کاربر:Hossein/3صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
== مصداقی در زندان == | == مصداقی در زندان == | ||
مصداقی در | مصداقی در کتابش تحت عنوان «نه زیستن نه مرگ» که در ۴ جلد، جلد اول - غروب سپیده، جلد دوم - اندوه ققنوسها ، جلد سوم - تمشکهای ناآرام و جلد چهارم - تا طلوع انگور نوشته شده است شرح مفصلی از زندان خودش میدهد | ||
ناظران با استناد به بعضی گفتههای خودش عنوان میکنند که او بارها با نوشتن توبهنامه و انزجار نامه از فشارها و شکنجهها ونهایتا از اعدام در قتلعام ۶۷ گریخته است. او در جلد سوم کتاب خاطراتش تمشکهای ناآرام صفحه ۱۴۳ آورده است: | |||
اوﻟﻴﻦ ﻧﻔﺮ ﻣﻦ را ﺻﺪا زدند .ﻟﺸﮑﺮﯼ ﻣﺪت زﻳﺎدﯼ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﻠﻨﺠﺎر رﻓﺖ ﺗﺎ ﭼﻴﺰﯼ را ﺑﭙﺬﻳﺮم .اﻳﻦ ﺑﯽ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﺮﺧﻮرد از ﺟﺎﻧﺐ او، ﻻاﻗﻞ در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻮد بیﺳﺎﺑﻘﻪ بود .ﺣﺘﺎ ﭘﺎﺳﺪاراﻧﺶ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺑﻬﺖ و ﺣﻴﺮت ﺑﻪ ﻣﺠﺎدﻟﻪی ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﮔﻮش میدادﻧﺪ .ﻧﻤﯽ داﻧﻢ ﭼﺮا؟ وﻟﯽ ﺑﺮﺧﻮردش ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺘﻔﺎوت ﺷﺪﻩ ﺑﻮد. از زﻳﺮ چشمﺑﻨﺪ، ﭘﺎﺳﺪار"م " را میدﻳﺪم ﮐﻪ در ﺧﺮدادﻣﺎﻩ ﺗﻼش ﮐﺮدﻩ ﺑﻮد ﺗﺎ ﺑﺎ ﮐﺸﺎﻧﺪن ﻣﻦ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪاﯼ، ﻣﺎﻧﻊ از ﮐﺘﮏ ﺧﻮردن ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻦ ﺷﻮد .ﮔﺎﻩ ﮐﻨﺎر ﻟﺸﮑﺮﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد و گاه ﮔﺎهﯽ هﻢ ﭼﻴﺰﯼ میﮔﻔﺖ .ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻟﺸﮑﺮﯼ وﻗﺘﯽ ﺑﻌﺪ از ﺗﻼش ﺑﺴﻴﺎر ﻧﺘﻴﺠﻪای ﻧﮕﺮﻓﺖ، گفت:ﺑﻴﭽﺎرﻩ ﺑﺮو ﺑﺪﺑﺨﺖ ! و ﻣﻦ را ﺑﻪ هﻤﺮاﻩ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ دﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﻳﮏ ﺳﻠﻮل در ﺑﻨﺪ ﺳﺎﺑﻖ ﻣﻠﯽ ﮐﺶ اﻧﺪاﺧﺖ. | |||
زندانیان این نوع برخورد زندانبان با زندانی را ناشی از یک رابطه دوستانه که به نوبه خود محصول درهمشکستگی و همکاری با زندانبان است میدانند. او در صفحه ۱۴۶ همین کتابش مینویسد: | |||
ﻓﮑﺮ ﮐﺮدم ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ اﻣﺘﺤﺎن ﮐﻨﻢ و روزﻧﻪاﯼ را ﺑﺎز بگذارم. رو ﺑﻪ ﻧﻴﺮﯼ گفتم : ﺣﺎﺿﺮم در ﺻﻮرت ﺁزادﯼ ﺗﻌﻬﺪ دهﻢ دﻳﮕﺮ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺳﻴﺎﺳﯽ ﻧﮑﻨﻢ .ﮔﻔﺖ ﻧﻴﺮﯼ :ﭼﺮا ﻋﻨﺎد میورزﯼ؟ ﺑﺮو دو ﮐﻠﻤﻪ روﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﻳﺲ و ﺑﻴﺎر ﮐﻪ از اﻋﻤﺎل ﺳﺎزﻣﺎن اﻋﻼم ﺑﺮاﺋﺖ میﮐﻨﯽ . من باز هم روی گفتهی قبلیام محکم ایستادم. حرف آخر را نیری میزد. گفت: پاشو برو بیرون! هر چه میخواهی بنویس! | |||
مسعود ابویی در این رابطه میگوید | مسعود ابویی که خودش نیز از شاهدان قتلعام بوده است در این رابطه میگوید: این نحوه برخورد زندانبان با زندانی اگر همانی باشد که مصداقی بیان کرده است نشانگر آن است که نوعی لطف و مرحمت خاص نسبت به این زندانی برقرار بوده است که علیرغم ایستادن روی حرفش در حالیکه به قول خودش در همان صفحه کتاب بقیه را با کمترین بهانهای برای اعدام بردهاند برای او اختیار انتخاب نوع نوشتن قائل شدهاند. من خودم هم همین دادگاه را از سر گذراندهام و میدانم در صورت هر ظنی مبنی بر مقاومت زندانی و محکوم نکردن سازمان امکان خروج از آن دادگاه وجود نداشته است و خودم هم در این رابطه و همانطور که در جمع مجاهدین بیان کردهام و با هر استدلالی از هویت سازمانی دفاع نکردم و کلمه دلخواه آنان را در مورد اتهام بکار بردم تا از مهلکه رستم. | ||
=== آنچه دیگر زندانیان نسبت به زندان ایرج مصداقی میگویند === | === آنچه دیگر زندانیان نسبت به زندان ایرج مصداقی میگویند === | ||
خط ۴۷: | خط ۴۹: | ||
«من عمیقاً از مبارزات مجاهدین خلق علیه تمامیت نظامی جمهوری اسلامی حمایت کرده و از همراهی و مساعدت به هر نیرویی که برای سرنگونی و اسقاط این رژیم تلاش کند دریغ نخواهم کرد» و «درخشش مقاومت و ایستادگی نسل ما در سالهای ۶۰ و ۶۱ کافی بود تا مجاهدین را برای همیشه محبوب تاریخ و همهٔ قلوبی که برای میهنمان میتپد کند» | «من عمیقاً از مبارزات مجاهدین خلق علیه تمامیت نظامی جمهوری اسلامی حمایت کرده و از همراهی و مساعدت به هر نیرویی که برای سرنگونی و اسقاط این رژیم تلاش کند دریغ نخواهم کرد» و «درخشش مقاومت و ایستادگی نسل ما در سالهای ۶۰ و ۶۱ کافی بود تا مجاهدین را برای همیشه محبوب تاریخ و همهٔ قلوبی که برای میهنمان میتپد کند» | ||
مصداقی در کتابهایی که نوشته است و مصاحبههایی که کرده است اینگونه نشان میدهد که از حافظهای عالی برای بازگویی بسیاری از جزییات اتفاقات برخوردار است و در پارهای از مطالب اطلاعات بسیار دقیقی را رو مینماید که در بررسی آگاهان سیاسی ظن تغذیه او از طرف وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که تنها مرجع دارنده چنین اطلاعاتی است را تایید میکند. | |||
== دشمنی بینظیر مصداقی با مجاهدین و بطور ویژه با مسعود رجوی == | == دشمنی بینظیر مصداقی با مجاهدین و بطور ویژه با مسعود رجوی == |
نسخهٔ ۴ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۲
ایرج مصداقی
ایرج مصداقی زندانی سابق جمهوری اسلامی که به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق از ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ را در زندانهای قزلحصار و اوین و گوهردشت بوده است. او طبق نوشته خودش در بازجوییهای زندان درهم شکسته و به عنوان یک تواب مورد اعتماد زندانبانان قرار گرفته است؛ به صورتیکه برای مدتی بعنوان نفر ثابت گشت دادستانی جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ به همراه دیگر زندانبانان به خیابانهای تهران برای شناسایی و دستگیری دیگر هواداران و اعضای سازمان که میشناخته است میرفته است. او باز طبق گفته خودش در یکی از همین ماموریتها نامزد خودش که خواهر نزدیکترین دوستش بوده را شناسایی کرده که منجر به دستگیری و اعدام او شده است.
مصداقی تاکنون
ایرج مصداقی زاده ۱۳۳۹ تهران میباشد. او بعد از آزادی از زندان با راضیه متینزاده ازدواج کرده و طی یک سفر سوال برانگیز از طریق ترکیه خودش را به اروپا و آمریکا رسانده است.
ایرج مصداقی از ۱۳۷۳ به کشور سوئد آمده و در آنجا ساکن شده است. او در ابتدا مدتی به عنوان هوادار مجاهدین در رفت و آمد با انجمنها و دفاتر مجاهدین در کشورهای اروپایی و آمریکا مشغول به کار بوده و رفته رفته از یک منتقد مجاهدین به یکی از دشمنان جدی مجاهدین تبدیل شده است. مجاهدین این دگردیسی او را یک سناریو از پیش طرحریزی شده وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی میدانند و به او لقب تواب تشنه به خون دادهاند. او مستمرا تلاش کرده است که این اتهام را رد نماید و خودش را یک چهره اپوزسیون جمهوری اسلامی و در عین حال اپوزسیون سازمان مجاهدین معرفی نماید. آخرین دادههای منابع جمهوری اسلامی نظر مجاهدین در مورد مهره وزارت اطلاعات رژیم ایران بودن را تایید میکند. سایت رهیافته در تاریخ یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ خود در مقالهای با تاریخ انتشار ۹ خرداد ۱۳۹۹ تحت عنوان «دین مبین اسلام و کاریزمای شوم التقاط» نوشته است:
این که مجموعه آقای علوی (وزیر محترم اطلاعات) با کارهای شبانهروزی خود برخی توابین منافقین مانند سلطانی، خدابنده، عزتی، حسینی، یغمایی، کریمدادی، مصداقی، پورحسین و… را استخدام کرده، با انرژیگذاری کلان و البته تأمین مالی، توابین را به رویارویی روانی با خود منافقین میکشاند، بسیار عالیست؛ اما آیا کافیست؟[۱]
مصداقی در زندان
مصداقی در کتابش تحت عنوان «نه زیستن نه مرگ» که در ۴ جلد، جلد اول - غروب سپیده، جلد دوم - اندوه ققنوسها ، جلد سوم - تمشکهای ناآرام و جلد چهارم - تا طلوع انگور نوشته شده است شرح مفصلی از زندان خودش میدهد
ناظران با استناد به بعضی گفتههای خودش عنوان میکنند که او بارها با نوشتن توبهنامه و انزجار نامه از فشارها و شکنجهها ونهایتا از اعدام در قتلعام ۶۷ گریخته است. او در جلد سوم کتاب خاطراتش تمشکهای ناآرام صفحه ۱۴۳ آورده است:
اوﻟﻴﻦ ﻧﻔﺮ ﻣﻦ را ﺻﺪا زدند .ﻟﺸﮑﺮﯼ ﻣﺪت زﻳﺎدﯼ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﻠﻨﺠﺎر رﻓﺖ ﺗﺎ ﭼﻴﺰﯼ را ﺑﭙﺬﻳﺮم .اﻳﻦ ﺑﯽ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﺮﺧﻮرد از ﺟﺎﻧﺐ او، ﻻاﻗﻞ در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻮد بیﺳﺎﺑﻘﻪ بود .ﺣﺘﺎ ﭘﺎﺳﺪاراﻧﺶ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺑﻬﺖ و ﺣﻴﺮت ﺑﻪ ﻣﺠﺎدﻟﻪی ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﮔﻮش میدادﻧﺪ .ﻧﻤﯽ داﻧﻢ ﭼﺮا؟ وﻟﯽ ﺑﺮﺧﻮردش ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺘﻔﺎوت ﺷﺪﻩ ﺑﻮد. از زﻳﺮ چشمﺑﻨﺪ، ﭘﺎﺳﺪار"م " را میدﻳﺪم ﮐﻪ در ﺧﺮدادﻣﺎﻩ ﺗﻼش ﮐﺮدﻩ ﺑﻮد ﺗﺎ ﺑﺎ ﮐﺸﺎﻧﺪن ﻣﻦ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪاﯼ، ﻣﺎﻧﻊ از ﮐﺘﮏ ﺧﻮردن ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻦ ﺷﻮد .ﮔﺎﻩ ﮐﻨﺎر ﻟﺸﮑﺮﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد و گاه ﮔﺎهﯽ هﻢ ﭼﻴﺰﯼ میﮔﻔﺖ .ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻟﺸﮑﺮﯼ وﻗﺘﯽ ﺑﻌﺪ از ﺗﻼش ﺑﺴﻴﺎر ﻧﺘﻴﺠﻪای ﻧﮕﺮﻓﺖ، گفت:ﺑﻴﭽﺎرﻩ ﺑﺮو ﺑﺪﺑﺨﺖ ! و ﻣﻦ را ﺑﻪ هﻤﺮاﻩ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ دﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﻳﮏ ﺳﻠﻮل در ﺑﻨﺪ ﺳﺎﺑﻖ ﻣﻠﯽ ﮐﺶ اﻧﺪاﺧﺖ.
زندانیان این نوع برخورد زندانبان با زندانی را ناشی از یک رابطه دوستانه که به نوبه خود محصول درهمشکستگی و همکاری با زندانبان است میدانند. او در صفحه ۱۴۶ همین کتابش مینویسد:
ﻓﮑﺮ ﮐﺮدم ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ اﻣﺘﺤﺎن ﮐﻨﻢ و روزﻧﻪاﯼ را ﺑﺎز بگذارم. رو ﺑﻪ ﻧﻴﺮﯼ گفتم : ﺣﺎﺿﺮم در ﺻﻮرت ﺁزادﯼ ﺗﻌﻬﺪ دهﻢ دﻳﮕﺮ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺳﻴﺎﺳﯽ ﻧﮑﻨﻢ .ﮔﻔﺖ ﻧﻴﺮﯼ :ﭼﺮا ﻋﻨﺎد میورزﯼ؟ ﺑﺮو دو ﮐﻠﻤﻪ روﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﻳﺲ و ﺑﻴﺎر ﮐﻪ از اﻋﻤﺎل ﺳﺎزﻣﺎن اﻋﻼم ﺑﺮاﺋﺖ میﮐﻨﯽ . من باز هم روی گفتهی قبلیام محکم ایستادم. حرف آخر را نیری میزد. گفت: پاشو برو بیرون! هر چه میخواهی بنویس!
مسعود ابویی که خودش نیز از شاهدان قتلعام بوده است در این رابطه میگوید: این نحوه برخورد زندانبان با زندانی اگر همانی باشد که مصداقی بیان کرده است نشانگر آن است که نوعی لطف و مرحمت خاص نسبت به این زندانی برقرار بوده است که علیرغم ایستادن روی حرفش در حالیکه به قول خودش در همان صفحه کتاب بقیه را با کمترین بهانهای برای اعدام بردهاند برای او اختیار انتخاب نوع نوشتن قائل شدهاند. من خودم هم همین دادگاه را از سر گذراندهام و میدانم در صورت هر ظنی مبنی بر مقاومت زندانی و محکوم نکردن سازمان امکان خروج از آن دادگاه وجود نداشته است و خودم هم در این رابطه و همانطور که در جمع مجاهدین بیان کردهام و با هر استدلالی از هویت سازمانی دفاع نکردم و کلمه دلخواه آنان را در مورد اتهام بکار بردم تا از مهلکه رستم.
آنچه دیگر زندانیان نسبت به زندان ایرج مصداقی میگویند
اکبر صمدی زندانی سیاسی دهه ۶۰ در مقالهیی در مورد ایرج مصداقی مینویسد:
در فروردین سال ۶۵ به همراه گروهی از همبندیها، به زندان گوهردشت منتقل شدم. در همین دوران بود که مصداقی را از بند دیگری، به بند ما آوردند. جمع ما هیچ شناختی از او نداشت. تنها کسی که او را میشناخت مجاهد شهید موسی حیدرزاده بود که پیشازاین با مصداقی در یک بند بود. موسی در بند سابق، از ندامت و مصاحبه مصداقی علیه سازمان، مطلع بود. علت مصاحبه، این بود که مصداقی در سلول انفرادی درهمشکسته و برای خلاصی از فشار سلول انفرادی، شرط زندانبان برای خروج از انفرادی که مصاحبه علیه سازمان بود را پذیرفت. موسی میگفت که او قابلاعتماد نیست چراکه زیرفشار کم میآورد. این یک تحلیل نبود بلکه مبتنی بر واقعیتی بود که موسی بهچشم دیده بود....ایرج مصداقی در این مرحله هم کم آورد و از معدود کسانی بود که با ندامت و اجرای مصاحبه، از این شرایط خارج شد. همه زندانیان دهه شصت بهخوبی به یاد دارند که بین آبان ۱۳۶۱ تا تابستان ۱۳۶۳ که به دوران فشار یا دربسته در زندان قزلحصار معروف شد و بندهای عمومی به بندهای مجرد تبدیل و همه امکانات قطع شد؛ تعداد بسیاری را به سلولهای انفرادی گوهردشت و یا «قیامت» منتقل کردند که شرط خروجشان از سلول انفرادی یا قبر، قبول مصاحبه بود، با وجود مقاومت عمومی که وجود داشت، ایرج مصداقی در این مرحله هم کم آورد و از معدود کسانی بود که با ندامت و اجرای مصاحبه، از این شرایط خارج شد.[۲]
در رابطه با مصداقی، ارزیابی اولیه ما این بود که اگر چه در بند سابق، مرز سرخ مصاحبه رد کرده بود؛ اما ظاهراً تا آن زمان، مرز همکاری اطلاعاتی را رد نکرده بود و یا حداقل ما از آن بیاطلاع بودیم. در همین رابطه، مصداقی خود نیز خوب میدانست که نگاه جمع زندانیان نسبت به او چیست.
به همین دلیل هم از همان ابتدای ورودش به بند دو، بهدلیل همین ضعفهایش؛ من از جانب تشکیلات مسئولیت داشتم که به او نزدیک شده و در ارتباط فعال با او تلاش کنم بیش از این جذب پاسداران و بازجویان نشود. این مسئولیت تا زمانی که با او در یک بند بودم، همچنان برعهده من بود.
در همین دوران بود که بیمرزیهای مصداقی هر چه بیشتر خود را نشان داد. یکی از نقاطی که ماهیت مصداقی، (همان ترس و تسلیمطلبیهایش) را برای همگان بارز کرد و او را تا نقطهای برد که رودرروی جمع قرار گرفت
(در شرایطی که زندانیان مقاوم بر سر ورزش جمعی با زندانبانان هر روزه درگیر و در کشمکش بودند)، ایرج مصداقی با همان روحیه تسلیمطلبی، بههمراه چند نفر دیگر، در مخالفت با ادامه ورزش جمعی اصرار میکردند. علت مخالفت اصلاً پیچیده و سخت نبود. چون هر کس که به ادامه ورزش جمعی رأی میداد؛ قبل از آن باید پیه مشت و لگد و فوتبال شدن و تونل کابل را بهتن میمالید. در این دوران مصداقی فعالانه و رودرروی جمع بچهها، اقدام به ترویج تسلیمطلبی در مقابل پاسداران میکرد. چیزی که از دید پاسدارانی که موظف بودند از وضعیت زندانیان گزارش بدهند، پنهان نبود و مصداقی هم این را میدانست.
در خرداد ۶۷ کمتر از دو ماه از آغاز قتلعام، بهواسطه برخوردی که بین برخی از بچهها و پاسداران ایجاد شد من و تعدادی دیگر به سلول انفرادی منتقل شدیم. قبل از انتقال به سلولهای انفرادی، زندانبانان با مشت و لگد به جان ما افتادند. مصداقی از ترس خودش را به غش و رعشه زد تا مبادا پاسداران اشتباهی او را هم کتک بزنند. وقتی از انفرادی خارج شدیم، همزمان بود با شروع قتلعام در گوهردشت.
همچنین یادم میآید که در ۱۰مرداد ۶۷ «حاج داوود»[۳] (داوود لشکری سرکرده گوهردشت) وارد بند شد و اعلام کرد همه کسانی که ۱۰سال و یا بیشتر حکم دارند از بند خارج شوند. هیچیک از ما نمیدانستیم که ما را بهکجا میبرند؛ بنابراین همه کسانی که حکم ده سال و بیشتر داشتند، از جمله مصداقی، بلند شده و آماده رفتن شدیم. در همین لحظه داوود لشکری مصداقی را خطاب قرار داد و گفت «تو نمیخواهد بیایی، بمان همینجا…!».
اکبر صمدی با ذکر این خاطرات نتیجه میگیرد ک ایرج مصداقی زندانی بریده خود شیفتهای است که از تاریخ مشخصی به خدمت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در آمده است:
برای من که ۱۰سال در زندان این رژیم بودهام و برای همه کسانی که با ایرج مصداقی در زندان بودهاند و از نزدیک وی را میشناسند؛ این خودشیفتگی و توهمات عجیبو غریب که اینبار در قالب فیلمهای پلیسی خود را نشان میدهد؛ چیز جدیدی نیست! واقعیت این است که خودشیفتگی و توهمات مصداقی برای بازجوهای وزارت اطلاعات و بهاصطلاح دادیاران زندان ناشناخته نبود. چرا که اصلیترین شغل آنها، بعد از شکنجه و بازجویی، پیدا کردن حلقات ضعیف برای بهاستخدام درآوردن آنها در گشتهای دادستانی و اطلاعات بود. حال اگر کارهای او را در زندان با این خودشیفتگی جنونآمیز ضریب بزنیم، بهخوبی روشن میشود که چگونه مصداقی از ابتدا طعمه دلچسبی برای استخدام بود و قدمبهقدم در مسیری که برایش ترسیم کرده بودند؛ گام برداشت تا بهطور کامل از هضم رابع اطلاعات آخوندی عبور کرد.[۲]
مصداقی در خارج
مصداقی بعد از رسیدن به اروپا با انجمنهای هوادار مجاهدین ودفاتر نمایندگی مجاهدین و شورا در ارتباط قرار گرفته و برای مدتی همسو با آنان به فعالیت میپردازد. او آهسته آهسته خود را منتقد مجاهدین عنوان میکند.
او در گزارش ۹۲ صفحه ۶ نوشته است:
«من عمیقاً از مبارزات مجاهدین خلق علیه تمامیت نظامی جمهوری اسلامی حمایت کرده و از همراهی و مساعدت به هر نیرویی که برای سرنگونی و اسقاط این رژیم تلاش کند دریغ نخواهم کرد» و «درخشش مقاومت و ایستادگی نسل ما در سالهای ۶۰ و ۶۱ کافی بود تا مجاهدین را برای همیشه محبوب تاریخ و همهٔ قلوبی که برای میهنمان میتپد کند»
مصداقی در کتابهایی که نوشته است و مصاحبههایی که کرده است اینگونه نشان میدهد که از حافظهای عالی برای بازگویی بسیاری از جزییات اتفاقات برخوردار است و در پارهای از مطالب اطلاعات بسیار دقیقی را رو مینماید که در بررسی آگاهان سیاسی ظن تغذیه او از طرف وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که تنها مرجع دارنده چنین اطلاعاتی است را تایید میکند.
دشمنی بینظیر مصداقی با مجاهدین و بطور ویژه با مسعود رجوی
ایرج مصداقی در یک موضعگیری در 11 اردیبهشت ۹۸ میگوید: «یک موی گندیده این بابا ابوبکر بغدادی میارزه به صد تا مسعود رجوی» یا «فرقه رجوی یک فرقهیی بسیار بسیار خطرناک و ضدمردمی ست» یا «رژیم اسلامی بیشترین استفاده را از فرقه رجوی میبرد» «از نظر من فرقه رجوی در جبهه خلق و جبهه مردم قرار ندارد» و «یکی از بزرگترین جنایتکاران علیه بشریت مسعود رجوی است»
مجاهدین معتقدند بازگویی این جملات که از کسی دیگر با این شدت بر علیه مسعود رجوی شنیده نشده است از زبان کسی که حتی در تشکیلات مجاهدین نبوده است و هیچ علتی بر کینه شدید او دیده نمیشود ناشی از یک وابستگی به رژیم جمهوری اسلامی است. کاظم مصطفوی از نویسندگان و اعضای مجاهدین خلق در این رابطه میگوید: مصداقی با بیان این جملات حداکثر پرداختش به وزارت اطلاعات را کرده است.[۴]
اقداماتی چند از مصداقی بر علیه مجاهدین
اقدام بر علیه زهره شفایی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین
مصداقی در مصاحبهیی با میهن تی وی در تاریخ ۶ فروردین ۹۹ در این رابطه گفته است:
زهره شفايی از خانواده شفاييه ، همه خانواده اين اعدام شدند در اصفهان وتهران . داييش حبيب خليفه سلطان، فرمانده سپاه بوده تو اصفهان کشته شد با زن و بچهاش، آدم جانی بالفطره. ببينيد از همه اين خانواده، اين زنده ماند همين زهره شفايی تو زندان اصفهان بود، تواب زندان اصفهان بود، نماز جمعه ميرفت. حال اين بيشرم را رجوی بخاطر اينکه تواب بود بخاطر اينکه نقطه ضعف داشت، کرد مسئول اطلاعات مجاهدين. يعنی بالاترين پست يا با اهميترين پست. چرا؟ چون مسعود رجوی با توابها حال ميکرد. چون توابها، اساسًا کسی که تو مجاهدين دارای ارج و قرب ميشد زندانی، که سابقه ننگين داشته باشه. سابقه ننگين که داشتی سرت پايين بود. ولی کافی بود سابقه مقاومت داشته باشی. ميخواستند تو را بشکونند. مسعود رجوی با هر زندانی که مقاوم بود مشکل داشت. اصلاً مشکلش با زندانی مقاوم بود. با زندانی تواب که مشکل نداشت ميرفت مسئول اطلاعاتش ميکرد. مثل همين يارو زهره شفايی. از اينها زياد هستند تو فرماندهان ارتش آزاديبخش«