کاربر:Hossein/3صفحه تمرین

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۳ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۴۷ توسط Abbas (بحث | مشارکت‌ها) (اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی، اصلاح نویسه‌های عربی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ایرج مصداقی (زاده۱۳۳۹- تهران) زندانی سابق جمهوری اسلامی است که به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق از ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ در زندان‌های قزل‌حصار و اوین و گوهردشت بوده است. ایرج مصداقی پس از دستگیری، دست به همکاری با بازجوها و زندانبانان زد. طبق نوشته‌های خودش او در بازجویی‌ها بارها مورد اعتماد زندانبان قرار گرفته است؛ به صورتی‌که در دهه ۶۰ برای مدتی به عنوان همراه ثابت در گشت دادستانی جمهوری اسلامی در خیابان‌های تهران برای شناسایی و دستگیری دیگر هواداران و اعضای سازمان مجاهدین شرکت می‌کرد.

حسین توتونچینان بعدها در تحلیل یکی از کتاب خاطرات ایرج مصداقی از زندان به این نتیجه می‌رسد که همکاری او با بازجوها، منجر به دستگیری فاطمه کزازی خواهر نزدیک‌ترین دوست و نامزد او شده است. فاطمه کزازی پس از دستگیری اعدام شد.[۱]

ایرج مصداقی پس از آزادی از زندان به خارج از ایران رفت و به عنوان فعال سیاسی و نویسنده مشغول به کار شد. وی هم‌اکنون در خارج از ایران به فعالیت علیه سازمان مجاهدین خلق می‌پردازد و کتاب‌هایی در این رابطه نوشته است.

سایت حکومتی ره‌یافته در تاریخ یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ در مقاله‌ای با تاریخ انتشار ۹ خرداد ۱۳۹۹ تحت عنوان «دین مبین اسلام و کاریزمای شوم التقاط» از علوی وزیر اطلاعات به خاطر بکارگیری افرادی چون ایرج مصداقی علیه مجاهدین خلق تشکر کرده‌است.

زندانی سیاسی مینو همیلی در مورد مصداقی نوشته است: او نویسنده خوبی است، آن‌چنان که سال‌ها کسی نتوانست حتی حدس بزند تصویری که او از خودش در کتاب خاطرات زندانش در مقطع‌های خاص زندان ارائه می‌دهد به شدت دستکاری و روتوش شده است.[۲]

او در کتاب خاطرات زندانش به نام غروب سپیده راجع به کتابش آورده است: تلاش کرده‌ام تا در کنار افشای جنایات رژیم خمینی، زندانی سیاسی و گروه‌های سیاسی را نیز از عرش به فرش آورم.[۳]

مصداقی تاکنون

ایرج مصداقی زاده ۱۳۳۹ تهران می‌باشد. او بعد از آزادی از زندان با راضیه متین‌زاده ازدواج کرده و طی یک سفر سوال برانگیز از طریق ترکیه خودش را به اروپا و آمریکا رسانده است.

ایرج مصداقی از ۱۳۷۳ به سوئد رفت و در آنجا ساکن شده است. او در ابتدا مدتی به عنوان هوادار مجاهدین در رفت و آمد با انجمن‌ها و دفاتر مجاهدین در کشورهای اروپایی و آمریکا مشغول به کار بوده و رفته رفته از یک منتقد مجاهدین به یکی از دشمنان جدی مجاهدین تبدیل شده است. مجاهدین این دگردیسی او را یک سناریو از پیش طرح‌ریزی شده وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی می‌دانند و به او لقب تواب تشنه به خون داده‌اند. او مستمرا تلاش کرده است که این اتهام را رد نماید و خودش را یک چهره اپوزسیون جمهوری اسلامی و در عین حال اپوزسیون سازمان مجاهدین معرفی نماید. آخرین داده‌های منابع جمهوری اسلامی نظر مجاهدین در مورد اینکه مصداقی یک مهره وزارت اطلاعات رژیم ایران است را تایید می‌کند. سایت ره‌یافته در تاریخ یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ در مقاله‌ای با تاریخ انتشار ۹ خرداد ۱۳۹۹ تحت عنوان «دین مبین اسلام و کاریزمای شوم التقاط» نوشته است:

این که مجموعه آقای علوی (وزیر محترم اطلاعات) با کارهای شبانه‌روزی خود برخی توابین منافقین مانند سلطانی، خدابنده، عزتی، حسینی، یغمایی، کریم‌دادی، مصداقی، پورحسین و… را استخدام کرده، با انرژی‌گذاری کلان و البته تأمین مالی، توابین را به رویارویی روانی با خود منافقین می‌کشاند، بسیار عالیست؛ اما آیا کافیست؟[۴]

او در کتاب خاطرات زندانش به نام غروب سپیده راجع به کتابش آورده است: تلاش کرده‌ام تا در کنار افشای جنایات رژیم خمینی، زندانی سیاسی و گروه‌های سیاسی را نیز از عرش به فرش آورم و در میان مردم و در کنار آن‌ها قرار دهم.

فعالین سیاسی این نحوه نگرش را حداقل یک اشتباه فاحش در مبارزه سیاسی و امتیاز دادن به رژیم دیکتاتوری ارزیابی می‌کنند و آن را جزیی از یک ماموریت در فرآیندی پیچیده برای نابودی نقش زندانیان سیاسی و مقاومت زندان در برابر جمهوری اسلامی می‌خوانند.

مصداقی در زندان

مصداقی در مورد دوران زندان خود که ۱۰ سال طول کشید ۴ جلد کتاب نوشته است. همچنین در مصاحبه‌های بسیاری آن را برای بینندگان و شنوندگان بازگو کرده است.

مصداقی در کتابش تحت عنوان «نه زیستن نه مرگ» که در ۴ جلد، جلد اول به نام غروب سپیده، جلد دوم به نام اندوه ققنوس‌ها، جلد سوم به نام تمشک‌های ناآرام و جلد چهارم به نام تا طلوع انگور نوشته شده است شرح مفصلی از سال‌های زندان خود می‌دهد.

او در جلد اول کتابش به همکاری با دادستانی جمهوری اسلامی در دوران بازجویی‌اش و همراهی در گشت‌های شناسایی به همراه نفرات دادستانی اعتراف می‌کند که حداقل در یک مورد اطلاعات او و همراه شدنش با گشت دادستانی موجب دستگیری دو نفر شده است. مصداقی می‌نویسد:

«وقتی که م-گ موضوع مغازه‌ی الدوز و اعلامیه‌ها را به میان کشید، بازجوی ما محمدی که در آن‌جا حضور داشت، دخالت کرده و گفت: کدام اعلامیه‌ها؟ و سپس از من پرسید: چرا صحبتی در این مورد نکرده بودی؟ گفتم: والا موضوع آن از بس که ساده و پیش‌پا افتاده بود به کلی آن را از یاد برده بودم. من فقط یکی دو بار به آن مغازه رفته‌ام و آدرسش را هم فراموش کرده‌ام.»[۵]

او در صفحه بعد همین کتاب می‌گوید:

«وقتی گروه ضربت آماده حرکت شد، تصمیم‌شان بار دیگر عوض شد. از آن جایی که متهم دیگری نیز قرار شد با ما باشد، قرعه‌ی فال به نام من افتاد و محمدی (بازجوی مصداقی) دستور داد من به تنهایی همراه آنان بروم. … گروه ضربت اوین به ماموریت رفته بودند، به همین دلیل اکبر خوش‌کوش و تیم همراهش مسئولیت کار ما را به عهده گرفتند… ابتدا به یک مغازه که فکر می‌کردند زیر آن چاپ‌خانه باشد رفتند. پس از کشف، من و فرد دیگری را از نردبان فلزی به پایین فرستادند… و مجبورمان کردند تا یک دستگاه فتواستنسیل را برایشان به بالا حمل کنیم.

... فقط در رابطه با مغازه اولدوز که به من ربط پیدا می‌کرد، دل توی دلم نبود. با یک پژوی سبز رنگ استیشن که چند پاسدار در عقب آن نشسته بودند و روز قبل اوین را نیز با آن ترک کرده بودیم به دنبال آدرس‌ها روانه شدیم. با آدرسی که از م-گ گرفته بودند مغازه را پیدا کردند و صاحب آن را پیدا کردند. .. خواهر او را هم دستگیر کردند. … به خودم لعن و نفرین می‌کردم چرا همراه آن‌ها رفتم؟ آیا امکان نرفتن وجود نداشت؟»[۵]

مصداقی طبق گفته خودش بارها با نوشتن توبه‌نامه و انزجار نامه از فشارها و شکنجه‌ها ونهایتا از اعدام در قتل‌عام ۶۷ گریخته است. او در جلد سوم کتاب خاطراتش به نام تمشک‌های ناآرام صفحه ۱۴۳ آورده است:

«اولین نفر من را صدا زدند. لشکری مدت زیادی با من کلنجار رفت تا چیزی را بپذیرم. این گونه برخورد از جانب او، لااقل در رابطه با من بی‌سابقه بود. حتی پاسدارانش نیز با بهت و حیرت به مجادله‌ی بین ما گوش می‌دادند. نمی دانم چرا؟ ولی برخوردش با من متفاوت شده بود. از زیر چشمبند، پاسدار «م» را می‌دیدم که در خردادماه تلاش کرده بود تا با کشاندن من به گوشهای، مانع از کتک خوردن بیشتر من شود. کنار لشکری نشسته بود و گاه گاهی هم چیزی می‌گفت. سرانجام لشکری وقتی بعد از تلاش بسیار نتیجه‌ای نگرفت، گفت: بیچاره برو بدبخت! و من را به همراه چند نفر دیگر به یک سلول در بند سابق ملی کش انداخت.»

زندانیان این نوع برخورد زندانبان با زندانی را ناشی از یک رابطه دوستانه که به نوبه خود محصول درهم‌شکستگی و همکاری با زندانبان است می‌دانند. او در صفحه ۱۴۶ همین کتاب می‌نویسد:

«فکر کردم بهتر است امتحان کنم و روزنهای را باز بگذارم. رو به نیری گفتم: حاضرم در صورت آزادی تعهد دهم دیگر فعالیت سیاسی نکنم. نیری گفت: چرا عناد می‌ورزی؟ برو دو کلمه روی کاغذ بنویس و بیار که از اعمال سازمان اعلام برائت میکنی. من باز هم روی گفته‌ی قبلی‌ام محکم ایستادم. حرف آخر را نیری می‌زد. گفت: پاشو برو بیرون! هر چه می‌خواهی بنویس!»

در صفحه ۱۴۹ همین کتاب آورده است:

«لشکری از مقابلم رد شد. سرم پایین بود. مرا شناخت، برگشت و با انگشت چند بار روی سرم زد و گفت: ایرج! بدبخت بیچاره! تو هم آمدی این‌جا؟ شاید فکر می‌کرد بعد از شش سال این آخرین برخورد و دیدار ما خواهد بود.»

در صفحه ۱۵۴ همین کتاب آورده است:

«نیری گفت: این مزخرفات چیست که نوشتی؟ گفتم: شما گفتید برو تعهد بده فعالیت سیاسی نکنی، من هم تعهد دادم. گفت برو انزجار بنویس! این‌ها مورد قبول نیست. پاسخی ندادم و از دادگاه بیرون آمدم. پاسداری کاغذی به دستم داد. من هم یک خط انزجارنامه نوشتم. پاسدار گفت: همین! گفتم آری و به دستش دادم. چیزی نگفت. آن شب از اعدام رهیده بودم.»

در صفحه ۱۶۲ همین کتاب آورده است:

«دوباره به دادگاه برده شدم. همه اعضای هیئت حضور داشتند. نیری گفت: این چیست که نوشته‌ای؟ و برگه را با عصبانیت پاره کرد… ناصریان برگه‌ای دیگر به دستم داد… متن را دقیقا به یاد نمی‌آورم، زیرا هیچ تمایلی به حفظ آن نداشتم. به هر حال همان را نوشتم و تاریخ را به اشتباه نوشتم ۱۵ مرداد.»

در صفحه ۱۸۴همین کتاب می‌گوید:

«افراد فرعی ۱۷ همه با گزارش سه کرمانشاهی تواب اعدام شدند اما من و م-پ معجزه‌آسا از مرگ رهیده بودیم.»

در صفحه ۱۹۰ می‌گوید:

«از اتاق آمدم بیرون ودوباره یک انزجارنامه‌ی دیگر نوشتم. این بار با آرامش بیشتر و فشار کمتری به این کار دست زدم. به لحاظ محتوا با قبلی‌ها فرق چندانی نمی‌کرد، فقط چند خطی شرح و بسطش داده بودم. اضافه کردم در طول زندان همیشه سعی کرده‌ام که قوانین را به رسمیت بشناسم و در هیچ حرکت جمعی نیز شرکت نداشته‌ام و بیشتر آدمی گوشه‌گیر و منزوی بوده‌ام.

به د-ص که احساس کردم شاید همدیگر را نبینیم گفتم: چیزی به عنوان یادگاری به من می‌دهی؟ او گفت یعنی من را اعدام می‌کنند وتو زنده می‌مانی؟ او حلقه ازوداجش را داد … یا شاید می‌خواست که آن را به دست همسرش برسانم.»

او در صفحه ۱۳۲ کتاب چهارم خاطراتش به نام تا طلوع انگور[۶] می‌نویسد:

«در قسمت کش‌بافی کارگاه مشغول به کار شدم. (کارگاه یا بند جهاد، بندی بود که به‌طور معمول افراد بریده از مبارزه یا آنها که از دید زندانبان دارای شرایط مورد عفو قرار گرفتن بودند به آن منتقل می‌شدند.»

آنچه دیگر زندانیان در مورد زندان ایرج مصداقی می‌گویند

مصطفی نادری یکی از زندانیان از بند رسته در کتاب خودش به نام «پروژه‌های انهدام یک جنبش و خط سرخ مفاومت» در صفحه‌ی ۴۹ می‌نویسد: توجیه تراشی‌های مصداقی برای استمرار وضعیت تواب بودن و سقوط آزاد خودش در دوره بعد از اعدام‌ها هم بسیار مسخره است. او نوشته است:

«در قسمت کش بافی کارگاه مشغول به کار شدم.. من در راهی پای گذاشته بودم که مجبور بودم آن را تا انتها طی کنم… تلاشم این بود که حساسیتی را روی خود برنیانگیزم تا اگر ناصریان در رابطه با من از مسئولان کارگاه سوال کرد، با نظر موافق آنان مواجه شوم ولی این مورد هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد. روزی صد بار به خودم لعنت می‌فرستادم. در عین حال، این را برای خودم آزمایشی تلقی می‌کردم. می‌دانستم یک سال و اندی بیشتر به اتمام حکمم نمانده است و هیچ ذهنیتی از این که دوباره قتل‌عام‌ها از سر گرفته شود و جانم در خطر افتد نیز نداشتم. چرا که عمیقا اعتقاد داشتم، رژیم نیازی به انجام آن ندارد و سمت و سوی تحولات نیز چنان مسیری را نشان نمی‌دهد. در ثانی ما دیگر وزنه‌ای نبودیم و یا نقشی در تحولات آتی نمی‌توانستیم داشته باشیم که رژیم در صدد پیش‌گیری برآمده و قصد حذف‌مان را داشته باشد (کتاب ۴ صفحه ۱۱۸ و ۱۱۹)»

مسعود ابویی که خودش نیز از شاهدان قتل‌عام بوده است در این رابطه می‌گوید:

«این نحوه‌ی برخورد زندانبان با زندانی آن‌گونه که مصداقی بیان کرده است نشان‌گر آن است که نوعی لطف و مرحمت خاص نسبت به این زندانی برقرار بوده است که علیرغم ایستادن روی حرفش در حالی‌که به قول خودش در همان صفحه‌ی کتاب بقیه را با کمترین بهانه‌ای برای اعدام برده‌اند، برای او اختیار انتخاب نوع نوشتن قائل شده‌اند. من خودم هم همین دادگاه را از سر گذرانده‌ام و می‌دانم در صورت هر ظنی مبنی بر مقاومت زندانی و محکوم نکردن سازمان امکان خروج از آن دادگاه وجود نداشته است.»

اکبر صمدی زندانی سیاسی دهه ۶۰ در مقاله‌ای در مورد ایرج مصداقی می‌نویسد:

«در فروردین سال ۶۵ به همراه گروهی از هم‌بندی‌ها، به زندان گوهردشت منتقل شدم. در همین دوران بود که مصداقی را از بند دیگری، به بند ما آوردند. جمع ما هیچ شناختی از او نداشت. تنها کسی که او را می‌شناخت مجاهد شهید موسی حیدرزاده بود که پیش ازاین با مصداقی در یک بند بود. موسی در بند سابق، از ندامت و مصاحبه مصداقی علیه سازمان، مطلع بود. علت مصاحبه، این بود که مصداقی در سلول انفرادی درهم‌شکسته و برای خلاصی از فشار سلول انفرادی، شرط زندانبان برای خروج از انفرادی که مصاحبه علیه سازمان بود را پذیرفت. موسی می‌گفت که او قابل اعتماد نیست چراکه زیرفشار کم می‌آورد. این یک تحلیل نبود بلکه مبتنی بر واقعیتی بود که موسی به‌چشم دیده بود… ایرج مصداقی در این مرحله هم کم آورد و از معدود کسانی بود که با ندامت و اجرای مصاحبه، از این شرایط خارج شد. همه زندانیان دهه شصت به‌خوبی به یاد دارند که بین آبان ۱۳۶۱ تا تابستان ۱۳۶۳ که به دوران فشار یا دربسته در زندان قزلحصار معروف شد و بندهای عمومی به بندهای مجرد تبدیل و همه امکانات قطع شد؛ تعداد بسیاری را به سلول‌های انفرادی گوهردشت و یا «قیامت» منتقل کردند که شرط خروجشان از سلول انفرادی یا قبر، قبول مصاحبه بود. با وجود مقاومت عمومی که وجود داشت، ایرج مصداقی در این مرحله هم کم آورد و از معدود کسانی بود که با ندامت و اجرای مصاحبه، از این شرایط خارج شد.[۷]

در رابطه با مصداقی، ارزیابی اولیه ما این بود که اگر چه در بند سابق، مرز سرخ مصاحبه رد کرده بود؛ اما ظاهراً تا آن زمان، مرز همکاری اطلاعاتی را رد نکرده بود و یا حداقل ما از آن بی‌اطلاع بودیم. در همین رابطه، مصداقی خود نیز خوب می‌دانست که نگاه جمع زندانیان نسبت به او چیست. به همین دلیل هم از همان ابتدای ورودش به بند دو، به‌دلیل همین ضعفهایش؛ من از جانب تشکیلات مسئولیت داشتم که به او نزدیک شده و در ارتباط فعال با او تلاش کنم، بیش از این جذب پاسداران و بازجویان نشود. این مسئولیت تا زمانی که با او در یک بند بودم، هم‌چنان برعهده من بود. در همین دوران بود که بی‌مرزی‌های مصداقی هر چه بیشتر خود را نشان داد. یکی از نقاطی که ماهیت مصداقی، (همان ترس و تسلیم‌طلبی‌هایش) را برای همگان بارز کرد و او را تا نقطه‌ای برد که رودرروی جمع قرار گرفت، در شرایطی بود که زندانیان مقاوم بر سر ورزش جمعی با زندانبانان هر روزه درگیر و در کشمکش بودند، ایرج مصداقی با همان روحیه تسلیم‌طلبی، به‌همراه چند نفر دیگر، در مخالفت با ادامه ورزش جمعی اصرار می‌کردند. علت مخالفت اصلاً پیچیده و سخت نبود. چون هر کس که به ادامه ورزش جمعی رأی می‌داد؛ قبل از آن باید پیه مشت و لگد و فوتبال شدن و تونل کابل را به‌تن می‌مالید. در این دوران مصداقی فعالانه و رودرروی جمع بچه‌ها، اقدام به ترویج تسلیم‌طلبی در مقابل پاسداران می‌کرد. چیزی که از دید پاسدارانی که موظف بودند از وضعیت زندانیان گزارش بدهند، پنهان نبود و مصداقی هم این را می‌دانست.

در خرداد ۶۷ کمتر از دو ماه مانده به آغاز قتل‌عام، به‌واسطه برخوردی که بین برخی از بچه‌ها و پاسداران ایجاد شد من و تعدادی دیگر به سلول انفرادی منتقل شدیم. قبل از انتقال به سلول‌های انفرادی، زندانبانان با مشت و لگد به جان ما افتادند. مصداقی از ترس خودش را به غش و رعشه زد تا مبادا پاسداران اشتباهی او را هم کتک بزنند. وقتی از انفرادی خارج شدیم، همزمان بود با شروع قتل‌عام در گوهردشت.

هم‌چنین یادم می‌آید که در ۱۰مرداد ۶۷ «حاج داوود» (۱) (داوود لشکری سرکرده گوهردشت) وارد بند شد و اعلام کرد همه کسانی که ۱۰سال و یا بیشتر حکم دارند از بند خارج شوند. هیچ‌یک از ما نمی‌دانستیم که ما را به‌کجا می‌برند؛ بنابراین همه کسانی که حکم ده سال و بیشتر داشتند، از جمله مصداقی، بلند شده و آماده رفتن شدیم. در همین لحظه داوود لشکری مصداقی را خطاب قرار داد و گفت «تو نمی‌خواهد بیایی، بمان همین‌جا…!».[۷]

اکبر صمدی با ذکر این خاطرات نتیجه می‌گیرد ک ایرج مصداقی زندانی بریده خود شیفته‌ای است که از تاریخ مشخصی به خدمت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در آمده است او می‌نویسد، برای من که ۱۰سال در زندان این رژیم بوده‌ام و برای همه کسانی که با ایرج مصداقی در زندان بوده‌اند و از نزدیک وی را می‌شناسند؛ این خودشیفتگی و توهمات عجیب‌و غریب که این‌بار در قالب فیلم‌های پلیسی خود را نشان می‌دهد؛ چیز جدیدی نیست! واقعیت این است که خودشیفتگی و توهمات مصداقی برای بازجوهای وزارت اطلاعات و به‌اصطلاح دادیاران زندان ناشناخته نبود. چرا که اصلی‌ترین شغل آنها، بعد از شکنجه و بازجویی، پیدا کردن حلقات ضعیف برای به‌استخدام درآوردن آنها در گشت‌های دادستانی و اطلاعات بود. حال اگر کارهای او را در زندان با این خودشیفتگی جنون‌آمیز ضریب بزنیم، به‌خوبی روشن می‌شود که چگونه مصداقی از ابتدا طعمه دل‌چسبی برای استخدام بود و قدم‌به‌قدم در مسیری که برایش ترسیم کرده بودند؛ گام برداشت تا به‌طور کامل از هضم رابع اطلاعات آخوندی عبور کرد.[۷]

تماس محسن زادشیر با برنامه همیاری سیمای آزادی:

آقای مصداقی! مگر من به خودت نگفته بودم آخرین پیام داریوش (ازشهدای قتل عام۶۷) چه بود؟ پیام این بود «اگر زنده ماندید سلام مرا به مسعود برسانید»[۸]

تماس بتول ماجانی با برنامه همیاری سیمای آزادی:

تو [ایرج مصداقی] که خودت در کتابی که نوشته‌ای، اعتراف کرده‌ای که توبه نامه نوشته و با اطلاعات آن‌زمان، همکاری کرده‌ای، چه اراجیفی داری بهم می‌بافی؟[۹]

افشاگری رضا شمیرانی در رابطه با ایرج مصداقی (ویدئو)[۱۰]

مینو همیلی در مقاله «ایرج مصداقی همچنان مومن به آیین توابیت» نوشته است، ایرج مصداقی شناگر خوبی است. آن‌چنان که در سال ۶۷ در استخر پشت تصویر مصاحبه لاجوردی برای نشان دادن اوضاع مثلا آرام زندان‌ها پس از کشتار ۶۷ «کرال سینه» می‌رفت و امروز هم در آبی که جمهوری اسلامی برای تخریب شخصی افراد ریخته است، به همان سبک شنا می‌کند… تمام جرم من این است که از زهره شفایی همبندی سابقم که پدر، مادر، خواهر و دو برادرش که در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران، اعدام و جان‌باخته‌اند و خودم شاهد مقاومت‌هایش بودم دفاع کردم.[۲]

ایرج مصداقی از نگاه دیگران

حزب توده در مقاله‌ای با عنوان یک «پرسش اساسی از ایرج مصداقی»، او را متهم به دروغگویی در مورد یکی از اعضای سابقه‌دارش به نام محمدعلی عمویی می‌کند. در این مقاله آمده است، در نوشتاری که تحت عنوان «فراز و نشیب حزب توده در دهه ۶۰» در بهمن ماه ۱۳۹۰ به قلم ایرج مصداقی منتشر شده است، در ارتباط با میزگردهای سال ۶۶ چنین می‌خوانیم: «برخلاف میزگردی که در سال ۶۲ تشکیل شده بود این بار افرادی چون عمویی، حجری، محمدزاده، پورهرمزان و … حاضر به شرکت در میزگرد نشدند.» اما قریب به هفت سال بعد، یعنی در مرداد ماه سال جاری (۱۳۹۷)، در گفت‌وگوی هفتگی با «میهن تی وی» ادعا می‌کند که محمدعلی عمویی در سال ۶۶ نیز در میزگردها شرکت کرده است»[۱۱]

فرامرز دادرس در سایت باختر امروز نوشت، مشکل ایرج مصداقی با چریک های فدایی، مسئله اختلاف شخصی است، نه سیاسی. او در این مقاله از جمله آورده است، مصداقی به شدت به چریک های فدایی حمله می کند و جریان سیاهکل را محکوم می‌کند. چرا؟ چون فرمانده سرکوب چریک‌های سیاهکل سرهنگ احمدعلی محققی که از طرف سپهبد اویسی فرمانده ژاندارمری آن زمان انتخاب شد، دایی ایرج مصداقی می‌باشد. سرهنگ محققی تنها امیر ارتش شاهنشاهی بود که حکم فرماندهی‌اش را از شاه و خمینی دریافت کرد. این مقاله در جای دیگری می‌گوید، البته ایرج مصداقی پذیرفت تا تواب شود و به کمک از ما بهتران از زندان آزاد شد و به خارج کوچ کرد.[۱۲]

مصطفی ملکیان در مقاله‌ای با عنوان «گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری»، به افشای ایرج مصداقی می‌پردازد که در مقاله‌اش به سخنان یک مامور امنیتی رژیم شاه به نام پرویز معتمد استناد کرده بود تا باعث ایجاد شک و تردید نسبت به چریک فدایی حمید اشرف شود.[۱۳]

در مطلبی تحت عنوان «ایرج مصداقی و همنشین ساواکی اش!» پس از اینکه رفیق اشرف دهقانی در مطلبی تحت عنوان رفیق حمید اشرف در خاطرات یک ساواکی «بی همه چیز» به افشای دروغ های پرویز معتمد، مامور سابق ساواک شاه پرداخت و با دلایل بسیار نشان داد که این ساواکی در گفتگوهایش با ایرج مصداقی هیچ اطلاعات ارزشمندی به خواننده نمی دهد، ایرج مصداقی در مصاحبه با تلویزیون میهن مرز های بیشرمی را در نوردید.[۱۴]

کیمیا خاوری در مطلبی تحت عنوان، لاجوردی و ایرج مصداقی گوهر ارعاب و خشونت می‌نویسد، ایرج مصداقی به مانند لاجوردی، امر به این و نهی از آن می‌کند و در کمین نشسته است، کسی مرتکب عمل یا گفتاری شود که علیرغم میل و برداشت و جهان بینی او است. این واکنش تفاوتی ندارد در خصوص چه موضوع و یا کدام فرد باشد، بلافاصله فکر و کلام و عقیده مخالف خود را قدغن می‌کند. اما به این نیز اکتفا نمی‌کند و در صدد برمی‌آید که شخص را به سزای اعمالش برساند، و این همان برخوردی بود که لاجوردی با رسیدن به قدرت، با مخالفین خود و نظام اسلامی کرد. دومین خصوصیت مشابه اسدالله لاجوردی با ایرج مصداقی، در هم‌گوهر بودنشان است. هر دو حاصل و گوهر حکومت ارعاب هستند و ماهیت خود را از چیرگی تام بر صداهای مخالف خود می‌یابند… ایرج مصداقی هم چنان کرده و می‌کند. همه یا باید نادم شوند و در حضور جامعه و مردم به ندامت خود اعتراف کنند و یا این که ترور شخصیتی شوند. وجه سومی در آیین ایشان، درکار نیست![۱۵]

مصداقی در خارج

مصداقی بعد از رسیدن به اروپا با انجمن‌های هوادار مجاهدین و دفاتر نمایندگی مجاهدین و شورا ارتباط برقرار کرد و برای مدتی هم‌سو با آنان به فعالیت پرداخت. او آهسته آهسته از مجاهدین فاصله گرفته و خود را منتقد مجاهدین عنوان کرد.

او در گزارش ۹۲ صفحه ۶ نوشته است:

«من عمیقاً از مبارزات مجاهدین خلق علیه تمامیت نظامی جمهوری اسلامی حمایت کرده و از همراهی و مساعدت به هر نیرویی که برای سرنگونی و اسقاط این رژیم تلاش کند دریغ نخواهم کرد … درخشش مقاومت و ایستادگی نسل ما در سالهای ۶۰ و ۶۱ کافی بود تا مجاهدین را برای همیشه محبوب تاریخ و همه‌ی قلوبی که برای میهن‌مان می‌تپد کند»

او در سال ۱۳۹۸گفت، من ۲۰ سال است از مجاهدین بریده‌ام.

برخی اقدامات ایرج مصداقی علیه سازمان مجاهدین

ایرج مصداقی در یک موضع‌گیری در ۱۱ اردیبهشت ۹۸ علیه مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت ایران، اتهماتی را عنوان کرد و مجاهدین را با داعش مقایسه کرد و آن‌ها را فرقه خواند و این‌که مجاهدین در جبهه خلق و مردم قرار ندارند و مدعی شد که مسئول شورا مرتکب جنایت علیه بشریت شده است.

مجاهدین معتقدند بازگویی این جملات که از کسی دیگر با این شدت بر علیه مسعود رجوی شنیده نشده است از زبان کسی که حتی در تشکیلات مجاهدین نبوده است و هیچ علتی بر کینه شدید او دیده نمی‌شود ناشی از وابستگی به رژیم جمهوری اسلامی است. کاظم مصطفوی از نویسندگان و اعضای مجاهدین خلق در این رابطه می‌گوید، مصداقی با بیان این جملات حداکثر پرداختش به وزارت اطلاعات را کرده است.[۱۶]

ایرج مصداقی در مصاحبه‌ای با میهن تی وی، در تاریخ ۶ فروردین ۱۳۹۹ به تخریب چهره‌ی یکی از مسئولان مجاهدین خلق به نام زهره شفایی پرداخت و او را تواب زندان اصفهان معرفی کرد

افشاگری‌امیر پرویزی درمورد ایرج مصداقی

امیر پرویزی زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی و از اعضای مجاهدین خلق در اشرف ۳ در آلبانی در مورد ایرج مصداقی به افشاگری پرداخت و گفت:

«ایرج مصداقی در میان انبوهی یاوه‌گویی بر ضد مبارزه و مقاومت ما اشرفی‌ها، ازجمله ادعا کرده که مجاهدین «به یک کارگر بی‌خبر از همه جای درمانده، پول هنگفتی» داده بودند که عکس رهبری مقاومت را در تظاهراتی مقابل دانشگاه تهران بلند کند و او (مصداقی) وظیفه دارد درباره «داستان غم‌انگیز» آن «کارگر بی‌خبر» از زبان سایر زندانیان سیاسی که شاهد بوده‌اند، روشنگری کند. (گزارش ۹۲)

فرد مورداشاره مصداقی، این‌جانب امیر پرویزی هستم که در جریان تظاهراتی در ۲۱تیرماه سال۱۳۸۴ در مقابل دانشگاه تهران، عکس‌های رهبری مقاومت را بالای سرم بردم. به همین نام و به همین جرم محاکمه و زندانی شدم و پرونده‌ام در زندان و قضاییه و اطلاعات رژیم آخوندها بر سر این «محاربه» ثبت‌شده است… ملاحظه می‌کنید که هم منشأ اطلاعات مطالب ایرج مصداقی، بازجوها و شکنجه گران رژیم هستند و هم فرهنگ و منطقی که برای ارزیابی دارد، همان فرهنگ و منطق آن‌هاست.»[۱۷]

افشاگری فریدون ژورک در مورد ایرج مصداقی

فریدون ژورک زندانی سابق در زندان‌های جمهوری اسلامی و کارگردان نامدار قبل از انقلاب ضد سلطنتی و همسر خانم مرجان خواننده و هنرپیشه برجسته ایرانی پس از درگذشت خانم مرجان به افشاگری علیه ایرج مصداقی پرداخت. او طی مقاله‌ای به نام «مرجان و بازهم معتادان به خیانت» نوشت:

«لاجوردی در حسینیه اوین. جلسات متعدد (مثلا مناظره) تشکیل داد تا زندانیان را رو در روی هم قرار دهد. در این جلسات خائنان و بریدگانی مثل قاسم اثنی عشر به شرح خاطرات خود می‌پرداختند و زندانیان مقاوم دیگر را به مباحثه و مناظره دعوت می‌کردند. خلاصه پرونده‌های تهیه شده توسط قاسم اثنی عشری و رضا کیوان زاد پس از تایپ توسط محمدرضا یزدی‌زاده به‌دفتر شعبه هفت ارسال می‌شد تا در اختیار نویسنده کتابها قرار بگیرد… چندی بعد برایم چهره پشت پردهٔ، تنظیم و نگارش این کتابها روشن شد. نام این خائن پشت‌پرده ایرج مصداقی بود. او بر اساس متنهای ارسالی، خارج از مجموعه شروع به تحریر متن کتابها می‌کرد. اگر هم نیازی به بحث حضوری و یا بررسی مطالبی در خصوص پرونده پیش می‌آمد (که چندین مورد پیش آمد) این ملاقات در دفتر بند ۳۱۱ انجام می‌گرفت. این جلسه با حضور ایرج مصداقی و قاسم اثنی عشری و رضا کیوان زاد و یکی از مسئولان شعبه، که اکثراً بازجوی سفاکی به نام فاضل هماهنگ‌کننده جلسه بود، تشکیل می‌شد… تنها جلسه‌یی که در بند ۳۱۱ تشکیل شد و من (فریدون ژورک) حضور داشتم، جلسه‌یی بود با حضور مصداقی و به سرپرستی رحمانی… که بعدها شنیدم که نام اصلی‌اش محمد داوودآبادی است و به محمد مهرآئین هم معروف بود. او یکی از سفاک‌ترین و کثیف‌ترین سربازجوها بود که در زمان شاه به اتهام ارتباط با مجاهدین دستگیر شده که شخص محمد حنیف‌نژاد با پذیرفتن مسئولیت کارهای او. راه آزاد شدنش را باز کرده بود. هدف جلسه بررسی فیلمنامه (توابان) بود که بر اساس طرح و نوشته‌ای از مصداقی توسط من به‌صورت فیلمنامه تنظیم شده بود. فیلمنامه مورد تأیید مسئولان دادستانی قرار نگرفته بود و علت آن را عدم درک واقعی من از قصد ساختن چنین سریالی اعلام شد. به همین جهت طرح نوشتاری مصداقی به سازمان تبلیغات اسلامی که مدیریت آن را حاج آقا زم عهده‌دار بود، ارسال که بعداً به‌صورت یک فیلم سینمایی تولید و در سینماهای سراسر کشور به نمایش در آمد.»[۱۸]

بیانیه ۱۰۰۷ زندانی سیاسی بر علیه اقدامات ایرج مصداقی

تا تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ۱۰۰۷ نفر از زندانیان سیاسی شامل زندانیان سابق و زندانیان در بند جمهوری اسلامی از داخل و خارج ایران در بیانیه‌ای اقدامات ایرج مصداقی بر علیه مجاهدین خلق و مقاومت ایران را محکوم کردند. این بیانیه نخستین بار در ۱۵خرداد۱۳۹۲ توسط شماری از زندانیان منتشر و سپس به امضاها افزوده شده است.

در این بیانیه آمده است:

«ما جمعی از زندانیان سیاسی از بندرسته سیاه‌چال‌های رژیم خمینی بدین‌وسیله اعلام می‌کنیم:

۱- ما اقدام اخیر ایرج مصداقی که تحت عنوان گزارش (۹۲) انتشاریافته و چیزی جز گردآوری سلسله اتهامات و اکاذیب رژیم و اطلاعات آخوندی علیه مقاومت نیست را به شدیدترین وجه محکوم می‌کنیم.

۲- ما معتقدیم چنین اقدامی برخلاف راه و اهداف همه خونین‌کفنان و جان‌باختگان تابستان (۶۷) و تمامی شهیدان و شکنجه‌شدگان و مقاومت‌کنندگان در برابر رژیم بوده و آن‌را در راستای اهداف وزارت اطلاعات رژیم آخوندی و مزدوری برای آن می‌دانیم.

۳- سر بریدن مقاومت خونین مردم ایران در پای دیکتاتوری وحشی آخوندی را به‌شدت محکوم کرده و آن‌را انجام‌وظیفه در امتداد چشمک و چراغی آشکار به رژیم ولایت می‌دانیم.

۴- ما سوءاستفاده از خون، شرف و هویت کسانی که تا لحظهٔ مرگ آشتی‌ناپذیر مانده و سرفرازانه بر طناب‌های دار بوسه زدند را جهت برآوردن امیال شخصی که توسط ایرج مصداقی سال‌هاست انجام می‌گیرد را به‌عنوان اقدامی ناشایست، ضدملی و ضداخلاقی محکوم می‌کنیم.

۵- توهین به کلیه ارزش‌های مقاومت مردم ایران از شهیدان و زندگان، فقط برازندهٔ اعوان‌وانصار رژیم آخوندی می‌باشد، این عملی بی‌شرمانه و گستاخانه است و این کینه‌توزی را دقیقاً از جنس کینه پاسداران دانسته و آن‌را محکوم می‌کنیم.

۶- افشای هر کسی اعم از زندانی یا غیرزندانی با هر ادعایی که دارد ولی اکنون در راستای منافع رژیم قدم برمی‌دارد را وظیفه مبرم هر زندانی سیاسی و هر انسان باشرفی می‌دانیم و سکوت در مقابل این وادادگی را محکوم می‌کنیم.»[۱۹]

مقالاتی که ایرج مصداقی را یک تواب معرفی می‌کند و به افشای او می‌پردازد

ایرج مصداقی هفت رنگ و هفت خط، در امتداد یک مأموریت – صفا فرهادی (بخش اول)[۲۰]

ایرج مصداقی تواب تشنه به خون: «چیزهایی در ذهنم اتفاق افتاده است و الکی حرف نمی زنم و به لحاظ اعتقادی بریده‌ام»[۲۱]

ایرج مصداقی یک پدیده امنیتی یا یک معضل روانی ـ اجتماعی؟[۲۲]

نصرالله مرندی: خشم و جنون یک خودفروخته مفلوک (ایرج مصداقی)[۲۳]

تواب های جمهوری اسلامی در نقش اپوزیسیون را بشناسیم

سوپاپ اطمینان‌های خارج از کشور جمهوری اسلامی به‌طور کاملا هدفمند در شرایط حساس وظیفه‌ تخریب عناصر سرسخت اپوزیسیون را اجرا میکنند!

از جمله‌ این افراد که‌ در شروع انقلاب آزادی ایران ویدئوهای سال گذشته‌‌ی علی جوانمردی را بنام مطالب آبان‌ماه‌ منتشر می‌کرد، فردی بنام ایرج مصداقی است.[۲۴]

پانویس

(۱) این حاج داوود با حاج داوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار تفاوت دارد

منابع

  1. ایرج مصداقی تواب جنایتکاری که از نو باید شناخت: محمد حسین توتونچیان
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ سایت همبستگی ملی
  3. غروب سپیده ایرج مصداقی صفحه ۱۳
  4. سایت رهیافته - دین مبین اسلام و کاریزمای شوم التقاط
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ غروب سپیده جلد اول نه زیستن نه مرگ نوشته ایرج مصداقی
  6. طلوع انگور صفحه ۱۳۲
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ شارلاتانیسم ایرج مصداقی، یک شاگرد دژخیم
  8. ایران افشاگر
  9. ایران افشاگر
  10. افشاگری رضا شمیرانی
  11. مهر سایت هواداران حزب توده ایران
  12. سایت باختر امروز
  13. خبرنامه گویا
  14. مجله هفته
  15. سایت آفتابکاران
  16. یک مول مخبط اطلاعاتی (ایرج مصداقی در سه اپیزود) - کاظم مصطفوی
  17. سایت ایران افشاگر
  18. مرجان و باز هم معتادان به خیانت ـ سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  19. بیانیه ۱۰۰۷ زندانی سیاسی درمورد یاوه‌گویی‌های ایرج مصداقی - سری پانزدهم ـ سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  20. ایران افشاگر
  21. منتشر شده در ایران افشاگر
  22. ایران گلوبال
  23. مقاله منتشر در سایت همبستگی ملی
  24. سایت آواتودی - علی جوانمردی