رحیم مؤذنزاده اردبیلی
رحیم مؤذن زاده اردبیلی | |
---|---|
رحیم مؤذن زاده | |
زادروز | اول مهر ۱۳۰۴ اردبیل |
درگذشت | ۵ خرداد ۱۳۸۴ تهران |
علت مرگ | بیماری سرطان |
آرامگاه | تهران |
ملیت | ایرانی |
شناختهشده برای | مردم ایران |
رحیم مؤذنزاده اردبیلی، (زادهی اول مهر ۱۳۰۴ در اردبیل - ذرگذشت ۵خرداد ۱۳۸۴) در بیمارستان مهر تهران مؤذن مشهورترین اذانی است که در ایران خوانده شدهاست.
موذنزاده اذانگویی و نوحهخوانی و موعظه را از پدرش شیخ عبدالکریم به ارث برد و تا آخر عمر راه او را ادامهداد. خودش میگفت که اذانگویی در خانوادهی آنها، ۱۵۰سال قدمت دارد و نام فامیل آنها به همیندلیل «مؤذن» شده است. او میگوید در اردبیل در گذشتههای دورتر زمانیکه شناسنامه میدادند، به تناسب شغل و حرفه، نام خانوادگی انتخاب میکردند. به پدربزرگش گفته بودند تو چهکارهای؟ گفته بود مؤذن. گفتند: «پس نام خانوادگی شما مؤذن است».[۱]
پدرش از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶ برنامهی سحری را بصورت زنده اجرا میکرد. در سال ۱۳۲۹ پدر وی سکته کرد و او بجای پدر، گفتن اذان را بعهده گرفت. اذانی که امروزه ما میشنویم، اذانی است که برای اول بار در سال ۱۳۳۴ در استودیوی شمارهی ۶ رادیو، توسط مهندس محبی مسئول استودیو و با زبان روزه توسط رحیم مؤذنزاده اجرا و ضبط شد.[۲]
تاریخچهی خانواده مؤذنزاده
شیخ کریم
مؤذن، مداح و تعزیهخوان اردبیلی بود که موسیقی ایرانی را به خوبی میشناخت. پسران او نیز راه پدر را رفته و از آنجا که همگی دارای صدایی خوش بودند، نواهای ماندگاری از مداحی، نوحهخوانی، مناجاتخوانی و اذان پسران عبدالکریم مؤذنزاده اردبیلی به یادگار مانده است. خانوادهی مؤذنزاده اردبیلی یکی از خاندانهای اردبیل است که تمام اعضای خانواده از صدای خوش و دلنشین برخوردار بودند. شیخ فرج، پدربزرگ رحیم مؤذنزاده اردبیلی، قدیمیترین مؤذن کشور است که اطلاعات مختصری از وی موجود است. صدای اذان او را ساکنان روستاهای واقع در حاشیه سهفرسنگی شهر اردبیل، سحرگاهان از بام مسجد زینال در مرکز شهر شنیدهاند. شیخ عبدالکریم، فرزند شیخ فرج هم نخستین مؤذن در ایران است که نوای اذان دلنشین او شهرت جهانی دارد. شیخ عبدالکریم در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در محلهٔ «تازهشهر» اردبیل متولد شد و تا سال ۱۳۲۱ خورشیدی نوای اذانش از منارهٔ مسجد میرزا علیاکبر این شهر به گوش میرسید. یکی از پسرانش، دربارهٔ پدرش میگوید: «او در سال ۱۳۲۱ خورشیدی به قصد زیارت عازم مشهد مقدس میشود و در بین راه شبی را در منزل یکی از دوستان خویش در تهران سپری میکند. از آنجاییکه شیخ عبدالکریم عشق مؤذنی داشته، سحرگاه به پشت بام منزل، واقع در خیابان عینالدوله رفته و ندای اذان را سر میدهد. امام جماعت وقت مسجد سلطانی، صدای اذان او را از دور شنیده و قبل از ظهر سراغ او را از تمام خانههای اطراف میگیرد. به او میگویند که شیخی از اردبیل آمده و در خانهٔ «مطلب بلوری» میهمان است و با درخواست امام جماعت، ظهر همانروز «شیخ عبدالکریم» در پشت بلندگوی مسجد قرار گرفته و نوای ملکوتی ” أشهد أن لا اله الا الله ” را به گوش مردم میرساند. او پس از بازگشت از زیارت مشهد در تهران ماندگار شده و مؤذن مسجد سلطانی میشود. در سال ۱۳۲۵ که رادیوی ملی ایران افتتاح میشود، مسئولان رادیو به سراغ شیخ خوشصدای شهیر میآیند و از او میخواهند در رادیو اذان بخواند و او نیز میپذیرد. شیخ اردبیلی اذان را بصورت زنده در استودیوی رادیو اجرا میکرد و اذانش بصورت زنده از رادیو پخش میشد. پس از چندی مسئولان رادیو تصمیم میگیرند اذان شیخ را ماندگار کنند، از همینرو اذان شیخ عبدالکریم روی صفحات سیمی ضبط میشود. میگویند تنها نسخهی آن در موزهی لوور پاریس نگهداری میشود».[۳]
رحیم در کودکی به مکتبخانه میرود و تحت نظر میرزا عزیز، قرآن و دستگاههای موسیقی را فرا میگیرد.
به گفتهی خودش: «در آن دوران ما عوض دبیرستان مکتب میرفتیم. همه هم متدین بودند. خانوادهها در دورهی ما در ابتدای امر، بچهها را با قرآن مأنوس میکردند. ما هم پس از طی این مرحله، به مدرسهی حاج ابراهیم آمدیم. طلبه بودیم به اصطلاح امروز حین طلبگی، این اذان با ما همراه بود».
پس از یادگیری اصول نوحهخوانی و اذانگویی، با همراهی پدر در مسجد اردبیل به اینکار مشغول میشود و گاهی نیز برای خواندن یک نوحه به شهرهای اطراف، خصوصاً تالش میرود. با سکونت پدر در تهران، رحیم مؤذن برای تحصیل حوزوی رهسپار قم میشود.
حاج مهدی سراج - از دوستان رحیم - میگوید: «وقتی شیخ کریم به تهران میآید، رحیم را برای درسخواندن به قم میفرستد. صدای رحیم آنقدر خوب بود که دیگر همیشه او برای مجالس، در قم میخوانده است. مداحان قم پیش شیخ کریم شکایت کردند که با آمدن رحیم ما از کار افتادیم». رحیم درس خارج فقه میخواند و ظهرها در حرم حضرت معصومه (ع) اذان میگفت.[۴]
سال ۱۳۲۹ شیخ کریم فوت میکند و رحیم که فقط ۲۵سال سن داشت، به تهران میآید تا جای خالی پدر را در مسجد شاه پرکند.
خودش ماجرا را اینگونه تعریف میکند: «مرحوم پدرم سال ۱۳۲۲ برای نخستین بار اذان را در رادیو گفت و همین روند تا ۱۳۲۶ که برنامه سحری را بصورت زنده اجرا میکرد، ادامه داشت. او در سال ۱۳۲۹ سکته کرد و من قبول کردم جای او اذان بگویم تا الان که با این سن و سال هنوز مشغولم و افتخار دارم که با گفتن آن یک اذان، برای اسلام و مملکتم کاری کردهام. ما که نه ثروت داریم، نه مکنت و همین یک اذان برایمان بهترین خیر است».
در همینسال است که نام خانوادگی او، نزد مردم از مؤذن به مؤذنزاده اردبیلی تغییر میکند.
پسرش جعفر میگوید: «وقتی شیخ کریم میمیرد و پدرم به جایش اذان میگوید، مجریان رادیو ایران برای معرفی او به مردم، زاده اردبیلی را به فامیل پدرم اضافه میکنند تا به شنوندگان بگویند او پسر شیخ کریم است. سر همین موضوع، همه فکر کردند که نامخانوادگی پدر من مؤذنزاده اردبیلی است و همین نام هم تا آخر روی او ماند».
همسر آن مرحوم میگوید: «۱۵روز بعد از عروسی آمدیم تهران. اول بازار تهران مستأجر بودیم و بعد رفتیم خیابان سینا یک خانهی کوچک گرفتیم. بعد آنجا را هم فروختیم و آمدیم آریانا (مالک اشتر) زندگی کردیم. آنجا هم چندسالی بودیم و آخر سر آمدیم اینجا (مهرشهر کرج). به گفتهی حاج عسگر عاشقی، خانه حاج رحیم در مهرشهر کرج، کوچک بود و او همیشه به شوخی این خانه را زندان موسی بنجعفر مینامید. همسر مؤذنزاده هم این موضوع را تأیید میکند: «۲تا اتاق داشتیم و ۶بچه».
تا سال ۱۳۳۴ که صدای حاج رحیم در رادیو ضبط شود، مؤذنزاده اردبیلی در مسجد شاه و رادیو ملی بهصورت زنده اذان میگفت.
همسرش میگوید: «ماه رمضان، هرروز باهم میرفتیم مسجد ارگ و من بیرون میماندم و او میرفت اذانش را میگفت و باهم برمیگشتیم خانه. از همانجا هم مستقیم در رایو پخش میشد».
جعفر مؤذنزاده اردبیلی - پسر ارشد حاج رحیم - میگوید: «سال ۱۳۳۴ پدر به رادیو میرود و از مهندس محبی - مسئول استودیوی ۶ - میخواهد که اذانش را ضبط کنند. ماه رمضان بود و از او میخواهند که برود بعد از افطار برای ضبط بیاید. پدر قبول نمیکند و میگوید الان باید اذانش را ضبط کنند. خودش میگفته آنروز حال خاصی داشته و گویا به او الهام شدهبود که باید اذان را همانلحظه برای ضبط بخواند. خلاصه مسئولان رادیو قبول میکنند و پدر برای ضبط به استودیو میرود. به گفتهی خودش، وقتی برای ضبط این اذان به استودیوی رادیو رفته، اذان را در تمام گوشهها امتحان کرده و دیده که جا نمیافتد. همانطور که میدانید دستگاه بیات ترک یک حزن خاصی دارد و پدر هم در همین دستگاه، در گوشهی روحالارواح، اذان را خوانده. میگفت وقتی اذان را در این گوشه خواندم، احساس کردم که به بالا وصل شدم. دیگر تا پایان اذان، در استودیو نبودم».[۵]
جعفر خاطرهی جالب دیگری را نیز از قول پدرش از اولین ضبط این اذان در رادیو تعریف میکند: «وقتی پدر اذان را میخواند، یکی از خوانندههای مطرح موسیقی ایرانی که در حال تماشایش بوده، با تعجب از او میپرسد که اذان را در چهگوشهای خواندی؟ پدر هم میگوید گوشهی روحالارواح. آن خوانندهی مشهور به او میگوید که تا بهحال این گوشه را نشنیدهاست.»
حاج رحیم تعریف میکند: «یکروزی تصمیم گرفتم تا یک اذان یادگاری بگویم. در استودیوی ۶ رادیو، هر گوشهای انداختم، نشد تا اینکه آن را در روحالارواح آواز بیات ترک به این شکل که بیش از ۵۰سال پخش میشود گفتم. ما ایرانی هستیم و اذان ما باید برخاسته از خودمان باشد. الان اذانخوانهایی هستند که از عربستان تقلید میکنند و این پسندیده نیست و خود ما باید ابتکار به خرج دهیم. الان ۵۰سال است که کسی نتوانسته روی این اذان من اذان بگوید، حتی برادرم سلیم که آن صدای گیرا و زیبا را دارد. و این خواست خداست، همان خدایی که میگوید اگر با من یکصدایی کنید، محبت شما را به قلوب همه میاندازم.»[۶]
مؤذنزاده اردبیلی در ادامه به نکتهای اشاره میکند که عدم تحقق آن تأسفانگیز است؛ «البته ۲۰سال پیش میخواستم یک اذان دیگر را به مدت ۱۵دقیقه که در میان آن دعا هم هست، پر کنم اما نگذاشتند و گفتند که اذان ۶دقیقه بیشتر نمیشود».
به گفتهی پسر او، مؤذنزاده تا سال ۱۳۵۷ و پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، هرسال برای تجدید ضبط اذانش به رادیو میرفت:
«از سال ۳۴ به بعد، پدر هرسال برای ضبط به رادیو میرفت و اذانش را مجدد میخواند. اصلاً از طرف رادیو دستور بود که این اتفاق بیفتد. تلویزیون الان بیشتر اذان ضبط شده سال ۵۶ پدرم را پخش میکند. کانال ۵ که همیشه این اذان را پخش میکند ولی بعضی اوقات دیدهام که کانالهای ۱ و ۳، اذان ضبط شده سالهای ۳۴ و ۳۵ را پخش میکنند. صدای پدر در این اذان، بسیار شفاف، جوانتر و رساتر است و خوب که دقت کنید، میتوانید تفاوتشان را تشخیص دهید».[۳]
گمنامی و مهجوریت مؤذنزاده
از سال ۱۳۵۷، دورهی گمنامی و مهجوریت مؤذنزاده اردبیلی آغاز میشود. مؤذنزاده در برخی مساجد تهران مناجات و نوحه میخواند و هر سال، شبهای عاشورا در مسجد اردبیلیها به منبر میرفت. جز خانواده و دوستان، کمتر کسی از وجود او آگاه بود به مدت ۲۵سال سران حکومت ایران وی را بدلیل اجرای همین اذان نادیده میگرفتند و تلویحاً شایعهی مرگ وی را تبلیغ میکردند در صورتیکه تمام نزدیکان او زنده و در صحنهی اجتماعی فعال بودند و میشد همین مسئله را از آنها پیگیری کرد.
پسر بزرگ مؤذنزاده میگوید: «همه فکر میکردند که پدرم فوت کردهاست. هیچکس تا سالها پیگیر نشد که او کجاست و چهمیکند؟ تلویزیون و رادیو اذان او را پخش میکردند و مردم هم این اذان را دوست داشتند اما هیچکس سراغی از او نمیگرفت».
همسر او نیز از وضعیت بد مالی زندگیشان میگوید: «من در خانه مواظب بچهها بودم و او صبح میرفت و شب میآمد. زندگی ما خیلی مشکل بود. بچهها یکییکی به دنیا میآمدند و خرج و مخارج زندگی کفاف نمیداد. کار مؤذنزاده هم فقط منبر بود و کار دیگری نمیکرد. روزی یک مجلس میرفت و خرج زندگی درنمیآمد».[۶]
جعفر تعریف میکند: «بیماری پدر از سال ۷۴ شروع شد و در سال ۸۴ به اوج رسید. این اواخر، سرطان از مثانه، به کلیه و کبد و ریههایش هم رسیده بود». تنها یکبار از پدر گلهای دربارهی بیماریاش شنیده است؛ «در تمام مدتی که مریض بود، اصلاً گله و شکایت نمیکرد و خیلی آرام بود؛ جز یکبار که به من گفت: نمیدانم چرا این مریضی را گرفتهام. آدم مذهبیای بود و دکترها برای مریضیاش به او سوند بسته بودند. حاج مهدی سراجزاده - دوست جوان مؤذنزاده اردبیلی - هم تأکید میکند که این حرف را به او هم گفتهاست: «یادم هست که در بیمارستان بودیم و ۵ روز ماندهبود به رفتنش. تا آنروز حتی یکبار هم ندیدهبودم که از وضعیت خود گله کند اما آنروز دست منرا گرفت و گفت: مهدی، چرا من به اینروز افتادم و این نوع مریضی نصیبم شد؟ چشمهایش پر از اشک شدهبود و من هم گریهام گرفتهبود. قبل از اینکه چیزی بگویم، خودش بلافاصله گفت که همهچیز خواست خداست. بعد هم فضا عوض شد و خندید».[۷]
همسر آن مرحوم هم از روزهای بیماری مؤذنزاده تعریف میکند؛ «این اواخر خیلی مریضی کشید و همهاش بیمارستان بود. بیچاره اصلاً اهل غرزدن نبود. من بداخلاقی میکردم؛ خب آدم باید راستش را بگوید؛ من هرچی میگفتم اصلاً حرفی نمیزد».[۶]
دوران بیمارستان
کارگزاران نظام، یکییکی به بالینش میرفتند و مؤذنزاده هم به آنها اندرز و انذار میداد.
پسرش تعریف میکند: «خیلیها آمدند. یادم هست که به مسجدجامعی که آنموقع وزیر ارشاد بود، یک کاغذی نشان داد که اسم ۲هزارتا جوان رویش بود. گفت این جوانها مشکل دارند. شما وزیر هستید و باید یک کاری بکنید. اگر اینها به کار خلاف بیفتند، تقصیر شماست. گفت این جوانها بهدرد این مملکت میخورند. باید یک فکری برای آنها کرد. با حداد عادل هم که رئیس مجلس بود، مدام از درد مردم حرف میزد».[۸]
پایگاه مردمی مؤذنزاده
مؤذنزاده آنقدر ملاقاتکننده در بیمارستان داشت که در مواقع بیداری باید وقت خود را به احوالپرسی با آنها میگذراند.
یکی دیگر از پسرانش میگوید: «کسی را رد نمیکرد. با اینکه حال بدی داشت، همه را میپذیرفت و با همه هم صحبت میکرد. بعضی وقتها که دیگر اتاق جا نداشت، ما مجبور میشدیم که از اتاق بیرون برویم».
سراجزاده هم در اینباره میگوید: «وقتی در بیمارستان بود، دستهدسته دخترها و پسرها میآمدند و از او عیادت میکردند و میرفتند. با اینکه حال خوشی نداشت، یکییکیشان را ماچ میکرد و با آنها احوالپرسی میکرد».
درگذشت مؤذنزاده
رحیم مؤذنزاده سرانجام در ۵خردادماه ۱۳۸۴ در اثر بیماری سرطان درگذشت
جعفر موذنزاده در مورد بیتفاوتی مسئولان جمهوری اسلامی در مورد رحیم مؤذنزاده می گوید
«شبی ۵ هزارنفر برای مراسم ختم و شام غریبان و شب هفتم و چلهم پدر به مسجد آمدند. آنقدر جمعیت زیاد بود که بسیاری از آنها در کوچه بودند و مسجد دیگر جا نداشت. بیشتر از ۱۵میلیون تومان فقط هزینه همین مراسم شد که پرداخت همهی آنها بر عهدهی خانواده و دوستان پدر افتاد و حتی یکنفر نیامد یک جلد قرآن به این مسجد هدیه کند. از بزرگان و سران نظام خیلیها به مسجد آمدند ولی هیچکس هیچ کمکی به ما نکرد. از روزیکه فهمیدند پدر در بیمارستان بستری است، مدام برای عیادت او میآمدند. اتاق پدر همیشه شلوغ بود و حتی برای خانواده او هم جا نبود. خیلی از دولتیها و سران نظام به بیمارستان آمدند و با پدر عکس گرفتند و رفتند. هزینهی بیمارستان پدر هم حدود ۲۰میلیون تومان شد که باز همه را خودمان پرداخت کردیم. اینهمه درباهی اهمیت اذان پدر گفتند ولی حداقل نیامدند کمکی به خانوادهی او برای پرداخت هزینهی بیمارستانش کنند. من بازنشستهی مؤسسهی تحقیقات خاک و آب هستم و بقیهی اعضای خانوادهی ما هم از قشر مرفه نیستند. نمیدانید با چهمکافاتی توانستیم از پس این هزینهها برآییم».