۲۰۸
ویرایش
(ابرابزار) |
|||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
مارکس نتیجه میگیرد که از خودبیگانگی باعث تهی شدن انسان از انسانیت میشود، اما این یک نفرین ذاتی برای نوع بشر نیست و از خودبیگانگی چیزی نیست که فطری و ذاتی انسان باشد و میشود از آن رها شد. | مارکس نتیجه میگیرد که از خودبیگانگی باعث تهی شدن انسان از انسانیت میشود، اما این یک نفرین ذاتی برای نوع بشر نیست و از خودبیگانگی چیزی نیست که فطری و ذاتی انسان باشد و میشود از آن رها شد. | ||
'''از خود بیگانگی ناشی از جنسیت:''' | === '''از خود بیگانگی ناشی از جنسیت:''' === | ||
'''ملاحظه:''' | '''ملاحظه:''' | ||
خط ۹۹: | خط ۹۸: | ||
بله، از آنجا که این عملکرد محصول تاریخ انسان است در زنان نیز عمل میکند اما عملکرد آن عکس است در حالی که جوهر آن یکسان است. زن نیز شخصیت خود را در شرایطی میبیند که وابسته و تحت سلطه باشد و در نتیجه از اصل انسانیش پرت افتاده و از خودبیگانه میشود و جایی برای بارز شدن قدرت خلاقه اش باقی نمیماند. | بله، از آنجا که این عملکرد محصول تاریخ انسان است در زنان نیز عمل میکند اما عملکرد آن عکس است در حالی که جوهر آن یکسان است. زن نیز شخصیت خود را در شرایطی میبیند که وابسته و تحت سلطه باشد و در نتیجه از اصل انسانیش پرت افتاده و از خودبیگانه میشود و جایی برای بارز شدن قدرت خلاقه اش باقی نمیماند. | ||
در واقع از خود بیگانگی بخش اعظم قوای انسانی را به پای بتی که محصول رابطه ای ناشی از نظرگاه جنسیت است میریزد و به تعبیری انسان چه زن و چه مرد در این رابطه در اسارت خودشان هستند. در این دستگاه فرد چه زن و چه مرد اعتماد به نفس ندارد و اگر در ظاهر اعتماد به نفسی در مردها مشاهده شود، آن را از سلطه خودشان در دستگاه جنسیت دارند نه بر اساس کیفیتها و احساسات و عواطف حقیقی انسانی. | در واقع از خود بیگانگی بخش اعظم قوای انسانی را به پای بتی که محصول رابطه ای ناشی از نظرگاه جنسیت است میریزد و به تعبیری انسان چه زن و چه مرد در این رابطه در اسارت خودشان هستند. در این دستگاه فرد چه زن و چه مرد اعتماد به نفس ندارد و اگر در ظاهر اعتماد به نفسی در مردها مشاهده شود، آن را از سلطه خودشان در دستگاه جنسیت دارند نه بر اساس کیفیتها و احساسات و عواطف حقیقی انسانی.<blockquote>'''اریک فروم''' روانشناس آمریکایی قرن بیستم در رابطه با از خودبیگانگی مینویسد:</blockquote><blockquote>«انسان هر چه بیشتر نیروهایش را به بتها واگذار میکند، بینواتر و وابستهتر میشود آنچنان که در بازیافتن کمی از آنچه که به او تعلق داشتهاست، نیازمند بتها است. بت محدود به شکل مذهبیاش نیست همچنان که بت میتواند سیمای خداگونه داشته باشد، همانگونه ممکن است کلیسا و دولت و یا شخص هم چون بت پرستیده شوند. بتپرستی همواره پرستش چیزی است که انسان قدرتهای خلاقه اش را در آنها نهادهاست و اکنون به جای آن که در عمل خلاقه اش خویشتن را بیابد در برابرش کرنش و فروتنی میکند» پس با خودش بیگانه میشود.</blockquote> | ||
'''اریک فروم''' روانشناس آمریکایی قرن بیستم در رابطه با از خودبیگانگی مینویسد:<blockquote>«انسان هر چه بیشتر نیروهایش را به بتها واگذار میکند، بینواتر و وابستهتر میشود آنچنان که در بازیافتن کمی از آنچه که به او تعلق داشتهاست، نیازمند بتها است. بت محدود به شکل مذهبیاش نیست همچنان که بت میتواند سیمای خداگونه داشته باشد، همانگونه ممکن است کلیسا و دولت و یا شخص هم چون بت پرستیده شوند. بتپرستی همواره پرستش چیزی است که انسان قدرتهای خلاقه اش را در آنها نهادهاست و اکنون به جای آن که در عمل خلاقه اش خویشتن را بیابد در برابرش کرنش و فروتنی میکند» پس با خودش بیگانه میشود.</blockquote> | |||
=== '''راه برون رفت:''' === | |||
اما راه برون رفت از «دستگاه جنسیت» برای نوع انسان '''انتخاب آگاهانه''' برای خارج شدن از این روابط و فرهنگ استثماری است. در این انتخاب که به یک دگرگونی در شیوه نگرش انسانی در هر فرد مبدل میشود، مرد متعهد میشود که دیگر زن را به عنوان کالا نبیند و برعکس به عنوان یک واحد انسانی برابر که تمامی ویژگیها و صلاحیتهای انسانی را دارا است به رسمیت بشناسد و در نقطه مقابل زنان با شورش بر علیه «'''سیستم مردسالارا'''» حاکم تلاش میکنند که استعدادها و صلاحیتهای سرکوب شدهشان که محصول تحکم مردسالارانه بودهاست را استخراج کنند و دیگر خود را سوژه استثمار نبینند. | اما راه برون رفت از «دستگاه جنسیت» برای نوع انسان '''انتخاب آگاهانه''' برای خارج شدن از این روابط و فرهنگ استثماری است. در این انتخاب که به یک دگرگونی در شیوه نگرش انسانی در هر فرد مبدل میشود، مرد متعهد میشود که دیگر زن را به عنوان کالا نبیند و برعکس به عنوان یک واحد انسانی برابر که تمامی ویژگیها و صلاحیتهای انسانی را دارا است به رسمیت بشناسد و در نقطه مقابل زنان با شورش بر علیه «'''سیستم مردسالارا'''» حاکم تلاش میکنند که استعدادها و صلاحیتهای سرکوب شدهشان که محصول تحکم مردسالارانه بودهاست را استخراج کنند و دیگر خود را سوژه استثمار نبینند. | ||
ویرایش