کاربر:Khosro/صفحه تمرین رهی معیری: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:


=== تصنیف ===
=== تصنیف ===
رهی معیری علاوه بر غزل‌های زیبا و دل‌نشین، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. از ترانه‌های معروف او می‌توان به: ''خزان عشق'' که همان تصنیف مشهور ''شد خزان گلشن آشنایی،'' که جواد بدیع زاده آن را در دستگاه همایون اجرا کرده است، و  ''نوای نی''، ''دارم شب و روز''، ''شب جدایی''، ''یار رمیده''، ''یاد ایام''، ''بهار''، ''کاروان''، و  ''مرغ حق''، اشاره کرد. ترانه‌های رهی معیری مشهور و زبانزد خاص و عام شد؛ و هنوز هم خاطره‌ی آن آهنگ‌ها و ترانه‌های شورانگیز در یادها باقی مانده است.<ref>[https://mandegar.tarikhema.org/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B1%D9%87%DB%8C-%D9%85%D8%B9%DB%8C%D8%B1%DB%8C زندگینامه رهی معیری - سایت تاریخ ما]</ref>  
رهی معیری علاوه بر غزل‌های زیبا و دل‌نشین، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. از ترانه‌های معروف او می‌توان به: ''خزان عشق'' که همان تصنیف مشهور ''شد خزان گلشن آشنایی،'' که [[جواد بدیع‌زاده|'''جواد بدیع زاده''']] آن را در دستگاه همایون اجرا کرده است، و  ''نوای نی''، ''دارم شب و روز''، ''شب جدایی''، ''یار رمیده''، ''یاد ایام''، ''بهار''، ''کاروان''، و  ''مرغ حق''، اشاره کرد. ترانه‌های رهی معیری مشهور و زبانزد خاص و عام شد؛ و هنوز هم خاطره‌ی آن آهنگ‌ها و ترانه‌های شورانگیز در یادها باقی مانده است.<ref>[https://mandegar.tarikhema.org/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B1%D9%87%DB%8C-%D9%85%D8%B9%DB%8C%D8%B1%DB%8C زندگینامه رهی معیری - سایت تاریخ ما]</ref>  


== گل‌چین ترانه‌های رهی معیری ==
== گل‌چین ترانه‌های رهی معیری ==
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
بنشین ای گل به کنارم بنشین
بنشین ای گل به کنارم بنشین


سوز دل میدانی، بنشین تا بنشانی، آتش دل را
سوز دل می‌دانی، بنشین تا بنشانی، آتش دل را


یک نفس مرو که جز غم، همنفس ندارم
یک نفس مرو که جز غم، هم‌نفس ندارم


یار کس مشو که من هم جز تو کس ندارم
یار کس مشو که من هم جز تو کس ندارم
خط ۱۳۰: خط ۱۳۰:
ماه من به دامنم بنشین کز غمت ستاره بارم
ماه من به دامنم بنشین کز غمت ستاره بارم


شکوه ها ز دوریت هر شب با مه و ستاره دارم
شکوه‌ها ز دوریت هر شب با مه و ستاره دارم


من چه باشم بسته بندت نیمه جانی صید کمندت آرزومندت
من چه باشم بسته بندت نیمه جانی صید کمندت آرزومندت


از غمت چون ابر بهارم ای به از گلهای بهاری روی دلبندت
از غمت چون ابر بهارم‌ای به از گل‌های بهاری روی دلبندت


ای شمع طرب، سوزم همه شب بنشین که شود طی شب تارم بنشین، به کنارم بنشین
ای شمع طرب، سوزم همه شب بنشین که شود طی شب تارم بنشین، به کنارم بنشین


مرو مرو که بی تابم من
مرو مرو که بی‌تابم من


درون آتش و آبم من
درون آتش و آبم من
خط ۱۵۲: خط ۱۵۲:
گه جان بازم
گه جان بازم


مه فتنه گرم چه روی ز برم؟ چون ز دلداری آمدی باری،
مه فتنه‌گرم چه روی ز برم؟ چون ز دلداری آمدی باری،


تا به پایت جان، بسپارم بنشین
تا به پایت جان، بسپارم بنشین
خط ۲۵۸: خط ۲۵۸:
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود


دور از یارم خون می بارم
دور از یارم خون می‌بارم


فتادم از پا به ناتوانی
فتادم از پا به ناتوانی
خط ۲۶۴: خط ۲۶۴:
اسیر عشقم چنان‌که دانی
اسیر عشقم چنان‌که دانی


رهائی از غم نمی توانم
رهائی از غم نمی‌توانم


تو چاره ای کن که میتوانی
تو چاره‌ای کن که می‌توانی


گر ز دل برآرم آهی
گر ز دل برآرم آهی
خط ۲۷۸: خط ۲۷۸:
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود


دور از یارم خون می بارم
دور از یارم خون می‌بارم


نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه حریفی تا با او غم دل گویم
خط ۲۹۶: خط ۲۹۶:
چو ن بوی گل به کجا رفتی؟
چو ن بوی گل به کجا رفتی؟


به کجائی غمگسار من
به کجایی غم‌گسار من


فغان زار من بشنو بازآ
فغان زار من بشنو بازآ
خط ۳۲۸: خط ۳۲۸:
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم


چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی
چون سرشک از شوق بودم خاک‌بوس درگهی


چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
خط ۳۴۲: خط ۳۴۲:
بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش
بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش


نغمه‌ها بودی مرا تا همزبانی داشتم
نغمه‌ها بودی مرا تا هم‌زبانی داشتم


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>
خط ۳۴۹: خط ۳۴۹:
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم


و گر پرسی چه می خواهی؟ ترا خواهم ترا خواهم
و گر پرسی چه می‌خواهی؟ ترا خواهم ترا خواهم


نمی خواهم که با سردی چو گل خندم ز بی دردی
نمی‌خواهم که با سردی چو گل خندم ز بی دردی


دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم
دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم


چه غم کان نوش لب در ساغرم خونا به میریزد
چه غم کان نوش لب در ساغرم خونا به می‌ریزد


من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم
من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم


ز شادیها گریزم در پناه نامرادیها
ز شادی‌ها گریزم در پناه نامرادی‌ها


به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا خواهم
به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا خواهم
خط ۳۶۷: خط ۳۶۷:
تو از عالم مرا خواهی من از عالم ترا خواهم
تو از عالم مرا خواهی من از عالم ترا خواهم


بسودای محالم ساغر می خنده خواهد زد
بسودای محالم ساغر میْ خنده خواهد زد


اگر پیمانه عیشی درین ماتم سرا خواهم
اگر پیمانه عیشی درین ماتم سرا خواهم


نیابد تا نشان از خک من آیینه رخساری
نیابد تا نشان از خاک من آیینه رخساری


رهی خاکستر خود را هم آغوش صبا خواهم
رهی خاکستر خود را هم آغوش صبا خواهم
خط ۳۸۲: خط ۳۸۲:
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم


خاریم و طربنک تر از باده بهاریم
خاریم و طربناک‌تر از باده بهاریم


خکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم
خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم


از نعره مستانه ما چرخ پر آواست
از نعره مستانه ما چرخ پر آواست
خط ۴۰۶: خط ۴۰۶:
روشندل و صاحب اثر و پک ضمیریم
روشندل و صاحب اثر و پک ضمیریم


از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
از شوق تو بی‌تاب تر از باد صباییم


بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم


آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست؟
آن کیست که مدهوش غزل‌های رهی نیست؟


جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم
خط ۴۱۹: خط ۴۱۹:
ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست


و آنچه در جام شفق بینی بجز خوناب نیست
و آن‌چه در جام شفق بینی به‌جز خوناب نیست


زندگی خوشتر بود در پرده وهم خیال
زندگی خوش‌تر بود در پرده وهم خیال


صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست
صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست


شب ز آه آتشین بکدم نیاسایم چو شمع
شب ز آه آتشین یک‌دم نیاسایم چو شمع


در میان آتش سوزنده جای خواب نیست
در میان آتش سوزنده جای خواب نیست
خط ۴۳۵: خط ۴۳۵:
خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است
خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است


کوه گردون سای را اندیشه ز سبلاب نیست
کوه گردون‌سای را اندیشه ز سبلاب نیست


ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته ایم
ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته‌ایم


ورنه این صحرا تهی از لاله سیراب نیست
ورنه این صحرا تهی از لاله سیراب نیست


آنچه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست
آن‌چه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست


ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست
ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست
خط ۴۵۷: خط ۴۵۷:
دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست
دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست


جای آسایش چه می جویی رهی در ملک عشق
جای آسایش چه می‌جویی رهی در ملک عشق


موج را آسودگی در بحر بی پایاب نیست
موج را آسودگی در بحر بی پایاب نیست
خط ۴۶۴: خط ۴۶۴:


=== غرق تمنای توأم ===
=== غرق تمنای توأم ===
در پیش بیدردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم
در پیش بی‌دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم


گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
گر شکوه‌ای دارم ز دل با یار صاحب‌دل کنم


در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل
در پرده سوزم هم‌چو گل در سینه جوشم هم‌چو مل


من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم


اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای
اول کنم اندیشه‌ای تا برگزینم پیشه‌ای


آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم
آخر به یک پیمانه میْ اندیشه را باطل کنم


آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را
آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را


تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم
تا خویشتن را لحظه‌ای از خویشتن غافل کنم


از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
خط ۴۸۶: خط ۴۸۶:
روشنگری افلکیم چون آفتاب از پکیم
روشنگری افلکیم چون آفتاب از پکیم


خکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم


غرق تمنای توأم موجی ز دریای تو ام
غرق تمنای توأم موجی ز دریای تو ام
خط ۵۰۵: خط ۵۰۵:
سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد
سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد


گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
گرچه هم‌چون برق از گرمی سراپا سوختم


سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع


لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
لاله‌ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم


همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
هم‌چو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب


سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم
سوختم در پیش مه‌رویان و بی‌جا سوختم


سوختم از آتش دل در میان موج اشک
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
خط ۵۱۹: خط ۵۱۹:
شوربهتی بین که در آغوش دریا سوختم
شوربهتی بین که در آغوش دریا سوختم


شمع و گل هم هر کدام شعله ای در آتشند
شمع و گل هم هر کدام شعله‌ای در آتشند


در میان پکبازان من نه تنها سوختم
در میان پک‌بازان من نه تنها سوختم


جان پک من رهی خورشید عالمتاب بود
جان پک من رهی خورشید عالم‌تاب بود


رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
خط ۵۵۶: خط ۵۵۶:
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
از آتش سودایت دارم من و دارد دل


داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
داغی که نمی‌بینی دردی که نمی‌دانی


دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
خط ۵۶۹: خط ۵۶۹:


=== سوزد مرا سازد مرا ===
=== سوزد مرا سازد مرا ===
ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
ساقی بده پیمانه‌ای ز آن میْ که بی‌خویشم کند


بر حسن شورانگیز تو عاشق‌تر از پیشم کند
بر حسن شورانگیز تو عاشق‌تر از پیشم کند


زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
زان میْ که در شب‌های غم بارد فروغ صبح‌دم


غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند


نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
نور سحرگاهی دهد فیضی که می‌خواهی دهد


با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند