کاربر:Abbas/صفحه تمرین4: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
درکتاب «نهضت امام خمینی» برای توجیه این بیعملی آمده است: «امام خمینی از آنجا که هماره از تدابیر کافی و درایت و بصیرت سرشار برخوردار میباشد، توانست با تاکتیک و نهانکاریها که از دستورات و تعالیم زندهی اسلام است و تقیه نام دارد، رژیم و کارشناسهای داخلی و خارجی را غافلگیر سازد...».<ref>کتاب خمینی دجال ضد بشر- ص۳۵ و ۳۶ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران</ref> | درکتاب «نهضت امام خمینی» برای توجیه این بیعملی آمده است: «امام خمینی از آنجا که هماره از تدابیر کافی و درایت و بصیرت سرشار برخوردار میباشد، توانست با تاکتیک و نهانکاریها که از دستورات و تعالیم زندهی اسلام است و تقیه نام دارد، رژیم و کارشناسهای داخلی و خارجی را غافلگیر سازد...».<ref>کتاب خمینی دجال ضد بشر- ص۳۵ و ۳۶ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران</ref> | ||
در سالهای بعد از شهریور ۲۰ و سقوط رضاخان که یک فضای نسبتا باز سیاسی ایجاد شده بود خمینی بالاخره سکوت خود را شکست و در کتاب کشفالاسرار به انتقاد از دیکتاتوری رضاخان که دیگر وجود نداشت پرداخت. در دوران نخست وزیری دکتر مصدق خمینی در کنار کاشانی و از نزدیکان او بود. و در جهت مخالفت را دولت ملی دکتر مصدق میکوشید. خمینی بعد از رسیدن به قدرت بارها کینه خود نسبت به مصدق را اعلام کرد. اولین بار بعد از مراسم سالگرد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ که آیتالله طالقانی در آن مراسم سخنرانی کرد؛ این مراسم را میتینگ راه انداختن «برای هر استخوانی» توصیف کرد. خمینی در سخنرانی خود در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰نیز گفت که مصدق مسلمان نبود<ref>صحیفه نور - جلد ۱۵</ref> او همچنین با بیان اینکه مصدق از اسلام سیلی خورد (اشاره به کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دکتر مصدق) ابراز خرسندی کرد. | در سالهای بعد از شهریور ۲۰ و سقوط رضاخان که یک فضای نسبتا باز سیاسی ایجاد شده بود خمینی بالاخره سکوت خود را شکست و در کتاب کشفالاسرار به انتقاد از دیکتاتوری رضاخان که دیگر وجود نداشت پرداخت. در دوران نخست وزیری دکتر مصدق خمینی در کنار کاشانی و از نزدیکان او بود. و در جهت مخالفت را دولت ملی دکتر مصدق میکوشید. خمینی بعد از رسیدن به قدرت بارها کینه خود نسبت به مصدق را اعلام کرد. اولین بار بعد از مراسم سالگرد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ که آیتالله طالقانی در آن مراسم سخنرانی کرد؛ این مراسم را میتینگ راه انداختن «برای هر استخوانی» توصیف کرد. خمینی در سخنرانی خود در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰نیز گفت که مصدق مسلمان نبود<ref>صحیفه نور - جلد ۱۵</ref> او همچنین با بیان اینکه مصدق از اسلام سیلی خورد (اشاره به کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دکتر مصدق) ابراز خرسندی کرد. | ||
خط ۲۸: | خط ۲۶: | ||
خمینی در ۱۳ مهر ۱۳۵۷ از طریق کویت به پاریس رفت. رفتن خمینی به پاریس او را در مرکز توجهات جهانی قرار داد. در روزهای پایانی رژیم پهلوی خمینی و نمایندگانش در پاریس و تهران به طور دائم با نمایندگان ایالات متحده برای انتقال آرام قدرت و جلوگیری از انقلاب قهر آمیز مذاکره میکردند. در ۱۲ بهمن ۵۷ خمینی از پاریس به تهران آمد. در ۱۶ بهمن تشکیل دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان که حکم آن به امضای خمینی رسیده بود اعلام شد. خمینی دولت بازرگان را دولت امام زمان نامید، اما یک سال بعد خمینی بوسیله نیروهای موسوم به «خط امام» سفارت آمریکا را اشغال کرد و دیپلماتهای آنرا به گروگان گرفت و دولت بازرگان مجبور به استعفا شد. در ۲۲ بهمن با اعلام بی طرفی ارتش شاه، انقلاب ضد سلطنتی پیروز شد و خمینی زمام حکومت در ایران را به دست گرفت.<ref>خمینی دجال ضد بشر - ص ۳۹ تا ۲۳۴ - انتشارات سازما مجاهدین خلق ایران</ref> خمینی توسط عوامل خود قانون اساسی ولایت فقیه را به تصویب رساند. او تا سال ۱۳۶۸ به عنوان ولی فقیه در رأس حکومت در ایران قرار داشت. خمینی در ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ بعد از دوره بیماری در بیمارستانی در تهران، مرد. | خمینی در ۱۳ مهر ۱۳۵۷ از طریق کویت به پاریس رفت. رفتن خمینی به پاریس او را در مرکز توجهات جهانی قرار داد. در روزهای پایانی رژیم پهلوی خمینی و نمایندگانش در پاریس و تهران به طور دائم با نمایندگان ایالات متحده برای انتقال آرام قدرت و جلوگیری از انقلاب قهر آمیز مذاکره میکردند. در ۱۲ بهمن ۵۷ خمینی از پاریس به تهران آمد. در ۱۶ بهمن تشکیل دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان که حکم آن به امضای خمینی رسیده بود اعلام شد. خمینی دولت بازرگان را دولت امام زمان نامید، اما یک سال بعد خمینی بوسیله نیروهای موسوم به «خط امام» سفارت آمریکا را اشغال کرد و دیپلماتهای آنرا به گروگان گرفت و دولت بازرگان مجبور به استعفا شد. در ۲۲ بهمن با اعلام بی طرفی ارتش شاه، انقلاب ضد سلطنتی پیروز شد و خمینی زمام حکومت در ایران را به دست گرفت.<ref>خمینی دجال ضد بشر - ص ۳۹ تا ۲۳۴ - انتشارات سازما مجاهدین خلق ایران</ref> خمینی توسط عوامل خود قانون اساسی ولایت فقیه را به تصویب رساند. او تا سال ۱۳۶۸ به عنوان ولی فقیه در رأس حکومت در ایران قرار داشت. خمینی در ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ بعد از دوره بیماری در بیمارستانی در تهران، مرد. | ||
== نظریه ولایت فقیه == | |||
خمینی نظریه خود برای حکومت را در کتابی به نام «حکومت اسلامی» یا «ولایت فقیه» که مجموعهای از درسهای او در نجف است، و در سال ۱۳۴۸ منتشر شد، ارائه کرده است.<ref>کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشاران سازمان مجاهدین خلق ایران</ref>خمینی نظریه ولایت فقیه را در دوران حاکمیت خود قدم به قدم شکل داد. او این نظریه را بر پایه آیهای از قرآن بنا کرده که میگوید: «اطیعوا الله و اطیوا الرسول و اولی الامر منکم»<ref>آیه ۵۹ سوره نساء</ref> یعنی اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و از صاحبان امر خودتان. اولیالامر در مفهوم، جمع ولی امر است، یعنی کسی که امر و قدرت در دست اوست. خمینی این کلمه را معادل آخوند میداند. او در نامهای به خامنهای مینویسد: «همان قدرتی که خدا برای پیغمبر قاٰئل شده، برای ولی امر و ولی فقیه هم قائل شده است. در تاریخ شیعه این نظرگاه را با این وسعت و دامنه برای اولین بار خمینی پرورانده است. | |||
خمینی در کتاب حکومت اسلامی میگوید اگر فرد لایقی که دارای خصلتهای مرجع تقلید است به پا خاست و حکومت تشکیل داد، همان ولایتی را دارد که رسول اکرم در اداره امور جامعه داشت، لذا بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. | |||
کتاب حکومت اسلامی زمانی منتشر شد که فرضیه حکومت در ذهن خمینی مطرح میگردد و برای زمانی است که حکومت به دست خمینی برسد. در واقع این نظریه قبل از اینکه یک نظریه و دکترین اسلامی باشد یک زمینه سازی برای دوران حکومت خمینی است و میخواهد حکومت را به سایز و قواره خودش در بیاورد. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ ۲۰ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۴۲
رژیم ولایت فقیه
خمینی بنیانگذار رژیم ولایت فقیه
خمینی در سال ۱۲۷۹ شمسی در خمین متولد شد. پدرش مصطفی پسر احمد هندی بود. مادرش هاجر دختر میرزا احمد از اهالی خمین بود. به گفته مرتضی پسندیده، برادر خمینی، پدر او در خمین شخص با نفودی بوده و خدمه و تفنگچی داشت. زمانیکه خمینی دوساله بود، پدرش به دست یکی از همراهانش به قتل رسید. خمینی دوران نوجوانی را در خمین گذراند و صرف و نحو و منطق را نزد برادر بزرگترش مرتضی پسندیده آموخت. از ۱۲۹۸ به ترتیب در حوزههای اصفهان و اراک و قم تحصیل کرد. در سال ۱۳۰۵ در حوزه قم سطوح عالیهی آموزشهای حوزوی را به پایان رساند و در سال ۱۳۱۵ در شمار آخوندهای مدعی اجتهاد بود. مهمترین استاد خمینی شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم بود که او نیز شاگرد شیخ فضلالله نوری بود.[۱]
خمینی در دوران رضا شاه
در دوران دیکتاتوری رضا شاه خمینی که دوران جوانی را میگذراند، مشغول درسهای حوزه بود. در دوران حکومت رضا شاه روحانیون بسیاری بودند که در برابر زورگوییهای او اعتراض کردند. در صدر روحانیون ضد دیکتاتوری رضا شاه سید حسن مدرس قرار داشت که تا لحظه شهادت تحت انواع فشارها بود و نهایتا در ۲۳ آذر ۱۳۱۶ به دستود رضاشاه به شهادت رسید. در تمام این وقایع خمینی در سکوت بود. خمینی در دیداد با هیأت دولت در شهریور ۱۳۶۱ گفته بود: «هر کس زمان رضاشاه را درک کرده باشد، میداند که آن زمان غیر از زمان محمدرضاشاه بود. رضاشاه قلدری بود که شاید مردم ما او را خیلی نمیشناختند و شاید تاریخ کمتر کسی را مثل او به یاد داشته باشد. مدرس در مقابل او با قدرت ایستاد...»
در دورهی دیکتاتوری رضاشاه تنها فعالیتی که ازخمینی مشاهده و ثبت شده است، برگزاری کلاس اخلاق در حوزهی قم بود، که مدتی این کلاسها در مدرسهی فیضیه دایر بود و سپس با تذکر مأموران رضاشاه به مدرسه «حاج ملا صادق» در حومهی قم منتقل شد.
درکتاب «نهضت امام خمینی» برای توجیه این بیعملی آمده است: «امام خمینی از آنجا که هماره از تدابیر کافی و درایت و بصیرت سرشار برخوردار میباشد، توانست با تاکتیک و نهانکاریها که از دستورات و تعالیم زندهی اسلام است و تقیه نام دارد، رژیم و کارشناسهای داخلی و خارجی را غافلگیر سازد...».[۲]
در سالهای بعد از شهریور ۲۰ و سقوط رضاخان که یک فضای نسبتا باز سیاسی ایجاد شده بود خمینی بالاخره سکوت خود را شکست و در کتاب کشفالاسرار به انتقاد از دیکتاتوری رضاخان که دیگر وجود نداشت پرداخت. در دوران نخست وزیری دکتر مصدق خمینی در کنار کاشانی و از نزدیکان او بود. و در جهت مخالفت را دولت ملی دکتر مصدق میکوشید. خمینی بعد از رسیدن به قدرت بارها کینه خود نسبت به مصدق را اعلام کرد. اولین بار بعد از مراسم سالگرد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ که آیتالله طالقانی در آن مراسم سخنرانی کرد؛ این مراسم را میتینگ راه انداختن «برای هر استخوانی» توصیف کرد. خمینی در سخنرانی خود در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰نیز گفت که مصدق مسلمان نبود[۳] او همچنین با بیان اینکه مصدق از اسلام سیلی خورد (اشاره به کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دکتر مصدق) ابراز خرسندی کرد.
در سال ۴۱ بعد از تصویب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی که حق رأی به زنان داده شده بود خمینی به آن اعتراض کرد. در ۱۶خرداد۴۲ و در پی یک سخنرانی تند علیه حکومت شاه خمینی بازداشت شد و به مدت دو ماه در زندان بود. در ۴ آبان ۱۳۴۳ در پی سخنرانی خمینی در اعتراض به قانون کاپیتولاسیون، او بلافاصله دستگیر و به ترکیه تبعید شد. پس از یکسال که در ترکیه بود او به نجف رفت و تا مهر ۱۳۵۷ در نجف بود. او در سالهای تبعید اساسا سکوت اختیار کرد. در سال ۱۳۴۹ بعد از واقعه سیاهکل که تعدادی از رزمندگان فدایی به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند خمینی در واکنش به این واقعه در نامهای به اتحادیهی دانشجویان مسلمان خارج کشور نوشت: «از حادثه آفرینی استعمار در کشورهای اسلامی نظیرحادثهی سیاهکل و حوادث ترکیه فریب نخورید و اغفال نشوید.»[۴]
درسالهای ۴۴ تا ۵۰ خمینی به تدریس در حوزه نجف مشغول بود و مباحث حکومت اسلامی او که طرح او برای حکومت آینده است در این سالها در جمع شاگردان محدود او تدریس شده است. در سالهای بعد از ۱۳۵۰ با ظهور سازمانهای انقلابی نظیر مجاهدین و فدائیان در مبارزه علیه حکومت پهلوی، و محبوبیت آنان نزد توده مردم، خمینی نیز از این فرصت استفاده کرد و در فاصله سالهای ۵۰ تا ۵۷، یازده پیام خطاب به دانشجویان و جوانان صادر کرد. او در مقابل محبوبیت روز افزون مجاهدین در جامعه که باعث شده بود بسیاری از شاگردان و نزدیکان او هوادار مجاهدین شوند، تحت فشار بود. او هیچ گاه مجاهدین را تایید نکرد اما تحت فشار افکار عمومی جامعه برای واگذاری یک سوم از سهم امام به خانواده زندانیان سیاسی و نشر کتب اسلامی سیاسی فتوا صادر کرد.
در سال ۱۳۵۵ که کارتر با سیاست حقوق بشر در آمریکا روی کار آمد و در پی این سیاست رژیم شاه را مجبور کرد که شکنجه در زندانها را کنار بگذارد خمینی که این فضا را خوب درک کرده بود، دوباره سکوت سالیان خود را شکست و از فرصت بهدست آمده استفاده کرد. در آبان ۱۳۵۶ شاه از آمریکا بازگشت و بر سیاست جدید و استمرار فضای باز سیاسی تاکید کرد. خمینی دو ماه بعد در سخنرانی به مناسبت مرگ پسرش مصطفی آخوندها را به استفاده از فرصت بهدست آمده فراخواند و گفت:
«امروز یک فرجه پیدا شده، من عرض میکنم به شما یک فرجه پیدا شده، اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمیشد در ایران. اگر الان غنیمت بشمارند این را این فرصت است. این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند الان نویسندههای احزاب دارند مینویسند، امضا میکنند، اشکال میکنند،... شما هم بنویسید... امروز روزی است که باید گفت و پیش میبرید. و من خوف آن دارم که خدای نخواسته این فرجه از دست برود... خوب ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند... امضا کردند و کسی هم کارشان نداشت.»[۵]
در طول مدت شروع اعتراضات علیه شاه از آبان ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب ضد سلطنتی خمینی همیشه پشت مردم و تحولات حرکت میکرد و در وقایع مهم از قبیل تظاهرات خونین ۱۷ دیماه ۵۶ در قم و همچنین تظاهرات مردم تبریز در ۲۹ بهمن همان سال و بعد از واقعه خونین ۱۷ شهریور ۵۷، با ارزیابی سیر تحولات با چند روز تأخیر موضع گیری میکرد.
خمینی بعد از اطمینان یافتن از مواضع آمریکا در قبال حکومت شاه و تضعیف پایههای سلطنت شاه، به طور بیسابقهای به سخنرانیها و موضعگیریهای سیاسی خود افزود و برای به چنگ آوردن رهبری جنبش مردم و انقلاب ضد سلطنتی خیز برداشت. او برای رسیدن به این منظور عقاید واقعی خود را پنهان میکرد و حتی خلاف آن اظهار نظر میکرد. به عنوان نمونه در حالیکه در سال ۴۱ با حق رأی زنان مخالفت کرده بود در اردیبهشت ۱۳۵۷ در مصاحبهای با روزنامه فرانسوی لوموند در نجف گفت: «در خصوص زنان، اسلام هیچگاه مخالف آزادی آنها نبوده است... زن مساوی مرد است، زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند...»[۶] در همین مصاحبه او هر گونه قصد و تمایل خود برای قرار گرفتن در رأس قدرت را انکار کرد.
خمینی در ۱۳ مهر ۱۳۵۷ از طریق کویت به پاریس رفت. رفتن خمینی به پاریس او را در مرکز توجهات جهانی قرار داد. در روزهای پایانی رژیم پهلوی خمینی و نمایندگانش در پاریس و تهران به طور دائم با نمایندگان ایالات متحده برای انتقال آرام قدرت و جلوگیری از انقلاب قهر آمیز مذاکره میکردند. در ۱۲ بهمن ۵۷ خمینی از پاریس به تهران آمد. در ۱۶ بهمن تشکیل دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان که حکم آن به امضای خمینی رسیده بود اعلام شد. خمینی دولت بازرگان را دولت امام زمان نامید، اما یک سال بعد خمینی بوسیله نیروهای موسوم به «خط امام» سفارت آمریکا را اشغال کرد و دیپلماتهای آنرا به گروگان گرفت و دولت بازرگان مجبور به استعفا شد. در ۲۲ بهمن با اعلام بی طرفی ارتش شاه، انقلاب ضد سلطنتی پیروز شد و خمینی زمام حکومت در ایران را به دست گرفت.[۷] خمینی توسط عوامل خود قانون اساسی ولایت فقیه را به تصویب رساند. او تا سال ۱۳۶۸ به عنوان ولی فقیه در رأس حکومت در ایران قرار داشت. خمینی در ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ بعد از دوره بیماری در بیمارستانی در تهران، مرد.
نظریه ولایت فقیه
خمینی نظریه خود برای حکومت را در کتابی به نام «حکومت اسلامی» یا «ولایت فقیه» که مجموعهای از درسهای او در نجف است، و در سال ۱۳۴۸ منتشر شد، ارائه کرده است.[۸]خمینی نظریه ولایت فقیه را در دوران حاکمیت خود قدم به قدم شکل داد. او این نظریه را بر پایه آیهای از قرآن بنا کرده که میگوید: «اطیعوا الله و اطیوا الرسول و اولی الامر منکم»[۹] یعنی اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و از صاحبان امر خودتان. اولیالامر در مفهوم، جمع ولی امر است، یعنی کسی که امر و قدرت در دست اوست. خمینی این کلمه را معادل آخوند میداند. او در نامهای به خامنهای مینویسد: «همان قدرتی که خدا برای پیغمبر قاٰئل شده، برای ولی امر و ولی فقیه هم قائل شده است. در تاریخ شیعه این نظرگاه را با این وسعت و دامنه برای اولین بار خمینی پرورانده است.
خمینی در کتاب حکومت اسلامی میگوید اگر فرد لایقی که دارای خصلتهای مرجع تقلید است به پا خاست و حکومت تشکیل داد، همان ولایتی را دارد که رسول اکرم در اداره امور جامعه داشت، لذا بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.
کتاب حکومت اسلامی زمانی منتشر شد که فرضیه حکومت در ذهن خمینی مطرح میگردد و برای زمانی است که حکومت به دست خمینی برسد. در واقع این نظریه قبل از اینکه یک نظریه و دکترین اسلامی باشد یک زمینه سازی برای دوران حکومت خمینی است و میخواهد حکومت را به سایز و قواره خودش در بیاورد.
منابع
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر ـ ص۲۴ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ کتاب خمینی دجال ضد بشر- ص۳۵ و ۳۶ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ صحیفه نور - جلد ۱۵
- ↑ پابه پای آفتاب -جلد۳ ص۱۶۳- مصاحبه با حمید روحانی
- ↑ صحیفه نور- جلد۱ - ص ۲۶۶
- ↑ صحیفه نور - جلد ۲ - ص۴۴
- ↑ خمینی دجال ضد بشر - ص ۳۹ تا ۲۳۴ - انتشارات سازما مجاهدین خلق ایران
- ↑ کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشاران سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ آیه ۵۹ سوره نساء