کاربر:Safa/صفحه تمرین
سانترالیسم دموکراتیک
سانترالیسم + دموکراسی
سانترالیسم به معنای مرکزگرایی به علاوه دموکراسی در اینجا به معنی آزادی در بحث و گفتگو پیش از تصمیم گیری،به مقوله ای گفته می شود که اول بار توسط لنین برای اداره ساختار یک حزب انقلابی تعریف شد و معنای آن : «دموکراسی در بحث وگفتگوهای سیاسی درون حزبی می باشد و پس از تصمیم گیری اکثریت برسر خطوط مشخص تبعیت از آن برای همه اعضا لازم الاجرا است که ابن جنبه آن سانترالیسم درمقام عمل» می باشد این روش از سال ۱۹۱۷ فرهنگ انقلابی متداول توسط احزاب انقلابی شد.
نخستین بار درحزب سوسیال دموکرات این لنین بود که این اصطلاح را ابداع کرد و اصول یک حزب سیاسی با انضباط و انقلابی را تکامل بخشید. لنین برای تعریف مناسبات بین اعضای حزب و به منظور دوری از ذهنیت «محفلی» انقلابیون روسیه و سانترالیسم در تصمیم گیریها این پیشنهاد را داد، که با مخالفت بخشی از اعضای حزب سوسیال دموکرات تقسیم بندی جدیدی بنام اکثریت (بلشویک) و اقلیت (منشویک) در این حزب شکل گرفت.
سانترالیسم دموکراتیک و تعاریف آن
از نظر لغوی این عبارت مرکب از دو کلمه سانترالیسم به معنای مرکزیت و دموکراتیک صفت از واژه دموکراسی میباشد و از این جهت گاه آن را مرکزیت دموکراتیک هم ترجمه کردهاند. اصل سانترالیسم دموکراتیک مناسبات میان رهبری و اعضا حزب، میان ارگانهای فرماندهی و سلسله مراتب، میان اعضا حزب و حزب را تعریف می کند[۱].
سانترالیسم یعنی:
۱. حزب دارای برنامه و اساسنامه واحدی است
۲.حزب دارای یک ارگان عالی رهبری است که کنگره حزبی و در فاصله میان دو کنگره کمیته مرکزی آن را تشکیل میدهد.
۳. همه بخش های سلسله مراتب حزبی تابع مرکزیت هستند. و اقلیت تابع اکثریت است.
۴. انضباط آگاهانه و محکمی درحزب حاکم است که برای کلیه اعضا از بالا تا پایین بدون استثنا لازم الاجرا است.
دموکراسی یعنی:
۱. تمام سلسه مراتب وارگانهای رهبری حزب از بالا تا پایین انتخابی است.
۲. هر ارگان رهبری موظف است در برابراعضایی که او را انتخاب کرده اند گزارش دهد.
۳. طرح مسایل سیاسی و تشکیلاتی و بحث پیرامون آنها در مجامع حزبی طبق مقررات حزبی از حقوق جدایی ناپذیر اعضای حزب است. ارگانهای رهبری کننده حزب موظف هستند به نظرات اعضاء توجه کنند و تجارب آنها را مورد مطالعه قرار دهند و از آن استفاده کنند.
مقاله سانترالیسم دموکراتیک تهیه و انتشار از : جاوید رشیدی ( فارغ الحتصیل پوهنتون هرات – افغانستان)
تعریف جنبه های مختلف سانترالیسم دموکراتیک
مقولۀ سانترالیسم دموکراتیک، از سه جنبه ی مرتبط با یکدیگر تشکیل می شود: تعریف عضویت، دموکراسی درون حزبی (یا مشارکتی) و وحدت در عمل.
تعریف عضویت:
سازمان های مختلف، تعاریف گوناگونی از «عضویت» دارند؛ مثلاً گروه کوچکی از سربازانی که پشت صفوف دشمن قرار دارند، به طور مشخص درک می کنند که چه کسانی هستند و به همین دلیل، برداشتی خشک و سفت و سخت از حقوق و تعهدات و وظایف هر یک از اعضای خود دارند. یک جنبش اجتماعی وسیع،صرفاً برداشتی مبهم از عضویت دارد، و تعهد اعضای آن محدود است. لنین اصول سانترالیسم دموکراتیک را در ارتباط با حزب سیاسی که در شرایط غیرقانونی عمل می کند به دقت تشریح کرد و به همین دلیل روی ضوابط بسیار صریح و شفاف عضویت اصرار داشت: پذیرش برنامۀ حزب و تعهد به فعالیت تحت رهبری یکی از سازمان های آن
(نگاه کنید به نوشتۀ لنین با نام «یک گام به پیش، دو گام به پس»)
واضح است که حقوق و تعهدات اعضا مطابق با ضوابط عضویت متفاوت است. از سوی دیگر، سازمان و تشکیلات چه یک اتحادیۀ کارگری باشد و چه یک جنبش اجتماعی یا هستۀ مخفی حزبی، حقوق و تعهدات اعضای آن–کم یا بیش– باید متعادل باشد.
دموکراسی درون حزبی (یا مشارکتی) :
اصول دموکراسی درون حزبی، عینی ترین بیان خود را در کمون پاریس یافت. همان طور که لنین در دولت و انقلاب توصیف کرد، دموکراسی درون حزبی مستلزم وسیع ترین، دموکراتیک ترین و جامع ترین بحث تا پیش از هر تصمیمی است، و بر حقّ افراد برای تعیین فعالیت خودشان تأکید دارد. این دموکراسی مخالف جدایی شاخه های قانونگذاری و اجرایی، یعنی تقسیم کار بین مدیریت و کار، تفکیک بین تئوری و عمل، است. در نتیجه، سانترالیسم دموکراتیک مستلزم آن است که ساختار یک سازمان به گونه ای باشد که ظرفیت مشارکت هر یک از بخش های سازمان در تعیین سیاست های مرتبط با مسئولیت های خود آن ها را ایجاد کند.
وحدت در عمل:
وحدت یکی از مسائل اساسی برای بقا و ادامۀ حیات یک سازمان انقلابی است، اما از آن جا که طبقۀ تحت ستم، خود باید دست به کار رهایی خودش باشد، وحدت نمی تواند با «دستور از بالا» صورت بگیرد. بلکه این وحدت تنها می تواند بر پایۀ توافق و تعهد از طریق دموکراسی درون حزبی، و به وسیلۀ اعضایی که تعهدشان به سازمان، هماهنگ با حقوق آن ها در درون آن سازمان است، محقق شود. هنگامی که یک خطّ مشی سیاسی از طریق بحث های فراگیر و طولانی در میان افرادی که قرار است آن را انجام دهند، تعیین شود، در آن صورت وحدت در عمل به آسانی محقق می گردد. با این حال، عمل به ناچار گاه با موانع و تغییرات پیش بینی نشده ای رو به رو می گردد که واکنش و پاسخ فوری و هماهنگ شده ای را می طلبد. این موضوع غیر قابل انکار است که هماهنگی مؤثر و کارا برای انجام یک عمل مشخص، مستلزم چیزی به نام رهبری است. به همین دلیل وحدت در عمل الزاماً شامل پذیرش و مقبولیت رهبری می شود. این یکی از مسائلی است که در تاریخ جنبش انقلابی، به محلّ مناقشات و بحث های زیادی تبدیل شده است.
(به فصول نخست کتاب لنین با عنوان «بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم» نگاه کنید).
تعادل میان سانترالیسم و دموکراسی: برای توضیح این امر بهتر است که ابتدا مثالی بزنیم. گروه کوچکی از سربازان را که زیر آتش سنگین دشمن قرار گرفته اند درنظر بگیرید. در این شرایط، بحث جامع و مبسوط برای اتخاذ یک تاکتیک مناسب در بین سربازان، دیوانگی محض خواهد بود و به نابودی گروه منجر خواهد شد. در این جا بهترین سیاست، سانترالیسم تام و تمام است. به عکس، حالتی را درنظر بگیرید که در آن یک اتحادیۀ کارگری مشغول بحث در مورد پذیرش یا عدم پذیرش پیشنهاد کارفرما، یا تداوم اعتصاب است؛ در این حالت اعضای اتحاد می توانند و باید تا حدّ لزوم برای تضمین این که تمامی اعضا با اعتصاب موافق هستند، به بحث و تصمیم گیری جمعی بپردازند. این تصمیم جمعی، چیزی است که رهبران نیز باید آن را بپذیرند. بنابراین رابطۀ میان دموکراسی و سانترالیسم غیرمتغیّر و ثابت نیست و به عوامل و شرایط بسیاری بستگی دارد.
دموکراسی بیش از حد در عمل، به سردرگمی و بی نظمی و اغلب شکست می انجامد؛ سانترالیسم بیش از حد نیز از سوی دیگر به بوروکراسی، تصمیمات نادرست و فقدان تعهد اعضا منجر می شود.
بدین ترتیب سانترالیسم و دموکراسی دو روی یک سکه هستند، دموکراسی بدون مرکزیت به یک لیبرالیسم و هرج و مرج و آشفتگی سازمانی و آشفتگی در وحدت اراده و عمل تبدیل می شود و سانترالیسم بدون دموکراسی به اعمال روش های فردی و استبداد رای و بریدن از توده های حزبی منتهی می شود. اگر اصل سانترالیسم دموکراتیک بدون خدشه رعایت گردد، دموکراسی درون حزبی به برپایی سانترالیسم محکم و سالم کمک می کند و سانترالیسم نیز به دموکراسی مورد نیاز یاری می رساند.با این تعاریف اهمیت اصل سانترالیسم نه فقط از نظر تشکیلاتی بلکه از نظر سیاسی نیز برای تعیین سیاست و استراتژی و تاکتیک صحیح درمبارزه برون حزبی روشن می شود، واضح است که بنا به شرایط و اوضاع ممکن است یکی از دو جهت این اصل تقویت یابد.
مثلاٌ درشرایط کار مخفی هنگامی که دشمن با تمام وسایل و نیرو علیه حزب برخاسته و سازمانهای آن درمعرض ضربات شدید قرار می دهد دموکراسی حزبی ناچار محدود می شود، تشکیل کنگره ها و کنفرانس ها غیر منظم می شود، انتخاب ارگان های رهبری اکثراٌ جای خود را به انتصاب افراد می دهد.
مقاله سانترالیسم دموکراتیک تهیه و انتشار از : جاوید رشیدی ( فارغ الحتصیل پوهنتون هرات – افغانستان)
دموکراسی و سانترالیسم به هیچوجه دریک تعادل برابر با یک دیگر قرار نمی گیرند. همه چیز به شرایط مشخص، موقعیت سیاسی کشور، توانمندی حزب و تجربه آن، سطح عمومی اعضای حزب، اتوریته ای که رهبری به دست آورده است، بستگی دارد. پیش از یک کنفرانس حزبی، یعنی زمانی که مشکل، فرموله کردن یک خطّ سیاسی برای شرایط آینده است، دموکراسی بر سانترالیسم غلبه می کند.
هنگامی که مشکل به عمل سیاسی برمی گردد، سانترالیسم است که دموکراسی را تحت تبعیت خود قرار می دهد. دموکراسی مجدّداً زمانی جایگاه خود را بیان می کند که حزب نیاز پیدا می کند تا با دیدی انتقادی به ارزیابی فعالیت های خود بپردازد. تعادل بین دموکراسی و سانترالیسم، خود را در مبارزۀ واقعی می یابد، در لحظاتی نقض می شود، و سپس دوباره خود را برقرار می کند. بلوغ هر عضو حزب خود را به طور اخص در این حقیقت آشکار می کند که او از سلسله مراتب حزب، چیزی بیش از آن چه که می تواند پرداخت کند، درخواست نمی کند. کسی که بسته به هر یک تلنگروتنش، رویکرد خود نسبت به حزب را تعریف می کند، یک انقلابیِ ضعیف است.
متأسفانه باید بگویم که از دل چنین عناصری، انقلابی بیرون نخواهد آمد، مگر آن که اینان خودشان را کنترل کنند. از طرف دیگر تردیدی ندارم که نسل جوان کارگران آن طور که شایسته است قادر به ارزیابی محتوای برنامه ای و استراتژیک بین الملل چهارم خواهد بود و بیش از پیش تحت پرچم آن صف آرایی خواهد کرد.
دربارۀ سانترالیسم دمکراتیک و رژیم
لئون تروتسکی، ۱۹۳۷
به هیئت تحریریه «Socialist Appeal» (ایالات متحده)
سانترالیسم دمکراتیک
این شیوه چکونه است؟
این شیوه سانترالیزم دمکراتیک است، شیوه مشی توده ای است. نخست دمکراسی، سپس مرکزیت. کسب از توده ها و اعاده ی آنها (از توده ها به توده ها) پیوند رهبری و توده ها، این نخستین نکته است که میخواستم در باره ی آن صحبت نمایم.
نکته دوم، سانترالیزم (مرکزیت) دمکراتیک.
... رفتار ما در مورد این مسئله، دفاع پی گیر از حقیقت و آمادگی دائمی برای تصحیح اشتباهاتمان است. در کار ما، مسئله تشخیص درست از نادرست و صحیح از غلط جزئی از تضادها ی درونی خلق است.
چنین تضاد هایی نمی توانند از طریق دعوا و سرکوب و بدتر از همه از طریق چاقو یا تفنگ حل شوند. ما تنها می توانیم ازشیوه ی بحث و اقناع، انتقاد و انتقاد از خود استفاده نمائیم. در یک کلام تنها می توان به شیوه دمکراتیک توسل جست و گذاشت تا مردم آزادانه حرف بزنند.
باید که در داخل و خارج حزب یک زندگی دمکراتیک حقیقی برقرار باشد این بدان مفهوم است که باید مجدانه مرکزیت دمکراتیک را در این 2 دایره بکار برد. باید حقیقتاً مسائل را برای مردم مطرح کرد تا نظرات خود را بگویند. حتی اگر مردم بخواهند ما را سرزنش کنند باید به آنان اجازه داده شود. در بدترین حالت سر زنش های آنان موجب سقوط افراد مذکور خواهد شد، آنان دیگر نخواهند توانست در مقام خود باقی بمانند و به مقام های پائین تر سقوط خواهند کرد و یا به مناطق دیگر منتقل خواهند شد چرا قابل تصور نباشد؟ چرا افراد باید همواره ترقی نمایند و نه تنزل؟ چرا باید کسی همیشه در یک محل کار کند و به جای دیگری منتقل نگردد؟ من فکر می کنم که چنین تنزل و انتقالی حتی اگر قابل تائید نیز نباشد سودمند است، زیرا که اراده ی انقلابی فرد مذکور را آبدیده می نماید. بوی اجازه می دهد انواع شرایط نوین را بررسی و مطالعه نماید و به شناخت از مسائل لازم و بیشتری دست یابد.
... من در سال 1957 گفتم که باید دست به ایجاد " یک جو زد که در آن مرکزیت دمکراتیک و انضباط و آزادی، وحدت اراده حاکم باشد طوری که هرکسی دارای روحیه ای سرشار از رضایت و اشتیاق باشد. چنین جو سیاسی در داخل و خارج از حزب حاکم باشد. بدون آن نمی توان در توده ها شور و شوق بوجود آورد. بدون دمکراسی نمی توان بر مشکلات فائق آمد. روشن است که بدون مرکزیت نیز چنین امری محال است. جائی که دمکراسی نباشد، مرکزیت نیز وجود نخواهد داشت.
بدون دمکراسی یک مرکزیت اصولی وجود نخواهد داشت زیرا اگر عقاید متفاوت باشند و وحدت نظر وجود نداشته باشد مرکزیت نیز نمی تواند تحقق پذیرد.
مرکزیت چیست؟
قبل از هرچیز تمرکز ایده های صحیح است، بر پایه چنین امری میتوان دیدگاه ها، اقدامات سیاسی، برنامه ها، فرماندهی و عملیات را متحد نمود. این همان چیزیست که ما مرکزیت می نامیم، اگر مردم مسائل را نشناسند، اگر آنان هنوز عقاید و شکایاتی برای بیان داشته باشند، چگونه خواهید توانست وحدت را از طریق مرکزیت عملی سازید؟ اگر دمکراسی نباشد نمی توان بصورت درستی از تجربیات بدست آمده جمع بندی نمود، اگر دمکراسی نباشد و اگر ایده ها از توده ها نشئت نگرفته باشند، باز هم غیر ممکن است که بتوان خط مشی و جهت گیری، اقدامات سیاسی و شیوه هایی برگزید که صحیح باشندباید که در داخل و خارج حزب یک زندگی دمکراتیک حقیقی برقرار باشد این بدان مفهموم است که باید مجدانه مرکزیت دمکراتیک را در این 2 دایره بکار برد. باید حقیقتاً مسائل را برای مردم مطرح کرد تا نظرات خود را بگویند. حتی اگر مردم بخواهند ما را سرزنش کنند باید به آنان اجازه داده شود. در بدترین حالت سر زنش های آنان موجب سقوط افراد مذکور خواهد شد، آنان دیگر نخواهند توانست در مقام خود باقی بمانند و به مقام های پائین تر سقوط خواهند کرد و یا به مناطق دیگر منتقل خواهند شد چرا قابل تصور نباشد؟ چرا افراد باید همواره ترقی نمایند و نه تنزل؟ چرا باید کسی همیشه در یک محل کار کند و به جای دیگری منتقل نگردد؟ من فکر می کنم که چنین تنزل و انتقالی حتی اگر قابل تائید نیز نباشد سودمند است، زیرا که اراده ی انقلابی فرد مذکور را آبدیده می نماید. بوی اجازه می دهد انواع شرایط نوین را بررسی و مطالعه نماید و به شناخت از مسائل لازم و بیشتری دست یابد..
داشتن یک مرکزیت پرولتری واقعی در کشورمان غیر ممکن است مگر از طریق بسط دمکراسی در درون خلق و درون حزب و مگر از طریق اعمال قاطعانه سیستم دمکراسی پرولتری، اگر سطح ارتقاء یافته ای از دمکراسی نداشته باشیم، داشتن سطح پیشرفته ای از سانترالیسم غیر ممکن است و بدون داشتن سطح ارتقاء یافته ای از سانترالیسم استقرار اقتصاد سوسیالیستی غیر ممکن است. در صورتی که کشور ما یک اقتصاد سوسیالیستی مستقر نسازد با چه وضعیتی روبرو خواهد شد؟ تبدیل به یک دولت رویزیونیستی و در واقع یک دولت بورژوازی می شود، در این کشور دیکتاتوری پرولتاریا به دیکتاتوری بورژوازی تباید که در داخل و خارج حزب یک زندگی دمکراتیک حقیقی برقرار باشد این بدان مفهموم است که باید مجدانه مرکزیت دمکراتیک را در این 2 دایره بکار برد. باید حقیقتاً مسائل را برای مردم مطرح کرد تا نظرات خود را بگویند. حتی اگر مردم بخواهند ما را سرزنش کنند باید به آنان اجازه داده شود. در بدترین حالت سر زنش های آنان موجب سقوط افراد مذکور خواهد شد، آنان دیگر نخواهند توانست در مقام خود باقی بمانند و به مقام های پائین تر سقوط خواهند کرد و یا به مناطق دیگر منتقل خواهند شد چرا قابل تصور نباشد؟ چرا افراد باید همواره ترقی نمایند و نه تنزل؟ چرا باید کسی همیشه در یک محل کار کند و به جای دیگری منتقل نگردد؟ من فکر می کنم که چنین تنزل و انتقالی حتی اگر قابل تائید نیز نباشد سودمند است، زیرا که اراده ی انقلابی فرد مذکور را آبدیده می نماید. بوی اجازه می دهد انواع شرایط نوین را بررسی و مطالعه نماید و به شناخت از مسائل لازم و بیشتری دست یابد.بدیل شده و حتی یک دیکتاتوری ارتجاعی از نوع فاشیستی خواهد آمد.
سخنرانی مائو در یک کنفرانس وسیع کار به فراخوان کمیته مرکزی حزب کمونیست چین 30 ژانویه 1962
سانترالیسم دموکراتیک از نظر مجاهدین
مرکزیت دموکراتیک
این اصل که از همان اصل اساسی حاکم بریک تشکیلات انقلابی (وحدت فرد ومسئولیت) ناشی می شود، مبین رابطه رهبری با توده های سازمانی، وهم چنین رابطه توده های سازمانی با رهبری، و درنهایت نحوه تصمیم گیری دردرون یک سازمان انقلابی است .
مرکزیت که عالی ترین ارگان تصمیم گیری است، از ذیصلاح ترین عناصر که درمجموع مناسب ترین ترکیب را دردرون سازمان تشکیل می دهند، تشکیل می شود. یعنی افراد رهبری دقیقا برمبنای صلاحیتهای واقعی افراد(که درطول یک جریان انقلابی کسب شده ودرعین حال درجریان مسئولیتها نیز خود را نشان داده) مشخص می شوند.
برخلاف سیستم های غیر انقلابی (ارتجاعی) که رهبری معمولا بصورت فردی (حکومت های دیکتاتوری – سیستم فرماندهی دردرون ارتش های ارتجاعی) ویا فرمایشی بوده، وهیچ پیوند منطقی بین موضع فرد با صلاحیت هایش وجود ندارد. درصورتی که دریک تشکیلات انقلابی ذیصلاح ترین عناصر، درمجموع نقش حساس رهبری را عهده دار می شوند.
واژه دموکراتیک درکنار مرکزیت، بیانگر نقش وسهمی است که توده ها ی سازمانی درمجموع حرکت سازمان دارا هستند . یعنی از یک طرف دریک ارتباط ارگانیک با رهبری و مرکزیت قرارگرفته(ازطریق ارتباطات فعال تشکیلاتی) و درنتیجه درتصمیم گیریهای کلی وخطوط اساسی سازمان(که مقدمتا از سطوح ذیصلاح نظرخواهی شده، ولی درنهایت اکثر افرادی را که می توانند نظر بدهند دربرمی گیرد) شرکت کرده، وازطرف دیگررهبری را درجریان تحولات ودگرگونیهای جامعه وعینیات اجتماعی، قرار می دهند،
به این ترتیب برخلاف سیستم های غیر انقلابی، که رهبری، ارتباط فعال با توده های سازمانی ندارد، وبیشتر برخورد از بالا بوده وحالت یک طرفه دارد(سیستم فرماندهی ارتش)؛ دراینجا رهبری(مرکزیت) دررابطه ای فعال ودینامیک با سایر اعضاء قرارگرفته، ودرست به همین دلیل عهده دار حذف وتصفیه نظرات کادرهای پایین تر، وفرموله کردن وتئوریزه کردن قسمتهای درست آن، وبازگرداندن نظرات تصحیح شده به کادرهای پایین است...
...تصمیمات، دستورالعمل ها و دادن مسئولیت به یک فرد، یا مشکلات ومسائلی که ممکن است دردرون یک تشکیلات انقلابی برای فرد پیش بیاید؛ دردرجه اول سعی می شود با شیوه دموکراتیک (ازطریق بحث واقناع) حل وفصل شود، ولی درنهایت موقعی که نیاز به تصمیم گیری وعمل کردن باشد، درچنین صورتی نظرنهایی را سازمان(بطورعمده رهبری) خواهد داد. این بدین مفهوم است که درعین اینکه درچنین تشکیلاتی دموکراسی وجود دارد، ولی دررابطه این دو(مرکزیت ودموکراسی) درتحلیل نهایی تقدم با مرکزیت است.
بخشی از کتاب بررسی امکان انحراف مرکزیت دموکراتیک صفحات ۲۳ تا ۲۶
- ↑ کتاب واژه های سیاسی نوشته خسرو روزبه و مسعود معنوی صفحه ۱۳۸