کاربر:Alizade/صفحه تمرین مرتضی کیوان
مرتضی کیوان زادهی ۱۳۰۰ خورشیدی در اصفهان و درگذشتهی ۲۷ مهر ۱۳۳۳ در تهران، روزنامهنگار، شاعر، منتقد هنری و فعال سیاسی عضو حزب توده ایران بود. وی تنها چند روز پس از کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق و به قدرت رسیدن دوباره دیکتاتوری محمدرضا شاه پهلوی به اتهام پناه دادن به سه نظامی فراری وابسته به سازمان نظامی حزب توده دستگیر شد. مرتضی کیوان در یک دادگاه نظامی وابسته به رژیم شاه محاکمه و به جرم «خیانت» محکوم به اعدام گشت و در ۲۷ مهر ۱۳۳۳ در زندان قصر تیرباران شد.
تاریخچه زندگی مرتضی کیوان
مرتضی کیوان در سال ۱۳۰۰ در یک خانوادهی متوسط مذهبی متولد شد. پدرش از اجارهی دکان سفط فروشی که در اصفهان داشت، امرارمعاش میکرد. ولی پدر بزرگ وی حاج ملاعباسعلی کیوان قزوینی مردی فاضل، آزاده و از شیوخ بنام صوفیه در سلسلهی گنابادی بود. مجالس وعظ او به کثرت جمعیت شهره بود و کتابهای متعدد درمباحث تصوف داشت. او بعد، از دراویش جدا شد و کتابی نیز بر رد آنها نوشت. مرتضی کیوان پدرش را در ۱۶ سالگی از دست داد و از آن پس سرپرستی خانواده را عهده دار شد.سال ۱۳۱۶، سالی تعیین کننده در آینده مرتضی کیوان و خانوادهاش بود. در این سال دولت املاک آنها را در اصفهان ضبط کرد و دو هفته بعداز این برخورد ابراهیم کیوان بر اثر شوک ناشی از این ماجرا ، درگذشت. مرگ پدر تأثیر عمیقی بر مرتضای ۱۶ ساله گذاشت؛ بهطوریکه ۶ سال بعد در دفتر خاطراتش مینویسد «هنوز خود را نمیتوانستم اداره کنم که پدرم بدرود زندگانی گفت و مرا در میان این همه درد و رنج زندگی تنها و بییاور گذاشت.»
با مرگ پدر، مرتضی عهده دار سرپرستی خانواده شد. دبیرستان را که تمام کرد به خدمت دولت درآمد و در وزارت راه مشغول به کار شد. پس از گذراندن یک دوره تخصصی راهسازی به همدان منتقل شد و چند سالی را به سختی در آنجا سپری کرد. مرتضی از ۲۱ سالگی گرایش به افکار سوسیالیستی پیدا کرد. این دلبستگی به گفته خودش از روح حساس و طغیانی او مایه میگرفت که میخواست «لجنزار کثیف» اجتماع را دگرگون سازد.
مرتضی کیوان فعالیت سیاسیاش را از سال ۱۳۲۱ شروع کرد. یادداشتها و قطعات بجا مانده از او جملگی مضمون سیاسی دارد، از جمله «خیام و سنگلج»، «خاموشی ایران»، «تبعید» که وی در سالهای ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ آنها را به رشته تحریر در آورده و موید گرایش وی به «رهایی و اعتلای بشر» است، به همین دلیل با پیوستن به حزب توده ایران زندگی او رنگ دیگری به خود میگیرد. [همان منبع]
اشعار بسیاری از شاعران کلاسیک ایران را به خاطر داشت و خود نیز در قالب کلاسیک شعر میسرود. همین دلبستگی موجب شد تا در همدان به انجمن شاعران راه یابد و اشعار خود را در آن محفل بخواند. بازگشت کیوان به تهران، علاوه بر تحول در نگرش هنری و ادبی، موجب تغییراتی در دیدگاههای سیاسی او نیز شد. از سال ۱۳۲۶ به حزب توده گرایش پیدا کرد و در سال ۱۳۲۷ عضو این حزب شد.
کیوان به گفته همسرش پوری سلطانی، خود تجلی همه ایدهالهای ضد استثماری بود. این صفات با او زاده شده بودند. با این همه به نظر میرسد که از سیاست و فرهنگ، این دومی ذهن کیوان را بیشتر به خود مشغول کرده بود و پرداختن به آن ارضای خاطر بیشتری برای او فراهم میآورد.
شاهرخ مسکوب انگیزه کیوان برای پیوستن به این حزب را «انسانگرایی بیدریغ و سودایی او» میداند و اینکه حزب توده تنها حزبی در آن دوره بود که «نوید آزادی و بهروزی به گروه بزرگی از مردم میداد.» تا تیر ماه ۱۳۳۱ فعالیت کیوان در حزب توده عمدتاً به عرصه مطبوعاتی منحصر بود و در جراید علنی حزب مقاله، نقد و معرفی کتاب و... مینوشت.
در اواخر تیرماه ۱۳۳۱ رهبری حزب توده مرتضی کیوان را که به گفته شاهرخ مسکوب «از نظر حزبی از کادرهای متوسط بود» به سازمان افسران حزب توده منتقل کرد که سازمانی مخفی بود و یکی از رابطان سازمان افسران با حزب توده شد. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ضربهای سهمگین بر نهضت ملی شدن صنعت نفت فرود آورد و کیوان و دوستان حزبیش نیز از آن ضربه در امان نماندند. در شهریور ۳۲ کیوان بازداشت و به جزیره خارک تبعید شد. اعضای سازمان افسران اجازه ندادند دوران تبعید کیوان طولانی شود؛ در ۲۱ دی ۳۲ کیوان را به همراه ۳۰ تبعیدی دیگر به تهران بازگرداندند و در ۲۷ دی «طبق تصمیم کمیسیون مأمور رسیدگی به پرونده آنان» آزاد شدند و مرتضی فعالیتش را در سازمان افسران از سرگرفت.
در آن بحبوحه بگیر و ببند حکومت نظامی پس از ۲۸ مرداد، سه تن از رفقا را در خانه خود پنهان ساخته بود. گمان بردند و هجوم آوردند. آن سه تن گریختند، ولی پناه دهندگان، کیوان و همسرش دستگیر شدند. هنوز سه ماه از ازدواج آنها نگذشته بود. کمتر از دو ماه پس از دستگیری او را در بیست و هفتم مهر ماه سال ۱۳۳۳ در برابر جوخه آتش قرار دادند.
مرتضی کیوان از نخستین ویراستاران به معنی امروزی بود؛ اما هیچکدام از اینها سبب شهرت او نیست، بلکه آنچه نام او را جاودان کرده است توانایی شگفتش در دوستیابی و شناخت و پرورش استعدادهای ادبی و هنری بود. کیوان با وجود عمر کوتاهش، یکتنه مانند بنگاه استعدادیابی ظاهر شد و در شناخته شدن و پر و بال دادن طیف وسیعی از اهالی قلم نقش بسزایی ایفا کرد.
محمدعلی اسلامی نُدوشن، ایرج افشار، احمد جزایری، نجف دریابندری، سیاوش کسرایی، محمدجعفر محجوب، شاهرخ مسکوب و هوشنگ ابتهاج با همه تفاوتهای شخصیتی و فکریشان بخش زیادی از موفقیتهای خود را مدیون کیوان میدانند.
کیوان از نسلی بود که به گفته اسلامی نُدوشن «وجه مشترکش، نوطلبی و رو به آینده داشتن بود.» دورهای که همه فکر میکردند ایران رو به تغییر است و میخواستند در این تغییر حضور داشته باشند.
احمد شاملو، شاعری که کمتر از تاثیر کسی بر خود سخن گفته است، میگوید با کیوان برحسب تصادف آشنا شده، ولی از همان اولین روز آشنایی انگار صد سال بوده که یکدیگر را میشناسند: "من از او بسیار چیزها آموختم. مرتضی برای من واقعا یک انسان نمونه بود. یک انسان فوق العاده. "
نجف دریابندری نیز مبهوت نیروی کشف استعدادهای جوان در کیوان است. خود یکی از این استعدادها بوده است: "من آن روزها جوان شهرستانی خام و گمنامی بودم و حتی خودم چندان چیزی در جبین خود نمیدیدم. کیوان بود که دست مرا گرفت و راهی که بعد از او طی کردم پیش پایم گذاشت. نه این که هرگز یک کلمه درباره کارم و آینده ام به من چیزی گفته باشد. او فقط مرا جدی گرفت و با من طوری رفتار کرد که انگار من هم برای خودم یک کسی هستم. "
بعد از اعدام کیوان دوستان نویسنده و شاعرش وظیفه خود میدانستند که یاد و نام او را گرامی دارند و درباره او شعرها و مقالات زیادی نوشتند. از جمله شاملو که دو شعر درباره او دارد: «سال شک / سال روزهای دراز و استقامتهای کم / سالی که غرور گدایی میکرد / سال پست / سال درد / سال اشک پوری / سال خون مرتضی» و در شعر دیگری هم میگوید: «به یاد آر / عموهایت را میگویم/ از مرتضی سخن میگویم.»
ابتهاج هم در وصف او سروده: «ما از نژاد آتش بودیم / همزاد آفتاب بلند، اما / با سرنوشت تیره خاکستر / عمری میان کوره بیداد سوختیم / او، چون شراره رفت / من با شکیبِ خاکستر ماندم / کیوان ستاره شد / تا برفراز این شبِ غمناک / امیدِ روشنی را / با ما نگاه دارد / کیوان ستاره شد / تا شب گرفتگان / راهِ سپید را بشناسند..
روایت آیدا از واپسین جملات احمد شاملو هم سخت تکان دهنده است؛ «شاملو سه روز بود که نخوابیده بود و درد شدید داشت. بهش گفتم: احمد یه خرده چشمات رو هم بذار شاید خوابت ببره. شاملو گفت: نه! این طوری بهتر میبینمش. زلال میبینمش. گفتم: کی رو؟ گفت: مرتضی کیوان رو؛ و بعد رفت تو اغما و دیگه حرف نزد. این آخرین حرف شاملو بود.»
مرتضی، هرگز فرصت نوشتن آثار مهم خود را نیافته است. شاید این بدان معناست که کلمات از نام او جا مانده اند. از او حتی گوری نمانده که پوری شصت و یک سال پس از وداع جاودانه با دوست و رفیقش در آن آرام بگیرد. ابدیت، مخدوش است. با این حال، هستی و نیستی تاریخمند او در آنچه ننوشته، در غیاب نوشتن، ادامه یافته است.
مرتضی کیوان در سال ... با پوری سلطانی آشنا شد و این آشنایی منجر به ازدواج گردید و این پیوند تا آخرین لحظات حیات او پابرجا ماند.
پوری سلطانی پس از تیرباران همسرش به عنوان کتابدار ... اشتغال داشت و در سال .... در سن ۸۲ سالگی بدورد حیات گفت. وی در مصاحبهای در مورد همسرش مرتضی کیوان چنین گفت:
مرتضی کیوان در دوران زندگی کوتاه خود با شمار کثیری از روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان و شاعران بنام روزگار خود از جمله صادق هدایت، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، فریدون کشاورز و ... دوستی و مراودات متعددی داشته است.
احمد شاملو در مورد وی گفته است:
«مرتضی برای من وافعاً یک انسان نمونه بود، یک انسان فوق العاده. من هیچوقت نتوانستم دردش را فرموش کنم، هیچوقت... هر دردی برای آدمیراز کهنه میشود، مرک مادر، مرگ پدر، ولی هیچوقت غم او برایم کهنه نشدهاست... قتل ناهبنگمش هرگز برای من کهنه نشد و حتی اکنون که این سطور را مینویسم... پس از ۳۵ سال هنوز غمش جنان در دلم تازه است که انگار خبرش را دمی پیش شنیدهام»
مرتضی کیوان در آخرین نامهاش خطاب به خانوادهی خود، آورده: مادر عزیزم، همسر عزیزم، خواهر عزیزم،
«بهدنبال زندگی و سرنوشت و سرانجام خود میروم. همهي شما برای من عزیز بودید اما ... نتوانستهام جبران کنم. اکنون که پاک و شریف میمیرم، دلم خندان است که برای شما پسر، دوست، شوهر و برادری نجیب بودم. همین کافی است. دوستانم زندگی ما را ادامه میدهند و رنگین میسازند. همه را دوست دارم زیرا زندگی پاک، نجیبانه و شرافتمندانه را میپرستیدهام. زن عزیزم... عمو تیغ تیغی تو راه را تا به آخر طی کرد... پوری جان ... زندگی را دوست بدار و آن را پاک و خوب ادامه بده ... انسان نیروی همه معنویتها را در خود احساس میکند ... اکنون شعر زندگیام را میخوانم که ... به همهی ما لذت واقعی میبخشد ... خواهرم! در این لحظه تمام عواطف حق شناسیام نسبت به مادرم و تو و پوری جانم در دل و ذهنم متجلی است و با یاد شما و همه ی خوبان، زندگی را به صورت دیگر ادامه میدهم. بوسههای بسیار بر همهی یاران زندگیام.» [کتاب مرتضی کیوان، شاهرخ مسکوب، نشر نادر، چاپ دوم ۱۳۸۲صفحهی ۵۳ به بعد]
مرتضی کیوان در زمرهی دوستان شاعر بنام ایرانی