کاربر:Abbas/صفحه تمرین3: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۱: خط ۴۱:
غلام‌رضا آخرین شهید خانواده بزرگان‌فرد است. او در تظاهرات و قیام ضدسلطنتی در تهران شرکت داشت. با شروع فعالیت مجاهدین پس از انقلاب ضدسلطنتی به انجمن میثاق در غرب تهران که محل فعالیت جوانان مسلمان هوادار  مجاهدین خلق ایران بود، پیوست. در حمله چماق‌داران وابسته به حکومت به انجمن میثاق در ۷ اردیبهشت۱۳۵۹ که ناصرمحمدی در اثر شلیک مهاجمان شهید شد، غلام‌رضا نیز مورد اصابت چوب و چماق و سنگ چماق‌داران قرار گرفت.  
غلام‌رضا آخرین شهید خانواده بزرگان‌فرد است. او در تظاهرات و قیام ضدسلطنتی در تهران شرکت داشت. با شروع فعالیت مجاهدین پس از انقلاب ضدسلطنتی به انجمن میثاق در غرب تهران که محل فعالیت جوانان مسلمان هوادار  مجاهدین خلق ایران بود، پیوست. در حمله چماق‌داران وابسته به حکومت به انجمن میثاق در ۷ اردیبهشت۱۳۵۹ که ناصرمحمدی در اثر شلیک مهاجمان شهید شد، غلام‌رضا نیز مورد اصابت چوب و چماق و سنگ چماق‌داران قرار گرفت.  


غلام‌رضا بزرگان‌ فرد در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۹، درحال فروش نشریه مجاهد، در خیابان جیحون در غرب تهران دستگیر شد. غلام‌رضا به مدت ۴ ماه پس از دستگیری، اسم خود را به بازجویان زندان نداده بود و خانواده‌اش هم از او خبری نداشتند. حکم زندان غلام‌رضا بزرگان فرد، ۶ ماه بود و آزادی او را مشروط به نوشتن این جمله کرده بودند، که پس از آزادی از زندان با سازمان مجاهدین خلق ایران هم‌کاری نخواهد کرد.   غلام‌رضا حاضر به قبول این تعهدنامه نشد. او طبق حکم دادگاه باید در اردیبهشت سال ۱۳۶۰، از زندان آزاد می‌شد، اما به خاطر سازش ناپذیری و ایستادگی بر سر مواضع خود، او را آزاد نکردند و بیشتر زمان محکومیتش را در سلول انفرادی به سر برد. غلام‌رضا بزرگان فرد، سرانجام در مرداد ۱۳۶۷، توسط رژیم جمهوری اسلامی به دار آویخته شد.<ref name=":1" />
غلام‌رضا بزرگان‌ فرد در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۹، درحال فروش نشریه مجاهد، در خیابان جیحون در غرب تهران دستگیر شد. غلام‌رضا به مدت ۴ ماه پس از دستگیری، اسم خود را به بازجویان زندان نداده بود و خانواده‌اش خبری از او نداشتند. حکم زندان غلام‌رضا بزرگان فرد، ۶ ماه بود و آزادی او را مشروط به نوشتن این جمله کرده بودند، که پس از آزادی از زندان با سازمان مجاهدین خلق ایران هم‌کاری نخواهد کرد. غلام‌رضا حاضر به قبول این تعهدنامه نشد. او طبق حکم دادگاه باید در اردیبهشت سال ۱۳۶۰، از زندان آزاد می‌شد، اما به خاطر سازش ناپذیری و ایستادگی بر سر مواضع خود، او را آزاد نکردند وی بدلیل راه اندازی تشکیلات مجاهدین در زندان محاکمه و به ۹۹ سال زندان محکوم شد. او را به بند ۲ زندان گوهردشت که مخصوص زندانیان مقاوم و بر سر موضع بود منتقل کردند. غلام‌رضا بیشتر زمان زندان را در سلول انفرادی به‌سر برد. در زندان دچار بیماری سل شد. لاجوردی در یکی از بازدید‌هایش از زندان گوهردشت به او گفته بود، شنیده‌ام در زندان تشکیلات راه انداخته‌ای و با خنده‌هات به زندانیان روحیه می‌دهی، حودم تو را با دستانم خفه می‌کنم. غلام‌رضا بزرگان فرد، سرانجام در مرداد ۱۳۶۷، توسط رژیم جمهوری اسلامی به دار آویخته شد.<ref name=":1" />


برادرش می‌گوید:
برادرش می‌گوید:<blockquote>«از عيد ۱۳۶۷ به بعد ملاقاتها را منتفي كرده بودند و ما هيچ خبری از غلامرضا نداشتيم. من يك روز تصميم گرفتم كه هر طور شده خبری از او بگيرم كه به زندان گوهردشت رفتم؛ و گفتم تا برادرم را به من نشان ندهيد من از اينجا نخواهم رفت. بعد از گذشت ساعتي، يك نفر با يك كيسه زباله سراغم آمد و گفت بيا اين وسايل غلامرضاست كه او را كشتيم. تنها وسایل او فقط يك ساعت مچي و يك پيراهن بود در کیسه بود.»</blockquote>غلام‌رضا بزرگان‌فرد پس از انقلاب ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق ایران که خبر آن به زندان‌های جمهوری اسلامی نیز رسیده بود در نامه‌ای به خواهرش که در قرارگاه اشرف در عراق بود درک خود از انقلاب اید‌ئولوژیک را بیان کرده‌ است. او به خواهرش نوشته:


«از عيد ۱۳۶۷ به بعد ملاقاتها را منتفي كرده بودند و ما هيچ خبری از غلامرضا نداشتيم. من يك روز تصميم گرفتم كه هر طور شده خبری از او بگيرم كه به زندان گوهردشت رفتم؛ و گفتم تا برادرم را به من نشان ندهيد من از اينجا نخواهم رفت. بعد از گذشت ساعتي، يك نفر با يك كيسه زباله سراغم آمد و گفت بيا اين وسايل غلامرضاست كه او را كشتيم. تنها وسایل او فقط يك ساعت مچي و يك پيراهن بود در کیسه بود. در این نامه بخوبی و چند جمله کوتاه او درك عميقش از انقلاب ايدئولوژيك و پیوندش با راهبران عقیدتیش را بیان کرده و در دل تاریخ به ثبت داد؛ او نوشته بود: «هر روز به تو و جايي كه درآن هستي فكر ميكنم و منتظر ميلاد خجسته مسعود هستم. و هر بار كه ترا بخاطرميآورم، عطر گل مريم به مشامم ميرسد و تنها با اين ياد نفس ميكشم».<ref name=":1" />   
«هر روز به تو و جايي كه درآن هستي فكر ميكنم و منتظر ميلاد خجسته مسعود هستم. و هر بار كه ترا بخاطرمي‌آ‌ورم، عطر گل مريم به مشامم مي‌رسد و تنها با اين ياد نفس مي‌كشم».<ref name=":1" />   


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />