کاربر:Kave/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰۱: | خط ۳۰۱: | ||
== '''<small>زندگینامه</small>''' == | == '''<small>زندگینامه</small>''' == | ||
بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ متولد شد. پدرش حسین جزنی افسر ژاندارمری اصالتاً اهل جزن در نزدیکی نطنز و مادرش عالمتاج کلانتری نظری اهل نطنز بود. بیژن در خانوادهای سیاسی پرورش یافت. پدرش عضو حزب توده بود و بعد به فرقه دموکرات پیوست و پس از شکست این فرقه به آذربایجان شوروی رفت و تا سال ۱۳۴۵ به ایران بازنگشت. خانوادهٔ پدری و مادری بیژن هر دو از هواداران و فعّالان حزب توده بودند. وی نیز در سال ۱۳۲۶، در ده سالگی، به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست. | بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ متولد شد. پدرش حسین جزنی افسر ژاندارمری اصالتاً اهل جزن در نزدیکی نطنز و مادرش عالمتاج کلانتری نظری اهل نطنز بود. بیژن در خانوادهای سیاسی پرورش یافت. پدرش عضو حزب توده بود و بعد به فرقه دموکرات پیوست و پس از شکست این فرقه به آذربایجان شوروی رفت و تا سال ۱۳۴۵ به ایران بازنگشت. خانوادهٔ پدری و مادری بیژن هر دو از هواداران و فعّالان حزب توده بودند. وی نیز در سال ۱۳۲۶، در ده سالگی، به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست.<ref>بالاترین - [https://www.balatarin.com/permlink/2012/2/16/2928481 زندگینامه بیژن جزنی]</ref> | ||
== '''<small>دوران کودکی</small>''' == | == '''<small>دوران کودکی</small>''' == | ||
خط ۳۲۰: | خط ۳۲۰: | ||
پس از ۲۸ مرداد و بعد از آزادی از زندان جزنی تا مدتی (بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷) فعالیت سیاسی خاصی نداشت، میهن قریشی درباره این سالها چنین مینویسد: «هیچ چشمانداز سیاسی برای آینده نداشتیم فقط روی عشق خودمان حساب میکردیم و کوشش برای پیشرفت در تحصیل و مطالعه، در این دوره سرگرمی ما بیشتر خواندن کتاب و رفتن به سینما بود.» (۱۴) این دوره سکون سیاسی اما دیری نپایید در سالهای ۳۷ و ۳۸ و به دنبال اعتصاب رانندگان تاکسی تهران و اعتصاب کارگران خارک، جزنی به اتفاق برخی از دوستانش نظیر بهمن قریشی، منوچهر کلانتری و محمد چوپانزاده محفلی سیاسی تشکیل دادند و به فعالیتهایی مشغول شدند از آن جمله این محفل نشریهای به نام «ندای خلق» و با امضای «جبهه واحد ضد استعمار» منتشر میکرد، بعد از آن سال ۱۳۳۹ فرا رسید؛ سال بحران برای رژیم شاه، در این مقطع به دنبال بحران داخلی و فشار بینالمللی مجالی برای فضای باز سیاسی ایجاد شد، رهبران جبهه ملی با استفاده از این فضا و از تیرماه ۱۳۳۹ تحت عنوان جبهه ملی دوم، دست به تجدید سازمان زدند، بیژن هم که اکنون عمدتا به دلیل تاثیر پذیرفتن از مبارزات مارکسیستی مستقل از شوروی- کاملا از حزب توده فاصله گرفته بود به همراه دوستان محفلش به سازمان دانشجویان جبهه ملی پیوست، با این حال طبیعی بود که عدم سنخیتی فکری و سیاسی بیژن با رهبران جبهه ملی و مشی آنها مشکلساز و موجب تنش باشد، جزنی یک مارکسیست- لنینیست بود و هستی فکریاش در تضاد با هستی سیاسی جبهه ملی قرار میگرفت جزنی زیر تابلوی جبهه ملی سوداهای دیگری در سر میپرورید سوداهایی که برای تحقق آنها میکوشید تا از جوانان و دانشجویان عضو جبهه ملی یارگیری کند. کریم سنجابی در خاطرات سیاسی خود با ذکر این نکته که «بیژن جزنی یکی از شاگردان من [در دانشگاه تهران] بود»به همین عدم سنخیت فکری جزنی با جبهه ملی اشاره میکند و میگوید: «من به بیژن جزنی هم حتی علنا گفتم: پسر! تو که دارای این مسلک و روش هستی[مارکسیست- لنینیسم] من از این جهت ایرادی به تو ندارم هر کس آزاد است هر نوع مسلکی داشته باشد ولی آیا این درست و صحیح است که کسی مخالف جبهه ملی باشد و مرام و مسلکی علیه آن داشته باشد ولی بیاید در سازمان آن وارد شود و در آنجا علیه جبهه فعالیت کند اگر شما به این جبهه عقیده ندارید میتوانید خارج از آن جریان تشکیل دهید»(۱۵) استدلال و انتقاد سنجابی اگرچه منطقا و اخلاقا موجه به نظر میرسد اما بیژن گوشش بدهکار این حرفها نبود. او در راه بلندپروازیهای انقلابیاش به اینگونه اخلاقپردازیها وقعی نمینهاد. از میان رهبران جبهه ملی شاپور بختیار تندترین موضع را علیه جزنی و دوستانش داشت با این حال بیژن از نفوذ قابلتوجهی در سازمان دانشجویان جبهه ملی بهرهمند بود همانطور که هدایتالله متین دفتری هم میگوید: «با وجودی که بیژن هیچگاه عضو کمیته دانشگاه نبود اما جزو معدود کسانی بود که در سرنوشت کارها و تصمیمگیریها صاحبنظر بود.» او در این دوره به غیر از دوستان محفلش با افرادی مانند ابوالحسن بنیصدر، بهزاد نبوی و حسن حبیبی در ارتباط بود جزنی به شدت از «تفاهمطلبی جبهه ملی با آمریکا» انتقاد میکرد و در عین حال بر خلاف مشی جبهه ملی خواستار مبارزه مستقیم و انقلابی با شاه بود، به هر حال رودررویی شاپور بختیار و بیژن جزنی با توجه به سرنوشتی که هر کدام یافتند تا حدود زیادی تراژیک به نظر میرسد، آنها نماینده دو منش و روش مختلف فکری و سیاسی بودند، آنها هر کدام سرنوشت متفاوتی را برای ایران میخواستند و سرانجام نیز دو راه متفاوت را در پیش گرفتند، شاید حالا فصل قضاوت بین آنها فرارسیده باشد. به هر روی با فروپاشی جبهه ملی دوم و ناکامی جبهه ملی سوم جزنی گامهای تزلزلناپذیر خویش در راه مارکسیسم - لنینیسم انقلابی را تندتر و تندتر کرد. | پس از ۲۸ مرداد و بعد از آزادی از زندان جزنی تا مدتی (بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷) فعالیت سیاسی خاصی نداشت، میهن قریشی درباره این سالها چنین مینویسد: «هیچ چشمانداز سیاسی برای آینده نداشتیم فقط روی عشق خودمان حساب میکردیم و کوشش برای پیشرفت در تحصیل و مطالعه، در این دوره سرگرمی ما بیشتر خواندن کتاب و رفتن به سینما بود.» (۱۴) این دوره سکون سیاسی اما دیری نپایید در سالهای ۳۷ و ۳۸ و به دنبال اعتصاب رانندگان تاکسی تهران و اعتصاب کارگران خارک، جزنی به اتفاق برخی از دوستانش نظیر بهمن قریشی، منوچهر کلانتری و محمد چوپانزاده محفلی سیاسی تشکیل دادند و به فعالیتهایی مشغول شدند از آن جمله این محفل نشریهای به نام «ندای خلق» و با امضای «جبهه واحد ضد استعمار» منتشر میکرد، بعد از آن سال ۱۳۳۹ فرا رسید؛ سال بحران برای رژیم شاه، در این مقطع به دنبال بحران داخلی و فشار بینالمللی مجالی برای فضای باز سیاسی ایجاد شد، رهبران جبهه ملی با استفاده از این فضا و از تیرماه ۱۳۳۹ تحت عنوان جبهه ملی دوم، دست به تجدید سازمان زدند، بیژن هم که اکنون عمدتا به دلیل تاثیر پذیرفتن از مبارزات مارکسیستی مستقل از شوروی- کاملا از حزب توده فاصله گرفته بود به همراه دوستان محفلش به سازمان دانشجویان جبهه ملی پیوست، با این حال طبیعی بود که عدم سنخیتی فکری و سیاسی بیژن با رهبران جبهه ملی و مشی آنها مشکلساز و موجب تنش باشد، جزنی یک مارکسیست- لنینیست بود و هستی فکریاش در تضاد با هستی سیاسی جبهه ملی قرار میگرفت جزنی زیر تابلوی جبهه ملی سوداهای دیگری در سر میپرورید سوداهایی که برای تحقق آنها میکوشید تا از جوانان و دانشجویان عضو جبهه ملی یارگیری کند. کریم سنجابی در خاطرات سیاسی خود با ذکر این نکته که «بیژن جزنی یکی از شاگردان من [در دانشگاه تهران] بود»به همین عدم سنخیت فکری جزنی با جبهه ملی اشاره میکند و میگوید: «من به بیژن جزنی هم حتی علنا گفتم: پسر! تو که دارای این مسلک و روش هستی[مارکسیست- لنینیسم] من از این جهت ایرادی به تو ندارم هر کس آزاد است هر نوع مسلکی داشته باشد ولی آیا این درست و صحیح است که کسی مخالف جبهه ملی باشد و مرام و مسلکی علیه آن داشته باشد ولی بیاید در سازمان آن وارد شود و در آنجا علیه جبهه فعالیت کند اگر شما به این جبهه عقیده ندارید میتوانید خارج از آن جریان تشکیل دهید»(۱۵) استدلال و انتقاد سنجابی اگرچه منطقا و اخلاقا موجه به نظر میرسد اما بیژن گوشش بدهکار این حرفها نبود. او در راه بلندپروازیهای انقلابیاش به اینگونه اخلاقپردازیها وقعی نمینهاد. از میان رهبران جبهه ملی شاپور بختیار تندترین موضع را علیه جزنی و دوستانش داشت با این حال بیژن از نفوذ قابلتوجهی در سازمان دانشجویان جبهه ملی بهرهمند بود همانطور که هدایتالله متین دفتری هم میگوید: «با وجودی که بیژن هیچگاه عضو کمیته دانشگاه نبود اما جزو معدود کسانی بود که در سرنوشت کارها و تصمیمگیریها صاحبنظر بود.» او در این دوره به غیر از دوستان محفلش با افرادی مانند ابوالحسن بنیصدر، بهزاد نبوی و حسن حبیبی در ارتباط بود جزنی به شدت از «تفاهمطلبی جبهه ملی با آمریکا» انتقاد میکرد و در عین حال بر خلاف مشی جبهه ملی خواستار مبارزه مستقیم و انقلابی با شاه بود، به هر حال رودررویی شاپور بختیار و بیژن جزنی با توجه به سرنوشتی که هر کدام یافتند تا حدود زیادی تراژیک به نظر میرسد، آنها نماینده دو منش و روش مختلف فکری و سیاسی بودند، آنها هر کدام سرنوشت متفاوتی را برای ایران میخواستند و سرانجام نیز دو راه متفاوت را در پیش گرفتند، شاید حالا فصل قضاوت بین آنها فرارسیده باشد. به هر روی با فروپاشی جبهه ملی دوم و ناکامی جبهه ملی سوم جزنی گامهای تزلزلناپذیر خویش در راه مارکسیسم - لنینیسم انقلابی را تندتر و تندتر کرد. | ||
''' | == '''تنها راه رهایی جنگ مسلحانه''' == | ||
«همزمان با تلاشهای ناکام گروههای وابسته به حزب توده برای بازگشت به ایران و سازماندهی مقاومت، دهه ۱۳۴۰ عصر مبارزات سازمان نیافته هستههای مارکسیستی بود این هستهها یا بقایای حزب توده بودند که از لحاظ نظری با آن از در مخالفت بر آمده بودند [مثل جزنی] یا روشنفکران نوآیینی بودند که به دنبال راهی برای سازماندهی جنبش کمونیستی میگشتند. این هستههای مارکسیستی، علاوه بر سازمان نیافتگی و پراکندگی، فاقد یک نظریه روشن و در نتیجه یک راهبرد بودند.» (۱۶) نهایتا پس از مدتی همکاری با جبهه ملی و اپوزیسیون مذهبی و به دنبال سرکوب شورش ۱۵ خرداد «این هستهها تحت تاثیر شدید پیروزی جنبشهای رهایی بخش در کوبا و الجزایر و تشدید جنگ ویتنام و در مواجهه با سرکوب و انقیاد در داخل کشور، به مبارزه مسلحانه و خشونت روشمند به عنوان تنها راه مقابله با رژیم شاهنشاهی روی آوردند.»(۱۷)مازیار بهروز پژوهشگر و تاریخ نگار جنبش چپ ایران در کتاب ارزنده شورشیان آرمانخواه در این مورد مینویسد: «دو هسته از مهمترین هستههای مارکسیستی این دوره دو گروه جزنی-ظریفی و گروه احمدزاده- پویان بودند. اهمیت این دو گروه از دو جهت است: نخست اینکه هر دو گروه پیشگام تدوین و برداشتن نخستین گامهای عملی مبارزه چریکی در ایران بودند؛ دوم اینکه از هر دو گروه تعداد کافی باقی ماندند تا در دهه ۱۳۵۰ به حملات چریکی علیه رژیم شاهنشاهی دست بزنند در واقع چریکهای فدایی از ادغام این دو گروه در [فروردین ماه] ۱۳۵۰ به وجود آمد.»(۱۸) آنچه در مورد اعضای محفل جزنی- ظریفی قابل توجه است تاکید آنها بر «برداشت مستقل از مارکسیست-لنینیسم و عدم وابستگی و تبعیت از قطبهای جهانی» بود این تاکید بر برداشت مستقل از مارکسیست لنینیسم در واقع طعنه آشکاری به حزب توده و سیاست خیل عظیمی از کمونیستهای ایرانی در دنبالهروی از شوروی و چین بود.جزنی تئوریسین اصلی گروه بود، بخشی از منابع آموزشی آنها نوشتههای چهگوارا، فیدل کاسترو و رژی دبره بودند. | «همزمان با تلاشهای ناکام گروههای وابسته به حزب توده برای بازگشت به ایران و سازماندهی مقاومت، دهه ۱۳۴۰ عصر مبارزات سازمان نیافته هستههای مارکسیستی بود این هستهها یا بقایای حزب توده بودند که از لحاظ نظری با آن از در مخالفت بر آمده بودند [مثل جزنی] یا روشنفکران نوآیینی بودند که به دنبال راهی برای سازماندهی جنبش کمونیستی میگشتند. این هستههای مارکسیستی، علاوه بر سازمان نیافتگی و پراکندگی، فاقد یک نظریه روشن و در نتیجه یک راهبرد بودند.» (۱۶) نهایتا پس از مدتی همکاری با جبهه ملی و اپوزیسیون مذهبی و به دنبال سرکوب شورش ۱۵ خرداد «این هستهها تحت تاثیر شدید پیروزی جنبشهای رهایی بخش در کوبا و الجزایر و تشدید جنگ ویتنام و در مواجهه با سرکوب و انقیاد در داخل کشور، به مبارزه مسلحانه و خشونت روشمند به عنوان تنها راه مقابله با رژیم شاهنشاهی روی آوردند.»(۱۷)مازیار بهروز پژوهشگر و تاریخ نگار جنبش چپ ایران در کتاب ارزنده شورشیان آرمانخواه در این مورد مینویسد: «دو هسته از مهمترین هستههای مارکسیستی این دوره دو گروه جزنی-ظریفی و گروه احمدزاده- پویان بودند. اهمیت این دو گروه از دو جهت است: نخست اینکه هر دو گروه پیشگام تدوین و برداشتن نخستین گامهای عملی مبارزه چریکی در ایران بودند؛ دوم اینکه از هر دو گروه تعداد کافی باقی ماندند تا در دهه ۱۳۵۰ به حملات چریکی علیه رژیم شاهنشاهی دست بزنند در واقع چریکهای فدایی از ادغام این دو گروه در [فروردین ماه] ۱۳۵۰ به وجود آمد.»(۱۸) آنچه در مورد اعضای محفل جزنی- ظریفی قابل توجه است تاکید آنها بر «برداشت مستقل از مارکسیست-لنینیسم و عدم وابستگی و تبعیت از قطبهای جهانی» بود این تاکید بر برداشت مستقل از مارکسیست لنینیسم در واقع طعنه آشکاری به حزب توده و سیاست خیل عظیمی از کمونیستهای ایرانی در دنبالهروی از شوروی و چین بود.جزنی تئوریسین اصلی گروه بود، بخشی از منابع آموزشی آنها نوشتههای چهگوارا، فیدل کاسترو و رژی دبره بودند. | ||
خط ۳۲۸: | خط ۳۲۷: | ||
اعضای گروه جزنی ظریفی در بهمن ۱۳۴۷ در دادگاه محاکمه شدند جزنی ابتدا به حبس ابد و پس از فرجامخواهی به ۱۵ سال حبس محکوم شد، جزنی مدتی را در زندان قصر بود بعد از آن به زندان قم تبعید شد و در آنجا بیشتر وقتش را به مطالعه و نقاشی میگذراند، جزنی بسیاری از جزواتش را در زندان نوشت، جزوات و مطالبی که به وسیله همسرش از زندان خارج میشد، جزنی از طریق میهن قریشی با بقایای گروه خودش در خارج از زندان نیز مرتبط بود همانطور که محمد حسین خسروپناه نیز در مقاله تحقیقی مهم و جالب توجهش مینویسد: «علیرغم دستگیری مرکزیت، گروه متلاشی نمیشود، صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی پس از خروج از ایران به جنبش فلسطین میپیوندند؛ اعضای شناخته نشده گروه مانند غفور حسن پور، حمید اشرف، اسکندر صادقی نژاد، مهدی سامع و... نیز مجددا گروه را سازماندهی میکنند و در پی بازگشت صفایی فراهانی و صفاری به ایران واقعه سیاهکل را در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ پدید آوردند.اعضای باقی مانده از آنان نیز در وحدت با گروه احمدزاده سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را در سال ۱۳۵۰ تشکیل میدهند»(۱۹) جزنی بعد از واقعه سیاهکل از زندان قم به تهران منتقل شد در زندان فعالیت گستردهای را آغاز کرد قصدش سازماندهی زندانیان سیاسی چپگرا بود جزنی اما مخالفانی سرسخت در میان چپگرایان داشت، جالب اینجاست که عمده مخالفان جزنی هواداران نظریات امیر پرویز پویان و مسعود احمد زاده بودند، آنها معتقد بودند شرایط ذهنی و عینی انقلاب فراهم است و پیشاهنگ مسلح(چریک فدایی خلق) باید از طریق مبارزه مسلحانه مردم را متوجه انقلاب کند چرا که «تنها موتور کوچک مسلح است که موتور بزرگ تودهها را به حرکت در میآورد» در مقابل جزنی میگفت: «هنگامی که ما میشنویم مبارزه مسلحانه شروع شده ناگزیریم اعتراف کنیم که معتقدان به این مطلب دو چیز را نمیشناسند: اول مبارزه مسلحانه را در مرحله فعلی و دوم انقلاب را به طور عام و انقلابی را که ما در پیش داریم به طور خاص»(۲۰) در عین حال «احمد زاده یگانه شیوه صحیح مبارزه را مسلحانه میدانست و نقش استراتژیک برای آن قائل بود اما جزنی معتقد بود که در حال حاضر نباید مبارزه را به یک شیوه محدود کرد.» (۲۱) | اعضای گروه جزنی ظریفی در بهمن ۱۳۴۷ در دادگاه محاکمه شدند جزنی ابتدا به حبس ابد و پس از فرجامخواهی به ۱۵ سال حبس محکوم شد، جزنی مدتی را در زندان قصر بود بعد از آن به زندان قم تبعید شد و در آنجا بیشتر وقتش را به مطالعه و نقاشی میگذراند، جزنی بسیاری از جزواتش را در زندان نوشت، جزوات و مطالبی که به وسیله همسرش از زندان خارج میشد، جزنی از طریق میهن قریشی با بقایای گروه خودش در خارج از زندان نیز مرتبط بود همانطور که محمد حسین خسروپناه نیز در مقاله تحقیقی مهم و جالب توجهش مینویسد: «علیرغم دستگیری مرکزیت، گروه متلاشی نمیشود، صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی پس از خروج از ایران به جنبش فلسطین میپیوندند؛ اعضای شناخته نشده گروه مانند غفور حسن پور، حمید اشرف، اسکندر صادقی نژاد، مهدی سامع و... نیز مجددا گروه را سازماندهی میکنند و در پی بازگشت صفایی فراهانی و صفاری به ایران واقعه سیاهکل را در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ پدید آوردند.اعضای باقی مانده از آنان نیز در وحدت با گروه احمدزاده سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را در سال ۱۳۵۰ تشکیل میدهند»(۱۹) جزنی بعد از واقعه سیاهکل از زندان قم به تهران منتقل شد در زندان فعالیت گستردهای را آغاز کرد قصدش سازماندهی زندانیان سیاسی چپگرا بود جزنی اما مخالفانی سرسخت در میان چپگرایان داشت، جالب اینجاست که عمده مخالفان جزنی هواداران نظریات امیر پرویز پویان و مسعود احمد زاده بودند، آنها معتقد بودند شرایط ذهنی و عینی انقلاب فراهم است و پیشاهنگ مسلح(چریک فدایی خلق) باید از طریق مبارزه مسلحانه مردم را متوجه انقلاب کند چرا که «تنها موتور کوچک مسلح است که موتور بزرگ تودهها را به حرکت در میآورد» در مقابل جزنی میگفت: «هنگامی که ما میشنویم مبارزه مسلحانه شروع شده ناگزیریم اعتراف کنیم که معتقدان به این مطلب دو چیز را نمیشناسند: اول مبارزه مسلحانه را در مرحله فعلی و دوم انقلاب را به طور عام و انقلابی را که ما در پیش داریم به طور خاص»(۲۰) در عین حال «احمد زاده یگانه شیوه صحیح مبارزه را مسلحانه میدانست و نقش استراتژیک برای آن قائل بود اما جزنی معتقد بود که در حال حاضر نباید مبارزه را به یک شیوه محدود کرد.» (۲۱) | ||
سرانجام بیژن جزنی به همراه ۸ زندانی سیاسی دیگر که از اعضای مجاهدین و بازماندگان گروه جزنی بودند در ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ در زندان اوین به وسیله ماموران ساواک به قتل رسیدند، نام هشت نفر دیگر: حسن ضیاء ظریفی، احمد جلیلی افشار، مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار، معشوق کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده و عباس سورکی ( | سرانجام بیژن جزنی به همراه ۸ زندانی سیاسی دیگر که از اعضای مجاهدین و بازماندگان گروه جزنی بودند در ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ در زندان اوین به وسیله ماموران ساواک به قتل رسیدند، نام هشت نفر دیگر: حسن ضیاء ظریفی، احمد جلیلی افشار، مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار، معشوق کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده و عباس سورکی (۲ | ||
== فعالیت ها == | |||
در سال ۱۳۲۶ به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست و با اینکه شرایط سنی عضویت حداقل ۱۳ سال بود، اما به علت فعالیت و علاقهٔ چشمگیر چند نوجوان کمتر از ۱۳ سال، حوزه مخصوصی برایشان تشکیل شد و جزنی یکی از افراد این حوزه بود. | |||
۱۵ بهمن ۱۳۲۷ محمدرضا شاه مورد سوء قصد قرار گرفت و در پی این اتفاق هیات وزیران، حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد و حمله به سازمانهای حزبی آغاز شد. در همین سال بود که بیژن جزنی ۱۱ ساله فعالیتهای مخفی خود را آغاز کرد. جزنی در این دوران رابط بین کادرهای مخفی حزب بود و طی سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ به فعّالیتهای مخفی سازمانی از یک سو و فعّالیتهای علنی در سطح دانشآموزان میپرداخت. | |||
فعالیتهای سیاسی جزنی در دوران مصدق ادامه یافت اما در پی وقوع کودتای ۲۸ مرداد بود که با شدت گرفتن برخورد با نیروهای سیاسی، جزنی چند باری به واسطه فعالیتهای سیاسی روانه زندان شد. اولین بار چند ماه پس از کودتا بود که بازداشت شد. اما با وجود کشف مدارکی دال بر فعالیتهای مخفیاش به علت سن کم او از یک سو و نفوذ افسران تودهای در دادرسی ارتش از سوی دیگر، پس از چند هفته آزاد شد. | |||
در پاییز ۱۳۳۳ بیژن جزنی بعد از چندبار بازداشت و آزادی، بار دیگر دستگیر و این بار به ۶ ماه زندان محکوم شد. جزنی پس از آزادی در بهار ۱۳۳۴ فعالیتهای خود را پی گرفت و به دلیل مشکلات شدید مالی و در عین حال علاقهای که به نقاشی علاقه داشت، در یک مؤسسه تبلیغاتی استخدام شد. در این مقطع بود که روزها به محل کار میرفت و شبها به ادامه تحصیل میپرداخت. در همین سالها بود که به همراه برخی همفکرانش از جمله محمد چوپانزاده در تدارک تشکیل گروهی برآمد. در فروردین ۱۳۳۸ اوّلین نشریه گروه که جزنی در تنظیم مقالات و خطّ مشی آن نقش اساسی را ایفا میکرد به صورت پلیکپی با دستگاه دستساز منتشر شد. در پاییز ۱۳۳۸ با لو رفتن گروه و دستگیری یکی از اعضای آن انتشار مرتب نشریه متوقف و تصمیم بر این شد که به مناسبتهای مختلف اعلامیههایی صادر کنند. در ۱۳۳۹ با شروع کار جبهه ملی دوم بیژن جزنی هم به جبهه پیوست و فعالیتهای سیاسی خود را در آن پی گرفت. | |||
پس از سرکوب جبهه ملی در سال ۱۳۴۲ جزنی و عدهای از دوستانش مدتی نشریهای سیاسی به نام «پیام دانشجو» منتشر میکردند. پیام دانشجو، نماد جبهه متحد جناحهای مختلف سیاسی در جنبش دانشجویی بود. به این ترتیب که تا اوایل ۱۳۴۳ حسن ابراهیم حبیبی (که بعد از انقلاب اسلامی چند دوره معاون اول رییسجمهوری شد) سردبیر و مسئول گردآوری مطالب و اخبار آن بود و بیژن جزنی امور فنی مانند آمادهسازی و چاپ اول آن را برعهده داشت. در بهار ۱۳۴۳ هیات تحریریهای برای پیام دانشجو انتخاب شد که تقریباً همه جناحهای دانشجویی را در بر میگرفت و هوشنگ کشاورز صدر، متین دفتری، مجید احسن و منصور سروش در آن حضور داشتند. جزنی آمادهسازی و چاپ و بهزاد نبوی پخش آن را عهدهدار بودند. ماشیننویسی و تهیهٔ استنسیل و امکانات چاپی که محدود به یک دستگاه پلیکپی دستساز بود، توسط بیژن تهیه میشد. در اواخر سال ۱۳۴۳ و بهار ۱۳۴۴ از هر شماره پیام دانشجو در حدود ۵۰۰ نسخه چاپ میگردید. | |||
جزنی در فاصله سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ بارها به زندان افتاد. در سال ۱۳۴۲ به عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغالتحصیل شد. در همین سال بود که با توجه به اتخاذ خطّ مشی جدیدی که گروه به آن رسیده بود، فعالیتها در قالب یک سازمان سیاسی- نظامی وارد فاز نوینی شد و بیژن جزنی به همراه ۳ تن دیگر از همفکرانش به عنوان کادر مرکزی آن انتخاب شدند. | |||
در اوایل پاییز ۱۳۴۲، سازمان دانشجویان جبههٔ ملی که پس از درگیریهای میدان بهارستان (۱۵ شهریور ۱۳۴۲) از سیاست رهبری جبههٔ ملی ناامید شده بود، درصدد برآمدند تا به یاری برخی از رهبران و مسوولان جبههٔ ملی، رهبری جدیدی برای این جبهه برگزینند و از انحلال آن جلوگیری کنند. این تلاشها به تشکیل جبههٔ ملی سوم در سال ۱۳۴۴ انجامید که جزنی در تدارک آن شرکت داشت. | |||
جزنی آخرین بار در سال ۱۳۴۴ به واسطه فعالیتهای دانشجویی بازداشت شد و به همراه دیگر اعضای کمیته دانشجویی دانشگاه تهران که حالا دیگر از انشعابیون جبههٔ ملی محسوب میشدند، در دادگاه نظامی به ۹ ماه زندان محکوم شد. | |||
بعد از آزادی از زندان مسئولیت فعالیتهای علنی به عهده بیژن گذاشته شد. در پاییز ۱۳۴۶ به مناسبت مرگ تختی یکی از بزرگترین گردهماییهای علنی سازمان انجام گرفت که جزنی در سازماندهی آن نقشی کلیدی داشت. در همین دوران بود که تدارک مبارزه مسلحانه و تامین سلاح برای آن در دستور کار گروه قرار گرفت. زمانی که جزنی همراه با یکی دیگر از اعضای گروه به نام «سورکی» اسلحههای تهیه شده را به همراه داشتند به دام پلیس افتادند. به دنبال این اتفاق چند تن دیگر از یاران جزنی نیز بازداشت شدند و در دادگاه، دادستان نظامی ابتدا برای جزنی و ۷ نفر دیگر تقاضای حکم اعدام کرد اما آنان نهایتاً به ۱۵ سال زندان محکوم شدند. | |||
در همین دوره بود که با به هم پیوستن دو گروه «بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی» و «مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان»، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران شکل گرفت و با حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم شاه را آغاز کرد. | |||
جزنی تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود اما به دنبال فرار نافرجام یارانش از زندان به قم تبعید شد و پس از عملیات نظامی سیاهکل، به اوین منتقل شد. هرچند جزنی در طول دوران زندان تحت فشارهای شدید و شکنجههای فراوانی قرار گرفت اما در همین دوره مجموعه مقالاتی از زندان به بیرون داد که در ساختار ایدئولوژیک سازمان متبوعش تاثیرگذار شد. | |||
== اعدام == | |||
بیژن جزنی در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ پس از چند سال تبعید به زندان اوین بازگردانده شد اما در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ همراه با ۶ نفر دیگر از چریکهای فدایی خلق به نامهای حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده و عباس سورکی به همراه مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار دو عضو سازمان مجاهدین خلق در تپههای اطراف زندان اوین توسط عوامل حکومت تیرباران شدند. | |||
روزنامهها فردای آن روز خبر کشته شدن جزنی و یارانش را با تیتر «۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند» پوشش دادند اما حقیقت ماجرا تا زمان وقوع انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ مسکوت ماند. زمانی که به دنبال دستگیری و محاکمهٔ اعضای ساواک معلوم شد بیژن جزنی و یارانش نه در هنگام فرار که به وسیله ماموران به تپههای اوین برده و در آنجا به رگبار گلوله بسته شدند. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |