کاربر:Omid/صفحه تمرین1
دل آرا دارابی خبر اعدام خانم دلآرا دارابی در تاریخ ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۸۸ در خبرگزاریهای رسمی ایسنا و ایرنا، و اغلب روزنامههای ایران همچون اعتماد، خبرجنوب، ایران، کیهان، سرمایه واعتماد ملی منتشر شد.* برخی اطلاعات تکمیلی درباره این پرونده برگرفته از نوشتهها و مصاحبههای عبدالصمد خرمشاهی و محمد مصطفایی، وکلای خانم دارابی وهمچنین آسیه امینی، روزنامهنگاری که این پرونده را دنبال میکرد، است. این گزارشها در رسانههایی همچون بی بی سی، رادیو فردا و رادیو زمانه یا وبلاگهای شخصی این افراد منتشر شده است.
خانم دل آرا دارابی حقیقی متولد ۷ مهر ۱۳۶۵ در شهر رشت بود. او دختر هنرمندی بود که از سن ده سالگی نقاشی میکرد و قبل از بازداشتش به اتهام قتل در سن هفده سالگی، دانش آموز دوره پیشدانشگاهی بود.
در ایام بازداشت خانم دارابی، بسیاری از هنرمندان، کنشگران حقوق مدنی و فعالان حقوق بشر با برپایی یک کمپین برای آزادی وی تلاش کردند. آنها از رئیس قوه قضاییه میخواستند که باتوجه به شرایط سنی و روانی او و ابهامات قانونی متعدد پرونده، از مرگ وی جلوگیری بعمل آورد. برگزاری نمایشگاهی از آثار نقاشی این زن جوان ایرانی در مهرماه سال ۱۳۸۵ باعث جلب توجه بیشتری به پرونده و افزایش فشار برای لغو حکم اعدام او شد. عفو بینالملل نیز با صدور بیانیهای در ۱ مه ۲۰۰۹، اعدام دارابی را مغایر معیارها و موازین بینالمللی دانست.[۱]
وقوع حادثه و دستگیری
دل آرا دارابی حقیقی متولد ۷ مهر ۱۳۶۵ در شهر رشت بود. وی دختر هنرمندی بود که از سن ده سالگی نقاشی میکرد و شعر میسرود. دل آرا دارابی در ۷ دی ۱۳۸۲، به همراه دوست پسرش به نام امیرحسین ستوده، مرتکب قتل مهین، دخترعموی پدر خود شد. وی هنگام وقوع قتل ۱۷ سال داشت و دانشآموز پیشدانشگاهی بود. وی اگرچه در آغاز همراه با پدرش خود را به پلیس معرفی کرد و اتهام قتل را در دادگاه پیرفت، اما دو هفته بعد طی نامهای به قاضی آن مدعی شد که او قاتل نیست و وی تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: «چون تو زیر ۱۸ سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد»، حاضر شده است که مسئولیت عمل او را بر عهده بگیرد.[۲][۱]
دفاعیات
دل آرا دارابی چند روز بعد از زندانى شدن و در حالی كه در انتظار محاكمه بود نامهاى به قاضى پرونده نوشت و خود را بىگناه معرفى كرد و اظهار داشت:
«من به خاطر علاقهاى كه به امیر داشتم و با وعده و وعیدهاى او همه جزئیات قتل را به گردن گرفتهام و هیچ یك از اظهاراتم را قبول ندارم.»[۳]
دل آرا دارابی در جلسه دادگاهی که روز ۲۵ دی ۱۳۸۲ برای ادامه تحقیقات انجام شد، كلیه اظهارات قبلی خود مبنی بر اعتراف به قتل را رد کرد. او گفت که امیرحسین به او قرصهای آرامبخش خورانده و خود با ضربات چاقو مقتول را از پای درآورده بود. دل آرا دارابی در جلسه دادگاه گفت:
«زمانى كه امیرحسین از من خواست تابه خانه مقتول برویم اصلاً فكر نمیكردم چنین قصدى داشته باشد ومن اظهارات اولیهام را رد میكنم. امیرحسین پس از دستگیرى به اتهام قتل بارها به من گفت چون زیر ۱۸سال هستم مرا قصاص نمیكنند. او از من خواست قتل را به گردن بگیرم و من هم از روى سادگى و به خاطر آن كه امیرحسین را دوست داشتم اتهام قتل را قبول كردم.»[۴]
دل آرا دارابی بارها در جلسات مختلف اعلام كرده بود كه قاتل نیست. وی در تشریح وقایع روز قتل گفته بود:
«من و آن پسر با هم دوست بودیم. او چند روز قبل از حادثه به من گفت سندی جعلی پیدا کرده است که متعلق به خانه مهین دخترعموی پدرم است و فردی میخواهد با این سند جعلی خانه را بفروشد و او از من خواست با مهین قرار بگذارم و برای اینکه بتواند این موضوع را به مهین بگوید، به خانه وی برویم. من هم این کار را کردم. روز حادثه من و او به خانه مهین رفتیم. امیرحسین به من قرصهایی خورانده بود که کاملا بیاراده شده بودم. وقتی خودش را به پشت سر مقتول رساند با چوب بیسبال ضرباتی زد و بعد از بستن دهانش از من خواست، چاقویی برایش ببرم. من بیاراده به آشپزخانه رفتم و چاقویی آوردم. او چاقو را گرفت و چند ضربه به مهین زد. من حتی یک ضربه هم نزدم.»[۵]
اظهارات وکلا
عبدالمصد خرمشاهی، وکیل دل آرا دارابی، گفته بود، چند ایراد اساسی در این پرونده وجود داشت. او معتقد بود که پس از نفی مسئولیت قتل میبایست صحنه قتل بازسازی میشد. یکی از ایرادات پرونده، چپ دست بودن دلآرا است، در حالی که که اکثر ضربات از سمت راست به مقتول وارد شده بود.عبدالصمد خرمشاهی گفته بود:
«اگرچه دل آرا در تحقیقات اولیه قتل را به گردن گرفته، اما از آن جایی که وی چپ دست است نمیتوانسته از پشت ضربه به سمت راست مقتول زده باشد و اگر یک بار دیگر صحنه قتل بازسازی شود، وی میتواند بیگناهی خودش را ثابت کند.»[۱]
همچنین محمد مصطفایی که بعد از عبدالصمد خرمشاهی پرونده دل آرا دارابی را در دست گرفته بود، طی گفتگویی گفت:
«از همان زمانی که پروندهی دل آرا دارابی در دادگستری رشت به جریان افتاد، آقای خرمشاهی در مقام وکیل ایشان همواره تاکید داشتند که موکلشان بیگناه است و بیگناه نیز دارد محاکمه میشود. در این پرونده، آقای "محمد حسن جاویدنیا" قاضیِ رسیدگی کننده به پرونده بودند. به باور من، او به رغم آن که میدانستند دل آرا قاتلِ اصلی نیست، حکم به اعدام ایشان دادند. در پی صدور این حکم، جناب خرمشاهی بارها نسبت به آن اعتراض کردند و به دنبال آن پرونده دل آرا دارابی در مطبوعات ایران مطرح شد؛ اما به واسطه آن که دستگاه دادگستری در ایران مستقل نیست و همیشه به نوعی تحت تاثیر قدرتهای مختلف عمل میکند، این بار نیز در نهایت، حرفِ آقای جاویدنیا به کرسی نشست و حکمِ قصاصِ خانم دل آرا دارابی در «دیوان عالی کشور» تایید شد. بعدها هم که خود آقای جاویدنیا دادستان رشت شدند، توانستند با نفوذی که در دستگاه قضایی به دست آورده بودند «اذنِ در اجرای حکم» را نیز از آقای شاهرودی (رئیس وقت قوه قضایه ) بگیرند. در نهایت حکم در یک شرایط کاملاً غیر عادی، در هفت صبح یک روزِ تعطیل (جمعه ۱۱اردیبهشتماه سال ۱۳۸۸) در زندان مرکزی رشت به اجرا درآمد.»[۲]
محمد مصطفایی در ادامه میگوید:
قبل از آن که دل آرا دارابی اعدام شود (و همین طور بعد از اعدام دل آرا) امیر حسین ستوده (دوست پسر دل آرا) به طور رسمی و علنی هیچ حرف خاصی نزده بود، اما اخیراً یکی از همبندان او- که اصرار زیادی نیز داشت که نامی از او نبرم- به من خبر داد که امیرحسین، نامههای متعددی به قاضی رسیدگیکننده پرونده نوشته و در آن نامهها گفته است که دل آرا بیگناه است. متاسفانه آقای محمد حسن جاویدنیا بنا به دلایل خاصی، از جمله پافشاری بر مواضع خودشان و نیز مخالفت با خواست و اقدامات وکیلِ پرونده، نه تنها هیچ ترتیب اثری به مفاد این نامهها نداند، بلکه امیرحسین را نیز تهدید میکنند که اگر سکوت نکند عواقب ناگواری در انتظار او خواهد بود و… تا اینکه در ماه گذشته، امیرحسین در زندان رشت بر اثر عذاب وجدان و فشارهای روحی که به دنبال اعدام دل آرا بر او متحمل شده بود، خودش را حلقآویز کرد.»[۲]
محمد مصطفایی درباره حکم دل آرا گفته است:
«دو هفته پس از اقرار نخست در دادگاه، دل آرا که هنگام بازداشت فقط ۱۷ سال داشته، ارتکاب به قتل را انکار میکند. بنا بر اعتراف وی، او با اين يقين که دادگاه بر اساس حقوق کودک نمیتواند برای او حکم اعدام صادر کند به درخواست دوستش اميرحسين، اتهام قتل را میپذيرد تا او که بالای ۱۸ سال داشته اعدام نشود. به اين ترتيب اميرحسين، که تا به امروز در برابر حکم اعدام دل آرا سکوت کرده است، به جرم مشارکت در قتل، به ۱۰ سال زندام محکوم میشود.دل آرا با درک اين که فقط "زمان قصاص" کودکان مرتکب به قتل با بزرگسالان تفاوت دارد، خواستار تجديد نظر از ديوان عالی کشور میشود. او چندين بار مطرح کرده است که فقط به دليل علاقه به اميرحسين، اتهام قتل را پذيرفته است اما تا به امروز اين حکم تغييری نکرده است.
ديوان عالی کشور به دليل اين که حکم اعدام اوليه در دادگاه عادی و نه در دادگاه اطفال صادر شده بود، پرونده دل آرا را به دادگاه ديگری ارجاع داد، اما او در دادگاه دوم نيز بر اساس اقرارهای نخست، به قصاص محکوم شد.
امينی میگويد: "چطور است که در دادگاه، اقرار يک طفل سند قرار میگيرد اما انکار چندينباره پس از آن مورد توجه قرار نمیگيرد و مراحل تحقيق پرونده او کامل نمیشود؟ در پرونده دلآرا نکات مبهم فراوان وجود دارد. حتی چاقويی که با آن مهين کشته شده انگشتنگاری نشده است".[۶]
واکنشها به اعدام دل آرا
جمهوری چک رييس دوره ای اتحاديه اروپا، اجرای حکم اعدام دل آرا دارابی را شديدا محکوم کرد.
بيانیه رسمی اتحاديه اروپا با اعتراض به اجرای حکم دل آرا، اعدام وی را مغاير تعهدات بين المللی ايران دانسته و افزوده است: رياست اتحاديه اروپا مصرانه از ايران می خواهد تا از اعدام نوجوانان دست بردارد و مجازات مرگ برای نوجوانان را از قوانين جزايی خود حذف کند.
اتحاديه اروپا در بيانيه خود همچنين به مقامات جمهوری اسلامی هشدار داده که چنين تخلفاتی از حقوق بشر، زمينه تفاهم و اعتماد دو جانبه بين ايران و اتحاديه اروپا را کم می کند.
سازمان عفو بين الملل نیز با انتشار بيانيه ای در روز اول ماه مه، اجرای حکم اعدام دل آرا دارابی را به شدت مورد انتقاد قرار داد.
اين سازمان هوادار حقوق بشر می افزايد که شمار اجرای احکام اعدام در ايران در سال جاری ميلادی در ايران به يکصد و چهل مورد می رسد و دو نفر از اعدام شدگان زن بوده اند.
پيشتر سازمان عفو بينالملل در لندن نيز، بر عليه حکم اعدام دلآرا دارابی، تظاهراتی را حدود دو هفته پيش مقابل سفارت ايران در لندن سازمان داد.[۷]
نمایشگاه نقاشی
نمايشگاهی از نقاشیهای دل آرا دارابی، دختر ۲۰ ساله محکوم به اعدام، با نام "زندانی رنگها" از روز جمعه ۲۸ مهرماه به مدت يک هفته در نگارخانه "گلستان"، واقع در دروس تهران به کوشش آسیه امینی برپا شده است.
در کارت نمایشگاه نقاشیهای دل آرا نوشتهای از او خطاب به بازدیدکنندگان درج شده است: "زندانی رنگها میدانید یعنی چه؟ یعنی من. من که از چهار سالگی زندگیام را با رنگها تقسیم کرده بودم، در آستانه ۱۷ سالگی آنها را گم کردم. سرخ کبود را به جای لاجورد گرفتم و جای آسمانی، خاکستری پاشیدم. من رنگها را گم کردم و اینک تنها چهرهای که هر روز در برابرم دیده میگشاید، دیوار است. من دل آرا دارابی ۲۰ ساله، متهم به قتل، محکوم به اعدام، سه سال است که با رنگها و فرمها و واژهها از خودم دفاع میکنم. این نقاشیها سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگها مرا به زندگی بازم گردانند. از پشت دیوارها به شما که به دیدن نقاشیهایم آمدهاید سلام و خیر مقدم میگویم".[۶]
همزمان با برگزاری نمایشگاهی از آثار دل آرا دارابی در گالری گلستان در ایران، نمایشگاه مشابهی در دانشگاه فنی برلین برگزار می شود. وی که به اتهام قتل یکی از خویشاوندان خود در زندان بسر می برد به اعدام محکوم شده است. وی زمان قتل 17 ساله بود و اگرچه در آغاز این اتهام را پذیرفت بعدها به رد آن پرداخت و گفت این قتل بوسیله دوست پسرش امیرحسین صورت گرفت و به این خاطر اتهام را پذیرفت که دوستش اعدام نشود زیرا در زمان وقوع قتل تنها هفده سال داشت. مینا احدی سرپرست کمیته بین المللی علیه سنگسار و اعدام در آلمان در یک گردهمایی در دانشگاه فنی آلمان شرکت کرده در مصاحبه با رادیو فردا می گوید شش گروه از سازمانهایی که خواهان جدایی مذهب از دولت هستند در این گردهمایی شرکت داشتند و ما در محل ورودی سالن سخنرانی این نقاشی ها را گذاشته بودیم و نوشته هایی از دل آرا دارابی به آلمانی ترجمه کرده بودیم و در آنجا نصب بود. نمایشگاه مورد توجه حاضران قرار گرفت.[۸]
دل آرا هنگامی که از برپايی نمايشگاهی از نقاشیهايش باخبر میشود به يکی از برگزارکنندگان آن میگويد: "من از خدا چيزهای زيادی خواسته بودم. از بچگی دوست داشتم نقاش و شاعر معروفی شوم. هميشه دوست داشتم نمايشگاهی از نقاشیهايم بگذارم و از هنرمندان دعوت کنم تا آثارم را ببينند. آرزو داشتم کتاب شعرم منتشر شود. حالا در زندان هستم و آرزوهايم بيرون از زندان يکیيکی دارد برآورده میشود".[۶]
دل آرا زمانی که اقرار به قتل کرد و توسط پدرش به پليس تحويل داده شد، در مقطع پيش دانشگاهی تحصيل میکرد. او که نقاشی را از ده سالگی آغاز کرده است، شعر هم میسرايد. همه نقاشیهای نمايشگاه "زندانی رنگها" به جز يک اثر در زندان کشيده شدهاند. آن تکاثر، از نظر رنگ و فضا، بسيار متفاوت با کارهايی است که دلآرا در زندان کشيده است. اين آثار حاکی تاثير عميق و ژرف زندان بر اين هنرمند جوان است. در سالهای پيش از زندان، نواختن پيانو يکی ديگر از سرگرمیهای دل آرا بوده است.[۶]
اعدام
بخشهایی از صحبتهای محمد مصطفایی وکیل دل آرا دارابی
در ایام نوروز سال ۱۳۷۸ تصمیم گرفتم به زندان رشت برم و دختری نقاش که در انتظار اعدام بود را ببینم. تصمیمم آنی بود و فردای روز تصمیم با خودروی شخصیام به سمت رشت رفتم. بعد از اخذ دستور از دادیار ناظر زندان به اتاقی که زندانیان را برای ملاقات به آنجا میآوردند رفتم. چند مامور هم در این اتاق بودند. وقتی دستور قاضی را به یکی از آنها دادم. مسئول مربوطه به من نگاه کرد و گفت آقای مصطفایی شما هستید. گفتم بله چطور. گفت هیچ. در مورد شما زیاد شنیده بودم و امیدوارم بتوانید کاری برای دل آرام انجام دهید تا اعدام نشود. این مامور میدانست که دیگر کاری از دست کسی بر نمیآید. تقدیر دل آرام دارابی اعدام است و چون دستی قدرتمند کمر بر اعدام این جوان بسته است. اعدامش حتمی است.
مسئول دفتر تلفن را برداشت و به کسی که آنطرف تلفن بود گفت. بگویید دل آرام به اتاق ملاقات بیاید. دل آرام شروع کرد به تعریف کردن ماجرا و گفتن از بیگناهی خودش. او میگفت که قاتل نیست و قاتل امیر حسین است. من چون او را خیلی دوست داشتم و سن و سالم هم کم بود. قتل را به گردن گرفتم. او از روز ماجرا تعریف کرد و از اینکه به پدرش دروغ گفته که قاتل است و قتل را به گردن گرفته است. زمانی که تعریف میکرد اشک از چشمانش جاری بود. قسم میخورد که مرتکب قتل نشده است و میگفت هیچ کس حرفش را باور نمیکند. میگفت دادستان رشت چند بار او را کنار کشیده و تهدید کرده است که اعدامش خواهد کرد.
ساعت هفت صبح یک روز تعطیل، دادستان نامرد رشت با چند نفر از جیره بگیرانش به زندان رفتند. روز تعطیل دل آرام را صدا کردند. گویی به شکار آهو رفته بودند. و میخواستند آهویی زیبا شکار کنند. آهویی که از جنس آدمی زاد بود. و حیواناتی وحشی همچون گرگ میخواستند این آهوی زیبا را از پای در آوردند و جلوی کشیدن نقاشیهایش را بگیرند. به سالن مرگ میبرند. تلفنی به او میدهند و خندهای میکنند و میگویند به مادرت زنگ بزن و بگو که تا چند دقیقه دیگر اعدام میشود. گوشی را میگیرد دستانش میلرزد و التماس میکند و میگوید من قاتل نیستم من را نکشید. من را نکشید. همه میدانستند که او قاتل نیست اما برای روز تعطیلشان نیاز به تفریح و شکار داشتند و هیچ شکاری بهتر از دل آرام برای آنها نبود. آهویی زیبا، با چشمانی هیجان انگیز و چهرهای نورانی و… به مادرش زنگ میزند و جریان را به مادرش با صدای لرزان میگوید…. مادرش تلفن را قطع میکند. قرآن را بر میدارد و به سمت زندان رشت میرود. در زندان را با هر دو دست میکوبد. التماس میکند. جیغ میزند و فریاد میکشد ولی کسی در را باز نمیکند. شکارچیان شکارشان را زده بودند. درب بزرگ زندان باز میشود و آمبولانسی که دل آرام، آرام گرفته بود بیرون میرود و…. در مراسم اعدام شرکت کرده بودم و میتوان تصور کنم که چطور اعدام شده است. او باورش نمیشود که اعدام خواهد شد. ارادهاش را از دست میدهد. دیگر توان فکر کردن ندارد. گرگها دور او جمع شده بودند. چارهای نداشت جز التماس کردنهای بیپاسخ… دو دست او را میگیرند. به سمت چارپایه مرگ میبرند. دل آرام همچنان التماس میکند. او در زمانی که قتل اتفاق افتاده بود ۱۷ سال بیشتر نداشت و اگر هم قاتل بود باز هم به خاطر سنش حقش رگ نبود.
دل آرام قاتل نبود و هستند صدها نفر از متهمین به قتلی که قاتل نیستند و نمونههای بسیاری را در زندان دیدهام اما خشونت طلبی حاکمان جمهوری اسلامی به گونهای است که تنها به اعدام میاندیشند و به کشتن انسانهای بیگناه.
حال چه کسی پاسخگوست؟ چه کسی پاسخ این بیعدالتی را خواهد داد؟ چطور میتوان جان دل آرام را احیا کرد؟ او بیگناه بود و گناهش تنها کشیدن نقاشیهایش و بازی با دنیای کودکیاش بود که تقدیر اعدامش را رقم زد. آیا گناه او ایرانی بودنش بود یا عاشق بودنش؟[۹]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ سرگذشت دل آرا دارابی، بنیاد عبدالرحمن برومند
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ پرونده دل آرا دارابی و دایره ابهام، سایت رادیو زمانه
- ↑ روزنامه ایران، ۳ دی ۱۳۸۴
- ↑ خبر جنوب، ۲۸ خرداد ۱۳۸۵
- ↑ روزنامه اعتماد ملی، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۸
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ نمایشگاه نقاشی جوان محکوم به اعدام در تهران، سایت بیبیسی فارسی
- ↑ اتحادیه اروپا اعدام دل آرا دارابی را محکوم کرد، سایت رادیو فردا
- ↑ نمایشگاهی از آثار دل آرا دارابی توسط کمیته بینالمللی علیه اعدام در آلمان، سایت رادیو فردا
- ↑ چه کسی پاسخگوی مرگ دل آرام دارابی است؟، هرانا