کاربر:Ehsan/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵۴: خط ۱۵۴:
== کرنولوژی انقلاب ایدئولوژیک ==
== کرنولوژی انقلاب ایدئولوژیک ==
=== سرآغاز انقلاب ایدئولوژیک ===
=== سرآغاز انقلاب ایدئولوژیک ===
سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۶۳ و در آستانهٔ بیستمین سالگرد تأسیس خود وارد یک جمع‌بندی شد. یکی از نتایج این جمع‌بندی سرآغاز کشف بزرگی در این سازمان شد که مجموعه تحولات بعدی را شکل داد. تحولاتی که با نام انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین شناخته می‌شود. در این جمع‌بندی مجاهدین به این نتیجه رسیدند که به صورتی ناآگاهانه و خودبخودی، ردهٔ تشکیلاتی زنان با سطح مسئولیت پذیری و میزان راهگشایی آن‌ها در پراتیک مبارزاتی انطباق نداشته و کمتر از آن است. به این معنی که مناصب و میزان مشارکت زنان مجاهد در سطوح تصمیم‌ساز بسیار کمتر از مردان مجاهد است در حالی که زنان عملاً در مسئولیت پذیری و عمل مبارزاتی نقش مؤثری ایفا می‌کنند.<ref>[https://www.mojahedin.org/i/مریم-رجوی-کیست مریم رجوی کیست- وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref> بخصوص که پس از انقلاب ضدسلطنتی، سازمان مجاهدین خلق با نسل گسترده‌ای از دختران و زنانی مواجه بود که به صفوف آن پیوسته بودند. باید توجه داشت که این پدیده در تاریخ مبارزات ایران بسیار نادر بوده و معمولاً حضور زنان در صفوف مبارزه آزادیبخش بصورت تک‌نمود واقع می‌شد. عدم انطباق رده تشکیلاتی و میزان تصمیم‌سازی زنان با میزان مسئولیت‌پذیری واقعی آنها در مبارزه، از نظر مجاهدین خلق چیزی جز آثار خودبخودی مردسالاری و شائبه‌های آن نبود. آنچه که مجاهدین بعدها آنرا دیدگاهی استثماری ناشی از ایدئولوژی جنسیت یا به عبارتی جنسیت‌زدگی نامیدند.
سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۶۳ و در آستانه‌ی بیستمین سالگرد تأسیس خود وارد یک جمع‌بندی شد. یکی از نتایج این جمع‌بندی سرآغاز کشف بزرگی بود که مجموعه تحولات بعدی را شکل داد. تحولاتی که با نام انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین شناخته می‌شود. در این جمع‌بندی مجاهدین به این نتیجه رسیدند که به صورتی ناآگاهانه و خودبخودی، رده‌ی تشکیلاتی زنان با سطح مسئولیت‌پذیری و میزان راهگشایی آن‌ها در پراتیک مبارزاتی انطباق ندارد. به این معنی که مناصب و میزان مشارکت زنان مجاهد در سطوح تصمیم‌ساز بسیار کمتر از مردان مجاهد است در حالی که زنان عملاً در مسئولیت پذیری و عمل مبارزاتی نقش مؤثری ایفا می‌کنند.<ref>[https://www.mojahedin.org/i/مریم-رجوی-کیست مریم رجوی کیست- وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref> بخصوص که پس از انقلاب ضدسلطنتی، سازمان مجاهدین خلق با نسلی گسترده از دختران و زنانی مواجه بود که به صفوف آن پیوسته بودند. این نسل از زنان شاخص‌های بسیار بارزی را نیز ارائه کرده بودند که از میان آنان می‌توان از اشرف ربیعی نام برد. او  در زمان حکومت سلطنتی سال‌ها در سخت‌ترین شرایط در جریان مبارزه مسلحانه علیه شاه شرکت کرده، چندین بار دستگیر و به سختی شکنجه شده و مقاومت کرده بود و پس از انقلاب نیز نقش فعالی در آموزش و الگودهی به زنان و دختران مجاهد داشت.  باید توجه داشت که این پدیده، یعنی حضور این طیف گسترده از زنان در فعالیت مبازاتی، در تاریخ مبارزات ایران بسیار نادر بوده و معمولاً حضور زنان در صفوف مبارزات آزادی‌بخش به صورت تک‌نمود و نادر واقع شده است.  
[[پرونده:انقلاب ایدئولوژیک.jpg|جایگزین=مسعود رجوی، مریم رجوی انقلاب ایدئولوژیک|بندانگشتی]]
 
عدم انطباق رده تشکیلاتی و میزان تصمیم‌سازی زنان با میزان مسئولیت‌پذیری واقعی آنها در مبارزه، از نظر مجاهدین خلق چیزی جز آثار خودبخودی مردسالاری و شائبه‌های آن نبود. آنچه که مجاهدین بعدها آن‌را دیدگاهی استثماری ناشی از ایدئولوژی جنسیت یا به عبارتی جنسیت‌زدگی نامیدند.[[پرونده:انقلاب ایدئولوژیک.jpg|جایگزین=مسعود رجوی، مریم رجوی انقلاب ایدئولوژیک|بندانگشتی]]


=== همردیفی مریم عضدانلو با مسعود رجوی ===
=== همردیفی مریم عضدانلو با مسعود رجوی ===
آنچه مجاهدین خلق در جمع‌بندی خود به آن رسیده بودند، یعنی نبودن زنان در جایگاه واقعی سازمانی و تشکیلاتی، مشکلی بود که راه حل آن می‌توانست ارتقاء ردهٔ تشکیلاتی تعدادی از زنان باشد. اما از نظر مجاهدین این راه حل، برای گذار از چالشی به بلندای طول تاریخ بشریت، راه حل مناسبی نبود.
آنچه مجاهدین خلق در جمع‌بندی خود به آن رسیدند، یعنی نبودن زنان در جایگاه واقعی سازمانی و تشکیلاتی، پدیده‌ای بود که راه حل آن می‌توانست ارتقاء رده‌ی تشکیلاتی تعدادی از زنان باشد. اما از نظر مجاهدین این راه حل، برای گذار از چالشی به بلندای طول تاریخ بشریت، راه حل مناسبی نبود.  


اعضاء مرکزیت مجاهدین در ادامهٔ جمع‌بندی خود به این نتیجه رسیدند که چنین چالشی در گام نخست، باید در بالاترین نقطهٔ سازمان حل شود و سپس به بقیه شاخه‌ها تسری پیدا کند. آنها معتقد بودند که ارتقاء رده تشکیلاتی تعدادی از زنان کافی نیست و زنان باید به مدار رهبری سازمان راه پیدا کنند. در آن زمان مسعود رجوی دبیرکل یا به تعبیر مجاهدین، مسئول اول مجاهدین خلق بود. بر اساس تصمیم‌گیری مرکزیت سازمان مجاهدین خلق و در راستای اولین گام برای گذار از این چالش ایدئولوژیک، مریم عضدانلو به عنوان همردیف مسئول اول، یعنی همردیف مسعود رجوی برگزیده شد. مریم عضدانلو که بعدها نام خود را به مریم رجوی تغییر داد، به گواهی همگان در میان زنان به عنوان برترین شاخصهٔ رشد و سمبل مسئولیت پذیری، توانایی و کاربُری و در عین حال از خودگذشتی و فداکاری در راستای پیشبرد اهداف و آرمان‌های این سازمان شناخته می‌شد.
اعضاء مرکزیت مجاهدین در ادامه‌ی جمع‌بندی خود به این نتیجه رسیدند که چنین چالشی در گام نخست، باید در بالاترین نقطه‌ی سازمان حل شود و سپس به بقیه‌ی شاخه‌ها تسری پیدا کند. آنها معتقد بودند که زنان باید به مدار رهبری سازمان راه پیدا کنند و ارتقاء رده‌ی تشکیلاتی تعدادی از زنان کافی نیست. در آن زمان مسعود رجوی دبیرکل یا به تعبیر مجاهدین، مسئول اول مجاهدین خلق بود. بر اساس تصمیم‌گیری مرکزیت سازمان مجاهدین خلق و در راستای اولین گام برای گذار از این چالش ایدئولوژیک، مریم عضدانلو به عنوان همردیف مسئول اول، یعنی همردیف مسعود رجوی برگزیده شد. مریم عضدانلو که بعدها نام خود را به مریم رجوی تغییر داد، به گواهی همگان در میان زنان به عنوان برترین شاخصه‌ی رشد و سمبل مسئولیت پذیری، توانایی و کاربْری و در عین حال از خودگذشتی و فداکاری در راستای پیشبرد اهداف و آرمان‌های این سازمان شناخته می‌شد.


=== طلاق مریم رجوی از همسر خود ===
=== طلاق مریم رجوی از همسر خود ===
ارتقاء مریم رجوی به مدار همردیفی مسئول اول در روز ۱۹ اسفند ۱۳۶۳، طی اطلاعیه‌ای از طرف مرکزیت سازمان مجاهدین اعلام شد، اما در آن زمان هیچ‌کس نمی‌دانست مریم رجوی در جریان این حرکت به ضرورت‌های دیگری خواهد رسید. به تعبیر دیگر، او قصد داشت نبردی همه‌جانبه با ایدئولوژی جنسیت و مردسالاری را آغاز کند. در نخستین گام مریم رجوی پس از همردیفی، به درخواست خود و با موافقت همسرش مهدی ابریشمچی، از وی جدا شد. امری که با مخالفت مسعود رجوی مواجه گشت. اما واقعیت این بود که طلاق وی، نه یک طلاق معمول بلکه ناظر بر این امر بود که مریم رجوی نقش خود به عنوان یک «همسر» در زندگی خانوادگی را مغایر با ادامه مبارزه‌ای می‌دید که تمامی انرژی‌ها و توان انسانی او را می‌طلبید. مهمتر از آن، از دیدگاه مریم رجوی بخش قابل توجهی از قوانین اسارت بار و بنده ساز و منع کننده برای یک زن، زمانی عینیت می‌یابد که او خود را به عنوان یک همسر، ناخودآگاه، در تملک یک مرد به عنوان «شوهر» می‌بیند. او معتقد بود برای زنی که می‌خواهد در مسیر مبارزه خود را وقف یک آرمان کند، کانون خانواده، نخستین جایی است که وی را در چارچوب قوانین زنانه محصور می‌کند. قوانینی که اندیشهٔ کالایی و جنسیت گرایی نسبت به زن بر آن حاکم است.
ارتقاء مریم رجوی به مدار همردیفی مسئول اول در روز ۱۹ اسفند ۱۳۶۳، طی اطلاعیه‌ای از طرف مرکزیت سازمان مجاهدین اعلام شد، اما در آن زمان هیچ‌کس نمی‌دانست مریم رجوی در جریان این حرکت به ضرورت‌های دیگری خواهد رسید. به تعبیر دیگر، او قصد داشت همزمان با نبردی همه‌جانبه با ایدئولوژی جنسیت و مردسالاری، به خطیر‌ترین و حساس‌ترین مسأله‌ی جنبش، یعنی مسأله‌ی رهبری پاسخ گوید.  
 
به این ترتیب در نخستین گام، مریم رجوی پس از همردیفی، به درخواست خود و با موافقت همسرش مهدی ابریشمچی، از وی جدا شد. امری که با مخالفت مسعود رجوی مواجه گشت. اما واقعیت این بود که طلاق وی، نه یک طلاق معمول، بلکه ناظر بر این امر بود که مریم رجوی نقش خود به عنوان یک «همسر» در زندگی خانوادگی را مغایر با ادامه‌ی مبارزه‌ای می‌دید که تمامی انرژی‌ها و توان انسانی او را می‌طلبید. مهمتر از آن، از دیدگاه مریم رجوی بخش قابل توجهی از قوانین اسارت بار و بنده ساز و منع‌کننده برای یک زن انقلابی، زمانی عینیت می‌یافت که او خود را به عنوان یک همسر، ناخودآگاه، در تملک یک مرد به عنوان «شوهر» ببیند. او معتقد بود برای زنی که می‌خواهد در مسیر مبارزه خود را وقف یک آرمان کند، زندگی خانوادگی و کانون آن، نخستین جایی است که وی را در چارچوب قوانین زنانه محصور می‌کند. قوانینی که اندیشه‌ی کالایی و جنسیت گرایی نسبت به زن بر آن حاکم است.


=== ضرورت بارز کردن عنصر رهبری در انقلاب ایدئولوژیک ===
=== ضرورت بارز کردن عنصر رهبری در انقلاب ایدئولوژیک ===
نقطهٔ دیگری که مریم رجوی در این حرکت آن را هدف قرار داد عینت بخشیدن و برجسته کردن آرمان سازمانی و شاخص آن، یعنی رهبری ایدئولوژیک بود. مریم رجوی معتقد بود، اندیشه مردسالاری و جنسیت‌زدگی نه تنها مانع رشد زنان شده است، بلکه مردان را از هم هویت انسانی خود دور ساخته؛ و سرانجام مانع از این شده است که هم زن و هم مرد توجه کافی به عنصر رهبری و آرمان سازمان داشته باشند.
نقطه‌ی دیگری و چه بسا مهم‌تری که مریم رجوی در این حرکت آن را هدف قرار داد، عینیت بخشیدن و برجسته کردن آرمان سازمانی و شاخص آن، یعنی رهبری ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین بود. مریم رجوی معتقد بود، جنسیت‌زدگی و اندیشه مردسالاری،  نه تنها مانع رشد زنان شده است، بلکه مردان را نیز از هویت انسانی خود دور ساخته و سرانجام مانع از این شده است که هم زن و هم مرد توجه کافی به عنصر رهبری و آرمان سازمان داشته باشند.  


واقعیت این است پیشاپیش سازمان مجاهدین خلق با خلاء برسمیت شناختن رهبری ایدئولوژیک به معنای شکل دهندهٔ سانترالیزم (تمرکز گرایی) و جاری کننده مونیستی ایدئولوژی و استراتژی مواجه بود. خلأئی که یکبار در سال ۱۳۵۴ برای این سازمان ضربهٔ اپورتونیستی را به همراه داشت. در آن ضربه به دلیل برجسته نبودن رهبری سازمان، این امکان فراهم شد تا عده‌ای در ایدئولوژی مجاهدین دست برده، سازمان مجاهدین را دچار انشقاق کرده و متلاشی کنند. متلاشی شدن سازمان مجاهدین توسط جریانی که به اپورتونیست‌های چپ‌نما معروف شدند، امری بود که در آن زمان، هژمونی و جریان انقلاب ۱۳۵۷ را به دست آخوندهای مرتجع سپرد. آخوندهایی که تا پیش از آن تماماً تحت هژمونی و مهار شده توسط مجاهدین بودند، با متلاشی شدن مجاهدین، ارابه انقلاب ۵۷ را بدست گرفته و سرنوشت آن را تغییر دادند.
واقعیت این است سازمان مجاهدین خلق پیشاپیش به شکلی نامحسوس، با خلاء به رسمیت شناختن رهبری ایدئولوژیک به معنای شکل دهنده‌ی سانترالیزم (تمرکز گرایی) و جاری کننده‌ی مونیسم(وحدت) ایدئولوژیک و استراتژیک مواجه بود، خلائی که یکبار در سال ۱۳۵۴ برای این سازمان ضربه‌ی اپورتونیستی را به همراه داشت. در آن ضربه به دلیل برجسته نبودن رهبری سازمان، این امکان فراهم شد تا عده‌ای در ایدئولوژی مجاهدین دست برده، سازمان مجاهدین را دچار انشقاق کرده و متلاشی کنند. متلاشی شدن سازمان مجاهدین توسط جریانی که به اپورتونیست‌های چپ‌نما معروف شدند، امری بود که در آن زمان، هژمونی و جریان انقلاب ۱۳۵۷ را به دست آخوندهای مرتجع سپرد. آخوندهایی که تا پیش از آن تماماً تحت هژمونی و مهار شده توسط مجاهدین بودند، اما با متلاشی شدن مجاهدین، ارابه انقلاب ۵۷ را بدست گرفته و سرنوشت آن را تغییر دادند.


در جمع‌بندی ضربهٔ اپورتونیستی یکی از عوامل ضربه، برجسته نبودن شاخص ایدئولوژیکی مجاهدین یعنی «عنصر رهبری» برشمرده شده بود. با این همه در سال ۱۳۶۴ یعنی پس از ده سال، سازمان مجاهدین خلق این نقیصه و ضعف را همچنان باخود به همراه داشت.
در جمع‌بندی ضربه‌ی اپورتونیستی، یکی از عوامل ضربه، برجسته نبودن شاخص ایدئولوژیکی مجاهدین یعنی «عنصر رهبری» برشمرده شده بود. با این همه در سال ۱۳۶۴ یعنی پس از ده سال، در سازمان مجاهدین خلق این نقیصه همچنان باقی بود.


این ضعف و نقصیه همان چیزی بود که در انقلاب اکتبر روسیه توسط ولادیمیر ایلیچ لنین به نحوی برطرف شد. تحولی که لنین در عرصهٔ مبارزات مارکسیست‌ها ایجاد کرد، یعنی تأکید بر ضرورت عنصر رهبری‌کننده، اگر چه بسیار جنجال‌برانگیز و شماتت‌آمیز بود و برچسب‌های زیادی را به سمت او روانه کرده و مظان اتهاماتی چون کیش شخصیت و غیره قرار داد، اما وجود عنصر رهبری و هدایت آنقدر ضروری بود که مارکسیم را به مارکسیم ـ لنینیسم ارتقاء داد و حزب بلشویک لنین را تبدیل به تنها حزبی کرد که توانست سلطنت تزاری را از تخت به زیر بکشد و آنرا سرنگون سازد.
این پدیده همان چیزی بود که از زوایه‌ای دیگر و با شرایطی متفاوت، در انقلاب اکتبر روسیه توسط ولادیمیر ایلیچ لنین به نحوی مورد توجه قرار گرفت. تحولی که لنین در عرصه‌ی مبارزات مارکسیست‌ها ایجاد کرد، یعنی تأکید بر ضرورت عنصر رهبری‌کننده، اگر چه بسیار جنجال‌برانگیز و شماتت‌آمیز بود و برچسب‌های زیادی را به سمت او روانه کرده و مظان اتهاماتی چون کیش شخصیت و غیره قرار داد، اما وجود عنصر رهبری و هدایت، آنقدر ضروری بود که مارکسیسم را به مارکسیسم ـ لنینیسم ارتقاء داد و حزب بلشویک لنین را تبدیل به تنها حزبی کرد که توانست سلطنت تزاری را از تخت به زیر بکشد و آن‌را سرنگون سازد.


نویسنده فقید دکتر محمد حسین حبیبی در کتاب ضرورت عام رهبری در این باره می‌گوید: <blockquote>«نتیجتاً باید گفت آنچه در دوران ده ساله اول تجربه مثبت ایدئولوژی جا نیفتاده بود و ضربه اپورتونیستهای چپ نما در سال ۱۳۵۴ را سبب گردید، خود معلول جا نیفتادن مسئله و جایگاه عنصر رهبری در سازمان بود. به بیان خلاصه، تجربه منفی زیرپا گذاشتن عنصر ایدئولوژی تنها با زیر پا گذاشتن عنصر رهبری امکانپذیر بود و امکانپذیر شد. منتهی با وجود این، همان تجربه دهساله اول سازمان دوباره در اینجا تکرار گردید. زیرا در تجربه این دوران نیز اگر چه نقش تعیین‌کننده عنصر رهبری در احیای عنصر ایدئولوژی و تشکیل دوباره سازمان، در عمل برهمگان روشن بود اما به لحاظ نظری علیرغم اشارات مکرر و حتی نشر بعضی جزوات، بر عنصر رهبری، به عنوان رکن اساسی ایدئولوژی بصورت بایسته و برجسته ای تأکید نشده و نتیجتاً مجموعهٔ اعضاء بویژه توده عظیم هوادار بصورت عمیقی نسبت به آن حساس نبودند. بدین دلیل سازمان مجاهدین در حالی می‌خواست بیستمین سالگرد خود را پشت سر بگذارد که این نقص ایدئولوژیک بیست ساله را همچنان با خود حمل می‌کرد و در واقع بصورت یک بمب ایدئولوژی سوز سازمان برانداز در بطن خود نهفته داشت. در اینجا بود که مجاهدین در پاسخگویی به ضرورت مهمتر عام ایدئولوژیک آن می‌رسند که بصورت حلقه ای مفقوده در مجموعهٔ اصول عام اعتقادی‌شان جای آن خالی بود. در این‌جا بود که در یک حرکت خیره کننده و شگفت‌انگیز انقلابی، ثقل دوم سازمان مجاهدین یعنی عنصر رهبری تولد یافت و به عنوان همزاد جدایی‌ناپذیر عنصر ایدئولوژی، دین و ایدئولوژی آنها را تکمیل کرد».<ref>ضرورت عام رهبری- دکتر محمد حسین حبیبی</ref></blockquote>به این ترتیب از نظر مجاهدین اگر وجود چنین پاشنه آشیل یا نقصانی در سازمان مجاهدین وجود داشت، در سال ۱۳۶۴، ده‌ها عامل دست به دست هم می‌داد تا پتانسیل این نقصان بزودی بالفعل شده و خود را بارز کند:
نویسنده فقید دکتر محمد حسین حبیبی در کتاب ضرورت عام رهبری در این باره می‌گوید:<blockquote>«نتیجتاً باید گفت آنچه در دوران ده ساله اول تجربه مثبت ایدئولوژی جا نیفتاده بود و ضربه اپورتونیستهای چپ نما در سال ۱۳۵۴ را (در مجاهدین) سبب گردید، خود معلول جا نیفتادن مسأله و جایگاه عنصر رهبری در سازمان بود. به بیان خلاصه، تجربه منفی زیرپا گذاشتن عنصر ایدئولوژی تنها با زیر پا گذاشتن عنصر رهبری امکان‌پذیر بود و امکان‌پذیر شد. منتهی با وجود این، همان تجربه دهساله اول سازمان دوباره در اینجا تکرار گردید. زیرا در تجربه این دوران نیز اگر چه نقش تعیین‌کننده عنصر رهبری در احیای عنصر ایدئولوژی و تشکیل دوباره سازمان، در عمل برهمگان روشن بود اما به لحاظ نظری علیرغم اشارات مکرر و حتی نشر بعضی جزوات، بر عنصر رهبری، به عنوان رکن اساسی ایدئولوژی به صورت بایسته و برجسته‌ای تأکید نشده و نتیجتاً مجموعه‌ی اعضاء بویژه توده عظیم هوادار به صورت عمیقی نسبت به آن حساس نبودند. بدین دلیل سازمان مجاهدین(در سال ۱۳۶۴) در حالی می‌خواست بیستمین سالگرد خود را پشت سر بگذارد که این نقص ایدئولوژیک بیست ساله را همچنان با خود حمل می‌کرد و در واقع به صورت یک بمب ایدئولوژی سوز سازمان‌برانداز در بطن خود نهفته داشت. در اینجا بود که مجاهدین در پاسخگویی به ضرورت مهمتر عام ایدئولوژیک آن می‌رسند که به صورت حلقه‌ای مفقوده در مجموعه‌ی اصول عام اعتقادی‌شان جای آن خالی بود. در این‌جا بود که در یک حرکت خیره کننده و شگفت‌انگیز انقلابی، ثقل دوم سازمان مجاهدین یعنی عنصر رهبری تولد یافت و به عنوان همزاد جدایی‌ناپذیر عنصر ایدئولوژی، دین و ایدئولوژی آنها را تکمیل کرد.»<ref>ضرورت عام رهبری- دکتر محمد حسین حبیبی</ref></blockquote>به این ترتیب از نظر مجاهدین اگر وجود چنین پاشنه آشیل یا نقصانی در سازمان مجاهدین در سالهای گذشته بحران‌ساز نشده بود، در سال ۱۳۶۴، ده‌ها عامل دست به دست هم می‌داد تا پتانسیل این نقصان بزودی بالفعل شده و خود را بارز کند:


از جمله این عوامل چنین است:
از جمله این عوامل چنین است:
* سازمان مجاهدین خلق درست در همین سالها از ملاء اجتماعی خود بالاجبار قطع شده، بخش قابل توجهی از بدنهٔ آن در اروپا حضور داشت. سرزمینی که مظهر زندگی‌خواهی و جذب شدن در آسوده‌طلبی است و حرکت به سمت فردگرایی و جنسیت زدگی را هر چه بیشتر ترویج کرده و زمینه ساز آن است.
 
* سازمان مجاهدین اولین سازمان یا جریانی است که در تاریخ مبارزات ایران به ناگاه با نسل عظیمی از زنان در صفوف خود مواجه بود. هیچ جریان آزدی‌بخش یا شورشی در تاریخ ایران و حتی در منطقه با چنین پدیده‌ای در درون خود مواجه نبوده‌است و تمامی اسناد تاریخی تنها از حضور تک‌نمودها و زنان اندک‌شمار در برخی از جنبش‌ها خبر می‌دهد. حضور گستردهٔ زنان در صفوف جنبش، البته شاخصی از رشد این سازمان است اما در صورتی که رابطهٔ بین زن و مرد بازتعریف نشود، می‌تواند بصورت طبیعی زندگی خانوادگی و الزامات معمول آنرا هر چه بیشتر رواج داده و توجه افراد را بجای مسئولیت‌های مبارزاتی، معطوف به زندگی خصوصی و فردی نماید. باید توجه داشت که بنا به ضرورتی غیرقابل انکار، تمامی جنبش‌های انقلابی درطول تاریخ دست‌کم در برهه‌های از تاریخ خود تلاش می‌کردند حتی‌الامکان از زندگی خانوادگی و خصوصی در تعارض با مبارزه فاصله بگیرند.
·     سازمان مجاهدین خلق درست در همین سال‌ها از ملاء اجتماعی خود بالاجبار رانده شده، بخش قابل توجهی از بدنه‌ی آن در اروپا حضور داشت. سرزمینی که مظهر زندگی‌خواهی و جذب شدن در آسوده‌طلبی است و حرکت به سمت فردگرایی منفی و جنسیت‌زدگی را هر چه بیشتر ترویج کرده و زمینه‌ساز آن است.
* سازمان مجاهدین به لحاظ سیاسی در شرایطی بسیار طاقت فرسا قرار داشت. چشم‌انداز سرنگونی زودرس رژیم ایران از بین رفته بود. جنگ چریک شهری بر طبق آخرین جمع‌بندی سازمان مجاهدین به دلیل سرکوب گسترده و مافوق تصور حکومت خمینی نمی‌توانست به خودی خود، راهی به سرنگونی باز کند و سازمان مجاهدین با پرداخت بهایی بسیار سنگین در حال روشن نگه داشتن شعلهٔ مقاومت در برابر رژیم ایران بود.
 
* در ایران تقریباً از صدها جریان و حزب و سازمان موجود، هیچ‌یک در شرایط دشوار پس از ۱۳۶۰ نتواسته بود دوام بیاورد و مثل برف در شعله‌های آتش سرکوب خمینی ذوب شده و از بسیاری از آنها تنها نامی بیشتر باقی نمانده بود.
·     سازمان مجاهدین اولین سازمان یا جریانی است که در تاریخ مبارزات ایران به ناگاه با نسل عظیمی از زنان در صفوف خود مواجه بود. هیچ جریان آزادی‌بخش یا شورشی در تاریخ ایران و حتی در منطقه با چنین پدیده‌ای در درون خود مواجه نبوده‌است و تمامی اسناد تاریخی تنها از حضور تک‌نمودها و زنان اندک‌شمار در برخی از جنبش‌ها خبر می‌دهد. حضور گسترده‌ی زنان در صفوف جنبش، البته شاخصی از رشد این سازمان بود اما در صورتی که رابطه‌ی بین زن و مرد بازتعریف نمی‌شد، می‌توانست به صورت طبیعی،  زندگی خانوادگی و عادی و الزامات معمول آن‌را هر چه بیشتر رواج داده و توجه افراد را بجای مسئولیت‌های مبارزاتی، معطوف به زندگی خصوصی و فردی نماید. باید توجه داشت که بنا به ضرورتی غیرقابل انکار، تمامی جنبش‌های انقلابی درطول تاریخ، دست‌کم در برهه‌هایی از تاریخ خود تلاش می‌کردند حتی‌الامکان از زندگی خانوادگی و خصوصی در تعارض با مبارزه فاصله بگیرند.
* در عرصه‌جهانی نیز اغلب سازمان‌ها و جنبش‌های جهانی که پس از اتحاد جماهیر شوری در دنیای دو قطبی ایجاد و رشد کرده بودند، با نمایان شدن آثار شکست در این قطب، که به عنوان شاخص تغییر و انقلاب شناخته می‌شد، آنها نیز مشمول همان فضای مأیوسانه شدند. به عبارتی برخلاف دههٔ گذشته که در سراسر جهان جنبش‌ها و مبارزات آزادیبخش با تمامی مفاهیم و ارزش‌های آن ایجاد شده و همچون یک منبع انگیزه و کشش برای مبارزه در تمامی دنیا عمل می‌کردند، حال تعادل قوای سیاسی به شکل دیگری در حال رقم خوردن بود. اغلب این جنبش‌ها در حال افول بودند. ارزش‌های انقلابی و مبارزاتی در دنیا جای خود را با ارزش‌های بورژوایی جایگزین کرده و هرچه بیشتر بر این سخن دامن می‌زنند که عصر مبارزه کردن به پایان رسیده‌است. در چنین شرایطی معمولاً سازمانها و جنبش‌های انقلابی دو راه بیشتر پیش رو ندارند. یا در اثر این فشار، به سمت راست حرکت کنند (کوتاه آمدن از برخی اصول، مذاکره و…) و یا برای مقابله با آن راه هر چه رادیکایزه‌تر شوند تا فشار را خنثی کرده و بتوانند آنرا تحمل نمایند. طبعاً سازمان مجاهدین خلق نیز نمی‌توانست بطور کامل ازین فضا خود را مستثنی کند.
 
اینها برخی از دلایلی بود که در آن شرایط خاص اثبات می‌کرد سازمان مجاهدین می‌بایست، یک گام به چپ حرکت کرده و به عبارتی به یک [[تشکیلات]] هرمی صد در درصد ایدئولوژیک با سانترالیزم دموکراتیک بسیار بالا و پایبندی کامل به شاخص ایدئولوژیک آن یعنی رهبری سازمان، تبدیل شود تا بدون هراس از هرگونه عملکرد ضعیف اعضاء، ضربه درونی، پس‌رفت، انشعاب و گسست، مانند گرزی محکم در هر نقطه که لازم است فرود آمده و عمل کند.<ref>انقلاب، ایدئولوژیک مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از بیرون- ص ۲۲</ref> بخصوص اینکه این سازمان تجربه ضربه سال ۱۳۵۴ را که ناشی از همین ضعف، یعنی عدم برسمیت شناختن یک شاخص ایدئولوژیک و نماد آن یعنی رهبری ذیصلاح بود، تجربه کرده بودند.
·  سازمان مجاهدین به لحاظ سیاسی در شرایطی بسیار طاقت فرسا قرار داشت. چشم‌انداز سرنگونی زودرس رژیم ایران از بین رفته بود. جنگ چریک شهری بر طبق آخرین جمع‌بندی سازمان مجاهدین به دلیل سرکوب گسترده و مافوق تصور حکومت خمینی نمی‌توانست به خودی خود، راهی به سرنگونی باز کند و سازمان مجاهدین با پرداخت بهایی بسیار سنگین در حال روشن نگه داشتن شعله‌ی مقاومت در برابر رژیم ایران بود.
 
·     در ایران تقریباً از صدها جریان و حزب و سازمان موجود، هیچ‌یک در شرایط دشوار پس از ۱۳۶۰ نتواسته بود دوام بیاورد و مثل برف در شعله‌های آتش سرکوب خمینی ذوب شده و از بسیاری از آنها جز نامی بیشتر باقی نمانده بود.
 
·     در عرصه‌ی‌جهانی نیز اغلب سازمان‌ها و جنبش‌های مبارزاتی که پس از اتحاد جماهیر شوری در دنیای دو قطبی ایجاد و رشد کرده بودند، با نمایان شدن آثار شکست در این قطب، که به عنوان شاخص تغییر و انقلاب شناخته می‌شد، مشمول همان فضای مأیوسانه شدند. به عبارتی برخلاف دهه‌ی گذشته که در سراسر جهان جنبش‌ها و مبارزات آزادیبخش با تمامی مفاهیم و ارزش‌های آن ایجاد شده و همچون یک منبع انگیزه و کشش برای مبارزه در تمامی دنیا عمل می‌کردند، حال، تعادل قوای سیاسی به شکل دیگری در حال رقم خوردن بود. اغلب این جنبش‌ها در حال افول بودند. ارزش‌های انقلابی و مبارزاتی در دنیا جای خود را به ارزش‌های بورژوایی داده و هرچه بیشتر بر این سخن دامن می‌زدند که عصر مبارزه کردن به پایان رسیده‌است. در چنین شرایطی معمولاً سازمان‌ها و جنبش‌های انقلابی دو راه بیشتر پیش رو ندارند. یا در اثر این فشار، به سمت راست حرکت کنند (کوتاه آمدن از برخی اصول، مذاکره و…) و یا برای مقابله با آن، هر چه رادیکالیزه‌تر شوند تا فشار را خنثی کرده و بتوانند آن‌ را تحمل نمایند. طبعاً سازمان مجاهدین خلق نیز نمی‌توانست بطور کامل از این فضا خود را مستثنی کند.
 
اینها برخی از دلایلی بود که در آن شرایط خاص اثبات می‌کرد؛ سازمان مجاهدین می‌بایست، یک گام به چپ حرکت کند و به عبارتی به یک تشکیلات هرمی صد در درصد ایدئولوژیک با سانترالیزم دموکراتیک بسیار بالا و پایبندی کامل به شاخص ایدئولوژیک آن یعنی رهبری جنبش، تبدیل شود تا بدون هراس از هرگونه عملکرد ضعیف اعضاء، ضربه درونی، پس‌رفت، انشعاب و گسست، مانند گرزی محکم در هر نقطه که لازم است فرود آمده و عمل کند.<ref>انقلاب، ایدئولوژیک مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از بیرون- ص ۲۲</ref> خصوصا اینکه این سازمان، تجربه‌ی ضربه سال ۱۳۵۴ را که ناشی از همین پدیده، یعنی بارز نبودن شاخص ایدئولوژیک و نماد آن یعنی رهبری ذیصلاح بود، با خود داشت.


==== مانع بارز شدن عنصر رهبری از دیدگاه مریم رجوی ====
==== مانع بارز شدن عنصر رهبری از دیدگاه مریم رجوی ====
مریم رجوی معتقد بود، آنچه یگانگی افراد با آرمان و ایدئولوژی یک سازمان و رهبری آنرا را دچار خدشه کرده و از سانترالیزم سازمانی دور می‌کند، همانا منافع، تمایلات فردی و اندیشهٔ فردگرایانه است. اندیشه‌ای که نقطهٔ مرکزی آن جنیست‌گرایی است. جنسیت‌گرایی در یک کلام یعنی اندیشه‌ای که اصالت را نه به انسان بودن، بلکه به جنس فرد می‌دهد. اندیشه‌ای که به دنبال خود مردسالاری، دیدگاه کالایی نسبت به زن، فردگرایی، خودخواهی و… را به دنبال دارد. این اندیشه افراد را در چنبرهٔ زندگی خصوصی و دغدغه‌های عادی میان زن و مرد فرو برده و از یک زندگی آرمانی و مبارزه در راه آزادی دور می‌کند. زن را به سمت ویژگی‌های موسوم به «ویژگی‌های زنانه» یعنی ضعیف بودن، وابسته بودن، غیرمسئول بودن، عدم جسارت و … سوق داده و مرد را به سمت خودخواهی، رقابت، قدرت طلبی و … هدایت می‌کند.
مریم رجوی معتقد بود، آنچه یگانگی فرد با آرمان و ایدئولوژی خود و رهبری آن‌را را  خدشه‌دار کرده و از سانترالیزم سازمانی فاصله می‌دهد، همانا وابستگی‌ها، جاذبه‌های غیرمبارزاتی و به عبارتی اندیشه‌ای است که نقطه‌ی مرکزی آن جنسیت‌گرایی است. جنسیت‌گرایی در یک کلام یعنی اندیشه‌ای که اصالت را نه به انسان بودن، بلکه به جنس فرد می‌دهد. اندیشه‌ای که به دنبال خود مردسالاری، دیدگاه کالایی نسبت به زن، خودخواهی و… را به دنبال دارد. جنسیت‌گرایی توام با فرد‌گرایی خودخواهانه که روی دیگر سکه‌ی جنسیت‌گرایی است، افراد را در چنبره‌ی زندگی خصوصی و دغدغه‌های عادی میان زن و مرد فرو برده و از یک زندگی آرمانی و به عبارتی مبارزه در راه آزادی دور می‌کند. زن را به سمت ویژگی‌های موسوم به «ویژگی‌های زنانه» یعنی ضعیف بودن، وابسته بودن، غیرمسئول بودن، عدم جسارت و… سوق داده و مرد را به سمت خودخواهی، رقابت، قدرت طلبی و… هدایت می‌کند.


به عبارت دیگر، مریم رجوی معتقد بود آنچه سازمان مجاهدین در جمع‌بندی خود، به آن رسیده‌است، یعنی تأثیرات اندیشهٔ مردسالارانه، نه یک مشکل کوچک، بلکه ناشی از اندیشه‌ای است بسیار دیرپا به نام جنسیت‌گرایی که قدمتی به اندازهٔ تاریخ بشر دارد. دست برقضا این همان اندیشه‌ای است که مانع ارتقاء افراد در امر مبارزه، یگانگی با آرمان و خطوط مبارزاتی آن و نهایتاً سرسپاری به نوک هرم سازمانی یعنی رهبری آن، جهت حفظ مونیزم مبارزاتی می‌شود. یعنی همان خلأئی که از سالها پیش به عنوان یک نقصیه در این سازمان وجود داشت و در شرایط سختی که مجاهدین خلق در آن قرار داشتند، برطرف کردن آن برای حفظ بقاء و رشد سازمانی بسیار الزام آور بود.<ref>ضرورت عام رهبری - محمد حسین حبیبی- ۱۵۰</ref>
به عبارت دیگر، مریم رجوی معتقد بود آنچه سازمان مجاهدین در جمع‌بندی خود، به آن رسیده‌است، یعنی تأثیرات اندیشه‌ی مردسالارانه، نه یک مشکل کوچک، بلکه ناشی از اندیشه‌ای است بسیار دیرپا به نام جنسیت‌گرایی که قدمتی به اندازه‌ی تاریخ بشر دارد. دست برقضا این همان اندیشه‌ای است که مانع ارتقاء افراد در امر مبارزه، یگانگی با آرمان و خطوط مبارزاتی آن و نهایتاً سرسپاری به نوک هرم سازمانی یعنی رهبری آن، جهت حفظ مونیزم (وحدت و یگانگی) مبارزاتی می‌شود. همان خلائی که از سال‌ها پیش وجود داشته و در شرایط دشواری که مجاهدین خلق در آن قرار داشتند، برطرف کردن آن برای حفظ بقاء و رشد سازمانی الزام‌آور بود.<ref>ضرورت عام رهبری - محمد حسین حبیبی- ۱۵۰</ref>


موضوع بعدی که نباید از نظر دور داشت این بود که مریم رجوی مبارزه با جنسیت گرایی را جز با حرکت به سمت آرمان مبارزاتی و به تعبیری آرمان آزادی‌خواهی امکان‌پذیر نمی‌دانست. از نظر مریم رجوی برای نفی ایدئولوژی جنسیت می‌بایست به یک اثبات دست زد. هر نفی جز با اثبات امکان‌پذیر نیست. اگر از چیزی روی می‌گردانیم باید به چیزی رو کنیم. پس توجه افراد را در عمیق‌ترین زوایای اندیشه‌شان باید از رفتار فردگرایانه و جنیست گرایانه پرهیز داد و به سمت آرمان سازمانی و رهبری آن معطوف داشت.
به این ترتیب مریم رجوی پس از اعلام هم‌ردیفی و قرار گرفتن در جایگاه رهبری به مثابه نماینده‌ای از نسل زنان مجاهد گام‌های بعدی را آغاز کرد.
 
آن‌چه نباید از نظر دور داشت این بود که او مبارزه با جنسیت‌گرایی (و در تکمیل آن مبارزه با فردگرایی‌منفی) را جز با حرکت به سمت آرمان مبارزاتی و به تعبیری آرمان آزادی‌خواهی امکان‌پذیر نمی‌دانست. از نظر مریم رجوی برای نفی ایدئولوژی جنسیت می‌بایست به یک اثبات دست زد. هر نفی جز با اثبات امکان‌پذیر نیست. اگر از چیزی روی می‌گردانیم باید به چیزی رو کنیم. پس توجه افراد را در عمیق‌ترین زوایای اندیشه‌شان باید از رفتار فردگرایانه و جنیست‌گرایانه پرهیز داد و به سمت آرمان سازمانی و رهبری آن معطوف داشت.


=== ازدواج مریم رجوی با مسعود رجوی ===
=== ازدواج مریم رجوی با مسعود رجوی ===
پس از طلاق مریم رجوی از همسرش، وی به رغم اتهاماتی که می‌دانست نثار او خواهد شد، در میان بهت و ناباوری همگان، از مسعود رجوی تقاضای ازدواج کرد. او خود می‌گوید که این دوران، یعنی فاصلهٔ طلاق تا ازدواج بر او ۳۰ سال گذشت!
در آن شرایط و با حضور گسترده‌ی نسلی از زنان جوان در صفوف مبارزه که برای اولین بار در تاریخ مبارزات مردم ایران دوشادوش مردان وارد میدان شده بودند؛ و پس از حضور مجاهدین در اروپا به مثابه مهد یک زندگی بورژوایی که می‌توانست هر چه بیشتر افراد را به سمت زندگی خصوصی و دغدغه‌های غیرمبارزاتی سوق دهد، مجاهدین باید رابطه‌ی بین زنان و مردان را بازتعریف می‌کردند. در غیر این صورت ادامه‌ی مبارزه دست‌کم در مدار قبلی دیگر امکان‌پذیر نبود.
 
فارغ از چنین بازتعریفی به طور معمول شاید دو راه بیشتر پیش رو نبود.
 
۱ـ  در کفه‌ی بین مبارزه و زندگی، آرام آرام به سمت زندگی، دغدغه‌های آن، ازدواج‌های معمول  و روابط مرسوم میان زن و مرد حرکت کردن و سرانجام در شرایط سخت مبارزه جذب محیط بورژوایی شدن!
 
با در پیش گرفتن این راه نه تنها دیگر بحث رهایی زن مطرح نبود، بلکه چه بسا بحث بود و نبود افراد و حل شدن یا نشدن آن‌ها در زندگی عادی، می‌توانست برای مجاهدین مسأله ساز شود!
 
۲ـ راه دوم که البته تنها در تئوری قابل طرح است، برخورد ارتجاعی و جداسازی بنیادگرایانه بین زنان و مردان، در هراس از گسیختن صفوف مبارزه در اثر نفوذ زندگی‌خواهی و آسوده‌طلبی بود! یعنی دقیقاً برخوردی که گروه‌های افراطی اسلامی برای حفظ خود انجام می‌دهند! البته این راه نه امکان‌پذیر بود و نه با ایدئولوژی مجاهدین انطباقی داشت.بر هیچ‌کس پوشیده نیست که این‌گونه روش‌ها، خود، اوج اندیشه‌ی جنسیت‌گرایانه و ضد زن است. چرا که بنیادگرایان به رغم جداسازی‌های ظاهری،  در اندیشه و عمل، چیزی جز برده داران جنسی، در پس پرده‌ نیستند.
 
و اما مریم رجوی با حرکت متهورانه‌ی خود، راه حل سوم را نشانه گرفت: بازتعریف مناسباتی جدید میان زن و مرد!
 
نه از جنس بورژوایی که  دیدگاه کالایی نسبت به زن و مناسبات رفتاری ویژه‌ی خود را میان زن و مرد اشاعه می‌دهد. نه از جنس ارتجاعی و بنیادگرایانه که جدایی و تفکیک را ترویج می‌کند!
 
او با حرکت متهورانه خود، مناسباتی جدید را میان زنان و مردان مجاهد، و حتی میان زوج‌های مجاهد، ترویج نمود.
 
پس از طلاق مریم رجوی از همسرش، وی به رغم اتهاماتی که می‌دانست نثارش خواهد شد، در میان بهت و ناباوری همگان، از مسعود رجوی تقاضای ازدواج کرد. مریم رجوی می‌گوید این دوران، یعنی فاصله‌ی طلاق تا ازدواج بر او ۳۰ سال گذشت!
 
از دیدگاه مریم رجوی طلاق او از همسرش به تنهایی کافی نبود و این نفی را با اثبات همراه نمی‌کرد. حرکتی که از دیدگاه مجاهدین با رهایی زن و شورش بر جنسیت‌گرایی آغاز شد و به اثبات و تثبیت رهبری انجامید. برای درک این پدیده، گام‌ها را از نفی تا اثبات بار دیگر می‌توان مرور کرد.
 
مریم رجوی به عنوان نماینده‌ای از نسل زنان مجاهد وارد دایره‌ی رهبری شده بود تا رهایی و برابر زنان را تضمین کند. او هم‌زمان عنصر جنسیت‌گرایی  را ضدمبارزه و مانع پیشرفت ضروری سازمانش حول مقوله‌ی آرمان و رهبری عقیدتی تشخیص داده و قصد کرده بود آن‌ را از سر راه برداشته و به ویژه برای زنان راهگشای چشم‌اندازی جدید باشد.
 
او از همسر خود جدا شده بود، اما آن‌چنان که گفته شد تا اینجا هنوز این نفی، هیچ اثباتی را به همراه نداشته و یک طلاق معمول بود که می‌توانست در یک نگاه ساده سازانه از طرف ناظران، حتی یک طلاق خانوادگی به دلایلی معمول تعبیر شود؛ بنابراین مریم رجوی با درخواست ازدواج از مسعود رجوی به عنوان رهبری که تمامی آرمان‌ها و اهداف مجاهدین را نمایندگی و سمبلیزه می‌کرد، همگان را دچار تکانه‌ای سخت کرد.
 
او به خود و دیگران نشان داد که یک زن خود انتخاب می‌کند کدام مسیر، کدام آرمان و کدام هدف را در زندگی برگزیند. زنی که از همسر خود طلاق گرفته، با آرمان خود یا به عبارتی با رهبر آرمانی خود ازدواج می‌کند!
 
مریم رجوی با حرکت خود، مفهوم و الگوی نمادین شورش زن بر حصارهای جنسیت‌گرایی با سمت‌‌گیری به سوی آرمان و «رهبری آرمانی» را رسم کرده و نشان داد. این همان خرق عادت عجیبی است که او به آن دست زد.


از دیدگاه مریم رجوی تنها طلاق او از همسرش نمی‌تواند این نفی را با اثبات همراه کند. او معتقد بود در آن شرایط و با وجود حضور گستردهٔ نسلی از زنان جوان در صفوف مبارزه که برای اولین بار در تاریخ مبارزات مردم ایران وارد عرصه مبارزه شده بودند، و پس از حضور مجاهدین در اروپا به معنی مهد یک زندگی بورژوایی که هر چه بیشتر افراد را به سمت زندگی خصوصی و دغدغه‌های آن سوق می‌داد، مجاهدین برای کنار زدن اندیشهٔ جنسیت گرایانه باید رابطهٔ بین زنان و مردان را بازتعریف می‌کردند. در غیر این صورت ادامهٔ مبارزه دست‌کم در مدار قبلی دیگر امکان‌پذیر نبود.
ممکن است سؤال شود که با این‌همه چرا ازدواج؟!


فارغ از چنین بازتعریفی بطور معمول شاید دو راه بیشتر پیش رو نبود:
او می‌توانست به عنوان مثال، فقط از همسر خود جدا شود و همین مفهوم را، یعنی الزام سمت‌گیری به سوی آرمان و رهبری را برای همگان تشریح کند. پاسخ این است که در این‌صورت، هرگز چنین پیامی را از خود ساطع نمی‌کرد. دقیقا انجام ازدواج بود که همگان را به تکاپو واداشت، و اگر نه چه تمامی ماجرا حتی به سرعت به حاشیه می‌رفت.  
# اول تشکیل خانواده‌ها، ازدواج‌های معمول در درون سازمان که تا آن زمان هم وجود داشت و سرانجام در شرایط سخت مبارزه جذب محیط شدن، حل شدن به هرمیزان در یک زندگی معمول، فاصله گرفتن از مبارزه و… که همه بیانگر رشد هرچه بیشتر فردگرایی و جنسیت‌گرایی ضد مبارزاتی است. دراین راه نه تنها دیگر بحث بارز کردن عنصر رهبری برای ارتقاء کادرها مطرح نیست، بلکه چه بسا بحث بود و نبود افراد و حل شدن در زندگی معمول، برای مجاهدین مسئله ساز خواهد شد!
# راه دوم که البته تنها در تئوری قابل طرح است، برخورد ارتجاعی و جداسازی بنیادگرایانه بین زنان و مردان در هراس از گسیختن صفوف مبارزه بخاطر نفوذ زندگی خواهی و آسوده طلبی است! یعنی دقیقاً برخوردی که گروه‌های افراطی اسلامی برای حفظ افراد خود انجام می‌دهند! البته این راه نه امکان‌پذیر است و نه با ایدئولوژی مجاهدین انطباقی دارد. از سویی این‌گونه روشها اتفاقاً، اوج اندیشهٔ جنسیت‌گرایانه و ضد زن را نشان می‌دهد و هرگز راه حلی برای مبارزه با جنسیت‌گرایی نیست. راه حل‌هایی که جریانات بنیادگرا و خمینی‌گونه، فریبکارانه آنرا تبلیغ می‌کنند. فریبکارانه ازین جهت که در خفاء نه کمتر، بلکه حتی بیشتر از دیگر اندیشه‌ها به زن دیدگاهی کالایی و استثماری دارند؛ و اما مریم رجوی با حرکت متهورانهٔ خود راه سوم را نشانه گرفت و آن‌را برگزید و مناسبات جدیدی را میان زن و مرد، و حتی میان زوج‌ها ترویج نمود. چگونه؟
او از همسر خود جدا شده بود. این بخشی از اقدام او بود. اما آنچنانکه گفته شد تا اینجا هنوز این نفی، هیچ اثباتی را به همراه نداشته و یک طلاق معمول بود که می‌توانست در یک نگاه ساده سازانه توسط افراد، حتی یک طلاق خانوادگی بدلایل معمول تعبیر شود؛ بنابراین مریم عضدانلو با درخواست ازدواج از مسعود رجوی به عنوان رهبری که تمامی آرمانها و اهداف مجاهدین را نمایندگی و سمبلیزه می‌کرد، به خود و دیگران نشان داد که یک زن خود انتخاب می‌کند که کدام مسیر، کدام آرمان و کدام هدف را در زندگی برگزیند. زنی که از همسر خود طلاق گرفته، با آرمان خود یا به عبارتی با رهبر آرمانی خود ازدواج می‌کند! این همان خرق عادت عجیبی است که مریم رجوی به آن دست می‌زند.


ممکن است سؤال شود که با اینهمه چرا ازدواج؟! او می‌توانست از همسر خود جدا شود و همین مفهوم را یعنی الزام سمت‌گیری به سوی آرمان و رهبری را برای همگان تشریح کند. پاسخ این است که در اینصورت، یعنی درصورتی که مریم رجوی فقط به بیان کردن چنین مفهومی بسنده می‌نمود، هرگز چنین پیامی را از خود ساطع نمی‌کرد.
مریم رجوی خود انتخاب می‌کند که بجای قرار دادن شوهر، در کانون عواطف فردی‌اش، رهبر عقیدتی، یا به عبارتی سمبل آرمان و ایدئولوژی خود را در این نقطه قرار دهد. یعنی درست در همان نقطه‌ای که باید مردی به مثابه‌ی همسر قرار داشته باشد، شاخص و سمبل آرمانی یا همان رهبری عقیدتی را قرار می‌دهد! اینجاست که آن پیام به قوی‌ترین شکل منتشر می‌شود.


او خود انتخاب می‌کند که بجای قرار دادن شوهر، در کانون عواطف فردی‌اش، رهبر عقیدتی، یا به عبارتی سمبل آرمان و ایدئولوژی خود را در این نقطه قرار دهد. یعنی درست همان نقطه ای که باید مردی به مثابهٔ همسر قرار داشته باشد، شاخص و سمبل آرمانی یا همان رهبری عقیدتی قرار می‌گیرد! اینجاست که آن پیام به قویترین شکل منتشر می‌شود. به این ترتیب است که شوک بزرگی به تمامی مردان و زنان و خانواده‌های موجود در مجاهدین وارد می‌آورد. شوکی که نشان می‌داد تمام زنان مجاهد و مبارز، پیش از آنکه نقشی به عنوان همسر و زن خانواده داشته باشند، دارای آرمان و هدفی بالاتر به صفت مجاهد بودن خود هستند. این حرکت یک زنگ خطر برای تمامی خانواده‌ها بود! به عبارتی ازین پس هیچ مردی نمی‌تواند خود را مالک عواطف همسر خود و هیچ زنی خود را در حصار عاطفی هیچ مردی نمی‌بیند. مریم رجوی با این حرکت این نکته را متذکر می‌شود که بجای غرق شدن در دلبستگی‌های خانوادگی، دل را باید به آرمان پیش رو داد. کما اینکه خود او نیز چنین کرده‌است. این حرکت مریم رجوی، پیوندهای خصوصی را سست می‌کند و به آن ضربه ای سخت می‌زند. وی علاوه بر بارز کردن الزام مقولهٔ «رهبری آرمانی» نشان داد که یک مبارز نباید و نمی‌تواند چیزی جز همان آرمان و هدف را در کانون عواطف فردی خود قرار دهد. هرچند برای مریم رجوی این حرکت تنها حرکتی برای ساطع کردن یک پیام نیست. این بسیار مهم است که درک کنیم که شخص مریم رجوی نیز باید در اندیشهٔ خود همین مسیر فکری را طی کرده و آنرا عملی می‌کرد. او خود باید شهامت این را داشته باشد که با پشت کردن به زندگی خانوادگی و تفکر جنسیت گرا، اعلام کند که ازین پس همسر او، آرمان او و رهبری اوست. در غیر اینصورت تعبیر ما ازین حرکت تنها چنین خواهد بود که گویا برای برانگیختن واکنش‌ها و توجه دادن به موضوع ذکر شده‌است.
به این ترتیب است که شوک بزرگی به تمامی مردان و زنان و خانواده‌های موجود در مجاهدین وارد می‌آید. شوکی که نشان می‌دهد تمام زنان مجاهد و مبارز، پیش از آنکه نقشی به عنوان همسر خانواده داشته باشند، دارای آرمان و هدفی بالاتر، به صفت مجاهد بودن خود هستند. این حرکت یک زنگ خطر برای تمامی خانواده‌ها بود! به عبارتی از این پس هیچ مردی نمی‌تواند خود را مالک همسر خود و عواطف او دیده و در مقابل، هیچ زنی خود را مملوک و در حصار عاطفی هیچ مردی نمی‌بیند. همه‌ی زنان مجاهد با چنین الگویی، اکنون جسارت بیشتری برای درهم‌شکستن حصارهای فرهنگی در راستای مبارزه، در خود احساس می‌کنند. هم‌چنان که مردان با زدودن غبارهای مردسالارانه، ناشی از پذیرش و قبول چنین حقی برای زن، احساس رهایی و یگانگی با آرمان خود را تجربه می‌کنند. مریم رجوی با این حرکت، این نکته را متذکر می‌شود که بجای غرق شدن در دغدغه‌های جنسیت‌گرایانه که زندگی معمول مبلغ آن است، دل را باید به آرمان پیش رو داد. کما اینکه او چنین کرده‌است. این حرکت مریم رجوی، پیوندهای خصوصی و ضدمبارزاتی را سست کرده و به آن ضربه‌ای سخت وارد آورد. او علاوه بر بارز کردن الزام مقوله‌ی «رهبری آرمانی» نشان داد که یک مبارز نباید و نمی‌تواند چیزی جز همان آرمان و هدف را در کانون عواطف فردی خود قرار دهد. هرچند برای مریم رجوی این حرکت تنها حرکتی برای ساطع کردن یک پیام نیست. یعنی او با این ازدواج قصد ندارد تنها پیامی را به بیرون اشاعه دهد.


برای مریم رجوی البته دست زدن به چنین عملی بسیار هولناک بنظر می‌رسید. چرا که او باید از تمامی آبروی سازمانی و شخصی و حرفه‌ای خود مایه می‌گذاشت و با سیلی سهمگین از تهمت‌ها و افتراها مواجه می‌شد. شاید از همین روست که وی می‌گوید این دوران بر او ۳۰ سال گذشته‌است.
این بسیار مهم است که درک کنیم که شخص مریم رجوی نیز باید در اندیشه‌ی خود همین مسیر فکری را طی کرده و آن‌را عملی می‌کرد. او خود باید شهامت این را می‌داشت که با پشت کردن به زندگی معمول و شوریدن بر موانع جنسیت‌گرایانه که زن را ضعیف و ناتوان و بی‌اراده برمی‌شمرد، اعلام نماید که از این پس همسر او، آرمان او و رهبری اوست.  


گفته می‌شود لنین، بانی تئوری تقدم سانترالیزم یعنی مرکز گرایی و رهبری از بالا نیز به دلیل اعتقاد به این تئوری مورد شماتت و اتهامات بسیاری قرار گرفت. او در همین رابطه کتابی به نام «یک گام به پیش، دو گام به پس» نوشت که در هنگام تحریر آن شرایط بسیار سختی را متحمل شد. والن تینف که از نزدیک با وی بوده‌است می‌گوید: او به هنگام نوشتن این کتاب دستخوش تغییرات یکباره و زیادی شد. او که به لحاظ بدنی بسیار قوی بود، نحیف و لاغر شده و گونه‌هایش به زردی گراییده و گود افتاد بود. چشمانش هم که بصورتی غیرمعمول تیز و روشن با نفوذ بودند، خسته بی رمق و حالت کاملاً مرده پیدا کرده بود.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خالص، ص ۶۹</ref> در آن زمان منشویک‌ها پیروان لنین را آلت دست او و سیاهه لشکرهایی می‌نامند که تسلیم بی چون و چرای لنین شده‌اند و به تئوری پیروی کورکورانه صحه گذاشته‌اند. اما واقعیت این بود که لنین نه ساحر بود و نه جادوگر، نه ارودگاه اجباری داشت و توپ و تفنگ! تنها سلاح او اندیشه‌اش بود. اما ظاهربینان او را که بانی تئوری ضرورت رهبری بود، مستمراً مورد حمله قرار می‌دادند. با این همه لنین بر تئوری خود پافشاری کرد و به درستی آن ایمان داشت. آنچه لنین در انقلاب خود به اثبات رسانید این بودکه مارکسیست‌ها تنها با پذیرش لنینیسم یعنی تنها با پذیرش «رهبری از خارج» می‌توانند به رسالت خود جامعه عمل بپوشانند. چرا که دشمن آنها به اندازهٔ کافی تمرکز گرا و منسجم است. پس آن‌ها نیز باید چنین تمرکزگرایی و رهبری را ایجاد کنند. والن تینف می‌گوید:
البته برای مریم رجوی دست زدن به چنین عملی بسیار هولناک به نظر می‌رسید. چرا که او باید از تمامی آبروی سازمانی و شخصی و حرفه‌ای خود مایه می‌گذاشت و با سیل سهمگینی از تهمت‌ها و افتراها مواجه می‌شد. شاید از همین روست که می‌گوید این دوران بر او ۳۰ سال گذشته‌است.


«او یا باید به پیامی که از اعماق شخصیت، ذهن و اعتقادات و ایدئولوژی‌اش برمی‌خواست گوش فرا می‌داد یا باید به راه دیگری می‌رفت و به نام وحدت حزب، خود را در محصورهٔ افق دید منشویک‌ها محدود می‌کرد.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خاص - ص ۶۹</ref> اما لنین همانند همهٔ بن‌بست‌شکنان، شکافندگان و پیش برندگان تاریخ می‌دانست آنهایی که رسالت‌های تاریخی و تکاملی را ابلاغ می‌کنند و پروای آنرا در دل دارند، پروای دیگری در دل نخواهند داشت<ref>ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی - ص ۱۱۰</ref>
گفته می‌شود لنین، بانی تئوری تقدم سانترالیزم یعنی مرکز گرایی و رهبری از بالا نیز به دلیل اعتقاد به این تئوری مورد شماتت و اتهامات بسیاری قرار گرفت. او در همین رابطه کتابی به نام «یک گام به پیش، دو گام به پس» نوشت که در هنگام تحریر آن شرایط بسیار سختی را متحمل شد. والن تینف که از نزدیک با وی بوده‌است می‌گوید: او به هنگام نوشتن این کتاب دستخوش تغییرات یکباره و زیادی شد. او که به لحاظ بدنی بسیار قوی بود، نحیف و لاغر شده و گونه‌هایش به زردی گراییده و گود افتاد بود. چشمانش هم که بصورتی غیرمعمول تیز و روشن و با نفوذ بودند، خسته بی رمق و حالتی کاملاً مرده پیدا کرده بود.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خالص، ص ۶۹</ref> ددر آن زمان منشویک‌ها، پیروان لنین را آلت دست او و سیاهه لشکرهایی می‌نامند که تسلیم بی‌چون و چرای لنین شده‌اند و به تئوری «پیروی کورکورانه» صحه گذاشته‌اند. اما واقعیت این بود که لنین نه ساحر بود و نه جادوگر، نه ارودگاه اجباری داشت و نه توپ و تفنگ! تنها سلاح او اندیشه‌اش بود. اما ظاهربینان او را که بانی تئوری ضرورت رهبری بود، مستمراً مورد حمله قرار می‌دادند. با این همه لنین بر تئوری خود پافشاری کرد و به درستی آن ایمان داشت. آنچه لنین در انقلاب خود به اثبات رساند، این بود که مارکسیست‌ها تنها با پذیرش لنینیسم یعنی تنها با پذیرش «رهبری از خارج» می‌توانند به رسالت خود جامعه عمل بپوشانند. چرا که دشمن آنها به اندازه‌ی کافی تمرکز‌گرا و منسجم است. پس آن‌ها نیز باید چنین تمرکزگرایی و چنین رهبری را ایجاد کنند. والن تینف می‌گوید:


مریم رجوی نیز پیشاپیش می‌دانست که بدون این ازدواج، آب از آب در سازمانش تکان نخواهد خورد و هرگز نمی‌تواند توجهات را به آنچه می‌خواهد معطوف کند. طلاقی صورت گرفته‌است و یک زن همردیف رهبری شده‌بود. آنگاه هر کس ازین ماجرا می‌توانست تعبیری بکند و به سادگی از آن بگذرد و دوباره سر در چنبرهٔ جنسیت‌زدگی و فردیت‌گرایی خود فرو کند. اما او می‌خواست تمامی پیوندهای خصوصی و غیرمبارزاتی را دچار تنش کند. می‌خواست همه را دچار شوک کند. او می‌خواست زنی باشد که به همسرش در زندگی خصوصی نه گفته و رهبری عقیدتی اش را نه فقط در لفظ بلکه درست به عنوان همسر برگزیده است! پس چنین حقی ازین پس، یعنی خروج از ملکیت مرد و پیوند با انتخاب آرمانی، حق به رسمیت شناختهٔ شدهٔ هر زن است. زنی که چنین حقی را برای خود برسمیت می‌شناسد، مطمئناً روابط جنسیت گرایانه در زندگی فردی را به رسمیت نخواهد شناخت.
«او یا باید به پیامی که از اعماق شخصیت، ذهن و اعتقادات و ایدئولوژی‌اش برمی‌خاست گوش فرا می‌داد یا باید به راه دیگری می‌رفت و به نام وحدت حزب، خود را در محصوره‌ی افق دید منشویک‌ها محدود می‌کرد.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خاص - ص ۶۹</ref> اما لنین همانند همه‌ی بن‌بست‌شکنان، شکافندگان و پیش برندگان تاریخ می‌دانست آن‌هایی که رسالت‌های تاریخی و تکاملی را ابلاغ می‌کنند و پروای آن‌را در دل دارند، پروای دیگری در دل نخواهند داشت.<ref>ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی - ص ۱۱۰</ref>


مریم رجوی نیز به‌خوبی می‌داند درست در همین نقطه، یعنی ازدواج او با مسعود رجوی است که فریادها بلند خواهد شد. آه از نهاد همگان برمی‌آید و فریاد وااخلاقا و واسُنّتا برمی‌خیزد! فریادی که در گام اول تنها و تنها ناشی از دیدگاه کالایی به زن است! زنی که ظاهراً سنت را شکسته، به مالک خود پشت کرده و دیگری را برگزیده است! وگرنه که چه فریادی؟! چه نگرانی؟!
مریم رجوی نیز پیشاپیش می‌دانست که بدون این ازدواج، آب از آب در سازمانش تکان نخواهد خورد و هرگز نمی‌تواند توجهات را به آنچه می‌خواهد معطوف نماید. طلاقی صورت گرفته‌است و یک زن هم‌ردیف رهبری شده‌ است. آنگاه هر کس از این ماجرا می‌توانست تعبیری بکند و به سادگی از آن بگذرد و دوباره سر در چنبره‌ی جنسیت‌زدگی و فردیت‌گرایی خود فرو کند. اما او می‌خواست تمامی پیوندهای خصوصی و غیرمبارزاتی را دچار تنش کند. می‌خواست همه را دچار شوک کند. او می‌خواست زنی باشد که به همسرش در زندگی خصوصی نه گفته و رهبری عقیدتی اش را نه فقط در لفظ بلکه درست به عنوان همسر برگزیده است! پس چنین حقی از این پس، یعنی خروج از ملکیت مرد و پیوند با انتخاب آرمانی، حق به رسمیت شناخته‌ی شده‌ی هر زن است. زنی که چنین حقی را برای خود به رسمیت می‌شناسد، مطمئناً روابط جنسیت‌گرایانه در زندگی خود را به رسمیت نخواهد شناخت.


او می‌داند که پس از این فریادها، آنها که دل در گرو آزادی دارند، به ناگهان پس از واکنش خودبخودی خود، دچار شگفتی شده و به عمق تفکر خود پی برده و در نتیجه از آن پاک می‌شوند و آنان که دل درگرو آزادی ندارند، محو خواهند شد. در عمل نیز هر کس به چنین ازدواجی واکنشی دارد. مریم رجوی به افراد سازمانش می‌گوید که شما می‌توانید مرا تا انتهای مارک‌ها و برچسبها ببرید. شاید دچار تزلزل شوید. تزلزلی که وقتی از آن بیرون بیایید به ناگاه خود را در دنیایی جدید با استحکامی جدید می‌یابید.
مریم رجوی نیز به‌خوبی می‌داند درست در همین نقطه، یعنی ازدواج او با مسعود رجوی است که فریادها بلند خواهد شد. آه از نهاد همگان برمی‌آید و فریاد وا اخلاقا و واسُنّتا برمی‌خیزد! فریادی که در گام اول تنها و تنها ناشی از دیدگاه کالایی به زن است! زنی که ظاهراً سنت را شکسته، به مالک خود پشت کرده و دیگری را برگزیده است! وگرنه که چه فریادی؟! چه نگرانی؟!
 
او می‌داند که پس از این فریادها، آن‌ها که دل در گرو آزادی دارند، به ناگهان پس از واکنش خودبخودی خود، دچار شگفتی شده و به عمق تفکر خود پی برده و در نتیجه از آن پاک می‌شوند و آنان که دل درگرو آزادی ندارند، محو خواهند شد. در عمل نیز هر کس به چنین ازدواجی واکنشی دارد. مریم رجوی به افراد سازمانش می‌گوید: شما می‌توانید مرا تا انتهای مارک‌ها و برچسبها ببرید. شاید دچار تزلزل شوید. تزلزلی که وقتی از آن بیرون بیایید به ناگاه خود را در دنیایی جدید با استحکامی جدید می‌یابید.


=== پاسخ مسعود رجوی به درخواست ازدواج ===
=== پاسخ مسعود رجوی به درخواست ازدواج ===
مسعود رجوی برخلاف آنکه با طلاق مریم عضدانلو از همسرش مهدی ابریشمچی مخالفت کرد، با درخواست ازدواج او موافقت کرد. این خود شاید نوعی دیوانگی تلقی شود. اگر بپذیریم که هدف مریم رجوی آن چیزی بود که در قسمتهای قبلی توضیح داده شد که طبعاً مسعود رجوی نیز آنرا دریافته بود، پس مسعود رجوی تنها به یک دلیل می‌توانست به درخواست ازدواج پاسخ منفی بدهد:
مسعود رجوی برخلاف آن‌که با طلاق مریم عضدانلو از همسرش مهدی ابریشمچی مخالفت کرد، با درخواست ازدواج موافقت نمود. این خود شاید نوعی دیوانگی تلقی شود. اگر بپذیریم که هدف مریم رجوی آن چیزی بود که در قسمت‌های قبلی توضیح داده شد که طبعاً مسعود رجوی نیز آن‌را دریافته بود، پس مسعود رجوی تنها به یک دلیل می‌توانست به درخواست ازدواج پاسخ منفی بدهد.


اینکه از سیل تهمتها و برچسب‌ها و حوادثی که پس از آن رخ می‌دهد بهراسد. به عبارتی آبروی فردی و حیثیت حرفه‌ای و مبارزاتی‌اش را به منافع سازمان و جنبش ترجیح دهد. برای مسعود رجوی که در آن سالها یک رهبر کاریزماتیک و پرجاذبه برای هزاران هوادار و البته هزاران زندانی در زندانهای ایران محسوب می‌شد (تا پیش از کشتار ۶۷ دستکم ۳۰ هزار هوادار مجاهدین در زندانهای ایران بودند)، تنها عاملی که می‌توانست با توجه به هدف این ازدواج، منجر به پاسخ رد از جانب او شود، همانا بیم از دست دادن همهٔ این موقعیت‌ها بود. اما مسعود رجوی با علم به اینکه باید شاهد سیلاب سهمگینی از افتراها از طرف دوست و دشمن باشد، به این درخواست پاسخ مثبت می‌دهد. مهدی ابریشمچی نفر دوم سازمان مجاهدین و همسر سابق مریم رجوی که خود از اعضای مرکزیت مجاهدین بوده و ضرروت نبرد با ایدئولوژی جنیست و از سویی بارز کردن عنصر رهبری در سازمان مجاهدین را بخوبی درک کرده بود به مریم رجوی می‌گوید: در این ماجرا آنکه فداکاری کرد من نبودم! چرا که من مالک تو نیستم. آنکه فداکاری کرده مسعود است. همه تمجیدها و دلسوزی‌ها برای من خواهد بود و همهٔ دشنام‌ها نثار مسعود!<ref>نشریه مجاهدین- شماره ۲۵۳- سخنرانی مریم رجوی ۳۰ خرداد ۶۴</ref>
این‌که از سیل تهمت‌ها و برچسب‌ها و حوادثی که پس از آن رخ می‌دهد بهراسد. به عبارتی آبروی فردی و حیثیت حرفه‌ای و مبارزاتی‌اش را به منافع سازمان و جنبش ترجیح دهد. برای مسعود رجوی که در آن سال‌ها یک رهبر کاریزماتیک و پرجاذبه برای هزاران هوادار و البته هزاران زندانی در زندانهای ایران محسوب می‌شد (تا پیش از کشتار ۶۷ دستکم ۳۰ هزار تن از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندانهای ایران بودند)، تنها عاملی که می‌توانست با توجه به هدف این ازدواج، منجر به پاسخ رد از جانب او شود، همانا بیم از دست دادن همه‌ی این موقعیت‌ها بود. اما مسعود رجوی با علم به اینکه باید شاهد سیلاب سهمگینی از افتراها از طرف دوست و دشمن باشد، به این درخواست پاسخ مثبت می‌دهد. مهدی ابریشمچی نفر دوم سازمان مجاهدین و همسر سابق مریم رجوی که خود از اعضای مرکزیت مجاهدین بوده و ضرروت نبرد با ایدئولوژی جنیست و از سویی بارز کردن عنصر رهبری در سازمان مجاهدین را به خوبی درک کرده‌ بود به مریم رجوی می‌گوید:  


دکتر محمد حسین حبیبی در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«رهایی گسستن یا خارج شدن از حوزه تعلقات و جواذب گوناگون است. برای رهایی بیشتر باید از جواذب بیشتری گذشت و برای گذشت از جواذب ایثار بیشتری لازم خواهد بود. سوی دیگر این معادله، رابطه ترس و رهایی است که رابطه‌ای معکوس است. ترس بیشتر مساوی است با رهایی کمتر! با این توضیحات یک تعریف از رهایی فراهم شده‌است اما هنوز معلوم نیست بر اساس چه ضابطه‌ای می‌توان رهایی، ایثار و اراده‌ای که رهبری مجاهدین در انقلاب ایدئولوژیک به نمایش گذاشته، شگفت‌انگیز توصیف کرد. پاسخ را باید در نقطه عزیمتی جستجو کرد که پرواز رهایی از آن صورت گرفته‌است. چرا که آنها از نقطه ای در پایین به بالا پرواز نکرده‌اند. چنین پروازی سزاوار نیست که شگفت‌انگیز نامیده شود. واقعیت این است که رهبری مجاهدین از نقطه‌ای در بالا به نقطه‌ای بالاتر پرواز کرده‌است. یعنی در واقع جواذبی را به ریسک گذاشته و به آن پشت پا زده‌است که خود نقطه اوج بوده‌است. مسعود برای درانداختن یک طرح نوین ارزشی از «خود» ی می‌گذرد که بعد از ۲۰ سال درایت و رهبری، اکنون هزاران مجاهد در سرتاسر ایران حتی بر روی تخت شکنجه و پای چوبه اعدام برای آن درود و سرود می‌خوانند! اما او یکباره همه این‌ها را می‌دهد و می‌پذیرد که بجای آنها لعن و نفرین شود! به عبارت دیگر رهبری مجاهدین اگر در بالاترین نقطه سکوی پرواز نسبت به آن «من ستایش شده» تعلق خاطری نشان می‌داد و برای آن اهمیتی قائل می‌شد، محال بود بتواند برای آن جهش ایدئولوژیکی خیز بردارد. بی تردید حرکت رجوی‌ها را همان‌طور که از سوی دوست و دشمن شگفتی برانگیخت، حقیقتاً باید شگفت‌انگیز خواند. زیرا در تاریخ گذشته ایران زمین اگر چه چهره‌هایی وجود داشته‌اند که بطرز اعجاب‌انگیزی با گذشتن از «خود» در دگرگون کردن ارزشهای متعارف، به افق‌های بلندی از رهایی، فرزانگی و خلاقیت پرکشیده‌اند اما نکته این است که نقطه عزیمت پرواز آنها از حضیض به اوج بوده است. یعنی آنها آن «خودی» را به ریسک گذاشته و از آن در گذشته‌اند که در واقع در قعر ابتذال و منجلاب غوطه می‌خورد»</blockquote>
در این ماجرا آنکه فداکاری کرد من نبودم! چرا که من مالک تو نیستم. آنکه فداکاری کرده مسعود است. همه تمجیدها و دلسوزی‌ها برای من خواهد بود و همه‌ی دشنام‌ها نثار مسعود!<ref>نشریه مجاهدین- شماره ۲۵۳- سخنرانی مریم رجوی ۳۰ خرداد ۶۴</ref>
 
دکتر محمد حسین حبیبی در این رابطه نوشته است:<blockquote>«رهایی، گسستن یا خارج شدن از حوزه تعلقات و جواذب گوناگون است. برای رهایی بیشتر باید از جواذب بیشتری گذشت و برای گذشتن از جواذب بیشتر، ایثار بیشتری لازم خواهد بود. سوی دیگر این معادله، رابطه ترس و رهایی است که رابطه‌ای معکوس است. ترس بیشتر مساوی است با رهایی کمتر! با این توضیحات یک تعریف از رهایی فراهم شده‌است، اما هنوز معلوم نیست بر اساس چه ضابطه‌ای می‌توان رهایی، ایثار و اراده‌ای که رهبری مجاهدین در انقلاب ایدئولوژیک به نمایش گذاشته، شگفت‌انگیز توصیف کرد. پاسخ را باید در نقطه عزیمتی جستجو کرد که پرواز رهایی از آن صورت گرفته‌است. چرا که آنها از نقطه‌ای در پایین به بالا پرواز نکرده‌اند. چنین پروازی سزاوار نیست که شگفت‌انگیز نامیده شود. واقعیت این است که رهبری مجاهدین از نقطه‌ای در بالا به نقطه‌ای بالاتر پرواز کرده‌است. یعنی در واقع جواذبی را به ریسک گذاشته و به آن پشت پا زده‌است که خود نقطه اوج بوده‌است. مسعود برای درانداختن یک طرح نوین ارزشی از «خود» ی می‌گذرد که بعد از ۲۰ سال درایت و رهبری، اکنون هزاران مجاهد در سرتاسر ایران حتی بر روی تخت شکنجه و پای چوبه اعدام برای آن درود و سرود می‌خوانند! اما او یکباره همه این‌ها را می‌دهد و می‌پذیرد که بجای آنها لعن و نفرین شود! به عبارت دیگر رهبری مجاهدین اگر در بالاترین نقطه سکوی پرواز نسبت به آن «من ستایش شده» تعلق خاطری نشان می‌داد و برای آن اهمیتی قائل می‌شد، محال بود بتواند برای آن جهش ایدئولوژیکی خیز بردارد. بی تردید حرکت رجوی‌ها را همان‌طور که از سوی دوست و دشمن شگفتی برانگیخت، حقیقتاً باید شگفت‌انگیز خواند. زیرا در تاریخ گذشته ایران زمین اگر چه چهره‌هایی وجود داشته‌اند که به طرز اعجاب‌انگیزی با گذشتن از «خود» در دگرگون کردن ارزشهای متعارف، به افق‌های بلندی از رهایی، فرزانگی و خلاقیت پرکشیده‌اند، اما نکته این است که نقطه عزیمت پرواز آن‌ها از حضیض به اوج بوده است. یعنی آن‌ها آن «خودی» را به ریسک گذاشته و از آن در گذشته‌اند که در واقع در قعر  ابتذال ومنجلاب غوطه می‌خورد»</blockquote><blockquote></blockquote>


== نیروی بالنده انقلاب در ایران و ارتباط آن با انقلاب ایدئولوژیک ==
== نیروی بالنده انقلاب در ایران و ارتباط آن با انقلاب ایدئولوژیک ==
در جریان هر انقلاب، نیرویی وجود دارد که جامعه‌شناسان و تاریخ‌دانان آنرا نیروی بالنده می‌نامند. نیروی بالنده، نیرویی است که بیشترین ظلم و فشار را از طرف حاکمیت متحمل می‌شود و از سویی بیشترین پتانسیل برای قیام در برابر ظلم را داراست. این نیرو همان نیرویی است که یک سازمان انقلابی باید آنرا شناسایی کرده و محاسبات خود را با تکیه به آن انجام دهد. به عنوان مثال در یک جامعه فئودالی، دهقانان در جایگاه نیروی بالنده قرار دارند. همچنین در یک جامعه سرمایه‌داری کلاسیک، کارگران نیروی بالنده به‌شمار می‌روند.
در جریان هر انقلاب، نیرویی وجود دارد که جامعه‌شناسان و تاریخ‌دانان آن‌ را نیروی بالنده می‌نامند. نیروی بالنده، نیرویی است که بیشترین ظلم و فشار را از طرف حاکمیت متحمل می‌شود و از سویی بیشترین پتانسیل برای قیام در برابر ظلم را داراست. این نیرو همان نیرویی است که یک سازمان انقلابی باید آن‌را شناسایی کرده و محاسبات خود را با تکیه به آن انجام دهد. به عنوان مثال در یک جامعه فئودالی، دهقانان در جایگاه نیروی بالنده قرار دارند. همچنین در یک جامعه سرمایه‌داری کلاسیک، کارگران نیروی بالنده به‌شمار می‌روند که پتانسیل انقلاب و عصیان دارند.


آنچه در زمان حاکمیت خمینی اتفاق افتاد، اتفاقی نادر در تاریخ ایران بود. حادثه‌ای که به نوعی تمامی صورت‌بندی‌های اجتماعی را برهم زد. حاکمیت خمینی نوعی دیکتاتوری مذهبی و به عبارتی یک حاکمیت ایدئولوژیک با افکاری ارتجاعی یا آنچه در جهان امروز آنرا بنیادگرایی می‌نامند، بوجود آورد. به این ترتیب صف‌بندی‌های طبقاتی در جامعه کاملاً برهم خورد. آنچه مجاهدین در چنین شرایطی روی آن انگشت گذاشتند این بود که هستهٔ مرکزیِ تفکر و ایدئولوژی بنیادگرایی، زن‌ستیزی است. تفکر ارتجاعی آخوندی (چه سنی و چه شیعی) بر مبنای نوعی از جنسیت‌گرایی و زن‌ستیزی است که شکل گرفته و قوام می‌یابد. امری که البته بعدها به سرعت به اثبات رسید. قوانین محدود کننده در مورد زنان همچون محدودیت در ورزش و آموزش، حجاب اجباری، تفکر ضعیفه‌دانستن و مالکانه نسبت به زن، چند همسری، رواج صیغه موقت، خشونت سیستماتیک نسبت به زن، منع زنان از قضاوت و… تنها محصولات سادهٔ چنین اندیشه‌ای در حاکمیت خمینی بودند و چه بسا ترویج و آموزش فرهنگ زن‌ستیزی در میان جامعه و رشد مردسالاری نتایج بسیار فاجعه بارتری را در لایه‌های پنهان جامعه ایجاد کردند.
آنچه در زمان حاکمیت خمینی اتفاق افتاد، اتفاقی نادر در تاریخ ایران بود. حادثه‌ای که به نوعی تمامی صورت‌بندی‌های اجتماعی را برهم زد. حاکمیت خمینی یک دیکتاتوری مذهبی و به عبارتی یک حاکمیت ایدئولوژیک با افکاری ارتجاعی یا آن‌چه در جهان امروز آن‌ را بنیادگرایی می‌نامند، به‌وجود آورد. به این ترتیب صف‌بندی‌های طبقاتی در جامعه کاملاً برهم خورد. آنچه مجاهدین در چنین شرایطی روی آن انگشت گذاشتند این بود که هسته‌ی مرکزیِ تفکر و ایدئولوژی بنیادگرایی، زن‌ستیزی است. تفکر ارتجاعی آخوندی (چه سنی و چه شیعی) بر مبنای نوعی از جنسیت‌گرایی و زن‌ستیزی است که شکل گرفته و قوام می‌یابد. امری که البته بعدها به سرعت به اثبات رسید. قوانین محدود کننده در مورد زنان همچون محدودیت در ورزش و آموزش، حجاب اجباری، تفکر ضعیفه‌دانستن و مالکانه نسبت به زن، چند همسری، رواج صیغه موقت، خشونت سیستماتیک نسبت به زن، منع زنان از قضاوت و… تنها محصولات ساده‌ی چنین اندیشه‌ای در حاکمیت خمینی بودند و چه بسا ترویج و آموزش فرهنگ زن‌ستیزی در میان جامعه و رشد مردسالاری نتایج بسیار فاجعه بار تری را در لایه‌های پنهان جامعه ایجاد کردند.


به این ترتیب مجاهدین معتقد بودند که در حاکمیت جمهوری اسلامی، بیشترین ستم بر زنان اعمال می‌شود و درست به همین دلیل زنان نیروی بالنده‌ای هستند که ارابهٔ انقلاب و مبارزه با این نظام را به پیش می‌برند. زنان در تعریف نیروهای بالنده دقیقاً همان قشری هستند که «هیچ چیز برای از دست دادن ندارند بجز زنجیرهایشان»
به این ترتیب مجاهدین معتقد بودند که در حاکمیت جمهوری اسلامی، بیشترین ستم بر زنان اعمال می‌شود و درست به همین دلیل زنان نیروی بالنده‌ای هستند که ارابه‌ی انقلاب و مبارزه با این نظام را به پیش خواهند برد. زنان در تعریف نیروهای بالنده دقیقاً همان قشری هستند که «هیچ چیز برای از دست دادن ندارند بجز زنجیرهایشان»


مریم رجوی در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«در حاکمیت آخوندهای ضدبشر، که نه‌تنها زن را بردهٔ ازلی و ابدی می‌دانند، بلکه هویت انسانیش را هم نفی می‌کنند؛ و راستی مگر می‌شود از زنان و جنبش برابری صحبت کرد، اما از ارتجاع و بربریت زن‌ستیز حاکم بر ایران سخن نگفت؟... از کجای این تراژدیِ تلخ و سنگین بگویم؟ از صدها زنی که هر روز در خیابانها مورد حمله قرار می‌گیرند یا آنها که دستگیر می‌شوند و شلاق می‌خورند؟ از زنان شریفی که به‌خاطر رنگ لباس یا پیدا شدن چند تار مو مجبورشان می‌کنند در برگه‌ای به روسپیگری اعتراف کنند یا از آنها که با شقاوت تمام سنگسار می‌شوند؟ از اینها بگویم یا از تراژدی دختران ۹ ساله؛ آنهایی که طبق قانون ملاها باید شوهر داده شوند یا ۱۲–۱۳ساله‌هایی که به مردان ۵۰ ساله و ۷۰ساله فروخته می‌شوند؟... آخوند آذری‌قمی نیز می‌گوید «ولی فقیه می‌تواند برخلاف رأی پدر و خود دختر، او را به زور شوهر بدهد». آخوند صدوقی که در مناطق مرکزی ایران خمینی را نمایندگی می‌کرد، یک‌بار در مجلس خبرگان رژیم گفت: «این برایمان ننگ و عار است که زن رئیس‌جمهور یا نخست‌وزیر شود». در آموزشهای ملایان با استنادهای بسیار، برای توجیه دروغپردازیهای فراوان رژیم در زمینه‌های مختلف، تصریح می‌شود که به سه طایفه باید دروغ گفت: ۱ـ زنان، ۲ـ کفار، ۳ـ منافقین<ref>زنان صدای سرکوب شدگان- مریم رجوی</ref>» </blockquote>در جریان انقلاب ایدئولوژیک، سازمان مجاهدین به نحوی عملی این پدیده را مورد توجه قرار داد. آنها تصریح کردند، از آنجا که نظام فکری و ایدئولوژیک آخوندهای حاکم بر جنسیت‌گرایی استوار است، درنتیجه برای مبارزه با آنان باید هر گونه شائبهٔ چنین تفکری را از ذهن و ضمیر خود زدود تا قادر باشند به نیروی بالنده انقلاب که همانا زنان هستند پاسخ گویند. زنانی که برای اولین بار در تاریخ مبارزات ایران بصورت گسترده و انبوه وارد صفوف نبرد آزادیبخش شده‌اند. سازمان مجاهدین بدون تردید اولین سازمان یا جریان انقلابی است که در تاریخ هزاران سالهٔ ایران با این تعداد از زنان و دخترانی مواجه می‌شود که دوشادوش مردان وارد مبارزه مسلحانه با تمامی شرایط دشوار آن شده‌اند و این خود دلیل اثباتی دیگری بر این بود که نیروی بالنده در حاکمیت جمهوری اسلامی که پیشتاز این مبارزه هستند، همانا زنان می‌باشند. مریم رجوی بعدها در سخنرانی‌های خود بارها و بارها از عبارت «زنان فاتحان فردا» استفاده کرد. او در یکی از سخنرانی‌های خود در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«زنان نه‌فقط پیشتاز جنبش برابری، بلکه هم چنین، نیروی اصلی توسعه و صلح و عدالت اجتماعی هستند… به نظر من، بشریت تنها در صورتی از شر پدیدهٔ شوم ارتجاع و بنیادگرایی خلاص می‌شود که زنان نقش پیشتاز خود را در این کارزار جهانی به عهده گیرند و با استفاده از همه اشکال مبارزه دموکراتیک، راه را بر هرگونه مماشات و سازش با آخوندهای زن‌ستیز و ضدبشر ببندند… بنابراین، اجازه بدهید که از همه زنان و از همهٔ خواهرانم در سراسر جهان بخواهم که برای تشکیل یک جبهه متحد ضدبنیادگرایی به‌پاخیزند؛ جبهه‌ای متشکل از تمامی زنان و مردان انسان‌دوست و ترقیخواه، که بی‌تردید به یاری زنان ایران، این قربانیان اصلیِ سرکوب و ستم آخوندها خواهند شتافت.<ref>زنان صدای سرکوب‌شدگان - مریم رجوی</ref>»</blockquote>به باور مجاهدین یکی دیگر از ویژگی‌های این نیروی بالنده انقلاب پس از قرار گرفتن آن در مدار رهبری، این است که این پتانسیل عظیم در عین حال که ظرفیت حمل و پیاده کردن تئوری رهبری عقیدتی یعنی همان نقصیهٔ ذکر شده در سازمان مجاهدین را داراست، حضور زنان، انرژی‌های به‌هدر رونده در جدال‌های فردگرایی و جنسیت زدگی را به نیرویی متحد کننده در مسیر حرکت و پیشروی بی‌شکاف تبدیل می‌کند.<ref>انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین- اندکی از برون، اندکی از درون- بیژن نیابتی- ص ۲۵</ref> یادآور می‌شویم که حضور زنان در رهبری سازمان مجاهدین تنها به مریم رجوی محدود نشده و در حلقات تکمیلی انقلاب ایدئولوژیک منجر به تشکیل شورای رهبری و سپس شورای مرکزی متشکل از زنان مجاهد گردید، به نحوی که هم‌اکنون تمامی سلسله مراتب فرماندهی تمامی نهادهای سازمان مجاهدین خلق توسط زنان اداره می‌شود.<ref>[https://www.mojahedin.org/news/171972/سخنرانی-خانم-مریم-رجوی-در-کنفرانس-زنان-متح سخنرانی مریم رجوی در کنفرانس زنان متحد علیه بنیادگرایی به‌مناسبت روز جهانی زن - ۸ اسفند ۹۴]</ref>
مریم رجوی در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«آخوندهای ضدبشر، نه‌تنها زن را برده‌ی ازلی و ابدی می‌دانند، بلکه هویت انسانیش را هم نفی می‌کنند؛ و راستی مگر می‌شود از زنان و جنبش برابری صحبت کرد، اما از ارتجاع و بربریت زن‌ستیز حاکم بر ایران سخن نگفت؟... از کجای این تراژدیِ تلخ و سنگین بگویم؟ از صدها زنی که هر روز در خیابان‌ها مورد حمله قرار می‌گیرند یا آنها که دستگیر می‌شوند و شلاق می‌خورند؟ از زنان شریفی که به‌خاطر رنگ لباس یا پیدا شدن چند تار مو مجبورشان می‌کنند در برگه‌ای به روسپی‌گری اعتراف کنند یا از آن‌ها که با شقاوت تمام سنگسار می‌شوند؟ از اینها بگویم یا از تراژدی دختران ۹ ساله؛ آنهایی که طبق قانون ملاها باید شوهر داده شوند؟ یا ۱۲ـ۱۳ساله‌هایی که به مردان ۵۰ ساله و ۷۰  ساله فروخته می‌شوند؟... آخوند آذری‌قمی نیز می‌گوید «ولی  فقیه می‌تواند برخلاف رأی پدر و خود دختر، او را به زور شوهر بدهد». آخوند صدوقی که در مناطق مرکزی ایران خمینی را نمایندگی می‌کرد، یک‌بار در مجلس خبرگان رژیم گفت: «این برایمان ننگ و عار است که زن رئیس‌جمهور یا نخست‌وزیر شود». در آموزش‌های ملایان با استنادهای بسیار، برای توجیه دروغ‌پردازی‌های فراوان رژیم در زمینه‌های </blockquote><blockquote>مختلف، تصریح می‌شود که به سه طایفه باید دروغ گفت:</blockquote><blockquote>۱ـ زنان، ۲ـ کفار، ۳ـ منافقین<ref>زنان صدای سرکوب شدگان- مریم رجوی</ref>»</blockquote>در جریان انقلاب ایدئولوژیک، سازمان مجاهدین به نحوی عملی این پدیده را مورد توجه قرار داد. آن‌ها معتقد بودند؛ از آنجا که نظام فکری و ایدئولوژیک آخوندهای حاکم، بر جنسیت‌گرایی استوار است، درنتیجه برای مبارزه با آنان باید هر گونه شائبه‌ی چنین تفکری را از ذهن و ضمیر خود زدود. تنها به این صورت  است که می‌توان به نیروی بالنده‌ی انقلاب که همانا زنان هستند پاسخ گفت. زنانی که برای اولین بار در تاریخ مبارزات ایران به صورت گسترده و انبوه وارد صفوف نبرد آزادیبخش شده‌اند. سازمان مجاهدین بدون تردید اولین سازمان یا جریان انقلابی است که در تاریخ هزاران ساله‌ی ایران  با این تعداد از زنان و دخترانی مواجه شد که دوشادوش مردان وارد مبارزه مسلحانه با تمامی شرایط دشوار آن شدند و این خود دلیل اثباتی دیگری بر این بود که نیروی بالنده در حاکمیت جمهوری اسلامی، زنان هستند. مریم رجوی در سخنرانی‌های خود بارها و بارها از عبارت «زنان فاتحان فردا» استفاده کرده‌است. او در یکی از سخنرانی‌های خود در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«زنان نه ‌فقط پیشتاز جنبش برابری، بلکه هم چنین، نیروی اصلی توسعه و صلح و عدالت اجتماعی هستند… به نظر من، بشریت تنها در صورتی از شر پدیده‌ی شوم ارتجاع و بنیادگرایی خلاص می‌شود که زنان نقش پیشتاز خود را در این کارزار جهانی به عهده گیرند و با استفاده از همه اشکال مبارزه دموکراتیک، راه را بر هرگونه مماشات و سازش با آخوندهای زن‌ستیز و ضدبشر ببندند… بنابراین، اجازه بدهید که از همه زنان و از همه‌ی خواهرانم در سراسر جهان بخواهم که برای تشکیل یک جبهه متحد ضدبنیادگرایی به‌پاخیزند؛ جبهه‌ای متشکل از تمامی زنان و مردان انسان‌دوست و ترقیخواه، که بی‌تردید به یاری زنان ایران، این قربانیان اصلیِ سرکوب و ستم آخوندها خواهند شتافت.<ref>زنان صدای سرکوب‌شدگان - مریم رجوی</ref>»</blockquote>به باور مجاهدین یکی دیگر از ویژگی‌های این نیروی بالنده پس از قرار گرفتن در مدار رهبری، این است که چنین پتانسیل عظیمی، در عین حال که ظرفیت حمل و پیاده کردن تئوری رهبری عقیدتی یعنی همان نقیصه‌ی ذکر شده در سازمان مجاهدین را داراست، بلکه حضور زنان، انرژی‌های به‌هدر رونده در جدال‌های فردگرایی و جنسیت زدگی را به نیرویی متحد کننده در مسیر حرکت و پیشروی قاطعانه تبدیل می‌کند.<ref>انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین- اندکی از برون، اندکی از درون- بیژن نیابتی- ص ۲۵</ref> یادآور می‌شویم که حضور زنان در رهبری سازمان مجاهدین تنها به مریم رجوی محدود نشده و در حلقات تکمیلی انقلاب ایدئولوژیک منجر به تشکیل شورای رهبری و سپس شورای مرکزی متشکل از زنان مجاهد گردید، به نحوی که هم‌اکنون سلسله مراتب فرماندهی در تمامی نهادهای سازمان مجاهدین خلق اغلب توسط زنان اداره می‌شود.<sup>(</sup><ref>[https://www.mojahedin.org/news/171972/سخنرانی-خانم-مریم-رجوی-در-کنفرانس-زنان-متح سخنرانی مریم رجوی در کنفرانس زنان متحد علیه بنیادگرایی به‌مناسبت روز جهانی زن - ۸ اسفند ۹۴]</ref>


== برداشت‌ها از انقلاب ایدئولوژیک و برهان خلف! ==
== برداشت‌ها از انقلاب ایدئولوژیک و برهان خلف! ==
از انقلاب ایدئولوژیک و مشخصا طلاق و سپس ازدواج مسعود و مریم رجوی تنها دو نوع برداشت می‌توان کرد. به عبارت دیگر این حرکت را تنها به دو شکل می‌توان تعبیر کرد:
از انقلاب ایدئولوژیک و مشخصا طلاق و سپس ازدواج مسعود و مریم رجوی تنها دو برداشت می‌توان کرد. به عبارت دیگر این حرکت را تنها به دو شکل می‌توان تعبیر نمود:
# حرکتی از سر بوالهوسی با تفاسیر فرویدیستی، عشقی مبتذل و نهایتا: دیوانگی
# حرکتی از سر بوالهوسی با تفاسیر فرویدیستی، عشقی مبتذل و نهایتا دیوانگی
# حرکتی در اوج آگاهی و در راستای پیشبرد منافع جنبش و سازمان مجاهدین (منطبق با گفتمان خود مجاهدین)
# حرکتی در اوج آگاهی و در راستای پیشبرد منافع جنبش و سازمان مجاهدین (منطبق با گفتمان خود مجاهدین)
بله! این ماجرا چنان خرق عادت شگرفی است که نمی‌توان آنرا بصورت حرکتی معمول و روتین تعبیر و تفسیر نمود. به عبارت دیگر تفسیری مابین این دو تفسیر وجود ندارد؛ بنابراین در نگاه به این پدیده، یعنی طلاق و سپس ازدواج، اگر هر کدام از دو فرض مذکور رد شود، لاجرم فرض دیگر اثبات خواهد شد.
بله! این ماجرا چنان خرق عادت شگرفی است که نمی‌توان آن‌را به‌ صورت حرکتی معمول و روتین تعبیر و تفسیر نمود. به عبارت دیگر، تفسیری مابین این دو تفسیر وجود ندارد؛ بنابراین در نگاه به این پدیده، یعنی طلاق و سپس ازدواج، اگر هر کدام از دو فرض مذکور رد شود، لاجرم فرض دیگر اثبات خواهد شد.
 
فرض اول، یعنی «حرکتی از سر بوالهوسی یا از سردیوانگی» چیزی است که حتی از نظر دشمنان مجاهدین نیز قابل تأیید نیست. البته منظور آن‌هایی هستند که واقعاً رودر روی مجاهدین بوده و در موضوع مقابله با مجاهدین در جمهوری اسلامی تصمیم‌ساز به شمار می‌روند و نه بوق‌چی‌های تبلیغاتی.
 
یعنی فارغ از این‌ که ناظر، حامی مجاهدین یا مخالف مجاهدین باشد، نمی‌تواند بپذیرد که رهبر مجاهدین با آن سابقه‌ی طولانی در مبارزه، سوابق زندان، مواضع سیاسی و… از سربوالهوسی دست به کاری بزند که حتی یک انسان معمول نیز برای حفظ آبروی خود، از آن پرهیز می‌کند! آن‌هم در مقابل از دست دادن تمامی حیثیت و پرستیژ مبارزاتی و سازمانی و سیاسی که در این سال‌ها به دست آورده‌است.
 
کما اینکه با برهان خلف می‌توان به صورت دیگری نیز فرض اول، را رد کرد. می‌توان به سادگی نتیجه گرفت که اگر در این ازدواج سودای هوس وجود داشت، چه نیازی به این بود که مجاهدین آن‌را در بوق و کرنا کرده، این‌قدر آن‌را بارز نموده و علناً از آن سخن برانند؟ اولا آیا منطقی نبود که مسعود رجوی با دختری جوان‌تر از مریم رجوی ازدواج کند که همسری هم نداشته باشد؟!
 
ثانیا حتی اگر اصرار به ازدواج با مریم رجوی داشت، آیا منطقی نبود که مریم رجوی پس از طلاق از مهدی ابریشمچی، کمی صبر می‌کرد و هنگامی که طلاق او از همسر سابقش به فراموشی سپرده شد، در سکوت و بدون اینکه جریان این حوادث را انقلاب ایدئولوژیک بنامد، با مسعود رجوی ازدواج می‌نمود. در این صورت مطمئنا هیچ‌کس، نه درون مجاهدین و نه خارج از آن، آن‌ را شماتت نکرده و توجهی به آن نمی‌کرد و چه بسا در حد درج یک خبر هم انعکاسی در رسانه‌ها نمی‌گرفت!
 
محمد حسین حبیبی در این رابطه می‌گوید:
 
<span dir="RTL"></span>


فرض اول، یعنی «حرکتی از سر بوالهوسی یا از سردیوانگی» چیزی است که حتی از نظر دشمنان مجاهدین نیز قابل تأیید نیست. البته منظور آنهایی هستند که واقعاً رودر روی مجاهدین بوده و در موضوع مقابله با مجاهدین در جمهوری اسلامی تصمیم ساز هستند و نه بوق‌چی‌های تبلیغاتی.
«به راستی رهبری مجاهدین با اتکا به کدام پشتوانه وارد چنین حرکتی شد؟ حرکتی که به مثابه‌ی پرتاب کردن سازمانشان از آبشار نیاگارا بود. به راحتی می‌توان نتیجه گرفت که اگر رهبری مجاهدین در این رابطه دچار کمترین تردید بود، محال بود دست به چنین کاری بزند. به عبارت دیگر تنها در دو حالت می‌توان دست به چنین کاری زد. راه اول متعلق به انسان‌های فرهیخته است و راه دوم متعلق به انسان‌های دیوانه! یا اوج آگاهی یا ناآگاهی کامل! در برابر دشواری این مسیر تنها در یکی از این دو حالت است که از حوزه‌ی شعور، عنصر تردید و از حوزه‌ی اراده، عنصر ترس زایل می‌شود. در غیر این صورت هرچقدر بُرد و حوزه عمل بزرگتر باشد، احتمال دوگانگی و چندگانگی بیشتر و سپس تردیدها و ترس‌ها بیشتر خواهد شد. حال اگر معادله را به عکس بچرخانیم می‌توان نتیجه گرفت که پذیرش چنین ریسکی تنها در حیطه قدرت کسانی است که یا در ناآگاهی محض به سر می‌برند یا با اوج آگاهی خویش به توحید و یگانگی کامل رسیده‌اند. به تعبیر دیگر برای این معادله حد وسطی وجود ندارد.»<ref>ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی</ref>


یعنی فارغ از اینکه ناظر، حامی مجاهدین یا مخالف مجاهدین باشد، نمی‌توان پذیرفت رهبر مجاهدین با آن سابقهٔ طولانی در مبارزه و زندان و مواضع سیاسی و … از سربوالهوسی دست به کاری بزند که حتی یک انسان معمول نیز برای حفظ آبروی خود، از آن پرهیز می‌کند! آنهم در مقابل از دست دادن تمامی حیثیت و پرستیژ مبارزاتی و سازمانی و سیاسی که در این سالها بدست آورده‌است.
در یک کلام با رد فرض اول برای هر مخاطب منصفی، راهی جز تأیید فرض دوم باقی نمی‌ماند.


کما اینکه با برهان خلف می‌توان به صورت دیگری نیز فرض اول، را رد کرد. می‌توان به سادگی نتیجه گرفت که اگر در این ازدواج سودای هوس وجود داشت، چه نیازی به این بود که مجاهدین آنرا در بوق و کرنا کرده، این‌قدر آنرا بارز کرده و علناً از آن سخن برانند؟ اول اینکه آیا منطقی نبود که مسعود رجوی با دختری جوانتر از مریم رجوی ازدواج کند که همسری هم نداشته باشد؟! دوم اینکه حتی اگر اصرار به ازدواج با مریم رجوی داشت، آیا منطقی نبود که مریم رجوی پس از طلاق از مهدی ابریشمچی، کمی صبر می‌کرد و وقتی طلاق او از همسر سابقش به فراموشی سپرده شد، در سکوت و بدون اینکه جریان این حوادث را انقلاب ایدئولوژیک بنامد، با مسعود رجوی ازدواج می‌کرد؟ در اینصورت هیچ‌کس مطمئناً، نه در در درون مجاهدین و نه در خارج از آن، آنرا شماتت نکرده و توجهی به آن نمی‌کرد و چه بسا در حد درج یک خبر هم نه در درون سازمان مجاهدین و نه در بیرون از آن انعکاسی در رسانه‌ها نمی‌گرفت!
== تأثیر انقلاب ایدئولوژیک بر اعضاء مجاهدین و هواداران آن‌ها ==
باید گفت در برخورد با واقعه طلاق و ازدواج، آنچه مانع پذیرش گفتمان مریم رجوی می‌شود، تنها یک چیز است. ذهن به شکلی ناخودآگاه این طلاق و ازدواج را تعبیر جنسی می‌کند! صدها مارک و برچسب به طرف مقابل می‌زند. این البته برای کسی که تا بن استخوان به مسعود رجوی ایمان داشته‌است چالشی بسیار بزرگ است. به همین دلیل است که به ناگاه همه‌ی ایمان و اعتقاد او دچار رعشه‌ای سخت می‌شود و احساس می‌کند کاخ آمال و آرزوهایش فروریخته است.


محمد حسین حبیبی در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«براستی رهبری مجاهدین با اتکا به کدام پشتوانه وارد چنین حرکتی شد؟ حرکتی که به مثابهٔ پرتاب کردن سازمانشان از آبشار نیاگارا بود. براحتی می‌توان نتیجه گرفت که اگر رهبری مجاهدین در این رابطه دچار کمترین تردید بود، محال بود دست به چنین کاری بزند. به عبارت دیگر تنها در دو حالت می‌توان دست به چنین کاری زد. راه اول متعلق به انسان‌های فرهیخته است و راه دوم متعلق به انسان‌های دیوانه! یا اوج آگاهی یا ناآگاهی کامل! در برابر دشواری این مسیر تنها در یکی ازین دوحالت است که از حوزهٔ شعور، عنصر تردید و از حوزهٔ اراده عنصر ترس زایل می‌شود. در غیر اینصورت هرچقدر برد و حوزه عمل بزرگتر باشد، احتمال دوگانگی و چندگانگی بیشتر و سپس تردیدها و ترسها بیشتر خواهد شد. حال اگر معادله را به عکس بچرخانیم می‌توان نتیجه گرفت که پذیرش چنین ریسکی تنها در حیطه قدرت کسانی است که یا در ناآگاهی محض بسر می‌برند یا با اوج آگاهی خویش به توحید و یگانگی کامل رسیده‌اند. به تعبیر دیگر برای این معادله حد وسطی وجود ندارد.»<ref>ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی</ref></blockquote>در یک کلام با رد فرض اول برای هر مخاطب منصفی، راهی جز تأیید فرض دوم باقی نمی‌ماند.
مسعود رجوی خود در خلال انقلاب ایدئولوژیک می‌گوید:  


== تأثیر انقلاب ایدئولوژیک بر اعضاء مجاهدین و هواداران آنها ==
مرا به دادگاه ببرید!هر چه از انواع اتهامات در ذهن دارید متوجه من کنید!<ref name=":2">سخنرانی مسعود رجوی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۴- نشریه ۲۵۳</ref>
باید گفت در برخورد با واقعه طلاق و ازدواج، آنچه مانع پذیرش منطق و گفتمان مریم رجوی می‌شود، تنها یک چیز است. ذهن به شکلی ناخودآگاه این طلاق و ازدواج را تعبیر جنسی می‌کند! صدها مارک و برچسب به طرف مقابل می‌زند. این البته برای کسی که تا بن استخوان به مسعود رجوی ایمان داشته‌است چالشی بسیار بزرگ است. به همین دلیل است که به ناگاه همهٔ ایمان و اعتقاد او دچار رعشه ای سخت می‌شود و احساس می‌کند کاخ آمال و آرزوهایش فروریخته است.


مسعود رجوی خود در خلال انقلاب ایدئولوژیک می‌گوید: مرا به دادگاه ببرید هر چه از انواع اتهامات در ذهن دارید متوجه من بکنید<ref>سخنرانی مسعود رجوی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۴- نشریه ۲۵۳</ref>
او در سخنرانی خود در سال ۱۳۶۴ در این رابطه می‌افزاید:<blockquote>«خوب! حالا محکمه رسمی است. متهمین اینجا نشسته‌اند، من متهم ردیف یک هستم و مریم بعد از من. قضاوت کنید. گوش کنید: وسط‌بازی، میانه‌بازی یکی به نعل و یکی به میخ و این طرف و آن طرف شدن نداریم. توجه کنید که مسأله شوخی نیست. اطلاعیه‌ی شورای مرکزی مجاهدین را شنیدید. یک سازمانی من و مریم را آورده و معرفی می‌کند به عنوان رهبری خاص یک انقلاب و می‌گوید که همین ازدواج بزرگترین آزمایش ما بوده‌است. آزمایش رهایی و دموکراسی و مردم‌گرایی و میهن‌پرستی و اخلاق. پس معطل نشوید تکلیف را به خصوص با خود من یکسره کنید. من آماده‌ی قضاوت شدن هستم. یا باید در قعر چاه ظلمت فنا شوم و مردم ایران از شر خودم و سازمانم رها شوند یا باید تمام عیار به نصرتم برخیزید. دست در دستم بگذارید و برویم خمینی را فنا و صلح و آزادی ایران را احیا کنیم. بله، یامنهای بی‌نهایت، یا شقاوت، یا دزدی، یا زن‌بارگی و یا… و یا تولدی جدید و انفجار رهایی…»<ref name=":2" /></blockquote>اما ویژگی این اتهامات بسیار جالب است. اگر شما در یک دادگاه معمول اگر نتوانید اتهام یا ظن خود را اثبات کنید، دادگاه خاتمه می‌یابد. متهم رها می‌شود و شما به خانه خود بازمی‌گردید. اما این اتهامات ویژگی خاصی دارد. ویژگی این است: اگر شما در نهایت، با همه تلاش و توان خود نتوانید اتهام خود را به اثبات برسانید، به ناگاه، خود متهم می‌شوید و دادگاه علیه شما آغاز می‌شود! اما چرا و چگونه؟


مسعود رجوی در سخنرانی خود در سال ۱۳۶۴ در این رابطه می‌گوید:<blockquote>خوب! حالا محکمه رسمی است. متهمین اینجا نشسته‌اند، من متهم ردیف یک هستم و مریم بعد از من، قضاوت کنید. گوش کنید: وسط‌بازی، میانه‌بازی یکی به نعل و یکی به میخ و اینطرف و آنطرف شدن نداریم. توجه کنید که مسئله شوخی نیست. اطلاعیهٔ شورای مرکزی مجاهدین را شنیدید. یک سازمانی من و مریم را آورده و معرفی می‌کند بعنوان رهبری خاص یک انقلاب و می‌گوید که همین ازدواج بزرگترین آزمایش ما بوده‌است. آزمایش رهایی و دموکراسی و مردم‌گرایی و میهن‌پرستی و اخلاق. پس معطل نشوید تکلیف را بخصوص با خود من یکسره کنید. من آمادهٔ قضاوت شدن هستم. یا باید در قعر چاه ظلمت فنا شوم و مردم ایران از شر خودم و سازمانم رها شوند یا باید تمام عیار به نصرتم برخیزید. دست در دستم بگذارید و برویم خمینی را فنا و صلح و آزادی ایران را احیا کنیم. بله، یامنهای بی‌نهایت، یا شقاوت، یا دزدی، یا زن‌بارگی و یا … و یا تولدی جدید و انفجار رهایی…</blockquote>اما ویژگی این اتهامات بسیار جالب است. در یک دادگاه معمول اگر نتوانید اتهام یا ظن خود را اثبات کنید، دادگاه خاتمه می‌یابد. متهم رها می‌شود و شما به خانه خود بازمی‌گردید. اما این اتهامات ویژگی خاصی دارد. ویژگی این است: اگر شما در نهایت، با همه تلاش و توان خود نتوانید اتهام خود را به اثبات برسانید، به ناگاه، خود متهم می‌شوید و دادگاه علیه شما آغاز می‌شود! اما چرا و چگونه؟
اگر فردی به رفتار یک زن در خیابان، مثلاً آواز خوانی او در ملاء عام برچسب جنسیت‌گرایانه بزند و آن‌را خودنمایی جنسی تلقی کند (کما اینکه در نظام جمهوری اسلامی شنیدن صدای زن را مجاز نمی‌شمرند) در این صورت فرد اگر نتواند اتهام خود را به اثبات برساند، اولین تفسیر از این واقعه این است که فرد متهم کننده، خود عینک جنسی به چشم دارد و تمامی اتهامات متوجه خود می‌شود. زیرا او نمی‌تواند از آواز خواندن یک زن تعبیری جز تعبیر جنسی داشته باشد و آن‌را نشانه شجاعت آن زن، در یک جامعه سنتی برشمارد.


اگر فردی به رفتار یک زن در خیابان، مثلاً آواز خوانی او در ملاء عام برچسب جنسیت گرایانه بزند و آنرا خودنمایی جنسی تلقی کند (کما اینکه در نظام جمهوری اسلامی شنیدن صدای زن را مجاز نمی‌شمرند) در این صورت فرد اگر نتواند اتهام خود را به اثبات برساند، اولین تفسیر ازین واقعه این است که فرد متهم کننده، خود عینک جنسی به چشم دارد و تمامی اتهامات متوجه خود اوست که نمی‌تواند از آواز خواندن یک زن تعبیری جز تعبیر جنسی داشته باشد و آنرا نشانه شجاعت آن زن، در یک جامعه سنتی برشمارد.
این مثال اگر چه بسیار ساده بود، اما در اینجا نیز نوعی از همین منطق حاکم است. فرد متهم کننده یا باید این حرکت را تعبیر جنسیتی کرده و اتهامات خود را به اثبات برساند و یا اگر نتواند آن‌را اثبات کند، به ناگاه اعماق اندیشه‌ی خود او هدف قرار می‌گیرد! اتفاقی که مریم رجوی دقیقاً به قصد آن انقلاب ایدئولوژیک را آغاز کرده‌است. ضربه زدن به ستون‌های دیدگاه جنسیتی، مالکیت نسبت به زن، کالا دیدن او و ریشه‌های عمیق مرد سالاری در ذهن و ضمیر تمامی افراد سازمان مجاهدین خلق ایران برای ارتقاء ایدئولوژیک آن‌ها در مرحله‌ی سخت و دشواری که پیش روست.


این مثال اگر چه بسیار ساده بود اما در اینجا نیز نوعی از همین منطق حاکم است. فرد متهم کننده یا باید این حرکت را تعبیر جنسیتی کرده و اتهامات خود را به اثبات برساند و یا اگر نتواند آنرا اثبات کند، به ناگاه اعماق اندیشهٔ خود او هدف قرار می‌گیرد! اتفاقی که مریم رجوی دقیقاً به قصد آن انقلاب ایدئولوژیک را آغاز کرده‌است. ضربه زدن به ستون‌های دیدگاه جنسیتی، مالکیت نسبت به زن، کالا دیدن او و ریشه‌های عمیق مرد سالاری در ذهن و ضمیر تمامی افراد سازمان مجاهدین خلق ایران برای ارتقاء ایدئولوژیک آنها در مرحلهٔ سخت و دشواری که پیش روست.
مسعود رجوی در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«اما ای کسانی که در دادگاه به عنوان قاضی نشسته‌اید، لحظه‌ای بعد از من و مریم، نوبت خودتان است. اولاً در این قضاوت تمامی مسلک و مرام و اندیشه و تفکر و ایدئولوژی خود را بیرون می‌ریزید و ثانیاً  اگر خوب و درست قضاوت نکنید، اگر به‌ناحق و به خطا مرا به منهای بی‌نهایت فرستاده باشید، در صحنه‌ی بعدی خودتان متهم هستید. چون در صحنه بعدی اگر برچسب ها درست نباشد ناگزیر خودتان را قضاوت خواهید کرد. خودتان را خواهید شناخت. پس داستان ازدواج مریم و من، داستان باغ آئینه بود...»</blockquote>از همین روست که بنا به روایت شاهدان، اعضاء و یا هواداران مجاهدین پس از شنیدن این خبر هر یک واکنشی داشتند. برخی ابتدا خشمگین شده، اما پس از درک موضوع گریه کردند. برخی ناسزا گفته و در حالی که بی‌تعادل شده بودند جنبش مجاهدین را به ناگاه تمام شده فرض کردند! ابوذر ورداسبی، محقق و نویسنده کتاب‌هایی چون «ایران در پویه‌ی تاریخ» و بسیاری کتب تحقیقی و ارزشمند دیگر، با شنیدن این خبر در حالی که اشک می‌ریخت، دشنام گویان به مقر مجاهدین در فرانسه رفته و به دیدار مسعود رجوی می‌رود. کاظم مصطفوی شاعر و نویسنده از شاهدان صحنه در این رابطه می‌نویسد:
<span dir="RTL"></span>
«در حالی‌که به‌شدت بد و بیراه می‌گفت، هق هق گریه امانش نمی‌داد و مرتب تکرار می‌کرد: «یک جنبش برباد رفت.» راست می‌گفت. قضیه را اگرچه غلط، ولی جدی گرفته بود. می‌دانست بحث ساده‌ای نیست. «بود و نبود» خودش و جنبش را خوب حس می‌کرد؛ و اما مسعود در پاسخ پرخاشگری‌های او هیچ نگفت. حرفش را با سعه‌ی صدر شنید و دم برنیاورد. شاید به‌این دلیل که او را خوب می‌شناخت. شاید هم می‌دانست ابوذر از چه رنج می‌برد. به‌عنوان برادر بزرگ او برخوردی کرد که فقط از مسعود برمی‌آمد؛ و من که از این قبیل برخوردها از مسعود کم ندیده بودم، باز هم متحیر دریا دلی او شدم. خوب به‌یاد دارم که هم گزیده و برافروخته بودم و هم نگران. با وجود این‌که به محتوای انقلابی‌اش اعتقاد داشتم؛ اما به‌شدت دلم شور می‌زد که چه خواهد کرد؟ چند روز بعد ابوذر را دیدم. در ایستگاه قطاری پرت و خلوت در پاریس منتظر بودیم. روی نیمکتی نشستیم و ابوذر شروع کرد. یک پارچه آتش بود. جمله اول به دوم و سوم نرسید که دیدم‌های‌های گریه امانش نمی‌دهد. سرش را روی شانه‌هایم گذاشت و گفت: «بعد از ۱۴۰۰سال مسعود، محمد را از یک تهمت تاریخی پاک کرد.» نمی‌دانست چه می‌گوید و من برای اولین بار می‌دیدم که «ابو» مطلقاً کنترل ناشده حرف می‌زند. درست بگویم. با تمام وجود و از ته دل حرف می‌زد. چیزی که بعدها در یکی از نامه‌هایش نوشت: «قبلاً با مغزم به سازمان اعتقاد داشتم و اکنون به آن عشق و علاقه قلبی دارم»<sup>(</sup><ref>[http://shabavazha.blogspot.com/2010/07/blog-post_23.html یاد ابوذر ورداسبی، آبروی ماندگار قلم]</ref>


مسعود رجوی در این رابطه می‌گوید:<blockquote>اما ای کسانی که در دادگاه بعنوان قاضی نشسته‌اید، لحظه‌ای بعد از من و مریم، نوبت خودتان است. اولاً - در این قضاوت تمامی مسلک و مرام و اندیشه و تفکر و ایدئولوژی خود را بیرون می‌ریزید و ثانیاً - اگر خوب و درست قضاوت نکنید. اگر به‌ناحق و به خطا مرا به منهای بی‌نهایت فرستاده باشید. در صحنهٔ بعدی خودتان متهم هستید. چون در صحنه بعدی اگر برچسبها درست نباشد ناگزیر خودتان را قضاوت خواهید کرد. خودتان را خواهید شناخت. پس داستان ازدواج مریم و من، داستان باغ آئینه بود…</blockquote>از همین روست که بنا به روایت شاهدین، اعضاء و یا هواداران مجاهدین پس از شنیدن این خبر هر یک واکنشی داشتند. برخی ابتدا خشمگین شده، اما پس از درک موضوع گریه کردند، برخی ناسزا گفته و در حالی که بی‌تعادل شده بودند جنبش را به ناگاه تمام شده فرض کردند! ابوذر ورداسبی، محقق و نویسنده کتابهایی چون «ایران در پویهٔ تاریخ» و بسیاری کتب تحقیقی و ارزشمند دیگر با شنیدن این خبر در حالی که اشک می‌ریخت، دشنام گویان به مقر مجاهدین در فرانسه رفته و به دیدار مسعود رجوی می‌رود. کاظم مصطفوی از شاهدین این صحنه در این رابطه می‌نویسد:<blockquote>«در حالی‌که به‌شدت بد و بیراه می‌گفت، هق هق گریه امانش نمی‌داد و مرتب تکرار می‌کرد: «یک جنبش برباد رفت». راست می‌گفت. قضیه را اگرچه غلط، ولی جدی گرفته بود. می‌دانست بحث ساده‌ای نیست. «بود و نبود» خودش و جنبش را خوب حس می‌کرد؛ و اما مسعود در پاسخ پرخاشگری‌های او هیچ نگفت. حرفش را با سعهٔ صدر شنید و دم برنیاورد. شاید به‌این دلیل که او را خوب می‌شناخت. شاید هم می‌دانست ابوذر از چه رنج می‌برد. به‌عنوان برادر بزرگ او برخوردی کرد که فقط از مسعود برمی‌آمد؛ و من که از این قبیل برخوردها از مسعود کم ندیده بودم، باز هم متحیر دریا دلی او شدم. خوب به‌یاد دارم که هم گزیده و برافروخته بودم و هم نگران. با وجود این‌که به محتوای انقلابی‌اش اعتقاد داشتم اما به‌شدت دلم شور می‌زد که چه خواهد کرد؟ چند روز بعد ابوذر را دیدم. در ایستگاه قطاری پرت و خلوت در پاریس منتظر بودیم. روی نیمکتی نشستیم و ابوذر شروع کرد. یک پارچه آتش بود. جمله اول به دوم و سوم نرسید که دیدم‌های‌های گریه امانش نمی‌دهد. سرش را روی شانه‌هایم گذاشت و گفت: «بعد از ۱۴۰۰سال مسعود، محمد را از یک تهمت تاریخی پاک کرد». نمی‌دانست چه می‌گوید و من برای اولین بار می‌دیدم که «ابو» مطلقاً کنترل ناشده حرف می‌زند. درست بگویم. با تمام وجود و از ته دل حرف می‌زد. چیزی که بعدها در یکی از نامه‌هایش نوشت: «قبلاً با مغزم به سازمان اعتقاد داشتم و اکنون به آن عشق و علاقة قلبی دارم».<ref>[http://shabavazha.blogspot.com/2010/07/blog-post_23.html یاد ابوذر ورداسبی، آبروی ماندگار قلم]</ref></blockquote>به این ترتیب وقتی اعضاء و هواداران مجاهدین بعد از تنش‌های بسیار، یعنی پس از آنکه دادگاه ذهنی خود را برای رهبران مجاهدین تشکیل داده و تا انتها بردند و به اغلب احتمال شاهد شکست خود بودند، ناگهان از عمق دیدگاه جنسیت گرا و مالکانهٔ خود نسبت به زن و تأثیری که بر ذهن و روان آنها داشته سخن می‌گویند. آنها وقتی موفق می‌شوند در شعاعی دور یا نزدیک به درک حقیقت این دوپدیده نایل شوند چاره‌ای ندارند جز آنکه بصورتی منقلب شده از همان راهی که با خشم و تندی و یا بی اعتنایی از آن رفته‌اند با سرعت به نقطهٔ عکس آن بازگردند<ref>ضرورت عام رهبری-محمد حسین حبیبی</ref>
به این ترتیب وقتی اعضاء و هواداران مجاهدین پس از تنش‌های بسیار، یعنی پس از آنکه دادگاه ذهنی خود را برای رهبران مجاهدین تشکیل داده، تا انتها بردند و به اغلب احتمال شاهد شکست خود بودند، ناگهان از عمق دیدگاه جنسیت‌گرا و مالکانه‌ی خود نسبت به زن و تأثیری که بر ذهن و روان آنها داشته سخن گفتند. آنها وقتی موفق شدند در شعاعی دور یا نزدیک به درک حقیقت این پدیده نایل شوند چاره‌ای نداشتند جز آن‌که به صورتی منقلب شده، از همان راهی که با خشم و تندی و یا بی‌اعتنایی از آن رفته‌اند؛ با سرعت به نقطه‌ی عکس آن بازگردند.<ref>ضرورت عام رهبری-محمد حسین حبیبی</ref>


در کتابی که متن پیاده شدهٔ «سخنرانی مهدی ابریشمچی دربارهٔ انقلاب ایدئولوژیک» است، برخی انعکاسات هواداران مجاهدین چنین ثبت شده‌است:
در کتابی که متن پیاده شده‌ی «سخنرانی مهدی ابریشمچی درباره‌ی انقلاب ایدئولوژیک» است، برخی انعکاسات هواداران مجاهدین چنین ثبت شده‌است:
* آلمان ـ یک هوادار که موقع شنیدن خبر ازدواج شدیداً مسئله‌دار شده بود و گاه فحش می‌داد، حین نمایش ویدئو مدام گریه می‌کرد و می‌گفت: الان همه چیز برایم روشن شده‌است!
* آلمان ـ یک هوادار که موقع شنیدن خبر ازدواج شدیداً مسئله‌دار شده بود و گاه فحش می‌داد، حین نمایش ویدئو مدام گریه می‌کرد و می‌گفت: الان همه چیز برایم روشن شده‌است!
* آلمان ـ یک هموطن فرش‌فروش: من این رو و آن رو شدم. اصلاً باورم نمی‌شد. برای اولین بار در عمرم ۵ ساعت بی‌حرکت نشستم ولی نفهمیدم چگونه گذشت. من در مورد زن در اشتباه بودم
* آلمان ـ یک هموطن فرش‌فروش: من این رو و آن رو شدم. اصلاً باورم نمی‌شد. برای اولین بار در عمرم ۵ ساعت بی‌حرکت نشستم ولی نفهمیدم چگونه گذشت. من در مورد زن در اشتباه بودم