کاربر:Mehran/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۲: خط ۶۲:
بعد از این گفتگو امیر حسین فطانت سراغ ساواک میرود و موضوع را لو میدهد و همین باعث دستگیری اعضای گروه می گردد.  
بعد از این گفتگو امیر حسین فطانت سراغ ساواک میرود و موضوع را لو میدهد و همین باعث دستگیری اعضای گروه می گردد.  


امیر حسین فطانت درکتاب خود از خسرو گلسرخی هیچ نامی نمی برد. ولی گلسرخی با واسطه دوستی با کرامت دانشیان و با صحنه سازی ساواک با همکاری امیر حسین فطانت دستگیر میگردد.  
امیر حسین [[فطانت]] درکتاب خود از خسرو گلسرخی هیچ نامی نمی برد. ولی گلسرخی با واسطه دوستی با کرامت دانشیان و با صحنه سازی ساواک با همکاری [[امیر حسین فطانت]] دستگیر میگردد.  


در جریان محاکمات گروه در دادگاه اول، ۷ نفر  (خسروگلسرخی، کرامت دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمت‌الله جمشیدی) به اعدام محکوم شدند. دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم می‌شوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامه‌های روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت. (۲) سه نفر از محکومین (بطحائی، سماکار و علامه زاده) به دلیل اظهار پشیمانی آن‌ها از اعدام عفو و به حبس ابد محکوم گردیدند. حکم اعدام دانشیان و گلسرخی هیچ تغییری نکرد و آنان را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کردند.[۱۴] گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ به خاک سپرده شد که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با حکومت پهلوی جان باخته‌اند. آرامگاه کرامت دانشیان درست یک ردیف پایین‌تر از گور اوست.
در جریان محاکمات گروه در دادگاه اول، ۷ نفر  (خسروگلسرخی، کرامت دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمت‌الله جمشیدی) به اعدام محکوم شدند. دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم می‌شوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامه‌های روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت. (۲) سه نفر از محکومین (بطحائی، سماکار و علامه زاده) به دلیل اظهار پشیمانی آن‌ها از اعدام عفو و به حبس ابد محکوم گردیدند. حکم اعدام دانشیان و گلسرخی هیچ تغییری نکرد و آنان را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کردند.[۱۴] گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ به خاک سپرده شد که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با حکومت پهلوی جان باخته‌اند. آرامگاه کرامت دانشیان درست یک ردیف پایین‌تر از گور اوست.

نسخهٔ ‏۲۵ دسامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۹:۰۶

خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی

خسرو گلسرخی

خسرو گلسرخی شاعر و نویسنده متعهد، دوم بهمن ماه 1322 در شهر رشت در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. وی از بیست سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و به محافل روشنفکری راه یافت. در همین دوران وی در روزنامه کیهان مشغول به کار شد.  در سال 48 با عاطفه گرگین آشنا شد و این آشنایی به ازدواج آن دو انجامید. ثمره  این ازدواج یک فرزند به نام دامون بود. زندگی مشترک این دو چهار سال به طول انجامید. خسرو گلسرخی در سال 1352 در یک طرح ساختگی از طرف ساواک دستگیر شد و در بیدادگاه نظامی شاه همراه همرزم خود کرامت دانشیان به اعدام محکوم شد. دفاعیات گلسرخی در بیدادگاه شاه یکی از پرشورترین و انگیزاننده ترین برگهای تاریخ ایران است که با گذشت بیش از 40 سال در یاد و خاطره مردم باقی مانده است.

دوران کودکی

خسرو گلسرخی در تاریخ 2 بهمن مان 1322 در شهر رشت در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. در 5/1 سالگی پدر خود را از دست میدهد

شاعر و نویسنده مردمی در روز دوم بهمن 1322 در شهر رشت متولد شد نام پدرش قدیر و نام مادرش بانو شمس الشریعه وحید بود. خسرو در سن 5\1 سالگی پدرش را از دست داد. بعد از فوت پدر، سرپرستی خسرو و برادرش فرهاد به پدر برزگشان حاج شیخ محمد وحید که در قم بود سپرده شد. او دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حکیم سنایی و حکیم نظامی به پایان رساند.

وحید مرد مبارزی بود که در کنار میرزا کوچک خان جنگلی در نهضت جنگل جنگیده بود و بالطبع هنوز هم همان روحیه مبارزه در وجودش بود.  خسرو توسط چنین شخصیتی تعلیم دید و تحت تاثیر نظرات او قرار گرفت. حتی شعرهایی به نام جنگلی ها و دامون را در این رابطه گفت (دامون به معنی پناهگاه و انبوهی سیاهی جنگل است).

در سال 1341 پدر بزرگ آنها نیز فوت کرد. علیرغم اینکه خسرو گلسرخی در حال تحصیل بود مسؤلیت امرار معاش خانواده هم به دوش او افتاد. به همین خاطر او و برادرش به تهران رفتند و در محله امین حضور خانه کوچکی گرفتند. او روزها کار میکرد و شبها درس میخواند.

خسروگلسرخی وعاطفه گرگی
خسروگلسرخی وعاطفه گرگین

ازدواج خسرو گلسرخی

خسرو گلسرخی در سال 1348 در حالی که دبیر بخش هنری کیهان بود با  عاطفه گرگین شاعر و نویسنده همفکرش که او در رادیو کار میکرد ازدواج کرد. زندگی مشترک این دو چهار سال طول کشید و ثمره این ازدواج فرزندی به نام دامون بود. مدتی بعد از دستگیری گلسرخی، عاطفه گرگین نیز دستگیر شد و در دادگاه نظامی به چهار سال زندان محکوم شد با به زندان افتادن او سرپرستی دامون به برادرش سپرده شد.

آغاز فعالیتهای هنری

خسرو گلسرخی طی دوران تحصیل خود علیرغم فشار های زندگی و تأمین معاش خانواده، از ادبیات نیز غافل نبود. طی این سالها اشعار و مقالات و نقدهای بسیاری بر آثار ادبی از سوی او با نام های مستعاری چون خسرو تهرانی، خسرو کاتوزیان، بابک رستگار و دامون و زریر و قباد به چاپ رسیده است. در این زمان گلسرخی، با آموختن زبان فرانسه به طور کامل و زبان انگلیسی در دوره دانشگاهی، دست به ترجمه های ادبی نیز می زد. اشعار و مقالات و نقدهای ادبی او در نشریاتی همچون آیندگان و اطلاعات و کیهان و فردوسی و نگین منتشر  می شد. شعر « کنار پنجره » اولین تجربه ی او در دنیای ادبیات و شعر بود. در زمینه های همچنین نقدی بر فروغ فرخزاد و رضا براهنی نوشته است.

آثار گلسرخی

کار جدی گلسرخی در شعر از سال 45 شروع شد. با این وجود از  وی کتابی منتشر نشده است. آنچه از وی باقی مانده است جزوه ای  است تحت عنوان » سیاست هنر، سیاست شعر» که به رابطه ی هنر و شعر و سیاست می پردازد. از خسرو گلسرخی مجموعه ای از اشعاری نیز باقی مانده است که نمونه ی کاملی از هنر اعتراضی است.  « من در کجای جهان ایستاده ام» و کتاب « بیدار» از مجموعه اشعار اوست که بارها به چاپ رسیده است.

کافه نادری
کافه نادری

وظیفه منتقد از دیدگاه  گلسرخی

خسرو گلسرخی شاعری  بودکه بیش از هنر شعری به خاطر دفاع از خود در دادگاه و اعدام در راه عقیده‌اش به شهرت رسید. او هنر خود را برای هنر نمی خواست. از هنرش وسیله ای ساخت برای اعتراض.  در مصاحبه ای که در سال 1349 انتشار یافت ، او نگاه خود را نسبت به وظیفه و  تأثیر نقد در جامعه  اینگونه بیان میکند:

« نقد بمفهومی شاید بهتر دیدن و برتر دیدن باشد که می شکافد و در استتار مانده ها را عریان می کند جهت می دهد. در روزگار ما تولید و روابط معیشتی جامعه و بالاخره منافع طبقاتی بر هر چیزی تاثير انکار ناپذیری بر جای می گذارد... منتقد باید دوران خود را ورق بزند ، متحجر و پای بست به عناصر صرفا سنتی نباشد. بررسی هر یک از این نظام ها و روابط و عناصری که زائیده ی این نظام هاست بدون ایدئولوژی امکان ندارد. زیرا هر یک از این هاه برای منتقد نیاز بک نوع جبهه گیری و جهت گیری را الزام آور میکند. نقد واقعی هیچگاه در خدمت نظام حاکم بر جامعه و در جهت منافع آن قرار نمیگیرد. اگر قرار گیرد نقد وظیفه ای که به عهده دارد، فرو می نهد و یک عامل معیشتی میشود و نقدی که تا حد یک عامل معیشتی سقوط کرد نظام حاکم بر جامعه تا حد امکان از منتقد در جهت منافع خویش بهره میگیرد.

او با یک نگرش دیالکتیکی و  انقلابی نقد واقعی را، عامل جهش در جامعه میداند و میگوید:

«در هر جامعه نقد واقعگرایانه میتواند عامل جهش باشد و چون نظام حاکم بر جامعه ( فی المثل بورژوازی) از هر گونه جهشی در هراس است و با اسیر کردن انتقاد مثل هر پدیده ی دیگر که اسیر میکند جهش را خاموش میکند. »

همچنین در مورد نقش منتقد ادبیات می گوید که یک منتقد باید نقش دشوار ادبیات را،‌ توجیه کند،  تا نظام حاکم بر جامعه نتواند از ادبیات به عنوان یک عامل بهره دهنده مدد بگیرد..

خسرو گلسرخی در مقابل نظرگاه « هنر برای هنر» می ایستد و هنر را بازتاب کنش های اجتماعی و برای اجتماع میداند. از این موضع هست که او به نقد هنر می پردازد. او میگوید شاعر باید روابط پنهان جامعه را عریان کند.

خسرو گلسرخی  هنرمندان را به سه گروه مجزا تقسیم میکند:

-        هنرمندان بی ریشه که هنرمندانی  هستند که که بازده کار خود رادر اختیار نظام حاکم بر جامعه میگذارند. اینان تا زمانی زنده اند که توسط امکانات نظام به عنوان هنرمند معرفی می شوند و پس از خاموشی، نامشان نیز چون آثار شان می میرد.

-        هنرمندان بی آزار که صرفا به هنر می پردازند و کاری به چگونگی روابط و کنش های اجتماعی ندارند و هنر را برتر از شعور حتی خواص و مسائل اجتماعی میدانند. و فقط باید شعر بگویند.

-        گروه سوم هنرمندانی هستند بی هیچ انتظاری از جامعه در مورد پذیرش خویش. به رفتار و تضادهای جامعه روی می آورند و کارشان پر کردن خلاء فرهنگی و افزایش شعور اجتماعی اکثریت محروم جامعه است. این دسته از هنرمندان که به مفهوم صادقانه آن بسیار قلیل اند مترقی و نقطه عطف مبارزه اند. زیرا هنر را به مثابه کالائي نمیپندارند که می توان به آسانی فروختش و به عنوان یک عنصر بی غل وغش در خدمت منافع گروهی از جامعه قرار داد.

گلسرخی می گوید یک منتقد نخست وابسته به قوم خود و ملت خود باید باشد و به هنر و پدیده های دیگری که زائیده ی روابط اجتماعی آن قوم یا ملت است و عناصر و عواملی که باعث خلق این آثار و یا پدیده های دیگر می شوند. گلسرخی از نگاه یک منتقد مترقی عقب ماندگی فرهنگی را برابر با استثمار آن  جامعه میداند.

او در تعریف هنرمند میگوید هنرمند یک جنگجوی عادی از امکانات تکنولوژی برای ستیز است. بسیار بدوی میجنگد ولی این جنگ بدوی، در معیار ارزشها و باورهای انسانی رستاخیزاست به غایت در خور ارجگذاری.

تاریخ معاصر به ما میگوید: تکنولوژی در برابر نیروی ایمان انسانی بسیار زبون است.

برگرفته شده از کتاب آخرین دفاع خسرو گلسرخی از بزرگ خضرائی

دستگیری گلسرخی

خسروگلسرخی در زندان قصر
خسروگلسرخی در زندان قصر

خسرو گلسرخی درسال 1351 به اتهام انتسابی ترور ولیعهد دستگیر شد و به زندان قصر منتقل گردید. او به همراه همرزم خود کرامت دانشیان و 12 تن دیگر دستگیر شد. امیر حسین فطانت در کتاب یک فنجان چای بی موقع علت دستگیری کرامت دانشیان را به تفصیل توضیح میدهد و از قول کرامت دانشیان می نویسد « قرار است که در جشنواره سینمای کودک که حدود دو ماه دیگه برگزار میشود به یک نفر جایزه بدهند. فرح و ولیعهد هم هستند و قرار است در این مراسم ولیعهد را برای آزادی زندانیان سیاسی گروگان بگیرند. همه چیز آماده و حساب شده است و به هیچ چیز احتیاجی نیست مگر اسلحه. آیا میتوانی؟

بعد از این گفتگو امیر حسین فطانت سراغ ساواک میرود و موضوع را لو میدهد و همین باعث دستگیری اعضای گروه می گردد.

امیر حسین فطانت درکتاب خود از خسرو گلسرخی هیچ نامی نمی برد. ولی گلسرخی با واسطه دوستی با کرامت دانشیان و با صحنه سازی ساواک با همکاری امیر حسین فطانت دستگیر میگردد.

در جریان محاکمات گروه در دادگاه اول، ۷ نفر  (خسروگلسرخی، کرامت دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمت‌الله جمشیدی) به اعدام محکوم شدند. دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم می‌شوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامه‌های روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت. (۲) سه نفر از محکومین (بطحائی، سماکار و علامه زاده) به دلیل اظهار پشیمانی آن‌ها از اعدام عفو و به حبس ابد محکوم گردیدند. حکم اعدام دانشیان و گلسرخی هیچ تغییری نکرد و آنان را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کردند.[۱۴] گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ به خاک سپرده شد که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با حکومت پهلوی جان باخته‌اند. آرامگاه کرامت دانشیان درست یک ردیف پایین‌تر از گور اوست.

خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه
خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه

دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه

من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحیت آنرا قبول داردم از خود دفاع نمی کنم بعنوان یک مارکسییت خطابم با خلق و تاریخ است هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود می بالم چرا که هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزدیکترم و هر چه کینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد لطف و حمایت توده مردم از من قوی تر است حتی اگر مرا به گور بسپارید که خواهید سپرد مردم از جسدم پرچم و سرود می سازند. او در ادامه گفت زندگی امام حسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه می شویم او در اقلیت بود و یزید بارگاه و قشون و حکومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد هر چند که یزید گوشه ای از تایخ را اشغال کرد ولی آن چه که در تداوم تاریخ تکرار شد راه حسین و پایداری او بود نه حکومت یزید آن چه را که خلقها تکرار کردند و می کنند راه حسین است.

وقتی دادگاه نظامی حکم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت کرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یکدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرو رفتند .

محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواک را برانگیخت آنها به تکاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آنها رسوخ کنند به آنها که با شکیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد که از شاه تقاضای عفو کنند اما آنها فقط پوزخند زدند ساواک وقتی دید با هیچ حربه ای قادر به فریب آنها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد که دامون پسرش را قبل از تیرباران ببیند اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد و این در شرایطی بود که همه سلولهای بدنش نام دامون را فریاد می کشید او می دانست که دامون نقطه ضعف اوست و دامون می تواند او را به زندگی امیدوار کند زندگی که او می خواست از دست بدهد تا به وظیفه اش عمل کند آری برای او مرگ یک وظیفه بود وقتی از او تقاضای ندامت نامه می کنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند او می گوید هیچ کس از زندگی در کنار زن و فرزند گریزان نیست من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را که انتخاب کرده ایم باید به پایان ببریم مرگ ما حیات ابدی است ما می رویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت نامه بنویسم کمر مبارزان را خرد نکرده ام ؟؟

برگرفته از کتاب دفاعیات خسرو گلسرخی نوشته بزرگ خضرايی

وصیت نامه خسرو گلسرخی

من یک فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میکنم. و شما آقایان فاشیست ها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدرکی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در 28 مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریکا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده های ستم کشیده ایران واژگون خواهد شد

برگرفته شده از کتاب آخرین دفاع خسرو گلسرخی

ضمنا“ یک عدد حلقه پلاتین(طلای سفید) و مبلغ یک هزار و دویست ریال وجه نقد را به خانواده و یا به زنم بدهند.