع خواهان اجراي قوانين قرن حاضر متناسب با دوران برده داري! [۲]و يا فئوداليسم! [۳] [۴] اند.
با چنین اندیشهای دستگاه فكري و منطقي بنیادگرایان هم، دستگاه خردگرایانه نیست بلکه همان دستگاه فکری و روش شناخت اعصارگذشته و مغاير با تكامل فكري و علمي كنوني است. واضح است که دریک دستگاه فکری ایستا و متحجر، فهم مقولات زندگی با معیارهای دنیای نوین نیز امکان پذیر نیست.
۲- شقاوت(سنگدلی) یا فاشیزم مذهبی
بنیادگرایان اسلامی ، ازآنجا که کارهای خود را توجیه مذهبی میکنند و درزیر پوشش دین انجام میدهند، به خود دست بازی برای ارتکاب بیچون وچرای هرعملی و هرجنایتی میدهند. [۵] نمونهها و مثالها در اين زمينه فراوان است، از جنایات هولناک و نهادینه شدهای که طی نزدیک 4دهه حاکمیت جمهوری اسلامی صورت گرفته ومیگیرد تا كارهاي القاعده و داعش و يا جنایات خوارج در زمان حضرت علي که آن را به نام خدا و دین انجام ميدادند
اين ويژگي شقاوت براي افراد معمول كه تصور و تحليل درستي از بنیادگرایی و قشریگری مذهبي ندارند قابل فهم نيست، به عنوان مثال چگونه ممكن است يك نفر انسان ديگري را مثله كند يا زير شكنجههایی مثل آنچه كه رژيم خميني انجام ميدهد نابود كند. و يا چگونه ممكن است با یک فتوا 30 هزار زندانی سیاسی را قتل عام کردو یا هزاران دانش آموز کودک و نوجوان را به عنوان سرباز یک بار مصرف روي ميدانهاي مين فرستادوو...
اصطلاح فاشيسم مذهبي و يا خصلت ضدبشري كه در مورد رژيم ولایت فقیه بكار برده میشود تا حدودي عطف به همین ویژگی است.
۳- زن ستیزی و آپارتاید جنسی
ویژگی بارز دیگر که بطور عام در جریانهای بنیادگرای اسلامی مشاهده میشود، زن ستیزی است. یک جملة خمینی که رسما گفت « از تساوي حقوق (زن و مرد) اظهار تنفر كنيد» به روشنی عمق این زن ستیزی را نشان می دهد. اما این که چرا بنیادگرایان اسلامی زن ستیزاند؟ به این جهت است که اندیشة این قشریون، سراپا بر تبعيض و نابرابری جنسي بنا شده است. قانون اساسي ولايت فقيه تساوي زنان و مردان را به«رعايت موازين اسلامي» مشروط كرده كه همان دين زن ستيز آنهاست و نابرابري را به خشنترين صورت ممكن عليه زنان اعمال ميكند.. .
قوانين مدني رژيم بر پايه تبعيض بين زن ومرد تنظيم شده است. و در فصول مختلف آن، هم چون شهادت و ارث، نابرابري به ظالمانه ترين شكل آن آشكار است.
قانون مجازاتهاي اسلامي كه قوانين جزايي در ايران امروز است، نه فقط زن ستيزانه است، بلكه خشونت و شكنجه را رسمي كرده است. هدف قوانيني كه اين رژيم براي سنگسار وضع كرده، قبل از هر چيز، تحميل شديدترين شكنجهها بر قرباني است.
این درحالی است که از نظر بسیاری از فقها و محققان اسلامی، سنگسار ( به عنوان يك مجازات اسلامي ) مطلقا نه در قرآن آمده و نه ربطي به اسلام دارد بلکه يك عادت باقيمانده از جوامع بدوی بوده و در قوانين تلمود و اديان پيشين هم فرموله شده است.
در انديشه بنيادگرايان گناه و ثواب جنسي ملاك اصلي ارزشگذاري است. نابخشودنيترين گناهان، خطاهاي جنسي است و تقوا و پاكدامني اساساً به تنزه جنسي سنجيده ميشود و كمتر به گسترة سياسي و اجتماعي ربط پيدا ميكند. رواج اين ملاك در جامعه، ديوارهاي مرزبندي جنسي را بلندتر، قطورتر و فراگيرتر ميكند. بنيادگرايان زن را موجودي شوم و شيطاني و مظهر گناه و فتنهگري تلقي ميكنند كه از خانه نبايد خارج شود، چون حضورش در جامعه باعث گناه ميشود. در خانه نيز بايد بردهيي در خدمت خواستهاي نفساني مرد باشد. چون اگر اين وظيفه را انجام ندهد، مرد در خارج از خانه وادار به گناه ميشود. تبعيض جنسي جانمايةايدئولوژيكي آنان و به طوربارز دراندیشه و عملکرد رژیم بنیادگرای ولایت فقیه و فاشیزم دینی حاکم برایران است و نيروهاي حافظ نظام ولایت فقیه از اين تبعيض و زنستيزي انگيزه ميگيرند.
۴- سطح نازل فرهنگي
قشرییون اسلامی به دليل همان دستگاه فكري كه اشاره شد، همچنين در اغلب موارد به دليل خاستگاه طبقاتي شان از بینش و فرهنگ ساده و نازلی برخوردارند و به همین دليل به سادگی آلت دست قدرتها و يا جريانات فرصت طلب قرار ميگيرند. به عنوان مثال اندیشه و عملكرد قشری خوارج بود كه به سادگی در خدمت اهداف شوم معاويه قرار گرفتند. نمونه معاصرآن جریان فدائيان اسلام است كه يک زمان در یک سوی طيف سپهبد رزم آرا نخست وزیر شاه را ترور ميکنند و زمانی دیگر در آن سوی طیف، دكتر فاطمي وزیرخارجه دولت ملی و یار صدیق دکتر مصدق را ترور ميکنند، كما اينكه امروز بسياري از جريانات قشري مذهبي در منطقه، آلت دست رژيم آخوندي و مجري اهداف تروريستي او هستند و از طريق اين رژيم تغذيه و پشتيباني ميشوند.
سابقه و نمونههاي تاريخي
قشري گري مذهبي سابقه تاریخی دارد و از ديرباز در هريك از اديان افراد و يا جرياناتي بودهاند كه برداشتها و تصورات خشك و دگم و در عين حال سطحي از مذهب داشتهاند چه دریهودیت، چه درمسيحيت و چه در اسلام که در مذاهب و گرايشات مختلف آن وجود داشته است. قرون وسطا در اروپا روي يك پايه قشريگري مذهبي كه با هر نوع داده های علمی مخالف بوده شكل ميگرفت.
در تاريخ اسلام، بارزترين نمونه قشري گري، خوارج در زمان حضرت علي هستند، كه به آنها اشاره شد. اين افراد ضمن اينكه پيشاني آنها از سجدههاي طولاني پينه بسته بود، اما در جنايت بي نظير بودند. بعد از جنگ نهروان از حضرت علي در مورد خوارج سؤال کردندكه آنها تمام شدند؟ مضمون پاسخ حضرت علی این بود كه اين پديده با كشته شدن اين نفرات تمام نميشود و در آينده نيز ادامه خواهد داشت.
برداشتهای دگماتیک و واپس گرایانه از مذهب در يك رابطة تنگاتنگ با خاستگاه و منافع طبقاتي صاحبان این اندیشه قرار دارد. به عنوان مثال مخالفت خمینی درسال 1342 با اصلاحات ارضی شاه و با شرکت زنان در انتخابات انجمنهای ایالتی وولایتی، مطلقا دفاع از پايگاه فئودالي و واپس گرای خودش بود.
در انقلاب مشروطه نيز مشابه چنين وضعيتي را شاهدهستيم، آخوندهایی چون شیخ فضل الله نوری از مواضع طبقاتی فئودالی، با مشروطيت و حاكميت مردم مخالفت کرده و اين را به حساب دين و مذهب ميگذارند.
در دوران اخير موضوع بنيادگرایی اسلامی از آنجا برجسته و جدي شده كه درایران به حاكميت رسیده و حکومت دینی را که به گفتة آیت الله طالقانی بدترین نوع استبداد است، برقرار کرده است. و به مثابه یک تهدید جدی منطقهاي و بينالمللي سربرآورده است.
پايه فكري بنيادگرايي اسلامی
بنیادگرایی اسلامی که از۱۳۵۷(۱۹۷۹) به طور عمده در نظام جمهوری اسلامی مبتلور و نهادینه شده ویا تحت هدایت آن شکل گرفته، بر نظريهاي به نام«ولايت فقيه» استوار است كه به صورت كنوني آن اولين بار توسط خميني ارائه شد.
خمینی در كتابش به نام حكومت اسلامي يا ولايت فقيه، كه برای اولین بار در ۱۳۴۹(۱۹۷۰ م) به چاپ رسیده، اين نظريه را تشريح ميكند. وی درهمانجاتصريح ميكند كه «ولايت فقيه مثل جعل قيم براي اطفال است. قيم ملت با قيم صغار، از لحاظ وظيفه وموقعيت، هيچ فرقي ندارد».
خمینی در اين زمينه تا آنجا پيش ميرودكه- درهمين كتاب – مينويسد «اين توهم كه اختيارات حكومتي پيغمبر ازحضرت علي و اختيارات حضرت علي از فقيه بيشتر است، باطل ميباشد». اوتا اينجا خودش را به عنوان ولی فقیه، تا سطح پيغمبر بالا ميبرد. ولي در اين نقطه نيز متوقف نميشود وبيست وچند سال بعد، در سال۱۹۸۸، طي نامهاي كه همان زمان در روزنامهها منتشر شد، نوشت: «ولايت مقدم برهمة احكام فرعي، حتي نماز وروزه وحج است... حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي كه خود با مردم بسته است را يكجانبه لغو كند... آن چه گفته ميشود، ناشي از عدم شناخت ولايت مطلقة الهي است...».
شعار اصلی بنیادگرایان اسلامی
تشكيل خلافت اسلامی (دولت اسلامي واحد) شعار اصلی بنیادگرایان اسلامی است. به همین جهت تمامي گروهها وجریانهای بنیادگرا اعم از نوع عربي يا غيرعربي، شیعه یا سنی، رژیم ولایت فقیه یا طالبان و داعش و غیره همگی بر اين دعوي پافشاري دارند که: «اسلام مرز ندارد» و از اين شعار نتيجه ميگيرند که مرزهاي رسمي موجود ميان کشورهاي مسلمان، بي اعتبار است و بايد در راستاي برقراري «دولت اسلامي واحد» از ميان برداشته شوند.