کاربر:Hossein/صفحه تمرین1403312

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

زندان اصفهان به زندان دستگرد اصفهان یا همان زندان مرکزی اصفهان گفته می‌شود که در محله دستگرد در جنب آزادراه ذوب‌آهن اصفهان قرار دارد.

زندان دستگرد اصفهان در شهر دستگرد در استان اصفهان قرار دارد. دستگرد حدود ۱۵ کیلومتری شمال شهر اصفهان واقع شده است و از نظر آب و هوا، خشک و بیابانی و سرد است. زندان دستگرد به نام زندان مرکزی اصفهان نیز نامیده می شود.[۱]

گنجایش زندان اصفهان

به گزارش کانون حقوق بشر ایران در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۹۹ ظرفیت این زندان حدود ۴ الی ۵ هزار زندانی می باشد، اما آمار کنونی زندان بیش از ۸ الی ۹ هزار زندانی تخمین زده می شود؛ که حدود بیش از ۳۰۰ زندانی محکوم به اعدام در این زندان محبوس می باشند.[۱]

وضعیت بهداشتی

وضعیت بهداشتی این زندان فاجعه بار است. به دلیل کمبود آب و آلوده بودن آن بیماری های مختلف گوارشی و پوستی در میان زندانیان شایع می باشد. امکانات بهداشتی نیز در اختیار زندان قرار نمی گیرد. بخصوص در شرایط کنونی و شیوع ویروس کرونا این وضعیت بسا بیشتر زندانیان را تحت فشار قرار می دهد.

در این زندان نیز مانند سایر زندان های ایران بسیاری از زندانیان به کرونا مبتلاء شده اند، اما مسئولان زندان با پنهانکاری مانع از انتشار اخبار به بیرون زندان شده اند. در آخرین تست انجام شده در مهر ۹۹ از حدود ۵۰ زندانی از بند سلامت، تست ۳۰ زندانی مثبت اعلام شد.[۱]

وضعیت استقراری و صنفی

در این زندان وضعیت استقراری و صنفی زندانیان نیز بسیار بد می باشد و زندانیان در شرایط دشوار قرار دارند. جیره غذایی در این زندان بسیار کم می باشد. و همچنین به دلیل تراکم زندانیان، بسیاری از زندانیان مجبور به کف خوابی در این زندان هستند.

در زندان دستگرد اصفهان زندانیان توسط مسئولان زندان به بهانه کار در کارگاه های این زندان بدون دستمزد به بیگاری کشیده می شوند.[۱]

مدیریت زندان دستگرد اصفهان

در زندان دستگرد اصفهان، ارگانها و نهادهای حکومتی همچون وزارت اطلاعات، سپاه، بسیج و آگاهی دارای بازداشتگاه های مخصوص به خود هستند که از کنترل سازمان زندان ها نیز خارج است و حتی در لیست زندانهای ایران نیز ثبت نشده است.[۱]

کهریزک زندان اصفهان

یکی از این محل ها، بازداشتگاهی در بند حفاظت اطلاعات است که به کهریزک اصفهان معروف است. به این بازداشتگاه فقط ماموران وزارت اطلاعات حق رفت و آمد دارند.[۱]

بندهای زندان دستگرد اصفهان

بندهای زندان دستگرد اصفهان عبارتند از:

بند جوانان ۱ و ۲ که میانگین سنی این زندانیان بین ۱۶ تا ۲۴ است.

بند سلامت ۱ و ۲ که به طور معمول افرادی که تازه وارد هستند در این بند نگهداری و پس از چند روز یا چند ماه به سایر بندها منتقل می شوند.

بندهای ۲ و ۳ و ۴ که معمولا زندانیان مربوط به اتهامات مواد مخدر در این بندها نگهداری می شوند. یکسری زندانی با جرائم دیگر نیز در این بند محبوس هستند.

بند ۸ که به بند بلاتکلیفی ها معروف است که زندانیانی با جرائم مختلف و با سنین مختلف به صورت بلاتکلیف در این بند نگهداری می شوند.

بند اتباع که زندانیان خارجی در این بند نگهداری می شوند که معمولان اهل افغانستان و پاکستان می باشند و اغلب نیز زیر حکم اعدام قرار دارند.

بند شاغلین که زندانیان فرهنگی و دبیرخانه ها و صدا و سیما در این بند محبوس می باشند.

بند مالی که زندانیان با جرائم مالی در این بند هستند.

بند معلولین که زندانیان معلول در این بند زندانی می باشند که از امکانات کمی نیز برخوردار هستند.

بند کارگری ۱ و ۲ که یک سوله است و از واحدهای دیگر جداست. تراکم در این بند به حدی است که بسیاری از زندانیان مجبور به کف خوابی در این بند هستند.

بند خدمات که زندانیان محبوس در این بند معمولا کارهای تعمیرات داخل زندان را انجام می دهند.

بند طباخ که زندانیان این بند به کار پخت غذا و نان مشغول می باشند.[۱]

زندانیان زندان دستگرد اصفهان

۵ زندانی سیاسی که به دلیل شرکت در محکوم به اعدام به نامهای مهدی صالحی قلعه شاهرخی، هادی کیانی، محمد بسطامی، مجید نظری کندری و عباس محمدی در زندان دستگرد اصفهان محبوس بودند. از این ۵ نفر مهدی صالحی شاهرخی در زندان جان می‌بازد و محمد بسطامی، مجید نظری، عباس محمدی و هادی کیانی در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۰ از زندان دستگرد اصفهان آزاد شدند. به گزارش هرانا حکم اعدام این افراد مدتی پیش نقض شد اما از شرایط آزادی آن‌ها اطلاعی در دست نیست.[۲]

تعداد بسیاری نیز با اتهامات محاربه، قتل و … در زندان دستگرد اصفهان زیر حکم اعدام بسر می برند.

یک زندانی به نام مهدی قدیریان نیز محکوم به قصاص و قطع دست در این زندان محبوس است.

دهه ۶۰ در زندان دستگرد اصفهان

از همان سال شصت به بعد، انبوه زندانیان سیاسی موجود در این زندان، بعنوان محکومین دادگاه انقلاب در پنج بند مجزا موسوم به بندهای «انقلاب» تحت نظر پاسداران زندان محبوس بودند. البته در تابستان و پائیز سال شصت بخاطر کمبود جا، بطور موقت و برای چند ماه تعداد زیادی از زندانیان سیاسی در بند «قرنطینه» همراه با زندانیان عادی بسر میبردند. بندهای ۱ و ۲ و ۳ انقلاب متعلق به پسران و مردان محکوم سیاسی بود. یک بند نیز بنام «بند نسوان» دربرگیرنده زنان و دختران زندانی سیاسی بود و بند ۴ یا «خیاط خانه» محل بیگاری کشیدن از زندانیان بود که بند «کار» نامیده میشد.[۳]

زندان دستگرد در این مقطع زمانی دارای چندین بند برای جرایم عادی و بند زندانیان سیاسی زن و 3 بند با نام 1و2و3 برای زندانیان سیاسی مرد بود که بعدها دو بند 4 و 5 نیز به آنها افزوده شدند.[۴]

در دهه شصت بنا به گفته یک زندانی بند 2 زندان مختص به زندانیانی بود که در طی بازجوئی قول داده بودند که با زندانبانان همکاری و در برگزاری مراسم مذهبی در زندان و تهیه گزارش ها فعالانه شرکت میکردند. زندانیانی که به همکاری با زندانبانان رغبت و تمایلی نشان نمی دادند, در منگنه ای سخت قرارداشتند و انتقال به بندهای دیگر از بزرگ ترین آرزوهایشان بود. بند یک و سه باصطلاح بند سرموضعی ها بود. اغلب هواداران مجاهدین در بند 1 و فعالین سازمانهای چپ در بند 3 جای داشتند. اما حضور چپ ها در بند 1 و بخصوص وابستگان به سازمان مجاهدین در بند 3 نیز کاملا مشهود بود.[۴]

بند مغضوبین

حدودآ بهمن ماه سال ۶۴ بود که سپاه و مسئولین اطلاعاتی و امنیتی، دست به یک جابجایی اساسی دیگر و تفکیک زندانیان سیاسی زدند و این بار حدود هفتاد تن از زندانیان سیاسی مقاوم را که حساسیت بیشتری رویشان داشتند، از بندهای انقلاب (مردان) دست چین و جدا نمودند و آنها را به یک ساختمان مجزا که قبلآ برای ملاقاتهای «خصوصی» برخی زندانیان متاهل مورد استفاده قرار میگرفت و در همان محوطه بزرگ زندان قرار داشت، منتفل کردند. بندی با اتاقهای دربسته و محدودیتهای خیلی بیشتر که از آن پس آنجا را بند ۵ و یا بند «مغضوبین» نامیدند.[۳]

بندهای جدید با سلول‌های انفرادی

اواخر سال ۶۵ بندهای جدیدی که زیر نظر و کنترل کامل سپاه و دادستانی انقلاب اسلامی ساخته شد و در جنب بندهای قدیمی زندان دستگرد قرار داشت، بعد از حدود سه سال، آماده بهره برداری شد. ساختمانی بتونی و دو طبقه با بندهایی که به لحاظ ساختاری و طراحی داخلی و موقعیت بیرونی شان در ارتباط با بندهای مجاور، خیلی محدودتر و دربرگیرنده اشکال خشن تر و خفقان آورتری از فضای سلول و بند بود و قابلیت کنترل کامل زندانیان و مسدود سازی همه تماسها با محیط اطراف را داشتند. بخصوص دهها سلول انفرادی مخوف و کاملآ ایزوله ی که در زیرزمین آن ساختمان تازه تاسیس قرار داشت.[۳]

حوالی نوروز سال ۶۶ تمامی زندانیان سیاسی موجود در بندهای قدیمی زندان دستگرد اصفهان را به این بندهای جدید منتقل کردند و از بندهای قدیمی که تحت کنترل شهربانی بود جدا شدند.[۳]

زندانی سیاسی در دهه شصت در زندان دستگرد اصفهان

بهروز سورن یکی از زندانیان سیاسی در گزارش خود از این زندان از جمله در رابطه با روحیه زندانیان سیاسی آورده است:

زندگی در زندان به هر شکل آن ادامه داشت. رفیقی می گفت: اگر ما را در مستراح هم حبس کنند, زندگی را خواهیم ساخت و اینگونه بر تداوم مقاومت و حفظ روحیه انقلابی می افزائیم و دروغین بودن تبلیغات آنان را به اثبات خواهیم رساند و تن به سازش نخواهیم داد. چنین نیز بود روحیه تمامی کسانی که شبانه از میان ما ربوده و به کام مرگ فرستاده می شدند و جان خود را هدیه ای به تاریخ مبارزاتی کشورشان میدانستند و با آمیزه ای از عشق و لبخند, شور انقلابی و نفرت از مرگ فروشان ما را بدرود می گفتند و هرگز نیز نگریستند.[۴]

چگونگی حل مشکلات بند در دهه شصت

زندانیان با ابتکاراتی که عموما از زندانیان دو نظام آموخته بودند وسایل مورد نیاز خود از جمله کمد ظروف را تامین می‌کردند. زندانی سیاسی بهروز سورن در این رابطه می‌گوید:

این روزنامه ها مصرف دیگری هم داشتند. با ابتکار و استفاده از تجارب بعضی از زندانیان دو رژیمه ( زندانیان دو رژیمه افرادی بودند که هم زندان های رژیم شاه و ساواک را تجربه کرده بودند و هم اکنون نیز در زندان های جمهوری اسلامی بسر می بردند ) روزنامه ها را بسیار فشرده و با دقت لوله می کردند, طوری که به محکمی چوب می شد. از طریق بهم بستن آنها چارچوب کمدی را می ساختند, با مقوا بدنه, درب ها و کشوهای آن را آماده می کردند و با مشمعی آنها را می پوشاندند و به این ترتیب کمدی برای نگهداری ظروف و یا اشیاء زینتی تهیه می کردند.[۴]

همین زندانی ادامه می‌دهد مقتدائی ( سخنگوی شورای عالی قضایی ) به همراه هیئتی از زندان بازدید کرد و پس از آن دستور جمع‌آوری تمام کمدهای از این دست را داد و ساخت ان را ممنوع کرد.[۴]

مسئولین دهه شصت در زندان دستگرد اصفهان

به گفته زندانی سیاسی فرخ حیدری زندان اصفهان یکی از کانونها و سوژه‌های جنایات هولناک جمهوری اسلامی بوده است. او در مقاله‌ای به تاریخ ۲۳ شهریور ۱۴۰۲ تحت عنوان مسئولین جنایات دهه شصت در زندان دستگرد اصفهان به افشای این مسئولین می‌پردازد.[۵][۶]

اخروی رئیس زندان اصفهان و توتیان و زنجیره ای, بوذری و جان نثاری مسئول بند زنان سیاسی از کارگزاران و معاونان وی بودند که سیاستگذاری در درون بندها را بعهده داشتند.[۴]

فرخ حیدری در مقاله‌اش می‌گوید:

سید رضا اُخروی، معروف به «حاجی اخروی» با کارت ملی شماره ۱۲۸۶۳۲۲۷۴۱ اولین مدیرکل زندانها در استان اصفهان از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۵ بود که با شروع دستگیریهای گسترده تابستان سال شصت، ما بچه‌های سیاسی تازه دستگیر شده برای اولین بار او را به‌عنوان رئیس زندان دستگرد اصفهان می‌دیدیم. او فردی میانسال بود و تقریبآ همیشه لباس شخصی به تن داشت. بندرت در برخی مراسم رسمی، لباس سپاه پاسداران را می پوشید و البته دیدن پینه بزرگ جای مهر نماز روی پیشانیش گریزناپذیر بود![۶]

نمونه دادگاه در دهه شصت

برخلاف خواست و تمایل متهمین غیرعلنی برگزار می شد. دادگاه! بدون اطلاع قبلی و آمادگی متهمین برای ( دفاع از خود ) انجام می پذیرفت. متهمین از حق انتخاب وکیل و یا حتی از داشتن وکیل تسخیری محروم بودند و به محل دادگاه! منتقل شده بودند. متهمین تا مقطع حضور در دادگاه! از مفاد اتهام و کیفرخواست بی اطلاع بودند. اعترافات افراد دیگر مندرج در کیفرخواست تحت شکنجه های جسمی و روحی گرفته شده بود و طبق قوانین بین المللی و حقوق بشر از اعتبار قانونی ساقط بود. هیئت منصفه در محل حاضر نبود. دادگاه! فاقد منشی برای ثبت دفاعیات متهمین بود.[۴]

بهروز سورن در گزارشش آورده است:

ساختمان هنوز بوی نم و کاهگل میداد و بنظر می رسید که در مرحله پایانی ساختمان قرار دارد. به یکی از اتاق ها وارد شدیم. در نظر اول بازپرسی که مسئول پرونده ام بود و اثر سیلی هایش بارها بر صورتم مانده بود را دیدم و نیز آخوندی که پشت میز نشسته بود و کاغذهایی را ورق میزد. روی صندلی نشستیم. بازپرس پس از خواندن چندین جمله عربی که تنها اشدا و ال الکفار آن به گوشم آشنا می آمد, خواندن کیفر خواست در مورد رفیق همراه را آغاز کرد که از همان ابتدا با مخالفت  او مواجه شد و بازپرس بی توجه به واکنش وی کیفرخواست را باتمام رساند و پس از مجادله ای کوتاه که کمتر از یک دقیقه بطول انجامید, آخوندی که در این سناریو نقش قاضی را به عهده گرفته بود, پرونده وی را بست و از بازپرس خواست که پرونده بعدی که متعلق به من بود را باز کند و بنظر می آمد که عجله دارد و باید برود![۴]

بلاتکلیفی زندانیان

بیش از نیمی از زندانیان بند در بلاتکلیفی بسر می بردند. این موضوع زمانی حقیقت خود را بیشتر نشان می دهد که بدانیم صدور احکام نیز در زندان های رژیم سیال بود. بدین مفهوم که با کوچکترین تغییر در شرایط سیاسی و یا افزوده شدن اطلاعات رژیم نسبت به زندانی, در بیدادگاهی مجدد احکام را به دلخواه تشدید می کردند.همانطور که بعدها نیز در کشتار سراسری زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت بخش زیادی از محکومین به مرگ نه تنها حکم زندان در پرونده خود داشتند بلکه بسیاری نیز مدت محکومیت شان به پایان رسیده بود.[۴]

شکنجه در دهه شصت در زندان اصفهان

صدرالدین تاجمیر ریاحی از زندانیان مارکسیستی که اعدام شد آنطور که هم سلولی هایش گفتند در زیر بازجویی متحمل شدید ترین و وحشیانه ترین شکنجه ها شده بود. پاهایش تا زانو سیاه و کبود شده بود و این همه بعلت مقاومت وی و حساسیت رژیم نسبت به اتحادیه کمونیست ها و فعالیت آن در حوادث جنگل های آمل و مبارزه مسلحانه آنان علیه جمهوری اسلامی بود. حتی لحظاتی پیش از مرگ نیز وی را راحت نگذاشتند و آثار کشیدن خون برای زخمی های جبهه بر روی دست های او دیده شده بود[۴]

اعدام در زندان دستگرد در دهه شصت

حاجی بوذری از مسئولین زندان دستگرد اصفهان در دهه شصت خود در تیرباران زندانیان سیاسی محکوم به مرگ شرکت مستقیم داشته است.[۴]

تمامی زندانیان سیاسی منتقل شده همراه تعداد زیادی از زندانیان بندهای دیگر, بدون کوچکترین اطلاعی قبلی به پای چینه های اطراف زندان دستگرد منتقل و تیرباران شده اند. تعداد قتل‌عام شدگان بالغ بر پنجاه نفر تخمین زده می شد و در (روزنامه های رسمی) نیز منعکس شده بود. بعدها مطلع شدیم که مخارج گلوله های مصرفی برای قتل عام زندانیان سیاسی مزبور از خانواده هایشان دریافت شد. اکثریت قریب به اتفاق اعدام شدگان هواداران سازمان مجاهدین خلق و تشکل های چپ رادیکال بودند و میانگین سنی آنها به زحمت به بیست و دو سال می رسید. جوانان زیر هجده سال نیز در میان آنان دیده می شدند.[۴]

محل تیرباران

محل تیرباران زندانیان سیاسی زیاد دور نبود, چینه های اطراف زندان دستگرد, درخت کهن سالی که صدها بار شاهد اعدام بود. در سکوت شب و یا سحرگاه صدای شلیک های پی در پی شنیده می شد. این اعدام‌ها اغلب در گروه های چندنفره صورت می گرفت. زندانیان شنیدن صدای شلیک ها را از جمله شکنجه هایی که بر زندانیان سیاسی اعمال می‌شد می‌پنداشتند.[۴]

ملاقات در دهه شصت زندان دستگرد اصفهان

ملاقات با خانواده ها از پشت اتاقک های شیشه ای و توسط تلفن انجام می گرفت و سپاه از این طریق می توانست برخی از گفتگو ها را کنترل کند و به این ترتیب گفتگو با اعضای خانواده تابع رعایت نکات بسیاری بود. از جمله این نکات خبر رسانی و خبرگیری بود که خانواده ها نیز پیش از شروع ملاقات یکدیگر را مطلع می کردند. هر از گاهی نیز به مناسبتی ملاقات حضوری نیم ساعته در محوطه باز ورودی زندان داده می شد و تبلیغات زیادی نیز حول و حوش آن صورت می گرفت.[۴]

قتل‌عام ۶۷ در زندان دستگرد اصفهان

در مقطع تابستان ۶۷ زندانیان سیاسی موجود در زندان دستگرد اصفهان، مجموعآ در بندهای نوساز ۱ و ۲ و ۳ مردان و همینطور یک بند زنان بسر میبردند و البته زندانیان مقاومتری که به عنوان «منافق» و یا «سرموضعی» تفکیک شده بودند، کماکان در یک بند تنبیهی دیگر در همان مجموعه، بنام بند ۵ یا بند مغضوبین محبوس بودند.[۳]

شروع قتل‌عام

درهمان روزهای ابتدایی مرداد ماه، بناگاه فضای کلی زندان و برخورد پاسداران با زندانیان بشدت تغییر میکند و خشن‌تر میشود .. ابتدا تمامی بچه های مجاهد بند ۵ و بعد به تناوب تمامی زندانیان مجاهد بندهای دیگر زندان دستگرد را، بفاصله کوتاهی و طی چند نوبت به انفرادیهای مخوف زیرزمین زندان، معروف به «سلولهای مرگ» منتقل میکنند و سپس تک به تک آنان را به نوبت، برای قرار گرفتن در مقابل «کمیسیون مرگ» به طبقه دوم همان ساختمان میبردند. البته این قتل‌عام مثل بقیه زندانهای کشور، با قطع کامل ارتباطات داخل و خارج زندان، از طریق لغو ملاقاتها و بهداری و سهمیه روزنامه و قطع رادیو و بردن تلویزیون زندان ... آغاز شد و در سانسور مطلق خبری انجام گرفت.[۳]

ابعاد قتل‌عام

بر اساس اسناد و شواهد غیرقابل انکار، در این «نسل کشی» بیسابقه، تمامی زندانیان مجاهد موجود در هر پنج بند زندان اصفهان در آن مقطع (بجز چهار یا پنج نفر خاص) همگی کشتار شدند.[۳]

زندانیان تازه دستگیرشده که در دیگر زندان‌های موقت بودند و هنوز به دادگاه نرفته بودند نیز بطور ضربتی در مقابل «کمیسیون مرگ» قرار گرفتند و تمامی آنان اعدام شدند.[۳]

بعضی زندانیان آزادشده به دلیل سابقه مقاومت در زندان دوباره احضار و دستگیر شده و اعدام شدند.[۳]

زندانیان در چند شهر دیگر نزدیک اصفهان مانند شهرکرد و کاشان ... نیز که الزامآ در حیطه قضایی اصفهان نبودند، در این «پاکسازی سراسری» اعدام شدند.[۳]

کمیته مرگ و چگونگی قتل‌عام

بطور مقدم از دختران و زنان مجاهد «بند نسوان» و همینطور دهها زندانی مجاهد «بند ۵» معروف به «بند مغضوبین» شروع کردند و سپس تمامی زندانیان مجاهد بندهای دیگر زندان دستگرد را نیز طی چند نوبت از بندهای عمومی به انفرادیهای زیرزمین همان زندان، معروف به «سلولهای مرگ»منتقل کرده و سپس آنها را یکی یکی طی چند روز به نزد «هیئت مرگ» برده واعدام کردند. «قتل عام» اصفهان عملآ از روز ۱۱ مرداد شروع شد و در همان روز اول، دختران و زنان زندانی «سرموضع نفاق» و بخشی از مردان بند مغضوبین را اعدام کردند و در ادامه در روزهای ۱۳ و۱۶ مرداد اکثریت قریب به اتفاق زندانیان سلولهای مرگ را اعدام کردند. بعد از یک وقفه کوتاه به دلیل اعتراض آقای منتظری در نیمه شهریورماه معدود زندانیان بازمانده را هم اعدام کردند. طبق گزارشها همه زندانیان مجاهد موجود در بندهای سیاسی زندان دستگرد اصفهان و یا در بازداشتگاه سپاه و سیدعلی خان و یا در زندان «هتل اموات» بجز یک نفر اعدام شدند.[۷]

طبق گفته یک زندانی جان‌ به‌دربرده، سوالات مطرح شده از طرف اعضای «هیئت مرگ» خیلی تیز و کوتاه بود. نظر زندانیان مجاهد را در مورد هویت سیاسی شان و بطور مشخص نظرشان در مورد سازمان مجاهدین خلق و مسعود رجوی جویا میشدند و خواستار ابراز انزجار علنی آنان در جمع میشدند. پاسخ قاطع و صریح زندانیان در دفاع از این نام وهویت اعدامشان را قطعی می‌ساخت. در مواردی که گاه زندانی منعطف تر برخورد میکرد، از او سوال میکردند: آیا حاضری در اعدام یکی از این منافقین زندانی شرکت کنی!؟[۳]

فرخ حیدری میگوید بنا بر شهود و شواهد محرز، هیچکدام از زندانیان «سلولهای مرگ» حاضر به همکاری یا تسلیم در مقابل «کمیسیون مرگ» نشدند. بخش اعظم این زندانیان بسرعت و در حوالی همان نیمه مرداد ماه، «قتل عام» شدند و معدود افراد باقیمانده و زندانیان شهرستانهای اطراف نیز در مراحل بعد به دادگاه مرگ و سپس اعدام شدند.[۳]

قتل‌عام زندانیان آزادشده و در مرخصی

زندانی سیاسی فرخ حیدری در گزارشش می‌گوید همزمان در بیرون زندان نیز تعداد زیادی از زندانیانی که قبلآ آزاد شده و یا بتازگی از زندان مرخص شده بودند، کوتاه زمانی قبل و یا بعد از شروع پروسه قتل عام، دوباره توسط سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات احضار و یا دستگیر شدند و در قتل‌عام اعدام شدند.[۷]

دو روایت قتل‌عام در زندان اصفهان

در مورد چگونگی کشتار زندانیان اصفهان در تابستان ۶۷، دو روایت متفاوت وجود دارد

روایت اول: در روایت نخست یکی از کارمندان سابق شهربانی زندان دستگرد اصفهان نقل کرده است که در یکی از شبهای نیمه مردادماه ۶۷ درحالیکه با دستور از بالا، تمامی ماموران شهربانی زندان بطور موقت مرخص شده بودند و پاسداران و ماموران اطلاعات و دادستانی کنترل کامل زندان را در اختیار داشتند، در همان نیمه شب دهها زندانی سیاسی با دست بند و چشم بند و سرهای پوشیده در کیسه یا گونی، با اسکورت پاسداران مسلح در محوطه باز داخل زندان در یک صف طولانی از سلولهای مرگ به پشت دیوار ساختمانی دور از ساختمان اصلی زندان که بندها در آن قرار دارد، برده میشوند و سپس همگی با رگبار بی امان پاسداران قتل‌عام می‌شوند[۳]

روایت دوم: روایت دوم منتسب به یکی از افراد امنیتی سابق رژیم در اصفهان است که در جریان قتل عام ۶۷ بطور اتفاقی شبی در زندان شاهد برگزاری «دادگاه مرگ» برای تعدادی از زندانیان زن و مرد بوده و اینکه طنابهای دار در مجاورت همان محل برپا بوده و محکومین مرگ به دار کشیده میشدند.[۳]

اعضای هیأت مرگ در زندان اصفهان

اعضای اصلی هیئت مرگ اصفهان به احتمال قریب به یقین شامل حاکم شرع (حجت الاسلام عبدالهی) - دادستان یا نماینده دادستانی انقلاب اسلامی (امامی) - مسئول امنیتی زندان اصفهان (پاسدار رحمانی) و نماینده وزارت اطلاعات (سربازجو مرتضی شاه مرادی) بودند.

علاوه بر اعضای اصلی «هیئت مرگ»، افراد زیر نیز بطو مستقیم و موثر بعنوان مشاور و مباشر در قتل عام ۶۷ نقش تعیین کننده داشتند: پاسدار محمدعلی زنجیره ای معاون سابق حاجی اخروی و مدیرکل وقت زندانهای استان اصفهان – پاسدار حسین طوطیان معاون امنیتی زندان دستگرد - شریعت مسئول اطلاعات در زندان دستگرد...

همچنین پاسداران قدیمی و مسئولین بندهای زندانیان سیاسی زندان دستگرد همچون جان نثاری، حاجی بوذری، سلیمی، کاظمی، مقاره عابد، تقی پور، دانش، کریمی، بخشی... بعنوان ناظر در دادگاه مرگ و مجری اعدام، در قتل‌عام حضور و مشارکت فعال داشتند.[۳]

محل دفن جان‌باختگان قتل‌عام۶۷

طبق گزارش آقای فرخ حیدری بسیار محتمل است که اعدام‌شدگان قتل‌عام ۶۷ را در یک یا چند گور جمعی در گورستان جدید و بیرون از شهر اصفهان یعنی «باغ رضوان»، دفن کرده باشند. البته مسئولین دادستانی و پاسداران زندان، سه یا چهار ماه بعد و پس از اعلام خبر اعدامها به خانواده قزبانیان، بتدریج به بخش بزرگی از خانواده های زندانیان قتل عام شده تابستان ۶۷ بطور خصوصی آدرس قبرهایی را دادند که بطور پراکنده در قطعات مختلف همان گورستان «باغ رضوان» قرار داشت و یا به آنها آدرس قبرهایی در گورستان حاشیه شهرهای اطراف اصفهان را اطلاع دادند. با این وجود بسیاری از خانواده‌های به این آدرس‌ها اعتمادی ندارند.[۳]

بخش عمده گور قتل‌عام شدگان ۶۷ در گورستان اصلی اصفهان یعنی «باغ رضوان» در ۱۳ قطعه مختلف و دهها بلوک و ردیف متفاوت قرار دارد. آدرس بخش دیگری از گور قتل‌عام شدگان در گورستان شهرهای اطراف اصفهان همچون نجف آباد و همایونشهر و کاشان و شهرکرد… قرار دارد. این اطلاعات بر اساس گزارش فرخ حیدری است که می‌گوید مقامات دادستانی و زندان اصفهان به دلیل نفوذ آقای منتظری حاضر به ارائه این میزان اطلاعات از گور قتل‌عام‌شدگان شده‌اند.[۷]

قطعه نوزادان ونوباوگان

فرخ حیدری می‌گوید در تحقیقش توانسته است به دفتر گورستان باغ رضوان دسترسی پیدا کند که در آن از روی ثبت تاریخ تولد یکسان روز اول فروردین ۶۷ و تاریخ فوت مرداد یا شهریور همان سال دریافته است که تعدادی از قتل‌عام شدگان در قطعه نوزادان و نوباوگان دفن شده‌اند که سند‌های آن را منتشر ساخته است.[۳]

قبرها با جنازه‌های ناشناس

فرخ حیدری در گزارشش می‌گوید:

بطور خاص در تابستان و پائیز سال شصت و هفت تعداد زیادی جنازه زن و مرد «ناشناس» در دفاتر گورستان «باغ رضوان» اصفهان ثبت شده و ظاهرآ سنگ قبر هم دارند ولی بی نام و نشان و بدون هیچ مشخصاتی! البته با همان وجه مشترک و کلمه رمز معین: همگی متولد روز اول فروردین ۶۷ بودند. این‌ها را باید همان قتل‌عام‌شدگان به حساب آورد. [۳]

او در تایید این داده می‌گوید:

آمار در ماه مرداد که مصادف با اوج قتل عام زندانیان بوده و همینطور ماه آبان که زمان اطلاع دادن و اعلام شماره قبرها به خانواده ها و گذاشتن علامتهای مشابه برای قبرهای بی نام بود، در دفاتر داخلی گورستان که بهرحال مشخصات قبرها ثبت میشود بناگاه ده تا بیست برابر ماههای دیگر میشود.[۳]

او ضمن ارائه سند گورستان اضافه می‌کند:

نکته قابل تامل دیگر این است که روی سنگ مزاری که بعدها مسئولین گورستان (لابد بدستور مقامات امنیتی) روی قبرهای بظاهر متعلق به شهدای شصت و هفت گذاشتند هیچکدام شان تاریخ تولد ندارند![۳]

فرخ حیدری عکس و اسامی ۶ تن از مجاهدین هم‌بندش را در گزارشش آورده است: سید فخر طاهری، رضا نعمت بخش، ستار بامنیری، محمد و فریبا و فرحناز احمدی سه خواهر و برادر مجاهد از یک خانواده خوزستانی بودند. و در عکس دیگری اسامی ۶ مجاهد دیگر را آورده است: غلامرضا ترکپور، مجید خادمی,...[۷]

اعدام دگراندیشان در قتل‌عام۶۷

چهار زندانی سیاسی غیر مجاهد نیز که بخاطر دگراندیشی و اتهامات سیاسی دیگر در دادگاه اسلامی اصفهان محکوم به مرگ شده بودند و دو سه سال بود که در زیر حکم اعدام قرار داشتند، در روزهای پایانی این قتل عام (احتمالآ در پائیز)، حکم اعدامشان به اجرا در آمد. نام سه تن از آنان در آرشیو گورستان باغ رضوان نیز ثبت شده عبارتند از: زنده یادان مجتبی محسنی و اسفندیار قاسمی (از مسئولین تشکیلاتی فدائیان خلق - پیرو کنگره شانزده آذر)، زنده یاد سهراب هلاکویی (تکاور ارتش و عضو نهضت مقاومت ملی ایران)، زنده یاد سیروس مهدی پور (از وابستگان سازمان انقلابی کارگران ایران - راه کارگر) که دارای محکومیت زندان در دادگاه انقلاب خوزستان بود و همزمان با قتل عام سراسری، بطور موقت همراه با تعدادی دیگر از زندانیان از اهواز به اصفهان منتقل شده بود.[۳]

مهندس صادق شجاعی از زندانیان مجاهد آزادشده در رابطه با سیروس مهدی‌پور چنین گفته است:

روزی یکباره صدای یک جابجایی و همهمه و بعد فریادهای بلند یک زندانی بگوش رسید… در حالیکه پاسداران سعی داشتند آن زندانی را از داخل محوطه آن مجموعه بیرون ببرند و به زور سوار یک ماشین بکنند، او با رشادت فریاد میزد:

«آهای بچه های مجاهدین به هوش باشید فریب نخورید دارن همه تون را اعدام میکنند… من سیروس مهدی‌پور فرزند عباس بچه مسجدسلیمان هستم. از بچه های «راه کارگر» هستم … برایم پرونده سازی کردند و حالا هم میخوان ببرندم برای اعدام، هر کدوم تونستید به خانوادم خبر بدین، من سیروس مهدی پور فرزند عباس بچه مسجدسلیمان، مرگ بر خمینی مرگ بر خمینی…»[۷]

چهارمین دگراندیش اسمش احمد سمندیجان بود که به همراه سه نفر دیگر در اصفهان به خاک سپرده شد.[۷]

سرنوشت یک زندانی نجات‌یافته

قاسم جوانمردی کشاورزی از اهالی شهرک قهدریجان در حاشیه شهر اصفهان بود که به دلیل یک رابطه خاص پاسداری به نام محمد علی زنجیره ای که از پاسداران باسابقه زندان و مدیرکل وقت زندانهای استان و همینطور عضو همراه کمیسیون مرگ بود از قتل‌عام جان به در برد اما بعد از مدت‌ها یکی از همسایه ها بطور اتفاقی او را در کنار پیاده رو در حالیکه با دل درد شدید استفراغ می‌کرد پیدا می‌کند که قبل از رسیدن به بیمارستان جان میدهد.[۷]

خودکشی در زندان دستگرد اصفهان

بهروز سورن زندانی سیاسی مارکسیست می‌گوید خودکشی زندانی سیاسی جمهوری اسلامی تنها به زندان و دوره اسارتش محدود نمی شد. تعدادی از آنها حتی پس از آزادی از زندان ها و برای رهایی نهایی از کابوس شکنجه و درد و تجاوز, یادها و رنج هایی که ورای قدرت تحمل شان بود, دست به خودکشی زدند.

سیدفخر طاهری به واسطه شهرت ورزشکارانه و خویشاوندی اش با امام جمعه اصفهان تحت فشارهای زیادی در زندان اصفهان قرار داشت. او با داروی نظافت خودکشی کرد اما با فریادرسی زندانیان و انتقال به بهداری زنده ماند و در حالیکه ۱۵ کیلو وزن کم کرده و چهره‌اش سیاه و دگرگون شده بود به بند برگشت. او در قتل‌عام ۶۷ اعدام شد.[۴]

منابع