کاربر:Safa/5صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
| عنوان = | | عنوان = | ||
| عنوان ۲ = | | عنوان ۲ = | ||
| نام = | | نام =محسن محمد باقر | ||
| تصویر = | | تصویر =محسن محمدباقر.JPG | ||
| اندازه تصویر = | | اندازه تصویر = | ||
| عنوان تصویر = | | عنوان تصویر = محسن محمد باقر | ||
| زادروز = | | زادروز = ۱۳۴۲ | ||
| زادگاه = | | زادگاه = تهران | ||
| مکان ناپدیدشدن = | | مکان ناپدیدشدن = | ||
| تاریخ ناپدیدشدن = | | تاریخ ناپدیدشدن = | ||
| وضعیت = | | وضعیت = | ||
| تاریخ مرگ = | | تاریخ مرگ =۱۳۶۷ | ||
| مکان مرگ = | | مکان مرگ =زندان گوهردشت کرج (رجایی شهر) | ||
|عرض جغرافیایی محل دفن= | |عرض جغرافیایی محل دفن= | ||
|طول جغرافیایی محل دفن= | |طول جغرافیایی محل دفن= | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
| نماینده = | | نماینده = | ||
| شناختهشده برای = زندانیان سیاسی و مردم ایران | | شناختهشده برای = زندانیان سیاسی و مردم ایران | ||
| نقشهای برجسته = | | نقشهای برجسته = بازی در فیلم غریبه و مه اثر بهرام بیضایی دوبله چند انیمیشن تلویزیونی و زندانی سیاسی هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران | ||
| سبک = | | سبک = | ||
| تأثیرگذاران = | | تأثیرگذاران =سازمان مجاهدین خلق ایران | ||
| تأثیرپذیرفتگان =زندانیان سیاسی و مردم ایران | | تأثیرپذیرفتگان =زندانیان سیاسی و مردم ایران | ||
| شهر خانگی = | | شهر خانگی = |
نسخهٔ ۱ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۵۷
محسن محمد باقر، (زادهی سال شهادت ۱۳۶۷) زندانی سیاسی هوادار مجاهدین خلق ایران که در خانوادهای محروم به دنیا آمده بود و از کودکی از دو پا فلج بود.
محسن محمدباقر با اینکه از دوپا فلج بود. دو عصا در دست داشت و با آنها حرکت میکرد. نیرومند و استوار بود. قبلاً در فیلم «غریبه و مه» ساخته بهرام بیضایی، نقش یک بچهفلج را بازی کرده بود. در زندان سرشار از روحیه و شادابی بود.
یکی از همزنجیرانش گفت :
« شب آخر بهاو گفتم محسن چطوری؟ گفت مرگ حق است. روحیهاش خیلی بالا بود. در بازی فوتبال همه او را انتخاب میکردند. با عصاهایش توی دروازه میایستاد و با حرکت دادن آنها گویی بالهایش را باز میکرد و مثل یک عقاب توپ را میگرفت. وقتی هم برای اعدام صدایش زدند مثل عقابی مغرور از جا پرید. انگار منتظر همین لحظه بود».
یکی دیگر از همزنجیرانش نوشت:
«محسن بهراستی کوهی از اراده و عشق بود. هیچوقت دیده نشد که ذرهیی در مقابل پاسداران کوتاه آمده باشد. بسیار شاداب و همیشه خندان بود. اگر کسی او را نمیشناخت، نمیتوانست باور کند که پاهایش فلج است. خودش میگفت میدانی چرا در بازی فوتبال ستارهتیم هستم؟ برای اینکه من دوتا پای فلزی بیشتر از دیگران دارم. محسن در دروازه میایستاد و توپهای زمینی را با پا و توپهای هوایی را با عصا میگرفت. محسن در هر برنامه و مراسم جمعی فعال و پرشور وارد میشد. بهخصوص با تجربه و دانشی که در زمینه تأتر و نمایش داشت همیشه در تولید نمایشنامههایی که در زندان بهطور مخفیانه نوشته و اجرا میشد، کمکهای بسیار مؤثری بهبچهها میکرد. محسن محمدباقر در دوبله بهفارسی تعدادی از فیلمهای کارتونی کودکان هم کار کرده بود و در فیلمهای سینمایی فارسی نیز چند بار بازی کرده بود. موقعی که قتلعام زندانیان شروع شد، محسن پرشورترین و جسورانهترین برخوردها را داشت. مرتب شعر میخواند، پاسدارها را مسخره میکرد و آنها را در حضور خودشان دست میانداخت و بلندبلند میخندید و بچهها و هم سلولیها را میخنداند در آن روزهای آخر یکبار گفت: من حساب همه چیز را کردهام. اگر خواستند مرا دار بزنند اول یک پشتک میزنم و بعد با عصایم میکوبم توی سر «جواد ششانگشتی» بعد میروم بالای دار»