|
|
خط ۲: |
خط ۲: |
|
| |
|
| == کودکی و نوجوانی == | | == کودکی و نوجوانی == |
| «نامم علی و نام خانوادگیام صیادشیرازی است. اجداد من از عشیرهای به نام «اخت افشار» میباشند که از اصطهبانات و نیریز در فارس تا سیرجان، بافت و جیرفت در کرمان گسترش یافتهاند. پدربزرگم صیاد همراه فرزندانش و مال و احشامش دهها سال پیش به سوی خراسان و شهرستان مشهد به راه افتادند و به شهرستان درگز کوچ کردند. پدر من زیاد کوچکترین فرزند ایشان بود که در آن موقع ۱۲ سال داشت.
| | علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ در شهرستان درگز به دنیا آمد. اجداد او از عشایر فارس و کرمان بودند. پدر بزرگ او همراه خانوادهاش به سمت خراسان کوچ کردند. نام پدرش زیاد و درجه دار ژاندارمری بود. <ref name=":0">[https://www.isna.ir/news/98012107944/%D9%87%D9%81%D8%AA-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B5%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C هفت پرده زندگی شهید صیاد شیرازی]- ایسنا</ref> تحصیلات ابتدایی را در گرگان به اتمام رساند. خانواده صیاد شیرازی به واسطه شغل پدر از گرگان به شاهرود و آمل و گنبد و مجددا به گرگان نقل مکان کرد. صیاد شیرازی برای ادامه تحصیل و گرفتن دیپلم به تهران آمد و از دبیرستان امیرکبیر در تهران دیپلم گرفت. صیاد شیرازی ۵ برادر و ۲ خواهر داشت. <ref name=":2" /> |
| | |
| پس از ولادت اینجانب در ۱۴ خردادماه ۱۳۲۳ در شهرستان درگز و حدود یک سال اقامت در این شهر، بر حسب شغلی که پدرم داشت درجهدار ژاندارمری حدود دو سال در مشهد اقامت کردم و حدود ۱۵ سال در مازندران، یعنی در شهرهای گرگان، آمل و گنبدکاووس به سر بردهام. سال ششم ریاضی، یعنی سال آخر دبیرستان را در تهران گذراندم و از دبیرستان امیرکبیر فارغالتحصیل شدم. در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده افسری شدم.»<ref name=":0">[https://www.isna.ir/news/98012107944/%D9%87%D9%81%D8%AA-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B5%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C هفت پرده زندگی شهید صیاد شیرازی]- ایسنا</ref>
| |
| | |
| نام كوچك من علی است و نام خانوادگی ام صیاد شیرازی و نام پدرم«زیاد». البته چون ما از تیره ی عشایر هستیم، قبلا به ایشان «زیادخان» می گفتند. نام پدر بزرگ ما «صیادخان» بود و اصالتا تیره ی عشایر ما مربوط به تیره ی«اخت افشار» است كه در سرزمینی بین فارس و كرمان امتداد دارد. پدر من در ۱۲ سالگی به همراه برادرانش به درگز كوچ می كنند. همان جا ازدواج می كند و من نیز در همان جا متولد می شوم. تا سه-چهار سالگی من در مشهد بودم، اما پدرم به واسطه ی این كه ژاندارم بود، از درگز به مشهد، رفت و آمد می كرد تا این كه به گرگان منتقل شد و در همین شهر، تحصیلات ابتدایی را تمام كردم. بعد به شاهرود رفتیم و از آن جا به آمل و گنبد و از گنبد دوباره برگشتیم گرگان. در سال۱۳۲۳ متولد شدم. دو خواهر و شش برادر بودیم كه یك برادرمان در جوانی به رحمت خدا رفت.
| |
| | |
| تا قبل از دوران متوسطه و بعد از آن را در رشته ی ریاضی و در گرگان درس خواندم. همیشه جزء نفرات اول بودم. هیچ كمكی هم نداشتم، اما خداوند مقدر كرد كه من با روحیه ای خود جوش، به تحصیل ادامه دهم. این طور تشخیص دادم كه برای دیپلم باید بیایم تهران و مقدمات رفتن به دانشگاه را فراهم كنم.
| |
| | |
| منظورتان دانشكده ی افسری است؟
| |
| | |
| مسیر فكر و ذهن و ذوقم، فقط نظامی شدن بود و همیشه به همین فكر می كردم. هر چند دیگران مرا نهی می كردند كه تو درست خوب است و برو رشته های دیگر، اما علاقه ی من نظامی گری بود.
| |
| | |
| طوری كه پدرتان می گفت، در ماموریتی به تهران، برایش مشكلی پیش آمده بود. ظاهرا این موضوع به همان زمانی بر می گردد كه شما به دانشگاه رفتن فكر می كردید؟
| |
| | |
| بله همین طور است. در تهران، دژبان ها، پدرم را دستگیر می كنند، سرش را می تراشند و بازداشتش می كنند و چون به همه ی دستگاه و شاه دشنام داده بود، از ارتش هم اخراجش می كنند. این باعث شد وضع مالی پدرم به هم بریزد. من ناچار بودم خودم را به یك شكلی اداره كنم. تدریس ریاضیات می كردم و همین، برایم ذخیره ای بود.<ref name=":2" />
| |
|
| |
|
| == ورود به ارتش == | | == ورود به ارتش == |
| در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده افسری شدم.» علی در سال ۱۳۴۶ با درجه ستواندومی در رسته توپخانه از آن دانشکده فارغالتحصیل شد و در طول سالهای تحصیل به جدیت در درس و پایبندی به مذهب شهرت داشت. او دورههای چتربازی و رنجر را نیز با رتبه یکم بین همدورههای خود گذراند. | | علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده افسری شد. در سال ۱۳۴۶ با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه از آن دانشکده فارغالتحصیل شد. او سپس به لشکر ۲ تبریز رفت. در سال ۱۳۴۸ مأموریت استقرار در مرزهای غرب کشور قصرشیرین به لشکر ۲ تبریز داده شد. او به عنوان افسر دیدهبان توپخانه و معاون آتشبار، حدود یک سال در این لشگر بود. لشکر تبریز در سال ۱۳۴۹ منحل شد و صیاد شیرازی به توپخانه لشکری لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه انتقال یافت و در آنجا فرمانده آتشبار شد. |
| | |
| «پس از طی یک سال دوره مقدماتی رسته توپخانه، به لشکر ۲ تبریز رفتم. در سال ۱۳۴۸ مأموریت استقرار در مرزهای غرب کشور قصرشیرین به لشکر ۲ تبریز داده شد. بنده به عنوان افسر دیدهبان توپخانه و معاون آتشبار، حدود یک سال در این مأموریت به سر بردم. لشکر تبریز در سال ۱۳۴۹ منحل شد و گردان ما که گردان ۳۰۲ توپخانه بود به توپخانه لشکری لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه انتقال یافت و من فرمانده آتشبار شدم.
| |
| | |
| بعد از یک بار جابجایی و انتصاب در فرماندهی آتشبار در گردان ۳۱۶ توپخانه، برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفتم. سپس با پذیرفته شدن در کنکور اعزام به خارج در سال ۱۳۵۱ برای طی یک دوره تخصصی توپخانه تحت عنوان دوره هواسنجی بالستیک توپخانه به امریکا رفتم.»
| |
|
| |
|
| وی در طول این دوره همچون یک مبلّغ مذهبی در جلسات بحث و مناظره امریکاییها شرکت و آنها را به اسلام دعوت میکرد. او در بین تمام دانشجویان خارجی و امریکایی رتبه یکم دوره را کسب کرد.<ref name=":0" />
| | او پس از آن برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفت. سپس با پذیرفته شدن در کنکور اعزام به خارج در سال ۱۳۵۱ برای طی یک دوره تخصصی توپخانه تحت عنوان دوره هواسنجی بالستیک توپخانه به امریکا رفت.<ref name=":0" /> |
|
| |
|
| در همین اثنا در دانشكده ی افسری، جزء نفرات اول قبولی شدم و مدت سه سال درس خواندم. دانشكده ی افسری، فضایی بسیار پاك بود. حتی من الان هم با آن جا ارتباط درسی دارم، می بینم با آن زمان تفاوتی ندارد. خلأی كه آن زمان بود، رسمیت نداشتن فرایض دینی بود كه در متن برنامه ها قرار نداشت و در حاشیه بود. كسی هم با حاشیه كاری نداشت. من بهترین روزه های مبارك را در دانشكده گرفتم. در گروهان مان موقعیت خاصی پیدا كردم و حتی منشی افتخاری گروهان شدم. | | در همین اثنا در دانشكده ی افسری، جزء نفرات اول قبولی شدم و مدت سه سال درس خواندم. دانشكده ی افسری، فضایی بسیار پاك بود. حتی من الان هم با آن جا ارتباط درسی دارم، می بینم با آن زمان تفاوتی ندارد. خلأی كه آن زمان بود، رسمیت نداشتن فرایض دینی بود كه در متن برنامه ها قرار نداشت و در حاشیه بود. كسی هم با حاشیه كاری نداشت. من بهترین روزه های مبارك را در دانشكده گرفتم. در گروهان مان موقعیت خاصی پیدا كردم و حتی منشی افتخاری گروهان شدم. |