امیرمختار کریمپور شیرازی
امیرمختار کریمپور شیرازی در روز ۴ بهمن ۱۲۹۹ در روستایی در اطراف فسا، نزدیکی استهبانات در استان فارس به دنیا آمد. در زندگینامهی او نقل شده که او از دودمان کریمخان زند میباشد.
به دلیل فقر خانواده مجبور شد به مدرسهی نظام برود اما در سال ۱۳۲۷ به دانشگاه رفت و لیسانس حقوق گرفت. کار روزنامهنگاری را همزمان شروع کرد. وی شاعر، روزنامهنگار و از یاران دکتر محمد مصدق و از هواداران ملی شدن نفت ایران بود. او که در شعر «شورش» تخلص میکرد، روزنامهای به همین نام منتشر میکرد. او پس از کودتای ۲۸ مرداد مدتی فراری بود اما سرانجام در مهر ماه سال ۱۳۳۲ دستگیر و در روز چهارشنبه سوری به تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۳۲،به دستور اشرف پهلوی در زندان لشگر ۲ زرهی پیکرش را به نفت آغشته کردند وزنده زنده او را سوزاندند.
کریمپور شیرازی در همان حال که آتش سراسر بدنش را فرا گرفته بود، در میان شعلههای آتش فریاد میزد: « زنده باد دکتر محمد مصدق، پیشوای نهضت ملی ایران! پیروز باد مبارزه قهرمانانه ملت ایران! مرگ بر دیکتاتوری و دستگاه فاسد پهلوی!»[۱]
کریمپور شیرازی روز بعد در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۳۲ در بیمارستان ارتش درگذشت.
کودکی و تحصیلات
از دوران کودکی و نوجوانی کریمپور شیرازی اطلاعات زیادی در دست نیست.
امیرمختار کریمپور شیرازی در سال ۱۲۹۹ در روستای مجدآباد از توابع شهر فسا در استان فارس به دنیا آمد؛ پدرش «امیرقدمعلی» از افراد قابل اعتماد و خوش نام روستا بود؛ مادرش «گلصنم» و از اهالی همان روستا بود. به دلیل این که خانوادهاش نمیتوانست هزینهی تحصیل وی را تأمین کند، او وارد مدرسهی نظام شد، بعد از مدتی آنجا را ترک کرد و وارد دانشکدهی حقوق شد و لیسانس حقوق دریافت کرد.
پس از دریافت مدرک لیسانس به کار خبرنگاری روی آورد؛ در سال ۱۳۲۹ امتیاز روزنامهی شورش را گرفت؛ وی در این روزنامه مقالات تندی علیه دربار پهلوی مینوشت.[۲] کریمپور شیرازی در شعر تخلص «شورش» را برای خودش انتخاب کرده بود.
او در ابتدا همراه با گروه معروف به شیرازی ها (فریدون توللی، رسول پرویزی، انجوی شیرازی…) که در خاطرات آوانسیان نیز آمده ست، به حزب توده ایران پیوست و پس از آن، در سال های ۱۳۲۷-۱۳۲۶از حزب کناره گرفت و به جبهه ملی که تازه در حال تشکیل بود پیوست.[۳]
سابقه کار مطبوعاتی
کریمپور شیرازی، بعد از اخد مدرک لیسانس در رشتهی حقوق، وارد کار خبرنگاری شد و کارش را با روزنامهی شورش که امتیاز آن متعلق به خودش بود شروع کرد. سال ۱۳۲۹زمانی که فعالیت جبههی ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق در اوج بود؛ کریمپور شیرازی روزنامهی شورش را منتشر کرد. کریمپور شیرازی از کودکی طعم فقر و تنگدستی را چشیده و فقر مردم را هم دیده بود، قلمش را به زبان مردم فقیر تبدیل کرد. در روزنامهی شورش از ظلم و بیعدالتیهای دربار پهلوی مینوشت.
در همان شمارهی نخست روزنامهی شورش که به بزرگداشت محمد مسعود اختصاص داشت، کریمپور شیرازی به خط درشت نوشت:
«من ملت ایران را به شورش دعوت می کنم.»[۴][۵]
روزنامه شورش
در سال ۱۳۲۹ کریمپور شیرازی امتیاز روزنامهی شورش را گرفت؛ در این سال دکتر مصدق به نخستوزیری رسید و کریمپور شیرازی از هواداران مصدق بود و از او دفاع جانانهای میکرد.
روزنامهی شورش مستقل بود و وابسته به هیچ دسته و حزبی نبود ولی به خاطر حملات کوبندهای که به سیاستمدران و رجال سیاسی داشت، تیراژ چشمگیری داشت. این روزنامه به لحاظ محتوا مشابه روزنامهی «مرد امروز» بود که محمد مسعود آن را منتشر میکرد.
این نشریه که بیشتر هفته نامه بود به قیمت دو ریال روزهای شنبه و گاهی دو شنبه ها منتشر می شد.[۶]
در جریان ملی شدن صنعت نفت روزنامه «شورش» انتقادات تند و تیزی را متوجه شاه و خانوادهاش کرد.
از همان ابتدای انتشار «شورش» کریمپور شیرازی آمادگی خودش برای فدای جانش در راه و مسیری که گام نهاده بود را، اعلام کرد و نوشت:
«...به قرآن مجید سوگند یاد کردهام که حقایق را بگویم و بنویسم ولو این که به قیمت جانم تمام شود. من با خدای خویش عهد و پیمان محکمی بسته ام... چون من پردههایی را بالا می زنم که در زیر آن هزارها خیانت ، هزارها فساد و هزارها بدبختی و بیچارگی نهفته است...من جداً مصمم هستم که این مبارزهی سرسخت و آشتی ناپذیر را تا سرحد مرگ شرافتمندانهی سرخ که ایده آل و آرزوی دیرین من است، دیوانه وار دنبال کنم ، من با وجدان خود قرار و مدارهایی گذاشته ام، من وظیفه دارم تمام لانه های زنبور را هر چقدر می خواهد خطرناک باشد ویران کرده و مردم را از شر آنان آگاه سازم. من کاملاً در طی انتشار این سه شمارهی شورش خطر را پیش بینی و احساس میکنم و ناچار در مقدمه، شهادتین خود را ادا کرده ام. »[۷][۸] [۹]
کریمپور شیرازی در سمت راست روزنامهی شورش جملهای از امام دوم شیعیان، حسنبنعلی، نوشته بود؛ که همین جمله روح شورشگری او را نشان میداد:
«پیکار کنید، بگذارید جای لکه ذلت، دامن کفن شما آغشته به خون پاک شما باشد. پیکار کنید که مرگ شرافتمندانه هزار بار از زندگی ننگین ستوده تر است.»[۱۰][۱۱]
کریمپور شیرازی در سرمقاله شماره ۱۴ روزنامه شورش خود مینویسد: «... ما با خون خود، لانه جاسوسان اجانب را شستشو میکنیم، اراده آهنین مصدق اراده ۱۸ میلیون ملت غیور و محروم ماست.»[۱۲]
روزنامهی «شورش» ۷۱ شماره منتشر شده بود که توقیف شد، پس از مدتی دوباره از ۵ اردیبهشت ۱۳۳۲ انتشار این روزنامه از سر گرفته شد. انتشار «شورش» از آن پس نیز تا کودتای ۲۸ مرداد۳۲ ادامه یافت. آخرین شماره «شورش» یعنی شمارهی ۸۸ در ۲۴ مرداد۱۳۳۲ ـ چهار روز پیش از کودتا ـ منتشر شد.
رابطه با مصدق
کریمپور شیرازی از طرفداران و فاداران به دکتر مصدق بود؛ او عارفانه مصدق را دوست داشت و تا به آخر از دکتر مصدق حمایت کرد.
کریمپور شیرازی در روزنامهی «شورش» شعری خطاب به یاران نیمهراه مصدق که او را تنها گذاشتند نوشت:
دلم به پاکی دامان غنچه می سوزد | که بلبلان همه مستند و باغبان تنهاست |
حسین شاه حسینی از اعضای نهضت ملی در مورد کریمپور شیرازی مینویسد:
«مصدق واقعاً عارفانه او را دوست داشت. در ۲۶ مرداد ۳۲ به لحاظ مقالات تندی که علیه شاه نوشته بود، دولت دستور توقیف شورش را داده بود ولی ذرهای علاقه و ارادتش نسبت به او کاسته نشد.»[۱۳]
در خصوص شکنجههایی که کریمپور شیرازی تحمل کرده آمده است:
« میزان شکنجههایی که بر وی اعمال گردید از آنچه بر تمام زندانیان دیگر رفت شدیدتر و دردناکتر بود تا جاییکه در مدت ۶ ماه موهایش سفید شد. یکی از شکنجههای رایج گذاشتن پالان خر بر روی وی توسط سربازان و وادار کردن او به راه رفتن و ادرار کردن بر روی وی بود.»[۱۴]
محمدعلی سفری در خصوص کریمپور شیرازی مینویسد:
شورش در دوران حکومت ملی دکتر مصدق، در واقع افشاگر بسیاری از توطئه های ضد مردمی درباریان و کارشکنان نهضت ملی بود و کریمپور براستی جان خودش را بر سر افشای توطئه گران گذاشت.[۱۵]
مواضع سیاسی
کریمپور شیرازی بصورت علنی با دربار به مخالف برخاست.
کریمپور شیراز انتقادات تند و تیزی خطاب متوجه دربار میکرد، وی در یک مقاله انتقادی نوشت:
«مردم می گویند اشرف چه حق دارد که در تمام شئون مملکت دخالت کرده و با مقدرات و حیثیت یک ملت کهنسال بازی کند. مردم می گویند این پولهایی را که اشرف بنام سازمان شاهنشاهی از مردم کور و کچل، تراخمی و بی سواد این مملکت فقیر و بدبخت می گیرد به چه مصرفی می رساند.
… مردم می گویند چرا خواهر شاه در امور قضائیه، مقننه و اجرائی این مملکت دخالت نا مشروع می کند. چرا خواهر شاه دادستان تهران را احضار کرده و نسبت به توقیف ملک افضلی جنایتکار و آدم کش اعتراض کرده و دستور تعویض بازپرس را می دهد.
چرا باید یک نفر مفتخور نالایق بنام همسری خواهر شاه دربار سلطنتی یک مملکت تاریخی را ملعبه عیاشی و خوش گذرانی خود قرار دهد…شاه اگر با طرد اشرف، فاطمه و احمد شفیق عرب و هیلر آمریکایی افکار عمومی را تسکین ندهد، عاصیان جان به لب آمده و کارد به استخوان رسیده، ناچار خواهند شد برای حفظ استقلال و آبروی ایران کاری بکنند که ملت قهرمان و بزرگ فرانسه با دربار و لوئی شانزدهم کردند. حال خود دانید با آتش و قهر و نفرت مردم.»[۱۶]
با انتشار این مقاله که موجب خشم دربار شد، روزنامهی «شورش» توقیف شد. پس از توقیف این روزنامه کریمپور شیرازی تهران را ترک کرد، مدتی بعد به تهران بارگشت و در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۳۳۲ شمارهی ۷۲ «شورش» را منتشر کرد. بعد از انتشار این مقاله، کریمپور شیرازی نامهی تهدیدآمیزی از جانب دربار دریافت کرد که این نامه در روزنامهی شورش کلیشه کرد:
«... ای مدیر روزنامه شورش! بدان و آگاه باش که اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوی بر نداری، عاقبت وخیمی در پیش داری، دیدی که چگونه محمد مسعود میخواست علیه ما مبارزه کند، به حیات او خاتمه دادیم و باز هم میگوئیم، اگر دست از مبارزه با ما بر نداری در همین روزها منتظر سرنوشت مسعود باش....»[۱۷]
کریمپور شیرازی پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ که حکومت شاه تعدادی از مردم را کشته بود، لبهی تیز شمشیر انتقاد را متوجه دربار ساخت و نوشت:
«من نمی دانم مادر و خواهران و برادران شاه دیگر از جان مردم مفلوک و گرسنه و بی چیز چه می خواهند؟ سی سال تمام خون مردم را مانند زالو مکیدند، مردم بیگناه و شریف را در سیاهچال ها ی زندان انداختند ، املاک و اموال مردم را بزور از آنان گرفتند ، ناموس دختران و زنان ملت را بزور لکه دار و آلوده ساختند ، تمام دارایی و پول ملت را به بانکهای خارجی سپردند. شاه، شعبان بی مخ، عشقی، پری غفاری و دزدان دیگر از مردم محروم و گرسنه ایران چه می خواهند؟»[۱۸]
در تاریخ ۲۵ مردادماه ۱۳۳۲ کریمپور شیرازی درمورد فرار چنین نوشت:
«نگذارید جاسوس به فلسطین فرار کند. در نتیجه شکستی که به شاه وارد آمد و در میان ملت حتی در بین طرفداران معدود خود مفتضح گردید قصد دارد خود را از سیاست که بویی از آن نبرده دور سازد، عجالتاً می خواهد مسافرتی به کشور اندونزی نماید پس از بازگشت از اندونزی کوشش خواهد کرد به عراق مسافرت کرده و در آنجا متوقف گردد. لیکن به موجب اطلاعاتی که از بغداد واصل شده ملت بیدار عراق و مراجع تقلید با رفتن وی مخالفند و اجازه نمی دهند چنین عنصر خائن و پستی که جز گردآوردن پول هنری ندارد به عراق بیاید لیکن انگلیس ها قصد دارند او را به فلسطین برده و برای روزهای آینده ذخیره نگه دارند.»
کریمپور با انتشار سرودههایش در روزنامه «شورش» مردم را به برپایی انقلاب تشویق می کرد و انقلاب را تنها راه حل و گزینه موجود و راه نجات کشور از استبداد می دید:
انجمن در مجلس شورا ندارد حاصلی انجمن بایست کردن درسرای انقلاب
ترس دولت، ملت بیچاره را از پا فکند نقشه ای باید کشیدن از برای انقلاب
داروی صبر و شکیبایی نمی بخشد اثر درد ما را نیست درمان جز دوای انقلاب
کاخ این خونخوارگان را واژگون بایست کرد ریختن باید زنو از خون بنای انقلاب
دستگیری و سوزاندن
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، حکومت نظامی در ایران آغاز شد، کریمپور شیرازی به زندگی مخفی روی آورد. اما سرانجام در ۲۶ مهر ۱۳۳۲ محل اختفای او لو رفت و دستگیر شد، او را به زندان لشکر ۲ زرهی منتقل کردند. پادگان لشگر دو زرهی محل بازداشت دکتر مصدق، دکتر حسین فاطمی و بقیه قربانیان کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ بود.
کریمپور در مدت اسارت شکنجه بسیار دید ، تمام بدنش را با سیگار سوزاندند. سیخ داغ بر بدنش کشیدند ، تهدید و تطمیعش کردند شاید توبه نامه ای از او بگیرند ، ولی او زیر بار نرفت و همچنان به مصدق وفادار ماند.[۱۹]
عصر روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ که مصادف با چهارشنبهسوری بود، اشرف پهلوی و علیرضا پهلوی، کریمپور شیرازی را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف پیکرش را آلوده به نفت کردند مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند. پالانی بر کول وی نهادند و دستور دادند با چهاردست و پا راه برود. با افروختن آتش، جشن را آغاز کردند. زندانی به هر سو می دوید و فریاد می زد شعلهی آتش همهی بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند.[۲۰]
ادعای خودکشی
روزنامهی اطلاعات در شمارهی دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۳۲ - شمارهی ۸۳۳۶- در صفحهی اول خود با عنوان درشت نوشت:
« دیشب کریمپور شیرازی تصمیم به فرار گرفت... وی می خواست سرباز محافظ خود را آتش بزند و چون موفق نشد خود را با نفت آتش زد.پیکر سوخته کریمپور جهت مداوا به بیمارستان شماره یک ارتش برده شده است.»
مرگ فجیع کریمپور شیرازی
در نیمه شب۲۳ اسفند ۱۳۳۲، مأموران دولت کودتا او را به آتش کشیدند. نوشته اند در همان حال که آتش سراسر وجودش را در خود کشیده بود فریاد می زد: « زنده باد دکتر محمد مصدق، پیشوای نهضت ملی ایران! پیروز باد مبارزه قهرمانانه ملت ایران! مرگ بر دیکتاتوری و دستگاه فاسد پهلوی!»[۱]
کریمپور شیرازی را در محل زندان لشکر ۲ زرهی به آتش کشیدند، او در مقابل دیدگان مأموران حکومت شاه در آتش سوخت و تمام بدنش به تکهای گوشت کبابی تبدیل شد.
خبر مرگ کریمپور در روز ۲۵ اسفندماه ۱۳۳۲ انتشار یافت. دکتر میرحقانی پزشک قانونی وقت که از او معاینه کرده ـ به خبرنگار کیهان چنین می گوید :
« مقارن ساعت ۶ بعد از ظهر به من اطلاع دادند که کریمپور شیرازی فوت کرده است من بلافاصله در بیمارستان شماره یک ارتش حضور یافتم . کریمپور در ساعت چهار و نیم بعد از ظهر فوت کرده بود، بر اثر معاینه ای که نمودم مشاهده شد چهار پنجم بدن او سوخته است ، سراسر بدن او بجز یک قسمت از پشتش و پاهای او تا نزدیک قوزک بکلی سوخته ، بطوریکه اظهار می شد کریمپور علاوه بر کهنه ای که آغشته به نفت کرده بود قسمتی از لباسهای خود را نیز به نفت آلوده کرده بود و در نتیجه قسمت زیادی از بدنش سوخته بود. جل الخالق.»[۲۱]
حسین مکی وکیل اول تهران در دوره هفدهم مجلس شورای ملی در خصوص مرگ کریمپور شیرازی مینویسد:
«...گفتم شهرت دارد که کریم پور شیرازی مدیر روزنامه شورش را که در لشگر دو زرهی زندانی بوده نخست به چوبه ای بسته اند و با تلمبه امشی بنزین بر او پاشیده و آتش زده اند و سپس با شلیک گلوله ای به مغزش او را کشته اند که طرز قتل و چگونگی چندش آور آن تولید تنفر کرده است و می گویند اعلیحضرت خواسته است از او انتقام بگیرد !...»[۲۲]
پس از مرگ او فرماندار نظامی سعی داشت که از انعکاس خبر سوزاندن کریمپور در جامعه ملتهب آن روز جلو بگیرد . روزنامه کیهان در شماره ۳۲۳۵ نوشت:
«امروز مقامات انتظامی اطلاع دادند که دیشب کریمپور شیرازی که در مرکز ۲ زرهی در مجاور زندان آقای دکتر محمد مصدق بازداشت میباشد، قصد فرار داشت و خود را آتش زد … وی را که بیش از دوسوم بدنش سوخته بود امروز صبح به بیمارستان شماره یک ارتش برده و در اتاقی که مجاور دکتر فاطمی، که از دیشب به آنجا منتقل شده، بستری نمودند …»
کیهان در این شماره، از زبان تیمسار سرتیپ بختیار، فرماندار نظامى و فرمانده لشگر دوزرهى نوشت:
«… مقارن ساعت ۹ دیشب…کریم پور پیراهن خود را درآورده و آن را به وسیله نفت بخارى نفتى کاملاً آلوده مى نماید. در اولین لحظه که نگهبان در اتاق را گشود کهنه را به وسیله کبریت آتش زد و به طرف نگهبان پرتاب و سپس اقدام به فرار کرد ولى بر اثر دستپاچه شدن نگهبان کهنه که به کلاه کاسک او گیر کرده بود به صورت کریم پور افتاد و در حالى که یک قسمت از بدنش مشتعل بود پا به فرار گذاشت… در حال فرار ماموران چند تیر به طرف او شلیک کردند که به وى اصابت نکرد و بالاخره در ۲۰۰ قدمى زندان دستگیر شد… تمام لباس و قسمتى از بدن و موهاى سر و ابروى وى به کلى سوخته بود. ساعت ۱۰ صبح امروز به بیمارستان ارتش منتقل شد… خبرنگاران شنیدند که موقع انتقال مى گوید: آخ از زندگى سیرم. کریمپور در بیمارستان شماره یک ارتش در اتاق مجاور دکتر فاطمى بسترى شد. پزشکان مى گویند حال عمومى کریم پور رضایت بخش نیست.»[۲۳]
روز ۲۴ اسفند ۱۳۳۲ دیگر امیدی به زنده ماندن کریمپور شیرازی نبود. وی در بیمارستان تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد:
والاحضرت اشرف مرا کشت!
اما دکتر ایادی ـ پزشک مخصوص ـ با تمسخر گفت: دیوانه است، هذیان می گوید.[۲۴]
مرگ کریمپور از زبان شعبان جعفری (شعبان بیمخ)
شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ در مصاحبه با هما سرشار پیرامون چگونگی به قتل رساندن کریمپور شیرازی میگوید:
«این جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره میگیرن و در لشکر ۲ زرهی میندازنش زندان. اونم یه آدم دهن لقی بود و به همه فحش میداد و سر و صدا میکرد. اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان میآوردنش بیرون. سربازا یه پالون میذاشتن روش. یه سیخونکم بهش میزدن. یه نفرم سوارش میکردن. بعد تو زندان مجرد بود گویا… گویا تو همون زندون از بین میبرنش دیگه. لحاف محاف میندازن تو سلولش. نفت روش میریزن و آتیشش میزنن. محل دفن او روشن نیست و احتمال داده میشود که در گورستان مسگرآباد توسط ماموران دفن شده باشد.»[۲۵]
صحبت محمدرضا شفیعی کدکنی درمورد کریمپور
شفیعی کدکنی در مورد کریمپور شیرازی مینویسد:
«در میهن ما، انسان های بزرگی زیستهاند که هر یک به خاطر رفاه و آزادی مردم وطنشان، با قلم و اندیشه به پیکار استبداد رفته و در آتش نامردمی ها سوخته اند. یکی از آنها امیر مختار کریمپور شیرازی، شاعر و مدیر شجاع و مبارز روزنامه ی شورش بود که جان خود را در ۳۲ سالگی در پای قلم و آرمانش از دست داد.»
شفیعیکدکنی شعری هم در سوگ کریمپور شیرازی سرود:
چه پر خون نوشتند اين سرگذشت دلی کو کزين غصه پر خون نگشت؟
خردمند ديرينه خوش می گريست اگر مرگ داد است بيداد چيست؟[۲۶]
شعری از کریمپور شیرازی برای روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱
امیر مختار کریمپور شیرازی پس از واقعه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ شعری در وصف آن روز و جانباختگان آن روز نوشت
ای شهیدی که بخون خفته و گلگون کفنی ای عزیزی که بخون غرقه ز عشق وطنی
ای جوانی که در آزادی ایران عزیز چهره گلگونی و خندانی و خونین کفنی
ای حبیبی که به آزادگی و جانبازی شهره شد نام بلند تو بهر انجمنی
ای وطن خواه شریفی که نبودت ز وطن بهره جز تیر جفائی و کهن پیرهنی
ای هزاران که بخون گشته پر و بال تو غرق از سیه کاری و خونخواری پیر زغنی
ای جوانی که ز خون دل مردانه تو گشته سیراب و برومند درخت کهنی
ای پریچهره عزیزی که در ایام شباب خفته در خاک ز بیداد پلید اهرمنی
ای شهیدی که دم مرگ نوشتی بر خاک «پیشوا زنده و جاوید» ز خون بدنی
جامه غرقه بخون تو چو شد پرچم دوست خصم دانست که تو کاوه لشگر شکنی
سر و جان در پی جانان بگرفتی بر کف تا نگویند که عاشق نئی و لاف زنی
جان شیرین بنهادی بسر عشق وطن تا که پرویز بداند تو همان کوه کنی
سر قدم کردی و سینه سپر تیر بلا تا صف خصم بداند که تو روئینه تنی
سینه چاک ترا دید چو مادر خندید پدری گفت بنازم که تو فرزند منی
نازم آن لحظه که خونین دهنت خندان بود تانگویند که گریانی و خونین دهنی
نازم آن غیرت و آن همت و آن عزم بلند که جز ایران بدم مرگ نگفتی سخنی
ای بخون خفته شهیدان بشما باد سلام ای کفن پوش عزیزان بشما باد سلام [۲۷]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ کتاب «زندگی و مبارزات کریمپور شیرازی» ص۳۳ ، علی اکبر درویشیان
- ↑ وبسایت ملیون
- ↑ وبسایت ملیون
- ↑ نخستین شمارهی روزنامهی شورش- کریمپور شیرازی
- ↑ وبسایت ملی مذهبی
- ↑ وبسایت ملی- مذهبی
- ↑ روزنامهی شورش- شمارهی سوم
- ↑ وبسایت عصر نو
- ↑ وبسایت ملی- مذهبی
- ↑ وبسایت ملی- مذهبی
- ↑ وبسایت ایران آزادی
- ↑ روزنامهی شورش شمارهی ۱۴
- ↑ چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی
- ↑ چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی
- ↑ کتاب قلم و سیاست، دوره چهار جلدی، محمدعلی سفری
- ↑ چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی
- ↑ وبسایت عصر نو
- ↑ وبسایت ملی-مذهبی
- ↑ وبسایت عصر نو
- ↑ چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی
- ↑ وبسایت عصر نو
- ↑ خاطرات حسین مکی، ص ۴۱۹، انتشارات علمی
- ↑ روزنامه کیهان ۲۴ اسفند ۱۳۳۲- شمارهی ۳۲۳۵
- ↑ چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی
- ↑ شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ در مصاحبه با هما سرشار
- ↑ وبسایت گویا نیوز
- ↑ وبسایت گویا نیوز