۲٬۳۸۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی) |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
'''غلامحسین ساعدی''' با نام مستعار گوهرمراد (زاده ۲۴ دی ماه ۱۳۱۴ - درگذشته در ۲ آذر ۱۳۶۴) [[رمان]]<nowiki/>نویس، نمایشنامهنویس نامدار ایرانی بود که زبانی متفاوت از دیگران را برای نوشتههای خود برگزیده بود. او پزشک اعصاب و روان بود اما در زمینه نویسندگی بسیار پرکار بوده و تا پایان عمر پنجاه سالهاش آثار زیادی از خود به جا گذاشت.<ref>[http://www.dw.com/fa-ir/مرگ-در-آوارگی-۲۵-سال-از-مرگ-ساعدی-میگذرد/a-6257513 دویچه وله-مرگ در آوارگی ، ۲۵ سال از مرگ ساعدی میگذرد]</ref><ref>[http://www.parceh.com/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AF%DB%8 نگاه اجمالی به زندگینامه غلامحسین ساعدی-سایت پرسه]</ref> | '''غلامحسین ساعدی''' با نام مستعار گوهرمراد (زاده ۲۴ دی ماه ۱۳۱۴ - درگذشته در ۲ آذر ۱۳۶۴) [[رمان]]<nowiki/>نویس، نمایشنامهنویس نامدار ایرانی بود که زبانی متفاوت از دیگران را برای نوشتههای خود برگزیده بود. او پزشک اعصاب و روان بود اما در زمینه نویسندگی بسیار پرکار بوده و تا پایان عمر پنجاه سالهاش آثار زیادی از خود به جا گذاشت.<ref>[http://www.dw.com/fa-ir/مرگ-در-آوارگی-۲۵-سال-از-مرگ-ساعدی-میگذرد/a-6257513 دویچه وله-مرگ در آوارگی ، ۲۵ سال از مرگ ساعدی میگذرد]</ref><ref>[http://www.parceh.com/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AF%DB%8 نگاه اجمالی به زندگینامه غلامحسین ساعدی-سایت پرسه]</ref> | ||
غلامحسین ساعدی فعالیت ادبی خود را با روزنامهنگاری آغاز کرد و سپس پا به عرصههای دیگر گذاشت. او با [[نهضت ملی شدن صنعت نفت]] فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. این فعالیتها منجر به دستگیری چند ماههی او بعد از [[کودتای ۲۸ مرداد]] شد. او یکبار دیگر در سال ۱۳۵۳ دستگیر و به مدت یک سال در زندانهای [[ساواک]] زندانی و شکنجه شد.<ref>[http://msmorvarid.persianblog.ir/post/159 مروری بر زندگی غلامحسینساعدی]</ref> ساعدی تا پایان عمر داستانها و نمایشنامههای زیادی نوشت که از جمله میتوان به آثاری چون [[نمایشنامه گاو|گاو]]، [[عزاداران بیل]]، [[چوب به دستهای ورزیل]] و [[اتللو در سرزمین عجایب]] اشاره کرد.<ref>[http://www.parceh.com/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AF%DB%8 نگاه اجمالی به زندگینامه غلامحسین ساعدی]</ref> | غلامحسین ساعدی فعالیت ادبی خود را با روزنامهنگاری آغاز کرد و سپس پا به عرصههای دیگر گذاشت. او با [[نهضت ملی شدن صنعت نفت]] فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. این فعالیتها منجر به دستگیری چند ماههی او بعد از [[کودتای ۲۸ مرداد]] شد. او یکبار دیگر در سال ۱۳۵۳ دستگیر و به مدت یک سال در زندانهای [[ساواک]] زندانی و شکنجه شد.<ref>[http://msmorvarid.persianblog.ir/post/159 مروری بر زندگی غلامحسینساعدی]</ref> ساعدی تا پایان عمر داستانها و نمایشنامههای زیادی نوشت که از جمله میتوان به آثاری چون [[نمایشنامه گاو|گاو]]، [[عزاداران بیل]]، [[چوب به دستهای ورزیل]] و [[اتللو در سرزمین عجایب]] اشاره کرد.<ref>[http://www.parceh.com/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AF%DB%8 نگاه اجمالی به زندگینامه غلامحسین ساعدی]</ref> | ||
خط ۷۱: | خط ۶۹: | ||
== غلامحسین ساعدی پس انقلاب ضد سلطنتی == | == غلامحسین ساعدی پس انقلاب ضد سلطنتی == | ||
غلامحسین ساعدی پس از انقلاب ضدسلطنتی به مخالفت با جو اختناق که در حال شکلگیری در ایران بود میپردازد. او در نیمه فرودین ۱۳۵۸ در مقالهای با عنوان «بعد از انقلاب، ارعاب؟» مینویسد: | غلامحسین ساعدی پس از انقلاب ضدسلطنتی به مخالفت با جو اختناق که در حال شکلگیری در ایران بود میپردازد. او در نیمه فرودین ۱۳۵۸ در مقالهای با عنوان «بعد از انقلاب، ارعاب؟» مینویسد: | ||
<blockquote>«آنچه را که خلقهای ستم کشیده ایران تصور نمیکردند به این زودی دچارش خواهند شد، فضای ترس و ارعاب و تهدیدی است که سالهایِ سال، به هزاران شکل و رنگ، زیر تسلطِ ایادی و جلادان شاه، آزموده بودند… دستگاهِ قدرتِ امروزی نیز از همان وسایل و لوازمی که دستگاه استبدادی بدان متوسّل میشد، یاری میگیرد… آنهایی که جان برکف، با شجاعتِ کامل، درمقابلِ هیچ نوع تهدیدی مرعوب نمیشدند و تیرهترین سیاهچالها را به سرخم کردن و پوزه بر خاک مالیدن درمقابلِ قدرت ترجیح میدادند و هر خطری را به جان میخریدند… دیگر در مقابلِ هیچ اِرعابی جاخالی نخواهندکرد و این داستانی است نه تازه… دستگاهی که به ارعاب متوسّل شود، خود مرعوب تر از همه است؛ یادتان نرود».<ref>[https://www.hambastegimeli.com/صفحات- | <blockquote>«آنچه را که خلقهای ستم کشیده ایران تصور نمیکردند به این زودی دچارش خواهند شد، فضای ترس و ارعاب و تهدیدی است که سالهایِ سال، به هزاران شکل و رنگ، زیر تسلطِ ایادی و جلادان شاه، آزموده بودند… دستگاهِ قدرتِ امروزی نیز از همان وسایل و لوازمی که دستگاه استبدادی بدان متوسّل میشد، یاری میگیرد… آنهایی که جان برکف، با شجاعتِ کامل، درمقابلِ هیچ نوع تهدیدی مرعوب نمیشدند و تیرهترین سیاهچالها را به سرخم کردن و پوزه بر خاک مالیدن درمقابلِ قدرت ترجیح میدادند و هر خطری را به جان میخریدند… دیگر در مقابلِ هیچ اِرعابی جاخالی نخواهندکرد و این داستانی است نه تازه… دستگاهی که به ارعاب متوسّل شود، خود مرعوب تر از همه است؛ یادتان نرود».<ref>[https://www.hambastegimeli.com/صفحات-ویژه/طبله-عطار/72095-از-بهار-آزادی-تا-آخرین به نقل از سایت هم بستگی ملی-بعداز انقلاب، ارعاب؟]</ref></blockquote>او پس از تصویب قانون مطبوعات در جمهوری اسلامی در روز ۱۵ مرداد ۱۳۵۸ در اعتراض به آن، در مقالهای با عنوان «شاه هم نتوانست» مینویسد:<blockquote>قدرتِ حاکمِ فعلی، با به بندکشیدنِ مطبوعاتِ بیطرف و مترقّی، ماهیّتِ اصلیِ خود را، با وقاحتِ کامل، نشان داد؛ نشان داد دولتی که خود را دولتِ انقلاب مینامد، چه فاشیست و ضدّانسانی است و چگونه برای تسلّطِ اختناق، دسیسهها میچیند…» </blockquote>[[پرونده:غلامحسین ساعدی و احمد شاملو.jpg|بندانگشتی| | ||
غلامحسین ساعدی و احمد شاملو | غلامحسین ساعدی و احمد شاملو | ||
]]غلامحسین ساعدی سه سال پس از انقلاب در اثر فشارهای وارده از طرف جمهوری اسلامی ناچار به خروج از ایران شد. ساعدی در این رابطه مینویسد:<blockquote>«من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همهٔ احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران بیشتر از داستاننویسی و نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهٔ معتبر و عمدهٔ کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من، رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز مأموران رژیم در به در دنبال من بودند…»<ref>غلامحسین ساعدی، واهمهٔ بینشان-[https://tavaana.org/fa/Gholamhossein_Saedi سایت توانا]</ref></blockquote>غلامحسین ساعدی از طریق پاکستان و از راه کوه و دره از مرز خارج شده و از طریق سازمان ملل و چند حقوقدان فرانسوی به پاریس میرود. او در پاریس رنج غربت را به تمام معنا در خود احساس میکند. اودر این رابطه میگوید:<blockquote>«الان نزدیک به دو سال است که در اینجا آوارهام و هر چند روز را در خانه یکی از دوستانم به سر میبرم. احساس میکنم که از ریشه کنده شدهام. هیچ چیز را واقعی نمیبینم. تمام ساختمانهای پاریس را عین دکور تئاتر میبینم. خیال میکنم که داخل کارت پستال زندگی میکنم. از دو چیز میترسم: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی میکنم تمام شب را بیدار بمانم و نزدیک صبح بخوابم و در فاصلهٔ چند ساعت خواب، مدام کابوسهای رنگی میبینم. مدام به فکر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام کوچه پس کوچههای شهرهای ایران را با صدای بلند تکرار میکنم که فراموش نکرده باشم. حس مالکیت را به طور کامل از دست دادهام. نه جلوی مغازهای میایستم، نه خرید میکنم؛ پشت و رو شدهام. در عرض این مدت یک بار خواب پاریس را ندیدهام. تمام وقت خواب وطنم را م بینم. چند بار تصمیم گرفته بودم از هر راهی شده برگردم به داخل کشور. حتی اگر به قیمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شدهاند. همه چیز را نفی میکنم. از روی لج حاضر نیستم زبان فرانسه یاد بگیرم و این حالت را یک مکانیسم دفاعی میدانم. حالت آدمی که بیقرار است و هرلحظه ممکن است به خانهاش برگردد. بودن در خارج بدترین شکنجههاست. هیچ چیزش متعلق به من نیست و من هم متعلق به آنها نیستم؛ و این چنین زندگیکردن برای من بدتر از سالهایی بود که در سلول انفرادی زندان به سر میبردم…»<ref>غلامحسین ساعدی، واهمهٔ بینشان-[https://tavaana.org/fa/Gholamhossein_Saedi سایت توانا]</ref></blockquote> | ]]غلامحسین ساعدی سه سال پس از انقلاب در اثر فشارهای وارده از طرف جمهوری اسلامی ناچار به خروج از ایران شد. ساعدی در این رابطه مینویسد:<blockquote>«من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همهٔ احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران بیشتر از داستاننویسی و نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهٔ معتبر و عمدهٔ کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من، رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز مأموران رژیم در به در دنبال من بودند…»<ref>غلامحسین ساعدی، واهمهٔ بینشان-[https://tavaana.org/fa/Gholamhossein_Saedi سایت توانا]</ref></blockquote>غلامحسین ساعدی از طریق پاکستان و از راه کوه و دره از مرز خارج شده و از طریق سازمان ملل و چند حقوقدان فرانسوی به پاریس میرود. او در پاریس رنج غربت را به تمام معنا در خود احساس میکند. اودر این رابطه میگوید:<blockquote>«الان نزدیک به دو سال است که در اینجا آوارهام و هر چند روز را در خانه یکی از دوستانم به سر میبرم. احساس میکنم که از ریشه کنده شدهام. هیچ چیز را واقعی نمیبینم. تمام ساختمانهای پاریس را عین دکور تئاتر میبینم. خیال میکنم که داخل کارت پستال زندگی میکنم. از دو چیز میترسم: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی میکنم تمام شب را بیدار بمانم و نزدیک صبح بخوابم و در فاصلهٔ چند ساعت خواب، مدام کابوسهای رنگی میبینم. مدام به فکر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام کوچه پس کوچههای شهرهای ایران را با صدای بلند تکرار میکنم که فراموش نکرده باشم. حس مالکیت را به طور کامل از دست دادهام. نه جلوی مغازهای میایستم، نه خرید میکنم؛ پشت و رو شدهام. در عرض این مدت یک بار خواب پاریس را ندیدهام. تمام وقت خواب وطنم را م بینم. چند بار تصمیم گرفته بودم از هر راهی شده برگردم به داخل کشور. حتی اگر به قیمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شدهاند. همه چیز را نفی میکنم. از روی لج حاضر نیستم زبان فرانسه یاد بگیرم و این حالت را یک مکانیسم دفاعی میدانم. حالت آدمی که بیقرار است و هرلحظه ممکن است به خانهاش برگردد. بودن در خارج بدترین شکنجههاست. هیچ چیزش متعلق به من نیست و من هم متعلق به آنها نیستم؛ و این چنین زندگیکردن برای من بدتر از سالهایی بود که در سلول انفرادی زندان به سر میبردم…»<ref>غلامحسین ساعدی، واهمهٔ بینشان-[https://tavaana.org/fa/Gholamhossein_Saedi سایت توانا]</ref></blockquote> | ||
خط ۷۸: | خط ۷۶: | ||
غلامحسین ساعدی پس از ورود به پاریس نشریه الفبا را منتشر کرد وی در اولین شماره از الفبا هدف خود را از انتشار آن چنین بیان کرد: | غلامحسین ساعدی پس از ورود به پاریس نشریه الفبا را منتشر کرد وی در اولین شماره از الفبا هدف خود را از انتشار آن چنین بیان کرد: | ||
[[پرونده:نشریه الفبا نشر غلامحسین ساعدی.jpg|جایگزین=نشریه الفبا غلامحسین ساعدی|بندانگشتی|نشریه الفبا غلامحسین ساعدی]] | [[پرونده:نشریه الفبا نشر غلامحسین ساعدی.jpg|جایگزین=نشریه الفبا غلامحسین ساعدی|بندانگشتی|نشریه الفبا غلامحسین ساعدی]] | ||
«رژیم جمهوری اسلامی… هرکسی را که طرفدار زندگی بود و زندگی را میستود، دهانش را با گلوله میبست و این راه و روش، هم چنان، ادامه دارد. در ایرانِ امروز، تنها کسی حق زندگی دارد که طرفدار و مدّاحِ مرگ باشد. رژیم جمهوری اسلامی، عملاً، زندگی را تعطیل کردهاست. حال، برایِ رودررویی با این ابوالهولی که تیماجِ آغشته به خونش را بر سراسر وطن ما گسترده و به جایِ پرسش، فقط حکم صادر میکند، چه باید کرد؟... الفبا، به همین نیّت، منتشر میشود»<ref>[https://www.hambastegimeli.com/صفحات- | «رژیم جمهوری اسلامی… هرکسی را که طرفدار زندگی بود و زندگی را میستود، دهانش را با گلوله میبست و این راه و روش، هم چنان، ادامه دارد. در ایرانِ امروز، تنها کسی حق زندگی دارد که طرفدار و مدّاحِ مرگ باشد. رژیم جمهوری اسلامی، عملاً، زندگی را تعطیل کردهاست. حال، برایِ رودررویی با این ابوالهولی که تیماجِ آغشته به خونش را بر سراسر وطن ما گسترده و به جایِ پرسش، فقط حکم صادر میکند، چه باید کرد؟... الفبا، به همین نیّت، منتشر میشود»<ref>[https://www.hambastegimeli.com/صفحات-ویژه/طبله-عطار/72095-از-بهار-آزادی-تا-آخرین سایت همبستگی ملی-به نقل از نشریه الفبا به قلم غلامحسین ساعدی]</ref> | ||
غلامحسین ساعدی در سومین شماره از الفبا چنین مینویسد:<blockquote>«وقتی در هر شهر و دهکوره وطن ما، حوزه فیضیّه میسازند که حاکم شرع تربیت کنند؛ آداب کشتن و کشتار و رسومِ سنگسار یاد دهند؛ دانشگاهها را میبندند، ذهنها را کور میکنند، هنر را به صُلّابه میکشند، علم را میکُشند، آیا آوارگانِ امروزی باید دست روی دست بگذارند و ساکت بنشینند؟ مسئولیّتِ همه ما بیشتر از آن است که فکر میکنیم… ما نباید ساکت و خاموش در گوشه یی بنشینیم و خفه بشویم»<ref>الفبا-غلامحسین ساعدی-تابستان62-نقل از [https://www.hambastegimeli.com/صفحات- | غلامحسین ساعدی در سومین شماره از الفبا چنین مینویسد:<blockquote>«وقتی در هر شهر و دهکوره وطن ما، حوزه فیضیّه میسازند که حاکم شرع تربیت کنند؛ آداب کشتن و کشتار و رسومِ سنگسار یاد دهند؛ دانشگاهها را میبندند، ذهنها را کور میکنند، هنر را به صُلّابه میکشند، علم را میکُشند، آیا آوارگانِ امروزی باید دست روی دست بگذارند و ساکت بنشینند؟ مسئولیّتِ همه ما بیشتر از آن است که فکر میکنیم… ما نباید ساکت و خاموش در گوشه یی بنشینیم و خفه بشویم»<ref>الفبا-غلامحسین ساعدی-تابستان62-نقل از [https://www.hambastegimeli.com/صفحات-ویژه/طبله-عطار/72095-از-بهار-آزادی-تا-آخرین سایت همبستگی]</ref></blockquote>ساعدی در مقالات خود به شدت جمهوری اسلامی را مورد حمله قرار میدهد. او همچین به [[روحالله خمینی]] حمله میکند و در اعتراض به کشتار زندانیان و روشنفکران در مقالهای تحت عنوان «نوروز امسال اسفناکتر است» در مورد او چنین مینویسد:<blockquote>«شرف کفتار بر رژیم خمینی در این است که او به مرده خواری قناعت میکند، ولی این یک، نه تنها به تَناول زندهها و مردهها مشغول است که نفس زندگی را میخواهد نابودکند، شرف و حیثیت و فرهنگ انسانی را میخواهد به خاک بسپارد»<ref>شورا، ش ۶ و ۷, ص ۳۳, مقاله «نوروز امسال اسفناک تر است</ref> </blockquote>او همچنین در مورد رسالت روشنفکر میگوید: | ||
«روشنفکر آرام نمیگیرد، متحجّر نمیشود… مدام درحال گشودن گرههای تازهای است… روشنفکر ایرانی هرچه داشته در طبق اخلاص گذاشته، تن به چیزی نسپرده… اگر گوشهای عزلت نگزیده و پا به میدان مبارزه گذاشته هیچ وقت پس نکشیدهاست. شکرالله پاکنژاد نمونه برجستهای است و دیدید که چگونه پای دیوار اعدام سوراخ سوراخش کردند؟»<ref>«ایرانشهر»، دوره پنجم، ش ۸, مصاحبه با دکتر ساعدی</ref> | «روشنفکر آرام نمیگیرد، متحجّر نمیشود… مدام درحال گشودن گرههای تازهای است… روشنفکر ایرانی هرچه داشته در طبق اخلاص گذاشته، تن به چیزی نسپرده… اگر گوشهای عزلت نگزیده و پا به میدان مبارزه گذاشته هیچ وقت پس نکشیدهاست. شکرالله پاکنژاد نمونه برجستهای است و دیدید که چگونه پای دیوار اعدام سوراخ سوراخش کردند؟»<ref>«ایرانشهر»، دوره پنجم، ش ۸, مصاحبه با دکتر ساعدی</ref> | ||
غلامحسین ساعدی در پاریس درکنار مخالفین جمهوری اسلامی بخصوص اعضای [[شورای ملی مقاومت ایران]] و [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] قرار میگیرد و از آنها حمایت میکند. وی برخی از کتابهای خود را به [[مسعود رجوی]] تقدیم میکند و در مورد وی میگوید:<blockquote>«من مخلص کسی هستم که با خمینی میجنگد. هر چه به من فشار وارد میآورند دقیقاً از همین موضع است و من از این موضع کوتاه نمیآیم».<ref>[https://www.mojahedin.org/events/6413/درگذشت-غلام-حسین-ساعدی سایت سازمان مجاهدین خلق ایران -به مناسبت درگذشت غلامحسین ساعدی]</ref> </blockquote>یکی از مقالات بسیار مشهور او در غربت، مقالهای است تحت عنوان «پناهنده سیاسی کیست؟». او در این مقاله در توصیف مسئولیت و شرایط یک پناهنده چنین میگوید:<blockquote>«پناهنده سیاسی کسی است که چهره به چهره، رودررو، دربرابرِ حکومتِ مسلّط ایستاده بود و اگر بیرون آمده از ترس جان نبودهاست؛ او با همان فکر مبارزه و با سلاح اندیشه خویش ترک خاک و دیار کردهاست. در این میان، هستند بسیاری از نویسندگان، شاعران، نقّاشان، مجسمه سازان که سلاح آنها همان کارشان است و در جَرگه رزمندگان دیگر قرار میگیرند. پناهنده سیاسی نیّتش این است که با جلّادانِ حاکم بر وطنش تا نفسِ آخر، بجنگد و حاضر نیست از پا بیفتد؛ به لقمه نانی بسنده میکند، ناله سر نمیدهد و شکوه نمیکند؛ مدام در تلاش است که دیوار جهنّم آخوندها را بشکند و به خانه برگردد. خانهٔ او، وطن اوست. برای تمیزکردن خانه، قدرت روحی کافی دارد و وقتی آشغالها جمع شدند، حاضر است سرتاسرِ وطن را با مژههای خود پاک کند؛ ازجان گذشتهاست و مطلقاً نمیترسد…»<ref>پناهنده سیاسی ”واقعی” کیست؟: غلام حسین ساعدی![https://eshtrak.wordpress.com/2013/06/26/پناهنده-سیاسی- | غلامحسین ساعدی در پاریس درکنار مخالفین جمهوری اسلامی بخصوص اعضای [[شورای ملی مقاومت ایران]] و [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] قرار میگیرد و از آنها حمایت میکند. وی برخی از کتابهای خود را به [[مسعود رجوی]] تقدیم میکند و در مورد وی میگوید:<blockquote>«من مخلص کسی هستم که با خمینی میجنگد. هر چه به من فشار وارد میآورند دقیقاً از همین موضع است و من از این موضع کوتاه نمیآیم».<ref>[https://www.mojahedin.org/events/6413/درگذشت-غلام-حسین-ساعدی سایت سازمان مجاهدین خلق ایران -به مناسبت درگذشت غلامحسین ساعدی]</ref> </blockquote>یکی از مقالات بسیار مشهور او در غربت، مقالهای است تحت عنوان «پناهنده سیاسی کیست؟». او در این مقاله در توصیف مسئولیت و شرایط یک پناهنده چنین میگوید:<blockquote>«پناهنده سیاسی کسی است که چهره به چهره، رودررو، دربرابرِ حکومتِ مسلّط ایستاده بود و اگر بیرون آمده از ترس جان نبودهاست؛ او با همان فکر مبارزه و با سلاح اندیشه خویش ترک خاک و دیار کردهاست. در این میان، هستند بسیاری از نویسندگان، شاعران، نقّاشان، مجسمه سازان که سلاح آنها همان کارشان است و در جَرگه رزمندگان دیگر قرار میگیرند. پناهنده سیاسی نیّتش این است که با جلّادانِ حاکم بر وطنش تا نفسِ آخر، بجنگد و حاضر نیست از پا بیفتد؛ به لقمه نانی بسنده میکند، ناله سر نمیدهد و شکوه نمیکند؛ مدام در تلاش است که دیوار جهنّم آخوندها را بشکند و به خانه برگردد. خانهٔ او، وطن اوست. برای تمیزکردن خانه، قدرت روحی کافی دارد و وقتی آشغالها جمع شدند، حاضر است سرتاسرِ وطن را با مژههای خود پاک کند؛ ازجان گذشتهاست و مطلقاً نمیترسد…»<ref>پناهنده سیاسی ”واقعی” کیست؟: غلام حسین ساعدی![https://eshtrak.wordpress.com/2013/06/26/پناهنده-سیاسی-واقعی-کیست؟-غلام-حسی/]</ref></blockquote>یکی از نمایشنامههای او در غربت نمایشنامهٔ [[اتللو در سرزمین عجایب]] نام دارد که در آن شرایط و محدودیتهای حاکم شده بر جامعه ایران را به نقد میکشد. این نمایشنامه در سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶در پاریس و لندن به صحنه آمده و با استقبال بسیاری روبرو شد.<ref>[https://www.tribunezamaneh.com/archives/7194 نمایشنامه «اتللو در سرزمین عجایب»]</ref> | ||
== مرگ == | == مرگ == |
ویرایش