کاربر:Javad/صفحه تمرین2: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
کمی بعد راهی مدرسهٔ تازه تاسیس «رخشان» شد، مدرسه‌ای که بعد‌ها به نام «گروه فرهنگی خوارزمی» مشهور شد. مدرسه‌ای که مسیر زندگی اشرف را برای همیشه تغییر داد. مدرسهٔ رخشان در اوایل دههٔ چهل توسط عده‌ای از معلمان و مدیران ناراضی که اغلب گرایش‌های چپ‌گرایانه داشتند و از سمپات‌های حزب توده بودند اداره می‌شد، یکی از مشهور‌ترین این چهره‌ها پرویز شهریاری بود که در دبیرستان رخشان ریاضی درس می‌داد.  و این آغازی می‌شود برای ورود حمید به مبارزه برای آزادی خلق. خانۀ حمید اشرف در میدان بیست و چهارم اسفند بود.  
کمی بعد راهی مدرسهٔ تازه تاسیس «رخشان» شد، مدرسه‌ای که بعد‌ها به نام «گروه فرهنگی خوارزمی» مشهور شد. مدرسه‌ای که مسیر زندگی اشرف را برای همیشه تغییر داد. مدرسهٔ رخشان در اوایل دههٔ چهل توسط عده‌ای از معلمان و مدیران ناراضی که اغلب گرایش‌های چپ‌گرایانه داشتند و از سمپات‌های حزب توده بودند اداره می‌شد، یکی از مشهور‌ترین این چهره‌ها پرویز شهریاری بود که در دبیرستان رخشان ریاضی درس می‌داد.  و این آغازی می‌شود برای ورود حمید به مبارزه برای آزادی خلق. خانۀ حمید اشرف در میدان بیست و چهارم اسفند بود.  


=== حمید اشرف و بیژن جزنی ===
سال ۱۳۴۵ حمید اشرف به رشتهٔ مکانیک دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران راه می‌یابد. کمی بعد جزنی دستگیر می‌شود و مسئول مستقیم او این بار در غیاب جزنی علی‌اکبر صفایی فراهانی می‌شود. اما سال ۴۵ با آزادی جزنی از زندان دوباره او جلسات مستقیمش را با حمید اشرف آغاز می‌کند. اشرف در نبود او آماده‌تر از پیش ظاهر می‌شود و می‌تواند جزنی را مرعوب خود کند. جزنی که هرگز در این نشست‌ها هویت واقعی‌اش را برای اشرف فاش نکرده بود، به یک‌باره می‌فهمد که حمید اشرف او را شناخته است و آن هم تنها از روی پوتین‌هایش. یکبار که از گروه کاوه خبر می‌رسد یک گروه کوهنوردی در مسیر کوه‌های بابل و آمل گرفتار شده‌اند اشرف به همراه عدهٔ دیگری راهی کوه می‌شود، او در آنجا با پوتین‌هایی روبرو می‌شود که پیشتر در پای مسئول مستقیمش دیده بود و اعضای کوه از این پوتین‌هایی که همراه‌شان بود به عنوان پوتین‌های بیژن جزنی یاد می‌کنند و به این ترتیب حمید اشرف متوجه می‌شود که مسئول مستقیمش تئوریسین اصلی این حلقه است. کمی بعد به تشخیص جزنی او راهی شاخهٔ نظامی زیرزمینی می‌شود. برای همین هم حمید اشرف در تحرکات دانشجویی حضور فعالی نداشت و سعی می‌کرد در دانشگاه بیش از هر چیزی خودش را یک علاقمند به ورزش نشان دهد، مسئول تیم شنای دانشکده بی‌سروصدا کار می‌کرد.
سال ۱۳۴۵ حمید اشرف به رشتهٔ مکانیک دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران راه می‌یابد. کمی بعد جزنی دستگیر می‌شود و مسئول مستقیم او این بار در غیاب جزنی علی‌اکبر صفایی فراهانی می‌شود. اما سال ۴۵ با آزادی جزنی از زندان دوباره او جلسات مستقیمش را با حمید اشرف آغاز می‌کند. اشرف در نبود او آماده‌تر از پیش ظاهر می‌شود و می‌تواند جزنی را مرعوب خود کند. جزنی که هرگز در این نشست‌ها هویت واقعی‌اش را برای اشرف فاش نکرده بود، به یک‌باره می‌فهمد که حمید اشرف او را شناخته است و آن هم تنها از روی پوتین‌هایش. یکبار که از گروه کاوه خبر می‌رسد یک گروه کوهنوردی در مسیر کوه‌های بابل و آمل گرفتار شده‌اند اشرف به همراه عدهٔ دیگری راهی کوه می‌شود، او در آنجا با پوتین‌هایی روبرو می‌شود که پیشتر در پای مسئول مستقیمش دیده بود و اعضای کوه از این پوتین‌هایی که همراه‌شان بود به عنوان پوتین‌های بیژن جزنی یاد می‌کنند و به این ترتیب حمید اشرف متوجه می‌شود که مسئول مستقیمش تئوریسین اصلی این حلقه است. کمی بعد به تشخیص جزنی او راهی شاخهٔ نظامی زیرزمینی می‌شود. برای همین هم حمید اشرف در تحرکات دانشجویی حضور فعالی نداشت و سعی می‌کرد در دانشگاه بیش از هر چیزی خودش را یک علاقمند به ورزش نشان دهد، مسئول تیم شنای دانشکده بی‌سروصدا کار می‌کرد.


زمستان سال ۴۶ بیژن جزنی و بسیاری از اعضای گروه جزنی، احمدزاده و حسن ضیا ظریفی بازداشت شدند، حمید اشرف از مهلکه گریخت. در ‌‌نهایت تنها ۵ نفر بیرون از زندان باقی ماندند که دو نفرشان هم برای آموزش‌های چریکی راهی فلسطین شده بودند. حمید اشرف و دو تن دیگر مسئولیت بازسازی گروه را به عهده گرفتند، تا زمستان ۴۸ اعضای گروه به ۳۲ نفر رسید.
زمستان سال ۴۶ بیژن جزنی و بسیاری از اعضای گروه جزنی، احمدزاده و حسن ضیا ظریفی بازداشت شدند، حمید اشرف از مهلکه گریخت. در ‌‌نهایت تنها ۵ نفر بیرون از زندان باقی ماندند که دو نفرشان هم برای آموزش‌های چریکی راهی فلسطین شده بودند. حمید اشرف و دو تن دیگر مسئولیت بازسازی گروه را به عهده گرفتند، تا زمستان ۴۸ اعضای گروه به ۳۲ نفر رسید.


حمید اشرف و عملیات سیاهکل
=== حمید اشرف و عملیات سیاهکل ===
 
با بازگشت دو نیروی آموزش دیده از فلسطین و عراق، حمید اشرف برای تهیهٔ ۱۶۰ هزار تومان بودجه عملیات سرقت از بانک ملی شعبهٔ آیزنهاور را با موفقیت انجام داد. پاییز ۴۹ دوباره با بازداشت یکی از اعضا ۸ نفر دستگیر شدند و گروه با عقبگردی دشوار مواجه شد. با این حال کمی بعد عملیات سیاهکل اجرا شد، هر چند گروه تلفات بسیاری داد و باز دست آخر ۸ نفر باقی ماندند که حلقهٔ رابطشان حمید اشرف شد.  
با بازگشت دو نیروی آموزش دیده از فلسطین و عراق، حمید اشرف برای تهیهٔ ۱۶۰ هزار تومان بودجه عملیات سرقت از بانک ملی شعبهٔ آیزنهاور را با موفقیت انجام داد. پاییز ۴۹ دوباره با بازداشت یکی از اعضا ۸ نفر دستگیر شدند و گروه با عقبگردی دشوار مواجه شد. با این حال کمی بعد عملیات سیاهکل اجرا شد، هر چند گروه تلفات بسیاری داد و باز دست آخر ۸ نفر باقی ماندند که حلقهٔ رابطشان حمید اشرف شد.  


حمید اشرف درباره دلیل عملیات سیاهکل نوشته است: در شرایطی که گروه‌های سیاسی به واسطۀ اعمال فشار نیروهای پلیسی از هرگونه حرکت سازنده بازداشته شده بودند و هرگونه فعالیت نیروهای اپوزیسیون با خشونت تمام متوقف می‌گردید و انبوه عظیم ترس و خفت بر توده‌ها و حتی روشنفکران سنگینی بازدارنده‌ای به وجود آورده بود، «گروه جنگل» فعالیت خود را آغاز کرد. ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هر نوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیج توده‌ها، به علت کنترل شدید پلیس مقدور نیست، لذا به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه به طور خالص و ساده ایجاد برخوردهای مسلحانه، ضربه زدن به دشمن به منظور درهم شکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی «مبارزه مسلحانه» به خلق میهن‌مان بود<ref>سایت تاریخ ایران  حمید اشرف چریکی که از مرگ [http://www.tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/2332/%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF.%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81.%D9%88.%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C.%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%87.%D9%88.%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87.%DA%86%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C.%DA%A9%D9%87.%D8 می‌گریخت]</ref>.
حمید اشرف درباره دلیل عملیات سیاهکل نوشته است: در شرایطی که گروه‌های سیاسی به واسطۀ اعمال فشار نیروهای پلیسی از هرگونه حرکت سازنده بازداشته شده بودند و هرگونه فعالیت نیروهای اپوزیسیون با خشونت تمام متوقف می‌گردید و انبوه عظیم ترس و خفت بر توده‌ها و حتی روشنفکران سنگینی بازدارنده‌ای به وجود آورده بود، «گروه جنگل» فعالیت خود را آغاز کرد. ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هر نوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیج توده‌ها، به علت کنترل شدید پلیس مقدور نیست، لذا به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه به طور خالص و ساده ایجاد برخوردهای مسلحانه، ضربه زدن به دشمن به منظور درهم شکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی «مبارزه مسلحانه» به خلق میهن‌مان بود<ref>سایت تاریخ ایران  حمید اشرف چریکی که از مرگ [http://www.tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/2332/%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF.%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81.%D9%88.%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C.%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%87.%D9%88.%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87.%DA%86%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C.%DA%A9%D9%87.%D8 می‌گریخت]</ref>.


علل شکست نظامی عملیات دسته کوهستان در سیاهکل از نظر حمید اشرف
=== علل شکست نظامی عملیات دسته کوهستان در سیاهکل از نظر حمید اشرف ===
 
«به نظر من عواملی که دست به دست هم داده و موجبات نابودی کامل دستۀ کوه را فراهم آورد عمدتاً خطاهای تاکتیکی بود ولی از لحاظ سیاسی نظامی، فرماندهی، دسته کوهستانی مرتکب یک اشتباه بزرگ استراتژیک شد که ذیلاً بدان می‌پردازیم. علل تاکتیکی شکست دسته کوه عبارت بود از:
«به نظر من عواملی که دست به دست هم داده و موجبات نابودی کامل دستۀ کوه را فراهم آورد عمدتاً خطاهای تاکتیکی بود ولی از لحاظ سیاسی نظامی، فرماندهی، دسته کوهستانی مرتکب یک اشتباه بزرگ استراتژیک شد که ذیلاً بدان می‌پردازیم. علل تاکتیکی شکست دسته کوه عبارت بود از:


خط ۳۵: خط ۳۴:
۱۸ فروردین ۵۰ حمید اشرف عملیات ترور فرسیو را طرح‌ریزی کرد که با موفقیت انجام شد و روحیه‌ای دوچندان به این گروه کوچک بخشید و پس از آن گروه طی اعلامیه‌ای با نام «سازمان چریک‌های فدایی خلق» اعلام موجودیت کرد. حمید اشرف در کتاب جمع‌بندی سه ساله این لحظه را غرور آمیز میخواند و از اینکه مردم عادی از آن‌ها به عنوان یک ناجی نام می‌بردند با شوری عجیب می‌نویسد اما حمید اشرف در ۴۳ روز پایانی زندگی‌اش روزهای سختی را سپری کرد، او می‌دانست که مرگ نزدیک است!
۱۸ فروردین ۵۰ حمید اشرف عملیات ترور فرسیو را طرح‌ریزی کرد که با موفقیت انجام شد و روحیه‌ای دوچندان به این گروه کوچک بخشید و پس از آن گروه طی اعلامیه‌ای با نام «سازمان چریک‌های فدایی خلق» اعلام موجودیت کرد. حمید اشرف در کتاب جمع‌بندی سه ساله این لحظه را غرور آمیز میخواند و از اینکه مردم عادی از آن‌ها به عنوان یک ناجی نام می‌بردند با شوری عجیب می‌نویسد اما حمید اشرف در ۴۳ روز پایانی زندگی‌اش روزهای سختی را سپری کرد، او می‌دانست که مرگ نزدیک است!


آخرین روزهای حیات حمید اشرف
=== آخرین روزهای حیات حمید اشرف ===
 
می‌گویند عمر زندگی چریک خیلی که بخت یارش باشد، شش ماه است. «حمید اشرف» اما این رکورد را شکست و بالا‌ترین عمر زندگی چریکی در شهر به نام او رقم خورد. چهارده بار از خطر مرگ جست و گریخت و ۱۳ سال تمام زندگی چریکی را درست زیر چشم ماموران دستگاه امنیتی تجربه کرد. او حتی بر سر قرارهای لو رفته حاضر می‌شد تا همرزمان دیگرش را نجات بدهد و ساواک او را مرد جادو شدهٔ چریک‌های فدایی خلق می‌دانست، چریکی که می‌توانست از چندین و چند حلقهٔ محاصره به سلامت عبور کند.
می‌گویند عمر زندگی چریک خیلی که بخت یارش باشد، شش ماه است. «حمید اشرف» اما این رکورد را شکست و بالا‌ترین عمر زندگی چریکی در شهر به نام او رقم خورد. چهارده بار از خطر مرگ جست و گریخت و ۱۳ سال تمام زندگی چریکی را درست زیر چشم ماموران دستگاه امنیتی تجربه کرد. او حتی بر سر قرارهای لو رفته حاضر می‌شد تا همرزمان دیگرش را نجات بدهد و ساواک او را مرد جادو شدهٔ چریک‌های فدایی خلق می‌دانست، چریکی که می‌توانست از چندین و چند حلقهٔ محاصره به سلامت عبور کند.


خط ۴۳: خط ۴۱:
در جریان حمله ساواک به این خانه تعدادی از حاضران در ساختمان از جمله دو نوجوان کشته شدند. ساواک بعد‌ها مدعی شد حمید اشرف در جریان این ماجرا دو نوجوان را کشت تا بعد از فرارش او را لو ندهند؛ موضوعی که جعلی بودنش پس از مرگ اشرف مسجل شد<ref>تاریخ ایران خانه تیمی حمید اشرف پس از حمله [http://tarikhirani.ir/fa/news/3/bodyView/2179/0/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87.%D8%AA%DB%8C%D9%85%DB%8C.%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF.%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81.%D9%BE%D8%B3.%D8%A7%D8%B2.%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87.%D8%B3%D8%A7%D9%88%D8%A7%DA%A9.html ساواک]</ref>. 
در جریان حمله ساواک به این خانه تعدادی از حاضران در ساختمان از جمله دو نوجوان کشته شدند. ساواک بعد‌ها مدعی شد حمید اشرف در جریان این ماجرا دو نوجوان را کشت تا بعد از فرارش او را لو ندهند؛ موضوعی که جعلی بودنش پس از مرگ اشرف مسجل شد<ref>تاریخ ایران خانه تیمی حمید اشرف پس از حمله [http://tarikhirani.ir/fa/news/3/bodyView/2179/0/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87.%D8%AA%DB%8C%D9%85%DB%8C.%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF.%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81.%D9%BE%D8%B3.%D8%A7%D8%B2.%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87.%D8%B3%D8%A7%D9%88%D8%A7%DA%A9.html ساواک]</ref>. 


 ساواک و شاه و مرگ حمید اشرف
==== ساواک و شاه و مرگ حمید اشرف ====
 
مرگ اشرف برای ساواک در تیرماه ۵۵ موفقیتی عظیم بود، چنانکه برای اطمینان از شکار درست، زندانی‌ها را به خانهٔ مهرآباد جنوبی بردند تا جسد اشرف را شناسایی کنند. مهدی سامع از نیمه‌شبی می‌نویسد که او را چشم‌بسته با زنی سوار اتومبیل کردند: «ماشین مسافتی را به سرعت طی کرد و به منطقه‌ای رسید که صدای تیراندازی به صورت مرگبار می‌آمد. این شکل از تیراندازی خیلی طول کشید... از کنار یک زمین بدون ساختمان رد شدیم و داخل یک خانه چند طبقه شدیم. در پاگرد ورود به پله‌ها جسد یک گروهبان یا استوار افتاده بود. ما را از پله‌ها بالا بردند. دو یا سه طبقه پله‌ها را بالا رفتیم که به روی پشت بام رسیدیم. تعداد زیادی افسر و بازجو آنجا بودند. یک نفر روپوشی را که روی سرم بود کمی بالا زد. یکی از بازجوهای پرونده چریک‌های فدایی خلق بود. من و آن رفیق دیگر را بالای سر یک جسد بردند.‌‌ همان لحظه اول شناختم. پیکر فرمانده در حالی که روی پیشانی‌اش یک حفره ایجاد شده بود، با چشمان باز به آسمان نگاه می‌کرد. بازجو از من و رفیق دیگر پرسید: «خودشه؟» و ما هر دو گفتیم بله. نه بازجو نیاز به آوردن اسم داشت و نه ما قدرت درنگ در پاسخ...»<ref>چریکی که از مرگ میگریخت حمید [[رئیس ساواک تهران در کتاب خاطراتش دربارهٔ مسالهٔ بغرنج گیر انداختن حمید اشرف|اشرف]]</ref>
مرگ اشرف برای ساواک در تیرماه ۵۵ موفقیتی عظیم بود، چنانکه برای اطمینان از شکار درست، زندانی‌ها را به خانهٔ مهرآباد جنوبی بردند تا جسد اشرف را شناسایی کنند. مهدی سامع از نیمه‌شبی می‌نویسد که او را چشم‌بسته با زنی سوار اتومبیل کردند: «ماشین مسافتی را به سرعت طی کرد و به منطقه‌ای رسید که صدای تیراندازی به صورت مرگبار می‌آمد. این شکل از تیراندازی خیلی طول کشید... از کنار یک زمین بدون ساختمان رد شدیم و داخل یک خانه چند طبقه شدیم. در پاگرد ورود به پله‌ها جسد یک گروهبان یا استوار افتاده بود. ما را از پله‌ها بالا بردند. دو یا سه طبقه پله‌ها را بالا رفتیم که به روی پشت بام رسیدیم. تعداد زیادی افسر و بازجو آنجا بودند. یک نفر روپوشی را که روی سرم بود کمی بالا زد. یکی از بازجوهای پرونده چریک‌های فدایی خلق بود. من و آن رفیق دیگر را بالای سر یک جسد بردند.‌‌ همان لحظه اول شناختم. پیکر فرمانده در حالی که روی پیشانی‌اش یک حفره ایجاد شده بود، با چشمان باز به آسمان نگاه می‌کرد. بازجو از من و رفیق دیگر پرسید: «خودشه؟» و ما هر دو گفتیم بله. نه بازجو نیاز به آوردن اسم داشت و نه ما قدرت درنگ در پاسخ...»<ref>چریکی که از مرگ میگریخت حمید [[رئیس ساواک تهران در کتاب خاطراتش دربارهٔ مسالهٔ بغرنج گیر انداختن حمید اشرف|اشرف]]</ref>


خط ۵۰: خط ۴۷:


در اهمیت نقش حمید اشرف، پرویز ثابتی رئیس ساواک اضافه میکند که: «هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر و یا در درگیری کشته می‌شدند، شاه می‌پرسید با "حمید اشرف" چه کردید؟»  
در اهمیت نقش حمید اشرف، پرویز ثابتی رئیس ساواک اضافه میکند که: «هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر و یا در درگیری کشته می‌شدند، شاه می‌پرسید با "حمید اشرف" چه کردید؟»  
حمید اشرف را در قطعه ۳۹ ردیف ۲۵ شماره ۱ در گورستان بهشت زهرای تهران دفن کردند.


== '''منابع''' ==
== '''منابع''' ==
<references />
<references />