کاربر:Javad/صفحه تمرین2: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''حمید اشرف''' متولد ۱۰ دیماه سال ۱۳۲۵ در تهران بود. پدرش اسماعيل، كارمند اداره راهآهن بود، حميد يك برادر به نام احمد و خواهري به نام مينا داشت.وی از رهبران برجسته و از کادرهای عملیاتی چریکهای فدایی خلق بود که ساواک مدتها در پی دستگیری او بود اما حمید اشرف هر بار از توری که ساواک برای دستگیری او پهن کرده بود می گریخت، از وی بهعنوان برجستهترین کادر عملیاتی و تشکیلاتی سازمان چریکهای فدایی خلق یاد میشد. سازمان چریکهای فدایی در اردیبهشت ۱۳۵۵ ضربات شدیدی را متحمل شد. حدود ۴۰ چریک شهری کشتهشدند و خانههای تیمی زیادی در شهرهای ایران مورد حملهٔ ساواک قرار گرفتند. با این وجود حمید اشرف، بهعنوان رهبر سازمان توانستهبود از چند درگیری و محاصره بگریزد. اما سرانجام در تاریخ ۸ تیر ۱۳۵۵ در تهران بدست ساواک کشته شد پس از کشتهشدن حمید اشرف ساختار منسجم سازمان چریکهای فدایی بهشدت ضربه خورد. از او دو نوشته به نامهای ''جمعبندی سه ساله'' و ''تجربیات جنگ چریکی در شهر و کوه'' باقی ماندهاست<ref>سایت عصر نو [http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=38550 زندگی] و کارنامه پر شگفت و بی تکرار حمید اشرف</ref>. | '''حمید اشرف''' متولد ۱۰ دیماه سال ۱۳۲۵ در تهران بود. پدرش اسماعيل، كارمند اداره راهآهن بود، حميد يك برادر به نام احمد و خواهري به نام مينا داشت.وی از رهبران برجسته و از کادرهای عملیاتی چریکهای فدایی خلق بود که ساواک مدتها در پی دستگیری او بود اما حمید اشرف هر بار از توری که ساواک برای دستگیری او پهن کرده بود می گریخت، از وی بهعنوان برجستهترین کادر عملیاتی و تشکیلاتی سازمان چریکهای فدایی خلق یاد میشد. سازمان چریکهای فدایی در اردیبهشت ۱۳۵۵ ضربات شدیدی را متحمل شد. حدود ۴۰ چریک شهری کشتهشدند و خانههای تیمی زیادی در شهرهای ایران مورد حملهٔ ساواک قرار گرفتند. با این وجود حمید اشرف، بهعنوان رهبر سازمان توانستهبود از چند درگیری و محاصره بگریزد. اما سرانجام در تاریخ ۸ تیر ۱۳۵۵ در تهران بدست ساواک کشته شد پس از کشتهشدن حمید اشرف ساختار منسجم سازمان چریکهای فدایی بهشدت ضربه خورد. از او دو نوشته به نامهای ''جمعبندی سه ساله'' و ''تجربیات جنگ چریکی در شهر و کوه'' باقی ماندهاست<ref>سایت عصر نو [http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=38550 زندگی] و کارنامه پر شگفت و بی تکرار حمید اشرف</ref>. | ||
حمید اشرف هفت ساله بود که همراه خانواده راهی تبریز شد پدرش سالها رییس ایستگاه راهآهن تبریز بود. سال ۱۳۳۸ با پایان یافتن ماموریت پدر راهی تهران شدند و خانهای در میدان ۲۴ اسفند خریدند. دانشآموز کوشایی بود که خیلی راحت به مدرسهٔ البرز راه پیدا کرد، اما چند ماه بیشتر در آن مدرسه دوام نیاورد و خیلی زود به دلیل آنچه «توهین به مقام سلطنت» نامیدند از این مدرسه اخراج شد. کمی بعد راهی مدرسهٔ تازه تاسیس «رخشان» شد، مدرسهای که بعدها به نام «گروه فرهنگی خوارزمی» مشهور شد. مدرسهای که مسیر زندگی اشرف را برای همیشه تغییر داد. مدرسهٔ رخشان در اوایل دههٔ چهل توسط عدهای از معلمان و مدیران ناراضی که اغلب گرایشهای چپگرایانه داشتند و از سمپاتهای حزب توده بودند اداره میشد، یکی از مشهورترین این چهرهها پرویز شهریاری بود که در دبیرستان رخشان ریاضی درس میداد. و این آغازی میشود برای ورود او به دنیایی که برای او و همراهانش سرشار از رویاهایی بود که آن را مبارزه برای خلق مینامیدند. خانۀ حمید اشرف در میدان بیست و چهارم اسفند بود | |||
سال ۱۳۴۵ حمید اشرف به رشتهٔ مکانیک دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران راه مییابد. کمی بعد جزنی دستگیر میشود و مسئول مستقیم او این بار در غیاب جزنی علیاکبر صفایی فراهانی میشود. اما سال ۴۵ با آزادی جزنی از زندان دوباره او جلسات مستقیمش را با حمید اشرف آغاز میکند. اشرف در نبود او آمادهتر از پیش ظاهر میشود و میتواند جزنی را مرعوب خود کند. جزنی که هرگز در این نشستها هویت واقعیاش را برای اشرف فاش نکرده بود، به یکباره میفهمد که حمید اشرف او را شناخته است و آن هم تنها از روی پوتینهایش. یکبار که از گروه کاوه خبر میرسد یک گروه کوهنوردی در مسیر کوههای بابل و آمل گرفتار شدهاند اشرف به همراه عدهٔ دیگری راهی کوه میشود، او در آنجا با پوتینهایی روبرو میشود که پیشتر در پای مسئول مستقیمش دیده بود و اعضای کوه از این پوتینهایی که همراهشان بود به عنوان پوتینهای بیژن جزنی یاد میکنند و به این ترتیب حمید اشرف متوجه میشود که مسئول مستقیمش تئوریسین اصلی این حلقه است. کمی بعد به تشخیص جزنی او راهی شاخهٔ نظامی زیرزمینی میشود. برای همین هم حمید اشرف در تحرکات دانشجویی حضور فعالی نداشت و سعی میکرد در دانشگاه بیش از هر چیزی خودش را یک علاقمند به ورزش نشان دهد، مسئول تیم شنای دانشکده بیسروصدا کار میکرد. | |||
زمستان سال ۴۶ بیژن جزنی و بسیاری از اعضای گروه جزنی، احمدزاده و حسن ضیا ظریفی بازداشت شدند، حمید اشرف از مهلکه گریخت. در نهایت تنها ۵ نفر بیرون از زندان باقی ماندند که دو نفرشان هم برای آموزشهای چریکی راهی فلسطین شده بودند. حمید اشرف و دو تن دیگر مسئولیت بازسازی گروه را به عهده گرفتند، تا زمستان ۴۸ اعضای گروه به ۳۲ نفر رسید. | |||
حمید اشرف و عملیات سیاهکل | |||
حمید اشرف درباره دلیل عملیات سیاهکل نوشته است: «ما عملا به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هر نوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیج تودهها، به علت کنترل شدید پلیس مقدور نیست. لذا به تئوری کار گروهی معتقد شدیم. هدف گروه به طور خالص و ساده ایجاد برخوردهای مسلحانه، ضربه زدن به دشمن به منظور در هم شکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی مبارزه مسلحانه به خلق میهنمان بود.» | |||
ا بازگشت دو نیروی آموزش دیده از فلسطین و عراق، حمید اشرف برای تهیهٔ ۱۶۰ هزار تومان بودجه عملیات سرقت از بانک ملی شعبهٔ آیزنهاور را با موفقیت انجام داد. پاییز ۴۹ دوباره با بازداشت یکی از اعضا ۸ نفر دستگیر شدند و گروه با عقبگردی دشوار مواجه شد. با این حال کمی بعد عملیات سیاهکل اجرا شد، هر چند گروه تلفات بسیاری داد و باز دست آخر ۸ نفر باقی ماندند که حلقهٔ رابطشان حمید اشرف شد. ۱۸ فروردین ۵۰ حمید اشرف عملیات ترور فرسیو را طرحریزی کرد که با موفقیت انجام شد و روحیهای دوچندان به این گروه کوچک بخشید و پس از آن گروه طی اعلامیهای با نام «سازمان چریکهای فدایی خلق» اعلام موجودیت کرد. حمید اشرف در کتاب جمعبندی سه ساله از این لحظه تصویری سراسر غرورآمیز میدهد و از اینکه مردم عادی از آنها تصویر یک ناجی پیامبرگونه داشتند با شعفی عجیب مینویسد که در باقی نوشتههای به جا مانده از او کمتر به چشم میخورد. اما حمید اشرف در ۴۳ روز پایانی زندگیاش روزهای سختی را سپری کرد، او میدانست که مرگ نزدیک است | |||
حمید اشرف آنقدر برای دستگاه حاکمیت شاه اهمیت داشت که: | |||
«هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر و یا در درگیری کشته میشدند، شاه میپرسید با "حمید اشرف" چه کردید؟» | |||
میگویند عمر زندگی چریک خیلی که بخت یارش باشد، شش ماه است. «حمید اشرف» اما این رکورد را شکست و بالاترین عمر زندگی چریکی در شهر به نام او رقم خورد. چهارده بار از خطر مرگ جست و گریخت و ۱۳ سال تمام زندگی چریکی را درست زیر چشم ماموران دستگاه امنیتی تجربه کرد. او حتی بر سر قرارهای لو رفته حاضر میشد تا همرزمان دیگرش را نجات بدهد و ساواک او را مرد جادو شدهٔ چریکهای فدایی خلق میدانست، چریکی که میتوانست از چندین و چند حلقهٔ محاصره به سلامت عبور کند. | |||
== '''منابع'''[ویرایش | ویرایش مبدأ] == | == '''منابع'''[ویرایش | ویرایش مبدأ] == | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ ۱۹ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۹:۳۸
حمید اشرف متولد ۱۰ دیماه سال ۱۳۲۵ در تهران بود. پدرش اسماعيل، كارمند اداره راهآهن بود، حميد يك برادر به نام احمد و خواهري به نام مينا داشت.وی از رهبران برجسته و از کادرهای عملیاتی چریکهای فدایی خلق بود که ساواک مدتها در پی دستگیری او بود اما حمید اشرف هر بار از توری که ساواک برای دستگیری او پهن کرده بود می گریخت، از وی بهعنوان برجستهترین کادر عملیاتی و تشکیلاتی سازمان چریکهای فدایی خلق یاد میشد. سازمان چریکهای فدایی در اردیبهشت ۱۳۵۵ ضربات شدیدی را متحمل شد. حدود ۴۰ چریک شهری کشتهشدند و خانههای تیمی زیادی در شهرهای ایران مورد حملهٔ ساواک قرار گرفتند. با این وجود حمید اشرف، بهعنوان رهبر سازمان توانستهبود از چند درگیری و محاصره بگریزد. اما سرانجام در تاریخ ۸ تیر ۱۳۵۵ در تهران بدست ساواک کشته شد پس از کشتهشدن حمید اشرف ساختار منسجم سازمان چریکهای فدایی بهشدت ضربه خورد. از او دو نوشته به نامهای جمعبندی سه ساله و تجربیات جنگ چریکی در شهر و کوه باقی ماندهاست[۱].
حمید اشرف هفت ساله بود که همراه خانواده راهی تبریز شد پدرش سالها رییس ایستگاه راهآهن تبریز بود. سال ۱۳۳۸ با پایان یافتن ماموریت پدر راهی تهران شدند و خانهای در میدان ۲۴ اسفند خریدند. دانشآموز کوشایی بود که خیلی راحت به مدرسهٔ البرز راه پیدا کرد، اما چند ماه بیشتر در آن مدرسه دوام نیاورد و خیلی زود به دلیل آنچه «توهین به مقام سلطنت» نامیدند از این مدرسه اخراج شد. کمی بعد راهی مدرسهٔ تازه تاسیس «رخشان» شد، مدرسهای که بعدها به نام «گروه فرهنگی خوارزمی» مشهور شد. مدرسهای که مسیر زندگی اشرف را برای همیشه تغییر داد. مدرسهٔ رخشان در اوایل دههٔ چهل توسط عدهای از معلمان و مدیران ناراضی که اغلب گرایشهای چپگرایانه داشتند و از سمپاتهای حزب توده بودند اداره میشد، یکی از مشهورترین این چهرهها پرویز شهریاری بود که در دبیرستان رخشان ریاضی درس میداد. و این آغازی میشود برای ورود او به دنیایی که برای او و همراهانش سرشار از رویاهایی بود که آن را مبارزه برای خلق مینامیدند. خانۀ حمید اشرف در میدان بیست و چهارم اسفند بود
سال ۱۳۴۵ حمید اشرف به رشتهٔ مکانیک دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران راه مییابد. کمی بعد جزنی دستگیر میشود و مسئول مستقیم او این بار در غیاب جزنی علیاکبر صفایی فراهانی میشود. اما سال ۴۵ با آزادی جزنی از زندان دوباره او جلسات مستقیمش را با حمید اشرف آغاز میکند. اشرف در نبود او آمادهتر از پیش ظاهر میشود و میتواند جزنی را مرعوب خود کند. جزنی که هرگز در این نشستها هویت واقعیاش را برای اشرف فاش نکرده بود، به یکباره میفهمد که حمید اشرف او را شناخته است و آن هم تنها از روی پوتینهایش. یکبار که از گروه کاوه خبر میرسد یک گروه کوهنوردی در مسیر کوههای بابل و آمل گرفتار شدهاند اشرف به همراه عدهٔ دیگری راهی کوه میشود، او در آنجا با پوتینهایی روبرو میشود که پیشتر در پای مسئول مستقیمش دیده بود و اعضای کوه از این پوتینهایی که همراهشان بود به عنوان پوتینهای بیژن جزنی یاد میکنند و به این ترتیب حمید اشرف متوجه میشود که مسئول مستقیمش تئوریسین اصلی این حلقه است. کمی بعد به تشخیص جزنی او راهی شاخهٔ نظامی زیرزمینی میشود. برای همین هم حمید اشرف در تحرکات دانشجویی حضور فعالی نداشت و سعی میکرد در دانشگاه بیش از هر چیزی خودش را یک علاقمند به ورزش نشان دهد، مسئول تیم شنای دانشکده بیسروصدا کار میکرد.
زمستان سال ۴۶ بیژن جزنی و بسیاری از اعضای گروه جزنی، احمدزاده و حسن ضیا ظریفی بازداشت شدند، حمید اشرف از مهلکه گریخت. در نهایت تنها ۵ نفر بیرون از زندان باقی ماندند که دو نفرشان هم برای آموزشهای چریکی راهی فلسطین شده بودند. حمید اشرف و دو تن دیگر مسئولیت بازسازی گروه را به عهده گرفتند، تا زمستان ۴۸ اعضای گروه به ۳۲ نفر رسید.
حمید اشرف و عملیات سیاهکل
حمید اشرف درباره دلیل عملیات سیاهکل نوشته است: «ما عملا به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هر نوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیج تودهها، به علت کنترل شدید پلیس مقدور نیست. لذا به تئوری کار گروهی معتقد شدیم. هدف گروه به طور خالص و ساده ایجاد برخوردهای مسلحانه، ضربه زدن به دشمن به منظور در هم شکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی مبارزه مسلحانه به خلق میهنمان بود.»
ا بازگشت دو نیروی آموزش دیده از فلسطین و عراق، حمید اشرف برای تهیهٔ ۱۶۰ هزار تومان بودجه عملیات سرقت از بانک ملی شعبهٔ آیزنهاور را با موفقیت انجام داد. پاییز ۴۹ دوباره با بازداشت یکی از اعضا ۸ نفر دستگیر شدند و گروه با عقبگردی دشوار مواجه شد. با این حال کمی بعد عملیات سیاهکل اجرا شد، هر چند گروه تلفات بسیاری داد و باز دست آخر ۸ نفر باقی ماندند که حلقهٔ رابطشان حمید اشرف شد. ۱۸ فروردین ۵۰ حمید اشرف عملیات ترور فرسیو را طرحریزی کرد که با موفقیت انجام شد و روحیهای دوچندان به این گروه کوچک بخشید و پس از آن گروه طی اعلامیهای با نام «سازمان چریکهای فدایی خلق» اعلام موجودیت کرد. حمید اشرف در کتاب جمعبندی سه ساله از این لحظه تصویری سراسر غرورآمیز میدهد و از اینکه مردم عادی از آنها تصویر یک ناجی پیامبرگونه داشتند با شعفی عجیب مینویسد که در باقی نوشتههای به جا مانده از او کمتر به چشم میخورد. اما حمید اشرف در ۴۳ روز پایانی زندگیاش روزهای سختی را سپری کرد، او میدانست که مرگ نزدیک است
حمید اشرف آنقدر برای دستگاه حاکمیت شاه اهمیت داشت که:
«هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر و یا در درگیری کشته میشدند، شاه میپرسید با "حمید اشرف" چه کردید؟»
میگویند عمر زندگی چریک خیلی که بخت یارش باشد، شش ماه است. «حمید اشرف» اما این رکورد را شکست و بالاترین عمر زندگی چریکی در شهر به نام او رقم خورد. چهارده بار از خطر مرگ جست و گریخت و ۱۳ سال تمام زندگی چریکی را درست زیر چشم ماموران دستگاه امنیتی تجربه کرد. او حتی بر سر قرارهای لو رفته حاضر میشد تا همرزمان دیگرش را نجات بدهد و ساواک او را مرد جادو شدهٔ چریکهای فدایی خلق میدانست، چریکی که میتوانست از چندین و چند حلقهٔ محاصره به سلامت عبور کند.