آنی ازبرت
آنی ازبرت در سال ۱۹۶۲ میلادی (۱۳۴۱) در «اكسآنپروانس» فرانسه چشم به جهان گشود. او دانشجوی رشته بیولوژی بود. آنی ازبرت پس از پایان تحصیلات و گرفتن مدرک لیسانس پرستاری هوادار سازمان مجاهدین شد و در آذرماه ۱۹۸۷ میلادی (۱۳۶۶) در انجمن دانشجويان مسلمان فرانسه بهطور تماموقت بهكار پرداخت. آنی ازبرت در سال ۱۹۸۷ میلادی (۱۳۶۶) در جریان تبعید گروهی از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران به گابن، توسط دولت فرانسه از جمله پناهندگان شرکت کننده در اعتصاب غذای اعتراضی بود.
آنی ازبرت در سال ۱۹۸۸میلادی (۱۳۶۷) در عملیات «فروغ جاویدان» که سازمان مجاهدین خلق ایران علیه رژیم حاکم بر ایران انجام داد داوطلبانه شرکت کرد و مسئولیت مراقبت و پرستاری از مجروحان را بر عهده گرفت.
آنی ازبرت در منطقه «سیاخور» هنگام عقب نشینی نیروهای مجاهدین حاضر به بازگشت به عقب نشینی نشد. آنی ازبرت در همانجا مجروح شده و به اسارت نیروهای رژیم ایران درآمد.
آنی ازبرت پس از اسارت توسط رژیم ایران به تهران منتقل شده و تحت شکنجههای بسیار شدید قرار گرفت تا در هم شکسته و حاضر به موضعگیری علیه سازمان مجاهدین شود. آنی ازبرت پس از مقاومت بسیار زیر شکنجه توسط پاسداران رژیم ایران تیرباران شد. رژیم ایران بدلیل ملاحظات سیاسی با دولت فرانسه به دروغ اعلام کرد که آنی ازبرت حین انتقال به بیمارستان بر اثر جراحت در گذشته است.
آشنایی آنی ازبرت با مجاهدین خلق
آنی ازبرت دانشجوی رشته بیولوژی بود. او پس از پایان تحصیلات و گرفتن مدرک لیسانس پرستاری هوادار سازمان مجاهدین شد و در دسامبر۱۹۸۷ میلادی ( آذرماه۱۳۶۶) در انجمن دانشجويان مسلمان فرانسه بهطور تماموقت به فعالیت پرداخت. آنی ازبرت در سال ۱۹۸۷ میلادی(۱۳۶۶) در جریان تبعید گروهی از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران به گابن، توسط دولت فرانسه، به دفاع از مجاهدین خلق پرداخته و در اعتصاب غذای آنان شرکت کرد. موضوعیکه میتوانست منجر به از دست رفتن جان وی شود.
آنی ازبرت در مورد علت پیوستنش به مبارزات مردم ایران میگوید:
« آرمان انساني مرا از چارچوب خطوطي كه بر زمين رسم شده گذر داده است و من ميجنگم براي براي محو سبعيت در هركجا كه باشد» [۱]
آنی ازبرت در عملیات فروغ جاویدان
آنی ازبرت در سال ۱۹۸۸ میلادی (۱۳۶۷) در عملیات «فروغ جاویدان» که سازمان مجاهدین خلق ایران علیه رژیم حاکم بر ایران انجام داد داوطلبانه شرکت و مسئولیت مراقبت و پرستاری از مجروحان را بر عهده گرفت. آنی ازبرت به همراه بسیاری از زنان و مردان مجاهد در عملیات فروغ جاویدان وارد خاک ایران شد. او در منطقه «سیاخور» پس از تهاجم نیروهای رژیم ایران به این منطقه مجروح شد اما حاضر به به بازگشت نشد و در عین مجروحیت بازگشت به عقب نشد، در آنجا مجروح شد و به اسارت درآمد. پاسداران رژیم ایران او را به تهران برده و بهمنظور درهم شکستن و ندامت، او را تحت وحشیانهترین شکنجهها قرار دادند و هنگامیکه نتوانستند مقاومت آنی را در هم بشکنند او را تیرباران و سپس به دروغ اعلام کردند که آنی حین انتقال به بیمارستان بر اثر جراحتی که داشته درگذشته است.
«او هنگام شهادت۲۶ ساله بود و چهارسال از حضور او در کنار مجاهدین خلق میگذشت».
آنی ازبرت دروصیت نامهاش در مورد شرکت در عملیات فروغ جاویدان میگوید:
« میروم برای آنکه آسمان آبی شود…برای آنکه پرندگان شادابتر شوند، برای آنکه همه کودکان لبخند برلب داشته باشند».[۲]
از زبان دوستان آنی ازبرت
یکی از دوستان آنی ازبرت در مورد وی مینویسد:
ایشان را یکبار در سال ۶۱ وقتی در مارسی دانشجو بودند و ما برای کار تبلیغی به آنجا رفته بودیم دیدم و آشنا شدم . اما درست در روز سوم عملیات فروغ جاویدان وقتی که مجروح شدم و در کنار جاده روی یک تکه موکت گذاشته شده بودم در هنگام حمله پاسداران آنی که پرستاری خوانده بود و در کسوت پرستار ارتش آزادیبخش انجام وظیفه میکرد بالای سرم آمد و گفت: «بلند شو بیا برویم بالای آن تپه». درصحنه نبرد پاسداران به ما حمله کرده بودند و در واقع در کمین افتاده بودیم. آنی ازبرت بسیار با آرامش بود او مرا می شناخت و به اسم صدایم کرد و کمکم کرد و به بالای تپه برد بعد زخمم را نگاه کرد و کیفش را که حمایل بخود داشت باز کرد و یک روسری زاپاس در آورد و زخمم را بست و سپس چند مسکن بهم داد تا تسکینی برای دردم باشد . درگیری شدید شده بود بعد از چند دقیقه خواهر سوسن ( عذار علوی طالقانی ) فرمان داد که زخمی ها همه بیایند سوار خودرو شوند و به کرند بروند ؛من فکر کردم بهرحال وی فرانسوی است به او گفتم آنی من یک نارنجک دارم با من بیا (چون مجروح بودم ) تا زنده دستگیر نشویم ! او خنده ای کرد و گفت من نیاز ندارم و همین جا می مانم و اگر کسی زخمی شد کمک میکنم ... آرامشی در چهره آنی بودعلیرغم اینکه ایشان فرانسوی بود و صحنه های درگیری ندیده بود اما انگار همه این صحنه ها را از قبل و حتی سخت ترش را تصمیم گرفته بود که بایستد، کما اینکه بعدها که استقامت وی در زیر شکنجه در تاریخ مقاومت مردم ایران تا ابد خواهد درخشید.
نامهی سوفان چان به آنی ازبرت
سوفانچان با نام مستعار فاطمه یک زن چینی الاصل بود که پیش از آنی ازبرت به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوسته بود.
وی در نامهای به آنی ازبرت نوشته است:
خواهر عزيزم آنی؛
چطوری، اميدوارم شاد و سلامت باشی. امروز صبح ساعت ۵:۳۰ برای نماز بيدار شدم و به سرم زد كه نامهای برای تو بنويسم. برای تو كه خواهرم هستی و اخيراً شروع به كار برای اين سازمان زيبا يعنی مجاهدين كردهای
سازمان مجاهدين حقيقتاً يك سازمان باورنكردنی است كه تمام تئوريها را به عمل كشيده است و گامبهگام هر چه را كه در زمينهی تكامل و انقلاب به ديگران موعظه كرده، خود در عمل پياده نموده است. هر گاه میشنوم كه كسی وارد اين سازمان شده احساس گرما و شادی میكنم، بهخصوص اگر آن فرد مانند من و تو يك خارجی باشد و بخواهد به اين شیوهی زندگی گام نهد. باور كن كه تصميم تو مبنی بر كمك به خلق صحيح است. من شخصاً هرگز از اينكه به اين راه گام نهادم تا در راه خلق و خدا بجنگم پشيمان نشدهام همواره زمانی را كه وارد سازمان شدم بهياد دارم و اينكه چقدر انطباق با محيط و يا عادت كردن به دوری از همسر برای روزها و هفتهها و شايد ماهها سخت بود. اولين چيزی كه به ذهنم خطور میكرد فدا بود. فدا كردن برای منفعت ديگران، فدا كردن در راه خلق، فدا كردن برای عزيزترين كسانمان. كلمهی فدا در گوشهايم طنين میانداخت. مسعود و مريم نمونههای خوبی هستند. در انقلاب ايدئولوژيكی، مجاهدين معنای واقعی فدا را نشان دادند. برادر مسعود و خواهر مريم رهبران من هستند . در انقلاب ايدئولوژيك آنها به ما معنای واقعی فدا، فدا در راه خلق و انقلاب را آموختند.
ما همه در اينجا در راه خلق و خدا كار میكنيم و در زندگی روزمره همهی ما چيزهایی فدا میكنيم. اما همهی ما هميشه خوشحال و راضی هستيم چرا كه میدانيم برای چه فدا میكنيم و مقصد همهمان يكی است. جامعهای كه حتماً از همهی ما راجع به آن شنيدهای، جامعهای كه در آن گرسنگی و سركوب وجود ندارد، جامعهی سرشار از عشق و وحدت الهی...[۳]
خواهرت فاطمه ۸۷.۴.۲
منابع
- ↑ وبلاگ مرگ بر خمینی مقاله «ایران-مجاهد شهید آني ازبرت - زنی آزاده از فرانسه»
- ↑ سایت کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت ایران مقاله «زنی قهرمان از فرانسه که به یاری مقاومت ایران شتافت
- ↑ نشریه مجاهد شماره۴۵۱ ـ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۷۸