کاربر:Safa/1صفحه تمرین
محمدرضا پهلوی، زاده ۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی (۲۶ اکتبر ۱۹۱۹) درمحله دروازه قزوین تهران درگذشته دراثر پیشرفت سرطان غدد لنفاوی، ۵ مرداد ۱۳۵۹ درقاهره، جسد او طی مراسمی در مسجد الرفاعی قاهره بخاک سپرده شد.
محمد رضا پهلوی فرزند پسر ارشد «رضا سواد کوهی» (بعدها معروف به رضا خان قزاق و «رضا شاه پهلوی») و مادرش نیم تاج آیرملو (بعدها تاج الملوک آیرملو) بود. او دارای ۲ برادر و ۲ خواهر به نامهای:
شمس، (۱۳۷۴ – ۱۲۹۶)
اشرف (خواهر دوقلوی محمدرضا)، ۴آبان ۱۲۹۸
علیرضا، (۱۳۳۳ – ۱۳۰۱)
پیش از سلطنت
او با خانوادهاش ۳ ماه پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ به منزلی جدید رفتند. که در آنجا تحت آموزش پرستار فرانسویاش مادام ارفع زبان فرانسه و کلیاتی از فرهنگ غرب و تاریخ غرب را آموخت. در ۷ سالگی در مراسم تاجگذاری پدرش به ولیعهدی منصوب شد و پس از آن به کاخ گلستان برای دوره آموزشهای رسمی منتقل شد. از آنجا همراه ۲۰ تن از دوستانش به مدرسه نظام منتقل شد.
در پانزده شهریور ۱۳۱۰ به همراه دوست دوران تحصیلاش حسین فردوست به سویس اعزام شد. دیگر همراهان او دراین سفر، برادرش علیرضا، تیمورتاش و پسرش مهرپور، پیشکارش دکتر مودب الدوله نفیسی و آموزگار زبان فارسیاش مستشار الدوله بودند.
پس از ۵ سال اقامت در سویس در ۱۷ سالگی به ایران بازگشت و در دانشکده افسری به ادامه تحصیل پرداخت، درسال ۱۳۱۷ در سن ۱۹ سالگی از این دانشکده با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. در این دوران با فتحالله مینباشیان روابط دوستی نزدیکی پیدا کرد.
محمدرضا پهلوی پس از فارغ التحصیلی به مقام بازرسی ارتش شاهنشاهی رسید. و پس از اشغال ایران در شهریور سال ۱۳۲۰ و برکناری رضا شاه توسط انگلستان و تبعید به جزیره موریس، در سن ۲۲ سالگی به پادشاهی رسید.
در کنفرانس تهران که با شرکت استالین، چرچیل، و روزولت در تهران برگزار شد هیچکدام از سه رهبر میزبانی او را نپذیرفتند و در سفارتخانههای خود اقامت کردند. و بجز استالین که به دیدار او رفت، دیگر رهبران او را در باغ سفارت شوروی بحضور پذیرفتند.
با اینکه متفقین متعهد به خروج از ایران پس از شش ماه شده بودند شوروی نیروهای خود را خارج نکرد. و همزمان آذربایجان و کردستان اعلام خودمختاری کردند.
محمدرضا پهلوی، پس از خروج نیروهای شوروی از ایران به دنبال فشارهای آمریکا و انگلستان، همراه با نخست وزیر وقت قوام السلطنه اقدام به سرکوب قیامهای کردستان و آذربایجان کرد.
پس از سلطنت
حکومت ۳۷ ساله محمدرضا پهلوی را ناظران به سه دوره تقسیم می کنند:
دورهی اول: از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷
در هفت سال ابتدایی حکومت او بطور نسبی شرایط فعالیتهای دموکراتیک و ایجاد احزاب سیاسی فراهم است.
دوره دوم: از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۲
همزمان با ترور او در سال ۱۳۲۷، موج دستگیری مخالفان گسترش یافت و شاه با تاسیس مجلس موسسان اختیارات بیشتری گرفت. همچنین این مجلس تشکیل مجلس سنا را تصویب کرد که نیمی از اعضای آن را شاه منصوب می کرد.
مخالفان این اقدام او را به معنی تکیه بیشتر به آمریکا و انگلستان تلقی کردند.
پس از این تغییرات سیاسی، تقاضای ملی برای تسلط بیشتر بر نفت در ایران بالا گرفت که به نام جنبش ملی شدن نفت شناخته میشود و صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. با وجود حمایت شاه از این تحولات در آغاز سرانجام به تنش میان شاه و نخست وزیرش محمد مصدق انجامید.
بنا بر یک سند مورخ ۳۱ اردیبهشت (۲۱ مه ۱۹۵۳)، شاه به منابع سفارت آمریکا در تهران گفته بود: «انگلیسیها خاندان قاجار را بیرون انداختند و پدرم را سر کار آوردند. آنها پدرم را بیرون انداختند و می توانند من را هم بیرون بیندازند.»
این سند با نقل قول مستقیم از شاه میافزاید: «اگر انگلیسیها می خواهند که من بروم، باید فورا بدانم تا بی سر و صدا بروم.»[۱]
در سال ۱۳۳۲ سازمان اطلاعات و امنیت خارجی بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کودتایی برای برکناری مصدق به راه انداختند. با شکست خوردن کودتای ۲۵ مرداد، محمدرضا شاه ایران را ترک کرد و به ایتالیا رفت، ولی با موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصدق برکنار و تبعید شد و وزیر خارجه او دکتر حسین فاطمی نیز دستگیر و اعدام شد و شاه بار دیگر به قدرت رسید.
محمدرضا شاه در دوران سلطنتش ۲بار اقدام به انجام اصلاحات ارضی کرد:
بار اول در سال ۱۳۲۸ ـ ۱۳۲۹ و در کوران مبارزات دکتر مصدق برای ملی کردن صنعت نفت ایران بود که دوران اوج درگیریهای مردم و مصدق با استعمار انگلستان بود.
اصلاحات ارضی شاه
در اولین اصلاحات ارضی، محمدرضا شاه تلاش کرد با محروم کردن مصدق از درآمدهای غیرنفتی کشور، پروژه ملی کردن صنعت نفت ایران را به شکست بکشاند.
بار دوم نیز پس از کودتای ۲۸مرداد ۳۲ و سقوط دکتر مصدق بود که طی یک پروسه نسبتاً طولانی سرانجام در آغاز دهه ۴۰ خورشیدی، طرح بزرگ اصلاحات ارضی را تحت عنوان « انقلابسفید» اعلام و اجرایی کرد. اقدامی که در مقابله با تهدید انقلاب که ایران را نیز تحتتاثیر قرار میداد و برای خنثی کردن پتانسیل انقلابی روستاهای کشور بود.
خلاصه طرح اصلاحات ارضی اول
محمدرضا شاه در جریان اصلاحات ارضی اول خود، ابتدا زمینهایی که پدرش بهزور از مردم گرفته بود و در آن هنگام در شمار زمینهای خالصجات (زمینهای متعلق به محمدرضا شاه) محسوب میشدند را به دولت واگذار کرد.
سپس همان زمینها را در گام دوم از دولت پس گرفت و به همان دهقانانی که روی آنها کار میکردند به اقساط فروخت.
و چون دهقانها پولی برای خرید زمینها نداشتند، با احتساب بهره مالکانه و وامی که از یک بانک جدیدالتأسیس به اسم بانک عمران کشاورزی به آنها داد، پول زمینها را دریافت کرد!
یعنی به این ترتیب وی زمینهای غصب شده توسط پدرش را با پول بیتالمال(وام دولتی) به کشاورزان فروخت و:
اولا صورتمسأله غصب زمینهای کشاورزی مردم، توسط پدرش را اساساً از روی تابلو پاک کرد!
ثانیا از آنجا که بانک عمران، نیاز به پشتیبانی داشت، به آن بانک که ویژه کشاورزان بود، اجازه معاملات بانکی خارج از داد و ستدهای مربوط به کشاورزان داد. امتیازی که بر اساس آن معاملات، بانک مزبور به سرعت به یکی از ثروتمندترین بانکهای کشور تبدیل گردید.
بانکی که البته اعضای هیأتمدیره و سهامدارانش خانواده خودش و بنیاد پهلوی بودند.
دکتر مصدق با مبارزه با این طرح آن را متوقف کرد. دکتر مصدق ضمن اعلام موافقت خود با «اصل» اصلاحات ارضی، (که خواسته تاریخی مردم ایرن بود) طرح محمدرضا شاه را اشتباه و ناکارآمد توصیف کرد و به همین علت اجرای آن را متوقف کرد، اما پس از کودتای استعماری ارتجاعی ۲۸مرداد سال ۳۲ محمدرضا شاه مجدداً طرح اصلاحات ارضیاش را در ابعادی گستردهتر از سر گرفت.
اصلاحات ارضی دوم و پیامدهای آن
در اصلاحات ارضی دوم (پس از کودتای ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۴) از آنجا که کشاورزان در غیاب خان و مالک (فئودالها) و بدون کمک دولتی (دولت جایگزین فئودال) و در زمینهای تقطیع شده، برای ادامه کار کشاورزی (بدون حل مسأله آب و کود و بذر که پیشتر با کمک فئودالها حل میکردند) توان مکفی نداشتند، ناگزیر زمینها را یا به دلالها فروخته یا رها کرده و بهصورت آواره و گمنام به حاشیه شهرها گریختند تا با عملگی روزگار بگذرانند.
به گواهی محمدرضا شاه در همان کتاب مأموریت برای... صادرات کشاورزی ایران در آن ایام، مهمترین منبع درآمد کشور بود.
نگاهی به آمار رسمی منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران درباره متروکه شدن روستاهای ایران، بهروشنی ثابت میکند که خانهخرابی روستاییان ایرانی از همان سالهای ۱۳۳۵ آغاز شده است.
بههمخوردن توازن جمعیتی کشور و ریزش جمعیت روستاها و افزایش جمعیت حاشیه شهرها نیز از همان سال ۱۳۳۵ آغاز شد.
این روند در سالهای پس از اصلاحات ارضی دوم محمدرضا شاه، سرعتی سرسامآور گرفت بر اساس آمار رسمی، طی سالهای ۱۳۴۵ ــ ۱۳۵۵ جمعیت روستایی از ۶۲درصد به ۵۳درصد جمعیت کل کشور کاهش یافت و جمعیت شهری از ۳۸درصد به ۴۷درصد رسید.
بگذریم که این روند در دوران حاکمیت ارتجاعی آخوندها سرعت بیشتری گرفت و به نابودی تقریباً قطعی اکثریت روستاهای کشور و از نفس افتادن کشاورزی ایران منجر شد. خمینی همیشه در این زمینهها مکمل کارهای ناتمام محمدرضا شاه بود
دوره سوم: از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷
پس از کودتا سومین دوره حکومت شاه آغاز می شود، که با تاسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) همراه است.
این دستگاه امنیتی که زیر نظر مستقیم شاه اداره میشد از سوی منتقدان به عنوان عامل اصلی سرکوب مخالفان و بسته کردن فضای سیاسی کشور همواره مورد انتقاد بود و سازمانهای بینالمللی ناظر بر حقوق بشر پیوسته از آن انتقاد کردهاند.
از دیگر نهادهایی که در این دوره قدرت یافت سازمان برنامه و بودجه بود که مجری برنامههای توسعه ایران بود که بسیاری آن را ناشی از بلند پروازیهای شاه میدانستند و در طی دو دهه چهل و پنجاه به رشد سریع شاخصهای توسعه اقتصادی و اجتماعی در ایران منتهی گردید.
در این دوره از حکومت شاه نوسازی عمده نهادهای فرهنگی و اجتماعی و دستگاه اداری با سرعت دنبال میشد که پس از برنامه تبلیغاتی و فرهنگی دولت در سال ۱۳۵۰ در قالب بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران به وجههای بینالمللی برای حکومت شاه تبدیل شد.
در جریان این برنامه گسترده تبلیغاتی شاه هدف دستیابی به تمدن بزرگ را مطرح کرد که از سوی مخالفان داخلی و منتقدان خارجی به عنوان بلند پروازی و تجمل افسار گسیخته توصیف شد.
در دوره سوم، شاه برای ایجاد سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) تلاش کرد و موقعیت منطقهای ایران از نظر سیاسی و نظامی اهمیت بیشتری یافت.
نظام تک حزبی شاه
نظر شاه در این زمان این بود که برای پیشرفت سریعتر کشور باید از هرگونه اختلاف سیاسی پرهیز کرد و به همین دلیل حزب واحدی به نام حزب رستاخیز را در سال ۱۳۵۲ تاسیس کرد که عملا یک حزب دولتی بود و نوعی اجبار به حضور در آن وجود داشت.
شاه امیدوار بود از طریق نظام تک حزبی بتواند نیروهای فعال و سازنده کشور را بر مبنای طرحهای خود سازمان دهد؛ نیروهایی که معتقد بود خود آنان را نمایندگی میکند.
حاکمیت محمدرضا شاه از اوایل دهه ۴۰ خورشیدی تا سالهای پایانی حکومتش به درازا کشید. دورهای که نمایش تمامعیار نظام تکحزبی مبتنی بر ظلم و فساد سیاسی و فساد اقتصادی و اختناق و فشار و... بود. (این توصیفات و این کلمات تماماً از آخرین نطق رادیو تلویزیونی شاه خطاب به مردم ایران در آبان ۱۳۵۷ به امانت گرفته شدهاند برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به پیام شاه «صدای انقلاب شما را شنیدم»).[۲]
این دوره شاهد یکی از خونینترین ادوار حکومت محمدرضا شاه بود که طی آن، یک مقاومت مسلحانه شهری در برابر وی شکل گرفت.
همچنین منتقدان نظر مثبتی به تلاش شاه برای نوسازی و تجهیز ارتش با سلاحهای جدید نداشتند و از این تلاشها به عنوان هزینههای غیر ضروری و وابسته کردن ایران به آمریکا یاد میکردند. نیروهای مترقی او را با تعبیر ژاندارم منطقه در چارچوب سیاست جنگ سرد علیه شوروی مورد حمله قرار میدادند.
دخالت محمدرضا شاه در جنگ ظفار (۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵) از کارکردهای حکومت او در دوره سوم آن است، اما اینکه او در جنگ ویتنام هم شرکت داشته و برای بمباران مردم ویتنام هواپیما و پرسنل و نیرو و تجهیزات فرستاده بود را شاید اندک کسانی بدانند.
روز ۲۹مهر سال ۱۳۵۱ نماینده نیکسون به محمدرضا شاه پیام داد که به وی در جنگ ویتنام کمک کند و محمدرضا شاه هم بلافاصله،۳۲فروند هواپیمای اف ۵ به ویتنام فرستاد. نیکسون در یک سخنرانی و هنری کیسینجر نیز سالها بعد (روزنامه اطلاعات ۱۱بهمن ۱۳۵۹) به شرکت شاه در آن جنگ اذعان کردند. [۳]
در همین مورد اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضا شاه، نوشته است: «در ۵آبان ۱۳۵۱ سفیر آمریکا پیام نیکسون را از طریق تماس تلفنی به شاه ابلاغ کرد که هواپیماهای اف ۵ خود را راهی ویتنام کند که با موافقت شاه مواجه شد».[۴]
مجله آمریکایی تایم نیز در مقالهای به تاریخ ۱۸دسامبر ۱۹۷۸ به قلم ریچارد هلمز، از رؤسای اسبق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، به چگونگی شرکت شاه در جنگ ویتنام پرداخته که مؤید نکات بالاست.
ترورهای محمد رضا پهلوی
محمدرضا پهلوی بار اول در ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۷ خورشیدی در دانشگاه تهران ترور شد. شاه بعدها در مراودات خصوصی خود، رزم آرا را مسئول ترور خود و هژیر معرفی میکرد. اما بطور رسمی پس ازترور نام ناصر فخرآرایی وابسته به حزب توده به عنوان مسئول ترور برده شد.
پس از ترور محمدرضا پهلوی دربهمن ماه ۱۳۲۷ سران حزب توده دستگیر یا فراری شدند و نیروهای مذهبی نیز دستگیر، زندانی و تبعید شدند.
ترور نافرجام دوم
محمدرضا پهلوی بار دوم در ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ خورشیدی برابر پلههای کاخ مرمر مورد سوءقصد یکی از سربازان وظیفه گارد جاویدان به نام «رضا شمسآبادی» قرار گرفت. این فرد ابتدا با مسلسل بهطرف محمدرضا پهلوی شلیک کرد و وقتی دید که هیچیک از گلولههایش به وی برخورد نکرده است، قصد داشت خشاب دیگری را به سوی وی شلیک کند که با دخالت دو نفر از محافظان گارد، پس از کشتن استوار بابایی و استوار آیت لشگری متوقف شد. محرک وی «پرویز نیکخواه» بود که بعدها به عضویت ساواک درآمد.
دوران انقلاب
محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ به مصر رفت. او در فاصله ۲۹ مهر ماه ۱۳۵۸ تا ۲۳ آذر ماه همان سال به آمریکا رفت، اما به دلیل اینکه دولت آمریکا از دادن اقامت به او پرهیز کرد به پاناما و سرانجام به مصر رفت. و در آنجا دراثر پیشرفت سرطان غدد لنفاوی، ۵ مرداد ۱۳۵۹ درقاهره درگذشت، و جسد او طی مراسمی در مسجد الرفاعی قاهره بخاک سپرده شد.
دیدگاههای مذهبی شاه
محمدرضا پهلوی مسلمان و شیعه بود. او واجباتی همچون نماز را بجا نمیآورد اما به گفته خودش خدا باور و قضا و قدری بود. محمدرضا پهلوی خود را «یک با ایمان واقعی» میدانست. او بارها در کتابها و گفتگوهای گوناگون به مکاشفاتی اشاره میکند که به آن وسیله با امامان و بزرگان دینی در ارتباط بودهاست و خود و پادشاهیاش را زیر پشتیبانی آنان میدیدهاست. به طور مثال، او از شفا یافتنش از بیماری حصبه به دست علی (ع) در خواب، نجات از مرگ به دست حضرت عباس پس از افتادن از اسب در امامزاده داوود و «برخورد با امام غایب در نزدیکی کاخ تابستانی شمیران» نام میبرد.
او با روحانیونی (همچون سید حسین طباطبایی بروجردی) مراوده داشت. اما پس از مرگ بروجردی و مرجعیت خمینی فاصلهاش با روحانیون زیاد شد. مخالفت خمینی و روحانیان با لایحههای ششگانه انقلاب سفید شاه در سال ۱۳۴۲ خورشیدی سرآغاز این فاصله بود که درگیریهای شدیدی در قم، تهران و چند شهر دیگر و در پایان در سال ۱۳۵۷ سقوط او را به همراه آورد.
ازدواج های شاه
گاه شمار زندگی شاه
- ↑ سایت بی بی سی ۱ مرداد ۱۳۹۶
- ↑ سخنرانی شاه من نیز پیام انقلاب شمارا شنیدم
- ↑ کتاب نگاهی به شاه عباس میلانی صفحه ۴۱۴
- ↑ خاطرات علم جلد یک صفحه ۳۸۷