کاربر:Mohsen/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:


== شرکت موسی‌ خیابانی در انقلاب ضد سلطنتی ==
== شرکت موسی‌ خیابانی در انقلاب ضد سلطنتی ==
[[پرونده:موسی خیابانی- ۲۲ بهمن ۱۳۵۷- تبریز.jpg|جایگزین=موسی خیابانی- ۲۲ بهمن ۱۳۵۷- تبریز|بندانگشتی|موسی خیابانی- ۲۲ بهمن ۱۳۵۷- تبریز]]
موسی خیابانی جزو آخرین دسته از زندانیان سیاسی در تاریه ۳۰ دی‌ماه ۱۳۵۷ از زندان‌های شاه آزاد شد، موسی خیابانی در قیام بهمن‌ماه ۱۳۵۷ در تبریز فعالانه شرکت کرد و تعدادی از پادگان‌‌های نظامی را تسخیر کرد؛ این موضوع از این زاویه مهم بود که تعدادی از نظامیان، تحت پوشش اعلام وفاداری به رژیم شاه، دست به سرکوب تظاهرکنندگان می‌زدند، اما با تسخیر پادگان‌‌هایشان امکان سرکوب از آنها گرفته می‌شد.
موسی خیابانی جزو آخرین دسته از زندانیان سیاسی در تاریه ۳۰ دی‌ماه ۱۳۵۷ از زندان‌های شاه آزاد شد، موسی خیابانی در قیام بهمن‌ماه ۱۳۵۷ در تبریز فعالانه شرکت کرد و تعدادی از پادگان‌‌های نظامی را تسخیر کرد؛ این موضوع از این زاویه مهم بود که تعدادی از نظامیان، تحت پوشش اعلام وفاداری به رژیم شاه، دست به سرکوب تظاهرکنندگان می‌زدند، اما با تسخیر پادگان‌‌هایشان امکان سرکوب از آنها گرفته می‌شد.


خط ۱۲۷: خط ۱۲۸:


=== گزارش شش‌ماه مبارزه‌ی مسلحانه موسی خیابانی به مسعود رجوی ===
=== گزارش شش‌ماه مبارزه‌ی مسلحانه موسی خیابانی به مسعود رجوی ===
<blockquote>«مسعود سلام</blockquote><blockquote>انشاءالله که حالت کاملاً خوب است و همین‌طور حال بچه‌های دیگر. امیدوارم در دیار غربت برایتان زیاد سخت نگذرد. من و بچه‌های دیگر این‌جا به لطف خدا بد نیستیم و بچه‌ها همه به شما سلام می‌رسانند. اما امروز ۳۰ آذرماه است و دقیقاً ۶ ماه از روز تاریخی ۳۰ خرداد می‌گذرد. یعنی از روزی که ‌دار و دسته‌ی ارتجاعی خمینی ماهیت ضدانقلابی و ضدخلقی خود را کاملاً بارز نمود؛ روزی که رژیم خمینی در آن در تعقیب سیاست تصفیه‌ی نیروهای انقلابی و به‌خصوص سازمان، به یک نقطه‌ی عطف رسید و رسماً و علناً به فاز سرکوب قهرآمیز و خونین قدم نهاد و متقابلاً ما را نیـز از اتخاذ روش برخورد قهرآمیـز و مبارزه‌ی مسلحانـه ناگزیر نمـود.</blockquote><blockquote>امروز که ۶ ماه از آن‌روز می‌گذرد، من خواستم که بوسیله‌ی این نوار، گزارش کوتاه و مختصری از این ۶ ماه برایت بفرستم. اگر‌ چه می‌دانم که خودت بهتر از من به کلیه‌ی مسائل واقفی و از طریق گزارش‌های پراکنده‌ای هم که تا کنون برایت فرستاده‌ایم، اشراف نسبی لازم را به همه‌ی جوانب امور و اوضاع و احوال کنونی داری.</blockquote><blockquote>فکر می‌کنم ۶ ماه گذشته و کلاً مرحله‌ی کنونی که ما داریم از سر می‌گذرانیم، از هر نظر در تاریخ حیات و حرکت ۱۷ ساله‌ی سازمان، بی‌نظیر باشد و قطعاً ما در گذشته هرگز مقطعی بدین اهمیت و حساسیت و تا این اندازه خطیر و در عین‌حال شکوهمند نداشته‌ایم. </blockquote><blockquote>بدون شک ما در این ۶ ماه گذشته، به‌خصوص در اوایل آن که خودت هم این‌جا بودی، بزرگترین و خطرناک‌ترین آزمایش‌های تاریخ حیات سازمان را پشت سر گذاشته‌ایم و الحمدالله تا کنون از این آزمایشات سربلند و روسفید بیرون آمده‌ایم. اکنون در نقطه‌ای هستیم و موقعیتی داریم چنان شکوهمند و افتخارآفرین که به قول خودت طی قرن‌ها نصیب و نثار هیچ نیرویی نخواهد شد. در این نقطه و پس از گذراندن روزهای سخت و متلاطم و خطرناک و پشت سرگذاردن یک مرحله‌ی جنگ بی‌امان در یک رویارویی قهرآمیز با یکی از وحشی‌ترین و سفاک‌ترین و در عین‌حال فریبکارترین رژیم‌های تاریخ، ما اکنون در اوج شرف و افتخار به‌سر می‌بریم. مختصات نقطه‌ی کنونی سازمان بنظرم چنین است:</blockquote><blockquote>اولاً به‌لحاظ اصول و تعهدات ایدئولوژیک و رسالت تاریخی که سازمان ما بر دوش داشت ما توانسته‌ایم به وظیفه‌ی خود عمل و به عهد خودمان وفا کنیم. یعنی چیزی که گهگاه درباره‌ی آن نگران می‌شدیم که مبادا در لحظه‌ی تصمیم، از اقدام و عزیمت باز بمانیم و با غلتیدن در وادی عدم قاطعیت و تردید و تزلزل، به اصالت‌ها و رسالت‌ها و اصول و ارزش‌های خود پشت کنیم و ملعون و منفور تاریخ و نسل‌های آینده کشور شویم.</blockquote><blockquote>یادت هست که در مقطع ۳۰خرداد در حضور خودت تصمیم گرفتیم که حتی اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم، نباید در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم و خدای نکرده به سرنوشت حزب توده دچار شویم؟ و اکنون ما در شرایطی هستیم که در عین‌حالی که از آن آزمایش تاریخی با موفقیت گذشته‌ایم و از این نظر برای همیشه اصالت و سربلندی خود را در تاریخ ثبت کرده‌ایم، خوشبختانه نه این‌که از بین نرفته‌ایم، بلکه چنان‌که خودت در پیام دو ماه پیش‌ات گفته بودی حتی یک ضربه‌ی استراتژیک نیز نخورده‌ایم. در حالی که در همین مدت، ضربات مهلک استراتژیک به دشمن وارد کرده‌ایم».<ref>وبسایت [https://www.mojahedin.org/news/150167 سازمان مجاهدین خلق ایران] </ref></blockquote>
<blockquote>«مسعود سلام</blockquote><blockquote>انشاءالله که حالت کاملاً خوب است و همین‌طور حال بچه‌های دیگر. امیدوارم در دیار غربت برایتان زیاد سخت نگذرد. من و بچه‌های دیگر این‌جا به لطف خدا بد نیستیم و بچه‌ها همه به شما سلام می‌رسانند. اما امروز ۳۰ آذرماه است و دقیقاً ۶ ماه از روز تاریخی ۳۰ خرداد می‌گذرد. یعنی از روزی که ‌دار و دسته‌ی ارتجاعی خمینی ماهیت ضدانقلابی و ضدخلقی خود را کاملاً بارز نمود؛ روزی که رژیم خمینی در آن در تعقیب سیاست تصفیه‌ی نیروهای انقلابی و به‌خصوص سازمان، به یک نقطه‌ی عطف رسید و رسماً و علناً به فاز سرکوب قهرآمیز و خونین قدم نهاد و متقابلاً ما را نیـز از اتخاذ روش برخورد قهرآمیـز و مبارزه‌ی مسلحانـه ناگزیر نمـود.</blockquote><blockquote>امروز که ۶ ماه از آن‌روز می‌گذرد، من خواستم که بوسیله‌ی این نوار، گزارش کوتاه و مختصری از این ۶ ماه برایت بفرستم. اگر‌ چه می‌دانم که خودت بهتر از من به کلیه‌ی مسائل واقفی و از طریق گزارش‌های پراکنده‌ای هم که تا کنون برایت فرستاده‌ایم، اشراف نسبی لازم را به همه‌ی جوانب امور و اوضاع و احوال کنونی داری.</blockquote>
[[پرونده:موسی خیابانی در حال سخنرانی در یک جلسه.JPG|جایگزین=موسی خیابانی در حال سخنرانی در یک جلسه|بندانگشتی|موسی خیابانی در حال سخنرانی در یک جلسه]]
<blockquote>فکر می‌کنم ۶ ماه گذشته و کلاً مرحله‌ی کنونی که ما داریم از سر می‌گذرانیم، از هر نظر در تاریخ حیات و حرکت ۱۷ ساله‌ی سازمان، بی‌نظیر باشد و قطعاً ما در گذشته هرگز مقطعی بدین اهمیت و حساسیت و تا این اندازه خطیر و در عین‌حال شکوهمند نداشته‌ایم. </blockquote><blockquote>بدون شک ما در این ۶ ماه گذشته، به‌خصوص در اوایل آن که خودت هم این‌جا بودی، بزرگترین و خطرناک‌ترین آزمایش‌های تاریخ حیات سازمان را پشت سر گذاشته‌ایم و الحمدالله تا کنون از این آزمایشات سربلند و روسفید بیرون آمده‌ایم. اکنون در نقطه‌ای هستیم و موقعیتی داریم چنان شکوهمند و افتخارآفرین که به قول خودت طی قرن‌ها نصیب و نثار هیچ نیرویی نخواهد شد. در این نقطه و پس از گذراندن روزهای سخت و متلاطم و خطرناک و پشت سرگذاردن یک مرحله‌ی جنگ بی‌امان در یک رویارویی قهرآمیز با یکی از وحشی‌ترین و سفاک‌ترین و در عین‌حال فریبکارترین رژیم‌های تاریخ، ما اکنون در اوج شرف و افتخار به‌سر می‌بریم. مختصات نقطه‌ی کنونی سازمان بنظرم چنین است:</blockquote><blockquote>اولاً به‌لحاظ اصول و تعهدات ایدئولوژیک و رسالت تاریخی که سازمان ما بر دوش داشت ما توانسته‌ایم به وظیفه‌ی خود عمل و به عهد خودمان وفا کنیم. یعنی چیزی که گهگاه درباره‌ی آن نگران می‌شدیم که مبادا در لحظه‌ی تصمیم، از اقدام و عزیمت باز بمانیم و با غلتیدن در وادی عدم قاطعیت و تردید و تزلزل، به اصالت‌ها و رسالت‌ها و اصول و ارزش‌های خود پشت کنیم و ملعون و منفور تاریخ و نسل‌های آینده کشور شویم.</blockquote><blockquote>یادت هست که در مقطع ۳۰خرداد در حضور خودت تصمیم گرفتیم که حتی اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم، نباید در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم و خدای نکرده به سرنوشت حزب توده دچار شویم؟ و اکنون ما در شرایطی هستیم که در عین‌حالی که از آن آزمایش تاریخی با موفقیت گذشته‌ایم و از این نظر برای همیشه اصالت و سربلندی خود را در تاریخ ثبت کرده‌ایم، خوشبختانه نه این‌که از بین نرفته‌ایم، بلکه چنان‌که خودت در پیام دو ماه پیش‌ات گفته بودی حتی یک ضربه‌ی استراتژیک نیز نخورده‌ایم. در حالی که در همین مدت، ضربات مهلک استراتژیک به دشمن وارد کرده‌ایم».<ref>وبسایت [https://www.mojahedin.org/news/150167 سازمان مجاهدین خلق ایران] </ref></blockquote>


=== سخنرانی‌های موسی خیابانی در دوران مبازرات سیاسی ===
=== سخنرانی‌های موسی خیابانی در دوران مبازرات سیاسی ===
خط ۱۳۳: خط ۱۳۶:


==== بخشی از سخنرانی موسی خیابانی در منزل پدری ناصر صادق ۳۰ فروردین ۱۳۵۹ ====
==== بخشی از سخنرانی موسی خیابانی در منزل پدری ناصر صادق ۳۰ فروردین ۱۳۵۹ ====
[[پرونده:موسی خیابانی سخنرانی در منزل پدری ناصر صادق.jpg|جایگزین=موسی خیابانی سخنرانی در منزل پدری ناصر صادق|بندانگشتی|موسی خیابانی سخنرانی در منزل پدری ناصر صادق]]
[[پرونده:موسی خیابانی در حال سخنرانی.JPG|جایگزین=موسی خیابانی در حال سخنرانی در مسجد دانشگاه تهران |بندانگشتی|موسی خیابانی در حال سخنرانی در مسجد دانشگاه تهران ]]
«... بهرحال روزها و سال‌ها گذشت، شهدایی تقدیم کردیم، این لازمه یک انقلاب و یک حرکت انقلابی است ، نثار شهیدان، نثار خون، تقدیم کاروانی از شکنجه شده و زندانیان، لازمه حرکت انقلابی بود، ما به یک مقطع دیگری رسیدیم در حرکت خودمون، به مقطعی که قرین است با شهادت برادران شهیدمون کاظم و مصطفی، سال‌ها ما با این برادران در زندانها بودیم، ادامه فعالیت و مبارزه شون رو در زندانها نظاره میکردیم، کاظم را می دیدیم که چگونه از صبح تا شام در اون شرایطی جهنمی زندان که سرهنگ زمانی برقرار کرده بود، در سوراخهای بندهای زندان قصر به وظایف انقلابی خود عمل میکنه، بچه ها رو سازمان می داد، اونها را آموزش میده، سعی میکنه روحیه انقلابی اونها تقویت بشه، مرتبا سعی میکرد از بیرون خبر داشته باشه، به بیرون خبر بده، کاظم رو میدونیم چرا کشتند، بعدا معلوم شد که کاظم آدرس اون ساواکی که کشته شد نیک تر بود ظاهرا اون رو به بیرون رد کرد، آدرس سرهنگ زمانی رو سرهنگ ژیان پناه رو به بیرون رد کرده بود، بعدا معلوم شد که کاظم دهها نفر از بچه ها رو که در زندان بودند و آزاد شده بودند با سازمان بیرون ربط داده بینشون ارتباط برقرار کرده ، از صبح تا شام کاظم را میدیدیم، مصطفی را هم می دیدیم، رسیدیم به یک مقطعی دیگر همزمان با شهادت همین برادران، یکبار دیگه ما ضربه خوردیم، این دفعه ضربه‌ای سخت تر از قبل، این دفعه ضربه ای که تمام موجودیت مون رو زیر علامت سؤال و مورد ابهام و تردید قرار داد، این دفعه ضربه ای از درون، خوب میدونید ضربه اپورتونیستها، شرایطی این دفعه واقعا سخت تر بود، در سال ۵۰ ما فقط از طرف رژیم و ساواک تهدید می شدیم، زیر فشار رژیم بودیم، و در خارج از آن مورد احترام، عزیز، هر کسی که خوب سعی می کرد هر چی از دستش بر میآد کمکی به ما بکنه، دستی ولو از دور به حرکت ما داشته باشه، اما این زمان در سال ۵۴ شرایط دیگر فرق می کرد، ما این دفعه از طرف علاوه بر رژیم جریان‌های دیگری نیز، زیر سخت ترین فشارها قرار گرفتیم، زیاد وارد تشریح نمی شوم، منظورم رو میدونید توی کتابها خوندید، هنوز هم ما به مقدار زیادی توان آن روزها را می پردازیم، تاوان اون مقاومتها رو می پردازیم که در آن روز کردیم به ما گفتند توبه کنید شما منحرفید، ما گفتیم نه، مگر نمی بینید که عده ای درونتون مارکسیست شدند، خوب شده باشند، این دلیل بر عدم حقانیت ما نیست، منحرفین آدمها در دودمان انبیا و اوصیا بودند، موسی چهل روز قوم خودش رو ترک کرد، چهل روز فقط بعد از اون همه زحمت که کشید تا اینها را آگاه کند تا اینها را نجات بدهد، وقتی از میقات برگشت دید همه قوم گوساله پرست شده اند، داستانش رو میدونید، اشاره شد به آیه ای، هر جریان حقی ممکنه با عناصر باطل گهگاه آمیخته بشه، مثل جریان آبی که کفی بر لب میآره، هیچ حرکت انقلابی نبوده که با این مسایل روبرو نباشه، این دلیل بر عدم حقانیت ما نیست ما راهمان درست بوده حق بوده، و ما می‌دونیم و مطمئنیم و معتقدیم که این کف باطل هر چه زودتر به کناری خواهد رفت، اونروزها واقعا این ادعا خیلی ادعای بزرگی بود و اثبات اونهم خیلی مشکل بود، چون بر عکس تمام واقعیات موجود بود، ما همه چیزمون رو از دست داده بودیم، ما از هر طرف زیر فشار بودیم، تازه کاظم و مصطفی رو کشته بودند، ما دائم زیر شکنجه ساواک بودیم در زندان اوین، از چپ و راست این آقایون تازه مارکسیست شده که خدا میدونه هیچ خدایی را بنده نبودند، و اون آقایون دیگر هم همین طور میگفتند توبه کنید، آخر برای چی توبه کنیم، کدوم کار غلط، کدوم حرکت غلط رو کردیم، در هر صورت اون روزها هم گذشت، ما روزها با خودمون می‌گفتیم خوب اگر ما حقیقتی و حقانیتی در کارمان بوده باشه، اگر ما حرکتمون بر حق بوده باشه، مسلما ما از بین نخواهیم رفت نمی‌دونستیم هم چطور واقعا نمی‌دونستیم، ولی می‌دونستیم که از بین نخواهیم رفت و می‌دونستیم که این مدعی‌ها اونها از بین خواهند رفت....»
«... بهرحال روزها و سال‌ها گذشت، شهدایی تقدیم کردیم، این لازمه یک انقلاب و یک حرکت انقلابی است ، نثار شهیدان، نثار خون، تقدیم کاروانی از شکنجه شده و زندانیان، لازمه حرکت انقلابی بود، ما به یک مقطع دیگری رسیدیم در حرکت خودمون، به مقطعی که قرین است با شهادت برادران شهیدمون کاظم و مصطفی، سال‌ها ما با این برادران در زندانها بودیم، ادامه فعالیت و مبارزه شون رو در زندانها نظاره میکردیم، کاظم را می دیدیم که چگونه از صبح تا شام در اون شرایطی جهنمی زندان که سرهنگ زمانی برقرار کرده بود، در سوراخهای بندهای زندان قصر به وظایف انقلابی خود عمل میکنه، بچه ها رو سازمان می داد، اونها را آموزش میده، سعی میکنه روحیه انقلابی اونها تقویت بشه، مرتبا سعی میکرد از بیرون خبر داشته باشه، به بیرون خبر بده، کاظم رو میدونیم چرا کشتند، بعدا معلوم شد که کاظم آدرس اون ساواکی که کشته شد نیک تر بود ظاهرا اون رو به بیرون رد کرد، آدرس سرهنگ زمانی رو سرهنگ ژیان پناه رو به بیرون رد کرده بود، بعدا معلوم شد که کاظم دهها نفر از بچه ها رو که در زندان بودند و آزاد شده بودند با سازمان بیرون ربط داده بینشون ارتباط برقرار کرده ، از صبح تا شام کاظم را میدیدیم، مصطفی را هم می دیدیم، رسیدیم به یک مقطعی دیگر همزمان با شهادت همین برادران، یکبار دیگه ما ضربه خوردیم، این دفعه ضربه‌ای سخت تر از قبل، این دفعه ضربه ای که تمام موجودیت مون رو زیر علامت سؤال و مورد ابهام و تردید قرار داد، این دفعه ضربه ای از درون، خوب میدونید ضربه اپورتونیستها، شرایطی این دفعه واقعا سخت تر بود، در سال ۵۰ ما فقط از طرف رژیم و ساواک تهدید می شدیم، زیر فشار رژیم بودیم، و در خارج از آن مورد احترام، عزیز، هر کسی که خوب سعی می کرد هر چی از دستش بر میآد کمکی به ما بکنه، دستی ولو از دور به حرکت ما داشته باشه، اما این زمان در سال ۵۴ شرایط دیگر فرق می کرد، ما این دفعه از طرف علاوه بر رژیم جریان‌های دیگری نیز، زیر سخت ترین فشارها قرار گرفتیم، زیاد وارد تشریح نمی شوم، منظورم رو میدونید توی کتابها خوندید، هنوز هم ما به مقدار زیادی توان آن روزها را می پردازیم، تاوان اون مقاومتها رو می پردازیم که در آن روز کردیم به ما گفتند توبه کنید شما منحرفید، ما گفتیم نه، مگر نمی بینید که عده ای درونتون مارکسیست شدند، خوب شده باشند، این دلیل بر عدم حقانیت ما نیست، منحرفین آدمها در دودمان انبیا و اوصیا بودند، موسی چهل روز قوم خودش رو ترک کرد، چهل روز فقط بعد از اون همه زحمت که کشید تا اینها را آگاه کند تا اینها را نجات بدهد، وقتی از میقات برگشت دید همه قوم گوساله پرست شده اند، داستانش رو میدونید، اشاره شد به آیه ای، هر جریان حقی ممکنه با عناصر باطل گهگاه آمیخته بشه، مثل جریان آبی که کفی بر لب میآره، هیچ حرکت انقلابی نبوده که با این مسایل روبرو نباشه، این دلیل بر عدم حقانیت ما نیست ما راهمان درست بوده حق بوده، و ما می‌دونیم و مطمئنیم و معتقدیم که این کف باطل هر چه زودتر به کناری خواهد رفت، اونروزها واقعا این ادعا خیلی ادعای بزرگی بود و اثبات اونهم خیلی مشکل بود، چون بر عکس تمام واقعیات موجود بود، ما همه چیزمون رو از دست داده بودیم، ما از هر طرف زیر فشار بودیم، تازه کاظم و مصطفی رو کشته بودند، ما دائم زیر شکنجه ساواک بودیم در زندان اوین، از چپ و راست این آقایون تازه مارکسیست شده که خدا میدونه هیچ خدایی را بنده نبودند، و اون آقایون دیگر هم همین طور میگفتند توبه کنید، آخر برای چی توبه کنیم، کدوم کار غلط، کدوم حرکت غلط رو کردیم، در هر صورت اون روزها هم گذشت، ما روزها با خودمون می‌گفتیم خوب اگر ما حقیقتی و حقانیتی در کارمان بوده باشه، اگر ما حرکتمون بر حق بوده باشه، مسلما ما از بین نخواهیم رفت نمی‌دونستیم هم چطور واقعا نمی‌دونستیم، ولی می‌دونستیم که از بین نخواهیم رفت و می‌دونستیم که این مدعی‌ها اونها از بین خواهند رفت....»


==== بخشی از سخنرانی موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین ====
==== بخشی از سخنرانی موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین ====
[[پرونده:سخنرانی موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی- ۱۳۵۸.mp3|جایگزین=سخنرانی موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی- ۱۳۵۸|بندانگشتی|سخنرانی موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی- ۱۳۵۸]]
[[پرونده:سخنرانی موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی- ۱۳۵۸.mp3|جایگزین=سخنرانی موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی- ۱۳۵۸|بندانگشتی|سخنرانی موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی- ۱۳۵۸]]
موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین در زمین چمن دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۸ طی سخنانی گفت:<blockquote>«سازمان ما در این ۱۱ ماه نیز تا آنجایی که می‌توانست به وظایف و مسئولیت‌های خودش عمل کرد. و بر همین اساس هم بود که وقتی مسأله انتخابات ریاست‌جمهوری مطرح شد، سازمان ما شروع به بررسی جوانب امر نمود و پس از بررسی‌های کافی به این نتیجه رسید که هر چه فعال‌تر در این جریان شرکت بکند. ما به این نتیجه رسیدیم که مسئولیت‌های ما، امروز ایجاب می‌کند که با نهایت توان که با تمام قدرت در این صحنه فعالیت جدید، در صحنه فعالیت برای انتخابات ریاست‌جمهوری وارد بشویم. طبیعی است اهداف و آرمان‌هایی که ما در این حرکت مشخص دنبال می‌کنیم، همان اهدافی است که از پیش آن را دنبال می‌کردیم اگر ما حاضر به گذشت از اصول خودمان بودیم طبیعتاًً اکنون شرایطی متفاوت‌تر از آنچه که داریم می‌داشتیم. اگر ما اهل چانه زدن و اهل گذشتن از اصول بودیم، دیگر لزومی نداشت که ما این همه رنج، این همه جنگ اعصاب و این همه فشار تحمل کنیم. و اکنون هم که ما وارد این میدان شده‌ایم، میدانی که قاعدتاً برای ما فشارهای دیگری به‌دنبال خواهد داشت، که شما آثار آن را همین الآن هم مشاهده می‌کنید، باز ما حاضر به گذشتن و عدول از اصول خودمان نه خواهیم بود. طبیعی است که ما برحسب مسئولیتها و وظایفمان وارد این صحنه شده‌ایم و نه از روی جاه‌طلبی. ما اگر اهل جاه‌طلبی بودیم، درها به روی ما بسته نبود. ما اگر اهل جاه‌طلبی بودیم، اکنون این همه منافق نثار ما نمی‌شد.</blockquote><blockquote>ما می‌دانیم چکار می‌کنیم. ما کور حرکت نمی‌کنیم. ما معنی حرف‌مان را می‌فهمیم. ما راه درست را از انحراف تشخیص می‌دهیم. ما اهل تبلیغات دروغین و توخالی نیستیم. هیچ نیروی انقلابی چنین کاری نمی‌کند. و ما همه اینها را از درون ۱۴سال مبارزه بیرون آورده‌ایم. اما در این مدت که به آزمون فعلی منجر شده است و برادرمان مسعود را به‌عنوان کاندیدای ریاست‌جمهوری نامزد کردیم.</blockquote><blockquote>ما شایسته‌ترین، برجسته‌ترین، ما صالح‌ترین فردی را که به نظر مان می‌رسید از روی همان احساس مسئولیتی که داشتیم نامزد کرده‌ایم.</blockquote><blockquote>در مصاحبه‌یی که داشتیم من عرض کردم، که این کار برای ما مشکل است که بتوانیم از خودمان از اعضایمان و از سازمانمان تعریف و تمجید کنیم ولی بعضی وقت‌ها، مسئولیت‌ها اقتضا می‌کند، که واقعیت گفته شود.</blockquote><blockquote>در تمام این مدت ۱۴سال برادرمان مسعود از همان اوایل بنیانگذاری سازمان از اوایل سال ۴۶، در کوران این مبارزات بوده است، از نزدیک و در بالاترین سطح با تمام تجارب سازمانی ما آشنا بوده و آشناست. مسعود تنها باقیمانده کادر مرکزی سازمان پیش از سال ۵۰ است.</blockquote><blockquote>به‌لحاظ ایدئولوژیک که رسالت ویژه سازمان ما بود، یک فرد صاحب‌نظر مکتبی است.</blockquote><blockquote>در گروه ایدئولوژی سازمان در کنار شهید حنیف‌نژاد، به کار تحقیق و تدوین ایدئولوژی مشغول بود و بعد از ۵۰ ضمن ۷ سال و نیم تحمل شکنجه و زندان رسالت مبارزاتی خود را در زندان دنبال نموده است. در این سال‌ها می‌توانم به‌جرأت بگویم که بیشترین فشارها را تحمل کرده و به‌خصوص بعد از سال ۵۳ بعد از ضربه اپورتونیست‌ها بیشترین فشارها و سختی‌ها را تحمل کرده تا از میراث ایدئولوژی سازمان که در معرض تهدید و خطر قرار گرفته بود حراست کند. بنابراین به‌علت عبور از این کوران مبارزاتی، او معنی حرف هایش را می‌فهمد. اگر برنامه‌یی دارد، معنی این برنامه را می‌فهمد. و به الزامات و مشکلات پیاده شدن این برنامه واقف است. سازمان ما افتخار می‌کند که در پیگیری خطوط انقلابی و مبارزاتی خودش در این مرحله شایسته‌ترین فرد خود را به‌عنوان نامزد ریاست‌جمهوری به خلق قهرمانمان معرفی کند. بنابراین من از همه شما می‌خواهم که اگر به این خطی که به اختصار تشریح کردم اعتقاد داشته باشید هرچه فعال‌تر با تمام قدرت و توان در این میدان وارد شوید. در میدان مبارزه برای انتخابات ریاست جمهوری. صحبت اصلی مال برادرم مسعود است. من صحبتم را تمام می‌کنم. انقلاب مال شماست. بار اصلی انقلاب را شما به دوش کشیده‌اید. آنهایی را که سر سفره‌های حاضر و آماده آمده‌اند، کاری به آنها نداریم. آنهایی که بار اصلی انقلاب را به دوش کشیده‌اند، انقلاب مال آنهاست. انقلاب مال نسل جوان جامعه ماست. سازمان ما، سازمان مجاهدین هم مال شماست. تا حالا با حمایت شما روی پای خودش ایستاده است. شما بو دید که وقتی ستاد ما مورد حمله قرار گرفت در پیرامون آن جمع شدید، دیوار گوشتی انسانی دورش ایجاد کردید. سازمان ما مال شماست. گفتم هیچ سازمانی نمی‌تواند جدا از توده‌های اجتماعیش به حیات خودش ادامه بدهد. و مسعود کاندید شماست. و آینده، آینده مال شماست. به این نکته ایمان داشته باشید. یقین داشته باشید که آینده مال شماست. آینده مال انقلابیون است. نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد. پیروز باشید».<ref>وبسایت [https://news.mojahedin.org/i/ سازمان مجاهدین خلق ایران] </ref></blockquote>
موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین در زمین چمن دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۸ طی سخنانی گفت:
[[پرونده:مسعود رجوی و موسی خیابانی در گردهمایی هواداران مجاهدین در تبریز.jpg|جایگزین=مسعود رجوی و موسی خیابانی در گردهمایی هواداران مجاهدین در تبریز|بندانگشتی|مسعود رجوی و موسی خیابانی در گردهمایی هواداران مجاهدین در تبریز]]
<blockquote>«سازمان ما در این ۱۱ ماه نیز تا آنجایی که می‌توانست به وظایف و مسئولیت‌های خودش عمل کرد. و بر همین اساس هم بود که وقتی مسأله انتخابات ریاست‌جمهوری مطرح شد، سازمان ما شروع به بررسی جوانب امر نمود و پس از بررسی‌های کافی به این نتیجه رسید که هر چه فعال‌تر در این جریان شرکت بکند. ما به این نتیجه رسیدیم که مسئولیت‌های ما، امروز ایجاب می‌کند که با نهایت توان که با تمام قدرت در این صحنه فعالیت جدید، در صحنه فعالیت برای انتخابات ریاست‌جمهوری وارد بشویم. طبیعی است اهداف و آرمان‌هایی که ما در این حرکت مشخص دنبال می‌کنیم، همان اهدافی است که از پیش آن را دنبال می‌کردیم اگر ما حاضر به گذشت از اصول خودمان بودیم طبیعتاًً اکنون شرایطی متفاوت‌تر از آنچه که داریم می‌داشتیم. اگر ما اهل چانه زدن و اهل گذشتن از اصول بودیم، دیگر لزومی نداشت که ما این همه رنج، این همه جنگ اعصاب و این همه فشار تحمل کنیم. و اکنون هم که ما وارد این میدان شده‌ایم، میدانی که قاعدتاً برای ما فشارهای دیگری به‌دنبال خواهد داشت، که شما آثار آن را همین الآن هم مشاهده می‌کنید، باز ما حاضر به گذشتن و عدول از اصول خودمان نه خواهیم بود. طبیعی است که ما برحسب مسئولیتها و وظایفمان وارد این صحنه شده‌ایم و نه از روی جاه‌طلبی. ما اگر اهل جاه‌طلبی بودیم، درها به روی ما بسته نبود. ما اگر اهل جاه‌طلبی بودیم، اکنون این همه منافق نثار ما نمی‌شد.</blockquote><blockquote>ما می‌دانیم چکار می‌کنیم. ما کور حرکت نمی‌کنیم. ما معنی حرف‌مان را می‌فهمیم. ما راه درست را از انحراف تشخیص می‌دهیم. ما اهل تبلیغات دروغین و توخالی نیستیم. هیچ نیروی انقلابی چنین کاری نمی‌کند. و ما همه اینها را از درون ۱۴سال مبارزه بیرون آورده‌ایم. اما در این مدت که به آزمون فعلی منجر شده است و برادرمان مسعود را به‌عنوان کاندیدای ریاست‌جمهوری نامزد کردیم.</blockquote><blockquote>ما شایسته‌ترین، برجسته‌ترین، ما صالح‌ترین فردی را که به نظر مان می‌رسید از روی همان احساس مسئولیتی که داشتیم نامزد کرده‌ایم.</blockquote><blockquote>در مصاحبه‌یی که داشتیم من عرض کردم، که این کار برای ما مشکل است که بتوانیم از خودمان از اعضایمان و از سازمانمان تعریف و تمجید کنیم ولی بعضی وقت‌ها، مسئولیت‌ها اقتضا می‌کند، که واقعیت گفته شود.</blockquote><blockquote>در تمام این مدت ۱۴سال برادرمان مسعود از همان اوایل بنیانگذاری سازمان از اوایل سال ۴۶، در کوران این مبارزات بوده است، از نزدیک و در بالاترین سطح با تمام تجارب سازمانی ما آشنا بوده و آشناست. مسعود تنها باقیمانده کادر مرکزی سازمان پیش از سال ۵۰ است.</blockquote>
[[پرونده:موسی خیابان در حال سخنرانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین.PNG|جایگزین=موسی خیابانی در حال سخنرانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین|بندانگشتی|موسی خیابانی در حال سخنرانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین]]
<blockquote>به‌لحاظ ایدئولوژیک که رسالت ویژه سازمان ما بود، یک فرد صاحب‌نظر مکتبی است.</blockquote><blockquote>در گروه ایدئولوژی سازمان در کنار شهید حنیف‌نژاد، به کار تحقیق و تدوین ایدئولوژی مشغول بود و بعد از ۵۰ ضمن ۷ سال و نیم تحمل شکنجه و زندان رسالت مبارزاتی خود را در زندان دنبال نموده است. در این سال‌ها می‌توانم به‌جرأت بگویم که بیشترین فشارها را تحمل کرده و به‌خصوص بعد از سال ۵۳ بعد از ضربه اپورتونیست‌ها بیشترین فشارها و سختی‌ها را تحمل کرده تا از میراث ایدئولوژی سازمان که در معرض تهدید و خطر قرار گرفته بود حراست کند. بنابراین به‌علت عبور از این کوران مبارزاتی، او معنی حرف هایش را می‌فهمد. اگر برنامه‌یی دارد، معنی این برنامه را می‌فهمد. و به الزامات و مشکلات پیاده شدن این برنامه واقف است. سازمان ما افتخار می‌کند که در پیگیری خطوط انقلابی و مبارزاتی خودش در این مرحله شایسته‌ترین فرد خود را به‌عنوان نامزد ریاست‌جمهوری به خلق قهرمانمان معرفی کند. بنابراین من از همه شما می‌خواهم که اگر به این خطی که به اختصار تشریح کردم اعتقاد داشته باشید هرچه فعال‌تر با تمام قدرت و توان در این میدان وارد شوید. در میدان مبارزه برای انتخابات ریاست جمهوری. صحبت اصلی مال برادرم مسعود است. من صحبتم را تمام می‌کنم. انقلاب مال شماست. بار اصلی انقلاب را شما به دوش کشیده‌اید. آنهایی را که سر سفره‌های حاضر و آماده آمده‌اند، کاری به آنها نداریم. آنهایی که بار اصلی انقلاب را به دوش کشیده‌اند، انقلاب مال آنهاست. انقلاب مال نسل جوان جامعه ماست. سازمان ما، سازمان مجاهدین هم مال شماست. تا حالا با حمایت شما روی پای خودش ایستاده است. شما بو دید که وقتی ستاد ما مورد حمله قرار گرفت در پیرامون آن جمع شدید، دیوار گوشتی انسانی دورش ایجاد کردید. سازمان ما مال شماست. گفتم هیچ سازمانی نمی‌تواند جدا از توده‌های اجتماعیش به حیات خودش ادامه بدهد. و مسعود کاندید شماست. و آینده، آینده مال شماست. به این نکته ایمان داشته باشید. یقین داشته باشید که آینده مال شماست. آینده مال انقلابیون است. نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد. پیروز باشید».<ref>وبسایت [https://news.mojahedin.org/i/ سازمان مجاهدین خلق ایران] </ref></blockquote>


== شهادت موسی خیابانی ==
== شهادت موسی خیابانی ==
خط ۱۵۱: خط ۱۶۰:


==== سخنرانی [[مسعود رجوی]] در ۱۹ بهمن ۱۳۶۴ ====
==== سخنرانی [[مسعود رجوی]] در ۱۹ بهمن ۱۳۶۴ ====
[[مسعود رجوی]] در ۱۹ بهمن ۱۳۶۴ در پاریس  در یک سخنرانی  در مورد حادثهٔ ۱۹ بهمن می‌گوید:<blockquote>«السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله. سلام برتو ای اشرف و سلام بر توای موسی و سلام برهرمجاهدی که امروزبا شما و در رکاب شما خنده به لب به خاک وخون بیجان شد. به ابی انتم و امی تبتم. پدر و مادرم به فدایتان باد؛ و تابت الارض آلتی فیها دفنتم؛ و چه پاک و پاکیزه شد خاکی که شما در آن مدفون شدید؛ و فزتُ فوزاً عظیما؛ و رستگار شدید رستگاری بزرگ. فیا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما. کاش با شما می‌بودم، کاش با شما می‌بودم و رستگار می‌شدم. شعار جمعیت. به نام خدا وبنام خلق قهرمان ایران. بنام اشرف و بنام موسی. بنام شهدای عاشورای مجاهدین، عاشورای ۱۹بهمن. از اینجا به خلق قهرمان ایران تا هرکجا که صدای من برسد… جنگ با خمینی جنگی تمام عیاربود نه فقط ازنظرنظامی بلکه قبل ازهرچیزجنگ ایدئولوژیک. داستان آغشته به خون نسلی است که دائماً بایستی بپردازد دائماً بایستی فدا کند پیوسته باید ازعزیزانش دل بکند وپیوسته درس صبر و مقاومت بیاموزه. پیوسته بایستی پای حرفهایش بخوابد تا انتهای مسیر برود داستان یگانگی یکتایی ویکتا پرستی است. تا رسیدیم به روز موسی واشرف روز ذبح عظیم فدای بزرگ اما اما چه باک برای این نسل چه باک بقول قرآن. مثل آنهایی که درراه خدا انفاق می‌کنند دارایی‌ها وسرمایه‌هایشان را مثل دانه ای است که درخاک کشته باشید ازیک دانه هفت خوشه ودرهرخوشه صد دانه واگرخدا بخواهد درمواردی بازهم افزوده ترو مضاعف خواهد کرد چرا که خدا فزونی بخش وگسترش دهنده است وداناست»<ref>[https://www.youtube.com/watch?v=OTgOYOWTYXE سخنرانی مسعود رجوی در ۱۹ بهمن ۱۳۶۴]</ref></blockquote>
[[مسعود رجوی]] در ۱۹ بهمن ۱۳۶۴ در پاریس  در یک سخنرانی  در مورد حادثهٔ ۱۹ بهمن می‌گوید:
[[پرونده:پیکر موسی خیابانی که به زندان اوین منتقل شد.JPG|جایگزین=پیکر موسی خیابانی که به زندان اوین منتقل شد|بندانگشتی|پیکر موسی خیابانی که به زندان اوین منتقل شد]]
<blockquote>«السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله. سلام برتو ای اشرف و سلام بر توای موسی و سلام برهرمجاهدی که امروزبا شما و در رکاب شما خنده به لب به خاک وخون بیجان شد. به ابی انتم و امی تبتم. پدر و مادرم به فدایتان باد؛ و تابت الارض آلتی فیها دفنتم؛ و چه پاک و پاکیزه شد خاکی که شما در آن مدفون شدید؛ و فزتُ فوزاً عظیما؛ و رستگار شدید رستگاری بزرگ. فیا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما. کاش با شما می‌بودم، کاش با شما می‌بودم و رستگار می‌شدم. شعار جمعیت. به نام خدا وبنام خلق قهرمان ایران. بنام اشرف و بنام موسی. بنام شهدای عاشورای مجاهدین، عاشورای ۱۹بهمن. از اینجا به خلق قهرمان ایران تا هرکجا که صدای من برسد… جنگ با خمینی جنگی تمام عیاربود نه فقط ازنظرنظامی بلکه قبل ازهرچیزجنگ ایدئولوژیک. داستان آغشته به خون نسلی است که دائماً بایستی بپردازد دائماً بایستی فدا کند پیوسته باید ازعزیزانش دل بکند وپیوسته درس صبر و مقاومت بیاموزه. پیوسته بایستی پای حرفهایش بخوابد تا انتهای مسیر برود داستان یگانگی یکتایی ویکتا پرستی است. تا رسیدیم به روز موسی واشرف روز ذبح عظیم فدای بزرگ اما اما چه باک برای این نسل چه باک بقول قرآن. مثل آنهایی که درراه خدا انفاق می‌کنند دارایی‌ها وسرمایه‌هایشان را مثل دانه ای است که درخاک کشته باشید ازیک دانه هفت خوشه ودرهرخوشه صد دانه واگرخدا بخواهد درمواردی بازهم افزوده ترو مضاعف خواهد کرد چرا که خدا فزونی بخش وگسترش دهنده است وداناست»<ref>[https://www.youtube.com/watch?v=OTgOYOWTYXE سخنرانی مسعود رجوی در ۱۹ بهمن ۱۳۶۴]</ref></blockquote>


=== انتقال اجساد اشرف و موسی و دیگر جان باختگان به زندان اوین ===
=== انتقال اجساد اشرف و موسی و دیگر جان باختگان به زندان اوین ===
خط ۱۶۰: خط ۱۷۱:


== خاطره‌ای از یکی از مسؤلان سازمان مجاهدین درباره‌ی موسی خیابانی ==
== خاطره‌ای از یکی از مسؤلان سازمان مجاهدین درباره‌ی موسی خیابانی ==
محسن سیاه‌کلا از مسؤلان سازمان مجاهدین خلق ایران در باره‌‌ی موسی نوشته است:<blockquote>«..فقط کافی بود که چند دقیقه‌یی او را زیرنظر داشته باشی و به او نگاه کنی تا ”ایمان و یقین“ در وجودت جاری شود و در مسیر ”قطعیت و ثبات“ گام بگذاری و با ”صلابت و سرسختی“ همراز شوی. من این ”تغذیه غنی و سرشار“ را بارها در او و با او تجربه کرده بودم. حالا نیز نگاه کردن به عکس او و به‌خاطر آوردن نگاه‌های شفاف، معصوم و نافذ او، شنیدن صدای او و تمرکز در مفاهیم و جملاتی که می‌گوید، همان اوج و عروج را برایم به ارمغان می‌آورد. بی‌تردید که سردار زنده است. زیرا فقط عنصر ”زنده“ است که می‌تواند تأثیر بگذارد، تغییر بدهد و به اوج یگانه پرستی ببرد. این کاری است که موسی هم‌چنان با همه آنان که در سر شور آزادی دارند، انجام می‌دهد. به چند جمله از سخنرانیهای او دل بسپارید. حتماً شما نیز قله ”یقین“ را تجربه می‌کنید:</blockquote><blockquote>موسی در آخرین جملات یکی از سخنرانیهایش می‌گوید که: «آینده، آینده مال شماست، به این نکته ایمان داشته باشید، یقین داشته باشید که آینده مال شماست، آینده مال انقلابیون است، نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد»</blockquote><blockquote>...در اواخر سال ۱۳۵۳ دستگیر شدم. یک دوره پرتنش و سنگین بازجویی را از سر گذراندم. در این دوران علاوه بر فشارهای بازجویی و شکنجه، شاهد خیانتهای سنگین تعدادی از همان اپورتونیستهایی که کباده کش دروغین پرولتاریا شده بودند، نیز بودم. در چنین وضعیتی در اواخر سال 54 از انفرادی زندان کمیته و سرانجام به بند 2 زندان اوین منتقل شدم و با کوله بار سنگینی از مشکلات به‌نحوی که دیگر پاهایم کشش راه رفتن معمولی را هم نداشت، به موسی رسیدم. چند روز بعد از ورود با مهربانی و لطفی مسؤلانه و عمیق به سراغم آمد. سفره دلم را برایش گشودم. آن‌روز فقط این من بودم که برایش حرف زدم. روز بعد و در دومین جلسه صحبت با موسی، این بار او بود که صحبت می‌کرد. مانند یک معمار ماهر و خلاق دوباره آجرهای وجود مجاهدی مرا روی هم چید. ساختمان را بر پا کرد و من در ناباوری کامل نسبت به خودم، بار دیگر خودم را یافتم. تقریباً تمام حرفهایش هنوز به یادم هست. او مرا از یقین و ایمان خود سرشار کرده بود.، یقین به قانونمند بودن جهان، یقین به آینده‌یی روشن، یقین به حقانیت خودمان و این‌که هیچ گام صدقی در جهان ”گم“ نمی‌شود. احساس پاسخگو بودن، زنده شدن و ایمان به یگانگی خدا آن‌قدر شیرین و زیبا بود که من هنوز بعد از گذشت قریب به 40سال هرگز آن را فراموش نکرده‌ام... و آنگاه، در آخرین کلمات آن روزش – در حالی‌که دستش را به گردن من انداخته و مشتاقانه به من نگاه می‌کرد، برایم این آیه را خواند که: فأمّا الزّبد فیذهب جفاء وأمّا ما ینفع النّاس فیمکث فی‌الأرض. کف روی آب به کناری می‌رود و آنچه که به مردم منفعت می‌رساند، در زمین پایدار می‌ماند. گویی درباره خودش سخن می‌گفت با صلابت و سرسختی تمام، پایدار و جاودانه خواهد شد. زیرا با تمام وجودش منافع مردم را دنبال می‌کرد.</blockquote><blockquote>موسی آن‌قدر قوی و سرشار بود که برادر مسعود از او با صفت ”لنگر تشکیلات“ نام می‌برد. یک روز در سال 55 که به‌دلیل ضربه اپورتونیستها به سازمان و به راه افتادن جریان راست ارتجاعی در زندان، بعضی مرزبندیها مخدوش به‌نظر می‌رسید یک از برادران به‌نام حسن، در همان بند 2 اوین سراغ موسی آمد و خطاب به او گفت که: آقا موسی، راستها شایع کرده‌اند که: بین موسی و مسعود هم اختلاف افتاده و موسی حرفهای خودش را دارد. موسی که از شنیدن این جملات برافروخته شده بود پاسخ داد که برو به همه و به هرکس که این حرف را زده است بگو که: مسعود رهبر ماست و تا هرکجا که برود پشت سر او حرکت خواهیم کرد. در یک مورد مشابه دیگر نیز موسی گفت که بروید به همه بگویید که موسی در مقابل مسعود زانوی ایدئولوژیک می‌زند. وقتی این جملات به گوش همان راستها و اپورتونیستها رسید، بازار شایعه‌سازی برای همیشه تعطیل شد. راستی که او به‌حق لنگر تشکیلات بود. و به قول قرآن: وبذلک أمرت وأنا أوّل المسلمین ﴿انعام-۱۶۳﴾</blockquote><blockquote>در اولین روزهایی که از زندان آزاد شده بودیم، یک روز بعدازظهر درب اتاق را باز کرد و به من گفت بلند شو با هم به بهشت زهرا برویم برای زیارت مزار محمد آقا. بدون معطلی حرکت کردیم و رفتیم... .. در برگشت حال و هوای موسی سخت دگرگون شده بود. بدون این‌که من را خطاب قرار بدهد شروع کرد به سخن گفتن و آخرین دیدارش را با محمد آقا تعریف کرد. داشت بلند بلند با خودش صحبت می‌کرد و من می‌شنیدم. موسی گفت که صبح روز اعدام که می‌خواستند محمد آقا را از اوین ببرند، صبح بیدار شد و در حالی‌که تکبیر می‌گفت، راهرو سلولها را طی می‌کرد که برود وضو بگیرد. من که صدای او را شنیدم بلافاصله به کمک هم سلولیها از دیوار بالا رفته و از پنجره کوچک بالای سلول به تماشای او رفتم. محمد آقا تکبیر گویان از جلوی سلول من رد شد و برای وضو گرفتن رفت. بعد از وضو برگشت و دوباره از جلوی سلول من عبور کرد و من تمام این مدت از پنجره کوچک بالای سلول و بر روی دوش بقیه به تماشای او مشغول بودم و همین‌طور که از جلوی سلول من عبور می‌کرد من سعی می‌کردم او را دنبال کنم و تا آخرین نقطه‌یی که ممکن بود از پنجره او را دنبال کردم... و بعد او رفت. موسی سکوتی کرد آنگاه این شعر را خواند:</blockquote><blockquote>در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن </blockquote><blockquote>من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود</blockquote><blockquote>بعد موسی در سکوتی عمیق فرو رفت و مدتی طولانی دیگر سخن نگفت... »<ref>وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://www.mojahedin.org/news/150169 مقاله‌ی موسی «یقین برتر» ما بود - محسن سیاه‌کلاه]</ref></blockquote>
محسن سیاه‌کلا از مسؤلان سازمان مجاهدین خلق ایران در باره‌‌ی موسی نوشته است:<blockquote>«..فقط کافی بود که چند دقیقه‌یی او را زیرنظر داشته باشی و به او نگاه کنی تا ”ایمان و یقین“ در وجودت جاری شود و در مسیر ”قطعیت و ثبات“ گام بگذاری و با ”صلابت و سرسختی“ همراز شوی. من این ”تغذیه غنی و سرشار“ را بارها در او و با او تجربه کرده بودم. حالا نیز نگاه کردن به عکس او و به‌خاطر آوردن نگاه‌های شفاف، معصوم و نافذ او، شنیدن صدای او و تمرکز در مفاهیم و جملاتی که می‌گوید، همان اوج و عروج را برایم به ارمغان می‌آورد. بی‌تردید که سردار زنده است. زیرا فقط عنصر ”زنده“ است که می‌تواند تأثیر بگذارد، تغییر بدهد و به اوج یگانه پرستی ببرد. این کاری است که موسی هم‌چنان با همه آنان که در سر شور آزادی دارند، انجام می‌دهد. به چند جمله از سخنرانیهای او دل بسپارید. حتماً شما نیز قله ”یقین“ را تجربه می‌کنید:</blockquote>
[[پرونده:تصویری از موسی خیابانی.JPG|جایگزین=موسی خیابانی |بندانگشتی|موسی خیابانی ]]
<blockquote>موسی در آخرین جملات یکی از سخنرانیهایش می‌گوید که: «آینده، آینده مال شماست، به این نکته ایمان داشته باشید، یقین داشته باشید که آینده مال شماست، آینده مال انقلابیون است، نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد»</blockquote><blockquote>...در اواخر سال ۱۳۵۳ دستگیر شدم. یک دوره پرتنش و سنگین بازجویی را از سر گذراندم. در این دوران علاوه بر فشارهای بازجویی و شکنجه، شاهد خیانتهای سنگین تعدادی از همان اپورتونیستهایی که کباده کش دروغین پرولتاریا شده بودند، نیز بودم. در چنین وضعیتی در اواخر سال 54 از انفرادی زندان کمیته و سرانجام به بند 2 زندان اوین منتقل شدم و با کوله بار سنگینی از مشکلات به‌نحوی که دیگر پاهایم کشش راه رفتن معمولی را هم نداشت، به موسی رسیدم. چند روز بعد از ورود با مهربانی و لطفی مسؤلانه و عمیق به سراغم آمد. سفره دلم را برایش گشودم. آن‌روز فقط این من بودم که برایش حرف زدم. روز بعد و در دومین جلسه صحبت با موسی، این بار او بود که صحبت می‌کرد. مانند یک معمار ماهر و خلاق دوباره آجرهای وجود مجاهدی مرا روی هم چید. ساختمان را بر پا کرد و من در ناباوری کامل نسبت به خودم، بار دیگر خودم را یافتم. تقریباً تمام حرفهایش هنوز به یادم هست. او مرا از یقین و ایمان خود سرشار کرده بود.، یقین به قانونمند بودن جهان، یقین به آینده‌یی روشن، یقین به حقانیت خودمان و این‌که هیچ گام صدقی در جهان ”گم“ نمی‌شود. احساس پاسخگو بودن، زنده شدن و ایمان به یگانگی خدا آن‌قدر شیرین و زیبا بود که من هنوز بعد از گذشت قریب به 40سال هرگز آن را فراموش نکرده‌ام... و آنگاه، در آخرین کلمات آن روزش – در حالی‌که دستش را به گردن من انداخته و مشتاقانه به من نگاه می‌کرد، برایم این آیه را خواند که: فأمّا الزّبد فیذهب جفاء وأمّا ما ینفع النّاس فیمکث فی‌الأرض. کف روی آب به کناری می‌رود و آنچه که به مردم منفعت می‌رساند، در زمین پایدار می‌ماند. گویی درباره خودش سخن می‌گفت با صلابت و سرسختی تمام، پایدار و جاودانه خواهد شد. زیرا با تمام وجودش منافع مردم را دنبال می‌کرد.</blockquote><blockquote>موسی آن‌قدر قوی و سرشار بود که برادر مسعود از او با صفت ”لنگر تشکیلات“ نام می‌برد. یک روز در سال 55 که به‌دلیل ضربه اپورتونیستها به سازمان و به راه افتادن جریان راست ارتجاعی در زندان، بعضی مرزبندیها مخدوش به‌نظر می‌رسید یک از برادران به‌نام حسن، در همان بند 2 اوین سراغ موسی آمد و خطاب به او گفت که: آقا موسی، راستها شایع کرده‌اند که: بین موسی و مسعود هم اختلاف افتاده و موسی حرفهای خودش را دارد. موسی که از شنیدن این جملات برافروخته شده بود پاسخ داد که برو به همه و به هرکس که این حرف را زده است بگو که: مسعود رهبر ماست و تا هرکجا که برود پشت سر او حرکت خواهیم کرد. در یک مورد مشابه دیگر نیز موسی گفت که بروید به همه بگویید که موسی در مقابل مسعود زانوی ایدئولوژیک می‌زند. وقتی این جملات به گوش همان راستها و اپورتونیستها رسید، بازار شایعه‌سازی برای همیشه تعطیل شد. راستی که او به‌حق لنگر تشکیلات بود. و به قول قرآن: وبذلک أمرت وأنا أوّل المسلمین ﴿انعام-۱۶۳﴾</blockquote><blockquote>در اولین روزهایی که از زندان آزاد شده بودیم، یک روز بعدازظهر درب اتاق را باز کرد و به من گفت بلند شو با هم به بهشت زهرا برویم برای زیارت مزار محمد آقا. بدون معطلی حرکت کردیم و رفتیم... .. در برگشت حال و هوای موسی سخت دگرگون شده بود. بدون این‌که من را خطاب قرار بدهد شروع کرد به سخن گفتن و آخرین دیدارش را با محمد آقا تعریف کرد. داشت بلند بلند با خودش صحبت می‌کرد و من می‌شنیدم. موسی گفت که صبح روز اعدام که می‌خواستند محمد آقا را از اوین ببرند، صبح بیدار شد و در حالی‌که تکبیر می‌گفت، راهرو سلولها را طی می‌کرد که برود وضو بگیرد. من که صدای او را شنیدم بلافاصله به کمک هم سلولیها از دیوار بالا رفته و از پنجره کوچک بالای سلول به تماشای او رفتم. محمد آقا تکبیر گویان از جلوی سلول من رد شد و برای وضو گرفتن رفت. بعد از وضو برگشت و دوباره از جلوی سلول من عبور کرد و من تمام این مدت از پنجره کوچک بالای سلول و بر روی دوش بقیه به تماشای او مشغول بودم و همین‌طور که از جلوی سلول من عبور می‌کرد من سعی می‌کردم او را دنبال کنم و تا آخرین نقطه‌یی که ممکن بود از پنجره او را دنبال کردم... و بعد او رفت. موسی سکوتی کرد آنگاه این شعر را خواند:</blockquote><blockquote>در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن </blockquote><blockquote>من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود</blockquote><blockquote>بعد موسی در سکوتی عمیق فرو رفت و مدتی طولانی دیگر سخن نگفت... »<ref>وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://www.mojahedin.org/news/150169 مقاله‌ی موسی «یقین برتر» ما بود - محسن سیاه‌کلاه]</ref></blockquote>


==پانویس==
==پانویس==