۱٬۱۳۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== زندگی نامه == | == زندگی نامه == | ||
== فعلیت سیاسی == | == فعلیت سیاسی == | ||
مجاهد قهرمان علی صارمی اصلاً اهل لرستان بود و از میان فرزندان دلیر شهر بروجرد برخاسته بود. اما ساکن و بزرگشده جنوب شهر تهران بود؛ در محله خانی آباد همانجا که زادگاه جهان پهلوان تختی بود. علی از همان دوران نوجوانی دست به هر کاری میزد تا کمک خرج خانواده باشد. او که تحصیلات دانشگاهیاش را در تهران به پایان برده بود، مدتی به استخدام ارتش درآمد، اما به گفته یک همرزم نزدیکش، بهخاطر طینت پاک و گرایشات مترقی سیاسی از ارتش اخراج شد، او از جمله حاضر نشده بود به حزب رستاخیز شاه که بهخصوص دولتیان و ارتشیان را ناگزیر از اعلام وفاداری به آن میکردند. پاسخ مثبت دهد. علی صارمی سپس در نقش دبیری دلسوز و مردمی، به خدمت و آموزش فرزندان خلق محبوبش در مناطق فقیرنشین تهران پرداخت. وی سرانجام بهدلیل فعالیت سیاسی، مدتی را در زندانهای رژیم شاه گذراند. و آنگاه حضور فعالش در انقلاب ضدسلطنتی، رهبری راهپیمائیهای جوانان جنوب تهران، آشنایی با گروههای سیاسی و درک عمیق و آگاهانهاش از خواستها و آرزوهای مردم، او را مصمم به پافشاری بر آرمانهای انقلاب کرد. علی این بار در نظام قرونوسطایی خمینی بهخاطر هواداری از مجاهدین از تدریس در آموزش و پرورش محروم شد. | |||
قهرمان مجاهد که حتی یک دم از آرمان آزادی دست برنمیداشت، در جریان سرکوبهای دهه ۶۰ به زندان افتاد و به زیر شکنجه رفت. او مجموعاً ۵ بار در دهههای ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ زندانی شد و ۲۴سال از عمرش را در زندانهای شاه و شیخ گذراند. فشارها و شکنجههای زندان موجب سکته مغزی علی شد، ستون فقراتش آسیب دید و نیمی از بدنش از کار افتاد بهطوریکه وقتی او را برای محاکمه میبردند روی صندلی چرخدار بود. او همچنین از درد و نارسایی چشمهایش رنج میبرد. وقتی برای اولین بار در سال ۱۳۸۶ به علی حکم اعدام دادند، تازه دو روز بود از بیمارستان مرخص شده بود اما جلادان ناگزیرش کردند، با همان وضعیت و با دست و پای به زنجیر کشیده شده به بیدادگاه برود و به هنگام بهاصطلاح محاکمه هم اجازه ندادند وکیلش حاضر شود و او شجاعانه به دفاع از خود برآمد. صارمی قهرمان در پاسخ به قاضی که او را منافق خطاب میکرد، گفت من منافق نیستم من یک مجاهد و یک مسلمانم. | |||
آخرین دستگیری این قهرمان فراموشی ناپذیر، ۱۹شهریورماه ۱۳۸۶ بود و آخرین اتهامش حضور در خاوران برای گرامیداشت نوزدهمین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و آخرین حکمش: اعدام بود. حکمی که بارها به او ابلاغ شده بود. | |||
مجاهد قهرمان علی صارمی بهرغم شرایط سنی و رنج بردن از چندین بیماری، همه فشارها و شکنجههای رذیلانه دژخیمان را با رویکردی انقلابی پذیرا شد و آنقدر ایستاد که دژخیمان ولایت را به زانو درآورد و آنها را مات و خوار و ذلیل کرد و داغ تسلیم و کرنش را بر دلشان گذاشت. جرمش این بود که به اشرف سفر کرده بود. به راستی که اعدام شقاوتبار مجاهد قهرمان علی صارمی به گفته رئیسجمهور برگزیده مقاومت «واکنش ضدبشری و زبونانه ولیفقیه ارتجاع در پی ضربات سنگین و مداوم از مقاومت ایران و درهم شکسته شدن تمامی توطئههایش بر اثر پایداری اشرف میباشد». و چنین بود که آوازه قهرمانیهای این مجاهد اشرفی که با تمام رشادت پیامهای امید بخش و نیرومندش را از دل شکنجهگاههای رژیم قرونوسطایی برای همزنجیران و خلق محبوبش میفرستاد، افکار عمومی را بهشدت برانگیخت. تا آنجا که نویسنده عرب وائل حسن جعفر قلم برداشت تا به گفته خودش درباره آن مبارزی قلم بزند که «آخوندها را ترسانده ولی آنها او را نترساندهاند!» و چنین نوشت: | |||
«اگر نگاه سریعی به زندگی مردی که ۲۳سال از عمرش را در زندان گذرانده و نهایتاً محکوم به اعدام شده، بیندازیم، | |||
== دستگیری و زندان == | == دستگیری و زندان == | ||
== دادگاه == | == دادگاه == |
ویرایش