بهرام عالیوندی
بهرام عالیوندی | |
---|---|
زادروز | ۱۵ بهمن ۱۳۰۶ خورشیدی کازرون |
درگذشت | ۱ خرداد ۱۳۹۱ خورشیدی وین، اتریش |
محل زندگی | کازرون، شیراز، ممسنی، تهران، وین |
پیشه | نقاش |
شناختهشده برای | نقاشی |
جنبش | عضو شورای ملی مقاومت ایران |
همسر | ناهید همتآبادی |
فرزندان | بهنام و شهرام |
بهرام عالیوندی (زاده ۱۵ بهمن ۱۳۰۶ در کازرون - درگذشته ۱ خرداد ۱۳۹۱ در وین) از پیشکسوتان نقاشی مدرن در ایران و از پرکارترین هنرمندان ایرانی در تبعید است.
او بعد از مهاجرت از کشور سالها در اتریش به سر برد و چندین نمایشگاه در کشورهای آلمان و اتریش برگزار کرد.[۱]
زندگینامه
وی در ۱۳۰۶ خورشیدی در شهر کازرون در استان فارس به دنیا آمد. خانوادهاش در دو سالگی به دلیل اینکه مادرش اهل شیراز بود به آنجا نقل مکان کردند. سپس از شیراز به ممسنی رفتند و بهرام تا کلاس ۶ ابتدایی در آنجا درس خواند.
پدربزرگش ازخوانین ممسنی بود، مردی تصویرگر نقاشیهای ساده ابتدایی اما زیبای کتاب دکامرون اثر معروف بوکاچیو با ترجمه احمد دریابیگی. حتی گفتهاند کلمه الله را روی دانه ای برنج نوشته بود. پدرش نیز نقشه خطه ممسنی را دقیقاً ترسیم کرده و آنرا در اداره دولتی مرکز ممسنی، نورآباد، آویخته بودند.
بهرام عالیوندی از کودکی به نقاشی علاقمند بود، در مدرسه نقشه جغرافی میکشید که آنها را به دیوار کلاس یا دفتر مدرسه نصب میکردند. بعد از شش سال دبستان، دبیرستان را در شیراز شروع میکند و طبق گفته خود برای امرار معاش از روی نقاشیهای دیگران کپی میکند و برای تأتر دکور میزند و پلاکارد سینما میسازد اما در هیچکدام موفقیتی نداشتهاست.[۲]
فعالیتهای هنری
پس از پایان دبیرستان و خدمت سربازی به تهران آمد و یکسالی به کارهای مختلف پرداخت و عصرها به هنرستان کمالالملک رفت. پس از کودتای ۲۸ مرداد باحمایت برادر بزرگ که کارمند عالیرتبه دولت بود، در هنرستان زیبای پسران نامنویسی کرد، جایی که خود بعداً در آنجا و نیز هنرستان نقاشی دختران هنرآموز نقاشی گردید. در آنجا جلال آل احمد مربی ادبیات و مشوق او بود و تا آخرین روزهای حیات وی را زیر نظر داشت. در همین دوره بورسی ۴ ساله برای فرانسه نصیبش شد اما ساواک اجازه خروج از کشور به او نداد. جلال آل احمد هم به او گفت «در اروپا که به تو آمپول هنر تزریق نمیکنند همین جا بمان و خود را بساز».
وی سپس در سال ۱۳۳۶ در ادارهٌ هنرهای سنتی وزارت فرهنگ و هنر به عنوان طرّاح در کارگاه کاشیسازی مشغول کار شد. بعد از تأسیس دانشکدهٌ هنرهای تزیینی در سال ۱۳۳۹، عالیوندی در این دانشکده، در رشتهٌ نقاشی تزیینی به تحصیل پرداخت و دورهٌ تخصصیاش را زیر نظر یک استاد فرانسوی به پایان رساند و در رشته نقاشی تزیینی لیسانس گرفت. پس از آن مدتی در هنرستانهای نقاشی به تعلیم پرداخت و سپس برای چندمین مرتبه راهی اروپا شد و از موزههای بزرگ آنجا دیدن کرد.[۳]
طی دورانی که اداره هنرهای ملی کار میکرد، آموزش هنرهای سنّتی را به هنرجویان رشته نقاشی به عهده داشت و هنرجویان را به موزهٌ ایران باستان میبرد و رمز و رازهای خطوط و نقوش آثار هنری قدیمی ایران را به آنان میآموخت.[۱]
وی در تهران بهعنوان هنرجوی این رشته در هنرستان نقاشی پسران پذیرفته میشود،
وی در اینباره گفتهاست: «درهنرستان، جلال آل احمد هم دبیرادبیات مان بودوهم مربی وراهنمای خوبی برای من وتاآخرین روزهای زندگی نیزپیشرفتهایم رازیرنظرداشت. در۲۸سالگی دیپلم گرفتم، بعنوان شاگرد ممتازشناخته شدم وبورس چهارسال تحصیل درفرانسه به من تعلق گرفت اماسازمان امنیت اجازه خروج ازایران به من نداد و باز جلال بود که اینبارنیزبه یاریم آمدو اینکه: دراروپاکه آمپول هنرتزریق نمیکنند. همین جابمان وخودرابساز.»
سال ۱۳۳۶ عالیوندی بصورت روزمزدبه استخدام کارگاه کاشی سازی فرهنگ وهنردرآمد.[۲]
عالیوندی مدتی حدودسه سال ازروی اشیاء باستانی ایران کپی برداری میکند تابه گفته خودش بارموزنوروسایه روشن رشتههای هنر قدیم ایران بیشترآشناشود. بعدهانیزبعنوان هنرآموزنقاشی درهنرستانهای نقاشی دختران وپسران تهران، تعیلم شاگردان خودرابرای آشنایی وطراحی ازروی همین آثارتاریخی درموزه ایران باستان را بعهده میگیرد. طی حدود۲۶ سال خدمت دروزارت فرهنگ وهنر، هزاران طرح عالیوندی درکارگاههای میناسازی، گلیم بافی، کاشیکاری، منبت سازی، خاتم کاری، نقره سازی، معرق کاری و… توسط استادکاران رشتههای فوق به اجرادرآمده ودرموزه فرهنگ وهنرجمع آوری یابه سران کشورهاهدیه گردید.[۲]
کارهای عالیوندی در مقر اصلی سازمان ملل در وین به نمایش درآمدهاست.
«هنر در تبعید»، نمایشگاه فردی او در وین در ژوئن ۲۰۰۷ میلادی شامل ۷۳ کار آبرنگ، رنگ روغن روی کنوس و کاغذ بود.
در دسامبر ۲۰۰۷ میلادی در پاریس، عالیوندی همراه با دو هنرمند فرانسوی در گالری انت پرسنت نمایشگاهی برگزارکردند. محل نمایشگاه یکی از معروفترین گالریهای پاریس در هنر مدرن میباشد. بدنبال این نمایشگاه یک مقاله فرانسوی با عنوان «یک نقاش بزرگ در تبعید» نوشت که “کارهای عالیوندی ترکیب آموزشهای اروپا همراه با تجربه ۶۰ ساله هنری میباشد که از دانش عمیق از هنر ایرانی و معنوی سر چشمه گرفتهاست و منجر به خلق آثار جدیدی شدهاست که منحصربه فرد خود اوست. نقاشیهای عالیوندی بیان کننده و نماینده یک بهشت نقطهها میباشد.
در سال ۲۰۰۸ میلادی در وین، نمایشگاه عالی که توسط یونسکو بنیانگذاری شد شاهد کارهای عالیوندی بود از جمله تابلو فردوسی که یکی از مهمترین کارهای عالیوندی است و شاهنامه را به تصویر کشاندهاست.[۴]
سبک هنری
عالیوندی درسراسرزندگی هنری خود، زنده یاد خانم شکوه ریاضی رابعنوان یگانه استادبرجسته خوددرزمینه آموزش طراحی ونقاشی مدرن بامتدآکادمی بوزارپاریس که تحصیل کرده آنجابود، فروتنانه قدرشناخت وارج نهاد.
او گفتهاست اگراثرسبک کوبیسم درکارهایم مشهوداست شاید کارروی کاشیهای معرق وتقسیم بندی ناگزیرآنهااین توهم راایجاد کردهاست.[۲]
عالیوندی به نسلی از ایرانیان هنرمند تعلق دارد که چهرههای شناخته شده و مهمی چون مسعود عربشاهی، ناصر اویسی، و پرویز تناولی جز آنها بشمار میآیند. آثار عالیوندی در زمینههای سمبولیسم و سمبلهای شرقی میباشد، مانند ماهی، فلس ماهی، و اسب که سمبولهای مینیاتور پارسی میباشند. نقاشیهای عالیوندی از فرهنگ پارسی تأثیر و الهام گرفته و به تصویر کشنده داستانها و افسانههای اسطوره ایی و شعرهای شعرای معروفی چون فردوسی و عطار نیشابوری هستند. کارهای برجسته او شامل یک سری نقاشی در مقیاس بزرگ که در دهه ۱۳۶۰ تولید شدهاند میباشند. این شامل تصویر میترا، عیسی مسیح و فردوسی میباشد. برخی از کارهای او از زمان جنگ و سرکوب در ایران الهام میگیرند و درد و رنج مردم خود را به تصویر میکشد.[۴]
از لحاظ تکنیکی، کارهای او در برخی اوقات بسیار سنتی و برخی اوقات بسیار خلاقانه و اصیل میباشند. نقاشیهای اولیه عالیوندی شامل آنهایی که در دهه ۱۳۶۰ بودند معمولاً از رنگ و روغن سنتی روی کانواس میباشد که یادآور شیشههای رنگی و طرحهای کلیساهای قرون وسطی میباشد که کامل انشان دهنده خلاقیتهای شخصی او میباشند. در طی سالهای دهه ۱۳۷۰ عالیوندی کارهای رنگ و روغنی را ادامه داد اما کنواس سنتی کنار گذاشته شد و او کارهای خود را مستقیماً به روی کاغذ متقل نمود، روشی که توسط کیوبیستها در سده ۱۹۰۰ بنیانگذاری شده بود.[۵]
کارهای هنری عالیوندی بیشتر روی ادبیات و افسانههای ادبیات فارسی و ایرانی و شرقی تکیه داشت. علاوه بر نقاشی، کارهای هنری روی پردههای نقش دار و کنوس نیز هنر عالیوندی را از بقیه جدا مینمود.[۴]
او در آثارش هنر شرق را با تکنیکهای مدرن درهم آمیخته بود، میراث گرانبهای هنری او گنجینهای از بیش از سه هزار اثر متنوع در ابعاد گوناگون (از پانزده در هجده سانتیمتر تا دو متر و نیم در سه متر) میباشد.
روحیه تسلیم ناپذیری، آزادیخواهی، عشق به رزمندگان و شهیدان راه آزادی، در آثار استاد خود را گاه در انعکاس نور امید و گاه در شعلههای فروزان نمایان میساخت.
انزجار از فاشیسم دینی و بشردوستی و عدالتخواهی در همه جای آثار او به چشم میخورد. او یک بار در مورد آثارش گفته بود:
«زندگی من در خاطرات گذشته نمیگذرد. بهکهنگی عمرم هم اصلاً نمیاندیشم. همانطور که برای ادامه زندگی به غذا نیاز دارم، نقاشی کردن هم برای من نیاز زندگی ست. آنچه هم که روح مرا جوان و زنده نگهمیدارد همین بازی با رنگ و خط و نقطه و فلس است که دور از واقعیتهای تلخ ملموس، دنیایی از فانتزی را مجسم میکند، شخصاً تابع لحظات زودگذر روز هستم. اکتشافات فضایی در ماورای کهکشان و حوادث زمینی طی روز همه برایم اثرگذار است، اگر هم ردپایی از گذشتههای هنری دور در کارهایم به چشم میخورد، نتیجه مطالعات و بازسازی آثار گوناگون هنرهای باستانی ایران مثل مینیاتور، نقش برجسته، سرامیک، نقرهسازی، منبتکاری، میناسازی و غیره است که محفوظات ذهنی مرا تشکیل میدهد».
بهرام عالیوندی تسلط به تکنیک نقاشی غرب و شناخت عمیق هنر و فرهنگ شرق را در آثارش با هم درآمیخت و موفق به خلق سبکی گردید که در آن به زبان ویژه هنری خود اندیشهها، تخیلات و آرمانهای والای انسانیش را بازگو میکرد.
او در کارهایش فرهنگ غنی ایران را از مذاهب تا عرفان شعر تا حماسهسرایی را تجربه کرد و این زمینهساز بیان و زبان زیبای هنری نقاشی او شد.[۶]
وی گفتهاست: «من مدتهای طولانی در ادارهٌ هنرهای ملی وزارت فرهنگ و هنر به عنوان طرّاح کار کردم. طرّاحی در ادارهٌ هنرهای ملی و آشنایی با هنرهای قدیمی و سنتی ایران فرصتی بسیار گرانبها برای من بود که راز این هنرها را بشناسم و تجربیات گرانبهایی به دست آورم. در همین سالها بود که ضمن کشیدن طرح برای طرّاحان قلمزن روی نقره، با شگفتی متوجه نقشهای فلس بر روی سینیها، گلدانها و ساغرهای نقره شدم و سخت شیفتهٌ آنها شدم، تا آن جا که همهٌ فکر و کوششم این بود که روزی بتوانم این فلسها را در تابلوهای خود پیاده کنم. حالا بیش از ۲۵سال است که ضمن کار، این فلسها را زیرورو میکنم و با آنها چون کودکی به بازی نشستهام، تا آن جا که امروز دیگر این فلسها ـ بدون آن که ادعای صاحب سبک بودن داشته باشم ـ چه در آثار رنگی و چه سیاه و سفید، بیانگر هویت هنری من و به قول اکثر منتقدان، «امضا» ی من است. البته مدتهای طولانی تابلوهای فیگوراتیو با فلس میساختم، ولی امروزه از آنها به فلسهای آبستره رسیدهام، و با همین فلسهای آبستره است که در اعماق کائنات به دنبال حیات دیگری هستم.
تحقیقات و کشفیات فضایی اخیر، به فلسهای رنگی، خطوط سیاه منحنی و نقطهپردازیها و آبرنگهای من، شور و زندگی دیگری بخشیدهاست.
او به اسطورهشناسی علاقه داشت و این علاقه روی کار او اثر گذاشته بود. اسطورههای ایرانی و هندی و به طور عام اسطورههای شرقی مایه الهام آثار او بودند. تم اصلی نقاشی او جنگ بین نور و ظلمت و پیروزی نور بر ظلمت است. به همین خاطر منتقدان او را نقاشی نامیدهاند که از تاریکیها نور و امید میآفرید.
در هزارهٌ فردوسی، نمایشگاهی از نقاشیهای او در مرکز یونسکو در وین به نمایش گذاشته شد که ۳۳ تابلو آن به اساطیر شاهنامه مربوط میشد.[۱]
او دربارهٔ شیوه کار خود میگوید:
«من در نقاشی هیچگاه از قبل فکر نمیکنم که چه چیز میخواهم بکشم، بلکه کاملاً تابع احساسم هستم. البته معتقدات و تفکرات من در این آفرینش تأثیر دارند، ولی اگر بخواهم روی چیزی از قبل فکر کنم و طرح بریزم و بعد روی آن کار کنم، این را دیگر اثر هنری نمیدانم. در واقع به نظر من، هنر تبلور احساس هنرمند، یعنی تبلور احساس جامعه است. این تقسیمبندی هنر برای هنر و هنر برای مردم را هم قبول ندارم. اصلاً موضوع این نیست. هر هنرمندی بار زمان خودش را دارد».[۱]
فعالیتهای سیاسی
عالیوندی در دوران دبیرستان و از حوالی سال ۱۳۲۲ با حزب توده و اهداف تبلیغاتی آن آشنا میشود و به گفته خودش از آنجا که ظلم خوانین، جنگهای قبیلهای و آشفتگی روحی پدر و فقر خانواده را پس از تقسیم اراضی به چشم دیده، آرمان عدالتخواهی وعدالتجویی را در حزب یاد شده مییابد.
ابتدا عضو سازمان جوانان حزب و سپس بهعنوان مسئول درجهداران هوادار در شیراز گزیده میشود. انواع فعالیتهای حزبی و تظاهرات، ساختن پلاکاردها برای انواع همین تظاهرات، دستگیری در سال ۱۳۲۷، سالهای پرماجرای زندان، خاطرات آشنایی باسران و مسئولان حزب در شیراز و خیانت آنان، از وی فردی باتجربه ساخت.
پس ازکودتای ۲۸ مرداد با کمک برادر بزرگتر از شیراز به تهران گریخت، درجنوب تهران درخانه ای محقر مخفی گردید و برای کسب ناگزیر روزی ناچیز، به انواع کارهای سخت وپست تن داد.
وی دربارهٔ خیانت حزب توده در جریان کودتا گفتهاست:
«گروهان زرهی باتانک وزره پوش برسرتاسرشیرازمسلط بود و درجه داران همه ازهواداران عضوگیری شده حزب بودندومرتب میپرسیدند چه کنیم، تانک هاراروبه کی وکدام سمت بگردانیم وشلیک کنیم؟ ایل قشقایی هم پیغام فرستاده وبرای کمک وهمکاری اعلام آمادگی کرده بود که عازم شهرشونداما… شهرقرق اوباش واراذل شده بود که جولان میدادندومامبهوت وبلاتکلیف، سرخورده ازقطع رابطه مسئولان که نمیدانستیم چرابی هیچ عکس العملی دست گذاشته اندروی دست وهیچ دستوری نمیدهندوبی خبرازاینکه آقایان واداده وبه فرمان ارباب شمالی بدون کمترین مقاومتی به همه پشت کرده وشهررادردست اوباش واراذل رهاکرده اندتاکودتاچیان بعداً وبتدریج همه آنهایی راکه نگفتند (جاودان شهریارا) یکجا به مسلخ ببرند.»[۲]
سال ۱۳۳۶ عالیوندی بصورت روزمزدبه استخدام کارگاه کاشی سازی فرهنگ وهنردرآمده وتاسالهای طولانی بعلت عدم همکاری باساواک هم ممنوع الخروج وهم ازاستخدام رسمی اوممانعت میشد. جالب امااینکه بدنبال کسب شهرت هنری که عالیوندی بتدریج وبعلت آغازسبک ویژه کارش به آن دست یافته ونام اودرزمره نقاشان مدرن ایران بسیاربرزبان اهل این هنربود، هربارکه درنمایشگاههای جمعی اثری ازاو نیزبه معرض تماشاگذاشته میشد اگرفرح نیزبرای افتتاح یادیدارازاین نمایشگاههاشرکت داشت، ساواک ازحضورعالیوندی درنمایشگاه ودرکنارتابلوهایش ممانعت میکرداماروز بعدروزنامههای تهران عکس فرح رادرکنارتابلویی از او به چاپ میرساندند.[۲]
عالیوندی ۲۰سال در ایران به تعلیم نقاشی و آشنا ساختن شاگردان خود با هنر ایران و میراث اساتید نقاشی مرز و بوممان پرداخت. رژیم هنرکش، وجود چنین هنرمند برجسته و آزادیخواهی را در خاک ایران تاب نمیآورد. آثار او که پیش از این در سراسر دنیا بهنمایش درآمده بودند، در ایران ممنوع شدند. در سال۶۴ بهعلت سرکوب و سانسور فعالیتهای فرهنگی و هنری از سوی حکومت آخوندی، ناچار از جلای وطن شد و در تبعید تمام هنر و خلاقیت برجسته خود را در خدمت مقاومت و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران بهکار گرفت.[۶]
عالیوندی از مهر ماه سال ۱۳۶۰ تا پاییز ۱۳۶۳که از ایران خارج گردید و در سختترین شرایط پلیسی و امنیتی آن دوران، خانه و زندگی و همه امکانات مادی و معنوی خود را با ریسک پذیری بسیار در اختیار مجاهدان قرار داد و حتی با جابجایی مدارک و اسناد سازمان، خطرات فراوان به جان خرید. طی تهاجم پاسداران به یکی از پایگاههای مسئولان و فرماندهان مجاهدین در شمال تهران، ۳ تا ۴ تابلوی نقاشی که عالیوندی برای تزئین و عادی سازی پایگاه به آنان اهدا کرده بود نیز طی مصادره اموال پایگاه، بدست پاسداران افتاد و موضوع مورد سوء ظن و پیگیری قرار گرفت اما او با هوشیاری ذهنی و سیاسی و ضمن اظهار بی اطلاعی از خریدار تابلو توانست از مهلکه جان بدر برد. پس ازخروج عالیوندی ازایران وسپس حمایت علنی او ازمقاومت ایران ضمن اهدای تابلوی عظیم شهادت مجاهدخلق فرهاد پاکزاد به مسئول شورا، اکثرتابلوهای نقاشی عالیوندی ازموزهها، موسسات دولتی وگالریها جمعآوری وممنوع النمایش شده وحتی ازذکرنام اونیزدرکتابهایی که دربارهٔ پیشکسوتان نقاشی مدرن ایران چاپ گردید، ممانعت بعمل آمد. بااینهمه اماازهمان ابتدای اقامت عالیوندی درخارج ازکشوروطی سالهای طولانی، بخصوص چندسال اخیرکه رژیم پس ازبارها تلاش و «دانه پاشی» برای جذب او ناامید شده، برای سوء استفاده ازنام وشهرت هنری او، بعضی آثارنقاشی وی را درچندین نمایشگاه گروهی به معرض تماشاگذاشته وضمن نقدهنری تکنیک وسبک کاروی، به چاپ عکس رنگی یکی ازتابلوهای بزرگ اودرنشریات ویژه خارج ازکشوراقدام نمود.[۲]
وی دربارهٔ حجم فعالیتها و ارتباط آثارش با موضوعات سیاسی گفتهاست:
«من در ۲۶–۲۷ سالی که در خارج کشور هستم تابلوهایم از مرز ۳۰هزار گذشتهاست. تابلوهایی به عرض سه متر در دو متر. آنها را تابلوبندی کردهام. شب عید نوروز گذشته تابلوی ۶–۷ مرداد دو سال قبل اشرف را کشیدم. حمله دست نشاندگان رژیم در عراق به اشرف که ۱۱مجاهد را به شهادت رساندند. در آن تابلو ۱۱شهید به کهکشان شهدا وصل میشدند. همچنین تابلوی ندا حسنی و ندا آقا سلطان را کشیدم که در ابعاد ۲متر در یک متر بودند. ۶ماه روی آنها کار کرده بودم.
علاوه بر اینها طرحهای کوچک بطور مستمر میکشم که برای سایت همبستگی ملی میفرستم. در جریان شهادت مجاهد خلق علی صارمی طرحی کشیدم که در آن یک طناب دار برگردن جبار ستمگر میافتد وقتی طناب دار را برگردن علی صارمی میاندازد. روی این طرح که بر روی سایت گذاشتم هشتصد هزار کلیک شدهاست.»[۷]
وی پس از انقلاب ضدسلطنتی ۵۷ به اتریش پناهنده شد که تا آخر عمر در همان کشور زندگی کرد.
عالیوندی در سال ۱۳۷۳ به شورای ملی مقاومت ایران پیوست و تا زمان درگذشت در سال ۱۳۹۱عضو این شورا بود. او در بین سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۹۱ در وین زندگی و کار میکرد.[۴]
بهرام عالیوندی روز سهشنبه اول فروردین ۱۳۷۴، یکی از آثار خود را بهنام «پرندهٌ رها» بود، به مریم رجوی رئیسجمهور برگزیدهٌ مقاومت ایران، اهدا نمود.[۸]
وی گفتهاست:
«تعهد در هنر را باید از این زاویه نگاه کرد، نه به شکل مبتذلی که مثلاً امروز رژیم آخوندی برای هنرمندان نسخه میپیچد. این یک نوع سانسور و خودسانسوری است. در واقع به نظر من بحث بر سر هنرمند متعهّد است و نه هنر متعهد؛ هنرمندی که زیر بار رژیمهای دیکتاتوری نمیرود. طبعاً مردم انتظار دارند که هنرمندی که سالها حمایت و تشویقش کردهاند به رژیمهایی مثل دیکتاتوری تروریستی خمینی «نه» بگوید؛ دوست دارند که به چنین رژیمی مشروعیت ندهد و اگر توانست تلنگری هم به آن بزند. هنرمندی که انگیزه اش را از مردم میگیرد و از آنها تغذیه میکند، نباید و نمیتواند به مردم پشت کند. وقتی فلان هنرمند از ایران میآید اینجا و دوباره برمی گردد به کشوری که زیر حاکمیت آخوندهاست و میگوید بله من اینجا هستم در کنار «ملت» میخواهد به این رژیم مشروعیت بدهد. در حالی که صدها و هزاران هنرمند ایرانی شرایط سخت غربت و زندگی در تبعید را به ننگ تسلیم و زندگی در حاکمیت آخوندها ترجیح دادهاند.
من سال ۱۳۶۳ از کشور خارج شدم و با آن که بیماری قلبی، سخت آزارم میداد، اما دلگرمی پیوستن به مقاومت، آن هم در چنین غربت جانکاهی، به من انگیزه و توان میداد. طی این سالها کار بسیار سنگین و فشرده یی در زمینهٌ نقاشی داشتهام؛ گاه در روز ۱۲ تا ۱۸ساعت کار میکنم. اگر چه غربت خیلی سخت و ناگوار است، به خصوص برای کسی که کار هنری میکند، اما انگیزه و شوری که از بودن در کنار مقاومت مردم ایران میگیرم، برایم بسیار دلنشین و امیدوارکننده است. همین است که مرا زنده نگه میدارد و به من نیرو میدهد، تا رنج دوری از یار و دیار را تحمّل کنم. طبعاً مجموع این عوامل به طور ناخودآگاه عمیقاً بر آثار من تأثیر میگذارد.»[۱]
دو فرزندش سالهاست عضو سازمان مجاهدین خلق ایران هستند و علیه جمهوری اسلامی مبارزه میکنند.[۹]
درگذشت
وی در اتریش بدرود حیات گفت و در همانجا به خاک سپرده شد.[۴]
مریم رجوی بعد از درگذشت وی گفت:
«درگذشت دریغ انگیز نقاش بزرگ ایران، بهرام عالیوندی، روح نا آرام و معترض هنر ایران علیه دیکتاتوری آخوندی نقاش بزرگ ایران، بهرام عالیوندی، عضو گرامی شورای ملی مقاومت که روح ناآرام و معترض هنر ایران علیه دیکتاتوری و فاشیسم دینی بود، چشم از جهان فروبست. باشد که مردم ا یران در روز پیروزی او را در آزادی و رهایی خود و در شکوفایی هنر ایران آزاد فردا بازیابند.»
استاد عالیوندی، در فردای سی خرداد ۱۳۶۰ با شجاعت بسیار به یاری فرزندان مجاهدش شتافت که به نبرد با پاسداران خمینی برخاسته بودند.
سپس تا آخرین روزهای حیات پربارش، به عنوان عضو شورای ملی مقاومت و مدافع سرسخت و استوار مجاهدان آزادی در اشرف، پیوسته در تلاش و پیکار علیه دیکتاتوری حاکم بود.
آقای عالیوندی از استادان به نام نقاشی مدرن ایران که هنر شرق را با تکنیکهای مدرن درهم آمیخته بود، گنجینهای از هزاران تابلو متنوع خلق کرد که انعکاس نور امید بود و شعلههای خون شهیدان. کما اینکه لبریزاز انزجار شدید به فاشیسم دینی بود و سرشار از بشردوستی و عدالتخواهی.
و شخصیت بیپیرایه او و سادگی و صفا و خلوص و محبتاش به راستی که هر کس را تحت تأثیر قرار میداد؛ و حیاتاش همچون هنرش قرین مناعت و تسلیمناپذیری بود.
برای یاران شورایی و برای همه حامیان مقاومت ایران، حضور پرشور استاد بهرام عالیوندی در اجلاسیههای شورا، در همه تظاهرات و تحصنها، درگرما و سرما و در سختترین مقاطع کارزار جهانی برای افشاء و محکومیت دیکتاتوری آخوندی و برای حفاظت از مجاهدان اشرفی، پیوسته انگیزاننده و آموزنده بود و خاطره درخشانش هرگز فراموش نخواهد شد.[۱۰]
استاد دو سال پیش از درگذشتش، در گفتگویی راز این توانمندی و سرشاری را اینگونه بازگشود:
بهرام عالیوندی علیرغم مشکلات جسمی در اغلب تظاهراتها و تحصنهای مقاومت ایران شرکت داشت و راز این توانمندی و سرشاری را اینگونه توضیح میدهد:
«همه فرزندانم در شهر اشرف اسطورههای زنده هستند نهخیالی! و ساخته و پرداخته ذهنیاتی که به دروغ برای تقویت روحیه ملی و هیجانات وطنپرستانه کاذب و بیداری در مقابل دشمن ساخته باشند. همه این فرزندان اعتماد و قوت دیگری به زندگی و احساس جوان بودن در من در آغاز هفتاد و هشتسالگیام دادهاند که حالا هم روزانه میتوانم بین ۱۰ تا ۱۲ساعت و گاهی حتی ۱۵ساعت مشغول بازی با خط و رنگ و نقطه و فلس باشم که حتی در ایام بستری در بیمارستان هم مثل اینکه داروی نجاتبخشی برایم باشد باز نقاشی میکنم. در کنار مقاومت بودن، با جریان روز بهپیشتاختن، پشت بهبنیادگراییکردن و نه به جنایتکاران دینفروش گفتن که اقسام دامها را پیش پایمان پهن میکنند و بهخصوص وجود رزمآوران دلیر ارتش شرف و آزادی و حمایت از آنها به من روح و زندگی میبخشد و ایدئال من میباشد و گرچه روزگار با بودن رژیم و دشمنان و نبش قبرکنندگان در کمین، سخت و پر مخاطره است اما مبارزه نیز پرهیجان و شیرین است».[۶]
مزار وی در گورستان مرکزی وین اتریش است.[۱۱]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ همبستگی ملی - گرامیداشت زنده یاد بهرام عالیوندی، استاد چیرهدست نقشها و رنگها
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ نقاشی که در زمستان آمد و در بهار رفت - بیوگرافی استاد بهرام عالیوندی
- ↑ پای صحبت بهرام عالیوندی نقاش معاصر - یادبودهایی در پس غبار
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ برای شما - تقویم تاریخ ۱ خرداد ماه ۱۳۹۶
- ↑ نقاشی که در زمستان آمد و در بهار رفت - سبک هنری
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ سازمان مجاهدین خلق ایران - سالگرد درگذشت استاد بهرام عالیوندی، هنرمند مقاومت و از پیشکسوتان نقاشی مدرن ایران
- ↑ گلچین - گفتگو با استاد بهرام عالیوندی
- ↑ نشریه ایران زمین ش ۴۴ - مقاله «دیدارهای نوروزی»
- ↑ بگو نه - به یاد استاد و هنرمند گرانقدر و متعهد ، عضو شورای ملی مقاومت ایران،استاد بهرام عالیوندی
- ↑ هنر مقاومت - پیام تسلیت خانم مریم رجوی به مناسبت درگذشت استاد بهرام عالیوندی
- ↑ وطنم ایران - [۱]سالگرد استاد بهرام عالیوندی در سومین سالگرد رحلتشان در گورستان مرکزی وین اتریش