کاربر:Hossein/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
پیشنهاد شد که عضو ضداطلاعات بشوم که آن را رد کردم و این موجب محدودیتها و حذف حقوق فوق العاده‌ام شد و برای چند ماه ادامه داشت.
پیشنهاد شد که عضو ضداطلاعات بشوم که آن را رد کردم و این موجب محدودیتها و حذف حقوق فوق العاده‌ام شد و برای چند ماه ادامه داشت.


سال ۱۳۴۱به پایگاه مهرآباد منتقل شدم.  بعد از ۶ ماه که ستوان یک شدم و با هواپیماهای شکاری ۸۶ و جت تعلیماتی T33 پرواز می‌کردیم به دلیل فشارهای محیطی درخواست انتقال به ترابری کردم. در آنجا با هواپیمای داکوتای C47 پرواز کردم. این دوره برایم بسیار جالب و پربار بود زیرا به نقاط مختلف ایران پرواز کرده و با فرهنگ و مردم خیلی بیشتر آشنا شدم.
سال ۱۳۴۱به پایگاه مهرآباد منتقل شدم.  بعد از ۶ ماه که ستوان یک شدم و با هواپیماهای شکاری ۸۶ و جت تعلیماتی T33 پرواز می‌کردیم به دلیل فشارهای محیطی درخواست انتقال به ترابری کردم. در آنجا با هواپیمای داکوتای C47 پرواز کردم. این دوره برایم بسیار جالب و پربار بود زیرا به نقاط مختلف ایران پرواز کرده و با فرهنگ و مردم خیلی بیشتر آشنا شدم.<ref>کتاب پرواز در خاطره‌ها - فصل دوم صفحه ۳۵ تا ۴۰</ref>
 
== سفر به آفریقا ==
مدتی به عنوان خلبان ترابری در ماموریت سازمان ملل متحد به کشور کنگو ارسال شدیم. یکی از ماموریتهای آنجا گشت هوایی برای شناسایی چریکها بود که دو بار که فرمانده خودم بودم کاری کردم که چریکها متفرق بشوند به‌صورتی‌که نفر دوم که برزیلی بود به فرماندهی گزارش منفی از من ارسال کرد و دیگر مرا به گشت نفرستادند. در این ماموریت همچنین شاهد بودیم که موبوتو رئیس‌جمهوری کنگو از سران قبایل رشوه می‌گرفت.<ref>کتاب پرواز در خاطره‌ها صفحه ۴۰ تا ۴۸ </ref>
 
== فساد در دستگاه نیروی هوایی ==
نیروی هوایی گسترش یافت و از ۳ پایگاه به ۱۰ پایگاه افزایش یافت. برای این گسترش هواپیمای C۱۳۰ خریداری شد.
 
وقتی برای سیل اهواز کمکها ارسال می‌شد بخش زیادی از بازار سر در می‌آورد به صورتی که از 5 کامیون ۳ کامیون مفقود می‌شد که با گزارش ما به شهریار شفیق که برخلاف فساد مادرش اشرف پهلوی و برادرش شهرام خیلی مردمی بود جلوی این کار گرفته شد. شهریار شفیق بعدها توسط جمهوری اسلامی در پاریس به اشتباه به جای برادرش شهرام ترور شد.
 
== فرماندهی گردان C۱۳۰ ==
در سال ۱۳۴۹ من درجة سرگردي داشتم. به شيراز منتقل و با سمت فرماندهي گردان C۱۳۰ مشغول به كار شدم. در عین انضباط و آموزش بالا روابط بسیار دوستانه بود. بطوریکه هیچ گونه سانحه هوایی نداشتیم.
 
=== در اردن و اردوگاه فلسطینیها ===
به عنوان ترابری برای آوردن سیب به اردن رفتیم. از دیدن وضعیت رقت‌بار اردوگاههای فلسطینی خیلی متاثر شدم. به یک چریک فلسطینی در درگیریهای ۱۹۷۰ میزانی پول که ۳۰ دلار بود دادم و گفتم ایرانی هستیم این را به سازمانت بده. او ابتدا تعجب کرد و بعد خوشحال شد و گرفت و رفت.