رستم فرخزاد: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۹: خط ۸۹:
قیصر روم از هیچکس به اندازه رستم فرخزاد وحشت نداشت. در تمامی جنگ هایی که رستم تا این زمان فرمانده سپاه ایران بود، ایرانیان هرگز شکست نخورده بودند.
قیصر روم از هیچکس به اندازه رستم فرخزاد وحشت نداشت. در تمامی جنگ هایی که رستم تا این زمان فرمانده سپاه ایران بود، ایرانیان هرگز شکست نخورده بودند.


در سال 630 و در زمان سلطنت آذرمی‌دخت، رستم فرخزاد به خون خواهی پدرش، که به دست آذرمیدخت به قتل رسیده بود، به تیسفون لشکر کشید و پس از تصرف تیسفون، آذرمیدخت را برکنار کرده و پوراندخت خواهر وی را بار دیگر بر تخت نشاند. رستم فرخزاد در این زمان به راحتی می توانست بر تخت شاهی بنشیند و خود را شاه بنامد و از آنجایی که تمام ارتش از او حمایت می کردند، بر تخت نشستن کاری بس آسان بود. ولی از آنجایی که رستم فرخزاد بسیار خردمند بود، پوراندخت را بر تخت شاهی نشاند. رستم فرخزاد در این زمان با تلاش فراوان توانست فراکسیوس های پهلو (که خود هم اکنون رهبر آن بود) و فراکسیوس پارسی را پس از مدت ها با هم آشتی داده و متحد کند. در این زمان پوراندخت نیز در اتاق خواب خود کشته شد. (بزرگان او را با بالش خفه کرده بودند)
در سال 630 و در زمان سلطنت آذرمی‌دخت، رستم فرخزاد به خون خواهی پدرش، که به دست آذرمیدخت به قتل رسیده بود، به تیسفون لشکر کشید و پس از تصرف تیسفون، آذرمیدخت را برکنار کرده و پوراندخت خواهر وی را بار دیگر بر تخت نشاند. رستم فرخزاد در این زمان به راحتی می توانست بر تخت شاهی بنشیند و خود را شاه بنامد و از آنجایی که تمام ارتش از او حمایت می کردند، بر تخت نشستن کاری بس آسان بود ولی از آنجایی که رستم فرخزاد بسیار خردمند بود، پوراندخت را بر تخت شاهی نشاند. رستم فرخزاد در این زمان با تلاش فراوان توانست فراکسیوس های پهلو (که خود هم اکنون رهبر آن بود) و فراکسیوس پارسی را پس از مدتها با هم آشتی داده و متحد کند. در این زمان پوراندخت نیز در اتاق خواب خود کشته شد. (بزرگان او را با بالش خفه کرده بودند)


رستم فرخزاد پس از قتل پوراندخت، در واقع کسی از خاندان سلطنت باقی نمانده بود که بر تخت شاهی بنشیند (قتل‌عام شیرویه ایران را از وجود افراد لایق محروم کرد) پس از مدتی خبر آوردند که یکی از نوه های خسرو پرویز که از کشتار شیرویه جان سالم به در برده بود، زنده است.
رستم فرخزاد پس از قتل پوراندخت، در واقع کسی از خاندان سلطنت باقی نمانده بود که بر تخت شاهی بنشیند (قتل‌عام شیرویه ایران را از وجود افراد لایق محروم کرد) پس از مدتی خبر آوردند که یکی از نوه‌های خسرو پرویز که از کشتار شیرویه جان سالم به در برده بود، زنده است.


رستم فرخزاد فرستاده هایی برای پیدا کردن یزدگرد ارسال کرد و پس از یافتن وی که کودکی 11 ساله بود، او را به شهر استخر (جایی که اولین پادشاه ساسانی تاج بر سر نهاد) بردند و در آنجا توسط موبدان موبد تاج بر سر وی نهادند و با این کار نشان دادند که دوران هرج و مرج به پایان رسیده است. در این زمان بود که اعراب به مرزهای ساسانیان حمله کردند.<ref name=":0" />
رستم فرخزاد فرستاده هایی برای پیدا کردن یزدگرد ارسال کرد و پس از یافتن وی که کودکی 11 ساله بود، او را به شهر استخر (جایی که اولین پادشاه ساسانی تاج بر سر نهاد) بردند و در آنجا توسط موبدان موبد تاج بر سر وی نهادند و با این کار نشان دادند که دوران هرج و مرج به پایان رسیده است. در این زمان بود که اعراب به مرزهای ساسانیان حمله کردند.<ref name=":0" />


== حمله اعراب به ایران ==
== حمله اعراب به ایران ==
اگرچه ساسانیان دچار هرج و مرج بودند و کسی باور نمی کرد که اعراب به نیرومند ترین کشور جهان آن زمان یعنی امپراتوری ساسانی حمله کنند و این حمله به نوعی خودکشی قلمداد می شد. اما بر خلاف انتظار در جنگ های مرزی ساسانیان با اعراب پیروزی از آنِ سپاهیان عرب بود چرا که در بیشتر این جنگها، بخش عمده سپاه ایران از نژاد عرب بودند و هنگام نبرد به هم نژادان خود می پیوستند و باعث شکست ایرانیان می شدند و دربار ساسانی هم با شورش های داخلی و دسیسه های دربار گرفتار شده بود و نمی توانست به موقع سپاهی به یاری شهرهای مرزی بفرستد و بیشتر شهرهای مرزی نیز که امیدی به دولت مرکزی نداشتند، تسلیم می شدند.
اگرچه ساسانیان دچار هرج و مرج بودند و کسی باور نمی کرد که اعراب به نیرومندترین کشور جهان آن زمان یعنی امپراتوری ساسانی حمله کنند و این حمله به نوعی خودکشی قلمداد می شد. اما بر خلاف انتظار در جنگهای مرزی ساسانیان با اعراب پیروزی از آنِ سپاهیان عرب بود چرا که در بیشتر این جنگها، بخش عمده سپاه ایران از نژاد عرب بودند و هنگام نبرد به هم نژادان خود می پیوستند و باعث شکست ایرانیان می شدند و دربار ساسانی هم با شورش های داخلی و دسیسه‌های دربار گرفتار شده بود و نمی‌توانست به موقع سپاهی به یاری شهرهای مرزی بفرستد و بیشتر شهرهای مرزی نیز که امیدی به دولت مرکزی نداشتند، تسلیم می شدند.


در سال 635 میلادی که آتش جنگ ساسانیان با اعراب برافروخته‌تر شده بود عمر خلیفه مسلمانان ابوعبید ثقفی (پدر مختار ثقفی) و مثنی بن حارث شیبانی و پس از آن دو سعد بن ابی‌وقاص را به سرکردگی سپاه اسلام برگزید و به نزدیکی های تیسفون فرستاد. یزدگرد که خطر را بیخ گوش خود حس کرده بود از رستم فرخزاد خواست تا سپاه اسلام را که در نزدیکی های تیسفون بود تار و مار کند. رستم که خود ستاره شناس قهاری بود از آینده این جنگ بسیار بیمناک بود و از پادشاه خواست که با اعراب صلح کند، چرا که اعراب طی نامه ای از شاه ایران خواسته بودند یا دین اسلام را بپذیرند و یا می توانند بر کیش خود بمانند و در عوض به آنان جزیه یا مالیات بدهند و آنان نیز با ساسانیان صلح خواهند کرد. در واقع نظر رستم این بود که ایران آمادگی یک نبرد بزرگ را در این زمان ندارد و بهتر آن است که پادشاه درخواست صلح اعراب را پذیرد ولی یزدگرد که این درخواست را به نوعی توهین به خود می دانست این درخواست را رد کرد و حتی دستور داد تا بر پشت قاصد اعراب خاک ایران گذاشته و او را به نزد اعراب بفرستند. سپس یزدگرد سوم دستور داد که رستم فرخزاد خود به سوی اعراب برود و آنان را شکست دهد، یزدگرد که از میل درونی رستم آگاه بود و می دانست که حاضر به ادامه جنگ نیست از وی خواست تا فرماندهی ارتش ایران را به عهده بگیرد به قادسیه برورد، در غیر این صورت خود یزدگرد به سوی آنان خواهد رفت. در این بین بزرگان دربار نیز موافق جنگ با اعراب بودند آنان فکر می کردند که به راحتی اعراب را شکست خواهند داد. رستم نیز ناچار پذیرفت که به جنگ اعراب برود وی همچنین دستور داد تا درفش کاویانی را نیز به همراه سپاه ببرند.<ref name=":0" />
در سال 635 میلادی که آتش جنگ ساسانیان با اعراب برافروخته‌تر شده بود عمر خلیفه مسلمانان ابوعبید ثقفی (پدر مختار ثقفی) و مثنی بن حارث شیبانی و پس از آن دو سعد بن ابی‌وقاص را به سرکردگی سپاه اسلام برگزید و به نزدیکی های تیسفون فرستاد. یزدگرد که خطر را بیخ گوش خود حس کرده بود از رستم فرخزاد خواست تا سپاه اسلام را که در نزدیکی های تیسفون بود تار و مار کند. رستم که خود ستاره شناس قهاری بود از آینده این جنگ بسیار بیمناک بود و از پادشاه خواست که با اعراب صلح کند، چرا که اعراب طی نامه ای از شاه ایران خواسته بودند یا دین اسلام را بپذیرند و یا می توانند بر کیش خود بمانند و در عوض به آنان جزیه یا مالیات بدهند و آنان نیز با ساسانیان صلح خواهند کرد. در واقع نظر رستم این بود که ایران آمادگی یک نبرد بزرگ را در این زمان ندارد و بهتر آن است که پادشاه درخواست صلح اعراب را پذیرد ولی یزدگرد که این درخواست را به نوعی توهین به خود می دانست این درخواست را رد کرد و حتی دستور داد تا بر پشت قاصد اعراب خاک ایران گذاشته و او را به نزد اعراب بفرستند. سپس یزدگرد سوم دستور داد که رستم فرخزاد خود به سوی اعراب برود و آنان را شکست دهد، یزدگرد که از میل درونی رستم آگاه بود و می دانست که حاضر به ادامه جنگ نیست از وی خواست تا فرماندهی ارتش ایران را به عهده بگیرد به قادسیه برورد، در غیر این صورت خود یزدگرد به سوی آنان خواهد رفت. در این بین بزرگان دربار نیز موافق جنگ با اعراب بودند آنان فکر می کردند که به راحتی اعراب را شکست خواهند داد. رستم نیز ناچار پذیرفت که به جنگ اعراب برود وی همچنین دستور داد تا درفش کاویانی را نیز به همراه سپاه ببرند.<ref name=":0" />
خط ۱۷۷: خط ۱۷۷:
== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:فرماندهان نظامی تاریخ ایران]]
[[رده:سرداران سپاه ساسانیان]]
[[رده:اساطیر ایرانی]]
[[رده:شخصیت‌های شاهنامه]]