کاربر:Abbas/صفحه تمرین5: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
در زمان فتح تهران، قوای روس به بهانهی حفاظت از اتباع خود، تبریز را اشغال کرده بودند و ستارخان و مجاهدان تبریز که بیشترین نقش را در پیروزی مشروطه داشتند نتوانستند مستقیما در فتح تهران شرکت کنند. | در زمان فتح تهران، قوای روس به بهانهی حفاظت از اتباع خود، تبریز را اشغال کرده بودند و ستارخان و مجاهدان تبریز که بیشترین نقش را در پیروزی مشروطه داشتند نتوانستند مستقیما در فتح تهران شرکت کنند. | ||
حکومت جدید که روی کار آمد وجود ستارخان رهبر انقلابی [[جنبش مشروطه ایران|جنبش مشروطه]] را در تبریز به ضرر خود میدید. با مقدمه چینیهای فراوان عاقبت ستارخان مجبور به ترک تبریز شد و به تهران رفت. | '''حکومت جدید که روی کار آمد وجود ستارخان رهبر انقلابی [[جنبش مشروطه ایران|جنبش مشروطه]] را در تبریز به ضرر خود میدید. با مقدمه چینیهای فراوان عاقبت ستارخان مجبور به ترک تبریز شد و به تهران رفت.''' | ||
در مسیر تهران و در تهران مردم استقبال شایانی از ستارخان و [[باقرخان]]، سردار و سالار ملی کردند. در تهران کشمکش جنگ قدرت بین سران حکومت جدید موقعیت ستارخان و مجاهدان را نیز تحت تاثیر قرار داد. نهایتا دولت، قانونی را برای خلع سلاح مجاهدان تصویب کرد. محل استقرار مجاهدان و ستارخان [[پارک اتابک]] تهران بود. ستارخان این مصوبه را قبول کرد و تلاش کرد مجاهدان را نیز برای خلع سلاح قانع کند اما موفق نشد. روز ۱۴ مرداد ۱۲۸۹ نیروهای دولتی پارک اتابک، محل استقرار ستارخان و مجاهدان را گلولهباران کردند. ستارخان در این واقعه از ناحیه زانو مجروح شد. | در مسیر تهران و در تهران مردم استقبال شایانی از ستارخان و [[باقرخان]]، سردار و سالار ملی کردند. در تهران کشمکش جنگ قدرت بین سران حکومت جدید موقعیت ستارخان و مجاهدان را نیز تحت تاثیر قرار داد. نهایتا دولت، قانونی را برای خلع سلاح مجاهدان تصویب کرد. محل استقرار مجاهدان و ستارخان [[پارک اتابک]] تهران بود. ستارخان این مصوبه را قبول کرد و تلاش کرد مجاهدان را نیز برای خلع سلاح قانع کند اما موفق نشد. روز ۱۴ مرداد ۱۲۸۹ نیروهای دولتی پارک اتابک، محل استقرار ستارخان و مجاهدان را گلولهباران کردند. ستارخان در این واقعه از ناحیه زانو مجروح شد. | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
پیش از دوران [[جنبش مشروطه ایران|مشروطیت]]، تبریز ولیعهدنشین ایران بود. ولیعهد صاحب دستگاه عریض و طویلی بود. خشونت قاطرچیان ولیعهد، که از مردمان شرور تشکیل یافته بودند، زبانزد خاص و عام بود. | پیش از دوران [[جنبش مشروطه ایران|مشروطیت]]، تبریز ولیعهدنشین ایران بود. ولیعهد صاحب دستگاه عریض و طویلی بود. خشونت قاطرچیان ولیعهد، که از مردمان شرور تشکیل یافته بودند، زبانزد خاص و عام بود. | ||
روزی بین آدمهای میرزا مصطفی از خوانین حسنآباد، که یکی از دوستان پدر ستار بود، و قاطرچیان ولیعهد، زد و خوردی رخ میدهد. یکی از قاطرچیان به دست صمدخان پسر میرزا مصطفی کشته میشود. میرزا مصطفی، صمدخان و برادرش احمدخان را روانهی تبریز | روزی بین آدمهای میرزا مصطفی از خوانین حسنآباد، که یکی از دوستان پدر ستار بود، و قاطرچیان ولیعهد، زد و خوردی رخ میدهد. یکی از قاطرچیان به دست صمدخان پسر میرزا مصطفی کشته میشود. میرزا مصطفی، صمدخان و برادرش احمدخان را روانهی تبریز کرد و آنها پیش پدر ستارخان میآیند. حاجحسن آنها را به همراه ستارخان به باغهای کنار شهر میفرستد. قاطرچیان که از محل آنها خبردار میشوند، باغ را محاصره میکنند. زد و خورد شدیدی درمیگیرد. در این درگیری هر سه هر سه زخمی شده و دستگیر میشوند. صمدخان و احمدخان از دست قاطرچیان جان سالم بدر نمیبرند. ولی پادرمیانی عدهای از دوستان حاجحسن، ستارخان را از مرگ حتمی نجات میدهد. بعد از این واقعه، نام ستار قرهداغی برای اولین بار بر سر زبانها افتاد.<ref>دومبارز جنبش مشروطه، ص ۱۰</ref> | ||
== زندان نارین قلعه == | == زندان نارین قلعه == | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
=== ماجرای اکرام السلطان و اولین ظهور ستارخان === | === ماجرای اکرام السلطان و اولین ظهور ستارخان === | ||
[[پرونده:ستارخان همراه پسرش یدالله.JPG|جایگزین=ستارخان و پسرش یدالله|بندانگشتی|ستارخان و تنها پسرش یدالله]] | [[پرونده:ستارخان همراه پسرش یدالله.JPG|جایگزین=ستارخان و پسرش یدالله|بندانگشتی|ستارخان و تنها پسرش یدالله]] | ||
[[محمد علی شاه]] چون خطر تبریز برای سلطنت خود را به خوبی درک کرده بود، برای اخلال در کار انجمن تبریز و ایجاد آشوب، نفراتی را برای ترور سران مشروطه در تبریز اجیر کرد که از آن جمله، اکرام السلطان، برادر حاجبالدوله فراشباشی محمد علی شاه بود. اکرام السلطان به تبریز رفت و از تفنگچیان سابق ولیعهد، نفراتی را استخدام کرد و به آنها پول و اسلحه داد. روز آخر اردیبهشت ۱۳۸۶، مجاهدان تبریز به دو نفر مسلح که درتاریکی در گوشهای کمین کرده بودند مظنون شده و اقدام به دستگیری آنها کردند. طی درگیریی که میان این نفرات و مجاهدان تبریز رخ داد یک نفر در جا کشته و نفر دوم دستگیر شد.<ref>اطلاعات ماهانه سال ۱۳۲۷ ـ شماره آذرـ ص۲۱</ref> در بازجویی مشخص شد که اکرام السلطان در باباباغی (باغی بزرگ در یک فرسخی غرب تبریز که در گذشته شکارگاه ولیعهد بوده است) اقامت دارد و منتظر نتیجه اقدامات است. انجمن درصدد دستگیری اکرامالسلطان برآمد و برای این کار داوطلب خواست. ستارخان برای این کار داوطلب شد. این موضوع ستارخان را مورد توجه انجمن و مجاهدان قرار داد. البته اکرامالسطان از اقدام انجمن باخبر میشود و قبل از رسیدن ستارخان فرار کرد. احمد کسروی که آن روزها در تبریز بوده این واقعه را اینطور تعریف | [[محمد علی شاه]] چون خطر تبریز برای سلطنت خود را به خوبی درک کرده بود، برای اخلال در کار انجمن تبریز و ایجاد آشوب، نفراتی را برای ترور سران مشروطه در تبریز اجیر کرد که از آن جمله، اکرام السلطان، برادر حاجبالدوله فراشباشی محمد علی شاه بود. اکرام السلطان به تبریز رفت و از تفنگچیان سابق ولیعهد، نفراتی را استخدام کرد و به آنها پول و اسلحه داد. روز آخر اردیبهشت ۱۳۸۶، مجاهدان تبریز به دو نفر مسلح که درتاریکی در گوشهای کمین کرده بودند مظنون شده و اقدام به دستگیری آنها کردند. طی درگیریی که میان این نفرات و مجاهدان تبریز رخ داد یک نفر در جا کشته و نفر دوم دستگیر شد.<ref>اطلاعات ماهانه سال ۱۳۲۷ ـ شماره آذرـ ص۲۱</ref> در بازجویی مشخص شد که اکرام السلطان در باباباغی (باغی بزرگ در یک فرسخی غرب تبریز که در گذشته شکارگاه ولیعهد بوده است) اقامت دارد و منتظر نتیجه اقدامات است. انجمن درصدد دستگیری اکرامالسلطان برآمد و برای این کار داوطلب خواست. ستارخان برای این کار داوطلب شد. این موضوع ستارخان را مورد توجه انجمن و مجاهدان قرار داد. البته اکرامالسطان از اقدام انجمن باخبر میشود و قبل از رسیدن ستارخان فرار کرد. احمد کسروی که آن روزها در تبریز بوده این واقعه را اینطور تعریف کرد:<blockquote>«نیک به یاد میدارم که چگونه (ستارخان) از میان انبوهی راه باز میکرد و تفنگ به دست و گیوه به پا، با همراهان خود از میدان توپخانه میگذشت، من بار نخست بود او را میدیدم و چون از چهره مردانه و چابکی رفتار و از خویشتنداری او در شگفت شدم، پرسیدم: این کیست و کجا میرود؟ گفتند: ستار قرهداغی است که برای گرفتن اکرامالسلطان به بابا باغی میرود.»<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص۳۸</ref></blockquote> | ||
== ستارخان در نبردهای تبریز == | == ستارخان در نبردهای تبریز == | ||
[[محمد علی شاه]]، روز پنج شنبه ۱۴ خرداد ۱۲۷۸ برای تدارک حمله به مجلس و به توپ بستن آن، به باغشاه در بیرون دروازه تهران میرود. تعدادی از نمایندگان از این موضوع وحشت کرده موضوع را با مردم در میان میگذارند و به ولایات مختلف تلگراف میزنند. این خبر بعد از چند روز به تبریز میرسد. تبریز برای نگهبانی از [[جنبش مشروطه ایران|مشروطه]] تصمیم به اعزام نیرو به تهران میگیرد و ستارخان و [[باقرخان]] هر یک در راس ۵۰ نفر به طرف تهران حرکت میکنند. هنوز از شهر دور نشده بودند که هواداران محمد علی شاه که در اسلامیه جمع شدند | [[محمد علی شاه]]، روز پنج شنبه ۱۴ خرداد ۱۲۷۸ برای تدارک حمله به مجلس و به توپ بستن آن، به باغشاه در بیرون دروازه تهران میرود. تعدادی از نمایندگان از این موضوع وحشت کرده موضوع را با مردم در میان میگذارند و به ولایات مختلف تلگراف میزنند. این خبر بعد از چند روز به تبریز میرسد. تبریز برای نگهبانی از [[جنبش مشروطه ایران|مشروطه]] تصمیم به اعزام نیرو به تهران میگیرد و ستارخان و [[باقرخان]] هر یک در راس ۵۰ نفر به طرف تهران حرکت میکنند. هنوز از شهر دور نشده بودند که هواداران محمد علی شاه که در اسلامیه جمع شدند با تجهیز لوطیهای دوهچی و اراذل و اوباش شهر، به مجاهدان حمله کردند. از طرفی شجاعنظام مرندی و سامخان و ضرغام و حاجی فرامرز خان نیز با سواران خود به طرف تبریز حرکت میکنند. انجمن به اردوی ستارخان پیغام میدهد که برگردد و از شهر دفاع کند. به مهاجمان، سپاه بیوک خان پسر رحیم خان چلیپانلو نیز اضافه میشود.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ رحیم رئسی نیا، عبدالحسین ناهید ص۴۶</ref> | ||
=== تهاجم رحیم خان چلیپانلو به تبریز === | === تهاجم رحیم خان چلیپانلو به تبریز === | ||
وقتی مهاجمان به تبریز کاری از پیش نمیبرند، | وقتی مهاجمان به تبریز کاری از پیش نمیبرند، رحیمخان در راس سواران خود به طرف تبریز حرکت کرد. پاخیتانوف کنسول روس، با همراهی عوامل خود زمینه را برای ورود لشگر رحیمخان آماده کرد. سرکردگان مجاهدان محلات خیابان و مارالان و نوبر و... فریب کنسول روس را خورده و راه ورود رحیم خان به شهر را باز میکنند و شهر با پرچمهای سفید تسلیم میشود. خلع سلاح مجاهدان آغاز میشود و آزادیخواهان مورد تعقیب قرار میگیرند. خبر سقوط شهر تبریز به محمد علی شاه مخابره میشود. در این میان فقط یک نفر یعنی ستارخان با تعداد اندکی از یارانش حاضر به تسلیم نمیشود. | ||
دکترشفق که آن روزها در تبریز بوده، قیام ستارخان را اینچنین توصیف | دکترشفق که آن روزها در تبریز بوده، قیام ستارخان را اینچنین توصیف کرد:<blockquote>«در بحبوحه بهت و یأس یکباره سروصدایی در شهر بلند شد و همه را مانند کسانیکه ناگهان و به وحشت از خوابی برجسته باشند به هیجان آورد. هر کس از دیگری میپرسید چه خبر است؟ تا اینکه سرانجام خبر پخش شده و همه آگاه گشتند: ستارخان امیرخیزی قیام کرده بود...»<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص۴۸ و ۴۹</ref></blockquote>[[پرونده:ستارخان همراه باقر خان و دیگر مجاهدان.JPG|جایگزین=ستارخان و یارانش در تبریز|بندانگشتی|ستارخان و باقرخان همراه با دیگر مجاهدان ]]چندروز پس از ورود رحیمخان به تبریز، کنسول روس، برای تطمیع ستارخان به محله امیرخیز که ستارخان در آن مقاومت میکرد و تنها نقطه مقاومت در مقابل استبداد بود رفت. او به ستارخان گفت که تو مرد دلیری هستی، مصلحت این است که دست از جنگ بردارید! سپس برای برای تطمیع ستارخان گفت که میتواند «سرقره سورانی» آذربایجان را از دولت برای او بگیرد و اضافه کرد:<blockquote>«اینک بیرقی به شما میدهم که بر سردرخانهتان برافرازید و در زینهار دولت روس باشید» </blockquote>ستارخان با شنیدن این سخنان بهپاخاسته گفت: | ||
«جناب کنسول من قرهسورانی نمیخواهم. کار از اینها گذشتهاست. ما ایرانیان اگر غیرت داشته باشیم، مشروطه را خواهیم گرفت. من میخواهم هفت دولت زیر بیرق ایران درآید. بیرق شما برای ما شایستگی ندارد!» | |||
ستارخان بعد از ملاقات با کنسول روس با ۱۷ تن از مجاهدان رکابش بیرقهای سفید تسلیم را در سراسر شهر سرنگون میکنند و صدای «زنده باد ستارخان، پاینده باد مشروطه» در سرتاسر شهر میپیچد. در اندک مدتی، توازن نیروها بههم میخورد و مجاهدان از سرتاسر شهر برای مقاومت بسیج میشوند. مجاهدان به سمت باغ شمال محل استقرار رحیم خان، روانه میشوند و او را از شهر فراری میدهند. | ستارخان بعد از ملاقات با کنسول روس با ۱۷ تن از مجاهدان رکابش بیرقهای سفید تسلیم را در سراسر شهر سرنگون میکنند و صدای «زنده باد ستارخان، پاینده باد مشروطه» در سرتاسر شهر میپیچد. در اندک مدتی، توازن نیروها بههم میخورد و مجاهدان از سرتاسر شهر برای مقاومت بسیج میشوند. مجاهدان به سمت باغ شمال محل استقرار رحیم خان، روانه میشوند و او را از شهر فراری میدهند. | ||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۹: | ||
ستارخان ندا میدهد: «بیایید! بیایید! هرکس در خانه بماند، نامرد است. من فقط به شما رنج و دشواری و پیکار را وعده میدهم. اما، ماها یا پیروز خواهیم شد، یا خواهیم مرد.»<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص ۴۹ تا ۵۱</ref> | ستارخان ندا میدهد: «بیایید! بیایید! هرکس در خانه بماند، نامرد است. من فقط به شما رنج و دشواری و پیکار را وعده میدهم. اما، ماها یا پیروز خواهیم شد، یا خواهیم مرد.»<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص ۴۹ تا ۵۱</ref> | ||
کسروی درباره این عمل ستارخان میگوید در تاریخ مشروطهی ایران هیچکاری به این بزرگی و ارجداری نیست<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص۶۹۳</ref> | کسروی درباره این عمل ستارخان میگوید در تاریخ مشروطهی ایران هیچکاری به این بزرگی و ارجداری نیست.<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص۶۹۳</ref> امیرخیزی نیز میگوید، اگر بنده بگویم که رشادت آن روز ستارخان مشروطهی از دست رفته را باز آورد سخن از روی حقیقت گفتهام و ادعای بیجایی نکردهام.<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیر خیزی ص۱۳</ref> | ||
=== دوره اول نبردهای تبریز === | === دوره اول نبردهای تبریز === | ||
[[پرونده:ستارخان و باقرخان.JPG|جایگزین=ستارخان و باقر خان|بندانگشتی|ستارخان سردار ملی و باقر خان سالار ملی]] | [[پرونده:ستارخان و باقرخان.JPG|جایگزین=ستارخان و باقر خان|بندانگشتی|ستارخان سردار ملی و باقر خان سالار ملی]] | ||
بعد از شنیدن شکست سپاه رحیم خان در تبریز، [[محمد علی شاه|محمد علی شاه]]، [[عین الدوله]] را که از دشمنان دیرینه مشروطه بود، برای سرکوب مجاهدان به والیگری آذربایجان | بعد از شنیدن شکست سپاه رحیم خان در تبریز، [[محمد علی شاه|محمد علی شاه]]، [[عین الدوله]] را که از دشمنان دیرینه مشروطه بود، برای سرکوب مجاهدان به والیگری آذربایجان برگزید اما [[سپهدار تنکابنی|خان تنکابنی]] معروف به سپهدار نیز به فرماندهی قشون آذربایجان منصوب شد. قبل از رسیدن عینالدوله به تبریز، رحیم خان برای جبران شکست خود، بار دیگر به همراهی اسلامیه نشینان و شجاع نظام، راهی تبریز شد و حملات سختی را علیه مجاهدان و مخصوصا انجمن حقیقت، در محله امیزخیز که ستارخان و مجاهدان همراهش در آن سنگر گرفته بودند آغاز کرد. دراواسط مردادماه شش هزار سواره، هر کدام از سمتی به طرف امیز خیز حرکت کردند و راهها را چنان مسدود شد که امکان هیچ نوع کمک رسانی برای ستارخان نبود. مقاومت مجاهدان پیشقراول درهم شکست. انجمن حقیقت که ستارخان با دوازده مجاهد در آن سنگر گرفته بود زیر باران توپ و گلوله قرار گرفت و گمان رفت که کار ستارخان تمام است. اما او همچنان مقاومت کرده و جلوی تهاجم دشمن را سد کرد. بالاخره [[حسین باغبان]]، با دستهی خود و دستهای از مجاهدان «ویجویه» و «خیابان» به یاری ستارخان شتافتند. آنها خط محاصره دشمن را شکسته و آنها راعقب راندند. فردای آنروز دولتیان باز حمله کردند ولی با ۲۴ کشته مجبور به عقبنشینی شدند. بعد از این پیروزیها تعداد مجاهدان بیشتر شده و مردم بیشتری به مجاهدان پیوستند.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص ۵۳ تا ۵۷</ref> | ||
در میانه آشفتگیها، ستارخان | در میانه آشفتگیها، ستارخان همراه دیگر سران مجاهدان به کارها سروسامان داد. اعضای انجمن را که پراکنده شده بودند، گرد آورد و انجمن را که به دست دار و دسته اسلامیه، چپاول شده بود دایر کرد و پرچمی بر سر در آن زد. ستار خان حسین باغبان را مسئول حفاظت از انجمن کرد.<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص۷۰۹</ref> | ||
زرادخانه دولتی به دست مجاهدان میافتد و سه ارابه توپ کوهستانی و چند ارابه توپ سر پر قدیمی و ۲۰ هزار قبضه تفنگ سر پر، نصیب آنها میشود و به این گونه مجاهدان تجهیز میشوند.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص۵۹</ref> | زرادخانه دولتی به دست مجاهدان میافتد و سه ارابه توپ کوهستانی و چند ارابه توپ سر پر قدیمی و ۲۰ هزار قبضه تفنگ سر پر، نصیب آنها میشود و به این گونه مجاهدان تجهیز میشوند.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص۵۹</ref> | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۲: | ||
[[عینالدوله]] در ۲۸ مرداد ۱۲۸۷ به کنار تبریز میرسد و در باغ صاحبدیوان مستقر میشود. [[سپهدار تنکابنی|سپهدار]] نیز دو روز قبل در همین باغ اردو زده بود. | [[عینالدوله]] در ۲۸ مرداد ۱۲۸۷ به کنار تبریز میرسد و در باغ صاحبدیوان مستقر میشود. [[سپهدار تنکابنی|سپهدار]] نیز دو روز قبل در همین باغ اردو زده بود. | ||
عین الدوله که متوجه شده بود کار به این آسانی نیست، قبل از رسیدن به تبریز کسانی را به عنوان میانجی به شهر | عین الدوله که متوجه شده بود کار به این آسانی نیست، قبل از رسیدن به تبریز کسانی را به عنوان میانجی به شهر فرستاد تا به مردم پیام بدهد که مجاهدان اسلحه را زمین بگذارند، تا او از پادشاه عادل و مهربان استدعا کند که بار دیگر [[جنبش مشروطه ایران|مشروطه]] را به مردم عطا کند. مردم وعدههای عینالدوله را قبول نمیکنند.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص ۶۰</ref> | ||
==== پیوستن مجاهدان قفقازی به اردوی ستارخان ==== | ==== پیوستن مجاهدان قفقازی به اردوی ستارخان ==== | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۸: | ||
==== تهاجم عینالدوله به تبریز ==== | ==== تهاجم عینالدوله به تبریز ==== | ||
عینالدوله که از مذاکره و وعده و وعید نتیجهای نمیگیرد، در ۴شهریور(۲۷رجب) غافلگیرانه دست به حمله میزند. از هر سوی شهر، گلولههای توپ باریدن آغاز | عینالدوله که از مذاکره و وعده و وعید نتیجهای نمیگیرد، در ۴شهریور(۲۷رجب) غافلگیرانه دست به حمله میزند. از هر سوی شهر، گلولههای توپ باریدن آغاز کرد. جنگ بدون وقفه تا ۲۱مهر (۱۷رمضان) ادامه مییابد. قوای دولتی، از این حملهها نتیجهای نمیگیرد و پیروزیی برایشان حاصل نمیشود و انبوهی غنائم جنگی نصیب مجاهدان میشود. ترکیب مهاجمان دولتی غیر از تفنگچیهای اسلامیه و سواران رحیمخان و شجاع نظام و دیگران؛ سواران بختیاری، کلهر، کاکاوند، خمسه، قزوین، اردبیل، سراب، طالش، طوایف شاهسون و سه هزار نفر سپاه ماکو را نیز شامل میشد. | ||
حضور ستارخان در هر سنگری، تاثیر قطعی در نتیجه نبرد داشت و پیروزی را تضمین میکرد. عین الدوله که از تنیجه نبرد ناامید شده بود، عقب نشینی کرد و درقزلجه میدان در ۴ فرسخی شهر اطراق کرد.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص ۶۵ تا ۶۹</ref> | حضور ستارخان در هر سنگری، تاثیر قطعی در نتیجه نبرد داشت و پیروزی را تضمین میکرد. عین الدوله که از تنیجه نبرد ناامید شده بود، عقب نشینی کرد و درقزلجه میدان در ۴ فرسخی شهر اطراق کرد.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص ۶۵ تا ۶۹</ref> | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۹: | ||
عینالدوله و سرکردگان قشون دولتی، ناگزیر از باغ صاحبدیوان عقب نشینی کرده وبه باسمنج میروند. | عینالدوله و سرکردگان قشون دولتی، ناگزیر از باغ صاحبدیوان عقب نشینی کرده وبه باسمنج میروند. | ||
رحیمخان و شجاع نظام، با اجازه [[محمد علی شاه]]، همراه اموال غارت شده به ولایات خود میروند. سپهدار هم که با این شکست از عاقبت کار خود ترسیده بود، درکسوت هواداران مشروطه در میآید و خود را مشروطه خواه معرفی | رحیمخان و شجاع نظام، با اجازه [[محمد علی شاه]]، همراه اموال غارت شده به ولایات خود میروند. سپهدار هم که با این شکست از عاقبت کار خود ترسیده بود، درکسوت هواداران مشروطه در میآید و خود را مشروطه خواه معرفی کرد.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص۷۰</ref> | ||
==== دوران سهماهه آرامش تبریز ==== | ==== دوران سهماهه آرامش تبریز ==== | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۶: | ||
کنترل شهر به دست آزادیخواهان میافتد و مجاهدان با سرعت به ترمیم خرابیها میپردازند. ادارات نظمیه، بلدیه و عدلیه به وجود میآید. | کنترل شهر به دست آزادیخواهان میافتد و مجاهدان با سرعت به ترمیم خرابیها میپردازند. ادارات نظمیه، بلدیه و عدلیه به وجود میآید. | ||
انجمن ایالتی تبریز علاوه بر سرو سامان دادن به امور شهر، با توجه به تعطیلی [[مجلس شورای ملی]]، خود را جانشین مجلس | انجمن ایالتی تبریز علاوه بر سرو سامان دادن به امور شهر، با توجه به تعطیلی [[مجلس شورای ملی]]، خود را جانشین مجلس کرد و ایالات دیگر نیز این تصمیم را میپذیرند. از آن پس انجمن ایالتی تبریز، هسته مرکزی فعالیتهای آزادیخواهانه ایران میشود و وظایف مجلس شورای ملی در این مکان انجام میشود. | ||
پیروزی قیام تبریز باعث زنده شدن جنبشهای آزادیخواهی در دیگر ایالات ایران شد که بعدها منجر به فتح تهران گردید. | پیروزی قیام تبریز باعث زنده شدن جنبشهای آزادیخواهی در دیگر ایالات ایران شد که بعدها منجر به فتح تهران گردید. | ||
تبریز در مدت تقریبا سه ماه، از اواخر مهر تا اواسط بهمن، خود را برای جنگ دیگری آماده | تبریز در مدت تقریبا سه ماه، از اواخر مهر تا اواسط بهمن، خود را برای جنگ دیگری آماده کرد و درعین حال قسمت مهمی از آذربایجان به اطاعت تبریز درمیآید و شهرهای مرند و سلماس و مراغه و خوی به دست آزادیخواهان گشوده میشود. به ویژه راه جلفا - تبریز از وجود مرتجعین ضد مشروطه پاک میشود.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ صفحه ۷۲ و ۷۳</ref> | ||
=== دوره دوم جنگهای تبریز === | === دوره دوم جنگهای تبریز === | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۸: | ||
=== ورود نیروهای انگلیس و روسیه به ایران === | === ورود نیروهای انگلیس و روسیه به ایران === | ||
انگلستان قوای خود را از جنوب به بهانه حفظ امنیت وارد ایران | انگلستان قوای خود را از جنوب به بهانه حفظ امنیت وارد ایران کرد و روسها نیز با لشگری، به بهانه حفظ جان اتباع خود به سمت تبریز حرکت میکنند. پنج هزار سرباز روس ازمرز میگذرند و پیشقراولان آن در ۱۹ اردیبهشت ۱۲۸۸، به تبریز میرسند. قوای دولتی از اطراف تبریز پراکنده میشوند. سران انجمن به این نتیجه میرسند که در مقابل لشگر روس مقاومت نکنند. قوای روس بر شهر مسلط میشوند و به تعقیب آزادیخواهان میپردازند.<ref>تاریخ مشروطیت ایران ـ ایوانف ـ ص۸۶</ref> | ||
=== [[فتح تهران]] === | === [[فتح تهران]] === | ||
خط ۱۷۸: | خط ۱۸۰: | ||
=== ماموریت ستارخان برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل === | === ماموریت ستارخان برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل === | ||
در زمان فتح قزوین به دست مجاهدان رشت و حرکت به سوی تهران، مجاهدان رشت عدهای را برای دفاع از اردبیل در برابر ایلات شاهسون به سرکردگی میرزا محمد حسین زاده به آنجا میفرستند. بنا به قول کسروی و امیرخیزی، حسین زاده آدم فسادناپذیری بود. او به بدخواهان مشروطه سخت میگیرد و چند تن را اعدام | در زمان فتح قزوین به دست مجاهدان رشت و حرکت به سوی تهران، مجاهدان رشت عدهای را برای دفاع از اردبیل در برابر ایلات شاهسون به سرکردگی میرزا محمد حسین زاده به آنجا میفرستند. بنا به قول کسروی و امیرخیزی، حسین زاده آدم فسادناپذیری بود. او به بدخواهان مشروطه سخت میگیرد و چند تن را اعدام کرد. این موضوع باعث رنجش عدهای میشود. مخبرالسلطنه، برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل به ستارخان ماموریت میدهد و از این فرصت برای دور کردن ستارخان از تبریز استفاده کرد. ستارخان به اردبیل میرود و به حسین زاده و مجاهدان سخت گرفته و آنها را خلع سلاح کرد. در همین حال خوانین ایلات اطراف اردبیل، با همکاری رحیم خان درهواداری از محمد علی میرزا به اردبیل حمله میکنند. ستارخان در تنگنا قرار میگیرد و در دژ زندان نارین قلعه که زمانی خود در آن زندانی بود سنگر میگیرد. ذخیره مهمات و آذوقه او به اتمام میرسد. از مخبرالسلطنه درخواست کمک کرد ولی جوابی دریافت نکرد. درنهایت مجاهدان تصمیم به عقب نشینی میگیرند و ستارخان با اکراه آن را قبول کرد. ستارخان به تبریز برمیگردد و مورد استقبال با شکوه مردم قرار میگیرد.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ص ۱۱۰ تا ۱۱۴</ref> | ||
=== خروج از تبریز و تبعید ستارخان به تهران === | === خروج از تبریز و تبعید ستارخان به تهران === | ||
خط ۱۸۹: | خط ۱۹۱: | ||
کسروی مینویسد: «...انبوه تهرانیان مهرآباد را برگزیده و در آنجا چادرها زده و دولتیان و مجلسیان و آزادیخواهان و انبوه توده، از هر دسته و گروهی دستگاه جداگانه چیده بودند. خروش شادی همه جا را فرا گرفته و آواز زنده باد گوشها را رنجه میساخت...»<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی</ref> | کسروی مینویسد: «...انبوه تهرانیان مهرآباد را برگزیده و در آنجا چادرها زده و دولتیان و مجلسیان و آزادیخواهان و انبوه توده، از هر دسته و گروهی دستگاه جداگانه چیده بودند. خروش شادی همه جا را فرا گرفته و آواز زنده باد گوشها را رنجه میساخت...»<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی</ref> | ||
ستارخان به محض ورود به تهران، اعلامیهای بدین مضمون صادر | ستارخان به محض ورود به تهران، اعلامیهای بدین مضمون صادر کرد:<blockquote>«محض اطلاع عموم اظهار میدارد که من به جز از قانون، خویش و پیوندی ندارم و خود و کسانم از جان و دل مطیع قانون هستیم. اگر یکی از کسان اینجانب به خلاف معمول مصدر حرکتی شود که مخالف با قوانین موضوعه مملکتی باشد، مصادر امور بدون اینکه به اینجانب رجوع کنند، باید مقررات قانونی را دربارهی وی مجری دارند.»<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۴۷۳</ref></blockquote> | ||
== نقش ستارخان درکشمکش بین نیروهای فاتح تهران == | == نقش ستارخان درکشمکش بین نیروهای فاتح تهران == | ||
خط ۱۹۷: | خط ۱۹۹: | ||
ستارخان بدون اینکه از ماهیت این اختلافات و وقایع تهران اطلاع کاملی داشته باشد، وارد این کشمکشها شد. او ابتدا در صدد میانجیگری برآمد. در این میان اعتدالیون برای جذب ستارخان به تکاپو افتادند. امیرخیزی میگوید: «روزی اعتدالیون از رجال و بزرگان دعوت کرده بودند و دعوت رسمی هم از سردار و سالار شده بود. سردار به راهنمایی من و به بهانه بیماری عذرخواهی کرد، اما با اصرار آنها، او مرا به جای خود فرستاد. وقتی به جلسه رسیدم، دیدم سالار یعنی [[باقرخان]] در صدر مجلس نشسته است. سالار بعدا نامهای که از طرف اعتدالیون به عنوان نایبالسلطنه نوشته شده بود، پیش سردار آورد و خواست که سردار آنرا مهر کند و سردار به احترام دوستی با سالار آن نامه را مهر کرد.» امیر خیزی بعدا میگوید که سردار بعد از امضای نامه پشیمان شد و از نایب السلطنه خواست آنرا برگرداند ولی به بهانه اینکه نامه شماره خورده از بازگرداندن آن خودداری کردند.<ref>قیام آذربایجان و ستارخان - امیرخیزی ص۴۸۹ تا۴۹۱</ref> | ستارخان بدون اینکه از ماهیت این اختلافات و وقایع تهران اطلاع کاملی داشته باشد، وارد این کشمکشها شد. او ابتدا در صدد میانجیگری برآمد. در این میان اعتدالیون برای جذب ستارخان به تکاپو افتادند. امیرخیزی میگوید: «روزی اعتدالیون از رجال و بزرگان دعوت کرده بودند و دعوت رسمی هم از سردار و سالار شده بود. سردار به راهنمایی من و به بهانه بیماری عذرخواهی کرد، اما با اصرار آنها، او مرا به جای خود فرستاد. وقتی به جلسه رسیدم، دیدم سالار یعنی [[باقرخان]] در صدر مجلس نشسته است. سالار بعدا نامهای که از طرف اعتدالیون به عنوان نایبالسلطنه نوشته شده بود، پیش سردار آورد و خواست که سردار آنرا مهر کند و سردار به احترام دوستی با سالار آن نامه را مهر کرد.» امیر خیزی بعدا میگوید که سردار بعد از امضای نامه پشیمان شد و از نایب السلطنه خواست آنرا برگرداند ولی به بهانه اینکه نامه شماره خورده از بازگرداندن آن خودداری کردند.<ref>قیام آذربایجان و ستارخان - امیرخیزی ص۴۸۹ تا۴۹۱</ref> | ||
سردار محیی (معزالسلطان) و ضرغام السلطنه و... از طرف سردار اسعد و سپهدار به بازی گرفته نمیشدند. با آمدن سردار و سالار، خود را به آنها نزدیک میکنند و ستارخان و باقر خان را به مخالفت با سردار اسعد و دارودسته او برمیانگیزند. تلقینات اینان و خود سریهای سواران بختیاری، طوری در ستارخان اثر | سردار محیی (معزالسلطان) و ضرغام السلطنه و... از طرف سردار اسعد و سپهدار به بازی گرفته نمیشدند. با آمدن سردار و سالار، خود را به آنها نزدیک میکنند و ستارخان و باقر خان را به مخالفت با سردار اسعد و دارودسته او برمیانگیزند. تلقینات اینان و خود سریهای سواران بختیاری، طوری در ستارخان اثر کرد که روزی سردار بدون ملاحظه به سردار اسعد که به پارک اتابک برای دیدار او آمده بود میتوپد و میگوید: «این بختیاریها چه میگویند و اینها چه کاره هستند؟»<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۵۲۰</ref> | ||
== واقعه پارک اتابک == | == واقعه پارک اتابک == | ||
خط ۲۰۶: | خط ۲۰۸: | ||
=== توافق بر سر خلغ سلاح مجاهدان در مجلس === | === توافق بر سر خلغ سلاح مجاهدان در مجلس === | ||
کابینه مستوفی اولین وظیفه دولت خود را، حل مسئله مجاهدان، که آنها را علت اصلی ترورهای سیاسی میدانست، قرار میدهد. روز دوازدهم مرداد مجلس شورای ملی از ۸ تن از سران مجاهدان و سواران بختیاری دعوت | کابینه مستوفی اولین وظیفه دولت خود را، حل مسئله مجاهدان، که آنها را علت اصلی ترورهای سیاسی میدانست، قرار میدهد. روز دوازدهم مرداد مجلس شورای ملی از ۸ تن از سران مجاهدان و سواران بختیاری دعوت کرد. در نشستی که ۷ ساعت طول کشید؛ مقرر شد که به جز سپاهیان و پاسبانان شهربانی، کس دیگری اسلحه نداشته باشد و مجاهدان ۴۸ ساعت فرصت دارند سلاحهای خود راتحویل بدهند و در غیر اینصورت مجازات خواهند شد. در پی این توافق ستارخان گفت: نخست کسی که آنرا به کار بندد من خواهم بود، سپس او و همگی دیگران سوگند یاد کردند که به دولت نافرمانی ننمایند.<ref>تاریخ مشرطه ـ احمد کسروی ص۱۳۳ تا ۱۳۴</ref> | ||
=== مذاکره ستارخان با مجاهدان برای خلع سلاح === | === مذاکره ستارخان با مجاهدان برای خلع سلاح === | ||
خط ۲۱۳: | خط ۲۱۵: | ||
مجاهدان که از اطلاعیه دولت برای خلع سلاح خود ناآرام شده بودند به سراغ ستارخان میروند و با اصرار او را به پارک اتابک میآورند. اوضاع واحوال در پارک اتابک بسیار دگرگون شده بود. ۲ هزار مجاهد بینام و نشان از تمام نقاط شهر به سردار پناهنده شده بودند و تعدادی کفن پوشیده بقیه را تهییج میکردند. | مجاهدان که از اطلاعیه دولت برای خلع سلاح خود ناآرام شده بودند به سراغ ستارخان میروند و با اصرار او را به پارک اتابک میآورند. اوضاع واحوال در پارک اتابک بسیار دگرگون شده بود. ۲ هزار مجاهد بینام و نشان از تمام نقاط شهر به سردار پناهنده شده بودند و تعدادی کفن پوشیده بقیه را تهییج میکردند. | ||
نگرانی مجاهدان بیربط هم نبود، زیرا در خلع سلاح تبعیض وجود داشت و تمام دستهجات مسلح مانند بختیاریها و نفرات یپرم خان را دربر نمیگرفت؛ بلکه آنها مستمری قابل ملاحظهای داشتند. از طرفی، این مجاهدان کار و زندگی خود را رها کرده بودند تا در راه مشروطه بجنگند و حال دیگر برای کاری به آنان رجوع نمیشد. مجاهدان قفقازی، ازترس کینه دولت روسیه نمیتوانستند به قفقاز برگردند و این حکم برایشان غیر قابل قبول بود و در نهایت اینکه خلع سلاح برای مجاهدان بسیار سنگین بود. ستارخان اوضاع پارک اتابک را آشفته میبیند. مجاهدان بسیاری از دستهجات مختلف، در پارک جمع شده بودند و برعلیه دولت شعار میدادند و اعلام میکردند که به هیچ عنوان حاضر به از دست دادن سلاحهای خود نیستند. ستارخان به هر نحوی شده آرامش را بین آنان برقرار | نگرانی مجاهدان بیربط هم نبود، زیرا در خلع سلاح تبعیض وجود داشت و تمام دستهجات مسلح مانند بختیاریها و نفرات یپرم خان را دربر نمیگرفت؛ بلکه آنها مستمری قابل ملاحظهای داشتند. از طرفی، این مجاهدان کار و زندگی خود را رها کرده بودند تا در راه مشروطه بجنگند و حال دیگر برای کاری به آنان رجوع نمیشد. مجاهدان قفقازی، ازترس کینه دولت روسیه نمیتوانستند به قفقاز برگردند و این حکم برایشان غیر قابل قبول بود و در نهایت اینکه خلع سلاح برای مجاهدان بسیار سنگین بود. ستارخان اوضاع پارک اتابک را آشفته میبیند. مجاهدان بسیاری از دستهجات مختلف، در پارک جمع شده بودند و برعلیه دولت شعار میدادند و اعلام میکردند که به هیچ عنوان حاضر به از دست دادن سلاحهای خود نیستند. ستارخان به هر نحوی شده آرامش را بین آنان برقرار کرد و باتشریح اوضاع مملکت و موقعیت مجاهدانی که در پارک اتابک گرد آمده بودند، پیشنهاد کرد که مصالح خود و کشور را در نظر گرفته و فعلا با دولت شاخ به شاخ نشوند. او درضمن عدم امکان موفقیت مجاهدان را در مقابله با قوای دولتی و بختیاری گوشزد کرد. | ||
به جز ستارخان، چند تن از نمایندگان مجلس، مانند شیخ اسماعیل هشترودی و معینالرعایا و معتمدالتجار و سید نصرالله اخوی و... هم به پارک میآیند و با سران مجاهدان مذاکره مینمایند ولی موفق به مجاب کردن مجاهدان برای خلع سلاح نمیشوند. | به جز ستارخان، چند تن از نمایندگان مجلس، مانند شیخ اسماعیل هشترودی و معینالرعایا و معتمدالتجار و سید نصرالله اخوی و... هم به پارک میآیند و با سران مجاهدان مذاکره مینمایند ولی موفق به مجاب کردن مجاهدان برای خلع سلاح نمیشوند. | ||
=== فاجعه پارک اتابک === | === فاجعه پارک اتابک === | ||
شب همان روزی که ستارخان به پارک بازمیگردد، دولت عدهای سواره و پیاده و ژاندارم وپلیس و قزاق و سواران بختیاری را بالغ بر دو هزار و صد و سی تن نیرو، همراه با دو توپ ماکزیم و یک توپ بیابانی و دو شصت تیر به فرماندهی «[[یپرم خان ارمنی]]» و «سردار بهادر» (پسر سردار اسعد)، در اطراف پارک مستقر | شب همان روزی که ستارخان به پارک بازمیگردد، دولت عدهای سواره و پیاده و ژاندارم وپلیس و قزاق و سواران بختیاری را بالغ بر دو هزار و صد و سی تن نیرو، همراه با دو توپ ماکزیم و یک توپ بیابانی و دو شصت تیر به فرماندهی «[[یپرم خان ارمنی]]» و «سردار بهادر» (پسر سردار اسعد)، در اطراف پارک مستقر کرد. | ||
سردار محیی که سوران خود را به پارک فرستاده و خود را دوست ستارخان جا میزد، به سفارت عثمانی پناهنده میشود. ضرغام السلطنه نیز با سواران خود از شهر خارج میشود. | سردار محیی که سوران خود را به پارک فرستاده و خود را دوست ستارخان جا میزد، به سفارت عثمانی پناهنده میشود. ضرغام السلطنه نیز با سواران خود از شهر خارج میشود. | ||
[[پرونده:نمای عمارت مرکزی پارک اتابک.JPG|جایگزین=پارک اتابک محل استقرار ستارخان و مجاهدان همراهش در تهران|بندانگشتی|نمای عمارت مرکزی پارک اتابک]] | [[پرونده:نمای عمارت مرکزی پارک اتابک.JPG|جایگزین=پارک اتابک محل استقرار ستارخان و مجاهدان همراهش در تهران|بندانگشتی|نمای عمارت مرکزی پارک اتابک]] | ||
عدهای برای بیرون بردن ستارخان و [[باقرخان]] از پارک اقدام میکنند اما سردار که وجود خود را برای جلوگیری از حوادث ناگوار و درگیری احتمالی لازم میدید، امتناع | عدهای برای بیرون بردن ستارخان و [[باقرخان]] از پارک اقدام میکنند اما سردار که وجود خود را برای جلوگیری از حوادث ناگوار و درگیری احتمالی لازم میدید، امتناع کرد. | ||
ستارخان، با جرو بحث بسیار اکثریت مجاهدان را متقاعد | ستارخان، با جرو بحث بسیار اکثریت مجاهدان را متقاعد کرد که سلاحهایشان را تحویل بدهند و تحویل دهی سلاحها آغاز میشود؛ بیش از چند سلاح تحویل داده نشده بود که دو تن از کارکنان سفارت عثمانی، به میان مجاهدان میآیند و یکی از آنان سخنان تحریک آمیزی میگوید به این مضمون که: « این مجاهدان در راه آزادی تلاشها کردهاند و بیشتر ایشان پدر یا برادر یا پسر خود را از دست دادهاند. تفنگها را نیز در جنگ از دست دشمن بیرون آوردهاند، این رفتار دولت با اینان بیدادگرانه است.<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص۱۴۰</ref> | ||
این دو عثمانی، درست چند ساعت بعد از بست نشستن سردار محیی در سفارتخانه عثمانی، به پارک آمدند و از طرفی سواران او نیز به پارک آمده و به تحریک پرداخته بودند. به هر حال با این سخنان و تحریک عدهای که از بیرون پارک به میان مجاهدان آمدند و آنها را تحریک کردند، رشته کارها از دست ستارخان دررفت و مجاهدان راضی به تحویل سلاحها نشدند. در این میان دستههایی از مردم تهران نیز رسیدند و به تهییج مجاهدان پرداختند. | این دو عثمانی، درست چند ساعت بعد از بست نشستن سردار محیی در سفارتخانه عثمانی، به پارک آمدند و از طرفی سواران او نیز به پارک آمده و به تحریک پرداخته بودند. به هر حال با این سخنان و تحریک عدهای که از بیرون پارک به میان مجاهدان آمدند و آنها را تحریک کردند، رشته کارها از دست ستارخان دررفت و مجاهدان راضی به تحویل سلاحها نشدند. در این میان دستههایی از مردم تهران نیز رسیدند و به تهییج مجاهدان پرداختند. | ||
خط ۲۳۰: | خط ۲۳۲: | ||
ستارخان از این واقعه چنان خشمگین شد که قدرت ایستادن نداشت. عدهای او را به اتاقش بردند. در همین هنگام، مهلت ۴۸ ساعته دولت به پایان رسید و شلیک گلولهای آغاز جنگ را اعلام کرد. | ستارخان از این واقعه چنان خشمگین شد که قدرت ایستادن نداشت. عدهای او را به اتاقش بردند. در همین هنگام، مهلت ۴۸ ساعته دولت به پایان رسید و شلیک گلولهای آغاز جنگ را اعلام کرد. | ||
روز ۱۴مرداد ۱۲۸۹، نیروهای دولتی ازهر طرف پارک را زیر رگبار گلولههای توپ و تیربار میگیرند. ستارخان باردیگر تلاش | روز ۱۴مرداد ۱۲۸۹، نیروهای دولتی ازهر طرف پارک را زیر رگبار گلولههای توپ و تیربار میگیرند. ستارخان باردیگر تلاش کرد اوضاع را آرام کند. ابتدا میخواهد با هیئت وزرا تلفنی صحبت کند ولی امکان ندارد، چون سیمها راقطع کرده بودند. نامهای نوشته و از صمصام السلطنه میخواهد که میانجی شود. | ||
ستارخان، به شهادت کسانی که در ماجرای پارک شرکت داشتهاند از اتاق خود بیرون نمیآمده و فقط وقتی مطلع میشود تعدای از سواران بختیاری قصد ورود به داخل پارک را دارند، تفنگ برداشته و آنها را پس میراند. جنگ تا شب ادامه یافته و شدیدتر میشود. ستارخان که برای جلوگیری از تهاجم نیروهای دولتی به پشت بام میرفت، در بین راه تیری به زانویش میخورد وازحرکت میماند. | ستارخان، به شهادت کسانی که در ماجرای پارک شرکت داشتهاند از اتاق خود بیرون نمیآمده و فقط وقتی مطلع میشود تعدای از سواران بختیاری قصد ورود به داخل پارک را دارند، تفنگ برداشته و آنها را پس میراند. جنگ تا شب ادامه یافته و شدیدتر میشود. ستارخان که برای جلوگیری از تهاجم نیروهای دولتی به پشت بام میرفت، در بین راه تیری به زانویش میخورد وازحرکت میماند. | ||
خط ۲۴۳: | خط ۲۴۵: | ||
پزشکان بعد از تیر خوردن ستارخان، ازدرمان آن بازمیمانند و تصمیم میگیرند که پای او را قطع کنند ولی ستارخان رضایت نمیدهد و میگوید اگر پایم را ببرند، خودکشی خواهم کرد. او مدتی زمینگیر میشود. بعدها به همت « میرزا جواد ناطق»، یکی از همرزمان آذربایجانی سردار و چند تن دیگر و با معالجه پزشکان پایتخت و خارجی، زخمش تا حدی بهبود مییابد و با تکیه بر عصا میتواند راه برود. | پزشکان بعد از تیر خوردن ستارخان، ازدرمان آن بازمیمانند و تصمیم میگیرند که پای او را قطع کنند ولی ستارخان رضایت نمیدهد و میگوید اگر پایم را ببرند، خودکشی خواهم کرد. او مدتی زمینگیر میشود. بعدها به همت « میرزا جواد ناطق»، یکی از همرزمان آذربایجانی سردار و چند تن دیگر و با معالجه پزشکان پایتخت و خارجی، زخمش تا حدی بهبود مییابد و با تکیه بر عصا میتواند راه برود. | ||
ناطق، از ملاقات خود با سردار در تهران چنین یاد | ناطق، از ملاقات خود با سردار در تهران چنین یاد کرد: «ستارخان روی تخت درازکشیده بود و بوی عفونت فضا را گرفته بود. پرسیدم این بوی گند چیست؟ گفت: من که طبیب ندارم، بوی گند از پوست بزغالهای است که روی پایم کشیدهاند.»<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۵۷۱</ref> | ||
=== درگذشت ستارخان === | === درگذشت ستارخان === |