کاربر:Mehran/صفحه تمرین
عملیات آفتاب | |
---|---|
ستون ارتش آزادیبخش ملی ایران در شهر مهران | |
آغاز عملیات | ۱۳۶۷/۱/۸ |
پایان عملیات | ۱۳۶۷/۱/۸ |
مکان عملیات | غرب شوش - استان خوزستان |
نوع تک | پرش شیر (تک ویژه ارتش آزادیبخش ملی ایران) |
فرماندهی | مسعود رجوی |
سازمان عملکننده | سازمان مجاهدین خلق ایران-ارتش آزادیبخش ملی ایران |
عملیات آفتاب نام عملیاتی است که در آخرین دقایق شنبه شب ۲۸ خرداد سال ۱۳۶۷ توسط یکانهای «ارتش آزادیبخش ملی ایران» متشکل از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در منطقه شهر مهران و ارتفاعات اطراف آن انجام شد. این عملیات منجر به فتح شهر مهران شد. بخش مرکزی شهرستان مهران در ۱۰۰ کیلومتری ایلام قرار دارد.
یکی ازعملیات های ارتش آزادیبخش ملی ایران است که درروز۸ فروردین سال ۱۳۶۷برعلیه نیروهای ارتش جمهوری اسلامی اتفاق افتاد که دراین عملیات ارتش جمهوری اسلامی متحمل ضربات سنگینی ازطرف ارتش آزادیبخش ملی ایران گردید .
دوران کودکی و نوجوانی و شرایط خانواده
فعالیتهای فرهنگی
پیوستن به سازمان چریکهای فدایی خلق
دستگیری و شهادت
مختصری درباره آثارادبی بهروز دهقانی
از بهروزدهقانی نوشتهها، نقدها، بررسیها و ترجمههائی چند در دست است که اغلب پیش از مرگ او با نام مستعار، عمدتاً در روزنامه «مهد آزادی» تبریز و یا بطور پراکنده در جُنگها و مجموعههای ادبی منتشر شده و پس از مرگش ، بصورت کتابها یا جزوههائی به چاپ رسیده است، از جمله آنها میتوان آثار زیر را نام برد:[۱]
١ – گزارشهائی دربارهی روستاهای آذربایجان، با رفیق صمد بهرنگی
٢ – گزارشهائی در بارهی روستاهای قره باغ.
٣ – افسانههای ایتالیا، مجموعهی داستان از ماکسیم گورکی (ترجمه)
٤ – زندگی و آثار شون اوکیسی (ترجمه و تالیف)
٥ – افسانههای آذربایجان (گرد آوری) با رفیق صمد بهرنگی
٦ – در شناخت ادبیات و اجتماع (مجموعهی مقاله، نقد و بررسی).
٧ – ملخها (مجموعه داستان).[۲]
٨ – ماه در کایلنامو میدرخشد و خزانی در بهار، ترجمه یک داستان و یک نمایشنامه تک پردهای از شون اوکیسی.
پس از مرگ بهروز دهقانی آثارش با نام مستعار «بهروز تبریزی» به چاپ میرسید اما در این مختصر، مبنای کار را بیشتر کتاب «در شناخت ادبیات و اجتماع» قرار دادهایم زیرا در بر گیرندهی اغلب نقطه نظرهای ادبی و اجتماعی اوست.
بهروز همانند صمد و رفقای دیگرش، به سوی ادبیات شفاهی تودههاکشانده شد که او را راهی روستاهای دور میکرد، او ساعتها پای صحبت پیرمردان روستائی می نشست تا افسانهها، تجربهها و خاطرههاشان را بشنود و ثبت کند، بهروز برای میراثهای فرهنگی خلق خود ارزش فراوان قائل بود و در حفظ و ترویج آن میکوشید، او ضمن مقالهای در باره کتاب «کوراوغلو» مینویسد: «در میان داستانها داستانهای حماسی فولکلوريک آذربايجان، کوراوغلو از همه انسانیتر است. در اين داستانها از نیرویهای فوق طبیعی، اژدها، دیو و پریان گوناگون اثری نیست. گرهگشای کارها، هوش و زحمت انسانی است. کوراوغلو مظهر مبارزهی انسان است با همهی نیروهای پلید جامعه که میکوشند مردمان دیگر را تا حد حیوان باربری پائین بکشند.» (در شناخت ادبیات و اجتماع ص ٢٦)
در آثار او نبردی بی امان و بی وقفه علیه محیطهای روشنفکری منفعل و پُرگو و نشخوارهای فریبندهی آنها به چشم میخورد و از اینهمه قصدش این است که روشنفکران صادقی را که هنوز در این منجلابها غرق نشده اند نجات دهد و به راه مقدس مردم بکشاند.
در مقالهای راجع به کتاب «شیطان و خدا» اثر ژان پل سارتر، که در آن آزادی انسان در انتخاب نیکی و بدی مطرح است مینویسد: «در بارهی آن خلبان آمریکائی که در کمال صمیمیت و صداقت بمب خود را روی دهکدهای میریزد، چه میتوان گفت ؟»
در بارهی قهرمان داستان «بچه های کوچک این قرن» اثر کریستیان روشفور به ترجمهی ابوالحسن نجفی مینویسد: «دم زدن در هوای آلوده فراموشی میآورد و خاموشی …. هیچ برایتان پیش آمده که در اتاق در بستهای ناگهان احساس کنید که دارید خفه میشوید ولی دیگران فارغ و بی خیال سرگرم بگو بخندند و ککشان هم نمیگزد؟ کسانی هستند که دنیا را چنانکه هست نمیپذیرند و میخواهند بدانند که چرا این چنین است و آنچنان، عقشان مینشیند، بیمار میشوند، دیوانه میشوند و عصیان می کنند» بهروز، این فضای بسته را درهم شکست و به میان هوای پاکیزه، به میان خلقهای میهنش رفت، سرچشمه ی دردهای مردم خود را شناخت و علیه آن به مبارزهای بی امان برخاست.
در آثار قلمی بهروز، شون اوکیسی نویسنده مبارز ایرلندی، جای ویژهای دارد و این علاقه بیهوده نیست، زیرا شون اوکیسی نیز خود از میان طبقه کارگر ایرلند برخاسته و رفیق خوب طبقه کارگر میهن خود است، این نویسندهی مبارز معتقد بود که: «هنرمند باید همانجائی باشد که زندگی هست نه در برج عاج و نه در پناهگاهی استوار».
بهروز دهقانی در کتابی به نام » زندگی و آثار شون اوکیسی» معرفی کاملی از این نویسنده مبارز به دست داده است. از نویسندگان دیگر مورد علاقه او ماکسیم گورکی است که نیازی به معرفی ندارد و رفیق بهروز «افسانه های ایتالیائی» او را به فارسی برگردانده است.
لمپن های نهضت مشروطه[۳]
بهروز دهقانی درنوشته ای به نام لمپن های نهضت مشروطه درابتدا سعی درمعرفی لمپن هایی که درجنبش مشروطیت نقشی داشته اند داشته ولی درهمان مقدمه تعریفی ازلمپن را ارائه میدهد. ومی نویسد :
پیش از معرفی لمپن هائی که در جنبش مشروطیت نقشی داشته اند باید ابتدا به اجمال بررسی کنیم که لمپنیزم چیست؟
"لمپن" اصطلاح عامی است برای کسانی که در تولید شرکتی ندارند، با اینهمه از دسترنج اجتماع سهمی می برند. قارچهائی هستند روئیده بر پیکر درخت اجتماع. و ای بسا با زهرهائی که به پای خود می ریزند، درخت را می خشکانند یا رنجور می سازند.
این اصطلاح شامل گروههای بسیار و بسیاری می شود؛ چشمگیرترین این گروهها دسته ای است به نام دلال محبت و نیازی به طول و تفصیل ندارد. دلال کاری جز این ندارد که با لطایف الحیل موجودی پیدا کند، زنی یا پسری. و از او استفاده کند.
اراذل محله ها دسته دیگری از لمپن هاست. اینها کار ثابتی ندارند، اغلب با تهدید و حقه بازی از دیگران پول میگیرند و به اصطلاح زندگی می کنند. بعضی از اینها گاهی کار دولتی هم دارند و همین بر هیبتشان می افزاید و توپشان را کارگرتر میکند.
نه فرصتی هست و نه نیازی که همه گروههای لمپن را در اینجا نام ببرم. تنها به شمردن خصوصیات عمومی آنها بسنده می کنم.
لمپن فاقد وطن است. نه اینکه انترناسیونالیست و جهان وطنی باشد هیچ جائی است، نه همه جائی. مختصات خودش را فراموش کرده و نمی داند در چه زمان و مکانی زیست می کند. به ظاهر خیلی پای بند آداب و رسوم و ناموس است. بخصوص تظاهر میکند که از زنان و بچه ها حمایت میکند. اما فقط به منظور این که خود بهره ببرد. نمونه این لمپن ها را میتوانید در باشگاههای ورزشی و بعضی جاهائی که دختران و پسران جوان به ضرورت زیاد رفت و آمد دارند ببینید.
لمپن ایمان ندارد. اگرچه ممکن است ایمان مذهبی آمیخته به خرافات داشته باشد اما به هیچ وجه وفا و محبت نمی شناسد. اعتقاد دارد سری که درد نمی کند چرا باید دستمال بست. اما نیهیلیست نیست. چرا که نیهیلیست ارزشهای بی ارزش شده را نفی می کند و از سوی دیگر از جنبه مثبت در جستجوی ارزش تازه ای است. و گذشته از آن با نفی ارزشها با قدرت طبقه حاکم درمی افتد. اما لمپن آدمی است که همه ارزشها را نهی میکند و پذیرای هر نوع خواری و زبونی است و نمیخواهد و نمی تواند با قدرت دربیفتد.
لمپن شبیه گردان خوبی است و برای او هیچ فرقی ندارد که زیر پرچم یزید برود یا برای شهدا سینه بزند. هدفی ندارد. به نظرش زندگی بدون معنی و مفهوم است. همه اشعاری را که در مورد بی وفایی دنیا گفته اند از بر کرده و گاه گاهی چاشنی کلامش میکند.
شخصیت لمپن از آداب و رسوم هفتاد و سه ملت متأثر است: مشرب اپیکوری و تصوف بمفهوم غلط و متداول، یعنی هرزگی، عیاشی، بی بند و باری و خوار شمردن همه چیز مگر شکم و زیر آن – اگزیستانسیالیسم منحط (معلوم است نه اگزیستانسیالیسم مبارز سارتر و دیگران) – تسلیم و رضای بی چون و چرای بودائی، غنیمت شمردن "دم" و دود و ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد بودن.
بسیار زودجوش است، زود بهیجان می آید و هر جا راه ببری میرود. و همین است که گاهی در نهضت ها راه پیدا می کند و از جوش و خروش که افتاد باعث از هم پاشیدن آنها می شود. در هر نهضتی بوجود اشخاص با حرارت نیازی هست و از اینرو گردانندگان نهضت ها بدون درنگ لمپن ها را به خود می پذیرند و پایه های قدرت خود را روی شنزار دوششان میگذارند و می بینی که شن وارفته و کاخ به ظاهر محکم روی سرش از هم پاشیده است.
به طور کلی لمپن به دو نحو به نهضت صدمه می زند. يا دستخوش حیله ها و خواستهای طبقه حاکم شدن و به آلت کوبیدن مردم بدل گشتن و يا وارد شدن در نهضت و خرابی بالا آوردن. با اینهمه گاهی از میان همین لمپنهای بی ایمان کسانی برمیخیزند که با ایمان راستین پیش می آیند و تا آخر پایداری میکنند و جان میبازند. نمونه این قبیل اشخاص را در نهضت می بینیم.
لمپنیزم از امراض ساری دوره رکود و سکون است. در این دوران عده زیادتری پذیرای بیماری هستند چرا که نیاز شدیدی به بیخبری و فراموشی دارند.
برای داروغه سرخوش چه بهتر از گروهی شهریان بنگی خواب آلوده؟
در فیلم "گنج قارون" چه فلسفه ای تبلیغ می شود؟ فلسفه ول کن بابا دنیا را. دنیا می گذرد. فایده تلاش و مبارزه چیست.
مرد "خوشبخت" دستفروش فیلم حتی روی دست علم طب هم میزند و هیچ چیز را به جد نمیگیرد.
لمپنیزم مثل خوره ای به پیکر اجتماع می افتد و آن را از پائین ببالا میتراشد. طبقه پائین اجتماع زودتر مبتلا می شوند و سپس نوبت خرده بورژواها، "اهل دوایر" و کارمندان است و آنگاه بورژواها.
بدون شک این مختصر حق مطلب را ادا نمی کند خیلی حرفها به ضرور نگفته باقی می ماند. در این خصوص تاکنون چیزی در ایران منتشر نشده است اما به روایت دوستی، جوان نیکو گویا کرمانشاهی، از سالها پیش دست اندر کار تألیف کتاب بزرگی در باره لمپن های ایران است و فعلا دستهایش در پوست گردو.
وبعد ازتعریف جامعی که ازعملکرد وکارکرد لمپن میکند. شروع به معرفی لمپن های دوره مشروطیت میکند. ومی نویسد:
اینک می پردازیم به معرفی چند نفر از لمپن های دوره مشروطیت. در باره هر یک بیشتر از دو یا سه جمله نوشته نشده است، اما همین نشاندهنده شخصیت آنهاست.
مشهدی عباسعلی در بازارچه دوه چی دکان علاقی داشت و با ستار خان دم از دوستی می زد. به تحریک سران انجمن اسلامیه ستار خان را به خانه ای برد که آنجا بکشندش. اما تیری که باو انداختند به شانه اش خورد. ستار خان زودی در رفت و جان به سلامت برد.
فتح الله باغمیشه ای معروف به دگیرمانچی در گرماگرم جنگ تبریز آب را بروی مردم بست. امیر خیزی می نویسد: "از الواط و پهلوانان مشهور تبریز بود و در محله ی باغمیشه روزگار خود را به مردم آزاری و بدکاری می گذراند؛ به قول کسروی "یکی از لوتیان دوه چی می بود که به بیرون شهر رفته آبها را از آسیابها بازگردانید و بدینسان نان در شهر نایاب گردیده سختی بیشتر میشد."
ایت خلیل (خلیل سگه) یکی از اشخاص بی باک و بی بند و بار بود و خود را در صف مشروطه خواهان و مجاهدین وارد کرده به آزار و اذیت مردم می پرداخت و از بس حرکات ناشایست از وی سر می زد که به (ایت خلیل) اشتهار یافته بود (ص امیر خیزی)
عیوضعلی اسکوئی نمونه ای است از آنهائی که نمیدانند چرا، برای که و با که می جنگند. هنگامی که تبریز از چهار طرف محاصره شده بود، فرماندهی گروهی اجیر از طرف عین الدوله به عیوضعلی داده شد که از الواط معروف اسکو بود. مدتها در جنوب غربی تبریز مردم را می چاپید.
علی اصغر یا قولاغی کسیک اصغر (اصغر گوش بریده) نیز از الواط معروف و رشید محله دوه چی بود (ص امیر خیزی) که در خدمت انجمن اسلامیه با مجاهدین در افتاده بود.
حسن دلی (حسن دیوانه) از لمپن های با ایمان است. پس از آنکه مدتها بی هدف زیست در جنبش مشروطیت با مجاهدان همراه شد و سر خود را نیز در این راه بباد داد.
شبی از شبها مجاهدان تصمیم میگیرند که به سپاه عین الدوله در باسمنج شبیخون بزنند تا مگر راه آذوقه را باز کنند.
مجاهدان بی سر و صدا تا نزدیکی های باسمنج می روند. حسن دلی بدون واهمه به توپ نزدیک میشود و سوار لوله توپ میشود و داد و فریاد راه میاندازد. سربازهای دولتی بیدار می شوند و بگیر و ببند، تا آخر سر مجاهدان عقب مینشینند. حسن دلی همانجا کشته میشود. آن شب به "شب حسن دلی" مشهور است.
صدایی ماندگار(شعرخوانی بهروز دهقانی )[۴]
درابتدا مقدمه ای ازاشرف دهقانی براین دکلمه شعر گفته میشود وتوضیحاتی ازموضوعات وشعرهایی که توسط بهروز دهقانی دراین کلیپ خوانده میشود را میدهد . وسپس شعرها با صدای بهروز دهقانی خوانده میشود .