کاربر:Abbas/صفحه تمرین4
رژیم ولایت فقیه
خمینی بنیانگذار رژیم ولایت فقیه
خمینی در سال ۱۲۷۹ شمسی در خمین متولد شد. پدرش مصطفی پسر احمد هندی بود. مادرش هاجر دختر میرزا احمد از اهالی خمین بود. به گفته مرتضی پسندیده، برادر خمینی، پدر او در خمین شخص با نفودی بوده و خدمه و تفنگچی داشت. زمانیکه خمینی دوساله بود، پدرش به دست یکی از همراهانش به قتل رسید. خمینی دوران نوجوانی را در خمین گذراند و صرف و نحو و منطق را نزد برادر بزرگترش مرتضی پسندیده آموخت. از ۱۲۹۸ به ترتیب در حوزههای اصفهان و اراک و قم تحصیل کرد. در سال ۱۳۰۵ در حوزه قم سطوح عالیهی آموزشهای حوزوی را به پایان رساند و در سال ۱۳۱۵ در شمار آخوندهای مدعی اجتهاد بود. مهمترین استاد خمینی شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم بود که او نیز شاگرد شیخ فضلالله نوری بود.[۱]
خمینی در دوران رضا شاه
در دوران دیکتاتوری رضا شاه خمینی که دوران جوانی را میگذراند، مشغول درسهای حوزه بود. در دوران حکومت رضا شاه روحانیون بسیاری بودند که در برابر زورگوییهای او اعتراض کردند. در صدر روحانیون ضد دیکتاتوری رضا شاه سید حسن مدرس قرار داشت که تا لحظه شهادت تحت انواع فشارها بود و نهایتا در ۲۳ آذر ۱۳۱۶ به دستود رضاشاه به شهادت رسید. در تمام این وقایع خمینی در سکوت بود. خمینی در دیداد با هیأت دولت در شهریور ۱۳۶۱ گفته بود: «هر کس زمان رضاشاه را درک کرده باشد، میداند که آن زمان غیر از زمان محمدرضاشاه بود. رضاشاه قلدری بود که شاید مردم ما او را خیلی نمیشناختند و شاید تاریخ کمتر کسی را مثل او به یاد داشته باشد. مدرس در مقابل او با قدرت ایستاد...»
در دورهی دیکتاتوری رضاشاه تنها فعالیتی که ازخمینی مشاهده و ثبت شده است، برگزاری کلاس اخلاق در حوزهی قم بود، که مدتی این کلاسها در مدرسهی فیضیه دایر بود و سپس با تذکر مأموران رضاشاه به مدرسه «حاج ملا صادق» در حومهی قم منتقل شد.
درکتاب «نهضت امام خمینی» برای توجیه این بیعملی آمده است: «امام خمینی از آنجا که هماره از تدابیر کافی و درایت و بصیرت سرشار برخوردار میباشد، توانست با تاکتیک و نهانکاریها که از دستورات و تعالیم زندهی اسلام است و تقیه نام دارد، رژیم و کارشناسهای داخلی و خارجی را غافلگیر سازد...».[۲]
در سالهای بعد از شهریور ۲۰ و سقوط رضاخان که یک فضای نسبتا باز سیاسی ایجاد شده بود خمینی بالاخره سکوت خود را شکست و در کتاب کشفالاسرار به انتقاد از دیکتاتوری رضاخان که دیگر وجود نداشت پرداخت. در دوران نخست وزیری دکتر مصدق خمینی در کنار کاشانی و از نزدیکان او بود. و در جهت مخالفت را دولت ملی دکتر مصدق میکوشید. خمینی بعد از رسیدن به قدرت بارها کینه خود نسبت به مصدق را اعلام کرد. اولین بار بعد از مراسم سالگرد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ که آیتالله طالقانی در آن مراسم سخنرانی کرد؛ این مراسم را میتینگ راه انداختن «برای هر استخوانی» توصیف کرد. خمینی در سخنرانی خود در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰نیز گفت که مصدق مسلمان نبود[۳] او همچنین با بیان اینکه مصدق از اسلام سیلی خورد (اشاره به کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دکتر مصدق) ابراز خرسندی کرد.
موضوع مرجعیت خمینی و مطرح نبودن او از خاطرات منتظری آورده شود.
در سال ۴۱ بعد از تصویب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی که حق رأی به زنان داده شده بود خمینی به آن اعتراض کرد. در ۱۶خرداد۴۲ و در پی یک سخنرانی تند علیه حکومت شاه خمینی بازداشت شد و به مدت دو ماه در زندان بود. در ۴ آبان ۱۳۴۳ در پی سخنرانی خمینی در اعتراض به قانون کاپیتولاسیون، او بلافاصله دستگیر و به ترکیه تبعید شد. پس از یکسال که در ترکیه بود او به نجف رفت و تا مهر ۱۳۵۷ در نجف بود. او در سالهای تبعید اساسا سکوت اختیار کرد. در سال ۱۳۴۹ بعد از واقعه سیاهکل که تعدادی از رزمندگان فدایی به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند خمینی در واکنش به این واقعه در نامهای به اتحادیهی دانشجویان مسلمان خارج کشور نوشت: «از حادثه آفرینی استعمار در کشورهای اسلامی نظیرحادثهی سیاهکل و حوادث ترکیه فریب نخورید و اغفال نشوید.»[۴]
درسالهای ۴۴ تا ۵۰ خمینی به تدریس در حوزه نجف مشغول بود و مباحث حکومت اسلامی او که طرح او برای حکومت آینده است در این سالها در جمع شاگردان محدود او تدریس شده است. در سالهای بعد از ۱۳۵۰ با ظهور سازمانهای انقلابی نظیر مجاهدین و فدائیان در مبارزه علیه حکومت پهلوی، و محبوبیت آنان نزد توده مردم، خمینی نیز از این فرصت استفاده کرد و در فاصله سالهای ۵۰ تا ۵۷، یازده پیام خطاب به دانشجویان و جوانان صادر کرد. او در مقابل محبوبیت روز افزون مجاهدین در جامعه که باعث شده بود بسیاری از شاگردان و نزدیکان او هوادار مجاهدین شوند، تحت فشار بود. او هیچ گاه مجاهدین را تایید نکرد اما تحت فشار افکار عمومی جامعه برای واگذاری یک سوم از سهم امام به خانواده زندانیان سیاسی و نشر کتب اسلامی سیاسی فتوا صادر کرد.
در سال ۱۳۵۵ که کارتر با سیاست حقوق بشر در آمریکا روی کار آمد و در پی این سیاست رژیم شاه را مجبور کرد که شکنجه در زندانها را کنار بگذارد خمینی که این فضا را خوب درک کرده بود، دوباره سکوت سالیان خود را شکست و از فرصت بهدست آمده استفاده کرد. در آبان ۱۳۵۶ شاه از آمریکا بازگشت و بر سیاست جدید و استمرار فضای باز سیاسی تاکید کرد. خمینی دو ماه بعد در سخنرانی به مناسبت مرگ پسرش مصطفی آخوندها را به استفاده از فرصت بهدست آمده فراخواند و گفت:
«امروز یک فرجه پیدا شده، من عرض میکنم به شما یک فرجه پیدا شده، اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمیشد در ایران. اگر الان غنیمت بشمارند این را این فرصت است. این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند الان نویسندههای احزاب دارند مینویسند، امضا میکنند، اشکال میکنند،... شما هم بنویسید... امروز روزی است که باید گفت و پیش میبرید. و من خوف آن دارم که خدای نخواسته این فرجه از دست برود... خوب ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند... امضا کردند و کسی هم کارشان نداشت.»[۵]
در طول مدت شروع اعتراضات علیه شاه از آبان ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب ضد سلطنتی خمینی همیشه پشت مردم و تحولات حرکت میکرد و در وقایع مهم از قبیل تظاهرات خونین ۱۷ دیماه ۵۶ در قم و همچنین تظاهرات مردم تبریز در ۲۹ بهمن همان سال و بعد از واقعه خونین ۱۷ شهریور ۵۷، با ارزیابی سیر تحولات با چند روز تأخیر موضع گیری میکرد.
خمینی بعد از اطمینان یافتن از مواضع آمریکا در قبال حکومت شاه و تضعیف پایههای سلطنت شاه، به طور بیسابقهای به سخنرانیها و موضعگیریهای سیاسی خود افزود و برای به چنگ آوردن رهبری جنبش مردم و انقلاب ضد سلطنتی خیز برداشت. او برای رسیدن به این منظور عقاید واقعی خود را پنهان میکرد و حتی خلاف آن اظهار نظر میکرد. به عنوان نمونه در حالیکه در سال ۴۱ با حق رأی زنان مخالفت کرده بود در اردیبهشت ۱۳۵۷ در مصاحبهای با روزنامه فرانسوی لوموند در نجف گفت: «در خصوص زنان، اسلام هیچگاه مخالف آزادی آنها نبوده است... زن مساوی مرد است، زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند...»[۶] در همین مصاحبه او هر گونه قصد و تمایل خود برای قرار گرفتن در رأس قدرت را انکار کرد.
خمینی در ۱۳ مهر ۱۳۵۷ از طریق کویت به پاریس رفت. رفتن خمینی به پاریس او را در مرکز توجهات جهانی قرار داد. در روزهای پایانی رژیم پهلوی خمینی و نمایندگانش در پاریس و تهران به طور دائم با نمایندگان ایالات متحده برای انتقال آرام قدرت و جلوگیری از انقلاب قهر آمیز مذاکره میکردند. در ۱۲ بهمن ۵۷ خمینی از پاریس به تهران آمد. در ۱۶ بهمن تشکیل دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان که حکم آن به امضای خمینی رسیده بود اعلام شد. خمینی دولت بازرگان را دولت امام زمان نامید، اما یک سال بعد خمینی بوسیله نیروهای موسوم به «خط امام» سفارت آمریکا را اشغال کرد و دیپلماتهای آنرا به گروگان گرفت و دولت بازرگان مجبور به استعفا شد. در ۲۲ بهمن با اعلام بی طرفی ارتش شاه، انقلاب ضد سلطنتی پیروز شد و خمینی زمام حکومت در ایران را به دست گرفت.[۷] خمینی توسط عوامل خود قانون اساسی ولایت فقیه را به تصویب رساند. او تا سال ۱۳۶۸ به عنوان ولی فقیه در رأس حکومت در ایران قرار داشت. خمینی در ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ بعد از دوره بیماری در بیمارستانی در تهران، مرد.
نظریه ولایت فقیه
خمینی نظریه خود برای حکومت را در کتابی به نام «حکومت اسلامی» یا «ولایت فقیه» که مجموعهای از درسهای او در نجف است، و در سال ۱۳۴۸ منتشر شد، ارائه کرده است.[۸]خمینی نظریه ولایت فقیه را در دوران حاکمیت خود قدم به قدم شکل داد. او این نظریه را بر پایه آیهای از قرآن بنا کرده که میگوید: «اطیعوا الله و اطیوا الرسول و اولی الامر منکم»[۹] یعنی اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و از صاحبان امر خودتان. اولیالامر در مفهوم، جمع ولی امر است، یعنی کسی که امر و قدرت در دست اوست. خمینی این کلمه را معادل آخوند میداند. او در نامهای به خامنهای مینویسد: «همان قدرتی که خدا برای پیغمبر قاٰئل شده، برای ولی امر و ولی فقیه هم قائل شده است.» در تاریخ شیعه این نظرگاه را با این وسعت و دامنه برای اولین بار خمینی پرورانده است.
خمینی در کتاب حکومت اسلامی میگوید اگر فرد لایقی که دارای خصلتهای مرجع تقلید است به پا خاست و حکومت تشکیل داد، همان ولایتی را دارد که رسول اکرم در اداره امور جامعه داشت، لذا بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.
کتاب حکومت اسلامی زمانی منتشر شد که فرضیه حکومت در ذهن خمینی مطرح میگردد و برای زمانی است که حکومت به دست خمینی برسد. در واقع این نظریه قبل از اینکه یک نظریه و دکترین اسلامی باشد یک زمینه سازی برای دوران حکومت خمینی است و میخواهد حکومت را به سایز و قواره خودش در بیاورد.
ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی
ولایت فقیه روح، حوهر و اساس قوانین حکومت جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد. مادهها و بندهای قانون اساسی رژیم ایران ممکن است به تنهایی نسبت به قانون اساسی مشروطه و برخی کشورها مترقی جلوه کند، اما وقتی تمامیت این قانون را کنار هم بگذاریم روح حاکم بر آن ولایت فقیه است.
بعد از سقوط سلطنت پهلوی قرار بود برای تعیین قانون اساسی حکومت جدید مجلس مؤسسان تشکیل شود و نمایندگان مردم از همه اقشار قانون اساسی جمهوری جدید را نوشته و به تصویب برسانند. خمینی و شورای موسوم به انقلاب این مجلس را به مجلس خبرگان تبدیل کردند و تعداد ۶۰ نفر که اساسا از عوامل و مهرههای خودشان یودند را وارد آن کردند و قانون اساسی مبتنی بر ولایت فقیه را تصویب کردند.
اصل پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید: «در زمان غیبت ولی عصر(عج) در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهدهی فقیه عادل با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که ظبق اصل۱۷۲ عهدهدار میگردد.»
اصل ۵۷ همین قانون میگوید: «قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از، قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه و امامت امتاند.»
در اصل ۱۰۷ قانون اساسی آمده است: «پس از مرجع عالیقدر تقلید و رهبرکبیر انقلاب جهانی اسلام و بینانگذار جمهوری اسلامی، حضرت آیتالله العظمی امام خمینی که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته شده و پذیرفته شدهاند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری دربارهی همه فقها که واجد شرایط مذکور در اصل پنجم و یکصد و نهم باشند بررسی و مشورت میکند و هر کدام را که اعلم به احکام فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل ۱۰۹ تشخیص داد، او را به رهبری انتخاب میکند و درغیر اینصورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی مینماید. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیتهای ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت.»
اختیارات ولی فقیه در قانون اساسی
اختیارات ولی فقیه در اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بدین شرح لیست شده است:
۱- انتصاب فقهای شورای نگهبان
۲- انتصاب رئیس قوه قضائیه
۳- فرماندهی کل نیروهای مسلح شامل انتصاب و عزل فرمانده ستاد مشترک، انتصاب و عزل فرمانده کل سپاه پاسداران، تشکیل شورای عالی دفاع
۴- انتصاب فرماندهان عالی نیروهای سهگانه زمینی،دریایی، هوایی
۵- اعلان جنگ، صلح و بیسج نیرو
۶- امضای حکم ریاست جمهوری
۷- عزل رئیس جمهور پس از رأی دیوان عالی یا رأی مجلس
۸- عفو مجرمین و...
این موارد اختیارات ولی فقیه در قانون اساسی اول بود. پس از مرگ خمینی و در بازنگری قانون اساسی این اختیارات تغییر و افزایش یافت. مواد اضافه شده به اختیارات وی فقیه این موارد هستند.
- تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی
ـ نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام
ـ فرمان همه پرسی
- نصب و عزل و قبول استعفای فقهای شورای نگهبان، عالیترین مقام قوه قضائیه، رئیس سازمان صدا و سیما، رئیس ستاد مشترک، فرمانده کل سپاه پاسداران، فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی.
- حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سهگانه
ـ حل معضلات نظام از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام[۱۰]
پایههای نظام ولایت فقیه
پایگاه طبقاتی رژیم ولایت فقیه خرده بورژوازی سنتی و به لحاظ سیاسی یک رژیم مادون سرمایهداری است. نیروهای پشتوانه ولایت فقیه از نطر تاریخی، نیروهای خشک اندیش با درک فرمالیستی از مذهب هستند که سابقه تاریخیشان به کاشانی و شیخ فضل الله نوری میرسد. ولایت فقیه رژیمی است که تلاش دارد یک سر مادون سرمایهداری به نام ولایت فقیه را به بدنه مناسبات سرمایهداری جامعه ایران بچسباند و تحمیل کند.[۱۱]
بنا به همین خاصیت ضدتاریخی این رژیم برای اینکه بتواند سر پا بماند پایههای حاکمیت خود را بر دو پایهی، «سرکوب» و «صدوربحران و تروریسم» استوار کرده است. رژیم ولایت فقیه با توسل به سرکوب شدید و بیشکاف داخلی از طریق سپاه و بسیج و عوامل لباس شخصی و دهها ارگان سرکوب دیگر، جامعه ایران را قفل کرده است و از حرکت روبه جلو در مسیر آزادی و دموکراسی باز داشته است. و از طرف دیگر برای سرپوش گذاشتن برروی سرکوب و دادن دینامیزم و انگیزه به نیروهای خود و برای بسط و گسترش حاکمیت خود، که همان «خلافت اسلامی» و «حکومت جهانی» اسلام است؛ به سیاست صدور بحران و تروریسم که دخالت در امور کشورهای دیگر، به خصوص کشورهای اسلامی است و در فرهنگ جاری حکومت ولایت فقیه به آن «صدور انقلاب» گفته میشود، به عنوان یکی از پایههای حکومت ولایت فقیه روی آورده است. این سیاست از ابتدای رسیدن خمینی به حاکمیت شروع شد و به عنوان یک سیاست پایهای در نظام ولایت فقیه همواره از طرف سران جمهوری اسلامی دنبال شدهاست. هم اکنون آثار سیاست «صدور بحران» ولایت فقیه در بسیاری از کشورهای منطقه از جمله عراق و لبنان و سوریه و یمن مشهود است.
خصوصیتی که رژیم ولایت فقیه را از سایر دیکتاتوریها متمایز میکند صدور تروریسم است. کمتر رژیم دیکتاتوری در قرن حاضر وجود داشته که داعیهی صدور انقلاب و جهان گشایی داشته باشد و حاکمیت را بر اساس مذهب و نه مرزهای جغرافیایی تعریف کند. صدور بنیادگرایی در عین حال زیر ساخت سرکوب را هم در نظام ولایت فقیه تشکیل میدهد. این دو عنصر یعنی سرکوب و صدور بنیادگرایی، ظاهرا دو عنصر هستند ولی در روح و جوهر یگانه هستند و سرکوب داخلی به صدور تروریسم متکی است.[۱۲]
سرکوب در رژیم ولایت فقیه
سرکوب در رژیم ولایت فقیه بر اساس مذهب است. با سوء استفاده از اسلام سرکوب میکند. در نظام ولایت فقیه یک سرکوب همه جانبه حاکم است. در دیکتاتوری پهلوی یک سرکوب سیاسی حاکم بود. آزادیهای سیاسی را از بین برده بود. آزادی مطبوعات وجود نداشت. کلیه احزاب تعطیل شده بودند و فقط احزاب دست ساز دربار اجازه فعالیت داشتند. ولی در رژیم ولایت فقیه از آنجا که توجیه سرکوب بر پایهی مذهب صورت میگیرد، منافع حاکمیت نیز با مذهب توجیه میشود. سرکوب به تمامی عرصههای اجتماعی و زندگی خصوصی مردم کشیده میشود. در نظام ولایت فقیه سرکوب اجتماعی زیر ساخت سرکوب سیاسی را هم تشکیل میدهد.[۱۲]
در رژیم ولایت فقیه سرکوب، به اشکال مختلفی خود را نشان میدهد. از جمله زن ستیزی که از خصوصیات ویژه این رژیم است. این رژیم به دلیل ماهیت خود و به این علت که مناسبات اجتماعیش مادون سرمایهداری است، برای اینکه جامعه را آماده قبول حاکمیت خود کند و برای دوره طولانی حاکمیتش را تثبیت کند، به سرکوب مضاعف زنان مبادرت میکند و آنقدر در این عرصه پیش رفته است که زن ستیزی خصوصیت ویژه آن شده است. حاکمیت ولایت فقیه بر ایدئولوژی جنسیت استوار است و اصلی ترین وظیفه زن را کار در خانه و بچهداری میداند.
در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است:
«خانواده واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان است و توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینهساز اصلی حرکت تکاملی و رشد یابنده انسان است اصل اساسی بوده و فراهم کردن امکانات جهت نیل به این مقصود از وظایف حکومت اسلامی است، زن در چنین برداشتی از واحد خانواده، از حالت (شیئی بودن) یا (ابزار کار بودن) در خدمت اشاعه مصرف زدگی و استثمار، خارج شده و ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پر ارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی پیشآهنگ و خود همرزم مردان در میدانهای فعال حیات میباشد و در نتیجه پذیرای مسئولیتی خطیرتر و در دیدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهد بود.»[۱۳]
حجاب اجباری برای زنان و ممنوعیت بسیاری از کارها مانند ممنوعیت تحصیل در بسیاری از رشتههای دانشگاهی برای زنان از نمودهای سرکوب زنان است. در زمینه اشتغال شانس زنان ۱۰ درصد مردان هم نیست. در رهبری جامعه هیچ زنی وجود ندارد. در قانون اساسی زنان از قضاوت و ریاست جمهوری و رهبری به طور مطلق محروم شدهاند.[۱۴]
زن ستیزی در رژیم ولایت فقیه به جنایتهای هولناکی راه برده است. اعدام هزاران زن و تیرباران زنان باردار، شلاق زدن در ملاء عام، تشکیل «واحدهای مسکونی» در زندانها که درخاطرات بسیاری از زندانیان از بند رسته در نظام ولایت فقیه آمده است از این نمونههاست.[۱۴]
سرکوب اقلیتهای مذهبی نیز از کارکردهای دیگر رژیم ولایت فقیه است. رژیم ولایت فقیه از ابتدای حاکمیت خود اقلیتهای مذهبی را سرکوب کرده است و به بهانههای مختلف از انجام مناسک مذهبی آنان جلوگیری کرده است. با آزاد گذاشتن پیروان مذاهب دیگر، کل نظام مذهبی ولایت فقیه ترک برمیدارد.[۱۵]
قتل کشیشان مسیحی از جمله اسقف هوسپیان مهر و اسقف میکائلیان و کشیش مهدی دیباج و اعدام کشیش حسین سودمند و دستگیری تنی چند از آنان از نمونههای بارز سرکوب اقلیتهای مذهبی است. بهائیان از جمله اقلیتهای مذهبی هستند که همیشه در نظام ولایت فقیه مورد سرکوب و اذیت و آزار قرار گرفتهاند. سرکوب و ضرب و شتم دراویش گنابادی در بهمن و اسفند ۱۳۹۶ که به قتل یک درویش و اعدام یک درویش دیگر انجامید، نمونه دیگری از سرکوب اقلیتهای مذهبی در ایران است.
بارزترین نمونههای سرکوب حرکتهای اجتماعی در ایران توسط رژیم ولایت فقیه عبارتند از:
- سرکوب حرکت و اعتراضات دانشجویی در تیرماه ۱۳۸۷ که به واقعه ۱۸ تیر معروف شد
- سرکوب اعتراضات مردم به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۸۸ که این اعتراضات تا ۶ دی (روز عاشورا) همان سال به طول انجامید
- سرکوب اعتراضات مردمی در دیماه سال ۱۳۹۶
- سرکوب اعتراضات مردمی به گرانی بنزین در آبان ۱۳۹۸ که به کشته شدن بیش از ۳۰۰ تن از معترضین منجر شد
صدور بنیادگرایی و تروریسم در رژیم ولایت فقیه
بعد از سقوط دیکتاتوری پهلوی در جریان انقلاب ضد سلطنتی نیروهای جوان زیادی در جامعه ایران آزاد شدند. خمینی یا باید این نیروها را در مسیر ساختن یک نظام دموکراتیک و پیشرفته از لحاظ اجتماعی و اقتصادی به کار میگرفت که این رویکرد با ماهیت ضد تاریخی و انحصار طلب ولایت فقیه در تعارض بود و یا اینکه در راستای توسعه طلبی و صدور بحران به بیرون از مرزهای ایران استفاده میکرد. با این رویکرد زمینه سرکوب هر صدای آزادی خواهی نیز فراهم شد.[۱۵]
در قانون اساسی جمهوری اسلامی، در چند اصل تأکید و تصریح شده است که حمایت و تلاش برای گسترش حاکمیت جهانی اسلام از اهداف و وظائف جمهوری اسلامی است. در کتاب ولایت فقیه خمینی نیز مکرر بر این تصریح شده که مرزها از نظرش اسلامی است و نه جغرافیایی.[۱۵]
خمینی در کتاب حکومت اسلامی در بخشی به نام لزوم وحدت اسلامی رویای تشکیل حکومتی مانند حکومت عثمانی را در ذهن میپروراند و مینویسد: « وطن اسلام را استعمارگران تجزیه کردند... یک زمان هم دولت بزرگ عثمانی بهوجود آمد، استعمارگران آن را تجزیه کردند... ما برای اینکه وحدت امت اسلام را تأمین کنیم، برای اینکه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهای دست نشانده آنها خارج کنیم، راهی نداریم جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم. چون به منظور تحقق وحدت و آزادى ملتهاى مسلمان بايستى حكومتهاى ظالم و دست نشانده را سرنگون كنيم؛ و پس از آن حكومت عادلانه اسلامى را كه در خدمت مردم است به وجود آوريم. تشكيل حكومت براى حفظ نظام و وحدت مسلمين است.»[۱۶]
برجستهترین تلاش رژیم در صدور بنیادگرایی و تلاش برای حکومت جهانی اسلام، جنگ ایران و عراق بود. بحرانهای مرزی درگیریها و دخالتهای رژیم ولایت فقیه در عراق، از سال ۱۳۵۸ شروع شد. علت اصلی این دخالتها این بود که خمینی خود را متولی و مدعی عراق میدانست. حمله بزرگ و همه جانبه را عراق در سال ۱۳۵۹ آغاز کرد، اما علت اصلی شروع جنگ بین ایران و عراق، مطامع خمینی بود و تحریکاتی که در این رابطه در مزرها و داخل عراق به عمل آورد. خمینی در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹، شش ماه قبل از آغاز جنگ با عراق، مردم عراق را به قیام علیه صدام فراخواند.[۱۷] همجنین در ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ ارتش عراق را به کودتا علیه صدام تشویق کرد.[۱۸] منتظری جانشین وقت خمینی در خصوص امکان عدم وقوع جنگ با عراق گفت:«به نظر من اگر (خمینی) يک مقدار تفاهم میکردند، شاید بهانه به دست آنها نمیآمد، بالاخره اين زمینه [یعنی حمله نظامی به ایران] برای آنها فراهم شد ...».[۱۹] شعار خمینی در جنگ ایران و عراق «فتح قدس از طریق کربلا» بود. در بسیج جنگی رژیم ولایت فقیه علیه عراق یک میلیون نفر در طرف ایران کشته شدند.
ارگانهای سرکوب و صدور تروریسم در رژیم ولایت فقیه
برای پیشبرد این سیاست رژیم ولایت فقیه ارگانها و اهرمهای ضروری مورد نیاز را به وجود آورده است. فلسفه وجودی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علاوه بر سرکوب داخلی، صدور تروریسم و دامن زدن به جنگهای منطقهای است. در سال ۱۳۶۹ نیروی قدس سپاه به عنوان نیروی برون مرزی سپاه پاسداران به وجود آمد.
امکان استحاله و اصلاحات و کودتا در رژیم ولایت فقیه
در کتاب شناخت ولایت فقیه ابتدای فصل ۴ و استراتژی قیام و سرنگونی فصل ۱۰
نمودهای غلط انداز دموکراسی و پلورالیسم در رژیم ولایت فقیه
کتاب شناخت ولایت فقیه فصل ۴
منابع
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر ـ ص۲۴ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر- ص۳۵ و ۳۶ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ صحیفه نور - جلد ۱۵
- ↑ پابه پای آفتاب -جلد۳ ص۱۶۳- مصاحبه با حمید روحانی
- ↑ صحیفه نور- جلد۱ - ص ۲۶۶
- ↑ صحیفه نور - جلد ۲ - ص۴۴
- ↑ خمینی دجال ضد بشر - ص ۳۹ تا ۲۳۴ - انتشارات سازما مجاهدین خلق ایران
- ↑ کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشاران سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ آیه ۵۹ سوره نساء
- ↑ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - ویکی نبشته
- ↑ کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - ص۲۹۰ - مسعود رجوی
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ قانون اساسی ایران - ویکی نبشته
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ کتاب اسلام دموکراتیک پاسخ بنیاد گرایی - سخنرانی مریم رجوی در پارلمان نروژ- ص۱۵ و ۱۶
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه فصل ۴ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ کتاب حکومت اسلامی (ولایت فقیه) - نوشته خمینی
- ↑ صحیفه نور- جلد۱۲ ص ۴۰
- ↑ صحیفه نور - جلد ۱۲ - ص۴۴
- ↑ کتاب خاطرات آقای منتظری و مصاحبه با بی بی سی